عنوان این مطلب جملهای است که دیروز یکی از دوستان قدیمی برایم فرستاد و بعد از آن حدود نیم ساعت با هم گپ زدیم. دیشب در تمام مدتی که خواب بودم (یا خواب و بیدار بودم) به حرفهایش فکر میکردم و تعداد زیادی سوال بیپاسخ و پاسخ بیسوال به ذهنم رسید و در نهایت هم به جمع بندی خاصی نرسیدم. اما دلم میخواست آنها را اینجا بنویسم تا هم با خواندن حرفهای شما، شاید به نتیجه گیری بهتری برسم و هم در سالهای بعد، این نوشته را مرور کنم و ببینم که در این مقطع زمانی در مورد چنین مسئلهای چگونه فکر میکردهام. دوستم قبلاً مدیر بازرگانی یک شرکت خصوصی بود و چند سال قبل کسب و کاری در حوزهی بازرگانی راه اندازی کرد و اتفاقاً در آن موفق هم بود. البته منظورم از موفقیت، رضایت […]
دسته بندی: روزمرگیها
توقف بیجا مانع کسب است (آنتونی رابینز)
پیش نوشت: در مورد آنتونی رابینز یک بار در روزنوشته ها به بهانهی کتاب به سوی کامیابیاش حرفها و خاطراتی نوشتم. آنچه در اینجا مینویسم نکتهی کوچکی است که چند ماه پیش توجهم را جلب کرد. فرصت نشده بود بنویسم. این چند روز که تراکم کاری بیشتر بود و وبلاگ خلوت مانده بود، گفتم شاید به عنوان مطلبی که نوشتنش نیاز به فکر کردن ندارد، بتواند در به روز نگه داشتن وبلاگ کمکم کند. اصل مطلب: یکی از روایتهای جالب در کتاب آنتونی رابینز، ماجرای عبور از روی بستر زغال گداخته بود. او در برخی از سمینارهایش، بستری از زغال گداخته آماده میکرد. از شرکت کنندگان میخواست که خود را در حال عبور از روی زغال گداخته تصور کنند. بسیاری از شرکت کنندگان حتی جرأت تصور چنین کاری را هم نداشتند. اما به هر حال، […]
درسی از ری کورزویل – درباره علامت تعجب!
قبلاً گفته بودم که گاهی اوقات، بخشهایی از کتابهایی را که میخوانم یا قبلاً خواندهام، روی وبلاگ انگلیسی مینویسم و نقل میکنم که عموماً با برچسب Book Excerpts علامتگذاری میشوند. این کار مزایای زیادی داشته و دارد. اولاً چون هوش و ذهنم، آنقدر قوی نیست، از قدیم هم همیشه از روی کتابها رونویسی میکردهام و باعث میشده مطالب را بهتر بفهمم. ثانیاً به یادگیری زبان انگلیسیام کمک میکند. به هر حال تمرکز بیشتری ایجاد میشود و حافظه فعالتر میشود. ضمناً حالا که این کار را میکنم، شاید نوشتن آن در وبلاگ انگلیسی کمک کند که دوستانم هم در جریان بعضی از جملات و بحثهای جالب قرار بگیرند و راحتتر بتوانند کتابها و آدمها را بشناسند. البته ایدهی این کار را از کیندل گرفتم که اجازه میدهد استفاده کنندگان، ببینند که دیگران چه چیزهایی را در […]
کیمیا علیزاده و هلی کوپتری که همیشه دیر میرسد!
پیش نوشت صفر: میگویند سالها پیش، در جایی از این دنیای بزرگ ما، شهر کوچک و دورافتادهای بود که به علت شرایط خاص آب و هوایی و کوهستانی بودن و گونههای حیوانی در اطراف آنجا، سانحه خیز بود. با همکاری چند سازمان بین المللی، یک هلی کوپتر امداد با خلبان آموزش دیده به این شهر کوچک اختصاص داده شد. تیم امداد هم از میان مردم همان شهر تشکیل شد و قرار شد که با این سرمایهی ارزشمند، به کسانی که در این شهر و شهرهای کوچک همجوار، محتاج کمک بودند کمک رسانی شود. هلی کوپتر مدرن بود و خلبان آموزش دیده. اما به هر حال، تیم امداد، از مردم همان شهر کوچک و دورافتاده بود و آنها چندان با شیوه های جدید و علمی امداد آشنا نبودند. یک بار سانحه روی میداد و اعضای تیم امداد […]
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست (هوشنگ ابتهاج)
#هوشنگ ابتهاج شعر زیبایی دارد که با مطلع برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست آغاز میشود. اردلان سرافراز با الهام از این شعر، ترانهای به نام محتاج را سروده که اینگونه شروع میشود: امروز که محتاج توام جای تو خالی است… اگر چه ترانهی زیبایی است، اما احساس میکنم باعث شده که شعر هوشنگ ابتهاج کمتر شنیده و خوانده بشود. چند روز پیش – در ماشین دوستم امیر تقوی – دیدم که سینا سرلک شعر زیبای هوشنگ ابتهاج را با عنوان برخیز خوانده و در تحقیقی که کردم، متوجه شدم که ظاهراً تک آهنگ است و فروخته نمیشود و میشود آن را بازنشر کرد. گفتم شما هم اگر حوصله دارید و آن را قبلاً نشنیدهاید، لحظاتی را با آن بگذرانید: برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست گویی همه خوابند، کسی را […]
چالش عکس سیاه و سفید و تبلیغ بیسکوییت گرجی
درک این چالشهای رایج شبکه های اجتماعی برایم چندان ساده نیست. قبلاً هم یک بار، تحت عنوان دستاوردهای یک سطل آب یخ، کمی در مورد آنها نوشته بودم. وقتی یکی از آقایانی که دوست من هستند، با کپشن انگلیسی از معلم خصوصی فرانسه شان – که خانمی زیبا رو بودند – به خاطر دعوت به این چالش و کلاسهای به یادماندنی فرانسه (!) تشکر کردند، احساس کردم که شاید بخشی از موتور محرک این چالشها را باید در نظافت اجتماعی جستجو کرد. بگذریم. این مقدمات را گفتم که بگویم، دیروز دیدم اکانت بیسکوییت گرجی که پارسال در اینستاگرام پیدایشان کردم و در صفحهی اینستاگرامم معرفی هم کردم، یکی از بهترین استفادههای ممکن از چالش عکس سیاه و سفید را انجام دادهاند. در نگاه من، شاید بتوان آنها را از لحاظ خلاقیت بسیاری از رجزخوانیهای سامسونگ و […]
من شعبه دیگری ندارم!
