در برنامه فرزندپروری مضطربانه که معرفی برنامه نوجوان توانگر بود، برای پدرها و مادرها گفتم که: اگر از شما بپرسم، پنجاه سال دیگر، قرار است جشن تولدی برگزار شود و هدیههای مختلفی هم آورده شود، چند نفر از شما میتوانید چیزی را که بیشتر از موارد دیگر، هدیه میشود حدس بزنید؟ یا با قطعیت قابل قبولی به من بگویید؟ تغییرات جهان بسیار سریع شده. بسیاری از وسایلی که بخشی از زندگی روزمره ماست، ده سال پیش قابل تصور هم نبوده. امروز شغلهایی وجود دارد که تعریف کردن و تفهیم آنها برای نسل قبل – که بسیاری از آنها فوت کردهاند و نیستند – به هیچ شکل امکانپذیر نیست. پس شما که در حد یک هدیه تولد هم، شناختی از پنجاه سال بعد – که برای فرزندانتان زمان بازنشستگی و لذت بردن از دسترنج چند دهه […]
دسته بندی: اجتماعیات
سواد زندگی
این متن را برای عصر ایران به مناسبت روز جهانی سواد نوشتم: هفدهم شهریور امسال نیز، برای چهل و هشتمین سال متوالی، «روز جهانی سواد» در سراسر جهان گرامی داشته شد. پنج دههی قبل، زمانی که یونسکو با هدف تاکید بر اهمیت سواد بر کیفیت زندگی فردی و اجتماعی انسان ها، روز جهانی سواد را اعلام کرد، دنیا به شکل دیگری بود. آن زمان، تعداد بسیار زیادی از مشاغلی که امروز وجود دارند، وجود نداشت و ابزارهای ارتباطی، کاملاً متفاوت بود. با گسترش تکنولوژیهای مدرن چاپ و صحافی، کتابها در تیراژی بالاتر و قیمتی پایینتر از گذشته، به سمت بازارهای مختلف روانه میشدند و دنیا بر این باور بود که «توانایی خواندن و نوشتن»، میتواند تا حد زیادی، بر «هیولای غولپیکر فقر و فساد و تبعیض» پیروز شود. امسال در حالی روز جهانی سواد را جشن […]
دستاوردهای یک سطل آب یخ!
سرگرمی جدیدی آغاز شده است. موبایل را به دست یکی از دوستانتان بسپارید. سطل آبی را در دست بگیرید. کمی صحبت کنید. آب را بر سرتان بریزید و دوستان و آشنایانتان را به این بازی جدید (که چالش! نامیده میشود) دعوت کنید. این چالش، که البته نخستین طراح آن مشخص نیست و منابع مختلف، افراد مختلفی را به عنوان طراح آن معرفی میکنند، با هدف افزایش آگاهی عمومی در مورد ALS طراحی شده است. ALS نوعی بیماری است که روی بازسازی سلولهای عصبی مغز و ستون فقرات اثر میگذارد و منجر به ضعف عضلانی، از دسترفتن کارکرد بازوها و پاها و مشکلاتی در صحبت کردن، نفس کشیدن و بلعیدن میشود. شرکت کنندگان در این چالش، یا میپذیرند که در مدت زمانی مشخص (معمولاً بیست و چهار ساعت) پس از دعوت دوستان، سطل آب یخ را […]
آرزو میکنم جامعهام درگیر مادیات شود!
یکی از دوستان، ایمیلی زده به من کلاً در یک سطر: «آقای شعبانعلی! امیدوارم درگیر مادیات نشوید». ایمیل رو در پاسخ به ایمیلی زده که زیرش، لینک ده تا مطلب رایگان آموزشیه که برای تولید هر کدومش تیم ما کلی هزینه کرده و ارسال شده. هر چی فکر کردم نفهمیدم منظور دوستم چیه. یعنی میگه: «فتوسنتز کنیم؟!». بعد فکر کردم یعنی ایشون سر کار نمیره؟ چون کسی که سر کار میره روزی هشت تا ده ساعتش رو میفروشه که «مادیات» به دست بیاره. بعد فکر کردم یعنی منظورشون اینه که «مادیات دغدغهات نباشه؟». اینم بعیده چون کسی که من رو یک ماه هم شناخته باشه میدونه که دغدغههای من چیه. نمیدونم این بار منفی لغت «مادیات» رو کی به این لغت داده. نمیدونم این «تفکیک مادیات و معنویات» رو کدام کلاهبردار هوشمندی در طول تاریخ […]
وقتی که برنده بازی خودت میشوی
سال دوهزار، زیمبانک، بانک بزرگ زیمبابوه، تصمیم گرفت یک قرعه کشی بزرگ برگزار کند. بر اساس گزارش بی بی سی، همه کسانی که بیش از ۵۰۰۰ دلار زیمبابوه داشتند در این قرعه کشی شرکت داده میشدند. جایزه قرعه کشی صدهزار دلار زیمبابوه بود. مراسم بزرگی برگزار شد و همه برای قرعه کشی دعوت شدند. با هیجان کامل و نواختن موسیقی و مقدمه های طولانی، قرعه کشی انجام شد. میتوانید حدس بزنید چه کسی برندهی خوش شانس این قرعه کشی بود؟ بله! روبرت موگابه ریس جمهور این کشور. موگابه که سالیان سال، حاکمیت مطلق تمامیتخواهانهای را به زیمبابوه تحمیل کرده است، حتی تحمل نداشت در حد یک مسابقه بخت آزمایی هم، کس دیگری را برنده این بازی ببیند! در آستانهی دهمین دههی زندگی خود، هنوز هم نمیتواند لذت سادهی بردهایی چنین کوچک را به مردم زیمبابوه، […]
