محسن امین، در کنار همهی تخصصهایش، تیترنویس خیلی خوبی است. همان چیزی که فرنگیها به آن Copywriter میگویند.
امیدوارم فرصتی پیدا کند و با هم یک فایل رادیو مذاکره در مورد نوشتن و رسانه تهیه کنیم.
حتی در پیامهای شخصی هم، مینیمال مینویسد.
دیروز برایم دو عکس فرستاد و زیرش نوشت: روزنامهی فردا!
محسن عزیز لطف کرده و گزارشی از بخشی از جلسهای که قبلاً در روزنامهی همشهری داشتیم و در مورد آینده روزنامه نگاری و رسانه و تولید محتوا با دوستان عزیزم در همشهری گپ زدیم را منتشر کرده است.
عنوان اصلی و عنوان دوم متن را هم انتخاب کرده که من خیلی دوست داشتم:
وقتی همه نویسندهایم
مروری بر بایدها و نبایدهای استراتژی محتوا در روزگاری که تعداد نویسنده ها بیشتر از تعداد خواننده هاست
البته محسن امین همیشه حرفی میزند که درست هم هست. میگوید: بعضی حرفهای تو شنیدنی است. نوشتنی نیست.
(منظورش این نیست که خیلی حرفهای عمیقی میزنم یا خیلی حرفهای خوبی میزنم. منظورش این است که شأن قلم، بالاتر از آن است که بعضی حرفهای من را نقل کند! و به همین دلیل، بخشی از حرفها معمولاً شنیده میشوند و ثبت نمیشوند).
به هر حال، اگر چه حرفهای من برای خوانندگان دائمی اینجا، تازه نیست، اما میتوانید آن را در سایت آنلاین روزنامه همشهری بخوانید.
مطلبی که در روزنامه همشهری بود بسیار جالب و چالش برانگیز بود کاش کسانی که صاحب رسانه ها هستند و در تولید محتوا نقش پررنگی دارند این مطلب را بخوانند روشنگری زیادی در آن وجود دارد و نشانه های زیادی، برای کسانی که کمی حتی کمی می توانند افق ها و چشم اندازها را در دنیای رسانه منظورم ایران …چون به شدت غیرحرفه ای است ببینند بسیار مفید است کاش می توانستم این مطلب را به آنها برسانم یا بفهمانم. (منظورم ایران …چون به شدت غیرحرفه ای است)
این مطلب من رو یاد حرفهای سهیل رضایی هم انداخت : اینکه اقتصاد آینده یک اقتصاد معناگرا خواهد بود اقتصادی متکی بر عواطف احساسات اخلاق ملایمت آدمهای قصه گو نیاز اقتصاد فردا هستندمیلیاردرهای عصر بعدی کسانی هستند که قصه بلدند…
ممنون محمدرضا مطلبو پرینت گرفتم دوباره با تمرکز بیشتری بخونم و شاید بتونم به چند نفر دیگه بدم بخونند شاید اثرپروانه ای کار خودشو بکنه.
محمدرضا حرفات و قلمت جدای از بحث علمی آن مثل چای قندپهلوی عصرانه اس خستگی رو از تن آدم درمیاره و یه انگیزه و امیده که بعد این عصر دل انگیز پاشیم بزنیم به دل سیاهی شب…
حرفات برای من اکسیژن خالص اند منو به نفس نفس نمیندازن به من فرصت میدن بدون واهمه عمیقا نفس بکشم. (تجربه خوب نفس کشیدن)
یک ماه پیش قرار شده که برای یک انتشاراتی کاری انجام بدیم و با یک کارمند در اداراه ای آشنا شدم به اسم آقای بناگر و بعد فهمیدم چند تا کتاب داره که به زبان کردی نوشته ۲ تا رمان هم به من هدیه داد که خیلی از این بات خوشحال شدیم – موبایل نداشت و میگفت از اینترنت هم استفاده نمیکنم – میگفت پنجشنبه ها کلاس نویسندگی دارم توی کافه کتاب اگه دوست داشتی بیا .
راستش از خودم خجالت کشیدم که توی یک شهر کوچک هستیم و نمیشناسمش و به نظرم با این تیراژ پایین کتاب کسی نوشته های ایشون رو نمیخونه و قلم دست نا اهل است نه هنویسندگان و دانشمندان و … !!!
به همین علته که محتوای موجود در اینترنت اینقدر سخیف و کسل کننده ست
پ ن :کاش پس زمینه همشهری آنلاین سیاه نبود – مجبور شدم متن رو کپی کنم تو word و بعد بخونم
دوست گرامی سلام
چه خوب می شه نام اون چند تا کتاب رو که به زبان کردی است و رمان ها رو اینجا می نوشتید تا دوستانی که به زبان کردی واقفند و یا اهل رمان خوندن هستند با این نویسنده آشنا می شدند.
بعضی وقتها بعضی از انسانهای زیاده خواه، مجالی برای بودن و مطرح شدن دیگر انسانها نمی گذارند. شاید در این دنیای وانفسا تاثیر هر چند اندکی در دیده شدن هنر این فرد داشته باشید.
چشم خانم ابراهیمی دو تا کتابی که کردی نوشته شده :
۱٫ چاوشاره کی
۲٫ قولولولو
انتشارات کالج در سنندج هم این کتابها رو داره اسم نویسنده هم را اگر جستجو کنید سایر کتابهایش که شامل فارسی هم هست میتونید بنویسید . آقای سراج بناگر
مطلب رو که خوندم، دو نکته به ذهنم رسید:
۱- همان طور که قبلاً تولیدکننده محتوا بیش از تولیدکننده ظرف محتوا سود می برد، و با توجه به نکته ای که در مورد نگرانی از سفارشی شدن محتوا گفتید، فکر می کنم بعدها تولیدکننده ابزارهای مدیریت کننده محتوا توسط مخاطب (سفارشی سازی هر چه بیشتر از طرف مخاطب) سود بیشتری نسبت به تولیدکننده محتوا می کند. ابزارهای مدیریتی که قرار است من مخاطب را از دام سفارشی سازی از نوع گوگلی نجات دهد!
۲- سر کلاس درس اقتصاد کلان که می نشینی، اولین جلسه حرف از نظام های اقتصادی می شود و تاریخچه آن ها. اینکه اول نظام ها کاملا مبتنی بر بازار آزاد بوده، بعدا نیاز به کنترل توسط دولت حس شده و نظام هایی کاملا در نقطه مقابل نظام بازار شکل گرفته و دست آخر، امروزه اکثر نظام های اقتصادی در کشورها، چیزی بین این دو دیدگاه هستند. فکر می کنم در مورد تولید محتوا هم بالاخره این اتفاق می افتد. به عبارتی، تعادلی از سفارشی سازی محتوا از طرف تولیدکنندگان و مخاطبان ایجاد می شود، به نحوی که نه مثلاً گوگل بتواند به آن حد از سفارشی سازی دست بزند یا کانال های تلگرامی بتوانند مخاطب را دچار توهم فهمیدن کنند، نه مخاطبان (چه در سطح اینترنت، چه به طور خاص در شبکه های اجتماعی) بتوانند هر مطلبی را به طور گسترده منتشر کنند