دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

فرقی می‌کند، فرقی نمی‌کند، فرقی می‌کند،‌ فرقی نمی‌کند، فرقی …

سالیان سال است که ما گرفتار بازی «تفاوت‌ها» هستیم. با دو عبارت کوتاه که سرآغاز بسیاری از حرف‌‌هایمان شده است: «فرقی نمی‌کند که …» و «بالاخره فرق می‌کند که…»

این بازی را ابتدا مسئولان ما یاد گرفتند؛ چه در زمین بزرگ جهان و چه در داخل خاک ایران. آن زمان ما هنوز این دوگانه را بلد نبودیم. از نظرمان همه‌چیز با همه‌چیز فرق می‌کرد. اما به تدریج، وقتی ساختار سیاسی دوگانه «فرق می‌کند» و «فرق نمی‌کند» را به بازی بگیرد، جامعه‌ نیز اسیر این دوگانه خواهد شد. و به تدریج از صبح تا شام، سرگرم بازی و جمله‌سازی با گزاره‌های «فرق می‌کند» و «فرق نمی‌کند» خواهد ماند.

دلم می‌خواست مطلب کوتاهی دربارهٔ دورهٔ دوم ترامپ بنویسم. این چند جمله را نوشتم. فرصت، حوصله و امکان کامل‌ کردنش نیست. اما همین هم که هست، به گمانم بهتر از هیچ است.

ترامپ در نقش رئيس جمهور

تولستوی و جهان‌بینی سیاسی ما

جملهٔ آغازین آنا کارنینا را همه، حتی آن‌ها که خود رمان را نخوانده‌اند، حفظند: «خانواده‌های شاد، همه شبیه هم‌اند. اما هر خانوادهٔ ناشادی به سبک خویش ناشاد است.»

اگر بخواهیم جهان‌بینی سیاسی سیاست‌گذاران کشورمان در دهه‌های اخیرمان را در قالبی مشابه آنا کارنینای تولستوی خلاصه کنیم باید بگوییم: «آن‌ها که دشمن ما هستند، همه مثل هم‌اند. اما هر یک از هم‌عقیده‌های ما، به شکل متفاوتی خوبند.»

یکسان‌پنداری دشمنان و واحد پنداشتن منشاء شرّ، ریشه در باورهای مذهبی دارد. چنان‌ که می‌دانید، فرشته‌ها فراوان و متنوع‌اند و هر یک به کاری مشغولند. اما شیطان، مشخصاً همهٔ شیطنت‌ها را یک‌تنه در خود دارد. حتی در داستان‌های مذهبی هم، معمولاً شرّ کمتر و شرّ بیشتر نداریم. دشمنان همه شرّ هستند. کسی نشنیده که بگویند فرعون، مثلاً این پنجاه ویژگی بد را داشت و البته ده ویژگی خوب هم داشت. بدها بدند. تفاوتی اگر هست، در میان خوب‌هاست؛ که بر اساس مترها و معیارهایی مثل تقوا سنجیده می‌شود.

ورود جهان‌بینی دینی به دیپلماسی ملی باعث شد که همین رویکرد در مواجهه با کشورها و دولت-ملت‌های دیگر هم به کار گرفته شود. نمونه‌ای از این رویکرد را می‌توان در جملهٔ مشهور بنیان‌گذار جمهوری اسلامی در سال ۱۳۴۳ در زمان کاپیتولاسیون یافت (+): «آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر» که مشخصاً معنای منطقی ترکیب این گزاره‌ها، یکسان بودن ماهیت همهٔ دشمنان است.

این رویکرد بعداً در کلام سایر سیاستمداران و سیاستگذاران کشورمان هم به شکل‌های مختلف ادامه یافته و به‌ طور خاص در موضع‌گیری‌هایی که در برابر انتخابات آمریکا انجام می‌شود مشهود است. مستقل از این که در پشت صحنه چه می‌گذرد، آن‌چه صریحاً در رسانه‌ها بر آن تأکید می‌شود این است که هیچ فرقی نمی‌کند چه کسی در آمریکا سر کار بیاید. کلیات سیاست‌ها و رویکردها یکی است.

