در سال ۲۰۱۶ میلادی، لغت Post-truth توسط آکسفورد به عنوان لغت سال انتخاب شد.
البته این عبارت قدمتی بیش از ده سال دارد و رالف کیز در عنوان کتاب The Post-truth Era از آن استفاده کرده است. قبل از آن هم گاهی در نوشتهها از این تعبیر استفاده میشده و معمولاً منظور اشاره به دورانی بوده که حقیقتها آشکار میشده و به قول خودمان، ماه از پشت ابر بیرون میآمده است. همان یوم تبلی السرائر معروف.
اما طی یکی دو سال اخیر، این اصطلاح معنای کاملاً متفاوتی پیدا کرده و به مفهومی کلیدی در گفتمان سیاسی و اجتماعی جهان تبدیل شده است.
تعریف Post-truth در دیکشنری آکسفورد را میتوانید در بالای همین نوشته ببینید. اما چون این اصطلاح از مقالات و نوشتههای معاصر وارد دیکشنری شده است، جستجوی کاربرد آن در مقالات، میتواند تصویر کاملتری از آن در ذهنمان ایجاد کند.
ما در فارسی (و کلاً در فرهنگ رازورانهی رایج در این نقطه از جغرافیا) همیشه در باتلاقِ معمای پوچِ تفاوتِ حقیقت و واقعیت (و سایر سرگرمیهای کلامی مشابه) دست و پا زده و بارها خفه شدهایم؛ اما با توجه به محیط و بستری که این اصطلاح در آن شکل گرفته فکر میکنم به جای ترجمهی تحتاللفظی آن، بتوان از معادل عبور از واقعیت استفاده کرد.
عبور از واقعیت به این معناست که دیگر واقعی بودن حرفها و ادعاها به اندازهی گذشته مهم نیست. باورهای شخصی و برداشتهای شخصی مهمتر شدهاند. قضاوتهای احساسی پررنگتر شدهاند.
اینکه من میتوانم به تو حمله کنم و تو را به چیزی متهم کنم و تو هم مرا به چیزی دیگر متهم کنی و خودمان و ناظران هم چندان به درستی و نادرستی اتهام توجه نداشته باشیم. صرفاً شکلِ حمله و اثربخشی حمله است که جواب میدهد.
درست مثل فحشدادنهای خیابانی که من یکی از بستگان تو فحش میدهم و تو به یکی دیگر از بستگانم توهین میکنی و هر دو خالی میشویم. هر چه فحش بهتر و شیکتر و آبدارتر، بهتر. مهم این است که از جواب در نماندهایم.
حالا اینکه واقعاً مادر و عمه و خاله و خواهر فحش دهنده و فحش گیرنده، تا چه حد با این توهینهایی که رد و بدل شد نسبت دارند، مسئلهی مهمی نیست. نسبت واقعی، بحثِ Truth است و دعوای خیابانی در فضای Post-truth اتفاق میافتد. در دعوا ما از واقعیت عبور میکنیم.
ضربالمثلها هم از ما حمایت میکنند. چون به ما یاد دادهاند که به هر حال، در دعوا قرار نیست حلوا خیرات شود.
اصطلاحِ عبور از واقعیت طی سالهای اخیر در اروپا به واسطهی برگزیت و در آمریکا به واسطهی ترامپ رایج شد. در کشور ما هم، میتوان گفت رواج داشته و دارد (اگر چه شاید در این مورد پیشتاز بودهایم. فقط چون برایش لغت نساختهایم، دنیای غرب این پیشرفت فرهنگی ما را ندیده و مورد توجه قرار نداده است).
این بحث را ننوشتم که در موردش تحلیلی بنویسم. چون هم بحثی بسیار چند وجهی است و هم اطلاعات کافی در موردش ندارم. مجموع سوادم به مواردی برمیگردد که در مقالات و خبرها طی یکی دو سال اخیر، این واژه را بارها دیدهام و وضعیت ماههای اخیر کشور، این واژه را بیش از همیشه در بخش فعالِ ذهنم، زنده کرده است.
