دوست داشتم برای شروع سال جدید، مطلبی بنویسم.
اما دیدم که حرف تازهای ندارم و هر چه بوده تا امروز یه جایی (در متمم یا روزنوشته) نوشتهام.
نهایتاً تصمیم گرفتم همون حرفهای قدیمی رو با موبایل ضبط کنم و به شکل یک فایل صوتی منتشر کنم.
امیدوارم حوصلهی شما از گوش دادن به این فایل سر نره و اگر احساس کردید ممکنه به درد کس دیگری هم بخوره، برای دیگران هم بفرستید:
[…] که «محمدرضا شعبانعلی» سه سال پیش در نوشتهای با عنوان: مرور چند نکته برای روزهای آغاز سال ما را با آن آشنا […]
سلام آقامعلم
من خیلی وقته لینک که میدم به اینجا، نمیاد واسهتون ??
اگه راهی داره واسه درستکردنش ممنون میشم بگین 🙂
[…] کلمه ای انتخاب کنید که پشتش قدرت فکر شما باشد تا وقتی وسط سال مثل اسب عصاری درگیر گرفتاریهایی شدیم که حتی مال خودمان هم نبوده است خودمان فرمان اسب را در دست بگیریم و اشتباهی سر از ناکجا در نیاوریم.+ […]
[…] بگویم یکسال است که آنرا زندگی میکنم. اول در این فایل شنیدم و بعد هم در کتاب کلمهای که زندگی شما را تغییر […]
[…] با خودم میگم همون تم سال از همه چی […]
[…] پی نوشت: این پست محمدرضای عزیز رو اینجا می گذارم، چون معتقدم هر روز روز اول عید است و سالی جدید برای خودش. فایل صوتی را گوش بدید تا دوباره جوانه بزنید. و دلتان بخواهد به راه ادامه دهید. مرسی از همه و از محمد رضا شعبانعلی عزیز که هستیم؛ و می مانیم! مرور چند نکته برای روزهای آغاز سال […]
[…] ♦ مرور چند نکته برای روزهای آغاز سال […]
[…] این نکات، نکتهای است که آقا معلم در فایل موجود در این پست بیان کردهاند: ” عادت ثبت کردن، قدرت کنترل زندگی را […]
[…] ♦ مرور چند نکته برای روزهای آغاز سال […]
سلام
محمدرضای عزیز
میدونم که خیلی دیر زیر این مطلب کامنت میگذارم.
از مدتی قبل از عید و تقریبا در طول تعطیلات نوروزی، در حال برنامهریزی بودم. البته برنامهریزی با چاشنی تصمیمگیری برای مسیری که باید در طی چند سال آتی طی کنم.
شنیدن این فایل صوتی، کمک خیلی زیادی کرد تا برنامه ریزی بهتری داشته باشم.
سعی کردم قبل از اینکه کامنت بگذارم، اون چه که در طول این فایل صوتی گفتی رو تا حدودی عملی کنم.
اول اینکه تم سالم رو ” اقدام و عمل ” انتخاب کردم.
این عنوان در حین گوش کردن به فایل صوتی در ذهنم تداعی شد.
مدت زیادیه که تبدیل به فردی شدم که صرفا قصد داره تا اطلاعات را به شکل حداکثری جذب کنه و هر جا که بحث عمل میشه، پا پس کشیده.
به خاطر همین تصمیم گرفتم به شکل حداقلی اون چه که یاد گرفتم رو به مرحله عمل بیارم.
رویای امسالم اینه که در پایان سال بتونم رضایتم رو از میزان اقداماتی که داشتم کسب کنم و نه از میزان اطلاعاتی که جذب کردم.
برای خودم حوزههایی تعیین کردم تا بتونم در پایان سال از طریق اقدام، سیگنال قوی تری در حجمه سیگنالها ایجاد کنم.
امروز که این کامنت رو میگذارم، سومین هفتهای هست که روتینها جایگاه ویژهتری در زندگیم پیدا کردن و کم کم دارم قدرت روتینها رو درک میکنم. برنامه هفتگی هم که در متمم گذاشته بودی، کمک زیادی کرد تا جایی برای پیگیری این روتینها داشته باشم
اسفند ۹۶ یک هدیه بسیار ارزشمند از طرف تو گرفتم ولی نمیدونستم که چطور و کجا باید ازت تشکر کنم.
هدیهای بود که اصلا انتظارش رو نداشتم و بینهایت خوشحالم کرد.
امیدوارم لایق هدیه تو بودهباشم و دوست دارم تا با “اقدام و عمل” بیشتر، بتونم گوشهای از این لیاقت رو نشون بدم.
در پایان، امیدوارم تا در سالِ پیشِ رو، توان مضاعفی برای انجام کارهایی که دوستشون داری، داشته باشی.
هر سال که میگذره، دِین ما در مقابل لطفها و محبتهایی که به تکتک ما بچهها داری بیشتر میشه و بار مسئولیت بیشتری روی دوش خودمون حس میکنیم تا بتونیم این زحمات رو به ثمر برسونیم.
دوستدار تو
امین
[…] در سال ۹۶ را بر اساس برخی از سوالات مطرح شده توسط آقا معلم عزیز داشته باشم و در انتها به آنچه برای روزهای پیش رویم […]
[…] پی نوشت دو: تِم سال ۹۷ ام را “نظم شخصی درونی” و “علم به انجام هر کار قبل از تصمیم به اجرا” گذاشته ام. تِم سال را می توان همان گذاشتن یک نام برای سال دانست، مثل همان کاری که کشورها و سیاستمداران برای سال شان می گذارند، همان رسالت و چشم انداز. الگو و تِم امسال شما چیست؟ […]
[…] بیشتر با دوستان قبلی. زمانهای دو نفره و سه نفره که شعبانعلی میگفت در زندگیمان کمتر شدهاند، در این چند روز برایم خیلی […]
بعضی ها همدم خوشی های آدما هستن
بعضی ها همدم غم های آدما
ولی
بعضی آدم ها همدم همه لحظات زندگی آدما هستند
در هر شرایطی جایگاهی در خاطرات تو دارند
بخصوص که اسمشون با نوروز ما چند سالیه عجین شده
و چه چیزی از این زیباتر
محمدرضا ماندگار باشی
معلم عزیزم
محمدرضا جان
ممنونم که کمکم کردی کنار بقیه متممی های نازنین شاگردیت رو بکنم .
ممنونم که کمکم کردی در سال ۹۶ وبلاگ نویسی رو شروع کنم و در حال حاضر برای نوشتن کامنت چند صد یا چند هزارکلمه ای در متمم و یا سیاه مشقهای وبلاگم راحتتر از گذشته بنویسم .
