پیشنوشت
دوست داشتم در اولین روز سال جدید، مطلبی هرچند کوتاه در روزنوشتهها منتشر کنم. طبیعی است اولین حرفم تبریک سال جدید است و آرزوی روزهای خوب و شاد. و امید به اینکه راهزنان شادی و کاسبان غم، نتوانند آنقدر که میخواهند و میطلبند، از سرمایههای زندگیمان به یغما ببرند.
اما جدا از این آرزوها، چون معمولاً اولین روزهای سال همهٔ ما با خودمان قرارهایی میگذاریم، گفتم پیشنهادی در اینجا مطرح کنم، شاید شما هم آن بپسندید و را در فهرست قرارهایتان قرار دهید.
خودم هم قصد دارم امسال آن را بیشتر از پیش جدی بگیرم.
نکتهٔ مهم
اگر قرار بود کمی ملاحظهکارانه فکر کنم، این متن را نمینوشتم. چون کسی که با نیت دوستانهٔ من آشنا نباشد، ممکن است آن را به شکل دیگری تفسیر کند. اما فرض من این است که خوانندهٔ من نیت من را بهخوبی میشناسد و درک میکند.
هوش توئيتری
در سالهای اخیر، چند تجربهٔ جالب مشابه داشتهام:
با کسانی آشنا شدهایم که شوخیهای کلامی بسیار زیبا داشتهاند. یا ظرافتهایی در بعضی از حرفها، اشارات و کنایههایشان داشتهاند که واقعاً شگفتزدهام کرده است.
معمولاً در اینجور وقتها با خود میگویم: چه دوست خوبی. چه همزبان خوبی. چقدر حرف زدن با این فرد میتواند شیرین باشد. و اگر فرض کنیم هوش کلامی تا حدی ظرفیتهای شناختی و ذهنی را منعکس میکند، میشود حدس زد چنین فردی ذهن فعالی دارد و رفیق و همصحبت خوبی است.
اما مسئله اینجاست که اندکی که میگذرد و گفتگوها از چند جمله و تعارفات و اتفاقهای روزمره فراتر میرود، ناگهان به دیوار میخوری. میبینی آن کسی که آن ظرافتهای عجیب را در ذهن و زبانش داشت، از درک برخی نکات ساده و پیشپاافتاده ناتوان است.
در چنین مواقعی همیشه از خودم پرسیدهام: من فریب چه چیزی را خوردم؟ چرا برآوردم از هوش و توانایی ذهنی این فرد تا این حد اشتباه بود؟
بهتدریج پاسخ را پیدا کردهام. پاسخی شخصی که نه میخواهم از آن دفاع کنم و نه اصرار کنم که آن را بپذیرید: توییتر (اگر دوست دارید بخوانید ایکس یا اِکس یا شبکههای اجتماعی یا هر چیز دیگر).
این نوع افراد چون در شبکههای اجتماعی چرخیدهاند، به مجموعهای از ظرافتهای کلامی، شوخیهای خاص و حاضرجوابیهای جذاب مجهز شدهاند. این خواندهها و شنیدهها در ذهنشان نشسته و آگاهانه یا ناآگاهانه آن را در حرفهایشان بهکار میبرند. اما به محض اینکه از قلمرو آشنا خارج شوند، کیفیت کلامشان بهشکل چشمگیری سقوط میکند.
من در دل خودم این نوع هوشمندیِ «دوپینگی، مقطعی، موردی، محدود و اغلب بیفایده» را «هوش توئیتری» مینامم (حتی اگر حاصل چرخیدن در اینستاگرام و تلگرام باشد).
شاید توئیتر بهترین اسم نباشد. چون بددهنی و فحش در آن زیاد است. اما همانجا هم – هر چند به زحمت – حرفها و نکتهها و شوخیها و ظرافتهای خاص پیدا میشود.
دردسرها و هزینههای هوش توئيتری
این نوشته را تا آخر شب به تدریج کامل میکنم….
محمدرضا جان سلام.
امیدوارم که حالت خوب باشه و اومدن فصل بهار رو بهت تبریک میگم.
با توجه به مسائلی که چند وقت اخیر باهاش روبرو بودم، برای تو و همه عزیزان اینجا و متمم، فقط آرزوی سلامتی دارم. حضور همه چیز به جز سلامتی، مزه زندگی رو به شدت تلخ میکنه.
یک تلهای که تصور میکنم بسیاری از آدمهای اطرافمون در اون میفتن (خودم هم بهتره که صادقانه اعتراف کنم که تو این تله افتادم)، پیشنهادهای یک دقیقهای هست که در اینستاگرام به راحتی پیدا میشه.
شما کافیه تو دید و بازدید حضوری، یک اشاره ریزی کنی که دچار بیخوابی هستی، اخیرا مشکل گوارشی داشتی یا فرزندت بیش فعاله! تقریبا هر کسی یک تجویزی داره. عموما هم این تخصصِ تازهظهور، در اینستاگرام تدریس میشه.
ممکنه باهاش مواجه نشده باشی ولی تقریبا میتونم بگم در هر زمینهای، ما با انبوهی از توصیههای یک دقیقهای مواجهیم و این باعث شده حل مساله در ذهن خیلی از افراد یک موضوع پیش پا افتاده باشه و این افراد با اطمینان بالایی برات نسخهای رو تجویز کنن که افراد متخصص اون حوزه، به شدت مراقبن که با پیشنهادشون شما رو گمراه نکنن یا زمانی از شما تلف نکنن.
نمیتونم نیت خیلی از این افراد رو زیر سوال ببرم – بعضی از نزدیکترین انسانهای زندگیم این کار رو واقعا با نیت خیر انجام میدن اما نیت خیر باعث نمیشه ما اصرار به انجام هر کاری رو توجیه کنیم – ولی خطری که احساس میکنم اینه که بعد از یک مدتی، جامعه به افراد متخصص کمتر بها میده. مردم وقتی میبینن درمان هر دردی تقریبا در دسترسه، پس باور میکنن نیازی به مراجعه به یک متخصص نیست و هر کسی میتونه همزمان در چندین زمینه متخصص خودساخته باشه و اتفاقا بهتره که باشه! این موضوع در کنار مورد مهمی که خودت اشاره کردی، اخیرا باعث شده خودم هم مواظب گامهایی که در شبکههای اجتماعی برمیدارم باشم و نهایتا به عنوان دید و بازدید مجازی روش حساب کنم.
سلام و عرض تبریک سال نو جناب مهندس شعبانعلی. خیلی نکتۀ خوبی رو اشاره کردید.
اول از همه کماکان این نکته رو عرض کنم که من در فیدخوان وقتی سایت شما را وارد میکنم، فیدخوان شناسایی نمی کنه سایت روزنوشته های شما رو و چند وقت پیش هم کامنتی گذاشتم در این خصوص.
مطلب شما من رو یاد یک نکته در کلاسی آموزشی در خصوص شبکۀX(توئیتر سابق) انداخت که بی ارتباط با بحث شما نیست. در کتابی که مدرس مربوطه معرفی کرده بود و الآن حضور ذهن ندارم، نکتهای نوشته بود که مضمونش این بود:
تکامل مغز کسانی که کتاب می خوانند، بسیار عمیق تر و پیچیده تر از کسانی هست که در شبکه های اجتماعی، زمان صرف میکنند.
این عبارت هنوز در ذهن من صدا میکنه و هر روز و هر شب و هر چند وقت یکبار که رفتارشناسی کاربران شبکه های مثلاً اجتماعی رو میخونم یا میشنوم، به درستی این صحبت بیشتر پی می برم.
یک نکتۀ دیگر رو هم به جهت تجربۀ خودم که به عینه باهاش مواجه بودم، عرض میکنم: کتاب و کتاب خوانی، خیلی در جامعه و اقشار ما رواج ندارد؛ منظورم کتاب خواندن هوشمندانه و با نگرشی هست که در کتاب خودتان خیلی قشنگ شرحش دادید. و نتیجه این شده بسیاری روندهای کتابخوانی، یا هیجانات اجتماعی و بصری ناشی از همین دوپامین های شبکۀ اجتماعی هست؛ و یا تب زودگذری که بعد از مدتی به فراموشی سپرده می شود و بعدش یک کتابخانه که عملاً خاک میخورد؛ چون شناخت و فکری پشتش نبوده.
متأسفانه جناب مهندس شعبانعلی عزیز؛ بعد از ۳۷سال و اندی عمر، به عینه به این موضوع شخصاً رسیدم حسب تجربه: انسانهای کتابخوان رنج میبرند. همین رنج رو شما در همین مطلب هم به درستی اشاره کردید.
اشخاصی که مطالعۀ هدفمند ندارند و یا اصلاً با کتاب سروکار ندارند و سطح سواد رو شبکه های به اصطلاح اجتماعی و موبایل قرار دادند و صبح تا شب تو گوشی عمرشان را تلف میکنند، انسانهایی به شدت سطحی و هم سو با روزمرگی ها و جریانات رسانه ای وایرال هستند که تهش حقیقتاً هیچ چیز دندان گیری نه برای خودشان به دست خواهند آورد و نه دیگران.
طبیعی هست وقتی پای گفتگو با افراد هم بنشینند، محتوایی برای عرضه ندارند و همۀ اتکا و دانش، همان گوشی و محتواهای سطحی این شبکه هاست.
باز هم سر می زنم و مطلب رو کامل تر مطالعه میکنم در اولین فرصت.