فکر میکنم دی یا بهمن ماه بود که دکتر آراستی از دانشکده مدیریت به من گفتن که دانشکده قصد داره برای بیستوپنجمین سالگردش یک مراسم برگزار کنه. برگزاری این مراسم از این جهت مهم بود که دانشکدهٔ ما چنین مراسمی رو سالانه برگزار نمیکنه و اگر درست در خاطرم باشه، دکتر گفتن که فقط یک بار دهمین سالگرد برگزار شده. قرار بود سخنران مراسم دکتر مشایخی موسس دانشکده باشن و دکتر مدنیزاده رئیس دانشکده. و لطف کردند و گفتند من هم بهعنوان یکی از فارغالتحصیلهای دانشکده سخنران سوم باشم. مراسم بهخاطر یهسری محاسبات و ملاحظات، از اسفند ماه جابهجا شد و افتاد آخر اردیبهشت ماه. نهایتاً ترکیب سخنرانها کمی تغییر کرد و دکتر مسعود نیلی هم به جمع سخنرانها اضافه شدن. به نظرم بسیار تصمیم درستی بود. چون ایشون هم در توسعهٔ بخش «اقتصاد» دانشکده سهم […]
به بهانهٔ نوشتهای از دکتر بابک علوی

پینوشت: این مطلب را صرفاً مینویسم تا از دکتر بابک علوی استاد بزرگوارم اسم برده باشم. و البته نکتهای را هم که چند دقیقه پیش کشف کردم، برایتان بگویم. شاید بهنظرتان ساده بیاید. اما واقعاً از نظر من کشف مهمی است. دربارهٔ دکتر علوی: دکتر بابک علوی از اساتید من در دورهٔ کارشناسی ارشد بودند. و من این بخت را داشتم که در درسهای رفتار سازمانی و مدیریت منابع انسانی شاگردشان باشم. اگر بخواهم پنج نفر از اساتیدی را نام ببرم که تأثیری ماندگار در ذهن و روش فکر کردن من گذاشتهاند، قطعاً دکتر علوی یکی از آنهاست و از این جهت، جدا از دینی که به همهٔ اساتید و معلمانمان داریم، به ایشان بیش از حد عرف و تعارف مدیونم. آن سالها – که همهٔ ما جوانتر بودیم – دکتر بابک علوی بهتازگی به ایران […]
باز هم دربارهٔ نور آبی و چشم (و تبلت و کتابخوان و اینجور چیزها)

پیشنوشت: جدا از خردهاشارههای اینجا و آنجا، این سومین باری است که در روزنوشتهها بهشکل مستقل مطلبی دربارهٔ ارگونومی مینویسم. اولین بار زمانی بود که بهعلت چشمدرد شدید، تقریباً از خواندن و نوشتن ناتوان شده بودم. و مدتی طول کشید تا دوباره توانستم کارهای روزمرهام را آغاز کنم. تجربهاش را در مطلبی با عنوان توصیههایی برای مراقبت از چشمها برایتان گفتم. دومین بار مربوط به زمانی بود که به خاطر مشکل در عصبهای گردن (pinched nerve) عملاً دست چپم از کار افتاد. مدتی فقط درد و سوزش داشت و در مقطعی هم تقریباً قدرت گرفتن اشیاء را نداشت. تجربهاش را در مطلب دربارهٔ اهمیت ارگونومی برایتان گفتم (البته فرصت نشد از تمرینهای خوبی که بعداً دوباره سلامتم را کامل برگرداند بنویسم و این کار را بعداً باید انجام دهم. فعلاً همان ویدئوهای Bob & Brad […]
بسیار کوتاه دربارهٔ این روزهای خودم

روزهای من معمولاً شلوغ و متراکمه. شاید بیشتر از پونزده ساله که تعطیلی، به معنای اینکه یه روز کامل هیچ کاری نکنم و بدونم تعطیلم، توی زندگیم نبوده. اما یک ماه اخیر، فشردهتر و پیشبینیناپذیرتر از هر زمان دیگهای بود؛ حتی فراتر از تصور خودم. همیشه پیش اومده که خیلی از پیامها رو فرصت نکنم بخونم، اما حداقل بعضیهاشون رو تصادفی میخوندم و جواب میدادم. اما الان پیامهای روی گوشیام اونقدر انباشته شده که جرئت باز کردن پیامرسانها رو ندارم. وقتی اول فروردین یک متن کوتاه نوشتم و پایینش گفتم که همین امروز کاملش میکنم، باور نمیکردم که یک ماه نتونم به روزنوشته سر بزنم. و از این عجیبتر که وقتهای دیگه، حتی اگر فرصت نوشتن نباشه، معمولاً کامنتها رو میخونم. اما الان تازه میخوام کامنتهای این چندوقت رو بخونم. البته در این مورد خاص، […]
حرفهایمان را بیشتر بفهمیم | پیشنهادی ساده اما مهم برای سال جدید

پیشنوشت دوست داشتم در اولین روز سال جدید، مطلبی هرچند کوتاه در روزنوشتهها منتشر کنم. طبیعی است اولین حرفم تبریک سال جدید است و آرزوی روزهای خوب و شاد. و امید به اینکه راهزنان شادی و کاسبان غم، نتوانند آنقدر که میخواهند و میطلبند، از سرمایههای زندگیمان به یغما ببرند. اما جدا از این آرزوها، چون معمولاً اولین روزهای سال همهٔ ما با خودمان قرارهایی میگذاریم، گفتم پیشنهادی در اینجا مطرح کنم، شاید شما هم آن بپسندید و را در فهرست قرارهایتان قرار دهید. خودم هم قصد دارم امسال آن را بیشتر از پیش جدی بگیرم. نکتهٔ مهم اگر قرار بود کمی ملاحظهکارانه فکر کنم، این متن را نمینوشتم. چون کسی که با نیت دوستانهٔ من آشنا نباشد، ممکن است آن را به شکل دیگری تفسیر کند. اما فرض من این است که خوانندهٔ من […]
چرا با دوره های آموزشی و کتابهای آموزش کسب و کار برای کودکان مخالفم

در سالهای اخیر، بازار آموزش کارآفرینی و کسب و کار به کودکان رونق پیدا کرده است؛ هم در جهان و هم در کشور خودمان. هم دورههای آموزشی در این زمینه زیاد شده و هم کتابهای فراوانی در این زمینه عرضه شده است. تشخیص علت و انگیزهٔ رونق این بازار هم چندان دشوار نیست. والدین برای فرزندانشان راحتتر از خودشان هزینه میکنند. اگر ثروتمند باشند، بهسادگی هزینه میکنند و اگر وضع مالیشان خوب نباشد، حاضرند از نان شبشان بزنند و خرج آموزش فرزندانشان کنند. طبیعی است عرضهکنندگان خدمات آموزشی و فرهنگی، یعنی موسسات آموزشی، نویسندگان و ناشران هم وقتی چنین بازار درآمدزایی را میبینند، نمیتوانند چشمشان را به روی پولی که در این حوزه است ببندند. تقاضا هست. پس عرضه هم به وجود میآید. طبیعتاً میدانید که من طرفدار کنترل در سمت عرضه نیستم. یعنی در […]
درباره ترامپ و زلنسکی | نوشتهای که نمیخواستم بنویسم

پیشنوشت دوست نداشتم دربارهٔ گفتگوهای ترامپ و زلنسکی چیزی بنویسم. به دو علت. علت اول این که یک قانون مرتبه دوم دارم که بر اساس آن هر وقت موضوعی بیش از حد داغ و رایج میشود، تا حد امکان در موردش ننویسم. چون دوست ندارم تلقی شود که در پی موجسواری روی موضوعات هستم. آنقدر حرف نگفته و نوشتهٔ نانوشته دارم، و آنقدر قولهای انجام نداده به خوانندگان روزنوشته و متمم دارم، که فرصتی برای این موجسواریها و نیز نیازی به آنها وجود ندارد. همین که هنر کنم و حرفهای نیمهکاره و وعدههای عملنکرده را محقق کنم، کافی است. علت دوم هم این که بسیاری از کسانی که در زمینهٔ مذاکره کار میکنند و کلاس و درس و کتابی دارند، صحنه به صحنه و حتی فریم به فریم این گفتگو را به عنوان کیس مذاکره […]
درباره معنا و تعریف چپ و راست در سیاست و اقتصاد

پیشنوشت یک بعد از کامنت محمد منصوری زیر نوشتهٔ مذاکره ایران و آمریکا همونطور که به محمد قول دادم، میخواهم کمی دربارهٔ چپ و راست بنویسم. چند سال است که دوست دارم در اینباره بنویسم، اما بهعلت وسواس همیشگیام در شرح جزئيات و استناد دقیق، این کار تا امروز عقب افتاده است. الان هم قصد ندارم یک مطلب دقیق و مستند و مستدل بنویسم. اما چون حس کردم نیاز این روزهای ماست، با خودم گفتم نوشتن مطلبی ساده، ناقص و با دقت کم، بهتر از این است که هیچ چیزی ننویسم. پیشنوشت دو با توجه به توضیحاتی که دادم، امیدوارم کسانی که این مباحث را دقیق میشناسند، بهخاطر سادهسازیها بر من خرده نگیرند. و دقت کنند که هدفم بیشتر این است که «چندبُعدی بودن فضای سیاسی – اقتصادی» را یادآوری کنم. بدون آن مقدمهٔ تکراری […]
مذاکره ایران و آمریکا | چرا جز توافق همهجانبه در هر توافق دیگری بازندهایم؟

پیشنوشت یک: وقتی از مذاکره ایران و آمریکا یا هر مذاکرهٔ دیگری حرف میزنیم، دو موضوع کاملاً متفاوت وجود دارد. یکی «درستیِ مذاکره» و دیگری «مذاکرهٔ درست». «درستی مذاکره» همانطور که از نامش پیداست، به این سوال میپردازد که آیا اساساً مذاکره کار درستی است یا نه؟ اما «مذاکرهٔ درست» به این سوال میپردازد که «روش درست مذاکره» چیست؟ فرایند تصمیمگیری در مورد درستی مذاکره شفاف است. در کشورهایی که پارلمانی اداره میشوند، نمایندگان مردم دربارهٔ درست یا نادرست بودن مذاکره تصمیم میگیرند. در کشورهایی مثل ما هم که پارلمانی نیست (و فقط چیزی به اسم مجلس شورا داریم)، قضاوت در اختیار کادر ارشد حاکمان کشور است. بنابراین طبیعتاً در این زمینه نمیشود از «نظر کارشناسی» حرف زد. اما بحث «مذاکرهٔ درست» یک بحث کاملاً کارشناسی است. همانطور که شما دربارهٔ «درستی تصمیم خرید خودرو» […]
تحلیل آينده مشاغل | دنبال ترندها هستیم یا گوشههای بازار؟

این مطلب در واقع شروع بحث دربارهٔ ترجمه با هوش مصنوعی است و میشد در ادامهٔ همان مطلب نوشته شود. فقط برای اینکه پیدا کردن و خواندنش راحتتر باشد، شبیه کاری که در مورد نسیم طالب (شام خوب، صبحانهٔ بد) کردم، آن را جداگانه مینویسم. بعد از اینکه این بخش تمام شد، آن را به مطلب قبلی اضافه میکنم و بخش جدید را مینویسم. کامنتهای زیر این نوشته را میبندم که همهٔ بحثها را زیر همان نوشتهٔ اصلی انجام دهیم. ترند یا نیچ؟ وقتی از آیندهٔ مشاغل، تخصصها و حرفهها حرف میزنیم، یکی از اولین موضوعاتی که باید به آن فکر کنیم این است که ترندها (trends) چه هستند و نیچها یا گوشهها (niches) کجا. این جملهٔ معروف را نباید یادمان برود که There are many riches in the niches البته جملهٔ اصلی کمی فرق […]
آخرین دیدگاه