طاهره زیر مطلبی که با عنوان از عشق به مقیاس تا ایران مال نوشته بودم یادآوری کرد که ظاهراً زمانی قول دادهام عکسی از کتابخانهام در روزنوشتهها بگذارم.
البته قبلاً به بهانههای مختلف چنین کاری کردهام، اما ظاهراً موضوع اصلی «عکس با کیفیت» است که بتوان در آن عنوان کتابها را دید.
با بررسی آرشیو عکسهایم دیدم چند عکس دارم که کاملاً جدید نیستند؛ اما قدیمی هم نیستند و شاید بهکار بیایند. فقط به خاطر داشته باشید که من الزاماً همهی کتابهایی را که در این تصاویر میبینید، توصیه نمیکنم و برای مطالعه مناسب نمیدانم. حتی محتوای تعدادی از آنها را ضعیف و بعضاً بهکلی نادرست میدانم.
بعضی از اینها هدیه هستند و انتخاب من نبودهاند؛ برخی دیگر را هم پس از خریدن و خواندن، نپسندیدهام. اما به علتها و ملاحظات مختلف (و گاهی از سر بیحوصلگی برای مرتب کردن کتابها) در کتابخانهی سالن پذیرایی (که محل نگهداری کتابهای دمدستی من محسوب میشود) باقی ماندهاند.
برای مشاهدهی نسخهی باکیفیتتر هر عکس، روی آن کلیک کنید.
چند مطلب و محصول درباره کتاب
اول از همه این که با بررسی گزارش جستجوهای گوگل متوجه شدم بسیاری از کسانی که به این صفحه میرسند مشخصاً به دنبال کتابخانه شخصی من یا حتی عکس کتابخانه نیستند. بلکه «کتابهای محمدرضا شعبانعلی» را جستجو کردهاند و گوگل آنها را به اینجا فرستاده است. بنابراین اول با لینک کتاب از کتاب شروع میکنم:
کتاب از کتاب محمدرضا شعبانعلی (معرفی و فروش)
کسانی هم که با جستجوی کتاب های محمدرضا شعبانعلی دنبال کتابهای قدیمیتر من (بهویژه کتاب فنون مذاکره) بودهاند، بهتر است به صفحهٔ زیر در سایت شعبانعلیداتکام سر بزنند:
کتاب فنون مذاکره محمدرضا شعبانعلی
در کنار این دو، لینک چند مطلب دیگر را هم که ممکن است برای کسانی که با جستجو به اینجا رسیدهاند جذاب باشد در ادامه میآورم:
کتاب های پرفروش (پرفروش بودن چه معنایی دارد؟)
راه اندازی گروه کتابخوانی (باشگاه کتابخوانی)
امیر حسین جان.
از آخر به اول باید بگم که:
لیست واژههای پرکاربرد آلمانی رو ندارم. قطعاً جایی روی وب میشه پیدا کرد اما من نتونستم پیدا کنم. چند نمونه هم با سرچ پیدا کردم که حتماً خودت دیدی. اما در مورد لیست واژههای پرکاربرد، مهمه که بدونیم چه متنهایی تحلیل و آنالیز شدهان (اصطلاحاً Corpus مورد بررسی چی بوده). اینه که همینطوری نمیشه به هر لیستی که روی وب هست اعتماد کرد و من هم لیست قابل اتکایی ندیدم.
در مورد دیکشنری تخصصی مدیریت و روانشناسی، راستش خیلی به ندرت پیش اومده که چنین چیزی لازمم بشه. اگر واژهها نسبتاً عمومی باشن، سراغ دیکشنریهای عمومی میرم. اگر هم تخصصی باشن، ترجیح میدم تعریف دقیق رو از داخل مقالهها در بیارم تا دیکشنری. البته گاهی به سراغ دیکشنری آنلاین انجمن روانشناسی آمریکا (APA) میرم. چون حداقل یه ویژگی مثبت داره و اونم اینه که میشه نقل کرد و بهش استناد کرد.
دربارهی دیکشنری انگلیسی به انگلیسی، راستش من تجربهام زیاد نیست. از Oxford و Webster شروع کردم و بعد از یه مدت به Longman و MacMillan رسیدم و روی این دو تا باقی موندم. علتش هم خیلی تخصصی و کارشناسی نیست. فقط به این علت که توی آکسفورد و وبستر، در درک توضیح واژهها زیاد پیش میومد که لازم بشه چند واژهی دیگه رو هم ببینم.
اما در توضیحات MacMillan و Longman کلمات سادهای به کار گرفته میشه و باعث میشه که آدم مجبور نشه برای درک یه واژه چند بار واژههای دیگه رو چک کنه.
با این وجود، پیشنهادم اینه که از آدمهای متخصص بپرسی یا حداقل از چند نفر دیگه نظرسنجی کنی و از نظر آماری ببینی کدوم دیکشنری رأی میاره. چون اگر میخوای بودجهی زیادی صرف کنی، منطقیه که با بررسی بیشتری همراه باشه.
البته با توجه به اینکه همهی این دیکشنریها نسخهی آنلاین هم دارن، یه راه حلش هم اینه که ده دوازده تا واژه رو انتخاب کنی و description این واژهها رو توی همهی دیکشنریها چک کنی. من اگر بودم این کار رو میکردم. چون در نهایت این تو هستی که باید با شرح واژهها راحت باشی و تجربهی خوبی از استفاده از دیکشنری داشته باشی.
به به
برای من دیدنی ترین بخش منزل دوستان، کتابخانه شون هست. حتی می تونن من رو با کتابخانه شون تنها بزارن و لازم نیست ازم پذیرایی کنن 🙂 از نظر من دیدن کتابهای مشترک و یاکتابهایی که دنبالشون می گردم می تونه بهترین راه برای لینک زدن به روح صاحبخانه باشه.
در کتابخانه شما از دیدن مجموعه «در جستجوی زمان از دست رفته»، مشعوف شدم؛ جدیدا تصمیم گرفتم روزی یه ربع بخونمش. شاید تا آخر عمرم تمومش کردم 🙂
برام جالب بود که کتاب های یونگ را دیدم، چون تا حالا نوشته ای ازتون نخوندم که درباره یونگ و آراءش نوشته باشین.
حجم عظیم کتابهای انگلیسی کتابخانه تون هم باعث شرمندگی و خجالت آن بخش تنبل من در حوزه خواندن کتابها به زبان اصلی شد 🙁
دیدن یکسری کتاب ها توی کتابخونتون برام جالب بود 🙂
مثل نامه به سیمین ابراهیم گلستان
محمدرضا سلام
پیرو بحث هایی که این چند وقت در خصوص انتخاب رشته، حوزه کاری و مطالعه تخصصی مطرح کردی یک سوالی برام پیش اومد.
وقتی داریم تو یک حوزه به طور تخصصی مطالعه میکنیم و عمیق میشیم، چقدر باید بحث صنعت رو هم درنظر بگیریم؟
شفاف تر بپرسم،
مثلا یک متخصص مذاکره، یک فروشنده، یا یک سئوکار فرصت این رو داره که تو صنعت های مختلفی کار کنه.
ما میگیم این که سالها در حوزه ای که انتخاب کردیم متخصص بمونیم یک ارزش هست
یعنی هرسال از این حوزه به اون حوزه کوچ نکنیم.
آیا اینکه سالها در یک صنعت بمونیم هم همونقدر ارزش محسوب میشه؟
این وسط نکته ای هست که باید بهش دقت کرد؟
طبق معمول دنبال کتابهای حول و حوش مذاکره میگشتم – کتاب World order کسینجر رو ۲ نسخه دارید 🙂 . یکیش بغل Antifragile نسیم طالب – یکی دیگه اش بین کتابهای فوکویاما
احتمال بی دلیل بودن این تقسیم بندی رو گفتین و دلیل دو یا چند نسخه داشتنش هم قابل حدسه.