ممنونم که کمکم کردی براساس فایل آموزشی سال گذشته (حرفه ای گری) به صورت جدی تری در فضای آموزشی و کسب تجربه در توریسم قدم بردارم و اولین سفربرون مرزی رو تجربه کنم .
ممنونم که کمکم کردی کتابخون تر بشم و کریستالی و عمیق تر و آرام تر کتاب بخونم .
ممنونم که کمکم کردی تم سال ۹۷ خودم رو انتخاب کنم .
ممنونم که معلم هستی و همیشه ممنونت خواهم بود و به بهانه این پست بهترین ها رو برایت آرزو می کنم .
زنده باد
[…] فایل صوتی مرور چند نکته برای روزهای آغاز سال از محمدرضا شعبانعلی را شنیدم، در انتخاب نامِ «تغییر» […]
[…] حالا که نگاه میکنم میبینم شاید این اسم ها واقعا لازمن!) مطلبی که جناب شعبانعلی تو وبلاگشون ارسال کرده بودن رو گوش دادم و بعد از اون […]
معلم جان
جای شما حسابی خالی. تو جزیره هنگام و بعد از یه شنا و ماهیگیری حسابی، زیر سایه یک نخلستان دست به قلم نشستم و بعد از گوش دادن به عیدی ارزشمندت دارم این کامنت رو مینویسم.?
من سالهاست سعی کردم مشاهده گر باشم و بارها گفتم این چیزیه که باید سعی کنم حفظ و نگهداری ش کنم.
برای یادگیری، سال گذشته سعی هدفمندتری کردم و خدارو شکر به ابزارهایی که برای درست تر عمل کردن در راه و مسیرم احتیاج دارم مجهزتر از قبل هستم.
احساس میکنم تم امسال رو باید “موفقیت های کوچک و هدفمند” انتخاب کنم.
احساس میکنم این طور مسیر طولانی و پرابهامی که پیش رو هست رو میشه آهسته آهسته روشن کرد.
به پیروی از توصیه دلنشین آقای فاضلی عزیز که شما معرفی شون کردید و از اونجایی که این روزها برای من شروع فصل جدید و لذت بخشی از شغل و حرفه تخصصی م هست، میخوام یاد بگیرم که اتفاقات بزرگ و راه های طولانی که توی سرم هست رو به ده ها و صدها ایستگاه کوچک تر و ملموس تر تقسیم کنم و اونها رو آهسته آهسته در فایل درفتی که توصیه کردید درج کنم.
آرزو میکنم شاد باشید.
سلام معلم عزیزم
امروز تمهای امسالم رو مشخص کردم و اولین قدم اجرایی رو هم براشون برداشتم.
به خاطر ۸۰۵ روزی که تا اینجا همراه متمم بودم (و روزهای قبلش که با شما آشنا شدهبودم اما هنوز متممی نبودم) ممنونم؛ به خاطر تمام چیزهایی که برای زندگی شخصی و حرفهایم از شما یاد گرفتم و هنوز یاد میگیرم و امیدوارم بتونم شاگرد خوبی هم باشم.
البته….. الآن که اینو بخونی احتمالاً میگی پسره اوننننن همه مدت تو متمم غیرفعال شدهبود و فقط میومد نگاه میکرد، حالا دوباره کاربر ویژه شده و داره درس میخونه میاد میگه شاگرد خوبی باشم!
یکی از کارهای امسالم این بود که فرمهای روزانه و هفتگی رو براساس چیزی که توی متمم گذاشتهبودین برای خودم گذاشتم و از هفتهی آخر اسفند ماه شروع کردم به استفاده ازشون (البته فرم روزانه رو یک مقدار شخصیسازی کردم که برام کاربردیتر باشه) فیلد «درس جدید در متمم خواندم» و «تمرین جدید حل کردم» دوتا فیلدی هستن که منو به چالش میکشونن و امیدوارم امسال بتونم هر روز حداقل یک درس جدید از این مدرسهی دیجیتال یاد بگیرم و تمرین حل کنم یا بیاموزمشون.
عید امسالم «مبارک» بودش؛ چرا که از اولش مشغول گوشدادن به نکات مذاکرهتون بود و حقیقتش همونقدر که مصداق توی مذاکرههام پیدا کردم، توی زندگی شخصی و زندگی روزمرهم هم مصداقهای مفیدی براشون پیدا کردم که امیدوارم بتونم عملیشون کنم.
محمدرضای عزیز این که بخوام سال خوبی رو برات آرزو کنم خیلی بیمعنیه… مشخصه سال برای معلمی که شاگردهاش واژه واژهی حرفهاش رو به جونشون گوش میدن و سعی میکنن یاد بگیرن سال براش سال خوبی خواهد بود.
همین دغدغهت برای داشتن روزها و هفتهها و ماهها و سالهای بهتر (به تعریف خودت) و توسعهیافتهتر بزرگترین درس برای ماست.
در هر حال بنا به سنت به قول خودت، امیدوارم که امسالت سالی دلنشینتر و رضایتبخشتر از قبل باشه به همراه خوشی و سلامتی…
با احترام، برای معلم عزیزمون که آرزو داره شاگردهاش بالاتر از خودش برن 🙂
سلام معلم عزیز و دوستداشتنی
قطعاً بهترین اتفاق سال ۹۶ برای من (و شاید در طول زندگیم تا به این لحظه) آشنا شدن با متمم و شما بود. وقتی با متمم آشنا شدم، اونقدر خودم رو دور و جاافتاده دیدم که خیلی چیزا در من فرو ریخت و باعث شد دوباره شروع به ساختن خودم بکنم.
من از شما یاد گرفتم (و میگیرم) که تو بدترین شرایط میشه بهترین بود و لحظهبهلحظه به بهتر شدن فکر کرد. اینکه باید بهونهها رو کنار گذاشت و زندگی رو طراحی کرد. در واقع میشه گفت که محمدرضا شعبانعلی به یه لنگرگاه تو ذهن من تبدیل شده؛ یه فیلتری که باعث میشه من توقف نکنم و هر لحظه خودآگاه باشم که «میشه» و باید بر خلافِ همهی نشدنها تلاش کرد. باید اعتراف کنم که کیفیت حضور شما تو زندگی من مثل دیدار شمس و مولاناست (که البته من مولانا نیستم و محمدم!)؛ اما لذتِ فرو ریختنم رو مدیون شما هستم و این بهترین ریزش برای زندگی من بوده.
ممنونم بابت تکتک ثانیههایی که میتونستید برای خودتون خرج کنید، اما برای ما نوشتید و حرف زدید.
آرزو دارم که حال دلتون همیشه خوب باشه و همینجوری مثل عکستون بخندید…
[…] اما کامنت معلم عزیزم، محمدرضا شعبانعلی باعث شد این پست را ادامه دهم و چند […]
درود محمد رضای عزیز .
