توضیح: این نوشتهها کاملاً شخصی هستند. فقط برای اینکه دوستان من در سایت، بدانند که در روزهای آینده چه دغدغههایی در سایت مطرح خواهد شد. اگر کامنت و نظری داشتید که میتوانست به بهبود محتوا کمک کند بنویسید. به محض خواندن کامنت و لحاظ کردن در یادداشتهایم، آن را پاک میکنم تا پایین این نوشته خلوت بماند و خواننده هم بداند که نظرش خوانده و لحاظ شده. طبیعی است اینها ایدههای اولیه هستند. دفترچهی یادداشت دیجیتال من که با اهالی این خانه مجازی به اشتراک میگذارم. بنابراین به ایدهها بیفزایید اما آنها را نقد نکنید. چون فقط ایده هستند…
* این دنیای دیجیتال همه روندهای تاریخی بشر رو به سرعت زیاد بهمون نشون میده. این روندی که واژهای مثل «عشق» در طول هزاران سال چنان معنازدایی شد و به گند کشیده شد که الان تو هر شعر و متن و … به هر دلیل و بهانهای و بدون درنظر گرفتن اون معنای عمیقش به کار میره. مستعمل شد و دست خورده.
استیکرهای وایبر قشنگ همین حس رو میدن. زمانی که اولش بود، چقدر حس خوبی بود. الان شده یک تصویر غیرشخصی عمومی. چیزی که هر روز برای صدها نفر ارسال میکنیم. هیچ هیجانی در مخاطب ایجاد نمیکنه و کاربردش، غنی کردن پیام نیست. بیحوصلگی در نوشتن یک پیام متنی غنی است.
* اعتیاد به گرفتن عکسهای سلفی (اینکه مردم خودشون با موبایل از خودشون عکس میگیرن) به عنوان یک بیماری، طبقه بندی شده! خوبه راجع به صد سال تاریخچه عکسهای سلفی یک مطلب بنویسم و توی عصر ایران و بعدش اینجا منتشر کنم.
* تحقیق کنم راجع به تاثیرشبکههای اجتماعی روی هوش و شعور مردم. به نظر میرسه که چاقوی دو لبه است. میتونه انسانها رو هوشمندتر بکنه و میتونه از اونها انسانهای احمقتری بسازه. به نظر میاد الان کارکرد دوم خیلی بیشتر رایجه! اما باید شواهد علمی پیدا کنم و ببینم کی روی این موضوع کار کرده.
* باید در متمم، یک سری جدید راه اندازی کنیم به عنوان «هنر یادگیری». به نظرم میاد که خیلی از ماها، برای یادگیری تلاش میکنیم اما متود و روش درستش رو به کار نمیگیریم. شاید این بتونه کمک کنه که اثربخشی وقتی که برای یادگیری میگذاریم بیشتر بشه.
* واقعاً اگه مفاهیم قمار برای آدمها جا بیفته، چقدر مهارت تصمیم گیری بهتر میشه. حیف که اسم قمار که میاد آدمها حساس میشن و شاخکهاشون تکون میخوره. فکر میکنن حرامه، راجع بهش نمی خونن و فکر نمیکنن ولی هر روز صبح تا شب به هزار شکل قمار میکنن 🙁
* در بحث سرشت و سرنوشت بنویسم که جبر و اختیار صفر و یک نیست و برای هر آدمی در هر لحظه از زندگی فرق میکنه. ما با هر تصمیمی دایره ی اختیارمون رو تنگتر یا بازتر میکنیم.
* یک قسمت FAQ یا سوالات رایج در سایت درست کنم، بسیاری از ایمیلها سوالات تکراری دارند. میشود آنجا نوشت و پاسخ داد تا کار بقیه کاربران راحتتر راه بیفتد. این همه آدم هم شاکی نباشند که ایمیلهایشان خوانده نشده و پاسخ داده نمیشود.
* با توجه به نظرسنجیهایی که در مورد جدا شدن و طلاق انجام دادیم، گزارشی روی آنها بنویسم و منتشر کنم
* به بهانهی بحث سیگار و دخانیات، میشه کارکرد شرکتهای بزرگ مالتی نشنال رو در دستکاری باورها و انتظارات مردم و قوانین حاکم و حتی ساختارهای سیاسی نشون داد.
* کتاب واحهی من باید با این جملهها تمام شود:
برجها را حکمرانان ساختند، تا از فراز آنها، بر بزرگی قلمرو خود بنگرند. هیجان زده شوند و لذت ببرند
اما ما، حکمروندگان، از فراز برجها، کوچکی غمها و سختیهای خود را مینگریم و هر چند برای لحظهای کوتاه، آرام شویم و لذت ببریم.
تاریخ را حکمرانان نوشتند، تا شادمانه و سرمست، از همه آنهایی بگویند که آمدند و رفتند، تا تخت سلطنت را به اینان بسپارند
اما ما، حکمروندگان، تاریخ را خواندیم، تا امیدوارانه و سرخوش، به روزهایی بیندیشیم که داستان رفتنی دیگر و آمدنی دیگر، به این کتاب قطور بی پایان، افزوده گردد.
ایمان را، حکمرانان تاریخ، همچون دارویی تجویز کردند، تا خداوندگاران نیز حامی و توجیه گر فساد آنان باشند.
اما ما، حکم روندگان تاریخ، ایمان را نویدی گرفتیم از وجود خداوندی که دیر یا زود، فضا را برای تنفس خداوندگاران، تنگ خواهد کرد.
محمدرضا. حس و حال بسیار عجیبی دارم. از چندین طرف کشیده میشوم. میشنوم که فلان لایحه رد شد و امیدوار مطرح شدن و تصویب دیگرش هستیم و از طرفی اینکه میدانم اینها همه و همه حاصل تصمیمات خودمان بوده، شاید حاصل فقط تصمیم مردم فعلی ایران نه، شاید حاصل تصمیم مردم ایران تا دویست سال پیش و تا الآن.
این که محمدرضا، شما میگویی که ما دشمن را ملاقات کردهایم و آن خودمان هستیم را به عینه در خودم دیدهام.
متوجه شدهام به جای دنبال حقیقت بودن ابتدا بر حسب گویندهی سخن درستی و غلطی پیام را تفسیر میکنم. دیدهام که چه قدر در ذهنم همه را سیاه و سفید مدل کردهام و افراد برایم خاکستری نیستند. یک شب نشستم و برای خودم بررسی کردم که اگر بخواهم انسانها را به بخشهای مفید و غیرمفید، خوب یا بد از نظر من تقسیم کنم، به این معنی که مثلا بگویم فلان شخص به نظر من ۹۰ درصد خوب است و ده درصد بد، ۹۰ درصد مفید است و ده درصد غیر مفید، برای چند درصد افراد این اعداد بین بیست تا هشتاد خواهد بود؟ در واقع میخواستم ببینم من چقدر خاکستری فکر میکنم و چقدر سیاه و سفید. فهمیدم که بسیار سیاه و سفید میکنم. انسانها را دستهبندی میکنم و سپس با خیال راحت با همین دستهبندیها هر کاری انجام میدهم.
من دشمن را ملاقات کردم و متاسفانه دشمن بیش از آنچه بتوانم خودم را قانع کنم آن را بکشم به من نزدیک بود. شخص خود من.
امروز شخص سی ساله ای با مدرک مهندسی رو دیدم که بعد از هفت هشت سال کارکردن در بازار و به شکست برخوردن تنها چاره ای که برای پرداخت بدهی هاش به ذهنش رسیده بود این بود که از حالا شروع کنه به درس خوندن برای گرفتن مدرک پزشکی یا دندون پزشکی.
این فرد یکی از ده ها موردی بود که توی این یکی دو سال دیدم که به هدف کسب درآمد به سراغ این رشته رفته اند. خیلی از این افراد سالهای عمرشون رو در رشته ها یی دیگه و یا در کارهای دیگه گذروندن. حتی یکی از این افراد پست دکترای دامپزشکی داره. نه میشه گفت کار اشتباهی می کنند نه میشه گفت کار درستی میکنند. فقط خیلی از این وضعیت غصه ام می گیره.
می دونم اسم خط خطی پایین رو نمیشه شعر گذاشت، اما کمی از غصه ام کمتر کرد:
غصه ام می گیرد من از این وضعیت
همه چیز رنگ باخته در این مملکت
پول شده میزان آدمیت
در این مملکت همه چیز کم شده
به جز یکی
آن هم درد
در این مملکت همه ارزش ها نابود شده
به جز یکی
آن هم پول اندوزی
شغل ها همه نابود شده اند
به جز یکی
آن هم کاسبی
در قحطی همه چیز و فراوانی درد
کدام کاسبی
البته، کاسبی درد ! ! !
پول دردهای دیگران را خوردن
آری، پزشکی شده بهترین کاسبی
شرمم آید از این وضعیت
همه چیز را برده ایم از یاد
ناتوانیم از ارضای نیازهای مبتدیمان
و شده ایم برده ی نیازهامان
یک مهندس یادش رفته کار او آبادانی است
یک معلم یادش رفته کار او آموزگاری است
یک نقاش یادش رفته کار او نقاشی است
و فلانی و فلانی و فلانی
همه مان کاسب شده ایم و در پی یک کاسبی بهتریم
و کدام کاسبی این روزها
بهتر است از کاسبی درد
پی نوشت: منظورم از این نوشته بد بودن و کم ارزش جلوه دادن پول نیست. اتفاقا این بی ربطیها به نظرم از کم ارزش جلوه دادن پول ناشی میشه. من فکر می کنم فردی که به هدف درآمد پزشکی رو انتخاب کنه بعدا خیلی از ارزش ها رو ممکنه زیر پا بگذاره. و منظورم از پول اندوزی باز قبیح جلوه دادن پول نیست. فقط ناراحت میشم که بعضی از ما بعد از تلاش برای بدست آوردن پول برده ی پول می شیم. کاش میتونستیم نیازهامون رو توی حداقل دو انتخاب زندگیمون دخالت نمیدادیم و فقط از روی علاقه و عشق در مورد اونها تصمیم می گرفتیم. یکی کار و دیگری هم ازدواج.
اینها فقط تراوشات و دغدغه های ذهنی منن. نه هیچ چیز دیگری…
سلام به همه
شب و روز همتون خوش
محمدرضا جان میخواستم ازت خواهش کنم در مورد آب و کم آبی بنویسی
خیلی اوضاع وخیمه،به کمکت نیاز داریم
من با کشاورزان در ارتباطم،میخوام کمکم کنی که بتونم در مورد مصرف آب راهنماییشون کنم
تشکر
مسلم جان.
این مشکل و جدیبودنش رو میفهمم.
خودم هم خیلی مراقبت میکنم و دغدغه اش را دارم.
اجازه بدی کمی مطالعه کنم که به روزتر باشم و چشم. حتما مینویسم توی همین دو سه روز 🙂
بی صبرانه منتظرم
سلام.
شاید با خودتون بگید این بنده خدا چقدر دستو پاشو گم کرده،
اما فکر میکنم ما ایرانیها باید بپذیریم که باید قید کشاورزی و دامپروری رو بزنیم.
