یکی از دوستانِ دوستداشتنیِ من در کانادا، پیام جالبی در اینستاگرام گذاشته بود که حیفم آمد اینجا با شما به اشتراک نگذارم. البته ظاهراً – آن طور که اشاره کرده – ایدهی خودش نیست و دیگرانی هم هستند که چنین روشی را به کار بردهاند. اما به هر حال، هم ایده برایم ارزشمند بود و هم تلاش این دوست برای استفاده از حق خود. چون اکانت خصوصی بود، حس کردم بهتر است اسم را محو کنم تا حریم شخصی صاحب اکانت حفظ شود: با متمم:چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش مصنوعی از […]
دسته بندی: اجتماعیات
حسابداری جنگ – هزینه جنگ عراق برای آمریکا چقدر بوده است؟
اخیراً سرگرم مطالعهی کتاب جنگ سه هزار میلیارد دلاری هستم. کتاب توسط ژوزف استیگلیتز و لیندا بیلمز نوشته شده است. استیگلیتز، اقتصاددان آمریکایی برنده جایزه نوبل است که در نیویورک زندگی میکند و در دانشگاه کلمبیا درس میدهد. او به مدت چهار سال، اقتصاددان ارشد بانک جهانی هم بوده است. بیلمز هم استاد دانشگاه هاروارد است. هر دو نفر از اقتصاددانهای نامی هستند و در این کتاب، سیاستهای جنگ طلبانه آمریکا را به نقد کشیدهاند.ادعای آمریکا از ابتدا این بود که جنگ عراق حدود ۵۰ میلیارد دلار هزینه خواهد داشت. اما استیگلیتز و همکارش بر این باور هستند که محاسبهی هزینهی جنگ، صرفاً با محاسبهی استهلاک تجهیزات نظامی و حقوق نیروهای نظامی کاری ناقص و نادرست است. جنگ هزینههای دیگری هم ایجاد میکند که باید همهی آنها مورد توجه قرار بگیرند. آنها در نقد جنگطلبی آمریکایی با محاسبهی دقیق […]
مرگ گاهی در میزند، گاهی فریاد
انفجار در معدن زغال سنگ استان گلستان، آخرین خبر تلخی است که همهی ما را غمگین و ناراحت کرده است. بسیاری از مردم هم، موضع نسبتاً مشابهی دارند. اینکه سال با تلخی آغاز شده. اینکه تلخیهای سال قبل ادامه یافته. اینکه ظاهراً روز به روز و هفته به هفته، خبرهایی هست که کام ما مردم را تلخ و عمر شادمانیهایمان را کوتاه میکند. همانطور که قبلاً هم گفتهام، گسترش پلتفرمهای اجتماعی باعث شده است که خبرها، زودتر و زیادتر نشر و بازنشر شوند. معمولاً روند این است که خبرهای خوش، عمق و گسترهی نفوذ کمتری دارند و خبرهای تلخ، انعکاس گستردهتری دارند. چنانکه معمولاً مرگها در هر خاندانی، انعکاس و اثری عمیقتر از تولدها دارند. یا سقوط اتوبوسی که همهی مسافرانش زنده بمانند، برای اکثر مردم به اندازهی تصادف اتوبوسی که برخی از مسافرانش بمیرند، […]
آیا شغل معلمی منقرض میشود؟
پیش نوشت: در ایران سنت است که ما روز دوازدهم اردیبهشت را به یاد دکتر ابوالحسن خانعلی و استاد مرتضی مطهری به نام روز معلم میخوانیم و آن را بهانه میکنیم تا از کسانی که شغل معلم یا نقش معلم یا صفت معلم را بر خود و در خود دارند، قدردانی کنیم. خوشبختانه در زمانهای مختلف و به بهانههای متفاوت، از معلمانی که در خدمتشان بودهام قدردانی کردهام و در آینده هم – اگر نعمت و فرصتش باشد – این کار را خواهم کرد. بنابراین، حس کردم شاید بتوانم از فرصت این روز استفاده کنم و به سوالی که سالهاست ذهنم را مشغول کرده، بپردازم. البته دوستان عزیزی که حرفهای من را در اینجا و متمم و سایر نشریات و رسانهها و کلاسها شنیدهاند، هم با صورت این پرسش آشنا هستند و هم کمابیش فضای ذهنی […]
دربارهی این راهِ ناهموارِ ناگزیر
این مطلب را به صورت موقت در اینجا نوشتم. در آینده آن را از اینجا برمیدارم. امسال قصد کردهام که در ارتباط با سیاست، تا حد امکان چیزی ننویسم. چه آنکه ظاهراً انتخابات آمریکا در سال گذشته را به عنوان عبرتی برای ما برپا کرده بودند و تصویری تمام عیار بود از اینکه حضور کمرنگ در پای صندوقهای رای، حتی اگر در حد یک یا دو درصد واجدین شرایط باشد، میتواند مسیر یک جامعه را برای مدت طولانی – و اگر دقیقتر بگوییم، برای همیشه – دگرگون کند. البته مرور کوتاهی بر تاریخ طولانی و پرماجرای دموکراسی، نشان میدهد که عمدهی آن مردمی که در مقطعی از عمر اجتماعی خویش، به بهانهی تحریم یا بیتوجهی یا اعتراض، از تلاش برای دخالت در تعیین سرنوشت خود سرباز زدهاند، چگونه تبعات آن را در کوتاه مدت، میانمدت […]
مارک بنیوف: وزارتخانهای برای آینده
مدتی است در حال مطالعهی حرفها و مصاحبهها و کارهای مارک بنیوف (Marc Benioff) بنیان گذار و مدیر شرکت Salesforce هستم. امروز به سخنرانی او در اجلاس داووس ۲۰۱۶ رسیدم. موضوع سخنرانی، این بود: آیندهی رشد: تکنولوژی به عنوان موتور محرک، انسان به عنوان محور بنیوف لابهلای حرفها، نکتهی جالبی مطرح کرد که احساس کردم ارزش فکر کردن دارد: کشورها، به وزارتخانهای تحت عنوان وزارت آینده نیاز دارند. نه تنها بنیوف، بلکه بسیاری از مدیران و متفکران معاصر معتقدند که کشورهایی که تمرکز خود را بر زمان حال و بدتر از آن بر زمان گذشته معطوف کردهاند، سهمی از آیندهی جهان نخواهند داشت. هیچکس منکر آن نیست که باید به آینده فکر کرد. اما فکر میکنم تاکید بر در نظر گرفتن آینده به عنوان بخشی از ساختار اجرایی دولتها در زمان حال، میتواند یک گام در جهت […]
درباره تفاوت شاعر و ترانه سرا
پیش نوشت یک: به بهانهی تبریک گفتن به بعضی دوستان و پاسخ دادن به تبریک برخی دوستان دیگر، این چند روز کمی بیشتر از حالت متعارف، به پلتفرم های اجتماعی سر زدم. به همین علت، بحثها و موضوعات زیادی به چشمم آمد که میتواند خوراک وبلاگ نویسی یک سال آینده را تامین کند. البته واضح است که من از این ها صرفاً به عنوان بهانهای برای گپ زدن استفاده میکنم و اگر نبود هم بهانهی دیگری پیدا میکردم. درگذشت نابهنگام افشین یداللهی عزیز، یکی از آخرین اتفاقهای تلخ اجتماعی سال گذشته بود که من هم در حد یک مطلب به آن پرداختم. به علت علاقهام به بحث #موضع گیری، کمی در شبکه های اجتماعی جستجو کردم تا ببینم افراد مختلف به این مسئله چگونه اشاره کردهاند و چه کسانی اشاره کردهاند و نکردهاند. خصوصاً با توجه به […]
اصغر فرهادی در کنار استیون اسپیلبرگ، کلینت ایستوود و فرد زینه مان
خبر دریافت اسکار برای فیلم فروشنده، خبر خوشحالکنندهای بود و اگر چه اهل هنر و سینما نیستم و تخصصی در این زمینه ندارم، اما فکر کنم در حد تبریک گفتن منطقی بود که پست کوتاهی رو به این خبر خوب اختصاص بدم. خصوصاً اینکه اخیراً در مورد #موضع گیری در فضای دیجیتال مطالبی منتشر کردم و الان موضع گرفتن یا نگرفتن – حداقل در وبلاگ خودم – میتونه جدیتر و فکرشدهتر تلقی بشه. بنابراین، فکر میکنم باید در مورد اینکه به حرفها و نظرات و رویدادهای مربوط به چه افرادی میپردازم یا نمیپردازم، کمی دقیقتر باشم. در این راستا و با توجه به اینکه مشخصه چه کسانی در مقابل این اتفاق خوب، موضع نمیگیرند، تبریک نگفتن یا حرفی ننوشتن ممکنه ناخواسته باعث شه در گروه اونها تلقی بشیم. خوشحالم که اصغر فرهادی با دو بار […]
بیل گیتس و صنف اتومبیل کرایه همصدا و همداستان با هم
پیش نوشت یک: این مطلب یک مقالهی تحلیلی طولانی نیست. صرفاً اشاره به نکتهای است که به نظرم ارزش فکر کردن دارد. پیش نوشت دو: من قبلاً در جایی از بیل گیتس و ملیندا گیتس با احترام و به صورت بسیار مثبت تحت عنوان مومنان عصر بیایمانی یاد کردهام. در مورد اسنپ و تپسی هم، یک بار در مطلبی تحت عنوان اسنپ یا تپسی؟ مسئله این نیست، کمی نوشتهام. در مورد چالش اخیری که بین شرکتهای اسنپ و تپسی با کسب و کارهای سنتی وجود دارد هم، به نظرم مطلبِ اسنپ آمریکایی اعدام باید گردد در عصر ایران، مطلب خوبی است. اگر هم کامل نباشد، نقطهی شروع خوبی برای فکر کردن محسوب میشود. بنابراین، اینجا صرفاً نکتهی کوچکی را که در ذهن داشتم مطرح میکنم و قصد ندارم نگاهی همه جانبه به این چالش و این نوع چالشها […]
جشن فتح و زمزمهای در گوش فاتحان (ممنتو موری)
در روم باستان و دوران قبل از میلاد مسیح، وقتی فرماندهان بزرگ جنگی در نبردهای مهم و استراتژیک پیروز میشدند، برای آنها جشن فتح برگزار میکردند. کالسکهای طلااندود آماده میکردند و در تمام شهر میگرداندند و مردم کنار معابر برای فرمانده فریاد شادمانی و سپاس سر میدادند. در جلوی کالسکهی فرمانده، سربازان راه میرفتند و در پشت آن بردگان حرکت میکردند. نخستین پارچه نویسیها در تظاهراتهای تاریخ را از این دوران به خاطر داریم. بردگان، گروه گروه، پلاکاردهایی را در دست میگرفتند که روی آنها، نام سرزمینهایی که فرمانده تا آن لحظه فتح کرده بود نوشته شده بود. این مراسم گاه یک روز تمام به طول میانجامید تا نهایتاً با قراردادن تاجی از طلا بر سر فرمانده به پایان برسد. تاجی که معمولاً تمام حفرههایش با مروارید پُر میشد. همواره دو نفر سوار کالسکه دیده میشدند. […]
آخرین دیدگاه