از شما چه پنهان که مدتیه نوشتن در روزنوشته برام سختتر شده. این رو قاعدتاً از فاصلهی زمانی بین نوشتهها هم میتونید حدس بزنید. علتهای متعددی دست به دست هم دادهان تا چنین شرایطی پیش بیاد. اول از همه، تراکم کاریه که واقعاً فرصت کمی برای نوشتن در روزنوشته باقی میذاره. اما این تنها علت نیست. طی سالهای اخیر، روندهایی طی شده که به شکل سیستماتیک، فضا رو برای روزنوشته تنگ و تنگتر کرده. اول از همه اینه که ترجیح میدم خیلی از مطالبی که «سر و ته» دارن و محتوایی دارن که به نظرم ارزشمنده، در متمم منتشر بشه. اونجا هم چارچوب شفافتر و محکمتری داره و هم اینکه مطالب این فرصت رو دارن که بارها و بارها ویرایش و بهروز بشن (مطمئنم هر نوشتهای، دوست داره پیوسته به روز بشه و به حال […]
دسته بندی: لحظه نگار
لحظه نگار
معمولاً وقتی مطالب روزنوشته، کمی جدی و رسمی میشن، از #لحظه-نگار – که به فضای اینستاگرامی نزدیکتره – برای فاصله انداختن بین اونها استفاده میکنم. در همین راستا گفتم فعلاً این عکس رو بذارم تا در نوشتههای بعدی، بتونم بحثهای جدیِ پیش از این رو، که اغلب نیمهکاره رها شدهان، ادامه بدم. با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش […]
آلودگی هوای تهران | دو عکس از یک نما
زمان ثبت و فاصلهی دقیق این دو عکس را نمیدانم. اما قدیمی نیستند و فاصلهی میانشان هم زیاد نیست. هر دو را خودم ثبت کردهام. از یک نقطه، تقریباً یک کادر، با یک دوربین و بدون ادیت. سعی کردهام تا حد امکان به شکل مشابهی برش بخورند (قطعهی کوچکی از پشتبام یک خانه را در پایین هر دو عکس میبینید). در توضیحش هزار نوع حرف و قصه میتوان نوشت. از کیفیت بنزین و فساد در صنعت خودرو تا ضعف در تفکر سیستمی. اما یکی از مهمترین توضیحاتش میتواند ناآشنایی با مدیریت و به طور خاص، ضعف در تمرکززدایی باشد. ضعف در میان تصمیمگیرانی که با ذهنی بسته و دستانی باز، چنان دل به آسمان سپرده بودند که به نفرین زمین گرفتار شدند. #لحظه نگار با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از […]
لحظه نگار – کوکی
توی کوچه افتاده بود. شاید حدود دو هفته از تولدش میگذشت و ظاهراً چون مادرش، اونها رو وسط یه پروژهی ساختمونی به دنیا آورده بود، سر کارگر ساختمانی اونها رو پرت کرده بود بیرون و این توی جوب آب داشت میمرد. نگهداری بچه گربه کار سختیه. باید شیر خشک مخصوص گربه بخوره (شیر گاو لاکتوز داره و نمیتونن هضم کنن) و بعد از هر بار غذا خوردن هم، شکمش رو تا مقعد آروم آروم بمالید تا نفخ نکنه (مامانشون اول با زبان و بعد با دست، این کار رو بعد از همهی نوبتهای شیر انجام میده). این که البته دست و پاهاش هم ضعیف بود و نمیتونست روی پاهاش وایسه و مشکلاتش مضاعف بود. اسمش شد: کوکی. چون اولش راه رفتن بلد نبود و مثل عروسکهای کوکی راه میرفت. حس خوبیه که الان بزرگ شده […]
لحظه نگار – زنگ تفریح میان نوشتهی دیگر
مهمترین انگیزه از گذاشتن این عکس – همانطور که معمولاً اشاره میکنم – فاصله انداختن میان نوشتههایی است که چندان روان یا دوستداشتنی نیستند یا طعمشان شیرین نیست. خصوصاً اینکه دو سه مطلبی هم که قصد دارم در روزهای آتی بنویسم، باز خشک و جدی هستند و لازم بود در میانهی آنها، فاصلهای ایجاد شود. ما این کار را در متمم، با انتشار عکس گرگ و جغد و روباه و گاو تحت عنوان زنگ تفریح انجام میدهیم. اما وقتی خودم هستم دیگر به سگ و گاو نیازی نیست و همین نوع عکسها همان نوع کارکردها را دارند. دومین انگیزه هم، اشارهی جواد در یکی از کامنتها بود که عکس بگذار و چون جواد به ندرت خواستهای را مطرح میکند، وقتی حرفی میزند نمیشود انجام نداد. سوم هم اینکه خواستم در کنار کتابخانهی جدیدم عکسی داشته باشم تا […]
لحظهنگار: عکس بیخاصیت
با توجه به اینکه اخیراً عکسی از بعضی سبزیجات و علوفههای روی زمین منتشر کردم (ریحونها)، حس کردم انتشار یک عکس از خودم هم منطقی باشه. البته علت دومش هم مثل همیشه، بهانهای برای بهروز کردن وبلاگه؛ در وقتهایی که حرفی برای گفتن ندارم، یا حرفهایی که دارم گفتنی نیستند. با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ کتاب مردگان | افراد تأثیرگذاری که در زمان زندگیشان دیده نشدند کتاب ریویو برای محصولات آمازون | تجربه شانزده سال کامنتگذاری در سایت آمازون آينده هوش مصنوعی از […]
لحظه نگار: قطعه کوچکی از خاک
این روزها کمی تراکم کارها بیشتر از همیشه است و به همین علت، کمتر برای بهروزرسانی روزنوشتهها فرصت پیدا میشه. به همین علت، تصمیم گرفتم چند تا عکس آرشیوی رو به عنوان #لحظه نگار منتشر کنم تا اینجا به روز بشه. اگر کامنتهای بچهها در متمم رو پیگیری کنید (و من هم جزو کسانی باشم که کامنتهام رو میخونید) احتمالاً توضیح من رو درباره پرورش گیاهان و به طور خاص کاشت ریحون (یا به شکل رسمیتر: ریحان) دیدین. در گذشتههای دور، خاک یکی از داشتههای مهم انسانها محسوب میشد. این روزها هم البته، کسانی که در روستاها و شهرهای کوچک زندگی میکنند، هنوز از این نعمت برخوردار هستند. اما زندگی در شهرهای بزرگ، معمولاً ما رو از خاک دور میکنه و دغدغهی خاک، بیشتر میمونه برای سیاستمدارها تا به بهانهی اون، مردمشون رو به جنگ با مردم […]
گندم
داشت سر کوچه از چند تا گربهی دیگه کتک میخورد که بهشون رسیدم. معمولاً گربهها وقتی بهشون میرسم، دیگه دعوا نمیکنن و آروم میشینن. در تفسیر خودخواهانه و خودمحورانه، میتونم بگم که به احترام من – که بهشون غذا میدم – جلوم دعوا نمیکنن. اما واقعیت اینه که با دیدن من، فکر میکنن غذا از روشهایی سادهتر از جنگیدن هم به دست میاد (این یکی از اون نکاتی هست که انسانها هنوز به صورت کامل متوجه نشدن. به خاطر همین جنگها و جنگافزارها هنوز بینشون رواج داره). اما ظاهراً این گربهی کوچیک، فهمیده بود که پیش من جای امنیه. اینه که از توقف گربههای دیگه استفاده کرد و دنبال من چند صد متر راه اومد تا به خونه رسیدیم. دلم نیومد بذارم پشت در بمونه. گذاشتم باهام بیاد بالا. نه من اصرار خاصی کردم و نه […]
روش هاتیش برای آموزش Microsoft Word (کشور غنا)
احتمالاً شما هم تصویر آموزش مایکروسافت ورد در غنا پای تخته با گچ را دیده باشید. اما حیفم آمد که آن را دوباره در اینجا منتشر نکنم. عکسها مربوط به اوورا کوادرو هاتیش (Owura Kwadwo) معلمی در کشور غنا است که خودش آن را در صفحهی فیسبوکش منتشر کرده است. این نوع تصاویر بهتر از بسیاری نوشتهها و حرفها میتوانند معنای شوق واقعی معلمی را پیش چشمان ما ترسیم کنند. پی نوشت ۱: شاید این عکسها برای بعضی از دوستانم عجیب یا سخت یا حتی ترحمانگیز به نظر برسد. اما برای من، واقعاً شوق برانگیز است. هرگز یادم نمیرود زمانی که کامپیوتر کمودور ۶۴ داشتم و به خاطر اینکه ماوس چیزی نبود که هر کسی داشته باشد و بعضی برنامهها فقط با ماوس کار میکردند، با اسمبلی ۶۵۱۰ برای کمودور برنامهای نوشته بودم که حرکت Cursor […]
روباه کوچهی ما
چون در مطلبی تحت عنوان داستان دو نگهبان یکی از جانورهای دوستنداشتنیِ کوچه رو معرفی کردم، گفتم اینجا عکس یکی از جانورهای دوستداشتنی کوچه رو بذارم. تجربهی مواجههی بسیاری از ما با روباه – در صورتی که در شهر زندگی کرده باشیم – به حرفهایی برمیگرده که دختر و پسرهای شکستخوردهی عاطفی در اینستاگرام توی دهن روباهِ شازده کوچولو میذارن. البته روباهِ شازده کوچولو، اخیراً غیر از مسائل عاطفی، در مسائل اجتماعی و فلسفی و سیاسی هم اظهار نظر میکنه. مثلاً وقتی ازش میپرسن کی همه چی درست میشه؟ میگه وقتی بفهمی همهچیز به خودت بستگی داره (واقعاً دلم برای #اگزوپری میسوزه). اما اینها رو گفتم که بگم، من این شانس رو دارم که با یه روباه همسایه باشم و اتفاقاً الان بهتر میفهمم که چرا حیوانی که باید در شازده کوچولو از اهلی شدن […]
آخرین دیدگاه