شصت سال بعد، آخرین نمونه از همین موضع‌گیری را در حرف‌های وزیر امور خارجه آقای عراقچی شنیدیم (+): «ما برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و اینکه چه کسی انتخاب شود، خیلی ارزشی قائل نیستیم.» و نیز «مواضع اصولی و راهبردهای کشور که قطعاً تحت تاثیر هیچ چیزی قرار نخواهد گرفت.»

قاعدتاً گویندهٔ جملهٔ «راهبرد تحت تأثیر هیچ چیزی قرار نخواهد گرفت» یا به معنی راهبرد بی‌توجه بوده یا واژه‌هایی مثل «هیچ» و «چیز» را به معنایی متفاوت از آن‌چه فارسی‌زبانان در زندگی روزمره به کار می‌برند به کار برده است. وگرنه اتفاقاً راهبرد چیزی است که تقریباً تحت تأثیر همه‌‌چیز قرار می‌گیرد و در ابتدایی‌ترین مکاتب استراتژی هم می‌خوانیم و می‌شنویم و می‌دانیم که راهبرد با دیدن «فرصت‌ها و تهدید‌های بیرونی» و لحاظ کردن «قوت‌ها و ضعف‌های درونی» تعیین می‌شود و طبیعتاً هر تغییری در هر یک از این چهار مورد، به تغییر راهبرد منتهی خواهد شد.

اما به هر حال، حرف من این چیزها نیست. می‌خواهم به همان دو عبارت معروف برگردم: «فرقی نمی‌کند…» و «بالاخره فرق می‌کند…»

نظام سیاسی دوقطبی آمریکا

اگر از سیاست‌گذاران کشورمان بگذریم، تقریباً هیچ موجود دیگری در این سیاره پیدا نمی‌شود که دو قطب سیاست‌گذاری آمریکایی را یکسان فرض کند. تقریباً همهٔ نظریه‌های سیاسی که آمریکای امروز را تحلیل می‌کنند، این دوقطبی را مد نظر قرار داده و در ارزیابی‌های خود لحاظ کرده‌اند.

این به آن معنی نیست که دو حزب جمهوریخواه و دموکرات، پیوستگی هویتی تاریخی دارند. اتفاقاً یکی از موضوعات جذاب در تاریخ سیاسی آمریکا، تغییر موضوع دو حزب در موضوعات مختلف و بعضاً جابه‌جایی کامل این دو بر سر بعضی موضوعات حساس است.

مثلاً‌ می‌دانیم که دموکرات‌ها تا قبل از سال‌های ۱۹۶۰ اتفاقاً با تقویت حقوق آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار چندان موافق نبوده‌اند و امروز موضع کاملاً برعکس دارند. و نیز تا اوایل قرن بیستم، این جمهوریخواهان بودند که از مداخلهٔ دولت فدرال در اقتصاد دفاع می‌کردند (البته امروز هم در بحث تعرفه همین است. ترامپ بارها گفته که تعرفه، زیباترین لغت در دیکشنری است؛ حتی زیباتر از عشق. اما به هر حال در سایر حوزه‌ها، شوق مداخله‌ جمهوریخواهان به اندازهٔ گذشته نیست و مثلاً نمی‌توان امروزشان را با کارهای روزولت در دوران رکود مقایسه کرد). مسئله محیط زیست هم در دهه‌های هفتاد و هشتاد، تقریباً بین دو حزب جابه‌جا شد و با وجودی که قبلاً‌ جمهوری‌خواهان از حفظ محیط زیست می‌گفتند،‌ به تدریج این بحث به یکی از پایه‌های ارزشی دموکرات‌ها تبدیل شد.