باید بعنوان یه دستور کلی دنبال گسترش جوانب دیگه صنعت تو کشور باشیم تا بتونیم از اون طریق و با داشتن سرمایه و با واردات غذا
کمبود غذا رو در کشور جبران کنیم.
سلام محمدرضا، قمار و تصمیم گیری رو خوب اومدی، می تونی با فوبیای تصمیم گیری کاملش کنی!
سلام
میشه در مورد زندگی و اینکه ادم چه جور در زندگی پیش بره چند تا کتاب پیشنهاد کنید. مثلا شما در مورد استیو جابز صحبت کردید که میگه سعی کنید راهتون رو انتخاب کنید ولی من نمی دونم اصلا تو چی استعداد دارم و چه کاری برام لذت بخشه مثلا من هر کارو شروع کنم پشتکار دارم ولی اگر ازم اون شغل یا موقعیت رو بگیرند برام مهم نیست و هم احساس می کنم که تو زندگی من هیچ وقت شجاع نبودم. می خواستم منو یکم راهنمایی کنید.
mamnoon.
سلام استاد
قرار بود یه فایل صوتی در مورد اتیکت منتشر کنید!بیصبرانه منتظریم.
سلام
می شه در مورد مغز و ظرفیت های واقعی آن صحبت بشه
لطفاً این لینک را مطالعه کنید
http://www.geniusintelligence.com/10funfacts.html
در جایی گفته می شه که هر دانسته که یاد گرفته می شود یک اتصال جدید مغزی ایجاد می شود.
با انسان روزانه ۷۰ هزار فکر در سرش ایجاد می شود
در مورد تندخوانی و تمرکز اگر پست بگذارید خیلی خوبه
سلام اقای شعبانعلی
خیلی وقته مطالبتون رو دنبال میکنم … یه خاهش ازتون داشتم …
امروز داشتم فکر میکردم که اگه از من بپرسن درباره امام حسین چی میدونی … هیچ جوابی ندارم بدم …
بجز اینکه تو کربلا شهید شده … میخواستم لطف کنید چند تا کتاب معرفی کنید تا با خوندنش بتونم بفهمم امام حسین (ع) چرا توی کربلا شهید شد … نه اینکه چطوری شهید شد…
خیلی ازتون ممنونم
بهاره جان.
من آدم بیسوادی در این حوزه هستم و مثل تو، اگر از من هم بپرسند حرفی برای گفتن ندارم.
اما چند کتاب رو در این حوزه دوست دارم.
بیشتر از همه، کتاب آیت الله مجتبی تهرانی به نام سلوک عاشورا (منزل دهم – شرح خطبه منا که واقعاً زیباست) و بعدش دو کتاب دیگر هم هست که استاد مطهری نوشته اند به نام حماسه حسینی و تحریفات عاشورا.
شریعتی هم کتابی دارد به نام حسین وارث آدم که خواندنش خوب است اما – با وجود علاقه و احترام خاصی که برای او قائل هستم و به شدت دوستش دارم و بارها این را نوشته ام – طبیعی است که در نوشتههایی که به تعبیر خودش اسلامیات است، سهم زیباییهای کلامی و استعاری کمی بیشتر از سهم تاریخی است. اما ویژگی مشترک همه کتابهای دیگرش را دارد، انسان را همچنان به فکر وامیدارد و به همین دلیل خواندنش همیشه مفید است.
سلام محمدرضای گرامی و عزیز
ممنونم که این کتابها رو معرفی کردید.
من هم خودم آگاه نبودم و هم خیلی از افراد رو می شناسم که تو این حوزه بی اطلاع هستند و ته ته حرفها و عقایدشون رو نگاه کنی در این مورد خاص، علمی نمی یابی.
حالا می تونم هم آگاهی خودم رو غنی تر و هم به این افراد این کتابها رو معرفی کنم.
برای شما آرزو می کنم لحظه لحظه عمر پر برکتتتون، سرشار از سلامتی و رضایت و شادی باشد.
بسمه تعالی
سلام جناب شعبانعلی
مطالبی راجب دعا و ذکر مطرح فرمودید خوب بود اما بسط این قضیه و پیوندش با قران میتونه منبع و مستند خوبی برای همگان باشه
حامد عزیز.
حرفی که شما زدی یک درد دلی رو یا بهتر بگم یک زخم دلی رو برای من دوباره تازه کرد. حرفی که همیشه در ذهن دارم و حوصلهی نوشتنش و گاهی هم جرات نوشتنش نبوده.
شاید اینجا بهترین جا برای نوشتن باشه. به خاطر اینکه یه جورایی حیات خلوت روزنوشتهها محسوب میشه و از شر مسافران گذری که کمتر میشناسند و بیشتر آمادهی برچسب گذاری هستند در امانه.
عادت کردهام که همیشه برای درک و تحلیل بهتر هر رویداد اجتماعی، به مرگ اون فکر کنم و اینکه اگر روزی آن رویداد یا آن ایده یا آن حرکت بمیرد چگونه از بین میرود؟
منظورم این نیست که هر ایده و حرکتی خواهد مرد یا الزاماً باید بمیرد. اما فکر کردن به مرگ، مهمترین راه افزایش طول و عمق زندگی است.
به همین دلیل هم ما در درس مدل ذهنی متمم:
http://www.motamem.org/?p=6281
سرفصلی به نام چرخه عمر در نظر گرفتیم.
من هر روز به زمانی فکر میکنم که این وبلاگ برای همیشه جمع شده و سعی میکنم ببینم دلایل چه بوده و به اندازهی عقل و شعور محدودم تلاش میکنم که از همین الان از وقوع اون اتفاق جلوگیری کنم.
وقتی تاریخ یک انقلاب رو میخونم، بیشتر از اونکه رویدادهای حین انقلاب یا ریشههای شکلگیری انقلاب رو مورد توجه قرار بدم، به ریشههای مرگ و نابودی اون انقلاب فکر میکنم (جالب اینجاست که شکلگیری به سادگی قابل تحلیل نیست و بیشتر تابع سلیقه و ذهنی تر است. اما وقتی راجع به شکست و نابودی فکر میکنی، قضاوتها عینیتر هستند).
از نخستین روزهای یک رابطه عاطفی هم، به روزهای از بین رفتنش فکر میکنم و به مشاهده و تجربه آموختهام که آن چیزی که بیست سال بعد یا بیست ماه بعد یا بیست هفته بعد قرار است رابطهای را به مرز نابودی بکشاند، عموماً در همان بیست دقیقه اول و شاید بیست ساعت اول یا شاید بیست روز اول، نشانههای بسیار کوچک و ظریفش را به رخ میکشد.
اینها را گفتم که به عنوان یک علاقمند به حوزه دین و دینداری – به عنوان یکی از ریشهدار ترین رفتارهایی که در انسان دیده شده و از دوران غارنشینی تا انسان مدرن امروز، دوام و بقای آن دیده شده، به تهدیدهایی فکر میکنم که میتوانند به مرگ دین منجر شوند.
مرگ دین، افزایش تعداد دشمنان دین نیست.
مرگ دین، توهین به پیامبران دینی نیست.
مرگ دین، سوزانده شدن کتابهای مقدس نیست.
اینها مرگ دین نیست. اتفاقاً اینها به زنده شدن دین و فکر کردن دوباره درباره دین منجر میشود.
مرگ دین، به تمیز ماندن کتابهای دینی در گوشهی کتابخانههاست.
مرگ دین، زمانی است که حتی کسی حوصلهی دشمنی با آن را هم نداشته باشد یا آن را در حد دشمنی هم جدی نگیرد.
مرگ دین، زمانی است که نه مورد عشق باشد و نه مورد نفرت. بلکه مورد توجه نباشد.
(زمانی در فایل صوتی نقطه شروع، وقتی به رابطه عاطفی ارجاع میدادم حرفی زدم که شاید شنیده باشی: میگفتم تا زمانی که دو شریک عاطفی، با هم از رویاهای آینده صحبت میکنند، رابطه هنوز وجود دارد. وقتی دو شریک عاطفی بر سر گذشته دعوا میکنند یا در مورد آینده میجنگند، یا در همین لحظه با هم قهر میکنند، هنوز هم رابطه وجود دارد. رابطه آن لحظهای از بین رفته که دو نفر، به جای همسر، هم سقف میشوند و دیگر تنها چیزی که مورد توجه قرار نمیدهند، رابطه است. نه بد میگویند و نه خوب. انگار که چنین رابطهای از ابتدا هرگز وجود نداشته است!).
احتمالاً میدانی که مقدمههای من همیشه از اصل حرفهایم طولانیتر است و البته بر این باورم که مقدمهها اگر جدی گرفته شوند، همیشه از اصلها مهمترند.
اما بعد…
امروز دینداران شرایطی به وجود آوردهاند که میل به صحبت کردن از دین و مفاهیم دینی – حتی در دفاع از آنها – با ریسک و خطر همراه است.
هزار فرقه و تفکر که هر یک خود را بر حق میداند و دیگران را گمراه یا باطل.
اگر امروز من مطلبی راجع به نیایش بنویسم و ارجاعاتی به کتاب مقدسمان که آن را هم «ذکر» نامیدهاند و قول حفاظت از آن را هم خود دادهاند، مشکلی با بیدینها نخواهم داشت. آنها همان را هم میخوانند و ایدهای برای زندگی بهتر میگیرند و میروند.
مشکلی با دشمنان دین نخواهم داشت. آنها خواندن وبلاگ من را رها خواهند کرد و میگویند یک مذهبی مرتجع است. که برای من برچسب مومن معتقد و مذهبی مرتجع و کافر معاند چندان فرقی ندارد که خودم را در برابر خدای خودم پاسخگو میدانم و نه دوستان اهل تزویر و نفاقش بر روی زمین!
مشکلم با دینداران خواهد بود که کافی است کلمهای یا جملهای به مذاق آنها خوش ننشیند و چون احساس ماموریت میکنند (و میدانی که ماموریت از جنس حرکت کردن و بهبود کیفیت زندگی مردم، برای ما کار دشواری است و در حوصله ما نیست و ما ماموریت از جنس تخریب زندگی و حال و روز دیگران و توصیه به دیگران و اصلاح کردن خطای دیگران را راحتتر بر عهده میگیریم! دوستی به من گفت چرا راجع به کودکان نمینویسی؟ گفتم چرا خودت نمینویسی؟ گفت من رسانه ندارم. حوصله هم ندارم مثل تو ده سال بنویسم و مخاطب پیدا کنم. تو که آن کارها را کردهای اینها را هم بگو! گفتم: شروع کن. ده سال زمان زیادی نیست. میتوانی به بهبود حال و روز کودکان کمک کنی. گفت اگر بخواهم ده سال تلاش کنم آن را صرف اصلاح زندگی کودکان نمیکنم. صرف بهبود زندگی خودم میکنم!).
چنین میشود که کسی مثل من، که هم حوصله نوشتن دارد و هم علاقه به دین و دینداری، ترجیح میدهد به سراغ این حوزهها نرود و خود را در معرض حمله دینداران قرار ندهد (واژه دیندار را عمداً به کار میبرم. چون به نظرم میتواند گاهی مخالف اهل دین و اهل ایمان باشد. در ادبیات و مجموعه واژگان من، همهی دینداران، اهل دین نیستند. اهالی دین، نادرند و نادرتر هم میشوند. اما دینداری، یعنی منسوب بودن و منصوب بودن به دین دیگر هیچ!).