یکی از اتفاقات خوب و دلنشین سال ۹۶ ، آشنا شدن من با متمم دوست داشتنی بود . از این بابت خیلی خوشحالم که توانسته ام زندگی بهتر و با کیفیت تر و حالم خوب تر کند .
نکته بعدی پیدا کردن دوستان متممی عزیز که هر چند که ندیدمشون ولی بسیار برایم با ارزش اند و عزیز و سر همگی شون سلامت باشه و تنشون از بلا و مصیبت و گزند به دور باشه .
جا داره که از محمد رضا عزیز ، معلم ، مدیر ، مدبر و انسان هوشمند و باهوش و صاحب نظر تشکر کنم که فضایی رو ایجاد کرده تا بتونیم در کنار هم مطالب مفید و سودمند را یاد بگیریم .
در اخر هم سال جدید برای همگی سال خوب و خوش حال خوب و دل خوش و لحظه به لحظه اش پر از اتفاق های خوب که به خیر و صلاح همه باشد .
[…] شعبانلی در فایل صوتی مرور چند نکته برای روزهای آغاز سال، پایهی مدل ذهنی برنامهریزی را حذف و اضافه […]
سلام
ضمن تبریک سال جدید خدمت استاد گرامی و تمامی دوستانی که موفق به خواندن این پیام می شوند.
جناب شعبانعلی گرامی؛
بهترین ها را برای شما آرزو می کنم.
صحبت ها و نوشته های شما همیشه برای من بوی تازگی می دهد و انرژی بخش لحظات من است.
از اینکه همراه شما هستم احساس غرور می کنم و به خودم می بالم.
سلام محمدرضای عزیزم
سال نو رو به تو که با افکار و اعمال نو خودت الهامبخش ما در مسیر پیشرفت و ترقی هستی تبریک میگم.
چند تا موضوع دربارۀ «کپی رایتینگ» هست که عمیقاً دوست دارم نظر تو رو دربارۀ اونها بدونم:
-نظرت دربارۀ کپی رایتینگ و تبلیغ نویسی چیه و توی فعالیتهای خودت چقدر بهش توجه میکنی؟
-آیندۀ نویسندگی تبلیغات رو چطور ارزیابی میکنی؟
-به نظرت تو فضای آنلاین و دنیای اینترنت کپی رایتینگ چه جایگاهی داره؟
-وضعیت تبلیغ نویسی و تبلیغ نویس های ایران رو چطور میبینی؟
-تبلیغ نویسی و کپی رایتینگ چه نقشی در استراتژی، تولید و بازاریابی محتوا داره؟
-برای یادگیری کپی رایتینگ و تبلیغ نویسی چه مهارت ها و منابعی رو پیشنهاد میکنی؟
-به نظرت تبلیغ نویسی برای مخاطب ایرانی چه فرقی با بقیه جاهای دنیا داره؟
و هر نکته ای که در این رابطه به ذهنت میرسه.
خوشحالم که هستی و میتونم دغدغه های ذهنیم رو باهات در میون بگذارم.
روی ماهت رو میبوسم.
شاهین
شاهین. مشخصاً میدونی که من توی این حوزه متخصص نیستم.
اما خوشحالم که در فرهنگی هستیم که تخصص اصلاً پیشنیاز اظهار نظر نیست.
(یه بار نوشته بودم ما شترشناس داریم راجع به اقتصاد نظر میده و قانون میذاره و Opportunity Cost از دست دادن هر انسان رو هم بر حسب شتر میسنجه).
بنابراین، حتماً در اولین فرصت با اتکا به همین سنتِ غیرحسنه، یه مطلب در موردش مینویسم :)))
[…] شعبانعلی در واپسین فایل صوتی روزنوشتهها گفته که یکی از تمهای مناسب برای پیگیری […]
محمدرضا عزیز سلام
قطعا حرفهایت انقدر دلنشین و منطقی هست که در یک فرض حداقلی ، شنیندش فایده زیادی داشته باشد ( در فرض حداکثری ، عمل کردن می خواهد که این دیگر به خود مخاطب حرفهای نابت بستگی دارد).
دیدم اگر بخواهم تم های خودم را اینجا بنویسم چه کاری است وقتی هنوز بهش عمل نکردم.
فقط بازهم با رایگان در اختیار گرفتن این فایل مفید بازم این سوال تو ذهنم مطرح می شه که اگر قرار بود معلمان عزیز من مثل استاد ملکیان ( که من به جرات می گم شاید حدود ۲ هزار صفحه و احتمالا بیشتر از اینها از ایشون مطلب خوندم و کلی ازشون فایل های صوتی رایگان ارزشمند شنیدم و همین طور محمدرضا شعبانعلی عزیز و…که دیگر همینطور ، اگر قرار بود این همه مطالب مفیدی رو که نوشتن و فایل های صوتی رایگانی که ازشون وجود داره رو بفروش برسونن چقدر براشون آورده مالی داشت ؟ احتمالا خیلی
باز در اینجا این سوال تو ذهنم مطرح می شه که خوب چرا رایگان ؟ آخه الان که خیلی ها حرفهای خیلی مفیدی تو حوزه روانشناسی و… دارن رایگان نیست ، چرا اینها رایگان باشه ؟
محمدرضا ببخشید که دارم پر رویی می کنم ولی به نظرم می تونستی قیمت این فایل ها رو حتی انقدر بالا ببری( مثلا پول چندین روز کلاس حضوری و با پذیرایی ات را در حد قیمت یک پراید تعیین کنی ، و البته قرار باشد که خروجی کلاست انسانهای بهتر در خیلی حوزه ها باشد ،)
بعد هی هر چند روز یکبار جشنواره تخفیف بگذاری در اینجور مواقع به این فکر می کنم که این نظام بازار انصافا در مملکت ما این خودجوشی اش از جنس خاصی است مثلا نسبت اعیاد مذهبی و غیر مذهبی انقدر بالاست که تخفیفها را به یک قاعده و فروش به قیمت عادی را به استثنا تبدیل می کند ، البته من که به عنوان خریدار از خدایم هم هست.
خلاصه من خدا رو شاکرم که عزیزانی مثل شما و استاد ملکیان و… هستن که می شود با قسمت عمده ای از حرفهای رایگانشان خوراک فکری و تربیتی داشت والا هدف تبدیل شدن به انسان خوب در دوران مدرن ( کاری به کتابهای مقدس و ادبی …. ندارم که ارزش بالای همه آنها مشخص است) یک کالای لوکسی بود که از عهده عده خاصی قابل دریافت بود.
( به شدت احساس می کنم اگر کمی اطلاعات ، حجم پیش داوری کمتر ، درک بیشتری داشتم احتمالا این را نمی نوشتم)
به قول سارا حق بین عزیز روزهای بهاری زیبایی داشته باشی.
