فرهنگ اینستاگرام، در کنار خیلی چیزها از جمله حریم شخصی که از ما گرفت، عادت عکسبرداری از طبیعت را هم در ما کمرنگ کرد.
سهم زیادی از تصاویری که این روزها میبینیم، یا چهرههای خسته و بهت زدهای است که در یک عکس ۶۱۲ پیکسلی، در حاشیهی یک فنجان قهوه قرار گرفتهاند و یا لبخندهای مصنوعی نامتقارنی که اصرار دارند فرض کنیم “همین الان، یهویی!” ثبت شدهاند.
گفتم این چند تا عکس را که از گلهای خیابان انداختهام اینجا برای شما بگذارم تا شاید لحظاتی، احساس خوبی در دلتان ایجاد کند.
اگر اسمها را درست بدانم، گل شقایق است و گل بنفشه و نوعی از گل لاله که به آن گل لاله جامی شکل میگویند.
امروز به صورت اتفاقی از خیابان زرافشان میگذشتم که با یک صحنه بسیار جالب مواجه شدم؛ دوست داشتم با شما به اشتراک بگذارم.
باغچه های کنار خیابان به طول حدود ۱۰۰ متر مملو شده بود از گلهای فوق العاده زیبا، انقدری که از شدت زیبایی، تصمیم گرفتم کنار خیابون پارک کنم و برم این گل های زیبا رو نگاه کنم. بعد متوجه شدم که افراد خیلی زیادی اونجا وایسادن و دارن مثل من از زیبایی گلها لذت می برند و حتی سلفی می گیرند. برای جای تعجب بود که شهرداری اونجا رو با این گلهای به این زیبایی تزیین کرده؛ بعد نگاهم به دیوار افتاد و چند مقوایی که روی دیوار بود و نوشته هایی روی اون! جلوتر رفتم و دیدم که نوشته یک فرزند برای یادبود مادرش و برای شادی روح او اقدام به کاشتن این گلها کرده و درخواست یک صلوات کرده بود برای مادرش. برام خیلی خوشایند بود این نوع نگاه به جامعه و مردم و طبیعت و حتی به مقوله شادی روح مادر. امیدوارم شما هم از دیدن این تصاویر لذت ببرید.
http://s6.picofile.com/file/8245472984/photo_2016_04_01_21_34_06.jpg
http://s6.picofile.com/file/8245473018/photo_2016_04_01_21_34_23.jpg
http://s6.picofile.com/file/8245473042/photo_2016_04_01_21_37_12.jpg
سلام.
محمدرضا سوالی ذهنم رو دگیر کرده.
تو توی بیشتر صحبتهایی که داشتی سیستم آمورش و پرورش و دانشگاه رو رد کردی. و چنان هم به حرفهای خودت اعتقاد داشتی که وبلاگ نویسی رو خیلی مفیدتر از سالهای تحصیلت دونستی.
صحبت دیگه که قبلا داشتی(فنون مذاکره) داشتن گزینه جایگزینه.
حالا سوال من اینه: دو صحبت بالارو که جمع کنیم، چه گزینه جاگیزینی برای دانشگاه خواهیم داشت؟
من الان بعد یک سال متمم خوندن و شاگری تو، تصمیم دارم مهارت طراحی صنعتی رو فرا بگیرم. یعنی نتیجه گرفتم علاوه بر علاقه ای که دارم، تا حد زیادی هم در این زمینه مستعد هستم. رفتن به دانشگاه یعنی کنکور(که یک سال دیگه خواهد بود) و درس خوندن در دانشگاه(که ۴ سال خواهد بود) در نهایت بعد ۵ سال من یه فرد میانسال خواهم بود که اطلاعات طراحی صنعتی به خوردش دادن و مقداری هم مهارت خواهد داشت. ولی این نه مورد پسند و ایده آل منه و نه تو.
اگر هدف ام بی ای بود، راهکار می شد متمم! اما الان راه کار چیه؟ پیشنهادت چیه؟
در دوران کودکی پدر و مادرهای ما، چیزی بود به نام شهر فرنگ.
وسیلهی عجیبی که با چهار چرخ درخیابانها راه میرفت و مردم از “سوراخ آن” به “فرنگستان” نگاه میکردند.
جایگزین شهر فرنگ چیست؟
اشتباه است اگر بگوییم تلویزیون است. شهر فرنگ رسانه نبود. تلویزیون هست.
شهر فرنگ نوعی ابزار سرگرمی یا Entertainment از نوع استاتیک بود.
به عبارتی، امروز که نگاه میکنیم شهر فرنگ از لحاظ کانسپت و کارکرد، به “تیله بازی” نزدیکتر بوده تا “تلویزیون”.
شهر فرنگ جمع شد. جایگزینی هم نداشت و ندارد.
صنعت سرگرمی، تعریف خود را تغییر داد و امروز، انسانها به شکلی متفاوت سرگرم میشوند. چیزی که به هیچ روی و در هیچ قالبی، “جایگزین شهر فرنگ” یا “ادامهی آن” نیست.
شاید یکی از مهمترین درسهای طبیعت این باشد که قرار نیست هر چیزی ادامه داشته باشد و هر چیزی که رفت جایگزینی برایش بیاید و هر موجودی که ناپدید شد، موظف باشیم برای پدیدار شدن خودش یا جانشینش، داستانسرایی کنیم.
دانشگاه هم چنین چیزی است. همین الان هم که هست، کارکرد خاصی ندارد. بنابراین اشتباه است که بپرسیم جایگزینش چیست.
دانشگاهها (به معنای عام آن) امروز پاسخی به یک “نیاز” نیستند که اگر جمع شوند، جایگزین بخواهند.
اگر هم منظورمان “آموزش” و “یادگیری” است، این کارکرد سالهاست از دانشگاهها در سراسر جهان، جدا شده است و باید بپذیریم که “یادگیری توزیع شده” جایگزین “یادگیری متمرکز” شده و خواهد شد و “نهاد آموزشی متمرکز” به معنای سنتی آن، در دنیای مدرن جایگاه و حتی جایگزینی نخواهد داشت.
با صحبتهایی که در جوابم گفتی، علاوه بر رسیدن به جواب این سوال، فکر میکنم یه جورایی به جواب سوالاتی که قبلا داشتم، و به بعضی از سوالایی که بعدا ممکنه برام پیش بیاد هم رسیدم!
فکر میکنم صحبت های تو، پاسخ مستتری هم برای سوالی که اینجا کرده بودم در خودش داره “http://www.shabanali.com/ms/?p=6919”
البته باید اعتراف کنم برای رسیدن به درک عمیق تر نیاز به زمان بیشتری دارم.
ممنونم ازت.
به بهانه این چند عکس زیبایتان چرخی در اینترنت زدم و خاطراتم را زنده کردم و از ترکیب سایتهای جستوجوشده در گوگل و کمی هم از خاطراتم استفاده کردم و گزارشی آماده کردم و از همین بابت منبعی خاص نمیتوانم ذکر کنم (شما هم کمی بگردید و عکسهای واقعا زیبای انواع لاله را ببنید و لذت ببرید) و چون اینجا محیطش غیررسمی است فقط خواستم کمی خاطرات خودم درباره شقایق و لاله رو مرور کنم و کمی مطلب را با دوستان اینجا به اشتراک بگذارم و در ضمنش گزارشنویسی را هم تمرین کنم. اگر بشود اسم این مطلبم را گزارش گذاشت.
مقدمه:
علیرغم اینکه گل لاله به طور طبیعی در دشتها و کوهستانهای ایران میروید ولی مردم با ذکر گل لاله در واقع گل شقایق در ذهنشان نقش میبندد. در برخی از منابع، گل لاله، شقایق، لالهٔ واژگون، آلاله، شقایق نعمانی و شنبلید به اشتباه یک گیاه پنداشته شدهاند. در منابع قدیمی گاهی میان لاله و شقایق نعمانی تفاوت قائل شدهاند و گاهی هم این نوع گیاه (شقایق نعمانی) نوعی لاله دانسته شده است. بهتر است بدانید که برگهای شقایق نعمانی دارای بریدگی عمیق و اغلب، سه قسمتی یا سه برگچهای است.
تمامی انواع خودروی لالهٔ قرمز تنها ۶ پرچم و ۶ گلپوش دارند؛ اما شقایق قرمز و شقایق نعمانی قرمز، پُر پرچم هستند. نوع خودروی شقایق دارای ۴ تا ۶ گلبرگ است.
ضمناً جایی هم نشنیدم که کسی شقایق را پرورش بدهد؛ چون معمولاً بهعنوان علف هرز و گیاهی وحشی شناخته میشود و آنچه از شقایق، مدنظرم است آن گل شقایقی است که در دشت نیشابور هم زیاد است؛ البته چندین جای ایران دشت شقایق وجود دارد و اگه ما انسانها بذاریم که نسلش باقی بماند گل زیبای پرخاصیتی است! حداقل، خاصیتش از من بیشتره 😉
آشنایی بسیار مقدماتی با گل شقایق:
گل شقایق در نواحی مختلف ایران رشد میکند. این گل در ادبیات ایران با نامهای لاله وحشی و شقایق وحشی معروف است و از آن به گل همیشه عاشق یاد می کنند. عصاره این گیاه را نیز «تریاک بیزیان» مینامند.
این گل در ایران نماد اميد و آرزو و عشق است و در دنیا به عنوان نمادی از سربازان کشته شده در جنگ است. گویا در کانادا هم روز خاصی وجود دارد که در آن روز از گل شقایق در لباسشان بهعنوان تزیین استفاده میکنند و لباسهایشان را یا کاملاً یا حداقل قسمتی را به رنگ قرمز میپوشند. ماجرایش مربوط به جنگ جهانی دوم است و تشکر کشور هلند از کانادا.
آشنایی بسیار مقدماتی با گل لاله:
از تیرهٔ سوسنیان است که در حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ گونه دارد. لاله در فرهنگ دو کشور ایران و ترکیه نفوذ عمیقی دارد
گل لاله از سه گلبرگ و سه کاسبرگ که تا حدودی یکدیگر را می پوشانند، تشکیل شده است. تخمدان سه خانهای در درون گل قرار گرفته که به کلالهای سه شاخه به رنگهای گوناگون ختم می شود. پیرامون مادگی را نیز شش پرچم دارای رنگهای متنوع فرا گرفته است. (به پرچم گلهای در عکس دقت بفرمایید متوجه مطلب خواهید شد)
تنوع رنگ گل در لاله به حدی است که میتوان گفت به جز رنگ قهوهای تمامی رنگها را داراست. بهطور کلی این گل به هفت گروه رنگی تقسیم میشود.
جام گل از نظر ظاهری به گروههای زیر تقسیم میشود: تکپر فنجانی شکل (single cup–shaped)؛ پُرپَر قدح شکل (Double Bowl–shaped)؛ جام شکل (Goblet-shape)؛ حاشیهدار (Fringed)؛ گلبرگ بلند و باریک (Long, slender tepalled)؛ ستارهای (Star–shaped)
داستان:
در اوائل قرن هفدهم کشت لاله در هلند شروع شد و قیمت پیاز لاله چنان افزایش یافت که در مقابل یک پیاز گونۀ نادر لاله، خانه و کارخانۀ آبجو و آسیاب داده میشد و پیازهای لاله را به عنوان جهیزیه تعیین میکردند. سپس در کمتر از یکصد سال، لالهها از هلند به تمام نقاط دنیا برده و کاشته شدند و در حال حاضر از نظر تولید و صادرات پیاز و گل شاخهای لاله، هلند در جایگاه نخست در بین کشورهای جهان جای دارد. [البته از منبعی غیرموثق “استاد باغبانیام” شنیدم که کشور هلند امروزه بیشتر به بزرگترین دلال گلوگیاه تبدیل شده است تا تولیدکنندۀ آن] لاله گل ملی کشورهای ایران، افغانستان، ترکیه، هلند، مجارستان و بلژیک به شمار میآید.
مطلب انتهایی:
و به گمانم عکس شما چنانچه خودتان فرمودید لالۀ جامی است و دیگری به نظرم لالۀ تکپر فنجانی شکلِ دو رنگ است.
ممنون که موجب شدید باغگردی اینترنتی انجام بدهم و یاد گذشته بیفتم: زمان جمعکردن شقایق که به توصیۀ یک عطار انجام دادم و گشتن صبحگاهی در دشتی که هنوز رنگ شهر و شهرنشینی در آن پررنگ نبود، برای جمعکردن گلبرگ شقایق. چون گلبرگ شقایق با بالا آمدن آفتاب و گرمشدن روز میریخت و دیگر نمیشد جمعشان کنم به همین بهانه بعد از نماز صبح برای جمعکردنشان بیرون میزدم. الان با نوشتن این مطلب، آن قدمزدنهای صبحگاهی را مرور کردم که دقیقاً در چنین ایامی یا کمی بعدتر (اواخر فروردین یا اردیبهشت) بود.