یادم میآید سالها پیش، مطلبی نوشتم و صد روایت از بحارالانوار مجلسی را فهرست کردم و در زیر آنها نوشتم که برخی از آنها در و گوهری هستند که در انبوه کلمات گم شدهاند و برخی دیگر، مفاهیم و حرفهایی که برای درک نادرست بودنشان نه به علم التفسیر نیاز است و نه به علم الرجال. حتی به سواد اولیه در حد جامع المقدمات هم نیاز ندارد!
ای کاش همچنانکه دیدهام اهل علم اینها را تفکیک میکنند، برای مردم هم توضیح داده شود که این کتاب به ذاته معتبر نیست و این دریاهای نور، گردابهای هایل هم دارد. تا کسی به استناد جملهای از کتاب که حتی عقل کودکانه هم آن را رد میکند، جملات ارزشمند و خردمندانه کتاب را هم زیر سوال نبرد.
باور نمیکنی که ماهها در حال پاسخگویی به این و آن بودم.
در پایان دوستانم گفتند به چه نتیجهای رسیدی؟
گفتم: بهتر است از آلن دوباتن بنویسم و اینکه مارسل پروست چگونه میتواند زندگی ما را دگرکون کند!
هیچکس کاری به کارم ندارد! زندگی هم شیرینتر خواهد بود. اینها مرا مومنی با دانش روزآمد خواهند دید و آنها روشنفکری به دور از تاریکی ایمان! و میشوی از نسل همان محافظهکارانی که به آرزوی عرفی، مسلمانش به زمزم شوید و هندو بسوزاند!
چنین شد که من، که بیش از دو هزار صفحه، از جنس مطلبی که شما گفتید، مکتوب کردم و نوشتهام، در انتظار مرگم هستم تا در امنیت کامل زیر سنگ لحد، نوشتههایم روی سطح زمین منتشر شود!
ببخش حامد جان.
همیشه این جور وقتها استعارهی آن بزرگمرد را به عاریه میگیرم که می گفت: اینها از جنس شقشقه است. میآید و میرود و آرام و قرار میگیرد.
بي جستجو ايمان ما، از جنس عادت ميشود
حتي عبادت بي عمل، وهم سعادت ميشود
با عشق آنسوي خطر ، جايي براي ترس نيست
در انتهاي موعظه، ديگر مجال درس نيست !
در انتهاي موعظه ، ديگر مجال درس نيست …
چقدر دوست داشتم اون دوهزار صفحه رو قبل از سنگ لحد بخونم .
البته درمورد تسلي بخش هاي فلسفه و پروست هم بيصبرانه دوست دارم نوشته هاتون رو بخونم .
كلاً شما فقط بنويسين ، ما به ديده منت مي خونيم .
خدا رو شکر میکنم که فرصتی شد حرفهای شما را اینجا بخوانم و بدانم. و محمدرضا، از شما برای درسهای بسیار خوبتان خیلی ممنونم.
حتی گاهی بهتره شاید به جای علی بگی بزرگی بزرگ مردی…
محمدرضا عزیز
واقعا جوینده یابندس
در روزنوشته ها به قول خودت حرفهای مهمت را در کامنت ها می نویسی ، بلاخره دیدم پاسخ یکی از سوالهایی که از شما داشتم اینجا نوشتی البته نه درباره دعا بلکه همین مقوله مهم دین به ویژه در جامعه ایران
چقدر این که گفتی کلی مطلب داری در این باره برایم برایم هیجان داشت و چقدر ناراحت کننده که علت ننوشتنش و تاریخ نشرش را مجبور شدی به طعن و کنایه بگویی
ولی محمدرضا عزیز خودت می دانی که چقدر این موافقان مدعی و جزم اندیش و مخالفان مدعی و سهل اندیش و ژست دار در ایران و جامعه ایرانی امروز تاثیر دارند در حدی که به نظرم اگر بشود چند سالی در حوزه نظر و عمل این مقوله بدون تعصب دربارش فکری شود ( که البته عزیزانی هم هستند که خودت بهتر از من می دانی برای بی تعصب فکر کردن در این حوزه زحمت کشیدند) حتی در تراز تجاری ایران ، نرخ رشد اقتصادی ، کیفیت آموزش و پروش ،و…. همه چیز تاثیر می ذاره
خلاصه خیلی ازت خواهش می کنم به نوعی حداقل چراغ خاموش هر چیزی از مطالبی که در نظر داری و مخصوصا آن سوالهایت را با ما در میان بگذار ( چرا که پاسخ سوالها را همینجوری سرش دعوا است چه برسد به پاسخ سوالها در این حوزه که انصافا یک پایش نیاز به متافیزیک اندیشی ( مثلا من هم سرم می شود) دارد که خودش کمیتش لنگ است) خودت انصاف بده اگر حداقل در یکصد سال اخیر کسانی در این خصوص بحث نمی کردند در حوزه عمل شاید چندان گلستان تر از حال بود.
محمدرضا جان این درخواست و سوال را جزو حساب بی شمار سوالهایی که دارم بگذار.
ببخشید یک اصلاحیه :
منظورم از حرفهای مهمت ، صفت از نوع احترازی نبود بلکه توضیحی ( ذاتا حرفهایت مهم است و من تاکید برای ذاتیاتش کردم) بود.
شب تاریک و سرد شهر بارانی
شب بی خانمانی ، بی افق ماندن ، پریشانی
شب از زنجیر و فریاد می ترسد
شب از دیوانگان مست نا کجا آباد می ترسد
سکوت و خواب و شب اینجا
جه بی معنا و مفهوم است
شب از بیداری قوم ثمود و عاد می ترسد
شب شلیک و زنها در میان کوچه ها دیدن
شب چشمان خیس بچه های من
شب شرم از نگاه جنگ بی غیرت
شب طولانی آلوده از دیوار و از وحشت
تو تنها مانده ای اما…
خدا میماند و مردان مرد شهر کوبانی.
سلام این شعر درد یه شاعر از حال روز این روزای دور برش ماله پسر خاله مه گفتم بزارمش اینجا شاید بهونه ای برای نوشتن از اوضاع ادما تو شرایط شبیه به کوبانی باشه
سلام
می خواستم نظری بدهم ولی نمی دانم از لحاظ فنی امکان دارد؟؟
در حال حاضر پست های جالبی محمدرضا می گذارد که واقعاً خواندنی هستند
اگر امکان دارد کامنت ها بر اساس تاریخ نباشد و بر اساس تعداد تایید چیده شود این طوری بهتر می توان به مطالب مفیدتر دسترسی داشت
و همچنین اشخاص سعی می کنند مطالب را با کیفیت بهتری بنویسند چون می دانند در معرض قضاوت هستند
بعضی اوقات کامنت های جالبی از خوانندگان به جا می ماند که حیف است خوانده نشود.
سلام
لطفا در مورد تکنیک های زبان بدنی که در مذاکرات ۵+۱ طرفین استفاده می کنند هم بنویسید. و یا هر تکنیکی که در اینگونه مذاکرات قابل استفاده است و می تواند جالب باشد.
ممنون
سلام. من در نوشته سرشت و سرنوشت ۴ ، زندگی پس از مرگ را به عنوان بزرگترین و جدی ترین ابهام انسانها عنوان کردم.می خواستم اگر یک روزی سراغ چرکنویس هایت آمدی برایم بگی . نظرت راجع به مرگ و دنیای پس از آن چیه. من نمی توانم خدا را تعریف کنم ولی باورش دارم . شاید یک نیروی ماورایی، یک قدرت مطلق، خوبی و پاکی محض…
دوست دارم باشه . اما همانطور که گفتی جوری زندگی کردم که اگر چیزی نبود، از راه رفته پشیمان نباشم. نمی خواهم تفتیش عقاید کنم .راجع به دنیای پس از مرگ همه جا صحبت شده در قرآن و در سخنان بسیاری از صاحبنظران و روشنفکران، محققین و… یک روزی ازش بنویس.
از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ، ننمائی وطنم
http://radio.shabanali.com/mydeath1.mp3
سلام امید عزیز
فکر میکنم جواب سوال شما قبلا در یک فایل صوتی به اسم ” گفتگو با فرشته ی مرگ” که آدرسش رو گذاشتم ، داده شده
سلام ،
– میشه در مورد آداب صحبت و مکالمه با دوستان و آشنایان توی Skype یا Gmail,…که وقتی انلاین میشی اونا هم آنلاین هستن یا انلاین میشن بنویسید.درستش را نمی دونم که چیه ،سلام کنیم یا بی خیال باشیم،هرچند بستگی به طرف مقابل هم داره، من خودم حس می کنم انگار می بینیش و سلام نمی کنی،حس جالبی ندارم و احتمالان این تو زندگی بیرون هم ،ما را بی تفاوت می کنه نسبت به بقیه .نمی دونم یه چیزی درست نیست یا درستشا نمی دونم. شخصی علامت عبور ممنوع گذاشته رو skype به ادم بر می خوره،نمی دونم شما هم همچین حسی دارید یا من اینطوریم.تو مخیله من ابعاد مختلفش باز نشده.
اگه فرهنگی هست به من هم بگید تا برای امثال من جا بیفته یا اگه نیست ،همه نظر بدن یه فرهنگی بسازیم هم خودمون استفاده کنیم و هم ارائه بدیم به سازندگان این نرم افزارها.
خداوند بهت خیر و برکت بده محمد رضا
سلام به محمد رضای عزیزو همه دوستان
چه حس خوبیه که ما اینجا راحت می تونیم از دغدغه ها و ایدهامون صحبت کنیم . شاید بی ربط بنظر برسه ولی چیزی که از بچگی تابه امروز بخاطرش از خیلی آدمها ناراحتم به خاطر کثیف نگه داشتن محیط زیسته . همیشه به این فکر می کردم چگونه می تونیم این موضوع را به مردم بقبولانیم. چه راه حلی برای این قضیه هست؟ واقعا وقتی به طبیعت می روم و این همه زباله را درمحیط زیبای آنجا می بینم قلبم به درد میآید .خیلی بهش فکر کردم .چندین راه بنظرم رسیده که اینجا مینویسم .اینها فقط ایده هستند و مطمئنا راه اصولی نیستند .
– بنظرم این موضوع باید مثل یک مبحث درسی از دوران ابتدایی در کتابها گنجانده بشه تا بتوان با این معضل مبارزه کرد . اما آثار این موضوع در دراز مدت دیده خواهد شد.
– یا از تکنیک تشویق استفاده کرد مثلا هرکسی در راه مسافرت به اندازه ۱ کیلو آشغال تحویل مراکز جمع آوری زباله در راهها تحویل دهد. بطور رایگان به او n لیتر بنزین مجانی یا n عدد کیسه زباله یا n عدد لوازم التحریرو…..خواهیم داد. مطمئنم که افراد خیر بسیار زیادی هستند که اگر بدانند افراد مطمئنی این کار را به عهده گرفتند از کمک رساندن دریغ نکنند.
