همه کنار هم نشستند: هفده نفر گوش تا گوش. تا کلاس فارسی امروز هم، مانند هر روز آغاز شود. مدت زیادی بود که هر روز با آنها فارسی کار میکردم. اینها فرزندان مهاجران افغان هستند که «زنده» هستند، اما «وجود» ندارند. نه شناسنامه ای. نه مجوزی برای کار و نه امکانی برای آموزش. گل آقا هم آمد. گل آقا، نه سال دارد. نان خشک میخرد و می فروشد. اگر در کشور دیگری بود، شاید «کارآفرین» محسوب میشد. اما اینجا به او «نون خشکی» میگوییم. برایم توضیح داده که نان خشک را صد تومان میخرد و چهارصد تومان می فروشد. مرا دوست دارد. همیشه به من میگوید که آدرس خانه تان را بدهید. نون خشک شما را همان چهارصد تومان می خرم و بدون سود می فروشم. آخر شما خیلی برای ما زحمت میکشید. گل آقا […]
دسته بندی: اجتماعیات
اصلاحات، پشتوانه میخواهد…
امروز سالروز روز مرگ لیدی گدایوا است. حدود هزار سال پیش، لیدی گدایوا همسر یکی از بزرگان انگلیس، در اعتراض به افزایش بی رویه ی مالیات برای مردم شهر خود، هر روز به سراغ همسرش می رفت و عاجزانه تقاضا میکرد که مالیاتها کاهش پیدا کند. همسر او که سیاست و تصمیم های سیاسی خود را بر خواسته ی همسر خود ترجیح میداد، به همسرش گفت: اگر یک روز، برهنه سوار اسب شوی و تمام شهر را از سمتی به سمت دیگر بروی، مالیاتها را کاهش خواهم داد. گدایوا دو سوال پرسید: تو مشکلی با این کار نداری؟ و آیا واقعاً به وعده ی خود عمل میکنی؟ پاسخ هر دو سوال مثبت بود. گدایوا اسبش را زین کرد. لباس هایش را بر زمین ریخت. در شهر گفتند: گدایوا در حمایت از مردم، برهنه در میان […]
من با تو مخالفم…
میگویند قرنها پیش، در زمانی که خاندان بلینو بر ایتالیای فعلی حکومت میکرد، رافائل رهبر مخالفان حکومت بود. ماجرای مخالفت با حکومت هر روز جدی تر شد به حدی که بلینو پذیرفت با رافائل بر سر در اختیار گرفتن حکومت دوئل کند. رافائل دو بشقاب غذا آماده کرد و در حضور نمایندگان مخالفان و موافقان، اعلام کرد که در یکی از آنها زهر ریخته است. رافائل به بلینو گفت که یکی از بشقابها را شما بردار و آن دیگری را که ماند، من بر میدارم. هر دو غذا را میخوریم و آنکس که زنده ماند، دولت را به دست میگیرد. دوئل به این شکل اجرا شد و زمانی که دو نفر غذا را خوردند، هر دو روی زمین افتادند. بعدها در دستنوشته های رافائل متنی با این مضمون پیدا شد: آقای بلینو! دوئل. مربوط به […]
حماقت جمعی چیست؟
واژه: «حماقت جمعی» معادل انگلیسی: «Collective Stupidity» نخستین کسی که به صورت جدی این واژه را به کار برده: Karl Albrecht مثال و مصداق: نخستین ساعات بامداد روز ۳۰ سپتامبر ۱۹۹۹ بود. پروژه ۱۲۵ میلیون دلاری ناسا در حال آزمایش بود: فضاپیمای کوچکی برای سنجش و کنترل وضعیت جو مریخ. فضاپیما با سرعت بیش از ۲۰ هزار کیلومتر بر ساعت به سمت مریخ نزدیک میشد. دانشمندان در ناسا و نیز پیمانکاران وابسته، همگی منتظر بودند تا فضاپیما وارد مدار مریخ شود و نخستین اطلاعات را از جو مریخ ارسال کند. اطلاعاتی که از سوی فضاپیما ارسال میشد، به صورت ناگهانی قطع شد. هیچکس نمیدانست چه بلایی بر سر فضاپیما آمده است. چند روز مطالعه و بررسی و تحقیق، ظاهراً نشان میداد که فضاپیما به جای اینکه در مدار ۱۵۰ کیلومتری مریخ قرار بگیرد در مدار […]
ما می مانیم…
خبر کوتاه و واضح است: «توسط وزارت علوم، ظرفیت پذیرش دانشجو در مقطع ارشد و دکترا برای دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف صفر شد». مدرسه مدیریت برترین دانشگاه کشور، که بخشی از برترین مدرسان حوزه مدیریت این مرز و بوم را پناه داده بود، بسته میشود تا یکپارچگی مورد انتظار در نظام آموزش تحصیلات تکمیلی، سریع تر میسر گردد. «بهانه» را همین امروز می شود حس کرد اما «بها» را نه هنوز! با متمم:چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش مصنوعی از زبان پیتر تیل آینده کتاب چیست؟ آيا کتابها باقی […]
موشها و خرچنگ ها…
