
امروز در لابهلای کاغذها و مدارک قدیمی، دنبال برگهای میگشتم تا پروندهای را برای یک کار اداری تکمیل کنم. در میان کاغذها به دو برگه رسیدم که حدود ده سال از عمرشان میگذرد. فکر میکنم از حدود سال هشتاد و سه یا چهار اختلافنظرهای من با مدیرم در محل کار بیشتر شد. با تأسیس یک شرکت تازه که مدیرعاملی آن به من واگذار شد، گمان میرفت اختلافها کمتر شود که نشد و بیشتر هم شد. قبلاً در رابطهی «رئیس و مرئوس» اختلافها و دشواریهایی بود و بعد از آن اختلافها در حوزهی سیاستگذاری و اجرا هم خود را منعکس کرد. در تمام آن سالها برگهای را در کشوی میزم داشتم و هر وقت گلایهای به ذهنم میرسید و در موضوعی دلگیری داشتم، آن نکته را مینوشتم. البته باید بگویم که در سیاستگذاری و اجرا، نهایتاً […]
آخرین دیدگاه