اسکرین شات مطلب دوستی در اینستاگرام رو برای من فرستاده بودند که بخونم. توجهم به اسم اکانت جلب شد. دیدم اکانتشون اسم و فامیلشون هست و آخرش هم Official نوشتهاند. فکر کردم حتماً از این بازیگران تلویزیونی یا سینمایی هستند یا سوپرمدلهایی که اخیراً به وجود اومدن و من نمیشناسمشون. و چون خیلی صفحات Fake به اسمشون بوده و جاهای مختلف از اسم شون سوء استفاده کردند، ته اسم اکانت Official گذاشتن. توی گوگل سرچ کردم دیدم حتی یک لینک هم به اسمشون نمیاد. حتی محض رضای خدا، لینک پروفایل اینستاگرامشون هم نمیاد. یاد قنادی باغادانی دم خونه مون افتادم. با یه فونتی که هشت برابر باغادانی بود، نوشته بود: ما در هیچ جای دیگری شعبه نداریم. انصافاً شیرینیهاش عالی بود. اما من هنوز بعد از سی سال، در کوچه و خیابان، سرگردان دنبال مغازهای […]
چند نکته ساده در مورد انتخاب نام تجاری
پیش نوشت: بحث نام تجاری و انتخاب نام تجاری مناسب از جمله بحثهایی است که شاید شروع داشته باشد، اما پایان مشخصی برای آن متصور نیست و به اندازهی یک دنیا میتوان در مورد آن حرف زد. چیزی که در اینجا مینویسم یک مطلب مستدل علمی نیست. بلکه صرفاً گزارشی از برداشتها و تجربیات شخصی من است که هیچگونه استناد علمی ندارد و حتی رعایت آنها به خواننده هم توصیه نمیشود. میتوانید آن را یک ایمیل شخصی در پاسخ به مینا رهنما بگیرید که دوست قدیمی من و متمم است و توضیحاتی که در زیر بحث نامهایی که نان نمیشوند نوشته بود، مرا ترغیب (یا وادار) کرد که لحظهای، بنشینم و این حرفها را برایش بنویسم. فقط چون معمولاً از ایمیل استفاده نمیکنم، نوشتن اینجا برای من راحتتر بود! اصل بحث: مینا جان. دلم میخواد […]
شانزده نکته که در رانندگی ها به آنها توجه میکنم!
مسیرهای طولانی برای سفرهای درونشهری و تراکم خودروها در خیابان برای جابجایی دائمی ما مردم، عموماً از خانههایی که در آنها “زندگی واقعی” نمیکنیم به محلهایی که در آنها “کار خاصی” نمیکنیم و بالعکس، باعث میشود که بتوانیم وقت زیادی برای مشاهده سبک رانندگی یکدیگر داشته باشیم. من هم در زمانهای رانندگی در تهران به عنوان یکی از شهرهایی که بخش عمدهای از ترافیک آن، مصداق توصیف فوق است، مثل بسیاری از دوستان دیگر و احتمالاً شما، سرگرم این مشاهدهها هستم. بخشی از این مشاهدهها به سایر خودروها مربوط است و بخشی هم، زمانی که به عنوان مسافر در خودروی دیگری حضور دارم. خواستم فهرستی از سوالاتی که خودم را با آنها سرگرم میکنم برایتان بنویسم: زمانهایی که میخواهند خط را تغییر دهند و کنارشان یک خودروی دیگر است، آیا با گاز دادن به جلو میروند […]
لحظه نگار: عبادت مومن کار است (تبلیغات محیطی در شهر تهران)
پیشنوشت یک: هر کس در هر جای جهان، یک خدمت ارائه کند به زودی با این چالش مواجه میشود که چگونه ظرفیتهای خود را مدیریت کند. گاهی تقاضا بیشتر از ظرفیت است و گاهی ظرفیت، فراتر از تقاضا. این مسئله از هتلداری تا خطوط هوایی و از بیمارستانها تا آموزشگاهها وجود دارد و بحث مدیریت تقاضا هم به نوعی به همین مسئله اشاره دارد. افزایش هزینههای تبلیغات محیطی (که علتهای آن خارج از فضای اینجاست) از یک سو و به وجود آمدن رسانه های مجازی که بسیار ارزانتر هستند و اثربخشی آنها سریعتر قابل مشاهده و سنجش است از سوی دیگر، باعث شده که در مقاطعی از سال، ظرفیت فضای تبلیغاتی شهر تهران، بیشتر از تقاضا باشد که چنین چیزی در بسیاری از شهرهای بزرگ جهان، به شکلهای گاه مشابه و گاه متفاوت، مشاهده میشود. […]
آخرین دیدگاه