اما با وجود همهٔ این تفاوت‌ها، و با در نظر گرفتن این که جمهوریخواه و دموکرات امروز، جمهوریخواه و دموکرات نیم قرن پیش یا یک قرن پیش نیست، اصل این «دو-قطب» جدی است و نادیده گرفتن این تفاوت‌ها و تضادها، ما را با تصویری بسیار ساده‌شده از واقعیت سیاسی آمریکا و حتی جهان، روبه‌رو می‌کند.

فرقی می‌کند؟ فرقی نمی‌کند؟

حالا می‌رسیم به همین دو اصطلاح رایج و پرکاربرد. و عجیب است که این فرق کردن و فرق نکردن،‌ بسته به این که تا چه عمقی به مسئله فکر کنیم،‌ تغییر می‌کند.

در لایهٔ‌ نخست، از موضع‌گیری رسمی شروع می‌کنیم. تکلیف معلوم است: «فرقی نمی‌کند چه کسی در آمریکا سر کار بیاید.»

بلافاصله به گذشته نگاه می‌کنیم، به قیمت ارز، به صادرات نفت، به رشد اقتصادی،‌ به افغانستانِ تسلیمِ‌ طالبانِ رهاشده در دوران بایدن، به جنگ‌های خلیج فارس و صدها چیز دیگر.

حاصل این می‌شود که در لایهٔ دوم می‌گوییم: نه. فرق می‌کند. واقعاً فرق می‌کند چه کسی در آمریکا سر کار باشد.

کمی بیشتر فکر می‌کنیم و وقتی دو لایهٔ اول و دوم از پیازِ چندلایهٔ واقعیت را کنار زدیم، می‌بینیم که: نه. واقعاً فرقی نمی‌کند. شاید در کوتاه‌مدت فرق‌هایی ایجاد شود. اما فرق‌های بزرگ، زمانی ایجاد می‌شود که چیزی در ما تغییر کند و نه در آمریکا. ساختار قانونی ما برای تغییر کردن و بازی‌های استراتژیک، یک تفاوت مهم هم با آمریکا دارد. در آمریکا وقتی یک حزب جای خود را به حزب دیگر می‌دهد، این آمادگی وجود دارد که هر چیزی تغییر کند. ناخدا تغییر کرده و ناو ممکن است هر جایی برود. ترامپ برجام را – البته پس از چند بار تمدید – کنار گذاشت. از توافق‌نامه پاریس خارج شد. ناتو را به کاهش و قطع بودجه تهدید کرد. بعد از ترامپ هم، اگر دولتی دموکرات می‌آمد و ناتو را تقویت کرده یا برجام را امضا می‌کرد، کسی متعجب نمی‌شد. حتی پیوستن دوباره به کنوانسیون‌های رها شده هم عجیب نبود که به تعبیر قوام، کشتی‌بان را سیاستی دگر آمده است. بنابراین آمریکا برای تغییر موضع خود، صرفاً نیازمند جابه‌جایی اتاق بیضی رئيس‌جمهور میان دو حزب است. و همین باعث شده که جدا از روند سیاست‌گذاری، به ابزار قدرتمند «پلیس خوب / پلیس بد» هم مجهز باشند.

از این منظر، ما در ایران دست بسته‌ای داریم. دولت‌ها تغییر می‌کنند. اما سیاست‌های کلان در سطحی بالاتر از دولت تعیین می‌شوند. بنابراین هیچ‌وقت هیچ دولتی در ایران نمی‌تواند به طرف خارجی خود بگوید: آن دولت رفت و دولتی دیگر آمده و همه‌چیز عوض شده. تنها روشی که باقی می‌ماند،‌ تکنیک پرریسک و پرهزینهٔ «سوء‌تفاهم» است. این که دولت سیاستی را پیش ببرد و اگر جواب داد، همه منتفع شوند و هر جا جواب نداد،‌ بگویند دولت سیاست‌های کلان نظام را خوب نفهمیده یا خوب اجرا نکرده است.