اما کاش، هر کدام به اندازهی خودمان، اگر وبلاگی داریم، اگر جایی با دوستانمان مینشینیم، اگر در شبکه های اجتماعی فعال هستیم، به این مفهوم فکر کنیم. جنبههای مختلف آن را بسنجیم. در موردش حرف بزنیم و بکوشیم آن را بیشتر و بهتر بفهمیم.
سوالهای زیادی میتوان در مورد عبور از واقعیت پرسید.
من این چند مورد – به عنوان مثال – به ذهنم میرسد:
- عبور از واقعیت را در بستر فرهنگی و اجتماعی و سیاسی خودمان، دقیقاً چگونه میتوان تعریف و مفهوم پردازی کرد؟
- آیا میتوان به صورت مطلق گفت عبور از واقعیت یک پدیدهی منفی است؟ یا جنبههای مثبتی هم برای آن متصور است؟
- آیا عبور از واقعیت یک مفهوم رسانهای است و در مدیریت رسانه مطرح میشود یا آن را باید در جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی مورد توجه قرار داد؟
- آیا میتوان مشابه این فضا را در محیط کسب و کار و به طور خاص در فضای تبلیغات کسب و کارها و محصولات هم پیدا (یا تعریف) کرد؟
- گسترش شبکه های اجتماعی دیجیتال، تا چه حد در شکلگیری چنین فضایی نقش داشته است؟ آیا میتوان دوران عبور از واقعیت را به عنوان مصداقی از شکل گیری اَبَرواقعیت جدید در نظر گرفت؟
- آیا اینکه انسانها اخیراً به تفاوت بین Search و Research توجه ندارند و وقتی میخواهند تحقیق کنند، به جای آن جستجو میکنند، تاثیری بر این فضا داشته است؟
- کارکردهای مثبت و منفی دوران عبور از واقعیت، بر نهادینه شدن یا فرسوده شدن دموکراسی چیست؟
و سوال آخر اینکه آیا عمومِ مردم، عبور از واقعیت را یک فرصت میبینند یا یک تهدید؟ چون شاید از جهت پایداری و ثبات اجتماعی، این پدیده نوعی تهدید باشد. اما کسانی – مثل من – که مطالعه و سواد چندانی ندارند، جز در فضای عبور از واقعیت، نمیتوانند حرف بزنند. فقط در این فضا است که بدون دانش، میتوان دهان باز کرد و این برای بسیاری از ما (از جمله من) دستاورد کمی نیست.
پی نوشت نامربوط: زمان انتخابات روم، یکی از دوستانِ سیسرو به او گفت نگران نباش. هر کس عقل داشته باشد از تو حمایت میکند. سیسرو پاسخ داد: اما من به حمایت اکثریت نیاز دارم.
[…] چهارم به مبحث «عبور از واقعیت» (post-truth) پرداخته، و این سوال را مطرح میکند که پیشرفت […]
محمدرضای عزیز.
وقتی که شما گفتید که خوبه راجع به اصطلاح Post-truth فکر کنیم و جبنههای مختلف اون رو بسنجیم، چون تازه برای بار اول بود که با این اصطلاح آشنا میشدم، کمی جستجو کردم تا اطلاعات بیشتری راجع بهش پیدا کنم.
یکی از جاهایی هم که این لغت رو سرچ کردم، بخش کتابهای amazon بود تا ببینم آیا کتابی در این مورد نوشته شده یا نه.
یکی از کتابهایی که دیدم Weaponized lies: how to think critically in the post-truth era از Daniel Levitin بود.
هفتهی پیش متوجه شدم این کتاب با عنوان «دروغهای مسلح: شیوههای اندیشیدن انتقادی در عصر پساحقیقت» ترجمه و چاپ شده: یکی از وبسایتهای فروش این کتاب
دو سه روزه که مشغول خوندن این کتاب هستم، واقعاً دارم از خوندنش لذت میبرم و میتونم بگم کتاب خوبیه.
دنیل لویتین در این کتاب پسا حقیقت رو به عنوان یه صفت به این شکل تعریف میکنه: «زمانی که در فرایند شکلگیری افکار، واقعیتهای عینی نقش کمتری نسبت به احساسات و باورهای شخصی دارند.»
از طرفی آقای لویتین میگه نداشتن دقت در مواجه با دروغهای مسلح به دانش، باعث باور مطالب غیرواقعی و دروغین میشه. برای همین میخواد به ما یاد بده در این دوران، اطلاعات و اخباری که در ابعاد بسیار گسترده در وبسایتها، روزنامهها و شبکههای اجتماعی منتشر میشن، نیازمند بررسی دقیقتر و موشکافانهای دارن، چون اونها در مواردی به شکلی حقایق رو نشون میدن که در نگاه اول بدون عیب و ایراد به نظر میرسن ولی وقتی در اونها دقیق میشیم میبینیم که با منطق جور نیست و دارای اشتباهات فاحشی هستن.
اگرچه من تازه شروع به خوندن این کتاب کردم ولی خیلی دوست داشتم بیام اینجا هم بگم تا دوستانی که علاقمند به مطالعه در زمینهی تفکر نقادانه هستن، شاید دوست داشته باشن این کتاب رو هم بخونن. چون مثالهای خیلی زیادی برای هر بخش آورده و به این شکل میشه با تمرین کردن اونها و پیدا کردن مثالها و موارد مشابهی اونها که متأسفانه یا خوشبختانه در روزنامهها، وبسایتها، کانالها و خبرگزاریهای داخلی ما هم به وفور پیدا میشه، به خوبی مطالبش رو یاد گرفت و به کار برد.
معلم عزیزم
گویا جز فناوری نانو، حوزه های دیگری هم هستند که ما در اونها جزو پیشتازان جهان هستیم.
به نظرم یکی از خطاهای فاحشی که ما میتونیم در این مورد گرفتارش بشیم تکیه و اعتماد بی جا بر شخصیه که داره یک واقعیت رو عنوان میکنه و نه بر واقعیتی که داره عنوان میشه.
نمیدونم چرا بی اختیار مثال هایی که از این دست به ذهنم میرسه عموما در مورد دنیای سیاست هست. بسیار پیش اومده که در کشورمون یک مقام سیاسی یا یک خبرگزاری به دلیل عملکرد خوبی که در یک پاره زمانی داشته و در واقع واقعیاتی که عنوان کرده و بعدها به نوعی مشخص شده که خلاف واقع نبودند، خود به خود در مقامی تو ذهن ما جا میگیره که اصلا نمیتونیم به اون شک کنیم.
فکر میکنم اظهار از نوع عبور از واقعیت هر چقدر مخاطبان پذیراتری داشته باشه خطرناک تر هست. برای مثال خطر تاثیرگذاری فحاشی خلاف واقع یک نفر تو خیابون قابل مقایسه با اظهار نظر Post-truth یک پیشوا یا سیاستمدار ملی نیست.
در واقع به نظرم تاثیرگذاری بیان واقعیت به این شکل هم به خطای عمد و غیر عمد گوینده بر میگرده و هم به گوش پذیرای شنونده.
در خصوص تبلیغات هم شاید به همین شکل باشه. سواستفاده از خطاهای ذهنی یا سوگیری هایی که مشتری رو در برابر تبلیغات بی اساس تسلیم میکنه (یا میشه گفت سِر میکنه)، هم به غرض صاحب کسب و کار مربوط میشه و هم به ناآگاهی مشتری.
به خیالم مواردی هست که به عنوان مخاطب با دقت روی اونها میشه تا حدی از این خطا گریز کرد.
اول از همه احتیاط در ملاک قرار ندادن سابقه گوینده در بیان واقعیت: برای مثال به عینه وب سایت های خبری رو میبینم که ۴ سال تلاش دارند برای اعتماد سازی طیف سیاسی مخالف و درست در هفته پیش از انتخابات با تکیه به مدت ها اعتماد سازی هر چیزی رو در نفع سرمایه گذارانشون به خورد مخاطب میدهند. این در مورد سیاست مدار ها و برند ها هم به نظرم صادق هست. زمانی که اونها سعی دارند کوپن اعتمادشون رو در جایی که بسیار به نفعشون هست مصرف کنند، متاسفانه مقاومت در برابر ترید به اونها بسیار مشکل هست.
دوم نهادینه کردن فرهنگ رفرنس خواهی چه در محیط کوچک اطرافمون، و چه در شبکه های اجتماعی و اجتماعات بزرگ. مدتیه این بحث رو خیلی با دوستانم دارم، اینکه مطلبی که به دستت رسیده و در حال نشرش هستی چه منبعی داره؟ یا به نظرت مطلبی که اصلا نمیشه درش تردیدی کرد برای اینکه ناقل اون تنها یک فرد یا تجربه فردی هست چه ارزشی میتونه داشته باشه؟
و سوم پرورش نگاه تردید آمیز. فکر میکنم جدای از این بحث، نگاه با تردید و نه بدیبنی به مسائل روز در دنیایی که درش قرار گرفتیم لازمه پا گذاشتن به حیطه آگاهی هست.
پی نوشت بی ربط:
معلم جان من خودم از محتوای نه چندان با ارزش کامنت هام شرمسارم ولی چه کنم که بهم انگیزه میده از این طریق با شما در ارتباط باشم. این رو گفتم که بگم من چند هفته ست امکان کامنت گذاری با مرور گر لپ تاپ یا پی سی ام رو ندارم و فقط با موبایلم میتونم کامنت بذارم. در واقع وقتی از browser پی سی استفاده میکنم این ارور رو دریافت میکنم که کد فعال سازی شما در متمم معتبر نمیباشد. آیا مورد مشابهی داشتید و چاره چیست؟
ممنونم از شما
[…] در متن از post-truth era نوشته شده می توانید نوشتۀ خوبی اینجا از معلم خوبم […]
[…] نشانه بیسوادی خودم و مصداقی از عبور از واقعیت میدانم . عبور از واقعیت به این معناست که دیگر واقعی بودن حرفها و ادعاها به […]
سلام و درود
فکر میکنم صحبتی که وزیر امورخارجه در صفحه اینستاگرامشون مطرح کردند. مصداقی از گلایه از “عبور غیر مجاز از واقعیت” به حساب میاد :
https://www.instagram.com/p/BWAz4UTBZBj/
شاید سبقت گرفتن از واقعیت هم بتونه به سبقت مجاز و غیر مجاز افراز بشه.
بنظرم یکی از نمونه های مجازش رو همینجا قبلا در مورد نحوه موضع گیری و انتخاب رسانه مناسب هنگام بحران های تروریستی بهشون اشاره کردید.
آن زمان که بازنشر اخبار رسمی مهم تر از اخبار واقعی میشدند.
سلام به معلم عزیز و همه ی دوستان
به نظر میرسه که این پدیده بیشتر سیاست فرار رو به جلو بوده که اکثرا بین سیساتمداران رایجه و برای تحمیق مردم کاربرد بیشتری داره.
واضحه وقتی میشه با این روش به هدفهای کوتاه مدت رسید و بهره اش را چه در سیاست (فرار رو به جلو) و چه در بیزنس (شو آف) برد پس چرا نباید به این روش اعتماد کرد و آن را به کار نبرد؟
اینجا بحث مطرح برای تبلیغات تو خالی و کوتاه مدت (شوآف) و یا سیاست مدارهای تاریخ مصرف دار صرفا اثر و نتیجه کوتاه مدت مطرحه که به هدفشان نیز می رسند. شاید نگرش کوتاه مدت و عامل ترس باعث بشه که تمایل عموم جامعه به فرار از واقعیت باشه و پادزهرش هم شجاعت (روبرو شدن با واقعیت) و نگرش بلند مدت است.