– یاشاید بنوان با استفاده از تکنیکهای nlp و هیبنو تراپی روی ضمیر ناخود آگاه افراد کار کرد مثل تبلغیات رسانه ای ، فیلم و…. تا سریعتر به نتیجه مطلوب رسید .
– یا همون ایده ای که برای کمک به فقرا از طریق یادگیری زبان انگلیسی در همین جا منشر شده بود بتونیم در ایران به اجرا دربیاریم برای کمک به محیط زیست.
این یکی از آرزوهامه که بتونم در این رابطه کاری بکنم .
محمدرضا خیلی خوب میشه اگه در مورد این پیامکهای سودجویانه هم بنویسی، قبلاً پیامکهای انبوه صرفاً تبلیغاتی بود و یا پیام های مناسبتی بود، هرچند بعضا مخل آرامش بود (ساعت ۶صبح تبلیغ برند کت و شلوار!) ولی حداقل یک کسب و کار یا سازمان مشخص پشتش بود و به شعور آدم توهین نمیشد. الان متاسفانه نه تنها مشخص نیست این اس ام اس ها از کجا ارسال میشن بلکه فرستندگان مستقیماً شعور افراد رو هدف قرار دادن و بهش می تازن. البته ظاهراً آدمهای ساده لوح هم کم نیستند چون کار فرستنده ها رونق داره و دارن ادامه میدن! مثلاً با پیامک می خوان خرابی ماشین و رادیاتور ماشینت رو تعمیر کنن، یا اگه می خوای یارت رو بشناسی باید براشون پیامک بفرستی!، یا جام ملتها نزدیکه و باید نظرت رو در مورد تصمیم کی روش و اینکه که دروازه بان هست رو بفرستی و انواع موضوعات مذهبی و فرهنگی و ورزشی دیگه… البته هزینه هر پیام هم از ۳۵ تومان به بالا هست…
لطفاً در مورد تولید ارزش افزوده به سبک ایرانی بنویس
به جای آخر شهریور، جالب میشد اگر هر روز ساعتها رو یک ساعت میکشیدن عقب !
آیا باز هم با کمبود وقت مواجه بودیم ؟ ! ! !
اگر هر روز یک ساعت، ساعتمون رو جلو بکشیم چی؟ آیا از روند عادی زندگی جلو میوفتیم؟ !!!
سلام
ممنون میشم در عصر ایران کمی هم راجع به والیبال و بچه های تیم بنویسید که برعکس فوتبال کشورمون هستند. فدراسیونی با دست خالی و بازیکنانی با جیب خالی که کل دارایی شون غیرت و مردونگی شون هست به رغم سن و سال کم.
شاد باشید.
شاید بی ربط باشه اما من رو یاد چیزی انداخت
یه دوستی میگفت ادعای مردونگی و اعتبار حرف مرد میکنیم اما مرد رو بیرون ایران وسط خارجی های بی غیرت نامرد دیدم
طرف قمار میکنه بدون هیچ سند و مدرکی سر حرفش میمونه و خانه اش رو یکباره میزاره وسط و تو قمار میبازه و مثل مرد رو حرفش میمونه
راستی چی باعث میشه طرف دبه نکنه؟
حالا ما قولنامه و سند و مدرک داریم و میزنند زیرش!
در مورد قمار که مذهب آن را حرام کردم نظر شخصی ام اینه که خود مذهب، دین و برخی از ادعاهای آن و باور به آن یک قمار بزرگ است!
اگر صلاح بدونید دوست داشتم به عنوان یک آدم مطلع ، بیشتر تحلیل ها و نقطه نظرات شخصی تون رو در موارد مختلف بنویسید.
در اینکه مطالبی که در مورد مدیریت و مذاکره و ارتباطات مینویسید، باعث ایجاد فرهنگ مذاکره در دراز مدت خواهد شد هیچ تردیدی نیست.
ولی کاش در کنار کار و رشته اصلی تون ، در مورد فلسفه ، مکاتب، عرفان ، فاصلهی بین مذهب و جادو، لذت یک کام عمیق ،سرشت و سرنوشت ، جبر و اختیار و خیلی موارد دیگه ، نظر شخصی تون رو در حد امکان مینوشتین ،
برای من خیلی جالبه بدونم بعد از سالها مطالعه در زمینه های مختلف ، چه تحلیلی دارید. تحلیلی که مستند به نظر شخصی باشه ، نه کتاب و مقاله و نه برای مناظره ، و حتی با دیدگاه خاموش ، فقط نظر شخصی تون !
ممنون که کامنت من رفت قاطی آشغالا
تحقیق کنم راجع به تاثیرشبکههای اجتماعی روی هوش و شعور مردم. به نظر میرسه که چاقوی دو لبه است. میتونه انسانها رو هوشمندتر بکنه و میتونه از اونها انسانهای احمقتری بسازه. به نظر میاد الان کارکرد دوم خیلی بیشتر رایجه! اما باید شواهد علمی پیدا کنم و ببینم کی روی این موضوع کار کرده.
ب نظرم کار جالبیه مخصوصا اگر روی دانشجوها اجرا بشه نمیدونم شما چقدر ی پرسش نامه علمی میدونید
اگر پرسش نامه معتبری بود فکر میکنم چند نفر از دوستان با همکاری میتونستند به ی نتیجه قابل قبول برسن
سلام محمد رضا
محمد رضا به کمک تو احتیاج دارم (البته نه کمک مالی نه کمک جانی !نه کمک اعتباری )
چرا این حرف رو اینجا میزنم ؟
من ایمیل شخصی تو دارم .شماره موبایلتو با یه تلفن میتونم داشته باشم . ولی به خودم اجازه نمیدم باهات تماسی بگیرم که تومنتظرش نیستی چون اعتقاد دارم
این کارها تجاوز به حریم خصوصی آدمه .
این حرفو اینجا مینویسم چون چرک نویسه !
یه چرکنویس میتونه زندگی آدمو تغییر بده
یا یه چرکنویس میتونه بره پیش آشغالا!
من الان خودمو میزارم جای تو : بهت حق میدم بگی این دیگه کیه گیر داده بما چون میدونم توی چند صد هزار نفر پیش میاد
آدم عشاق زیادی داشته باشه .یکی عاشق اینه که باهات عکس بگیره بزنه رو دیوار .یا مثل حرف زیبای سهیل رضایی بیاد دردشو بگه بعد بگه محمد رضا هم نتونست کاری برام بکنه !
به خاطر همین بهت حق میدم این چرکنویسو بندازی قاطی آشغالا
ولی اگه با من تماس بگیری ممنون میشم
“از طرف دوست ناخواسته تو”
محمد رضاي عزيز ، سلام و عرض ادب
يه خواهش كم ارتباط با اين پست دارم . از وقتي كه چركنويس رو فعال كردي قسمت جستجو در سايت روزنوشته ها حذف شد . اين قسمت به ارتباط بيشتر پستهاي مختلف و يادر صورت نياز به به يك پست خاص كمك ميكرد . لطفا در صورت صلاحديد فني، سايز چركنويس در صفحه روزنوشته ها كوچكتر بشه تا باكس جستجو دوباره قابل استفاده باشه .
ارادتمند مربي عزيز و تمام تيم شعبانعلي دات كام
خیلی خوشحال خواهم شد که دلیل عدم انتشار پیام قبل به شرح زیر را بدانم
* امیدوارم بعد از برگزاری موفق ۶/۶ به مسئله تراست زون بیشتر بها داده شود ،چرا که از نظر ارزش اجتماعی بسیار موثر است و متقابلا” این ایده می بایست ارزش افرینی واقعی خود حتی از نظر اقتصادی در سیستم موجود شما
داشته باشد (ضمنا” پاسخی به سوال قسمت سوم ۱۳ MBA از نظر عملی باشد) . انچه شما بارها تصمیم گرفته اید اما پی گیری جدی تری میطلبد .
شاید نگاهی نو به افزایش مطالب از جمله فضا TA , نگاه به الگو های گهن و کارهای دیگر دوستانتان و حتی گاهی نویسندگانی که علاقمند به استفاده از این روش برای ارائه کارشان هستند ” البته رعایت اصول سایت را از هر جهت فرض اول پذیرفته شده می باشد . “
خواهشمند است جواب را به ایمیل بفرستید
با تشکر از همه همکاران خوبتان و دقت نظری که دارید .
۰
من از محمدرضای عزیز انتظار دارم دو مطلب را جسارتاً دهند
الف – اشخاص آنلاین را مثل بعضی سایت ها نشان دهند (هومن عزیز هم همین را عنوان نموده بود اگر اشتباه نکنم)و اگر امکان داشته باشه بتوان با بقیۀ هم خونه ای ارتباط برقرار کرد ( البته اگر امکان دارد)
ب- پست سومی در مورد اهداف یادگیری زبان و چگونگی طی مسیر برای اشخاصی که زبان قوی دارند و نیاز به حمایت دارند تا به سایت های خوب راهنمایی شوند
پ- لینک به سایت های انگلیسی و صفحات جالب یعنی پیشنهادی هفتگی محمدرضای عزیز و بعد از خواندن همین طوری بر روی همین صفحه نظر بدهیم حتی ببینیم دیدگاه بقیه چیست و چه برداشتی از متن داشته اند (هم از انگلیسی خود استفاده مفیدی برده ایم و هم نظر بقیه را دانسته ایم و هم بین خودمون باشه با محمدرضا بیشتردر ارتباط بوده ایم {شوخی: محمدرضا جان این قسمت را نخون}
اگر مثبت رای بدهید تا محمدرضا هم نظر لطفی بنماید ممنون خواهم شد.
سلام
ای کاش شخصی تجربه ای نظری در این مورد می داد
لیسنینگ را می گویم
چگونه می توان برای خود هدف از زبان خواندن را مشخص کرد؟
چه کسی می تواند به ما بگوید که ما از زبان کدام مهارت را می خواهیم منظور من از میان دو انتخاب کدام را انتخاب می نماییم؟
الف – فط ریدینگ آن هم با سرعت بالا که حالت فرسایشی در ما ایجاد نکند و بتوانیم از خواندن لذت ببریم و مطالبی هم برای خودمان یاد بگیریم که صد البته با زبان اصلی بهتر است ضمن اینکه بعضی ها از اول تکلیف خودشان را مشخص می کنند که مهاجرت که نمی خواهند انجام دهند و فقط شاید مسافرت که آن هم می توان حل و فصل نمود
(مطمئناً شخصی که ریدینگ سریع داشته باشد می تواند از پس مسافرت و مکالمه های ابتدایی آن برآید.
ب- یادگیری هر چهار مهارت ریدینگ لیسنینگ اسپیکینگ رایتینگ می باشد که فکر می کنم آن اشخاصی که قصد مهاجرت یا مسافرت دارند این قسمت مناسب تر است تا قسمت الف ، چون بالاخره آنجا نیاز می شود.