سایه ات مستدام باد برای خیلی ها.
سلام و تبریک سال جدید به محمدرضای عزیز و تمام دوستان متممی
خیلی خوشحالم که حدود ۱۰۰۰ روز هست که متممی هستم و در فضای متمم نفس میکشم و این امکان به لطف محمدرضا و سایر متممی ها به من داده شده تا از فرصت یادگیری بهره مند بشم.
محمدرضا عزیز ، منم مثل خیلی های دیگه امسال به سنت گذشته دفتری باز کردم که در مورد اینده و اهداف بنویسم، اما بعد از نیم ساعت تلاش صفحه سفید باقی موند
حس کردم که یک نخواستنی بر وجودم غالبه(که از این بابت احساس مثبتی بهم دست نداد)
چندبار تلاش کردم که مواردی رو به عنوان اهدافم یادداشت کنم ولی دلم راضی نشد و میدونستم که اونها اهداف من نیستن.
غرض از اینکه با این نوشت وقتتو میگیرم طرح سه پرسشه که اگه در یافتن پاسخشون کمکم کنی ممنون میشم:
۱) اینکه ایا اساسا، “نخواستن” چیز منفیه؟
و اگه قرار باشه فرد وادار کنه خودش رو که چیزی رو بخواد:
۲) چطور باید فعل “خواستن” رو تمرین کنه؟
سوال شماره ۳): خوشحال میشم بدونم که “محمدرضا شعبانعلی” ایا خواستن رو انتخاب میکنه اگه بله چطور؟
سپاسگزارم:)
محمدرضا جان، آقامعلم، سلام
۱
عجب لبخند گشادی نشست روی لبم وقتی در حال رانندگی بودم و صدات پیچید توی ماشین و اولین قسمت از فایلهای هدیه نوروزی رو شنیدم. تمام ۶۱ فایل رو توی مسیر ۲۲۰۰ کیلومتر رانندگی به مشهد و زاهدان و زابل با دقت گوش دادم و یادداشت صوتی هم برداشتم.
ممنون بابت این هدیه ارزشمند. هر نکته رو که میگفتی سعی میکردم مصادیقش رو توی مذاکرات قبلی خودم پیدا کنم و انصافا هم سوتیهای ناجوری داده بودم.
۲
محمدرضا میدونستی به لطف معلمیِ تو الان گزینه های زیادی روی میز امثال من هست برای کسب درآمد؟ و میدونستی که این گزینهها (به قول من) از جنس “کارنکن” هم هستند؟
۳
داریم نون استراتژی محتوا رو میخوریم محمدرضا. احتمالا خوشحال بشی از شنیدن این خبر.
۴
برنامههای زیادی برای ماههای پیش رو دارم. امیدوارم اتفاقات خوبی رو رقم بزنیم و گزارش اقداماتمون رو در اینجا و توی وبلاگم بنویسم و لبخند رضایتی بر لبانت بنشونم.
پسکامنت:
حرف خیلی دارم، برای ۴ سالگی متمم هم بارها نوشتم و پاک کردم. فعلا به همینها اکتفا میکنم، ولی در آینده حتما به یه طریقی حرفهام رو به گوش یا چشمت خواهم رسوند.
سایهات مستدام آقامعلم
ارادتمند
امین آرامش
سلام. وقتی فایل شما رو گوش می دادم دیدم چقدر نکته داره و خوب و کاربردی هستند. بعد فکر کردم برای چند نفر بفرستم. برای یکی فرستادم. دیدم ۱۰ دقیقه دیگه پیام داده که ممنون، گوش دادم، خوب بود. حالا من زمان دانلود و خوندن پیام و زمان بین فرستادن و خونده شدن رو حساب نکردم. از زمان ارسال پیام تا جواب دادن اون فرد حساب کردم دیدم نمیشه گوش داده باشه مگر با دور تند 🙂 برای یکی دیگه هم فرستادم گفت خلاصه اشو برام بنویس 🙂
از این مثالها منم زیاد دارم سعیده.
یه نفر – که مدیر باکلاس و باتجربهای هم هست – پارسال به من مسیج داد که من میخوام مبلغ X رو بذارم برای تبلیغات محیطی. نظرت چیه؟
منم یه جایی جلسه بودم. لینک یکی از مطالبم رو براش فرستادم گفتم: اینجا سه تا نکته هست درباره تبلیغات محیطی. شما ببین بعد با هم گپ بزنیم.
با فاصلهی نسبتاً کوتاهی (که برای خوندن و فکر کردن به اون متن کافی نبود) مسیج زد: با هر سه تاش موافقم. بر این اساس پیشنهاد شما چیه؟
یه ساعت بعد از جلسه اومدم بیرون. دیدم اشتباهی لینک پست زنگ انشاء رو براش فرستاده بودم نه مطلب تبلیغات رو (به خاطر کدهای %% و اسکی که توی آدرس میاد اون لحظه اول نفهمیده بودم).
بگذریم.
من همیشه شتابزدگی دیگران و عجلهشون برای دیدن و خوندن و کار کردن رو یه فرصت ارزشمند میبینم.
چون این افراد خودشون رو از گردونهی رشد و پیشرفت و رقابت خارج کردن عملاً و از بخش الیت (Elite) یا نخبه جامعه حذف شدهان و وارد توده (Mass) شدهان.
اینطوری جای بیشتری باز میشه برای امثال من و تو؛ که هنوز مستِ شتابزدگیِ وسوسهانگیزِ بیحاصلِ عقیمکنندهی دوران جدید نشدیم.
مثال دیگهی این شتابزدگی رو در همین افرادی میبینی که یه ساله و شش ماهه و یه ماهه و یه شبه دکتر میشن و حوصلهی طی کردن واقعی مسیر علمی رو ندارن.
چند روز پیش به یکی از دوستانم میگفتم: برای اسکیزو گربهی کوچهمون میخواستم یه گربهی نر پیدا کنم. باهاش رفتیم قدم زدیم. اما خیلی زمان برد. اگر میتونست از یکی از همین خوددکترخواندههای مدیریت بچهدار بشه توی همین فاصله پیاده روی، پنج تا نامزد خوب براش پیدا کرده بودم :)))
چرا راه دور بریم. توی همین بچههای شتابزدهی خودمون یکی رو دیدم کتاب هاوکینگ رو برای مدیریت زمان معرفی کرده بود (ماجرای کلاسیک گرد و گردو. یه بار به شوخی گفتم باز همین که سازمان رو به صورت سا+”زمان” نخوندن خوبه)
یکی دیگه از بچهها زیر نوشتهاش تذکر داده بود که کتاب تاریخچه زمان درباره مدیریت زمان نیست. دربارهی موضوع دیگهایه.
