الان نیم ساعته دارم نگاه میکنم ببینم فرایند انتخاب کاندیداها برای جایزهی صلح نوبل چیه که دونالد ترامپ جزو اونها قرار گرفته. میتونست تیتر کیهان باشه یا خبرگزاری فارس. اما واقعاً گاردین و ایندیپندنت و تلگراف و جاهای دیگه هم نوشتن! هنوز نفهمیدم. فرایند رو هم توی سایت جایزه نوبل خوندم باز هم نفهمیدم. میگن یک نفر سیاستمدار ناشناس آمریکایی که در فهرست پیشنهاددهندگان بوده، ترامپ رو معرفی کرده. بخشی از دلیلش هم مخالفت ترامپ با ایرانه که به صلح جهانی کمک میکنه! پی نوشت یک: میدونم هر فرایندی، خطاهایی هم داره. اما کاش یه جوری بود اینجوری نمیشد. پی نوشت دو: نمیدونم انتخابات تو آمریکا چجوریه. یه فهرستیه. دو فهرستیه. فهرست کامله. میگم کاش میشد یه کلیپی چیزی درست کنیم براشون بفرستیم بگیم به فهرست پیشنهادی دموکراتها رای بدن! پی نوشت سه: چند وقت […]
دسته بندی: روزمرگیها
وقتی همه نویسنده ایم – مروری بر چالشهای استراتژی محتوا در دوران جدید
محسن امین، در کنار همهی تخصصهایش، تیترنویس خیلی خوبی است. همان چیزی که فرنگیها به آن Copywriter میگویند. امیدوارم فرصتی پیدا کند و با هم یک فایل رادیو مذاکره در مورد نوشتن و رسانه تهیه کنیم. حتی در پیامهای شخصی هم، مینیمال مینویسد. دیروز برایم دو عکس فرستاد و زیرش نوشت: روزنامهی فردا! محسن عزیز لطف کرده و گزارشی از بخشی از جلسهای که قبلاً در روزنامهی همشهری داشتیم و در مورد آینده روزنامه نگاری و رسانه و تولید محتوا با دوستان عزیزم در همشهری گپ زدیم را منتشر کرده است. عنوان اصلی و عنوان دوم متن را هم انتخاب کرده که من خیلی دوست داشتم: وقتی همه نویسندهایم مروری بر بایدها و نبایدهای استراتژی محتوا در روزگاری که تعداد نویسنده ها بیشتر از تعداد خواننده هاست البته محسن امین همیشه حرفی میزند که درست […]
انتخاب کتاب مناسب برای هدیه تبلیغاتی سال نو
قبلاً در متمم مطلبی تحت عنوان انتخاب بهترین هدیه تبلیغاتی منتشر کردهایم و در آن نکات مختلفی را که میتوانند در انتخاب و طراحی و ارسال هدیه تبلیغاتی مد نظر قرار گیرند، مطرح کردهایم. بحث مطرح شده در آنجا، برای انواع هدیه از جمله سررسید و جاسوییچی و شکلات و انواع هدیههای رایج، مفید است. اما در اینجا – که فضا شخصیتر است – میخواستم نکتهی دیگری را مطرح کنم. خوشبختانه طی چند روز گذشته، دوستان زیادی را دیدم که قصد دارند از طرف شرکتهای خود، به مشتریان، شرکتهای همکار و یا کارفرماهای خود، کتاب هدیه دهند. از آنجا که به من هم لطف داشتند، گاهی در مورد انتخاب کتاب مناسب از من هم نظر میخواستند. طبیعی است که در اینجا بحث بسیار سلیقه ای است و من هم گزینهی چندان مناسبی نیستم (چون اخیراً […]
درسی در طراحی – ایده ای برای استراتژی
پیش نوشت: مطلبی که در اینجا نقل میکنم، قسمتی از میانهی بحث من و همکارانم در یک جلسهی کاری است. با توجه به استعداد عجیب برخی دوستان در رفتن به حاشیه، صدر و ذیل بحث را نقل نمیکنم. البته به نظرم، حذف آنها هیچ لطمهای هم به اصل مطلب نمیزند. خاطره: خیلی سال قبل، در دوران کودکی، یکی از بستگان از سفر خارج برای من یک ماشین اسباب بازی آورده بود. آن سالها، سفر خارج چندان عادی نبود. آنقدر که هر کس خارج میرفت دیگر به راحتی داخل نمیشد! و هر کس هم باز میگشت، دیگر از هر دری داخل نمیشد! حتی موز هم، مهمترین دستاورد معنوی سفر حج بود و هنوز، به این فراوانی نبود. بگذریم. به هر حال، این ماشین، از حاصلجمع تمام اسباببازیهای من و خواهر و برادرم و حتی همسایگان، یک […]
انسان در جستجوی خوشبختی
داشتم در آتلانتیک میچرخیدم که چشمم به یک خبر افتاد. اینکه بر اساس آخرین گزارش منتشر شده در سال ۲۰۱۵ (که البته بر اساس آمار ۲۰۱۴ است)، پولی که آمریکاییها برای بخت آزمایی و لاتری هزینه میکنند بیشتر از پولی است که مجموعاً برای کتاب و موسیقی و فیلم و خرید بلیط مسابقات ورزشی پرداخت میکنند. مطمئن هستم که کسی نمیگوید: بیا! خاک بر سرشان! چقدر رفتار احمقانهای دارند. چون تنها تفاوت ما با آنها در این است که ما آمار مشخصی نداریم که نشان بدهد ما تا چه حد، بخت آزمایی را به تلاش برای ساختن آیندهای بهتر ترجیح میدهیم.لااقل افراد زیادی را میشناسم که هر سال عکس میاندازند و پول میدهند تا در لاتری آمریکا شرکت کنند و بعد اگر بخت با آنها یار بود، به آنجا بروند و لابد برای آن یکی […]
مدل ذهنی ما در جستجوی الگوی موفقیت
دیشب، به خاطر اینکه بتوانم برای یکی از دوستان قدیمی، پیامی بفرستم، متاسفانه مجبور شدم در اینستاگرام لاگین کنم (این روزها که اثر مثبت دوری از #شبکه های اجتماعی را تجربه کردهام، برای هر ثانیه که در آنها میچرخم احساس باخت و احساس گناه میکنم. لغتهای متاسفانه و مجبور شدن را آگاهانه به کار میبرم). وسوسهی بعدی، این بود که سری به بخش پستهای پیشنهادی اینستاگرام زدم و یکی از این معماهای قدیمی را دیدم که البته این بار عنوان جدیدی برای آن انتخاب شده بود: فکر میکنم خیلی از شما هم، مثل من در دوران کودکی از این جدولها یا مشابه آن را حل کردهاید. آن زمان تقریباً یکی از معدود تفریحات موجود بود و حتی جدولهای تاریخ گذشته (که دیگر با حل کردن آنها، نمیتوانستید در قرعه کشی شرکت کنید) با قیمت ارزانتر در […]
ماجرای نامگذاری فرزندان: دو اسم برای یک نفر
داشتم کامنتهای دوستان متممی خودم رو میخوندم که به حرف دوست خوبمون شیرین رسیدم (لینک شناسنامه شیرین در متمم). در مورد نام گذاری فرزندان نوشته بود و خیلی ساده و صمیمی. احساس کردم حیفه که حرفهای شیرینِ شیرین رو نخونیم. این بود که اینجا به صورت کامل (و بدون هر گونه تغییر و ویرایش) نقلش میکنم. برای من تداعیهای تلخ و آموزنده زیادی داشت: —————————————————————————————————- بعضی از والدین هستند که برای فرزندشون دوتا اسم انتخاب می کنن. این رفتار ناخودآگاه فکر من رو به چند جهت میبره؛ اینکه چه دلیلی باعث میشه اونها این کارو انجام بدن؟! آیا عدم توافق اونها یا عدم قدرت تصمیم گیری یا ملاحظه کاری باعث چنین تصمیمی می شه؟ ازونجایی که خودم قربانی چنین انتخابی بودم مخالف این کار هستم و عقیده دارم این وسط ظلم بزرگی به نوزاد بیچاره ای که […]
در حیاط کوچک پاییز در زندان
همیشه شعرهای مهدی اخوان ثالث را دوست داشتهام و دارم. شعرهای او، غمی را در خود نهفته دارد که اگر چه گاهی پیدا و گاهی ناپیداست، اما طعم آن تلخی را میتوان در تک تک جملاتش مزمزه کرد. در پایان کتیبه، وقتی آن گروه همه با یکدگر پیوسته لیک از پای، آن سنگ بزرگ را میغلتانند، میبینند همان چیزی که در این سوی سنگ نوشته شده، در آن سو نیز تکرار شده: کسی راز مرا داند، که از این سو به آن سویم بگرداند! این نگاه خسته، که بیشتر سرنوشت تلخ سیزیف را تداعی میکند، خود را امید مینامد. گاهی احساس میکنم که انتخاب تخلص امید، برای اخوان، نیشخندی به ما و به خودش دارد. گاهی دیگر، فکر میکنم که نه. اتفاقاً راست میگفته. کسی که آن سیاهی در پیش نگاهش بوده، اما ایستاده و […]
درباره کتاب بیشعوری خاویر کرمنت
پیش نوشت صفر: چند سال پیش بود که برای اولین بار نام کتاب بیشعوری خاویر کرمنت را از یکی از دانشجویانم شنیدم. قرار بود برای تمرین مهارت ارائه، هر کس کتابی را بخواند و آن را در ده دقیقه برای بچههای کلاس، تعریف کند. یکی از بچهها، جلوی تخته ایستاد و بخشهایی از کتاب بیشعوری را مطرح کرد. سپس پرسید: کسی هست که با این حرفها مخالف باشد؟ یکی دستش را بلند کرد. قبل از اینکه دهان باز کند، دوستی که جلوی تخته ایستاده بود گفت: متاسفم. پس شما بیشعور هستید! این نخستین مواجههی من با کتاب بیشعوری خاویر کرمنت بود. مدتها گذشت و هرگز احساس خوبی به خریدن و خواندن آن کتاب نداشتم. تا اینکه بعدها، دوستان دیگرم را دیدم که به هیچ وجه – حداقل با معیارهای من – بیشعور نبودند و این […]
عشق تو مست و کف زنانم کرد
آلبوم مستور و مست همایون شجریان رو چند وقت، به صورت منظم گوش میدادم. شاید بیش از صد بار در ماشین، چرخیده بود و تکرار شده بود. اما ظاهراً بیماری عادت چنان فراگیر است و ریشه در ساختار جان ما دارد که به سادگی نمیتوان از آن رهایی یافت. این را امروز فهمیدم که آلبوم قطرههای باران علیرضا قربانی را – که چند هفته است فقط آن را گوش میدهم – نداشتم و در بین سی دی های قدیمیتر، مستور و مست را پیدا کردم و انقدر ترافیک و سر و صدای مربوط به آن زیاد بود که برای نشنیدن بوق بی دلیل ماشینها، صدای موسیقی را تا آخرین حد بالا بردم. آخرین (هشتمین) قطعهی مستور و مست، غزل عشق تو مست و کف زنانم کرد بود. از غزلیات مولوی. من موسیقی نمیفهمم. اما احساس […]
آخرین دیدگاه