این کار هنری رینولدز، قدیمی است و همه دیده ایم. اما هنوز هم وقتی نگاهش می کنم، به من روحیه و انرژی میدهد.
تصویر سمت چپ، مجمسه معروف «متفکر» اثر رودن است که حدود ۱۱۰ سال پیش ساخته شد و به عنوان نماد تفکر و فلسفه، همه جا مورد استفاده قرار میگیرد. در همان زمانی که متفکر در حال اندیشیدن است، آنکس که اهل «عمل» بوده، راه خود را برگزیده و آغاز کرده است…
پی نوشت: البته من فرض میکنم Doer کمی فکر کرده و بعد راه افتاده. و همیشه فکر میکنم Thinker فکر میکند که فکر کردن، یک شغل است! نه مقدمه عمل!
[…] یک تصویر الهام بخش از محمدرضا شعبانعلی […]
راستش من امشب با سایتتون اشنا شدم خیلی مطالبتون قشنگن ممنون , حتما بازم سر میزنم
اینقدر توی سایت شما نظرات مایوس کننده خوندم اخرش افسردگی میگیرم.لطفا بینندگان خاکستری بیندیشند.
زیبا
و
فکر بر انگیز !!!
very good and tank you my best friend
واقعا عالی بود
من خودم شخصا در مرحله اول هستم ولی اینکه قبل از عمل خوب فکر کنی خیلی مهمه(خودم به شخصه تجربیاتی داشتم که خیلی تلخ بوده )
اقای محمد رضای عزیز هر روز پیش از قبل به نوع تفکرتان علاقه مند میشوم و برای بودنتان احترام قائل می شوم
شاید خودتان ندانید ولی در ماندن من در اینجا و دست به کاری زدن تاثیر زیادی داشتید! احتمالا مثل من هم زیاد باشند
واقعا یه وقتایی باید هرچی ذهن و فکر و خیال و … رو تعطیل کرد و فقط و فقط عمل کرد،
ختی اگه کار اشتباهی باشه بهتر از بیرون گود ایستادن و هی فرضیه رو هم چیدنه ..
.
.
این پستت هم خودش قشنگه ، هم عنوانش 🙂
بعضی ها هم بدتر از thinker،
watcher ن
این عکس رو پیش زمینه گوشیم گذاشتم
عمل کردن به اون چیزهایی که میدونیم درست فقط یه انتخاب نیست یه تصمیم.
سالهای سال هم که کسی فکر کنه و اون فکر بدون عمل باشه ارزشی نداره
امیدوارم عمل گر باشیم….
انیشتین می گفت:
اگر انسانها در طول عمر خویش میزان کارکرد مغزشان یک میلیونوم معده شان بود ٬اکنون کره ی زمین تعریف دیگری داشت .
گمان میکنم در روزگار ما ٬ودر جامعه ی ما ٬علاوه بر کارکرد میلیونومی مغز نسبت به معده !نیاز مبرمی به عملکرد میلیونومی افراد ٬نسبت به افکار شان نیز ٬هست…
درد این سال های ما شاید این است که بی عملیم.
فراموشمان شده که حال ناخوش ما ٬معلول ماه وسال ترک “عمل” است.
عمل کردن به فکرها واندیشه هایمان
سال هاست عشیره ی ما به افعی بیمار تنبلی ٬خو کرده است.
وما متوجه نیستیم که زهرش کم کم تا عمق جان ما پیش می رود ٬گمان می کنیم زهرش بر ما کار گر نیست!
وعادت به این ماجرا ٬به نظر خطرناک ترین نوع عادت های رفتاری باشد!
با اینکه تعمیم دادن کار درستی نیست ٬اما من کار
Thinkerرا تعمیم میدهم به خودم واطرافیانم! البته با یک تفاوت ! آن هم اینکه ما ،گاهی فکر هم نمیکنیم ،چه برسد به عمل!!!! 🙁
اگه نوشته ی من ربطی به این پست نداره تاییدش نکنید ،فقط یه درد دل بود که با شما میشد گفت
من خیلی حس خوبی دارم که این دوئر پا شده رفته. بهش کلی لبخند محبت امیز زدم و براش ارزوی موفقیت کردم!
من ای دوئر رو دوست دارم. یه بار یه داستان توی همشهری داستان فکر کنم خوندم راجع به یه اقای شاعری که مشکلش حاد شده بود سر اینکه ته خیار درواقع سر خیاره و نباید بهش گفت ته خیار یا پس چی اگه راست میگی؟ و ازین بحث ها. بعد اونا که بحث میکردن یکی دیگه خیار رو خورد. گاهی فکر میکنم خیلی جاها خیلی فکر کردن و خیلی درگیر فکر کردن شدن، باعث میشه زندگی کردن فراموش بشه. من فکر میکنم این طرحه درمورد اون قسمتهایی از زندگی هست که با فکر کردن درموردش به نتیجه ای نمیرسی یا فکر کردن درموردش چیزی را تغییر نمیده. من فکر میکنم این دوئر رفته بعضی چیزا را به شکل عملی تجربه کنه!:)
“عالم بی عمل” پسندیده نیست،
و صد البته “اقدام بدون اندیشه”…
البته این دیدگاه شخصیمه محمدرضا جان؛ همینطوریشم جامعه ما برای تفکر ارزشی قائل نیست، حالا این تصویر چه ذهنیتی ممکنه برای این همه بازدید کننده به وجود بیاره……..
من فکر میکنم که Doer فکر کرده و راه افتاده رفته. اما به اندازه لازم فکر کرده.
Thinker فکر کرده که فکر کردن یک شغله! مثل خیلی از روشنفکرهای ما
با این پی نوشت بهتر شد!
البته نقد جدی نسبت به این پانوشت دارم و اون اینکه روشنفکری اگرچه شغل نیست، اما اشتغال به معنای تعمق در یک حوزه و بسط نظری مرزهای اون حوزه هست؛ این بسط و گسترش خودش یک عمل ارزشمند و تاثیرگذار بر روند حرکتی یه جامعه است…. پیشنهاد می کنم در این خصوص اگر فرصت کردی کتب یا مقالات “مصطفی ملکیان” رو مطالعه کنی محمدرضا جان (البته با این پیش فرض که تا حالا اونها رو نخونده باشی!)
من نوشته های مصطفی ملکیان رو میخونم و دوست دارم.
اما معتقدم که فاصله فضای روشنفکری و فضای فکری مردم به نظر من – به عنوان یک دانشجو و علاقمند به تفکر، نه هیچ چیز بیشتر – خیلی زیاد شده و این فاصله به خوبی توسط فرصت طلبان پر شده و به نظر هم نمیرسد که به زودی خالی شود.
من همیشه دوست داشتم کسانی که در این مرز و بوم، می اندیشند، چند گامی هم از برج تفکر به سمت پایین و مردم گام بردارند شاید روزی گاری پیر و فرسوده تفکر ما ملت نیز، در جاده صحیح رشد و تعالی قرار گرفت…
خوشحالم که پیش فرضم نادرست بود…