اون دوست هم نوشته بود: درست میگی. درباره مدیریت زمان نیست. راجع به خود زمانه.
مشخصاً با این کامنت نشون داده بود که هرگز هرگز هرگز لای اون کتاب رو باز نکرده.
اگر کتاب رو باز کرده بود میفهمید که این کتاب برخلاف عنوانش بیشتر دربارهی «مکان» هست تا «زمان» و البته ذات یکسان این دو پدیدهی در هم تنیده.
با توجه به اینکه روخونی اون کتاب هم برای امثال من لااقل سخته و نمیدونم توصیه کردنش به کسانی که دغدغهی فیزیک ندارند و هنوز مسائل پایه مثل مدیریت زمان رو پیگیری میکنن چه علتی داشت.
سلام محمدرضا
چقدر خوبه که بیشتر صدات رو می شنویم. اون از عیدی خوبت (۶۰ نکته در مذاکره) این هم از یک فایل صوتی دیگه. به قول ما جوونا شما فایل صوتی تولید می کردی، اون موقعی که فایل صوتی تولید کردن مُد نبود.
می خواستم بگم که واقعا در صحبت هات هم خیلی خوب منظور رو می رسونی و هم حق مطلب رو خوب ادا می کنی. بر خلاف بقیه من آروزی خاصی برات ندارم. اما برای خودم چرا
آرزو می کنم امسال بیش از هر سال دیگه ای بتوانم به بهترین شکل ممکن از شما بازهم یادبگیرم و کماکان شاگردی شما را بکنم.
حمید جان.
ممنونم از محبتت.
واقعیت اینه که فایل صوتی برای من بیشتر از اینکه «فضایی برای مطرح کردن حرفهای تازه» باشه، یه مدیوم متفاوت برای تاکید بر حرفهایی هست که همیشه مینویسم و مطرح میکنم.
همهتون همین که تحمل میکنید و گوش میدید، به من لطف میکنید.
منم برای تو سال خوبی رو آرزو میکنم.
با توجه به کارهایی هم که داری انجام میدی میشه انتظار داشت که در یکی دو سال آینده، دستاوردهای بیشتر و بهترت رو ببینیم.
راستی هفتهی پیش به دو بهانه ازت اسم بردم. به خودت هم بگم.
یکی اینکه میخواستم محتوای Long Form مثال بزنم. بهترین مثالی که به ذهنم رسید آموزش گوگل آنالیتیک تو بود. واقعاً هر بار میبینمش لذت میبرم.
دوم اینکه میخواستم برای چند تا از بچهها، مثالِ پشتکار و Persistence بزنم، اولین مثالی که به ذهنم رسید تو بودی.
گفتم بهت بگم که به این دو صفت میشناسمت: پشتکار زیاد و «صاحبِ پستِ بلندِ گوگل آنالیتیک» 😉
[…] ♦ مرور چند نکته برای روزهای آغاز سال […]
چه خوب که پیام سال نوتون صوتی بود. من گاهی که نوشتههاتون رو میخونم، صداتون هم تو ذهنم میپیچه. ممنون که حالمون رو تو این روزهای بهاری با هدیه کردن صحبتها و صداتون بهتر کردید. امیدوارم حال خودتون هم همیشه خوب باشه و برگهای تقویم، بیشتر و بیشتر بر وفق مرادتون ورق بخوره.
[…] حالوهوا بود. که امسال چجوری باید باشه…؟ رسیدم به وُیس آقای معلم که در تاریخ یکم فروردین ضبطش کرده بود. در همون […]
من هم اعتقاد دارم همینکه طبیعت به اجبار بهانه هایی را برای نو شدن برای خالی کردن خود از دیروز و مثلا برای آشتی های و دوستی ها و کنارگذاشتن دشمنی ها و کینه ها در اختیار ما میزاره باید ازون استقبال کنیم.
من سال گذشته را برای خودم تم مطالعه قرار دادم که خوشبختانه محقق شد. و البته بسیاری از تم هایی رو که شما پیشنهاد دادین در ذیل این تم تجربه کردم و برای همین بسیار با این فایل صوتی کیفور شدم.
پارسال به ارزش انسان و اینکه چه کارهایی میتونه انجام بده پی بردم.
پارسال وقتی بسیاری از کارهای مفیدی رو که می خواستم انجام بدم و وقتش رو نداشتم آرزو کردم کاش من چند نفر بردم و این حس کاش چند نفر بودم برایم ارزشمندترین و قدرتمندترین حس بود.
پارسال بسیاری موفقیت های کوچک و بزرگ و شکستها را داشتم که همه برایم درس بودند کمتر به بیرون رفتم همه چیز را در درون خودم جستجو کردم.
پارسال قدر لحظه به لحظه زندگی را بیشتر دانستم. حتی قدر یک استکان چایی که هشت صبح و دو بعدازظهر در محل کارم میخوردم و با خود می گفتم اگر قرار هست هدیه دنیا به من همین دو استکان چای باشد بسیار لذت بخش خواهد بود.
قدر آدمها را بیشتر دانستم و مهمتر از همه قدر خودم را
کتابی که امسال با آن آشنا شدم و اتفاقا در زمینه همین تم هاست کلمه ای که دنیای مرا تغییر داد اینجا هم درباره اش نوشتم:
goo.gl/da9VFF
سلام آقا معلم
عید رو بهتون تبریک میگم.
و آرزو میکنم، امسال همون سالی باشه که برای رسیدن به خواستههامون همت میکنیم.
اوایل سال ۹۶ گفتهی زیر رو از شما خوندم که اگرچه قبلا هم دیده بودمش اما درکش نکرده بودم.
“هرگز هدفی را که هیچوقت از ذهنت بیرون نمیرود، از برنامهی زندگیات حذف نکن. چون پشیمانی همیشگی به همراه خواهد داشت.”
میشه گفت تمِ کلی سال نودوششِ من جملات بالا بود. و ثمراتش رو هم در پایان سال دیدم.
دنبالکردن خواستههایی که لحظهای از فکر ما خارج نمیشن یا ما رو به مقصود میرسونن، یا اینکه آسودهخاطر میشیم که اون هدف، متعلق به ما نیست و فضایِ ذهنمون رو برای کارهای مهمتر آزاد میکنیم.
سبز باشی و برقرار؛ بهترین معلمِ من.
مهشید جان.
خوشحالم که سال ۹۶ برات دستاوردهای مثبتی داشته.
واقعاً به اون حرف با تمام وجود، ایمان دارم.
من یه استعارهای به اسم «سوهان ذهن» همیشه توی ذهنمه و مرورش میکنم.
چیزهایی که انگار از درون وجود آدم رو فرسوده میکنه. البته شاید از بیرون اصلاً کسی این رو حس نکنه.
اما خودمون میدونیم که گاهی در قالب پریشانفکری، گاهی در قالب خستگی زودهنگام، گاهی در قالب از دستدادن انگیزه و مواردی شبیه این بروز میکنه.
من همیشه این «هدفهای رهاشدهی فراموشنشده» رو در گروه این «سوهانهای ذهن» قرار میدم.
هدفت هست. برات هم مهمه. فراموش هم نمیتونی بکنی. پیگیری جدی هم – به هر علت – انجام نمیدی.
اصلاً انگار هر روز بخشی از انرژی آدم برای جابجا کردن این بار ذهنی صرف میشه.
خوشحالم که یکی از این سوهانها برای تو کمرنگ شده (شاید هم حذف شده).
راستی.
من چون کمتر برای تو پیغام میذارم یا پیش اومده کامنت جواب بدم؛ بذار همینجا یه حرف غیررسمی هم بزنم:
دیدی که بعضیها رو جوری دوست داری که هر وقت اسمشون رو میبینی لبخند روی لبت میاد؟
من هر وقت توی متمم اون کنار اسم تو رو میبینم که کامنت گذاشتی یا حرفی زدی همین حس رو دارم.
سلام آقای شعبانعلی . بسیار ممنونم از فایل خوبتون
میخوام امسال تم “سکوت” رو برای خودم انتخاب کنم. من خیلی از وقتها حرفهایی میزنیم که به من مربوط نیست. چیزهایی میگم که بعد پشیمون میشم. جو گیر میشم و قولهایی میدم که توان اجرا کردنش رو ندارم. با حرفهام خیلی ها رو ناراحت کردم. سکوت باعث میشه قولهای کمتری بدم. خود نمایی کمتری کنم. عمیق تر و آرام تر بشم و نظرهای الکی و احساسی ندم. این سکوت شامل نوشتن هم میشه. امیدوارم سال ۹۷ سال ساکتی برایم باشد. موفق و موید باشید
سلام. سال نو مبارک.
امشب(چند دقیقه پیش) داشتم در نرم افزار طاقچه به دنبال کتاب هنر رزم سان زو می گشتم، که به کتابی با این اسم برخوردم : «بازاریابی محتوا، استراتژی و راهکارها»
به قسمت نظرات رفتم و دیدم تنها یک نفر ۵ستاره داده و تعریف کرده و او هم کسی نبود جز نویسنده کتاب.
دریافتش کردم و به فهرستش نگاهی انداختم، بنظرم خیلی شبیه عناوین متمم اومد. بعد به قسمت منابع رفتم، اثری از متمم ندیدم ولی شماره ۳۲ منابعش(کتب) نوشته بود :
۳۲٫محمدرضاشعبانعلی،«بازاریابی درونگرا و برند به عنوان ناشر» ، ۱۳۹۳
با خودم گفتم حدود ۳ ساله مداوم همراه روزنوشته و منقطع همراه متممم و تا حالا اسم این کتاب رو نشنیده بودم. شک کردم. گوگل هم کردم پیدا نشد.
این لینک اون کتاب توی طاقچه است : https://taaghche.ir/book/25487
بگذریم، این مقدمه نامربوط را گفتم تا یک سوال نامربوط تر بپرسم! در سال گذشته درکنار دانشگاه با بورس و معامله گری در بازار بورس و انواع تحلیل ها مربوطه اش آشنا شدم. متمم هم چند درس دراین باره داشت که گویا از سلسه درس هایی بود که ترجیح متمم ادامه ندادنش بود. تو این یکسال اکثر روشهایی که تحلیل می نامیدندش در نظرم سست و ضعیف آمد و کارامد بودنشان (در صورت کارامدی) را هم بیشتر مرهون خودانجام بودن فرض توده فعالان بازار که مبتنی براین تحلیل ها تصمیم میگرفتند می دانم.
تا به الان به دو مسیر من درآوردی برای توسعه مهارت مالی در بورس رسیدم، یکی ترجمه استراتژی های جنگی در معرکه ی بازار (برای همین در طاقچه دنبال کتاب سان تزو) بودم و دیگری نگاه با عینک پیچیدگی به سیستم بازار . نمیدانم این دو مسیر مناسب هستند یا نه، امیدوارم پاسخ به این سوال عیدی من محسوب بشه 🙂 :
۱٫ آیا دو مسیر فوق رو برای تقویت مهارت تحلیل و فعالیت در سیستم بورس مفید میدونید؟ اگر بله، میشه راهنماییم کنید.(از هرجنبه! چه منابع چه خود رویکردا)
سرچ که کردم در فضای انگلیسی وضع بهتر بود.منتها در فضای فارسی چیزی پیدا نکردم مرتبط با رویکردهای فوق.
طولانی شد. عذر میخوام. امیدوارم سالی همراه لذت های بیشتر و عمیق تر پیش رو داشته باشید.
محمدرضای عزیز
سال نو بر شما مبارک باشد.
راستش به بهانهٔ تبریک سال نو، خواستم حرفی را بگویم که دوستان دیگری پیش از من گفتهاند.
یکی از بهترین اتفاقهای امسالِ من، دوستی با شما و متمم و دوستیهای دیگری بود که به واسطهٔ آشنایی با شما برایم شکل گرفت. و خیلی خوشحالم از بابتشان و برایم بسیار ارزشمند هستند.
یکی از هزاران دستاورد این دوستیها این بود که امسال بیشتر کتاب خواندم و بیشتر نوشتم و یادگرفتم.
امیدوارم این روند که نطفهاش در سال ۹۶ و ۲۵ سالگی من شکل گرفت تا آخرین لحظه ای که نفس میکشم ادامه یابد.
همیشه مشتاق شنیدن حرفهایتان و خواندن نوشتههای شما و دیگر دوستان هستم.
روزتون خوش.
پریسا جان.
ممنونم از پیامت و خیلی خوشحالم که نوشتن و یادگرفتن جزو دستاوردهای مهم سال گذشتهات بوده.
ممنونم که وبلاگت رو (نقش اول) معرفی کردی و برای خودم متاسفم که قبل از معرفی تو نخونده بودمش.
چون در بحث استعاره مفهومی توی متمم راجع به نقش اول گفته بودی و اینکه ما هر کدوم نقش اول فیلمنامه زندگی خودمون هستیم، عنوانی که برای نوشتههات انتخاب کردی برام خیلی دوستداشتنی بود.
فعلاً «خانهتکانی» و «تازهکار بودن» و «راهکارهایی برای نوشتن درباره عکسها» رو خوندم و حتماً در هفتههای پیش رو، تمام آرشیوش رو هم میخونم.
در کنار این حرفها، به رسم سنت قدیمی رایج ایرانی، منم سال خوبی رو برات آرزو میکنم؛ با فرصتهایی بیشتر برای تجربهی عمیقتر زندگی.
سلام آقا معلم عزیزم.
حدود پنج ساعت میشه که ذهنم درگیر پیدا کردن یک تم هست، انتخاب کردن فقط یکی واقعا سخت هست، اونهم زمانی که همه رو لازم داری، دارم فکر میکنم شاید برای هر ماه یک تم رو تمرین کنم و اگر تبدیل به عادت شد و تمی بود که میخواستمش با خودم ببرمش ماه بعدی و یک تم جدید هم اضافه کنم. یا مثلا تمم رو بگذارم سختکوشی که بتونم رنگش رو به کارهای متفاوتی که میخوام انجام بدم بزنم.
از صبح منتظر دانلود شدن یک فیلم بودم، که حدود دو ساعت پیش تموم شد و تماشا کردم.
The Bucket List، دو پیرمردی(یا میانسال) که کانسر دارن و متوجه میشن چندماه بیشتر زنده نیستن، یک لیست آرزوها یا کارهای قبل از مرگ مینویسن و از بیمارستان خارج میشن و میرن دنبال رویاها. داشتم فکر میکردم این ثبت کردن خواستههای ابتدای هر سالمون هم از جنس همین لیست آرزوهاست.
میتونیم لیستی بنویسیم و بریم دنبالش، راستش خودم رو که مرور میکنم سال گذشته بدون داشتن چنین لیستی خیلی رفتم سمت لمس کردن چیزهایی که همیشه در ذهنم بوده و هیچ وقت تجربهاشون نکردم. بعضیاش از وقتی خودم رو شناختم برام یه رویا بوده و تونستم تجربهاش کنم و بعضی انقدر ساده و کوچک هست که شاید کسی خندهاش بگیره، مثلا در حد تست کردن یک مزه جدید از قهوه، یا در حد گفتن دوستت دارم به یک دوست و یک تشکر به سبک خودم.
دوست نداشتم دنیا غافلگیرم کنه و بعضی کارها رو انجام نداده از دنیا برم. مدام وقتی کاری رو شروع کردم با خودم گفتم اگر یک ماه دیگر بمیری باز هم اینکار ارزش وقت گذاشتن رو داره و باز هم میخوای اینطوری زندگی کنی، هر چند گاهی اوقات این سوالها ناامید کننده بود و چیزی پیدا نمیکردم که راضی نگهم داره.
دارم سعی میکنم تا حد توانم چیزهایی رو که میخوام لمس کنم و در مسیرشون گام بردارم و امیدوارم که بتونم با نفس کشیدن در هوای شما هدفمندتر و در سمت ارزشآفرینی این مسیر رو ادامه بدم.
سلام، سال نو بر شما و همه ی دوستان همکار و همه همراهان این خونه مبارک باشه.
چقدر خوب که فایل ضبط کردید. الان حدود ده شب در مسیر برگشت از کار به خونه این پست رو میبینم و خیلی خوشحال شدم که مطلب مفیدی که دوست داشتنی هم باشه دارم تا ساعت باقیمانده رو بهش بپردازم.
در روزگار پیش رو، امیدوارم همه بتونیم توانمندتر و خردمندانه تر عمل کنیم و دنیای پررونق و پرنشاط برای خود و دیگران بسازیم.
پاینده باشید.
[…] از شنیدن فایل صوتی محمدرضاشعبانعلی تصمیم به نوشتن این پست گرفتم. تو این فایل از طراحی تم […]
سلام معلم بزرگوار،
با تمام گرفتاری هاتون و وقت گران بهاتون که همه مون در جریانش هستیم
باز هم ممنون از اینکه اینقدر برای دیگران ارزش قائل می شوید و تامین محتوای سالم و آکادمیک می کنید
قطعا فایل را بارها گوش خواهم داد
[…] حالا که نگاه میکنم میبینم شاید این اسم ها واقعا لازمن!) مطلبی که جناب شعبانعلی تو وبلاگشون ارسال کرده بودن رو گوش دادم و بعد از اون […]
از خودم در تعجبم که اینهمه وقت حرفات رو میخونم و گوش میدم و هر جور شده دنبال میکنم ولی بازم برام تکراری نمیشی بقول خواجه “از هر زبان که میشنوم نامکرر است” حالا باید بگم “هر قدر من میشنوم نامکرر است”، ممنونم
پی نوشت نامربوط: تمام عیدها یجوری بما سعیدها مربوطه چون همه میگن که مثلآ ” عید سعید فلان مبارک” و این نشان برحق بودن ما سعیدهاست?
اصلآ هم خودشیفته نیستم?
محمدرضای عزیز.
اول از همه ساعات و اوقات خوبی رو در سال پیش رو براتون آرزو میکنم.
دوم اینکه از نکات خیلی خوبی که در فایل صوتی گفتید، خیلی ممنونم. مواردی که به عنوان تم مثال زدید اونقدر موارد خوبی هستن که آدم وسوسه میشه برای امسال چند تا اسم همزمان انتخاب کنه ؛)
امیدوارم که همتِ عملی کردن این ایدهی خوب رو داشته باشم.
سلام معلم عزیزم، چقدر دلتنگ صداتون بودم با تم پیشنهادهای باحال:)
شنیدن این فایل صوتی به قدری بهم چسبید که فکر می کنم اگه الان به هفت نفر ارسالش نکنم پس از هفتاد روز اتفاق بدی برام میفته:)
مختصر، مفید و پر از پیشنهادهای خوب.
سلام شیرین جان. خوشحالم که وقت کردی فایل رو گوش بدی.
کلاً امسال تصمیم گرفتم فایل صوتیهای بیشتر بذارم روی روزنوشته (البته منظورم از بیشتر، مثلاً “ماهی یهدونه” یا “سهماه، دوتا” یا “پنجماه، سهتا”ست. 😉
نمیخوای یه پست بذاری روی وبلاگت چند تا عکس نزدیکتر نشون بدی گالری هنرهای دستی؟
محمدرضای عزیز این اولین کامنت من در روز نوشته هاست که مصادف با نوروز هم هست. بدون شک یکی از بهترین و قشنگترین اتفاقهای زندگی من آشنایی با تو و روزنوشته ها و متمم هست و یکی از قشنگترین لحظه های زندگیم لحظه ای بود که مردادماه سال گذشته توی همایش تونستم از نزدیک ببینمت.از صمیم قلب دوستت دارم.
امیرحسین جان.
از لطفت بسیار ممنونم و امیدوارم در کنار متمم، از این به بعد اینجا هم بیشتر حرفهات رو ببینم و بخونم.
الان که دارم این کامنت رو مینویسم، کمتر از یک روز از انتشار قصر شیشهای ژانت والز میگذره و اتفاقاً دیروز که داشتم اون متن رو نگاه میکردم یاد یه حرفی افتادم که تو خیلی وقت پیش توی متمم گفته بودی.
یه چیزی شبیه این بود که خودافشایی آدمها اندازهی خودشونه. هر چی بزرگتر شن راحتتر میتونن خودافشاییهای بزرگتر بکنن.
قصر شیشهای دقیقاً مثال خوب حرف تو بود.
معلم ارزشمندم، محمدرضای عزیز
رسیدنِ بهار زیبا رو بهت تبریک میگم نه سال جدید رو . چون برای کسی که همیشه پویاست هر لحظه برایش جدید و نو هست و شاید این اصطلاح رایج چندان مصداقی براش نداشته باشه.
خیلی خوشحالم که سال گذشته هدفم دیدن تو از نزدیک بود (در دفترچه اهداف ۹۶ یادداشت کرده بودم و تلاشهایی رو هم در شرف انجام داشتم) و با خوش اقبالی در گردهمایی متمم به هدف و آرزوم رسیدم هر چند که آسون نبود اما بسیار شیرین بود و تا همین لحظه بارها و بارها طعمش رو مزه مزه می کنم. امیدوارم سال ۹۷ در یک فرصت طلایی دیگه باز هم از نزدیک ببینمت چون مشتاق و دلتنگ دیدار یکی از بهترین های زندگیم هستم.
موفق تر باشید.
خب اولین کامنت سال جدید رو توی روزنوشته ها نوشتن خیلی کیف میده. (حتما یه کاپی چیزی بهم بدید که راضی باشم)
عرض کنم حضور شما که حرفات که قطعا به دردمون میخوره. ولی به دردبخورتر و چشم نوازتر دیدن دوباره خودته و این مبلمان قشنگی که روش نشستی. راستش رو بخوای خیلی وقت بود برای دکوراسیون خونه دنبال یه همچین چیزی میگشتم. الان متوجه شدم که دقیقا چه طرحی توی ذهنم بوده.
راستی، سال خوب و خوشی برات آرزو میکنم. البته نه از اون آرزوهای بی خاصیت دم سفره هفت سین. البته میدونم که تو به آرزوی من احتیاج نداری. خودت موفق هستی و خواهی بود و سال خوبی هم خواهی داشت. امیدوارم در سال های آینده هم باز «زیلو به دست» زیر روزنوشته ها منتظر مطالب جدیدت باشم.
با مهر
یاور
سلام یاور جان.
همراستا با حرف تو (درباره آرزو کردن) منم داشتم چند روز پیش به یکی از دوستانم میگفتم که:
« اینجور آرزوهایی که سر سفرهی هفتسین میکنی بیشتر به درد همون ماهی قرمز سر سفرهات میخوره که نه تو حرف اون رو میفهمی و نه اون حرف تو رو.
من بر اساس رفتارهایی که در طول سال با من داری، میفهمم که آرزوهات برای من چی هست.»
یک نکته رو فرصت نشده بود بگم که الان شاید زمان خوبی باشه.
من دکتر رنانی رو به صورت پراکنده و معمولاً به واسطهی مطالبی که دیگران ازشون ارجاع میدادند یا نقل میکردند میخوندم. اما پیگیر جدی نوشتههاشون نبودم.
یکی از اتفاقهای خوب سال ۹۶ این بود که بعد از تاکیدهای جدی تو در وبلاگت، از خوانندگان جدی نوشتههاشون شدم و به نظرم در میان ایرانیانی که در سال ۹۶ به صورت جدی پیگیر حرفها و افکارشون شدم، این مورد یکی از بهترینها بود.
اون قدر هیجان کامنت اول رو داشتم که سلام نکردم.
البته تو همیشه بیشتر از من کتابخون هستی، ولی اگر خواستی بری سراغ دکتر رنانی، حتما کتاب «بازار یا نابازار» ایشون رو در اولویت قرار بده. (تو سایت دکتر رنانی البته PDF این کتاب برای دانلود گذاشته شده) که خب من به خاطر بحث کپی رایت و این چیزا معمولا میرم سمت خریدنش.
اگر به سمت چپ پایین وبلاگم نگاه کنی، یه بخشی به نام «معلم توسعه من» جدا کردم. توی اون بخش چند تا مقاله از ایشون موجوده که تا همین الان هم نتونستم دقیق و درست بفهممشون.
یه بخش مهمی از نوشته های دکتر رنانی حول محور آشنای تو میگرده: «مذاکره» و این که ما ایرانی ها از «امیرکبیر تا شیخ شجاع» بلد نیستیم “گفتگو” کنیم.
مورد جالبش و مثال عالی ترش همین دید و بازدیدهای ما تو این ایام بود که غیر از «شوخی» و «خنده» هیچ حرف جدی نمیشه با دیگران زد. یعنی بلد نیستیم حرف جدی رو طوری بزنیم که به طرف برنخوره و طرف هم ظرفیتشو نداره که حرف جدی بشنوه.
یادت میاد اون بحث «حرف زدن و نیاز و دستشویی رفتن» رو توی یکی از کامنت ها مطرح کردی؟ خیلی از ماها هنوز نمیتونیم منظور اصلی و مفهوم و مفهوم ضمنی و این چیزا رو از هم جدا کنیم. (نمونه اش البته خودم هستم که هر کامنت جواب تو رو ده بار می خونم تا بفهمم و بعدش سه روز میشینم فکر میکنم بهش تا بتونم کمی بفهممش.)
خلاصه فکر میکنم به نقل قول فروید که برای علوم زیستی گفته بود، یه روزی توسعه و مذاکره باید یه جایی همدیگه رو ملاقات کنن. و خب خوشحالی من اینجاست که من در هر دو زمینه دو تا معلم خوب دارم و میتونم مفاهیمی که از تو و فایل های صوتی و دوره مذاکره ات یاد میگیرم رو ببرم سمت توسعه و البته تا حدودی فلسفه زبان. به این ترتیب شاید یه جایی گفتمان توسعه تو این مملکت همه گیر شد و شاید اون روزی که سرمو میزارم زمین، مطمئن بشم که حداقل یه قدم خیلی کوچیک برای توسعه مملکت برداشتیم.
راستی حتما اگه تونستی «پویش فکری توسعه» رو هم دنبال کن. دبیرش همین دکتر رنانی هستند و دارن آرای متخصصین توسعه رو جمع بندی می کنند. (کاری که من قصدشو داشتم)
به قول هومن کلبادی عزیز (که این روزا خیلی کمتر تو متمم می بینمش) زیادی روده درازی کردم.
خوش باشید.
با مهر
یاور