در مورد شخصیت محمدرضا نظر من این است که ایشان تسلط بسیار بالایی به متون انگلیسی دارند و به همین علت همیشه مطلب خوب و بکرو جدید برای گفتن دارند و با مغز مثال زدنی و هوش بالایشان روی آنها تحلیل خوبی انجام می دهند
یعنی ورودی خوب و تحلیل خوب منجر به خروجی (سایت وزین شعبانعلی ) شده است
علت لارج بودنشان در ارائه مطلب این است که به دریایی وصل است که اصلاً احتیاجی به این نگهداشتن اطلاعات نمی بیند و هر روز مطلب جدیدی ذهن جدیدی بروز می دهد
مطلب آخر اینکه در این مدت که سایت ها مختلف می گردم وهمچنین وبلاگ واقعاً سایت با محتوی و جالب و با کلاسی هست که همۀ آن اشخاصی که به اینجا می آیند هم با سواد هستند
نخواستم مطلب بیهوده گفته باشم و حمل بر چاپلوسی نشود فقط حرف دلم را مانده بود
ممنون
سلام
ممنون میشم اگه در مورد پایان نامه نویسی هم بنویسید.
راستی اولین چیزی که از چرکنویس تو ذهنم اومد این بود که یه سری برگه ی دست نویس و البته دارای خط خوردگی خواهم دید از محمدرضا شعبانعلی و خوانندگانش.
به نظرم کول تر می شد.
با احترام
خیر پیش رویتان
سلام
الان بیشتر روی حرفام با دوستان هست.
چه خوب خود ما همین جوری که با سایت و مطالبش جلو میریم . جلسات هفتگی بذاریم و بحث و گفتگو کنیم و تجربیات خودمون رو در اختیار هم قرار بدهیم.
در فضای باز و بدون هزینه ای
با زمان و تاریخ مشخص
چقدر جملات آخر زیبا بود .. در مورد جبر و اختیار به شدت منتظر هستم که نوشته هاتونو بخونم… مرسی به خاطر تمام زحماتتون
سلام به استاد گرامی
نمیدونم میشه پیشنهاد موضوع هم داد یا نه!
فکر میکنم موضوع ” نحوه پژوهش ، مستند سازی و طبقه بندی اطلاعات بدست اومده ” از زبان شما کمک زیادی به تولید محتوای فارسی بکنه.
به امید سلامتی ، سعادت و موفقیت برای شما و همه ی دوستان حاضر.
سلام
خیلی ناراحتم….
خیلی دوست داشتم سمینارپیام مذاکره شرکت کنم و صاحبخونه و دوستای این خونه مخصوصا آزاده جون وشهرزاد رو از نزدیک ببینم،،خودم اینجام ولی فکرم اونجاست……شاید هنوزلیاقتشوپیدانکردم.کاش استاد شعبانعلی فرصت داشتند وبه شهر ما میومدن و ازحضورشون بهره مند میشدیم.ما جنوبی ها مهمان نوازیم….
الان لحظه شماری میکنم بچه ها ازهمایش بیان و حرفاشونوبشنوم…
رها جان سلام
من یک ساعتی میشه که رسیدم خونه. جاتون خیلی خالی بود. من دقیقه به دقیقه اش رو تو ذهنم ثبت کردم و حالا حالا ها شیرینی اون لحظات رو فراموش نمیکنم. باورم نمیشد که یه روزی بتونم استاد عزیزمون، سمیه جان و شادی جان رو از نزدیک ببینم. مهمان نوازی سمیه و شادی بی نظیر بود. راستی مامان و بابای عزیز استاد رو هم دیدیم.:)
کاش یه جوری میشد که میتونستی بیای. بچه ها هم بودن. کلی با دوربین شهرزاد عکس گرفتیم. هروقت عکسها بدستم رسید برات ایمیل میکنم. ایمیل من abshar0191@yahoo.com
راستی من سه سال جنوب زندگی کردم و واقعا باور دارم که جنوبی ها مثل شمالیها مهمان نوازند. (اصلا هم فکر نکنید که چون شمالی هستم میگما;-) )
بعدا برات بیشتر مینویسم.
تیم مهربان و مهمان نواز “شعبانعلی دات کام” واقعا عالی بودید. خدا قوت:)
من هم خیلی دوست داشتم برم ولی متاسفانه نتونستم هر چند که خیلی منتظر این فرصت بودم 🙁
سلام آزاده جان
خوش به حالتون.به حس وحالتون غبطه میخورم.ولی خدا رو شکرمیکنم که حداقل تو این فضای مجازی،دوستای خوبی مثله شما دارم.دوست دارم بیشتر از حس و حال حضورتون بشنوم.مطمئنم شهرزاد، سیمین -الف ،آقای کلبادی وپسرک خامه فروش وآزاده ام هم حرف های شنیدنی واسه گفتن دارند.همچنین دوست دارم حس وحال بچه هایی که برای اولین بار تو همایش استاد شرکت کردند بدونم.(raha.tdif@gmail.com)
من هم به نوبه خودم از شادی و سمیه عزیزتشکر میکنم.
ببخشید اگر جای این کامنت مناسب نبود.بقیه صحبت ها را در نوشته سمینار ادامه میدم.فقط خواستم اینجا جواب آزاده عزیز را بدهم.دیروز طاقت نیاوردم که نوشته مربوط به سمینارگذاشته شود وبعد نظر بدم.
رها جان اومدم ببینم کامنتم رو دیدی یا نه که خیالم راحت شد.:) باشه دوست من. ایمیلت رو یادداشت میکنم. به محض اینکه شهرزاد جان زحمتشو بکشه برات ایمیل میکنم.
رهای عزیزم … دوست دوست داشتنی ِ ما
کامنتهای مثبت و دلنشینت همیشه توی ذهنم هست و ممنون از تو … ما هم دوست داشتیم تو رو می دیدیم.
نگران نباش … انشاله فرصت های آینده …)
سلام و عرض ارادت
لطفا در زمینه بازاریابی تلفنی و مشاوره فروش خدمات اداری ، بازرگانی به صورت تلفنی و استخدام نیرو تازه کاره از دیدگاه کارفرما مطالبی بنویسید
ایشااله فردا در سمینار درسهای خوبی یاد بگیرم ممنون از زحمتهاتون
سلام استاد عزیز
یکی از مسایل مهمی که من و همسرم خیلی راجع بهش با هم بحث می کنیم جبر و اختیاره. منتظر نوشته هاتون در مورد این موضوع هستم.
به نظرم بحث مهم و تعیین کننده ای است به نحوی که نگرش افراد در مورد آن ارتباط معنی داری با شیوه زندگی و میزان موفقیت آنها دارد.
موضوع تاثیر شبکه های اجتماعی روی هوش و شعور را واقعا دوست دارم . خودم شخصا بسیاری از اوقات به تاثیر فضای مجازی در زندگی واقعی فکر کردم. قسمتی از آنچه که برای خودم نوشته ام:
به این فکر می کنم که حضور در دنیای مجازی و بودن با کسانی که گاه هیچ چیز از شخصیت واقعی آنها نمی دانی چقدر می تواند در ما احساس آرامش و رضایت ایجاد کند؟
چه تعداد از این افرادی که به طور عام “دوست ” خطاب میشوند به معنای واقعی کلمه “دوست” هستند؟
این روزها قسمت زیادی از مردم وقت خود را در فضایی سپری می کنند مملو از صحبتهای اخلاقی و زیبا که به کار بردن حتی یکی از این نصیحت ها در زندگی واقعی می تواند روزهای آینده را به گونه ای دیگر رقم بزند.
اما بودن در فضای مجازی برای بسیاری از ما، فرصتی است برای اینکه بتوانیم خود را آنطور که می خواهیم به نمایش بگذاریم نه آن چه که واقعا هستیم. می توان به راحتی ، با نوشتن چند جمله و نقل قول زیبا از دیگران یا به اشتراک گذاشتن تعدادی عکس، ژست انسان دوستانه به خود به گرفت و تمام کاستی های شخصیتی خود را جبران کرد.
در فضای مجازی هیچ کس نمی داند:
کسی که از حضور در بنیادهای خیریه و کمک به بیماران خاص و … صحبت می کند، در دنیای واقعی چقدر به این انسانها فکر میکند یا مردی که از یک هفته قبل ، روز زن را به تمام بانوان هموطنش تبریک می گوید و دم از برابری حقوق زن و مرد میزند، در خانه خود با همسرش چه رفتاری دارد؟
در واقع، چیزی که اتفاق می افتد این است که افراد تنها نیمه روشن شخصیت خود را به نمایش می گذارند و شاید سهولت این امر، نیاز به تلاش برای از بین بردن تاریکی ها را در ما کم رنگ می کند….
اونقد مطالب پراکنده میارید وسط که آدم خوندنش نمیاد
قبلا مطالب سایتتون(کلی مهمون و صاحب خونه)خیلی علمی تر و کمک کننده تر بود
سلام.
آرزویم برایت اینست که در میان مردمی که هرروز می دوند برای زنده بودن، آرام قدم برداری برای زندگی کردن.
چه خوب می شه اگه یه سلسله مباحثی مطرح بشه در خصوص دنیای مدرن و سبکهای زندگی مدرن و نیز تاثیرات مخربی که سبک زندگی مدرن بر روح و روان آدمی به جای می ذاره.تاثیراتی مثل تنهایی، همیشه ناراضی بودن از داشته ها وهمیشه به دنبال بهترها و بهترینها بودن، دور شدن از اصالت زندگی و آنچه مطابق خواست و اراده خود اشخاص و نه جامعه و بسیاری از موارد دیگر.
شاید این گفتگوها به بهتر شدن کیفیت زندگی افراد بیانجامد،کیفیتی که در زندگی مدرن جای خود را به کمیت در همه ابعاد داده است.و این کیفیت شاید همان آرام قدم برداشتن برای زندگی کردن باشد ونه همچون سراسیمه گان به دنبال جمع کردن و انباشتن ابزار زندگی بودن غافل از اینکه فرصت زندگی چون ابر می گذرد و مجموعه این ایزار چه بسا یک درصد کیفیت زندگی را بهبود بخشد، یکدرصدی که نیاز به صرف صددرصد توان و نیروی زندگیمان را ندارد…. .
سلام و آرزوی سلامتی
آیا می توانید در مورد موارد ذیل صحبت کنید؟
۱- چگونه روزی صد صفحه کتاب می خوانید البته با آن مشغله کاری البته به نظرم در روز تعطیل هم ما نمی توانیم تمام وقت آن صد صفحه بخوانیم مگر کتاب داستان باشد!!!! (منظور کتاب یادگرفتنی و استدلالی نباشد)
۲- چگون می توانید انگلیسی را سریع تر از فارسی بخوانید !!!!
۳- آیا از روش تندخوانی یا روش دیگری استفاده می نمایید؟
۴- در مورد تاریخچه یادگیری مخصوصاً انگلیسی خود بگویید؟
۵- در مورد اهمیت ریدینگ در زبان انگلیسی بگویید ؟ آیا تمرکز برای توانایی ریدینگ بهتر از آن نیست وقتمان را تلف سایر مهارت ها بنماییم؟ در صورتی که ما اغلب می خواهیم از ورودی های اطلاعاتی زبان استفاده کنیم؟
ممنون
سلام محمدرضا
در مورد نوشتن درباره ی هنریادگیری خیلی ایده ی خوبیه.واقعا جای همچین مطلبی خالیه و دغدغه ی خیلیاست.در مورد مدیریت زمان و انرژی و انکیزه هم لطفا بنویس.مثلا خودت چطور این همه کامنت رو میخونی,جواب میدی و می نویسی.چطور همزمان جلسات مختلف شرکت میکنی و هر روز مطالعه میکنی؟؟
منتظریم
شاد و سلامت باشی
سلام و ممنون از اینکه با افتتاح این بخش زمینه ای فراهم کردید که ما نیازهامون رو بیان کنیم.
من فکر میکنم خیلی خوبه اگر برای کسانی که تازه میخوان وارد کار بشن آموزش هایی بذارید. مثلا نحوه ی رزومه نویسی خوب که توجه کسی که بررسی میکنه رو جلب کنه.( من دیروز میخواستم برای اولین بار و اولین شغل رزومه بنویسم و هرچه تو اینترنت گشتم نمونه ی خوبی پیدا نکردم چون همه تاکیدشون بر بخش سوابق کاری بود که من سابقه ندارم!) یا در مورد نحوه ی برخورد با همکاران و رئیس.این ها به نظر ساده ند اما هیچ جا به ما یاد نداده ند و به نظر خوب نیست که با صحیح و خطا این آموزش صورت بگیره!اگر لطف کنید و این مطالب را در سری متمم بگنجانید عالی ست
آقای شعبانعلی گرامی
خیلی ممنون از شروع فایل صوتی شغل اولی ها تو سایت عصر ایران. مطمینم این فایل ها به من و امثال من خیلی کمک می کنند.لطفا این سلسه فایل های صوتی را ادامه بدید تا راهنمای های کاملی در مورد روابط کاری و هرآنچه ما نیاز داریم یاد بگیریم باشد و در صورت امکان این فایل ها را هم مثل “اشتباهات ما در مدیریت زمان” و “انتقاد” علاوه بر سایت عصر ایران روی سایت خودتان قرار بدید.
۲ , ۳ معرکس:)
لطفن راجع بهشون بنویسید.
موضوع شرح و بسط “هنر یادگیری” شما رو خیلی دوست دارم و چون ظهور چنین هنری رو مترادف با “عملی کردن دانسته ها” میدانم، پیشنهاد میکنم با هم کتاب “عملی کردن دانسته ها” نوشته بلانچارد (ترجمه مامک بهادرزاده) رو مرور کنیم و برداشتهامون رو با هم به اشتراک بگذاریم
مخلص محمدرضای عزیز هم هستیم
بسمه تعالی
با سلام و تحیت
بنظرم همه ادما انجام دادن کار خوب و نیک رو بلد هستند و همه هم در موقع دریافت کمک ، دعا می کنند و عاقبت بخیری ، دست به خاک بزنی طلا بشه و خلاصه از این دست دعا ها رو غالبا همه شنیده ایم اما وقتی در دراز مدت می بینیم نه خاکی طلا شده و نه اون دعا اثری داشته و برای اینکه خودمونو قانع کنیم میگیم شاید همینکه تو این مدت سالم و سلامت بودیم اثر همه اون دعا هاست اما واقعا همینه
دوستان و متفکران و صاحبان اندیشه ، راهنمایی کنید که : این دعا ها تاثیرش چیه و ما از چی باید انتظار داشته باشیم و یا اصلا دلخوش به این دعا نباشیم و هی تلاش و کار نیک بکنیم و به این شعر بسنده کنیم که :
تو بنده گی چون گدایان بشرط مزد نکن
که خواجه خود رقم بنده پروری داند
التماس دعا
خدا قوت
سلام استاد شعبانعلی
اول اینکه باید تشکر کنم بابت این ایده ی خوب که باعث میشه ما هم دغدغه های خاص خودمون رو بیان کنیم و راجع دغدغه هامون مطالب شما رو بخونیم.
استاد داشتم مصاحبه ی شما با مرکز کارآفرینی دانشگاه شریف رو می خوندم که شما گفتین: “. نزد آدمهای مختلف رفتم و بیشتر سعی کردم مدل ذهنی آنها را یاد بگیرم.”
یه چند جای دیگه هم دیدم از این مدل ذهنی صحبت کردین.
میخواستین بدونم چطوری میشه مدل ذهنی آدم های موفق یا الگوهای خودمون رو یاد بگیریم؟
فکر می کنم مطلبی در این باره کار کنید خیلی خوب میشه.
راستش من تازه با شما آشنا شدم و نرسیدم همه ی مطالب سایت و روزنوشت ها و متمم رو بخونم. اگر جایی نوشتید و من ندیدم ممنون میشم لینکش رو بزارید .
از دوستان هم اگر کسی جایی خونده که استاد راجع به یادگیری مدل ذهنی افراد حرفی زده ممنون میشم راهنماییم کنه.
بهترین آرزوها
تو رادیو مذاکره یه فایل راجع به استیو جابز هست که درمورد مدل ذهنی استیو جابز توش گفتن.منم متاسفانه هنوز مطالب سایت رو کامل نخوندم و ممکنه جاهای دیگه ای هم در این مورد گفته باشن.آقای شعبانعلی به نظر من هم اگه در مورد مدل ذهنی افراد موفق بیشتر صحبت کنید بهتره
اگر امکان داشته باشه فایل با فرمت epub یا mobi از کتابهایی که تا بحال معرفی کرده اید و به زبان انگلیسی بوده اند، در یک صفحه قرار دهید، خیلی کمک بزرگی خواهد بود.
” حرف هاي بي اهميت را گفتم
حرف هاي كم اهميت را نوشتم
حرفهاي مهم را با نگاهم گفتم و حرفهاي مهم تر را با گريه ام
اما اصل حرف هايم ناگفته خواهد ماند
تا هميشه …”
محمدرضا شعبانعلي.
كاش تو اين قسمت حرفهاي مهم و مهم تر رو بنويسيد.
كاش ” اصل حرف هاتون كه هميشه ناگفته خواهد ماند ” رو يه روز بنويسيد .
به نظر شما با وجود شبکه های اجتماعی ، انسان ها تنهاتر شدن یا نه؟
جسارتا امکان داره یه بخش مشابه هم باشه که من و دیگر خواننده ها هم بتونیم همچین ایده های خامی رو که دوست داریم شما توسعه بدی مطرح کنیم؟
سلام استاد عزيزم
من هميشه از وجود اطلاعاتي از قبيل كاربران آنلاين در سايت خوشم ميومد،بعضي وقتها بدجوري فكر ميكني تنهايي،تو سايت متمم هم اگر باشه خيلي عالي ميشه.
فكر ميكنم چقدر خوب ميشد وقتي استاد ميخواست در مورد مطلب خاصي بنويسه،علي الخصوص آن مطلب در مورد كسب و كار،در مورد كارآفريني ،در مورد راديو مذاكره ي بعدي ،در مورد معرفي كتاب،قبلش در يك نوشته ي كوتاه آن را مشخص كند و بخواهد كه در صورت انتشار متن اصلي دوستان نظرات خودشان را بر اساس آنچه يافته اند ،بدهند.
چقدر خوب ميشد ۱ روز ،فقط ۱ روز در سال نه در كلاسها و نه در سمينارها ،نه در جاهايي كه سقف داره ،نه در جاهايي كه اينترنت هست،نه تو اين خونه ي مجازيمون،بلكه جايي جمع بشيم بگيم ،بخنديم،گريه هم كنيم،براي هم بنويسيم،كتاب هديه بديم.
دوست دارم بخشي در سايت باشه،كه دوستان بهترين ۵ خطي كه از يك كتاب خوانده اند را در آنجا بنويسند،مثلا اسمش باشه،۵ خط كتاب،كدومش؟
به نظر من بهتره بجای استفاده از واژه قمار از کلمه ریسک کردن و یا تصمیمات پر مخاطره استفاده کنید و یا در باره اونها بحث شود . زیرا قمار در هر حالی قمار است . ولی انچه بیشتر ما در روز با انها سر وکار داریم گرفتن تصمیم بر اساس نادانسته ها میباشد .
سلام.
انگار که تو دفترچه خودم مینویسم.
کاشکی روزی برسه که بدونم واقعاً چه چیزی و کجا منو به اون اوج شادی وعده داده شده میرسونه.
راستی افتتاحیه ات مبارک!!!!!
می شه یک مقاله در مورد داعش بنویسید؟ببخشید اینقدر داعش داعش می کنم(احتمالا ذله شدید از دست من)اما این گروه با گروه های مشابه دیگه مثل طالبان یا بوکو حرام تفاوت های ظریفی دارند که توجه من رابه خودش جلب کرده,یکیش علاقه بیشتر مردان اروپایی و زنان اروپایی برای پیوستن به این گروه خاص وآمادگی برای هر نوع جانفشانی است,یک مقاله خواندم حاصل کار تحقیقی یک روانشناس آمریکایی استاد دانشگاه استانفورد که با زنانی که به این گروه پیوستن مصاحبه های طولانی انجام داده وبه این نتیجه رسیده که خود این زنان مایل به پیوستن به این گروه هستند,نقششان هم که دراین گروه مشخصه,تبدیل میشوند به یک تن فروش سیار علاقه مند.چیزی که برای من بسیار عجیبه اینکه هیچ گروه یا دسته ای در کل جهان نمی توانند با سرکردگان این گروه سر میز مذاکره وگفتگو بشینند,اما آنها به راحتی می توانند با کمی مذاکره طرفداران جانفشان و پروپا قرصی برای خود ازقلب اروپا وآمریکای بسیار متمدن پیدا کنند,آیا آنها مذاکره کننده گان فوق حرفه ای در اختیار دارند؟آیا تعاریف مذاکره ومذاکره کردن در حال تغییر وشکسته شدن هست؟به نظر میاد که اعضای داعش وحشی وکاملا بربر وکاملا عاری از هر نوع سوادی هستند اما عملکرد آنها در مذاکره کردن ومخ زدن افراد دیگر شگفت انگیز است,طوری که ما شاهد هستیم که چگونه یک مرد انگلیسی پیوسته به این گروه حاضر به بریدن سر خبرنگار آمریکایی می شود.آیا تعاریف مذاکره مثل هر علم دیگری در حال کهنه شدن,پوست انداختن واز نو زاده شدن است؟
هدیه جان ممکنه مذاکره را برای من بخش کنی؟؟؟؟؟
پیشنهاد می کنم یک دوره مذاکره (مخ زنی) نزد ابوبکر بغدادی برو!!
گرفتن عکس های سلفی به مثابه بیماری؟ گرفتن عکس های سلفی برای درمان یا شاید هم برای شناخت بخشی های ناشناخته وجودمون که در عکس آنی ظاهر می شه. بیشتر از گزفتن عکس سلفی به بسترهای دیجیتال که امکان انتشار راحت وسریع را فراهم کرده می شه نظر کرد ، تصویری از من که الان خوابیده، منی که در رستوران با دوستاش داره ساندویچ گاز می زنه و … همه اینا خیلی راحت و سریع منتشر می شه. امیدوارم این نقد نباشه و ایده باشه ! بعضی وقت ها راه ایده های جدید از نقد کردن ایده های دیگه باز می شه به گمانم.
همه موضوعت جالب و مفیدن لطفا بنویسید
شخصا درباره تحلیل کاربردی قمار و مصداقهاش و نیز تاثیر شبکه های اجتماعی بیشتر مشتاقم
استاد عزیزم کار جالب و عالی میتونه باشه .
سلام. در اکثر فایلهای صوتی رادیو مذاکره که با کارفرماها مصاحبه کردید از کم کاری کارکنان گله دارند. فکر می کنم یکی از این دلایل اینه که کارفرماها هنگام استخدام افراد به این نکته توجه نمی کنند که افراد در چه خانواده ای بزرگ شدند. شما اگه ببینید اکثر مدیران بزرگ دنیا از طبقه ضعیف جامعه بوده اند. چون از همان بچگی فهمیدند که باید برای زندگی بهتر تلاش کرد ولی کسانی که در یک خانواده سطح بالاتر زندگی کرده اند و برای بدست آوردن هیچ چیز تلاش نکرده اند حالا هم برایشان سخت است که برای بدست آوردن چیزی تلاش کنند. البته این نظر شخصی منه و فکر می کنم کسانی که از قشر ضعیف هستند بهتر کار می کنند.در ضمن بابت چرکنویس ممنون
ممنون و چه جالبه كه توي اين قسمت، پيش ما با صداي بلند فكر مي كنين و دفترچه يادداشت شخصي تون رو باز گذاشتيد تا ما هم برگهايي از اون رو با شما ورق بزنيم و بخونيم…:)
فعلا توي قسمت «يادگيري» ( در كنار همه ي مطالب خوبي كه مطمئنا در اينجا جاي خواهد گرفت) ، چيزي كه من الان به ذهنم ميرسه و هميشه و هميشه فكر منو به خودش مشغول كرده و ميكنه و خيلي وقتها بخاطرش واقعا زجر ميكشم!! و ميخوام توي دفترچه تون رو يه كم با اين موضوع خط خطي كنم و براتون در مورد اين پيشنهاد بنويسم، اينه كه:
«چطوري مي تونيم با همديگه و با دوستان، يه راه حلي پيدا كنيم كه چه جوري ميشه نسل هاي آينده رو از كودكي و از دوران دبستان و … طوري آموزش داد و تربيت كرد؟» كه در آينده، آدم هاي بهتري باشند… ويژگيهاي انساني رو بهتر و بيشتر بشناسند و درك كنند و براش ارزش قائل باشند و بهش علاقمند و پايبند باشند … زيبا، آروم، شاد و پربار زندگي كنند و به ديگران هم كمك كنند كه اونها هم بتونن زيبا، آروم، شاد و پربار زندگي كنند … از خشونت بيزار باشن … به انسانها و همنوعان خودشون، به حيوانات، به طبيعت و … عشق بورزند و …
به نظر من دنياي ما بدجوري به اين موضوع نياز داره …
حداقل نسل هاي آينده ي ما بتونن توي دنيايي بهتر، زيباتر و آروم تر از دنيايي كه ما الان توش هستيم زندگي كنند و از اين تنها فرصت عمري كه براي زندگي، بهشون داده شده، بهره و لذت بيشتري ببرند و در كنار اون، شاهد بهره بردن و لذت بيشتر همنوعان خودشون از اين تنها فرصت زنده بودن، باشند.
محمد رضا جان ، سلام و عرض ادب
پيشنهادي دارم كه به نظر خانم شهرزاد خيلي نزديكه :
درسايت متمم سري مطالبي رو در نظرگرفتي تحت عنوان سری – بیست و دو- و در تعيين هدفت نوشتي :” نمیخواهیم به جوانترها بگوییم که چگونه باشند. میخواهیم کمک کنیم که آنگونه که می خواهند باشند.”
با اين همه تراكم كاري كه داري اگرامكانش هست براي نوجوانهاي رده ۱۰ تا ۱۵ سال مطالبي با محوريت بلوغ (فكري ، جسمي ،ج.ن.س.ي و …) ارائه بشه كه مخاطبين اون فقط همين گروه باشند وبه كمك والدين آگاه و فعال در دنياي مجازي و نظارت معلم و مربي عزيزمون تلاش بشه آينده بهتري براي نسل آتي ساخته بشه .
البته بعضي كتابهاي ترجمه شده در اين زمينه وجود داره منتهي از نظرفرهنگي امكان انتقال تجربيات مطرح شده در كتابها نيست .
سلام.
صميمانه ممنونم.
كاش درباره ي اين موضوع بنويسيد كه چگونه مي شود آدمهايي هستند كه تحصيلات دانشگاهي يا حوزوي هم دارند اما خيلي بسته و قالبي به علم و تكنولوژي و فرهنگ و دين وجامعه و … نگاه مي كنند . دوست دارم بدانم علت چيست.
برقرار باشيد.
این روزا به این فکر میکنم که چقدر خوب میشد بیشتر وقتها یادمون میرفت که زنیم یا مرد. و فقط آدمیم. اینقدر زن بودن یا مرد بودنمون برجسته نبود. اینقدر شاخکهامون حساس نبود به جنسیت. (مثل حساسیت به کلمه قمار. دیشب داشتم subway surfer بازی میکردم. با خودم گفتم بیام با پولام جایزه بخرم. به جای اینکه یه چیز مشخص بخرم. جالب بود. آخرش نصف سرمایم مونده بود برام. خیلی بیشتر از پولی هم که خرج کرده بودم تجهیزات خریده بودم. ) این طوری خیلی از موقعیتهای یادگیری و تجربه زندگی رو فقط به خاطر برجسته بودن جنسیتمون نمیسوزوندیم. تو پیامک فرستادنمون هم همش به این فکر نمیکردیم که الان دیگه خوبه براش بنویسم خانوم گل یا نه و خیلی چیزای دیگه مثلا این که چرا مثلا من دختر تا حالا نتونستم با یه پسر مثل یه دختر برای سالها دوست باشم. دیگه فوقش تا دو هفته. بعدش دوستی خشک و خالی که نمیشه! (گفتم غالب آدمایی که من تا حالا دیدم)
نقشه موفقیت!
مذاکره باشیطان!
اتیکت!
معرفی کتابهای مدیریتی
سلام – منم از اين بخش خيلي خوشم اومد و به نظرم ايده جالبيه و انگار كه يه جور طوفان فكري توي اين بخش راه مي افته تا افراد ايده هاشون را بگذارند كتار هم تا با خرد جمعي به نتايج بهتري رسيد و از حضور اساتيدي مثل شما استفاده كرد
منم با پيشنهاد آقاي هومن كلبادي موافقم كه افراد را به مشاركت داوطلبانه دعوت كنيد تا بعضي پروژه ها را به صورت جمعي بررسي نماييد.اينجوري مي تونيم يادگيري جمعي بيشتري داشته باشيم تا اينكه بخواهيم صرفا نتايج را بخونيم
ممنون از ايده هاي نو و جديد شما
سلام بر قاصدك عزيز
دوست خوبم ، فكر مي كنم در سمينار ششم شهريور ، يك طومار از سوال و پيشنهاد تقديم محمدرضاي عزيز بكنم . ممنون كه با پيشنهادم ، همراهي كرديد قاصدك جان .
به اميد ديدار در سمينار ششم شهريور و جاي همه عزيزاني كه مثل بهاربهار عزيز نميتونن بيان كه ببينيمشون سبز
ممنون آقاي كلبادي از اينكه دعوت به حضور در سمينار كرديد
من مدتي است كه در حوزه مذاكره تحقيق ميكنم و با توجه به اينكه شغلم به نحوي مرتبط با مذاكره است به اين حوزه بسيار علاقه مندم. متاسفانه به اين دليل كه تهران نيستم در آن تاريخ نميتونم در سمينار شركت كنم. اي كاش فرصتي فراهم ميشد تا ايده ها و مطالب سمينار در اختيار افراد علاقه مند قرار بگيره تا به بالا بردن سطح دانش و آگاهي افراد بيشتر كمك بشه
مرسي از شما و آقاي شعبانعلي كه به اعتلاي جامعه كمك ميكنيد
سلام
اين هنر يادگيري خيلي عاليه
سلام استاد
اگر صلاح دونستید از خوانندگان سایتتون هم فیدبک بگیرید و آیتم ها را اولویت بندی کنید.
چقدر این دفترچه خوبه! مرسی.
خوبه که آدم تو این صفحه از قید قضاوت آزاده، درهای ذهنتو باز می کنی و با مفاهیم و ایده های اولیه بازی می کنی و شایدم چیزای خیلی خوبی ازشون ساختی… 🙂
دوست دارم از قمار_به عنوان کسی که حس می کنم گاهی تو تصمیمام از این الگو استفاده می کنم_ بیشتر بدونم از نگاهت. (الآن یه لحظه ذهنم رفت پیش ِ قمارباز داستایفسکی و سعی می کنم آخرین سطرهاشو به خاطر بیارم. به نظرم خوندنش خالی از لطف نیست)
و همینطور شبکه های مجازی. هرچند قبلا هم بین نوشته هات اشاره ای به هردوتا موضوع دیدم.
اما قسمتی که بیشتر از همه توجهمو جلب کرد همون قسمتیه که برای آخر کتاب واحه انتخاب کردی و مخصوصا آخرین جمله(شاید چون یکی از دغدغه های اصلی ذهنیم تو این روزها همین موضوعه. ایمان):
“اما ما، حکم روندگان تاریخ، ایمان را نویدی گرفتیم از وجود خداوندی که دیر یا زود، فضا را برای تنفس خداوندگاران، تنگ خواهد کرد”
راستش اولش به این فکر کردم که” آنچه ما حکمروندگان کردیم” مثبته یا منفی.
الآن، تو این لحظه دیگه به مثبت و منفیش کاری ندارم. فقط میخوام بگم یکجور هوشمندی توی اینا می بینم که حس خوبی به من میده. هوشمندی انسانی که تصویرهای ذهنی حکمرانان رو به هم میریزه و با تیکه هاش از نو تصویری جدید برا خودش میسازه. برا خودش. من به این هوشمندی لبخند میزنم در هر صورت.
خواستم تاکید کنم روی این روشهای یادگیری حتما بنویسید.
جا داره که وقت بیشتری روی تیز کردن تبر گذاشته بشه ،
در مورد شبکههای اجتماعی بیشتر اوقات دو تفکر افراطی و تفریطی وجود داره.
۱- اینکه یا افرادی اینها رو صرفا دلیل سو استفاده میدونند و هدایت کردن گروه مردمی و درست کردن دیتا بیس جهانی، که البته شاید حق هم داشته باشند، مثلا وایبر یا فیس بوک مریض نیستند که مجانی این همه سرور در اختیار قرار بدند ( البته برخی از این شبکه ها احتمالا از راه تبلیغ پول بسیار در بیارن!)
۲- عده ای هم از اینکه این جملات رو بشنون متنفرن، و فکر میکنند همه چیز زندگیشون رو باید تو این ها قرار بدند. هیچ خبری هم از تفکر بالایی نیست.