فارغ از این موضوع باید توجه کرد که واقعیت هایی وجود دارد و متعلق به آینده است که البته همه قادر به دیدن آن نیستند و اگر کسی توانست این آینده را تا حدودی ببیند و یا در موردش حرف بزند نباید اسم این کار را عبور از واقعیت گذاشت یعنی نباید دچار این خطا بشیم که واقعیت را نیز شخصی تفسیر کنیم .
البته به کرات دیده ایم که تاریخ عموما نظرات و باورهای روز مردم (واقعیت های فعلی)را بعدا به سخره گرفته است در خصوص سیاست عموما خائنین و خرابکاران در حکومت سابق سردمداران حکومت بعدی بوده اند و این روال ادامه داشته است. پس نمیشود گفت واقعیت ثابت و تغییر ناپذیر است بلکه بر حسب شرایط عوض خواهد شد.
معلم عزیز
با مطالعه این مطلب قابل تامل، چند سوال دیگر نیز به ذهن من می رسد:
– تا چقدر مفهوم “عبور از واقعیت” انتخاب های افراد را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟
– تا چه حد فضای فوق منجر به تغییر مدل ذهنی استفاده کنندگان آن (کاربران شبکه های اجتماعی، مشاهده گران و بازدیدکنندگان و…) می شود؟
– ارتباط این مفهوم با موضوعاتی مانند اقتصاد رفتاری چگونه است؟
– چگونه می توان با استفاده از این مفهوم، شناخت بهتری از وضعیت جامعه انسانی (ویژگی های افراد، نقاط قابل بهبود، تمایلات رفتاری انسان ها و …) بدست آورد؟
– مدت زمان اثرگذاری این مفهوم چقدر است؟ (کوتاه مدت یا بلند مدت)
– آیا ارتباطی میان مفهوم “عبور از واقعیت” و مفهوم “پادشکنندگی” وجود دارد؟
* البته در بالا به برخی از آنها به صورت کلان تر و کامل تر اشاره کرده اید و فقط در اینجا تراوش های ذهنی ام را مطرح کردم. با سپاس
سلام محمد رضا جان
عبور از واقعیت یا تحریف واقعیت و یا تفسیر واقعیت ،دقیقا نمی دانم مفهوم کلمات با هم چه شباهت و تفاوتی دارند .اما آنچه متوجه شدم این است که از زمان هایبل و قابیل ما عبور از واقعیت را تجربه کرده باشیم ،اینکه آیا می توان جنبه مثبت داشته باشد به نظرم گاهی برای فرار از واقعیت محض ،می توان از آن استفاده کرد مثل یک واقعه دردناک و سوزناک در زندگی .
اما اگر آگاهانه باشد بسیار اثر بخش تر و واقعی تر است و اگر نا آگاهانه باشد هزینه این نا آگاهی را احتمالا به خوبی می دهیم .اما رواج شبکه های اجتماعی به پدیده سرازیرشدن داده ها منجر شده که این مسئله پدیده عبور از واقعیت را به نوعی واقعی کرده و تبدیل به یک واقعیت از جنس دیگری شده .
در این زمینه می توان اشاره به حوزه تبلیغات را در کسب و کار ها نمود ،پذیرفتن این نکته که کارکرد تبلیغات به نوعی عبور از واقعیت است و مخاطب این را درک نموده و این جنبه از کارکرد تبلیغات را به عنوان یک واقعیت قبول نموده ، زیرا اگر غیر از این بود الان باید تمام بیلبورد ها به زیر کشیده شده و به آتش کشیده می شد .
باسلام
یک سوالی که می توان به سوالهایی که آقای شعبانعلی مطرح نمود, اضافه کرد اینه که ریشه های شکل گیری افضای عبور از واقعیت چیست؟ شاید بتوان گفت که عبور از واقعیت قدمتی به قدمت انسان دارد. یکی از ویژگی های ما انسانها عبور از واقعیت در مواجهه با خودمان است. ما معمولا بدنبال اطلاعاتی هستیم و آنها را واقعیت می پنداریم که در راستای باورهای ما بوده و بر این باورها صحه گذاری کنند و اگر واقعیتی باورهای ما را زیر سوال ببرد آنچنان زیرکانه خود را فریب می دهیم و با استدلالهای پیچیده برای خود ثابت می کنیم که این واقعیت نیست. در مشورت کردن هم معمولا بدنبال کسانی می گردیم که باورها و تصمیم های ما را تایید کنند نه کسانی که واقعیت را بگویند. عبور از واقعیت بعنوان پدیده ای اجتماعی – سیاسی در جهان در سالهای اخیر شاید یکی از نمودهای بیرونی این ویژگی انسان باشد. این نمود را در انتخاباتها بیشتر می توان مشاهده کرد. جایی که طرفداران یک کاندیدا گفته های کاندیدای مورد حمایت خود را جدا از اینکه واقعیت دارد یا نه , واقعیت پنداشته و گفته های کاندیدای مخالف را حتی اگر واقعیت داشته باشد دور از واقعیت می پندارند. گسترش شبکه های اجتماعی نیز تاثیر زیادی در شکل گیری این فضا داشته است. زمانی که شبکه های اجتماعی وجود نداشتند حجم اطلاعاتی که یک نفر دریافت می کرد حجم محدودی داشت و فرصت کافی برای تحلیل و بررسی این اطلاعات وجود داشت و شاید عبور از واقعیت در سطح محدودی اتفاق می افتاد ولی وقتی شبکه های اجتماعی گسترش پیدا کردند انسان با حجم عظیمی از اطلاعات و داده ها مواجه شد بدون اینکه توانایی مغزش و مهارت تفکر انتقادیش رشد قابل توجهی نسبت به قبل کرده باشد بنابراین فرصت کافی برای تحلیل و حلاجی این اطلاعات و تشخیص واقعیت و غیر واقعیت وجود ندارد و کم کم به این سمت می رویم که قوه تحلیل ما ضعیفتر شده و چیزهایی را که دوست داریم به عنوان واقعیت در نظر می گیریم.
محمدرضای عزیز
اولین چیزی که بعد از خواندن این مطلب به ذهنم رسید ضرب المثل دم خروس و قسم حضرت ابوالفضل بود.
به نظر من ریشه ی عبور از واقعیت در گذشته در اعتقادات بعضی از صاحبان قدرت بوده که به طرق مختلف افکار جامعه را تحت تاثیر این عقاید قرار میدادند تا به صورت یک مدل ذهنی در می آمد، سپس از آن در جهت منافع خود استفاده میکردند و هر کسی که واقعیت را میگفت، هم از طرف آنها و هم از طرف افراد جامعه مورد حمله قرار میگرفت. نمونه آن گالیله است که یافته های او مبنی بر ثابت نبودن زمین و گردش آن به دور خورشید باعث شد تا از سوی کلیسا محاکمه شود و مجبورش کردند یافته های خود را انکار و توبه کند. البته واقعیت گردش زمین به دور خورشید پس از چند سال پذیرفته شد ولی اعتقاداتی هستند که پس از قرنها هنوز در مرحله ی عبور از واقعیتند.
من فکر میکنم در دنیای امروز هر کس بتواند از طریق رسانه، توجه بیشتری به خود جلب کند، راحتتر میتواند مردم را تحت تاثیر عقاید و افکار خود قرار دهد و این نشان میدهد رسانه ابزاری کلیدی برای عبور از واقعیت است. تصور میکنم وقتی مطلبی غیر واقعی از طریق یک رسانه ی قدرتمند، نشر داده میشود یا اینکه به دفعات باز نشر میشود خیلی ها آن را به عنوان واقعیت میپذیرند و پا برجا می ماند تا زمانیکه نتایج آن مشخص گردد یا غیر واقعی بودن آن توسط رسانه های دیگر با دلیل و مدرک نشر و به دفعات بازنشر شود که البته کاری سخت و زمانبر است و شاید کار از کار بگذرد و فردی که عبور از واقعیت را انجام داده در این مدت به اهداف خود رسیده باشد.
سلام جناب استاد و سایر عزیزان.
ما در ادبیات مون یک ضربالمثل داریم که میگه: “زیاد بگیر که به کماش راضی شود”
دوستی میگفت در روزمهی کاری تان همیشه اندکی بیشتر از آنچه که هستید بزرگنمایی کنید. زیرا، بنا بر شرایط حاکم، کسانی که روزمه رو چک میکنن، پیش خود یک scale دارند و بر اساس آن روزمه رو اندکی پائینتر از چیزی که نوشته شده ارزیابی میکنند. اینطوری، نزدیک به چیزی که هستی ارزیابی خواهی شد. در تبلیغات شاید هم اندک شباهتی با موضوع که یادآوری شد، وجود داشته باشد.
پینوشت: واژهی “عبور از واقیت” برایم تازگی داشت، و مطلبی رو که نوشتم بعد از خوندن متن یادم آمد. کموکاستی و بیربط بودن نوشته رو پای برداشت ضعیف و اشتباه من از متن حساب کنید. و کامنت رو در حمایت از “عبور از واقعیت” نپندارید.
محمدرضای عزیز
مطلبی رو که درباره Post-Truth عنوان کردی من رو یاده مسئله دو راهی زندانی انداخت. یعنی افراد بر حسب منافع خودشون از واقعیت عبور می کنند. نتیجه این همه عبور از واقعیت به ازای هر فرد موجب چه اتفاقی میشه؟ این مسئله به نظر میاد یک مسئله پیچیده است که شاید نشه به راحتی دربارش اظهار نظر کرد. تو کتاب سیری در نظریه پیچیدگی آکسلرود که این مسئله رو شبیه سازی کرده بود، استراتژی مقابله به مثل رو به عنوان پاسخ مناسب عنوان کرد. شاید اینجا به این معنی باشه که در مقابل کسی که از واقعیت عبور می کنه بهتره ما هم این کار رو انجام بدیم.
پی نوشت: مطلب بسیار جالبی رو عنوان کردی محمدرضا. ممنون میشم اگه زمان داشتی مطالب بیشتری در این مورد بنویسی.
سلام معلم عزیزم.فکر میکنم این اشاره رو یک جا قبلاً در چگونگی رو آمدن پدیده ترامپ هم داشتین و از اون مهمتر در نمونه داخلی، وقتی رد شدن از واقعیت عیناً طبق مواردی که در بخشی از نوشته “من از توییتر، و فرهنگِ توییتری میترسم. خیلی میترسم”. اتفاق افتاد ، دیدیم که چه برداشت هایی و سوء برداشت هایی مستقل از این که نظر گوینده چه بوده صورت پذیرفت، تا جایی که نیاز به شفاف سازی شد.اما به نظرم هر چند شفاف تر شدن مواضع کمک به جلوگیری از رد شدن از واقعیت میکنه اما اون هایی که میخواستن از این کلاه نمد بسازن تا حدی کار خودشون رو پیش بردن.
پ.ن ۱-:راستی فکر کنم یه ضرب المثل دیگه هم که برعکس اون ضرب المثل که متن بهش اشاره کرد (تو دعوا حلوا پخش نمیکنن) که علیه رد شدن از واقعیته هم داریم: “شنونده باید عاقل باشه”
پ.ن.۲-خودم به شخصه بعد از آشنایی با این مفهوم در روزنوشته ها در لایک و کامنت و فالو و بوک مارک خیلی وسواسی تر عمل میکنم.ممنونم از شما
محمدجواد. حرفت رو میفهمم.
منم مثل تو (و مطلبی که با دقت تمام، تلویحی بیان کردی) فکر میکنم کسانی که فعلاً در شکلگیری یا حفظ یا تشدید چنین وضعیتی دخیل هستند دو دستهاند:
اکثریتی که خیلی نمیدونن دارند چیکار میکنن. اقلیتی که اتفاقاً خیلی خوب میدونن دارن چیکار میکنن.
پی نوشت (شوخی / جدی): در مورد شنونده باید عاقل باشه، راستش فکر میکنم این یک جملهی «ارشادی» نیست. بعضی از ضربالمثلهای ما ارشادی هستند. مثلاً: ماهی رو هر موقع از آب بگیری تازه است. واقعاً داره سعی میکنه انرژی بده. انگیزه بده. کمک کنه به «اقدام» و «حرکت».
اما فکر میکنم «شنونده باید عاقل باشه» یه جور فحش باکلاسه.
معمولاً وقتی کسی اون رو به کار میبره، میتونی این جمله رو برداری به جاش این جمله رو – البته در دلت – جایگزین کنی:
آخه احمق. گاو. بیشعور. نفهم. اون گفت تو چرا باور کردی؟ تو که از اون هم احمقتری.
خیلی جنبهی ارشادی نداره (مگر به معنای نوین کلمه که در سالهای اخیر میشناسیم).
البته مطمئن نیستم برداشتم درست باشه. اما همهی سناریوهایی که در ذهن داشتم، این ضربالمثل به این شکل به کار رفته بود 😉
اینقدر روی نوشتن بخش اول متن دقت کردم که الان که دوباره خوندم دیدم جای کلاه و نمد رو جابجا نوشتم.ببخشید
درباره “شنونده باید عاقل باشه” هم کلاً از دایره لغات شناخته شده حذفش کردم.معادلش خیلی اثرگذارتره 😉
راستی معلم جان من زیاد جسارت نکردم واقعیتش کامنت بگذارم در روزنوشته ها، اما فکر کنم (مطمئن نیستم) قبلاً وقتی به کامنتی پاسخی داده میشد، از طریق ایمیل به کامنت گذار اطلاع داده می شد.اما الان این اتفاق نمیفته.اینجوری اگر شما یا عزیز دیگری روی نوشته های قدیمی کامنتی بگذارید، شخص کامنت گذار متوجه نمی شود.
سلام . یه سرچی کردم یه تصویر جالب دیدم اینو نوشته بود . فکر کنم مثال خوبی برای درک بهتر باشه . گفتم همه ببینند.
Truth : i think therefore i am
Post-truth : i believe therefore i am right
سلامی دارم خدمت دوستان گرامی .
من خیلی وقته که وبلاگم رو حذف کردم اما نمی دونم که چه کسی از آدرس اون به اسم من استفاده کرده .
همین جا اعلام می کنم که این وبلاگ مال من نیست و از آقای شعبانعلی هم درخواست دارم که آدرس وبلاگ من رو حذف کنه .
نمی دونم فکر کنم یه سعید فعله گری دیگه هم هست . اما این رو بدونید که من نیستم .
سلام سعید جان.
چشم حذف کردم.
هر زمان تصمیم گرفتی دوباره وبلاگ داشته باشی به هر اسمی بود، برای من زیر همون مطلب وبلاگها لطفاً بذار که منم در جریان باشم و دوباره به لیست اضافه کنم.
چشم حتما . یه مدتی که خیلی خیلی مشغولم . وقت خالی برای فکر کردن و نوشتن منظم رو ندارم . اما عادت خوندن وبلاگ های دوستانم رو ترک نکرده ام . دوست دارم دوباره با فراغ بال بنویسم . فکر کنم یه چند وقت دیگه دوباره شروع کنم به نوشتن .
خیلی ممنونم برای حذف وبلاگ
[…] و قبل از انتشارش، به روزنوشته های معلم عزیزم سری زدم و پست آخر را که خواندم، وسوسه شدم درباره فراواقعیت و سوالاتی که […]