مروری بر یک آزمایش تاریخی: استنلی میلگرام
آزمایش استنلی میلگرام یکی از آزمایشهای کلاسیک تاریخ مدیریت است که در آن به «روانشناسی اطاعت» پرداخته میشود. شاید خیلی از شما با این آزمایش آشنا باشید اما من سعی کردم روایت ساده و دقیقی از این گزارش را در عصر ایران منتشر کنم و اینجا هم آن را میآورم. از نکات جالب این گزارش، فایل صوتی ضبط شده واقعی مربوط به آن است: مردی که برای آزمایش آمده بود، دستش را در کاسهای کرد که در آن کاغذهای مختلف به صورت تا شده قرار گرفته بود. قرار بود با چیزی شبیه قرعه کشی، مشخص شود که او «آزمایشگر» خواهد بود یا «آزمایش شونده». برگه را درآورد و دید: نقش او «آزمایشگر» بود. هیچکس به مرد نگفت که روی تمام کاغذهای داخل آن کاسه، نوشته شده: «آزمایشگر». به همین دلیل، در تمام مدت آزمایش، آن […]
عزت نفس هنوز دغدغه بعضی از ما نیست
مقدمه خیلی مهم – قبل از اینکه برای شما یک داستان را نقل کنم، برای اینکه سوء برداشت نشود، باید یک مقدمه بنویسم. من در طول سالهای اخیر احساس خوبی به پلیس داشتهام و دارم و به شدت به آنها مدیونم. بارها برای کارهای مختلف با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتهام و موردی نبوده که سریعاً و با احترام کامل انجام نشود. در خیابانها بارها و بارها با ماموران پلیس مواجه شدهام و برخوردهایی بسیار متین و مهربان دیدهام. دوستان زیادی هم در نیروی انتظامی دارم که به دوستی با آنها افتخار میکنم. بنابراین، آنچه اینجا مینویسم، «نمونه رفتار نیروی انتظامی» نیست بلکه یک «استثناء» است و برای من که همیشه با لذت و خوشی، با پرسنل زحمتکش نیروی انتظامی مواجه شده و حرف زدهام، مشاهده این یک استثناء هم سخت و دشوار بوده است. نقل […]
تیترهای زرد، خبرهای سیاه
این نوشته را برای عصر ایران نوشتم. انتظار نداشتم منتشر شود اما منتشر شد. ضمن ادای تعظیم و احترام به این رسانهی وزین که هنوز به تعهد خود به عنوان یک رسانه وفادار است، متن را اینجا میآورم: این روزها، پررنگترین اخبار کشور، خبرهای شادی است و بوسه؛ اینکه فلان بازیگر، در فلان کشور، فلان کس را بوسید و اینکه فلان گروه، در فلان تاریخ روی پشت بام فلان خانه، جنبید! در بسیاری از نقاط دنیا، چنین خبرهایی خبرهای زرد محسوب میشوند. خبرهایی در حد ازدواج و طلاق یک بازیگر. در حد مارک ساعت فلان نویسنده. در حد مهمانی شبانهی بیخاصیت آن مجری. خبرهایی که در نشریات زرد منتشر میشوند، مخاطب عام هم آنها را میخواند. یکی دو روزی آنها را نقل میکند و به سرعت هم به دست فراموشی سپرده میشود. اما امروز میبینیم […]
اسرار جعبه فلزی نیوتن
این مطلب را برای عصر ایران نوشتم: جعبه فلزی را باز کردند. کاغذها، مانند اسناد با ارزش بانکی، یکی پس از دیگری بیرون آورده شدند. هیجان جمع را فرا گرفته بود. دست نوشتههای نیوتن پس از ۳ قرن، در حراجی در لندن در سال ۱۹۳۶ در حال عرضه بود. نوشتههایی که قبل از آن هرگز منتشر نشده بودند. جان کینز (که ما او را به بنیانگذاری یک مکتب اقتصادی میشناسیم) از عاشقان نیوتن بود. او خبر حراج را دیر شنید و وقتی رسید، بخشهای زیادی به فروش رفته بود. او تعدادی از برگهها را خرید و در همانجا به تبادل و معاملهی برگهها با کلکسیونرها پرداخت. آنقدر این کار را انجام داد تا بخشی از نوشتههای نیوتن به صورت پیوسته جمعآوری شد. بخشی که از نظر بقیه بیاهمیتتر بود و حاضر شده بودند با او […]
نامه به سقراط: ما را ببخش…
وقتی بلیط نمایش سقراط را هدیه گرفتم، خیلی خوشحال نشدم. سقراط را از زمان دبیرستان میشناختم. زمانی که ویل دورانت، تلخی زندگی سقراط را برایم به نمایش کشید. خوب به خاطر دارم که یک شب تا صبح، چشمانم خیس بود. سالها بعد، وقتی تایم، سخنرانی سقراط را برترین سخنرانی تاریخ بشر اعلام کرد، یک بار دیگر به خواندن آن متن، ترغیب شدم. خواندم و این بار بیشتر از قبل گریستم. اما به هر حال، بلیط نمایش را هدیه گرفته بودم و تصمیم گرفتم به دیدن آن بروم. نمایش ساعت هفت آغاز میشد. ساعت هفت و سه دقیقه رسیدم. درهای سالن بسته شده بود و مستقیم به بالکن هدایت شدم. رفتم و نشستم. صندلی خودم در بهترین نقطهی ردیف جلو، آن پایین، خالی بود و من سه منظره را میدیدم: سقراط را. مردم شهر خودم را […]
آخرین دیدگاه