—-
البته گروهی هم میانه روی بیشتری دارند و به استفاده هوشمندانه معتقدند.
و اما هوش و شعور؟ خیلی برام جالبه تا یه تحقیق درست حسابی بشه رو این موضوع. مردم یه ایمیل رو میبینن بی در پیکر، بی هیچ صحتی همینجوری فوروارد میکنند بدون هیچ درک و شعوری! شبکه های اجتماعی رو نمیدونم!!!!!
=======================================================
این ماجرای جبر و اختیار خیلی عجیبه! برای درکش نیاز به تجربه در کنار تفکر و تحقیق هست. تو رده های سنی مختلف هم برداشت ها تغییر میکنه که بخشیش به خاطر مسئله تجربه است. نمیدونم ولی بعضی وقتها مسئله سرنوشت را میپذیرم چون هرکاری میکنی که یچیزایی بشه نمیشه! این رو تجربه شدید به من گفته!
============================================
راستی این بخش جرکنویس خیلی خوب میتونه باشه 🙂
سلام محمدرضا جان
شبکه های اجتماعی هم مثل بسیاری از تولیداتِ تکنولوژی که با سرعتی بسیار زیاد و بدون فرهنگ سازی و بسترسازی وارد جوامعی کمتر توسعه یافته مثلِ کشورما میشن ، به احتمالِ زیاد به سمتِ مسیرهایی ناخوشایند میرن و شعورِ مخاطبینش رو به چالش بکشه و احتمالاً اونها رو به سمتِ احمق (تر) شدن سوق بده .
در مورد هنر یادگیری ، خیلی ممنون میشم اگه مطالبی بگذارید چون خودم و فکر می کنم خیلی های دیگه ، همونطور که اشاره کردید ، مشکلِ ریشه ای و اساسی داریم
در خصوص قمار هم مثلِ خیلی از موارد و رویکردهایِ اجتماعی ، توسطِ اعتقادات و باورهایِ چشم بسته و کورکورانه ، reject میشه و نیاز به شکافتن داره و فکر میکنم ، درس هایِ خیلی زیادی تو دلِ خودش داره و میتونه راهنمایِ اتخاذِ تصمیماتی کلیدی ، در زمان هایی که نیاز به اخذ تصمیمات ( چه ساده و چه سرنوشت ساز و تعیین کننده ) هست ، باشه
در خصوص بخش FAQ یا Frequently Asked Questions ( سوالاتی که به طور متداول پرسیده شده اند یا میشوند ) پیشنهاد بسیار خوبیه و فکر میکنم می تونه خیلی از نارضایتی های احتمالی رو به رضایت تبدیل کنه و خیلی ها رو از انتظار ، نجات میده (مثل خود من )
در خصوص طلاق و عوامل جدایی (که حسابی هم داره فراگیر میشه) کاش به غیر از آمار و گزارش ، راه کارهایی پیشگیرانه و روشنگرانه بتونیم داشته باشیم . البته در بسیاری از موارد هم به دلیل اینکه اساساً ازدواج ها کورکورانه هست ، جدایی ، به نفع هر دو طرف هست . راستی اگه ممکن باشه ، چقدر خوبه که برای جوونترا ، در مورد ازدواج ، انتخاب درست ، هدف از ازدواج ، برقراری ارتباط درست ، روابط عاطفی و بسیاری از مسایلِ مرتبط با ازدواج و روابط ج.ن.س.i درس هایی رو داشته باشین که بتونیم جلویِ ازدواج های نادرست رو بگیریم
در خصوص صنعتِ دخانیات هم با توجه به اینکه گفتید به طور خاص در این حوزه و صنعتِ خودرو ، مطالعاتی جدی و دقیق داشتید ، مطمئناً مطالبِ بسیار بسیار مفیدی در آینده از شما شاهد هستیم که می تونه در حوزه های مختلف ، راهگشا باشه . ( راستی بی صبرانه منتظر مطالبتون در حوزۀ صنعت خودرو هستم و قول میدم حداکثر مشارت رو در حوزۀ خودرو داشته باشم )
در مورد کتابِ واحه ی شما هم خیلی کنجکاو شدم و منتظرم که منتشرش کنین تا بخونمش و لذت ببرم
در پایان یک پیشنهاد هم دارم . میشه لطفاً ما رو بیشتر به چالش بکشید و دوستانی که علاقه مند به مشارکت و همکاریِ داوطلبانه هستن (مثل خودم) رو راهنمایی بکنین که بتونیم قدم های مثبت و مفیدی رو در این خونه و متمم برداریم و احساسِ بهتری از حضور ( به عنوانِ مصرف کننده ) در خونمون داشته باشیم
بازم ممنون از ایجاد این بخشِ زیبا در خونمون
ارادتمند و به امید دیدار همۀ دوستای عزیزم در سمینار ششم شهریور و جای همۀ دوستای عزیزمون مثل بهاربهارِ عزیز که نمیتونن کنارمون باشن ، سبز
با سلام به دوستای عزیزم
چند وقتی بود دوستِ مخالفم رفته بود تعطیلات ، نگرانش شده بودم . خوشحالم که دوباره برگشت و من رو از نگرانی درآورد 🙂
ارادتمند همۀ دوستای عزیزم و به امید دیدار در سمینار ششم شهریور (۶/۶) و جای همۀ دوستای عزیزم مثل بهاربهارِ عزیز که نمیتونن بیان که ببینیمشون ، سبز
خیلی مفید بود اگه بر اساس تجربه، دانش و اطلاعاتی که از طریق دوستان موفقت داری راهی رو برای کم کردن فاصله صنعت و دانشگاه پیشنهاد میدادی. حتی یه استاد دانشگاه هرچقدر هم دلسوز باشه و توانا در رشته تخصصی خودش از لحاظ تئوری، نمی دونه چطور می تونه به دانشجوهاش طوری کمک کنه که بتونن جذب صنعت بشن حتی شاید خور این استاد هم برای ارتباط با صنعت نیاز به کمک داشته باشه. به نظرم اگه این پیشنهادات رو از دید دولت، دانشگاه، استاد، دانشجو و صنعت طبقه بندی کنی فوق العاده است. همه این گروه هایی که گفتم واقعا برای حل مشکل بیکاری نیاز به آموزش دارن و به نظرم آموزش در این حوزه جزء نیازهای اولیه جامعه ماست.
شرمنده اگه حرفام بیشتر شبیه سفارش بود تا چیزی که تو خواسته بودی
خیلی وقته تو سایت سرک میکشم که جواب این سوالمو بگیرم
سلام… ای کاش یه قسمت میذاشتید به نام “کسب و کار دانشجویی” و داخل آن یه سری استراتژی و مشاوره و سر نخ میدادید تا ما قشر دانشجو (که خیلی از بازدیدکنندگان این سایت از بچه های دانشگاه های شریف و تهران و … هستیم) متوجه میشدیم که چطور میتونیم تو این دوران تحصیلمون یه راه عملی برای پول درآوردن و ارزش آفرینی با توجه به مهارت هایمون داشته باشیم… الآن ۹۰% دانشجوها به خاطر اینکه نمیتونند پول در بیارند فکر میکنند دارند تو دانشگاه وقت تلف میکنند، در صورتیکه اگه در کنار تحصیلشون کسب و کاری بر اساس توانایی هاشون راه بندازند انگیزه شون بسیار زیادتر میشه… حرف من در مورد بچه های خوابگاهی خیلی خیلی بیشتر صدق میکنه…
سلام
یادم باشه یه روزی برم خونه محمدرضا جباری یه فایل دلی ضبط کنیم و اینجا برای دوستانم که خیلی وقته منتظرند بگذارم.:)
استاد عزیز میشه این قسمت از این پیشنهادها (یعنی یه نوع یادآوری) هم به شما داد؟
سلام، من درباره بخشی از نوشته های شما، نظر خودم را دادم. امیدوارم بتوانم در آینده مطلبی از خودم بنویسم.
– شما می توانید به جای قمار، قواعد بازی درست را آموزش دهید.
– تاثیر شبکه های اجتماعی بر رفتارهای فردی و اجتماعی . با ادامه وضعیت موجود و جایگزینی اینترنت و شبکه های اجتماعی با تعاملات انسانی و گفتگوی رودررو ، یادمان می رود خانواده داریم ، می توانیم با دوستانمان در فضای واقعی رابطه داشته باشیم، کتاب بخوانیم و از بوی کاغذ لذت ببریم و……
– با اجازه برای کتاب شما چند جمله به ذهنم رسید:
• حکمرانان بر مسند قضاوت با قانون های نانوشته، حکم بر برائت خود دادند
و ما، حکم روندگان، دل به قانون نوشته حاکمان خوش داشتیم تا داد ما را از ظالمان بستاند!
• حکمرانان، نقاب بر چهره گذاشتند تا سیاهی سیرتشان در پشت صورتکهای زیبا پنهان بماند
و ما، حکم روندگان، مبهوت صورتکهای زیبا، زشتی زندگی خود را فراموش کردیم.
• حکمرانان ، قهرمانان مرده! ساختند و در رثای آنها داستان سرائی کردند
وما حکم روندگان ، با داستان قهرمانان مرده به خواب رفتیم!
ایده چرکنویس خیلی خوب بود.
با اینکه کامنت مرا تایید نمی کنید اما از شما به عنوان آدم بلند طبع (لارج) که مطالبتون را از بقیه دریغ نمی کنید و فقط نمی خواهید تشنه کنید ممنون هستم
دیدگاه در حال تایید است یعنی شما می خوانید و تایید نمی کنید
همچنان منتطر تایید هستم
آدم های لارج و بلند طبع کم هستند
ممنون
چرا کامنت های من تایید نمی شود؟؟
واقعاً ناراحت هستم که تایید نمی کنید؟
محمد رضا جان سلام و عرض ادب
۱- اگر شرایطش وجود داره ، لطفا در مورد تحلیل علتهای شکست(باخت)در محیط کار سازمانی فعلی و ارتقا و دوام کسب وکار مورد علاقه یه پستی در نظر گرفته بشه .
۲- آیا مطالعه ای دردنیا در مورد روشهایی جایگزین برای نگرش کوتاه مدت بر تفکر سیستمی برای ایجاد و ارتقای کسب و کار مورد رضایت انجام شده ؟
به خاطر به اشتراک گذاشتن چرکنویس الکترونیک بهت تبریک میگم .
خیلی عالیه در مورد هنر یادگیری فکر کنم بحثی باشه که واقعاً جالب باشه و من چند وقتی هست پیگیری می کنم و گهگاهی اگر جایی مطلبی باشه می خوانم اول از همه هدف یادگیری مهمه بعد آن تمایز بین دانسته ها و مهارت و تجربه و توانایی حل مساله می باشد که تصور من اینه که در دوران تحصیل بیشتر روی جمع آوری دانسته و دانش و اطلاعات گرایش بود اما الان بیشتر مبحث Skill مطرحه که صرف جمع آوری دانسته خیلی کمک حال نمی باشد.
تعاریف خودآگاه و ناخودآگاه و مهارت و دانش و یادگیری خیلی جالبه و امیدوارم بحث های خوبی بشه
ممنون از فکرهای جالبی که مطرح می کنید