سلام و صد درود بر آقای محمدرضا شعبانعلی و دوستان این محفل
اینجا خود گلستانی است که ما هر روز بشوق دیدار آن بسویش پرمی کشیم.
امیدوارم که لحظه های شاد زیادی در این سال داشته باشیم و شادمان و راضی در جهت تحقق هدفهایمان گام برداریم.
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد که در دستت به جز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب و در یاب که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور در گلستان که گل تا هفته دیگر نباشد
ایا پرلعل کرده جام زرین ببخشا بر کسی کش زر نباشد
بیا ای شیخ و از خمخانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد
بشوی اوراق اگر همدرس مایی که علم عشق در دفتر نباشد
ز من بنیوش و دل در شاهدی بند که حسنش بسته زیور نباشد
شرابی بی خمارم بخش یا رب که با وی هیچ درد سر نباشد
من از جان بنده سلطان اویسم اگر چه یادش از چاکر نباشد
به تاج عالم آرایش که خورشید چنین زیبنده افسر نباشد
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ که هیچش لطف در گوهر نباشد
سلام
از روز شنبه همین هفته زمان برگشتن از سرکار پام پیچ خورد و چند روزی از خونه بیرون نرفتم، تا اینکه روز گذشته دیگه دلم طاقت خونه نشستن نداشت و راه افتادم و رفتم بیرون.همه جا یه جور عجیبی قشنگ تر شده بود. (عجیب رو بخونید به طرز دیوانه کننده! ) انگار اولین باری بود که میدیدم.خلاصه اینکه هرچقدر بگویم در وصف ناگنجد 🙂
یه سری عکس گرفتم که چندتایی رو هم گذاشتم اینستاگرام. طی اون چند ساعتی هم که راه میرفتم و به دور و برم نگاه میکردم یه جور عجیبی دلم میخواست روزنوشته ای ها و متممی ها اون لحظه کنارم باشن، برای همین چند تا از عکس ها رو هم از طریق واتساپ برای شما فرستادم. اما حالا به بهونه این پست عکس ها رو اینجا هم قرار میدم
یک توضیح: زمان زیادی نیست که اکانت اینستاگرام ساختم، معمولا هم میرم یه چندتا پست یک دفعه و پشت سر هم قرار میدم و اکانتم رو میبندم و میام بیرون تا بعدچند روز یا چندهفته. اینستاگرام برای من حکم یه دودکش روانی داره! که توضیحش سخته اینجا بنویسم.
اما عکس هایی که دیروز ثبت کردم.
آلاله های زردخود رو و خونه ی ما سمت چپ تصویر
http://s6.picofile.com/file/8245339642/photo_2016_03_31_15_39_58.jpg
http://s7.picofile.com/file/8245340184/photo_2016_03_31_15_44_43.jpg
http://s6.picofile.com/file/8245340376/photo_2016_03_31_15_45_59.jpg
http://s7.picofile.com/file/8245340776/photo_2016_03_31_15_49_35.jpg
http://s6.picofile.com/file/8245341050/photo_2016_03_31_15_52_02.jpg
http://s6.picofile.com/file/8245341292/photo_2016_03_31_15_55_30.jpg
این جمله بسیار زیباست!
“خیلی چیزها از جمله حریم شخصی که از ما گرفت”
در یک کامنت توی مطالب گذشته، به شکلی به مفهوم جمله بالا اشاره کردم و کلی هم دیسلایک گرفت 🙂
محمدرضا عکسهای زیبایی گذاشتی. دلم هوایی شد برم عکاسی:-) اما افسوس که دیگه نمیتونم.
منم چند تا از عکسایی که قبلا با موبایل گرفتم رو قرار میدم. امیدوارم دوست داشته باشید.
http://s7.picofile.com/file/8245331342/1_Copy.jpg
http://s7.picofile.com/file/8245331484/2.jpg
http://s7.picofile.com/file/8245331592/3.jpg
ممنون، خیلی زیبا و دل انگیز و باکیفیت …
اجازه هست دانلود؟