ولی اگه یک روز بر فرض محال خواستین خونه(کتاب) تکونی کنید ، لذت بخش خواهد بود خوندن کتابهای شما
امید.
زیاد پیش میاد که من کتاب World Order کیسینجر رو هدیه بدم. البته نسخهی فارسی این کتاب هم در بازار هست، اما بر خلاف عادت رایجم که هر دو نسخه رو میگیرم و تطبیق میدم، در این مورد، به نظرم لازم نبود چنین کاری انجام بشه.
نگاههای فوکویاما و کیسینجر برام جالبه. فوکویاما به خاطر تحلیلهاش و کیسینجر به خاطر اینکه به هر حال خودش در ساختن بخش مهمی از تاریخ معاصر ما – خوب یا بد – نقش داشته.
نکتهی جالب توجه کار این دو نفر اینه که بیش از «رویدادهای تاریخی» به «جریانهای تاریخی» و «نیروهای محرک رویدادها» توجه دارن و از این منظر میشه گفت سبک تحلیلی اونها به وضوح بر سبک روایی غالبه.
یه ویژگی مشترک دیگه هم در نگاه این دو نفر دیده میشه و اون توجه به مفهوم Identity یا هویته. هر دو نفر معتقدند که ریشهی بسیاری از رویدادهای سیاسی و اجتماعی رو باید در مسئلهی «هویت» جست.
گروههای انسانی وقتی حس میکنن «هویت» ندارن، حاضرن هر کاری بکنن که دیده بشن. حتی اگر الزامش این باشه که به جای حرکت رو به جلو، رو به عقب حرکت کنن و از جامعهی جهانی فاصله بگیرن.
راستی.
برای اون گروه از دوستانی که ممکنه بعداً کیسینجر بخونن، پیشنهاد میکنم کتاب «محاکمهی کیسینجر» یا The Trial of Henry Kissinger رو هم بخونن. کریس هیچنز این کتاب رو نوشته و کمک میکنه نگاه ما به کیسینجر کمی بالانس بشه و نیمهی تاریک فعالیتهای اون رو هم ببینیم.
سلام، محمدرضای عزیز.
چه مصفاست.
حیف که کار زیاد و خستگی اجازه مطالعه بی دغدغه رو ازم گرفته. مطالعه م محدود شده به جستجو و خوندن های طولانی درباره جزییات مواد اولیه مورد استفاده در کارمون و روشهای ساخت و تولید. نه سفری، نه تفریحی، نه مطالعه آزادی. خیلی خوشحالم که کارم رو دوست دارم و چون در آستانه جابجایی کارخونه به محل جدید هستیم احساس خوبی دارم. تا ببینیم چه خواهد شد.
سلام محمدرضا عزیز
چقدر از دیدن کتابخونه ات ذوق کردم و لذت بردم. دونه دونه کتابها رو نگاه کردم و حسابی گشت زدم.
کتاب همنشین جدی تر این روزهام هست. باهاشون زندگی می کنم و امیدوارم نگاه و درکم از دنیا هر لحظه وسیع تر بشه.
سلام
دیدن این تصاویر کلی حس خوب داشت.
البته فکر میکنم همه ی حس خوب من به دیدن کتابها مربوط نمیشه، بخشیش به این دلیله که بالاخره این تصاویر بخشی از جزئیات سالن پذیرایی آقای معلمه دیگه:))
سلام
خیلی ممنون به خاطر این تصاویر
دیدن کتابخانه شما – البته اهل مطالعه بودن شما – دغدغه های دم دستی مرا کمرنگتر میکند. و شوق و انگیزه بیشتری برای مطالعه منظم در من ایجاد می کند.
کاش تصویری هم از خودتان هم می گذاشتید. ما آدم م ها احساسی هستیم و دیدن تصویر شما حس خوب و خوشايندی به ما می دهد.