این‌ها را که می‌بینیم، در لایهٔ سوم پوستِ پیازِ واقعیت به نتیجه می‌رسیم که واقعاً فرقی ندارد چه کسی رئيس‌جمهور آمریکا شود.

باز کمی بیشتر به پیاز واقعیت خیره می‌شویم. چیزی دیگر در عمق چهارم رخ‌نمایی می‌کند؛ از جنس آن‌چه در عمق دوم دیدیم: حالا که در سمت ما در سیاست‌های کلان فرق خاصی نیست، پس اتفاقاً اگر فرقی هست، فرق در این است که در آمریکا چه کسی سر کار باشد. به هر حال بعضی از تغییرات جدی در منطقهٔ‌ ما – چه آن‌ها که مثبت بود و چه آن‌ها که منفی – به این ربط داشته که چه کسی در آن اتاق بیضی نشسته باشد.

 و باز کمی که فکر می‌کنیم، در لایهٔ پنجم عمق پیاز، می‌بینیم که وقتی اصرار داشته باشیم که «فرق نمی‌کند چه کسی کجا بر سر کار بیاید» در عمل خواهیم کوشید نشان دهیم واقعاً فرق نکرد که چه کسی بر سر کار آمد. این نوع اصرار بر «دیدید که فرق نکرد»‌ها را پیش از این در سیاست داخلی هم دیده‌ایم. مثلاً زمانی که پزشکیان بر سر کار آمد، سخت‌گیری و فشار بر پوشش زنان بیشتر شد. تا تأکید شده باشد که «وقتی می‌گوییم فرقی نمی‌کند، بدانید فرقی نمی‌کند.» با این منطق، اگر قرار باشد فرقی نکند،‌ فرقی نمی‌‌کند.

اما این پیاز واقعیت، لایهٔ ششم و هفتم و هشتمی هم دارد. لایهٔ ششم این است که اگر گروهی چه در کسب و کار و چه در مدیریت و چه در سیاست، اصرار داشته باشند که نشان دهند هیچ چیزی هیچ‌جا برای ما فرقی نمی‌‌کند، از یک سیستم زنده و باز فاصله گرفته‌اند. سیستم‌های باز و زنده به محیط خود حساسند. و اصرار بر فرض «فرق نداشتن هیچ با هیچ» نهایتاً سیستم را به سمت زوال می‌برد. هر سیستمی که چشم را بر واقعیت ببندد و بگوید هیچ‌یک از سناریوهای محیطی برایش متفاوت نیستند، به تدریج محیط خود را هم به همان دیدگاه «چه فرقی می‌کند؟» می‌رساند. همهٔ سیستم‌های اجتماعی و سیاسی دیگر، به تدریج وقتی حرفی از آن سیستم بسته پیش می‌آید، در اوج بی‌تفاوتی می‌گویند:‌ چه فرقی می‌کند…

حرف آخرم این که از اشتباهات و ضعف‌هایی که سیستم‌های بزرگ مثل سیاست و اقتصاد می‌بینیم، درس بگیریم و در محیط‌های کوچک کسب و کار و حتی زندگی خانوادگی‌مان استفاده کنیم: تا حد امکان، روی «فرق نداشتن دو وضعیت مختلف» شرط نبندیم. وضعیت‌ها، اغلب با هم فرق می‌‌کنند و ما با بستن چشم‌مان به روی تفاوت‌ها، واقعیت را محو نخواهیم کرد. بلکه در وضعیتی ضعیف‌تر و سست‌تر از گذشته، مقهور آن خواهیم شد.

پی‌نوشت نامربوط: در خلوت خودم که فکر می‌کنم، به نظرم می‌رسد که بسیار فرق می‌کند ترکیب «پزشکیان – ترامپ» با «جلیلی – هریس» و آن دو وضعیت دیگر که به گمانم از نظر مطلوبیت، برای ما ملت، در میان این دو قرار می‌گیرند.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


دیدگاه‌های این مطلب بسته شده است.

yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser