دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

دسته بندی: دل نوشته ها

نخستین سال زندگی کاری

پیش درآمد: چند وقت پیش، به بهانه‌ای  در حال پیاده‌روی بودم که از جلوی ساختمانی رد شدم که خاطرات «نخستین سالهای زندگی کاری» مرا در خود پنهان کرده بود! سالهای ۷۸ و ۷۹ بود و من به تازگی وارد محیط کار رسمی سازمانی شده بودم. هیچوقت یادم نمی‌رود. چه تلخی های عجیبی بود. یادم می‌آید که هنوز کاری برای انجام دادن نداشتم. هر روز سر کار می‌رفتم. می‌نشستم. خودم را با کاتالوگ‌ها مشغول می‌کردم. آرزو می‌کردم تا عصر کاری پیش بیاید که من انجام دهم و معمولاً بسیاری از روزها، کاری پیش نمی‌آمد. سخت‌ترین لحظه‌ی روز، خداحافظی از مدیرم بود. وقت رفتن به خانه. و احساس تلخ اینکه تنها کاری که از عهده‌ی من برمی‌آید، «سلام و خداحافظی» است. با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی […]

قدیمی‌ترین همکاری که با من مانده است…

تولد نسیم سلوک

اخیراً تصمیم گرفته‌ام همکاران پشت صحنه‌ی shabanali.com را به بهانه‌ی تولد‌هایشان معرفی کنم. امروز تولد نسیم سلوک است. از میان تمام کسانی که امروز، میزبانان شما در این خانه‌ی مجازی هستند، نسیم سلوک، قدیمی‌ترین است. زمانی بود که هنوز shabanali.com تاسیس نشده بود و من در قالب سایت‌های دیگری فعالیت می‌کردم. نسیم سلوک از دانشجویان من بود. همیشه معتقد بود که باید پایگاه داده‌ای از دوستان و آشنایان و دانشجویان ایجاد شود. آن زمان همیشه در سر کلاس‌ها، لپ‌تاپ به دست حاضر می‌شد و در حال ثبت مشخصات دانشجویان بود! کار نسیم به ثبت اطلاعات محدود نبوده و نیست. او یک CRM انسانی است. تمام دانشجویان را می‌شناسد و سوابق آنها را می‌داند و کارهای مربوط به آنها را پیگیری می‌کند و به من برای تصمیم‌گیری در حوزه‌های مختلف راه‌نمایی می‌دهد. او می‌داند که هر […]

نقض مالکیت معنوی: بردی‌کوچک، باختی‌بزرگ

شعیب ابوالحسنی - این نیز بگذرد - فروشگاه اینترنتی ۵۰۴۰

شعیب ابوالحسنی، از دوستان خوب من است. اگر به من بگویند نمونه‌ای از یک «انسان»، از همانها که «باید با چراغ به گرد شهر همی گشت و آرزویشان کرد…» سراغ داری؟ بدون لحظه‌ای تردید، او را به خاطر می‌آورم. زمانی هم، تحت عنوان «هر کس داستانی دارد…» از او نوشته بودم. دیروز دیدم در صفحه‌ی فیس بوک مطلبی را منتشر کرده، که متن آن را همینجا می‌آورم… درد و دل واقعا دیگه نمی‌دونم می‌شه کاری کرد یا نه ؟! یکی از بزرگترین مشکلاتی که همیشه در کار باهاش درگیر هستم عدم نوشتن قرارداد رسمی است. سال گذشته یکی از دوستانم به من سفارش طراحی یک نشانه برای وب‌سایت http://www.5040.ir را داد من هم نشانه را طراحی کردم و تحویل سفارش‌دهنده اصلی شد که ظاهرا گفته بودن ما نشانه را نمی‌پسندیم و نمی‌خواهیم، داستان گذشت … […]

به یاد شهیدان…

پلاک شهیدان - متنی از محمدرضا شعبانعلی

این متن را در شب یلدا، برای شهیدان نوشتم و خواندم. آنها که رفتنشان، مایه‌ی ماندن ما شد و هنوز هم، یا غریب‌اند و یا قربانی! دانلود فایل صوتی شهید – محمدرضا شعبانعلی  شما مرد جنگ نبودید. شما مرد خون نبودید. مرد فریاد و نارنجک و گلوله مرد زخم و آتش و آهن. حتی مرد عشق و عرفان… آن هنگام که «بودن و نبودن»، دغدغه‌ی خانه‌ها و خانواده‌های ما بود. بر عکس این روزها، فرصت زیاد نبود. فرصت برای حرف زدن. فرصت برای بحث کردن. فرصت برای شعار دادن. فرصت برای فلسفه بافتن. فرصت برای کلام و وام… این بود که شما، بدون حرف و بحث و شعار و فلسفه، راه افتادید و به جنگ رفتید. مرگ برای شما نه فرصت بود و نه تهدید او هر لحظه  با غرش و فریاد، هزار بار نامش […]

بازگشت به یک عادت زیبا

کلکسیون از نقل قول های قبل از مرگ

کوچکتر که بودم دوستی داشتم که تمبر پستی جمع میکرد. کلکسیون جالبی داشت. هر وقت از همه چیز خسته میشد، به کنج اتاقش می خزید و سر در میان آلبومهای تمبر فرو می برد تا به یاری هر یک، سفری کند در تاریخ و جغرافیا. دور شود از روزمرگیها و خوشیها و ناخوشیها. من آن سالها کلکسیون دکمه جمع می کردم. دوست داشتم. تمام آنها را در یک قوطی می ریختم و با تمام وجود مواظبشان بودم. بگذریم از اینکه مادرم گاه و بی گاه می آمد و یکی از دکمه ها را بر می داشت تا به زور جایگزین دکمه افتاده ای کند روی پیراهنی یا شلواری. با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی […]

یک فنجان قهوه با مشاور مدیریت (۲)

یک فنجان قهوه با محمدرضا شعبانعلی مشاور مدیریت

گفته بودم که قسمتی از وقتم را، به قهوه خوردن با مدیران و گفتگو در مورد کسب و کارشان می‌گذرانم. معمولاً تجربیات جلساتم را طبقه‌بندی و نگه‌داری می‌کنم. اخیراً به «داستان مدیریتی» جالبی برخورده‌‌ام که به نظر ميرسد هر روز بیش از پیش فراگیر می‌شود: مدیران تصادفی… مدیران تصادفی کسانی هستند که به یک تصادف، به پست مدیریت رسیده‌اند. برخی از این تصادف‌ها که من با آنها مواجه شده‌ام به شرح زیر است: – پدری که کارآفرین بوده و مدیر یک کسب و کار است، به صورت ناگهانی فوت یا مهاجرت می‌کند و فرزندی که تا دیروز سرگرم زندگی شخصی خود و گشت و گذار در خیابان‌ها بوده‌ است، ناگهان خود را پشت میز مدیریت می‌بیند. – مدیر ارشد یک سازمان یا شرکت به دلایل سیاسی یا اقتصادی یا شخصی، ناگهان از کار برکنار شده […]

ماندلا و مذاکره: نقش محل در تقویت موضع گوینده

تحلیل محمدرضا شعبانعلی در مورد ماندلا و کلینتون

به این گفتگو توجه کنید: «شاید من دیر یا زود دستگیر می‌شدم. اما به هر حال، آخرین حلقه‌ی این زنجیر را CIA تکمیل کرد. آخرین‌ هفته‌ها در لباس مبدل زندگی می‌کردم. برای جلسه با اعضای کنگره در دوربان، از لباس فرم یک راننده استفاده کردم. اما در حلقه‌ی نزدیکان ما، یکی از ماموران جاسوسی آمریکا بود که نه تنها موقعیت جغرافیایی من، که حتی رنگ لباسی را که در زمان دستگیری بر تن خواهم داشت را نیز، به سرویس‌های امنیتی دولت گفته بود». اینها حرف‌هایی است که ماندلا به عنوان خاطره برای کلینتون تعریف کرد. اما سوال اینجاست: این حرف‌ها در چه شرایطی می‌توانند تاثیرگذارتر باشند؟ تصویر زیر، محل انجام این تاریخی‌ترین مذاکره با آمریکا را نشان می‌دهد: ماندلا در داخل سلولی که ۲۸ سال حبس را تحمل کرد، این داستان را برای کلینتون تعریف […]

