گاو بازی گاه و بیگاه قربانی میگیرد. دیروز در یک گاوبازی در اسپانیا یک ماتادور مرد. شاخ گاو در قلب ویکتور باریو (۲۹ ساله) فرو رفت و بلافاصله بر زمین افتاد و مرد (تصاویر و گزارش گاو بازی مرگبار ویکتور باریو) گاو بازی در اسپانیا سنتی قدیمی است که البته معمولاً محلیها آن را کوریدا می نامند. اگر چه این روزها، فستیوال هم برای خیلیها معنی گاو بازی میدهد. البته تاریخچه گاو بازی قدیمیتر از این حرفهاست. حتی بر دیوارههای غارهای انسانهای نخستین هم تصویر رقابت انسان با گاو ترسیم شده و در افسانه های کهن هم بارها نبردهای خونین با گاوها گزارش شده است. مراسم شگفت انگیزی است. گاهی آن را ورزش خونین مینامند. اما اگر از طرفداران گاو بازی بپرسید، اصرار خواهند کرد که این یک ورزش نیست. یک مراسم است. چون در […]
دسته بندی: اجتماعیات
داستانی از سنای روم: دهانی که بی موقع باز شد

پیش نوشت: این مطلب را در تیر ماه نود و دو نوشته بودم. اما چون همیشه دهانهایی پیدا میشوند که بیموقع باز شوند، احساس کردم بهتر است بازنشر شود. تقدیم به خانم حسینی که انتخابش کردیم، نه از آن رو که میشناختیمش، بل از آن رو که رقبایش را “خوب” میشناختیم. البته وجه تشابه ایشان با داستان زیر، صرفاً “دهانِ باز” است. وگرنه، کوریولانوس، لااقل زخمی از نبرد بر تن داشت. ایشان که ظاهراً به جای زخم نبرد بر بدن، صرفاً زیورآلاتی از سفرهی انقلاب را برتن حمل میکنند! *** سال ۵۴۵ قبل از میلاد، در تاریخ رم سال شگفتی است. در آن سال رقابت سنگینی برای انتخابات سنا در جریان بود. فضای رم آن سالها، به فضاهای دموکراتیک دنیای امروز، بسیار شبیه بوده است. ظاهراً گروهی از افراد ذی نفوذ و از طبقه ثروتمند، […]
شریعتی و درس هایی از درون گور
تصمیم نداشتم امسال از شریعتی بنویسم. به اندازه کافی در مورد شریعتی نوشتهام. زمانی در مورد پیامکهای طنزی که در موردش رایج بود و زمانی که تلاشش را برای ساده گویی و معلمی کردن میستودم و زمانی دیگر، که با کمی فاصله احساسی و نگاهی منطقیتر، نوشتم که شریعتی انتخاب کرد که پیشرو نباشد و زمانی دیگر اشاره کردم که آنچه در ذهن او بود، صرفاً حرفهایی است که بر زبان شاندل میراند و باور دارم که جز آن، هر چه گفته است، تلاشی است در راه حقیقت (از نگاه او) که ناچار، به طعم مصلحت نیز آغشته شده است. اما تصمیم گرفتم یک بار دیگر هم از او بنویسم. اگر چه بر این باورم که آخرین باری است که از شریعتی مینویسم. قضاوت در مورد کسی که نیست و نمیتواند حرف بزند و از خود دفاع کند، آن […]
در حسرت یک کلاه قدیمی
پیش نوشت: مطلبی که اینجا مینویسم مربوط به ماه قبل است. در یادداشتهایم نوشته بودم که به آن اشاره کنم و متاسفانه طی هفتههای اخیر، چنان درگیر فعالیتهای شغلی و شخصی بودم که فرصتی برای مطرح کردن آن نشد. اما به هر حال، به دلیل اینکه ریشهی مطلب، آشناست و میتواند محرکی برای گفتگو کردن و اندیشیدن باشد، به نظرم ارزش دارد که مرور کوتاهی به آن داشته باشیم. مقدمه: ماجرا مربوط به یک کلاه است. کافی است نگاهی به عدد ۶ روی صفحه کلید خود بیندازید و علامت ^ را ببینید. کلاهی که بر سر عدد شش قرار گرفته است. در فارسی کهن (منظورم حدود ۱۰ سال پیش است) به این علامت، هشتک (با کاف و نه با گاف) میگفتند. نام بسیار زیبایی هم بود. در آن زمان به # هم میگفتند: Number Sign […]
گزارش بازدید از دفتر روزنامه همشهری
به لطف و دعوت دوست خوبم آقای محسن امین، فرصتی شد تا امروز به دفتر روزنامه همشهری سر بزنم. ساختمانی زیبا به همراه محیطی مهربان و دوستداشتنی و محدودهی وسیعی از فعالیتها. تا جایی که من میدانم دفتر روزنامه همشهری یکی از گستردهترین مجموعههای مطبوعاتی است که جمعی بزرگ و متنوع از اهل نشر و قلم را زیر یک سقف گرد آورده است. از بخش خبری تا بخشهای تحلیلی و از بخش بورس تا بخش فرهنگ و مجموعه گستردهای از مجلهها مانند دانستنیها و دوچرخه و خردنامه و سرزمین من. فرصتی بسیار ارزشمند بود تا فرایند تولید محتوا در چنین حجم گستردهای را ببینم و اصول و چارچوبهایی را که برای انجام کار هماهنگ و کیفی در چنین حجمی گسترده به کار گرفته میشود، بیاموزم. با وجودی که در تمام ساختمان چرخیدم و بخشها را […]
یک قاچ از خندوانه: جای پای فرهاد
هنوز هم، مثل همهی سالهای قبل، تلویزیون ندارم و فرصت دیدن برنامههای تلویزیونی و ماهوارهای را به مطالعه یا نوشتن یا گفتگو با دوستانم اختصاص میدهم. اما وقتی دوستانم، فیلمها یا کلیپها یا بخشهایی از برنامههای تلویزیونی را برایم ارسال میکنند و دیدنش را توصیه میکنند، حتماً از دستور و نظر آنها تبعیت میکنم. شاید به خاطر اطلاع از علاقه ام به شهیدان و شاید به خاطر فایل صوتی شهید بود که دوستانم برنامهی خندوانهی ویژهی شهدا (هفتهی دفاع مقدس) را برایم ارسال کردند. صحبتهای مادر فرهاد – که از اقلیتهای مذهبی زرتشتی است – چنان برایم دلنشین و البته سوزناک بود که حیفم آمد آن را با شما به اشتراک نگذارم. خصوصاً قسمت دوم حرفهایش و ناامیدی ناشی از فروش کتاب خاطرات و داستان یک لنگه جورابی که فضای آن سالها را به خوبی برای […]
عمر محدود است و فرصتها محدودتر
دوست خوبم محسن امین و همینطور سرکار خانم عاطفه پورمند، زحمت کشیدند و متنی را بر اساس صحبتهای مطرح شده در برنامه ایرانشهر با موضوع استعدادیابی تنظیم کردند که دقیقاً همان را از همشهری آنلاین، بازنشر میکنم. مطمئنم دوستان بزرگوار و فرهیختهی عزیزم میدانند که در پیاده سازی و تدوین گفتگوهای یک برنامه زندهی تلویزیونی، وجود ناپیوستگیهای مفهومی، اجتناب ناپذیر است. بنابراین ضمن تاکید بر اینکه مسئولیت نواقص گفتههای زیر، کاملاً بر عهدهی من است، پیشاپیش به خاطر این مسئله، عذرخواهی میکنم. ——————————————– استعدادیابی فرزندان برای والدین امروزی بسیار با اهمیت است اما به دلیل رابطه احساسی که با فرزندشان دارند نمیتوانند در مورد مسائل آموزشی آنها همیشه تصمیم منطقی بگیرند و ترجیح میدهند او در زمینهای استعداد داشته باشد که آنها دوست دارند. خيلی ها هم بهدنبال آزمونهای استعداديابی خوب می گردند. حتی اگر […]
رانندگی: آیینه فرهنگ
پیش نوشت ۱: دیشب باید یک مسیر نسبتاً طولانی، در تهران رانندگی میکردم. مسیر رانندگی من، ترکیبی از خیابانهای تنگ و باریک و اتوبانهای عریض و پرترافیک بود. فرصت مناسبی بود که به الگوهای رانندگی نگاه کنم. با وجودی که مشاهدات من برای شما تازگی ندارد، اما خیلی دلم میخواست آنها را اینجا بنویسم. پیش نوشت ۲: فکر میکنم شیوه رانندگی ما، در مقیاس میکرو و ماکرو اطلاعات بسیار ارزشمندی به ما میدهد. مقیاس میکرو به این معنا که به نظرم برای ازدواج با یک نفر، یک ساعت نشستن در کنار او و مشاهده رانندگی او در شهر، بسیار بیشتر از دهها ساعت مشاوره و انواع آزمونهای روانشناسی و شخصیت شناسی از MBTI تا MMPI ارزش دارد. من زمانی برای استخدام افراد در مجموعه خودمان، در مرحله نهایی (که مثلاً سه یا چهار نفر باقی ماننده […]
صحبتهایی درباره کارآفرینی – برنامه تلویزیونی ایران شهر
محسن امین از دوستان عزیز و بزرگوار من هستند که بعید است کسی در حوزه اجتماعی فعالیت بکند و نمونه کارهای ارزشمند او را ندیده باشد. محسن عزیز و نیز خانم نرگس خانعلیزاده لطف بزرگی به من کردند و یکی از گفتگوهای ما در برنامه تلویزیونی ایرانشهر را پیاده سازی و در روزنامه همشهری منتشر کردند. از ایشان اجازه گرفتم تا همان متن را در اینجا هم بازنشر کنم. طبیعی است برنامه، یک برنامه عمومی زنده تلویزیونی است. بنابراین اگر جایی محتوا و جملات را درست و مفید میبینید، به لطف دوستان عزیزم است و اگر خطایی در آن میبینید، اشتباهات و بیدقتیهایی است که من در برنامه داشتهام. از جمله زحمات محسن امین، یک مجله اینترنتی علمی پژوهشی به نام عصر مس آنلاین است که نمونهای از یک مجموعه تولید محتوای تخصصی صنعتی – مدیریتی است. […]
کارخانه داران سرمست، کارگران خواب، کارخانههای بیدار
این مطلب را برای عصر ایران نوشتم. گفتم برای شما هم اینجا بگذارم: می گویند یک کارخانه مواد غذایی بزرگ در دنیا است که میتواند بخش قابل توجهی از مردم دنیا را تغذیه کند. در ایران هم شعبه دارد. حتی قبل از توافق و با وجود تحریمها. البته تعداد کارگرانش به حدی زیاد است که سهم کمی از محصولات به بیرون از کارخانه فرستاده میشود. جز عدهی بسیار محدودی، اکثر کارگران، بخشی از محصولات غذایی کارخانه را به عنوان مزد دریافت میکنند. کارخانه تمام ساعتهای روز و تمام روزهای هفته فعال است. تعطیل و غیرتعطیل ندارد. کارگران هم اعتراض خاصی ندارند. اکثر آنها قراردادی هستند. اما زمانی که به استخدام کارخانه در میآمدند، قرارداد خود را نخواندند و صرفاً زیر آخرین جمله را امضا کردند. آخرین جمله قراردادشان این بود: همه جملات دیگر این قرارداد را […]
آخرین دیدگاه