دو خاطره از گذشته های دور در ذهنم مانده و پاک نمیشود: صحنه اول – انباری برای گندم در حوالی میدان راه آهن بود و موشهایی که هر روز به گندمها دستبرد میزدند. دوستان من به هیچ روشی نتوانسته بودند محل ورود موشها را کشف کنند. دوستم تعریف میکرد که شبی انبار از گندم خالی بوده و گندم ها را روی میزی گذاشته بوده که می بیند، موشها از چراغ بالای میز، آویزان شده اند. هر یک دم دیگری را میگیرد و زنجیری ساخته اند تا سایر موشها بیایند و گندم ها را ببرند… صحنه دوم – که قبلاً در وبلاگم تعریف کرده بودم – مغازه فروش حیوانات دریایی بود و خرچنگهایی که همه زنده در یک ظرف بودند و هیچکدام فرار نمیکردند، چرا که هر کدام پا بر روی پشت دیگری میگذاشت، دیگر خرچنگ […]
درباره عوام…
جردانو برونو از بزرگان علم و فلسفه قرن ۱۶ بود. از جمله کسانی بود که معتقدند زمین مرکز عالم نیست. حتی خورشید نیز مرکز عالم نیست و ستاره ای است مانند سایر ستارگان. میگفت که احتمال حیات در سایر کره های آسمانی نیز وجود دارد و ده ها حرفی که آن روزها، معنی کفر داشت. در سال ۱۶۰۰ تصمیم گرفتند، اعدامش کنند. تصمیم مشترکی از اهل زور و تزویر (حکومت و کلیسا). درباریان نگران بودند و به حاکم گفتند: گیرم که او را کشتیم، حرفهایش را چگونه از ذهن مردم پاک کنیم؟ حاکم گفت: او را به فجیع ترین شکل بکشید. مرگ فجیع عوام را بیشتر از کلام فصیح تحت تأثیر قرار میدهد. پ.ن.۱: او را به چوب بستند و یک شبانه روز روی زغال کباب کردند. میگویند تا آخرین لحظه ها جان داشت اما […]
بدنهای پوشیده و شخصیتهای عریان
دیروز برای سخنرانی در حوزه مذاکره به مرکز آموزش وزارت نیرو در مهرشهر کرج میرفتم. مدتی بود که به دلیل پای شکسته رانندگی نکرده بودم. یا خانه بودم یا دوستان و همکارانم مرا از جایی به جای دیگر می بردند. وقتی بعد از مدت طولانی، دوباره رانندگی میکنی، به رفتارها و سبک رانندگی انسانها حساس تر میشوی. زمانی مقاله ای خوانده بودم – اصلاً یادم نمی آید در کجا – که عنوان زیبایی داشت: Covered Bodies, Naked Personalities بدن های پوشیده و شخصیت های عریان! نویسنده مقاله توضیح داده بود انسانها به اندازه ای که پوشیده میشوند و کمتر دیده میشوند، شخصیت واقعی خود را بهتر بروز میدهند. این بحث را در حوزه های مختلف بسط داده بود. مثلاً در مورد پدیده Groupshift حرف میزد و میگفت انسانها در گروه، کمتر دیده میشوند و توسط […]
در بیست و چهار ساعت گذشته…
در روزی که گذشت، رویدادهای زیر به وقوع پیوست: ۱٫۲۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ جرعه نوشابه در سراسر جهان نوشیده شد. ۸۸۲٫۰۰۰٫۰۰۰ نخ سیگار مارلبورو از آمریکا به سایر کشورها صادر شد. ۴۱٫۰۰۰٫۰۰۰ مشتری در رستورانهای مک دونالد غذا خوردند. ۱۴٫۰۰۰٫۰۰۰ خودکار بیک دور انداخته شد. ۶٫۲۰۰٫۰۰۰ کیلو پلاستیک صرف درست کردن بطری های آب معدنی شد. ۴۳٫۰۰۰ هکتار جنگل از میان رفت. ۲۶٫۵۰۰ کودک زیر پنج سال از فقر مردند. ۷٫۴۰۰ نفر به دام ویروس ایدز گرفتار شدند. ۲٫۸۰۰ کودک آفریقایی از مالاریا مردند. ۷۳ گونه جاندار منقرض شدند. اخبار دیروز هم همین بوده. اخبار فردا هم همین خواهد بود. ————————————————————————————————————————- پ.ن.۱: مرجع کتاب Do Good Design نوشته David Berman پ.ن.۲: یکی از ویژگیهای ذهن مهندسی، داشتن حس نسبت به اعداد است. استاد طراحی ما در دانشگاه از ما می پرسید: «چرخ یک تاکسی در طول عمر تاکسی […]
روز جهانی چپ دست ها
چند سال پیش به مناسبت ۱۳ آگوست روز جهانی چپ دستها، متنی نوشته بودم که اینجا مرورش میکنم. چپ دستها اقلیتی هستند که کمتر از ۸% جمعیت جهان را تشکیل میدهند و من هم جزو آنها هستم. ظاهراً هر جا اقلیتی هست ما هم هستیم. خدا را شکر که طعم اقلیت بودن را بر ما چشاند تا هیچگاه از حق اقلیت چشم نپوشیم.زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که در کنکور، در مقابل معلولیتها برای خودم در مقابل چپ دستی علامت زدم.زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که دیدم انگشتان قدرتمندم تنها بر روی پیانو آکورد میزنند و دست ضعیفم، بار نواختن مانده آهنگ را تحمل میکند. زمانی فهمیدم در اقلیت هستم که نتوانستم مانند خواهر و برادرم، با چاقو میوه پوست بکنم. هم اکنون هم که چاقوی دو لبه آمده، توان یادگیری من مانند سابق نیست! […]
آخرین دیدگاه