تشکر از حامی اصلی shabanali.com

سمیه تاجدینی

عادت کرده‌ام که لپ‌تاپ را باز کنم و پست بنویسم و بدون ویرایش منتشر کنم. طولانی‌ترین پست‌های این سایت در کمتر از پنج دقیقه نوشته شده‌اند. اما این اولین باری است که ده‌ها بار نوشتم و پاک کردم. چون از کسی می‌نویسم که برایم یک دوست ارزشمند است. نهایتاً گفتم ساده بنویسم. بدون فکر. بدون حساب و کتاب و همچنان: بدون ویرایش… امروز، روز تولد سمیه‌ تاجدینی است. او معمار این خانه‌ی مجازی است. اما نه از آن معمارها که می‌سازند و می‌روند و تو می‌مانی و یک خانه. او معماری است که خانه‌ی مجازی ما را ساخته است و هنوز و هر روز، خود در داخل خانه ایستاده است تا مطمئن شود که این بنای مجازی، مناسب سلیقه و خواست مهمانان است. اما من سمیه را به خاطر توانمندی استثنائی او در «سئو و […]

دانشگاه: جایی برای تمرین زندگی

روز دانشجو - دانشگاه تهران

در بسیاری از جوامع، وقتی می‌گویی دانشگاه می‌روم، بخشی از مسیر شغلی‌ات را گفته‌ای. اما اینجا. دانشگاه بخشی از مسیر زندگی است. اگر چه در دانشگاه درس هم می‌آموزیم. اما اینجا، کارکرد دانشگاه چیز دیگری است. در دانشگاه، می‌آموزیم که دختر و پسر می‌توانند کنار هم بنشینند و هیچ اتفاق بدی نیفتد. در دانشگاه، می‌آموزیم که دیوار‌های شیشه‌ای بسیارند. آزادی را حس مي‌کنی به شرط آنکه نخواهی از آن استفاده کنی. در دانشگاه می‌آموزیم که  اعتراض، حق توست اما بهتر است آن را برای روز مبادا ذخیره کنی. روزی که هرگز نخواهد آمد. در دانشگاه می‌آموزیم که «رابطه» گاه می‌تواند هم‌ارز یا گرانقدرتر از «دانش» باشد. در دانشگاه می‌آموزیم که اگر استاد نخواهد قبولت کند، به تخصصت دلگرم نباش و بدان که حذف اضطراری و کنار نشستن، معقول‌ترین گزینه است. در دانشگاه می‌آموزیم همه‌ دانشجو‌ها […]

درباره‌ ادبیات

گرگ - درباره ادبیات

ادبیات صرفاً هنر بیان زیبای آنچه که هست نیست. ادبیات گاهی هنر بیان نکردن چیزی است که هست. و گاهی هنر بیان کردن چیزی که نیست. ولادیمیر ناباکوف زمانی گفته بود: روزی در دوران اولیه، کودکی از غار بیرون دوید و فریاد زد: «گرگ. گرگ!» یک گرگ بزرگ خاکستری هم در تعقیبش بود. ادبیات آن روز زاده نشد. ادبیات روزی زاده شد که: کودکی از غار بیرون دوید و فریاد زد: «گرگ! گرگ!». اما… گرگی در کار نبود… با متمم:ترجمه ماشینی از روسی به انگلیسی | یکی از انگیزه های سرمایه گذاری بر روی هوش مصنوعی در جنگ سرد زندگی در کشورهای کمونیستی | گاوی که شیر ندهد در خدمت امپریالیسم است چشمتان را ببندید و فکر کنید | چند جمله از کتاب فیزیکدانان مطرح جهان یک دانشمند به چه سطحی از هوش نیاز دارد؟ […]

yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser