داشتم در آتلانتیک میچرخیدم که چشمم به یک خبر افتاد. اینکه بر اساس آخرین گزارش منتشر شده در سال ۲۰۱۵ (که البته بر اساس آمار ۲۰۱۴ است)، پولی که آمریکاییها برای بخت آزمایی و لاتری هزینه میکنند بیشتر از پولی است که مجموعاً برای کتاب و موسیقی و فیلم و خرید بلیط مسابقات ورزشی پرداخت میکنند. مطمئن هستم که کسی نمیگوید: بیا! خاک بر سرشان! چقدر رفتار احمقانهای دارند. چون تنها تفاوت ما با آنها در این است که ما آمار مشخصی نداریم که نشان بدهد ما تا چه حد، بخت آزمایی را به تلاش برای ساختن آیندهای بهتر ترجیح میدهیم.لااقل افراد زیادی را میشناسم که هر سال عکس میاندازند و پول میدهند تا در لاتری آمریکا شرکت کنند و بعد اگر بخت با آنها یار بود، به آنجا بروند و لابد برای آن یکی […]
دسته بندی: روزمرگیها
مدل ذهنی ما در جستجوی الگوی موفقیت
دیشب، به خاطر اینکه بتوانم برای یکی از دوستان قدیمی، پیامی بفرستم، متاسفانه مجبور شدم در اینستاگرام لاگین کنم (این روزها که اثر مثبت دوری از #شبکه های اجتماعی را تجربه کردهام، برای هر ثانیه که در آنها میچرخم احساس باخت و احساس گناه میکنم. لغتهای متاسفانه و مجبور شدن را آگاهانه به کار میبرم). وسوسهی بعدی، این بود که سری به بخش پستهای پیشنهادی اینستاگرام زدم و یکی از این معماهای قدیمی را دیدم که البته این بار عنوان جدیدی برای آن انتخاب شده بود: فکر میکنم خیلی از شما هم، مثل من در دوران کودکی از این جدولها یا مشابه آن را حل کردهاید. آن زمان تقریباً یکی از معدود تفریحات موجود بود و حتی جدولهای تاریخ گذشته (که دیگر با حل کردن آنها، نمیتوانستید در قرعه کشی شرکت کنید) با قیمت ارزانتر در […]
ماجرای نامگذاری فرزندان: دو اسم برای یک نفر
داشتم کامنتهای دوستان متممی خودم رو میخوندم که به حرف دوست خوبمون شیرین رسیدم (لینک شناسنامه شیرین در متمم). در مورد نام گذاری فرزندان نوشته بود و خیلی ساده و صمیمی. احساس کردم حیفه که حرفهای شیرینِ شیرین رو نخونیم. این بود که اینجا به صورت کامل (و بدون هر گونه تغییر و ویرایش) نقلش میکنم. برای من تداعیهای تلخ و آموزنده زیادی داشت: —————————————————————————————————- بعضی از والدین هستند که برای فرزندشون دوتا اسم انتخاب می کنن. این رفتار ناخودآگاه فکر من رو به چند جهت میبره؛ اینکه چه دلیلی باعث میشه اونها این کارو انجام بدن؟! آیا عدم توافق اونها یا عدم قدرت تصمیم گیری یا ملاحظه کاری باعث چنین تصمیمی می شه؟ ازونجایی که خودم قربانی چنین انتخابی بودم مخالف این کار هستم و عقیده دارم این وسط ظلم بزرگی به نوزاد بیچاره ای که […]
در حیاط کوچک پاییز در زندان
همیشه شعرهای مهدی اخوان ثالث را دوست داشتهام و دارم. شعرهای او، غمی را در خود نهفته دارد که اگر چه گاهی پیدا و گاهی ناپیداست، اما طعم آن تلخی را میتوان در تک تک جملاتش مزمزه کرد. در پایان کتیبه، وقتی آن گروه همه با یکدگر پیوسته لیک از پای، آن سنگ بزرگ را میغلتانند، میبینند همان چیزی که در این سوی سنگ نوشته شده، در آن سو نیز تکرار شده: کسی راز مرا داند، که از این سو به آن سویم بگرداند! این نگاه خسته، که بیشتر سرنوشت تلخ سیزیف را تداعی میکند، خود را امید مینامد. گاهی احساس میکنم که انتخاب تخلص امید، برای اخوان، نیشخندی به ما و به خودش دارد. گاهی دیگر، فکر میکنم که نه. اتفاقاً راست میگفته. کسی که آن سیاهی در پیش نگاهش بوده، اما ایستاده و […]
درباره کتاب بیشعوری خاویر کرمنت
پیش نوشت صفر: چند سال پیش بود که برای اولین بار نام کتاب بیشعوری خاویر کرمنت را از یکی از دانشجویانم شنیدم. قرار بود برای تمرین مهارت ارائه، هر کس کتابی را بخواند و آن را در ده دقیقه برای بچههای کلاس، تعریف کند. یکی از بچهها، جلوی تخته ایستاد و بخشهایی از کتاب بیشعوری را مطرح کرد. سپس پرسید: کسی هست که با این حرفها مخالف باشد؟ یکی دستش را بلند کرد. قبل از اینکه دهان باز کند، دوستی که جلوی تخته ایستاده بود گفت: متاسفم. پس شما بیشعور هستید! این نخستین مواجههی من با کتاب بیشعوری خاویر کرمنت بود. مدتها گذشت و هرگز احساس خوبی به خریدن و خواندن آن کتاب نداشتم. تا اینکه بعدها، دوستان دیگرم را دیدم که به هیچ وجه – حداقل با معیارهای من – بیشعور نبودند و این […]
عشق تو مست و کف زنانم کرد
آلبوم مستور و مست همایون شجریان رو چند وقت، به صورت منظم گوش میدادم. شاید بیش از صد بار در ماشین، چرخیده بود و تکرار شده بود. اما ظاهراً بیماری عادت چنان فراگیر است و ریشه در ساختار جان ما دارد که به سادگی نمیتوان از آن رهایی یافت. این را امروز فهمیدم که آلبوم قطرههای باران علیرضا قربانی را – که چند هفته است فقط آن را گوش میدهم – نداشتم و در بین سی دی های قدیمیتر، مستور و مست را پیدا کردم و انقدر ترافیک و سر و صدای مربوط به آن زیاد بود که برای نشنیدن بوق بی دلیل ماشینها، صدای موسیقی را تا آخرین حد بالا بردم. آخرین (هشتمین) قطعهی مستور و مست، غزل عشق تو مست و کف زنانم کرد بود. از غزلیات مولوی. من موسیقی نمیفهمم. اما احساس […]
علم، منطق، حکمت، فلسفه، ادبیات (قسمت دوم)
پیش نوشت یک: در ادامهی قسمت اول این نوشته – که فقط به بیان یک مقدمه گذشت – در اینجا میخواهم قسمت دوم بحث در مورد علم و منطق و حکمت و فلسفه و ادبیات را بنویسم. اگر چه باور ندارم که این بحث در این قسمت یا قسمت سوم یا حتی چهارم، به سرانجام و سرمنزلی برسد. چه آنکه اگر به منزلی در میان راه هم برسد، باید خداوند را شاکر بود. پیش نوشت دو: کمتر وقتی بوده که بیان یک درد یا دغدغه یا مشکل یا مسئله یا معضل، برایم تا این حد ساده باشد و از سوی دیگر، کمتر موضوعی بوده که در نوشتن و گفتن در موردش چنین سطحی از تردید را تجربه کرده باشم. شاید در روزنوشتهها – در حال حاضر – تنها یک موضوع دیگر وجود داشته باشد که […]
سوال مصاحبه استخدامی
جلسهای خدمت یکی از دوستان با تجربهام بودم. چند نفر برای مصاحبه استخدامی آمده بودند. قرار بود که تعدادی از آنها به عنوان فروشنده انتخاب شوند. به هر حال، لطف کردند و اجازه دادند من هم در اتاق بمانم. منتظر بودم که سوالات استاندارد رایج را بشنوم. جنس سوالات مصاحبه استخدامی تقریباً مشخص است. عدهای از مدرک تحصیلی و آموزشهایی که دیدهای میپرسند. عدهای دیگر در مورد سابقه کارت حرف میزنند. بعضی هم، آخرین آزمون روانشناسی را که در موردش شنیدهاند روی داوطلب بدشانس پیاده و اجرا میکنند (چند وقت پیش، شنیدم در مصاحبهای، شش خودکار به شرکت کنندگان میدادهاند و میگفتهاند: هر جور که میپسندی آنها را کنار هم بگذار! بعد هم بر همان اساس، فرد داوطلب را تایید یا رد میکردهاند! این روزها هر آزمونی را که سوال آن به نتیجهی آن ارتباط […]
شبکه های اجتماعی ، الکسا و موتورهای جستجو
یکی از دوستان خوبم به نام حمید، در زیر قسمت دوم بحث ده سال وبلاگ نویسی، مطلب مهمی را مطرح کردند که چون پاسخی که نوشتم طولانی شد و احساس کردم برای خوانندهی کامنتها، دیدن چنان متنی طولانی آزار دهنده است، آن را اینجا به عنوان یک مطلب مستقل مینویسم. اجازه بدهید که ابتدا صحبتهای حمید را بنویسم و سپس کامنت خودم را. مدتی است که بر روی شبکه های اجتماعی تحقیق میکنم. شبکه های اجتماعی نه به عنوان ابزاری برای فعالیت اقتصادی یا سیاسی یا حتی اجتماعی، بلکه به عنوان یک محیط زیست. محیطی که در آن میشنویم، درد دل میکنیم، اعتبار میگیریم، دوست و دشمن می شویم و … . به همین دلیل نوشته ی شما را با دقت خواندم. در بخشی از نوشته عنوان کردید که تعداد فالوئر ها را نباید یک […]
یادی از داریوش آشوری و عرفان و رندی در شعر حافظ
پیش نوشت: مدتی بود که به دلیل نیاز به جابجایی اتاق آکوستیک، امکان ضبط فایلهای صوتی مهیا نبود که خوشبختانه به لطف دوست عزیزم محسن مهابادی – که از ابتدا هم او، اتاق آکوستیک ما را ساخته بود – دوباره این فرصت مهیا شد. میخواستم یادگاری کوچکی به محسن هدیه دهم و برای اینکار نسخهای از دیوان حافظ را انتخاب کردم. گفتم آن را برای شما هم در قالب روزمرگیها بگذارم و از سوی دیگر، شاید باعث شد که فرصتی دست دهد و علاقمندان، سری به کتاب عرفان و رندی در شعر حافظ که شاهکار زیبای داریوش آشوری است، بزنند. محسن عزیز. اشعار حافظ هم مثل سایر داشتههای فرهنگی ما، چنان بر لب طاقچهی عادت پوسیده است که بوی خوش مفاهیم پنهان در آن، کمتر سرمستمان میکند. اما هنوز هم به تعبیر زیبای داریوش آشوری […]
آخرین دیدگاه