دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

وب‌خوانده‌ها: قیمت‌گذاری در صنعت آموزش

امروز یکی از دوستانم لینک یک گفتگوی کوتاه در سایت باشگاه عقاب‌ها را برایم فرستاد. در این لینک برخی از قیمت بالای آموزش‌های محمود معظمی گله کرده‌اند و برخی دوستان عزیز هم، من را به عنوان نمونه‌ی متفاوت آموزش مطرح کرده‌اند. خواندن این گفتگو بهانه‌ای شد تا من بحثی را که مدتهاست در ذهنم وجود دارد اینجا مطرح کنم. خیلی دوست دارم بحث‌ها و نظرات شما را هم بشنوم. به این شکل هم می‌توانم در آینده تصمیم‌های بهتری در حوزه‌ی آموزش بگیرم و هم اینکه شاید کامنت‌های این پست، مرجعی کوچک اما ارزشمند برای شناخت نگرش مخاطب ایرانی به قیمت‌گذاری خدمات آموزشی در ایران باشد.

از آنجا که گفتگو را به بهانه‌ی محمود معظمی آغاز کردم اجازه بدهید ابتدا توضیح کوتاهی در مورد نگاه خودم به ایشان بگویم. من هنوز او را از نزدیک ندیده‌ام. اگر چه دورادور دوستان مکتب کمال را می‌شناسم. شنیده‌های من در مورد ایشان به سه دسته تقسیم می‌شود:

دسته اول – دانشجویان و شاگردانش هستند که او را بسیار دوست دارند و همیشه و همه جا از او تعریف می‌کنند. من هم برای نخستین بار از طریق یکی از دانشجویانش با او آشنا شدم. اگر تعصب مخاطبان را یک معیار موفقیت بدانیم محمود معظمی «اپل» بازار خود است. همانطور که دارندگان محصولات اپل، همه جا آماده‌اند تا بحث‌های شورانگیز و جدی را در خصوص برتری بلامنازع اپل بر سایر برندها مطرح کنند دانشجویان او هم، از محمود معظمی مانند یک «مذهب» دفاع می‌کنند.

دسته دوم – منتقدان او هستند که از اینکه دوره‌های او بسیار گرانقیمت است گلایه دارند و همه جا این بحث را مطرح می‌کنند.

دسته‌ سوم – همکاران من در حوزه‌ی آموزش هستند که به محض مطرح شدن بحث قیمت‌گذاری خدمات آموزشی در ایران، برخی با حسرت، برخی با تحسین و برخی با حسادت، از قیمت‌های بالای دوره‌های او حرف می‌زنند.

من در دفاع یا انتقاد از محمود معظمی حرفی ندارم. چند محصول او را خریده‌ام و گوش داده‌ام (برخی را هم دیگران به من هدیه داده‌اند). من از قیمت‌گذاری راضی بودم. بیست هزار تومان برای دی وی دی یک سمینار آموزشی مثل ده نمک، برای من قیمت مناسبی بود. اگر چه مفهوم کل آن سمینار، ایده‌ی قدیمی و تکراری Comfort Zone بود. اما حتی برای من هم که چند سالی است این مفهوم را می‌شناسم و در خصوصش کتابها و مقالات زیادی خوانده‌ام، هنوز استعاره‌ای زیبا بود که در ذهن من، جایگاهی ارزشمند برای «ناحیه‌ی امن» ایجاد کرد. بعد از آن در بسیاری از تصمیم‌هایم «ده نمک» به ذهنم آمد و روی تصمیم‌هایم تاثیر گذاشت و به نظرم هزینه‌ای که برای شنیدن حرف‌های او پرداخت کردم بسیار منطقی بود. شاید سخت‌ترین کار، آموختن دوباره‌ی مطلبی باشد که مخاطب فکر می‌کند آن را قبلاً آموخته است و در این سمینار معظمی این کار را خوب انجام داده است. دوره‌های گرانقیمت او را شنیده‌ام اما بازخوردی از آنها ندارم و بهتر است در این خصوص نظر ندهم.

اما آنچه به بهانه‌ی محمود معظمی می‌خواهم بنویسم، بحث در مورد قیمت‌گذاری خدمات آموزشی در ایران است. این بحث در کشور ما چالش‌های زیادی دارد که برخی از آنها را اینجا می‌نویسم:

۱) اساساً نگرش مردم ما به بحث آموزش بر اساس قیمت تمام شده است. ما نگاه ارزش محور نداریم. اگر من یک فیلم خوب ببینم و لذت ببرم و کسی از من بپرسد که چقدر حاضر بودی بدهی تا این فیلم را ببینی؟ من به جای اینکه به لذتی که می‌برم فکر کنم، تلاش می‌کنم هزینه‌های تولید فیلم را محاسبه کنم! یا مثلاً اگر جایی یک شام خیلی خوب بخورم و لذت ببرم، باز هم برای محاسبه‌ی قیمت منصفانه‌ی شام، به هزینه‌ی برنج و گوشت و … فکر می‌کنم.

۲) نگرش قیمت‌گذاری بر اساس بهای تمام شده، جدای از اینکه از لحاظ علمی، تنها روش قیمت‌گذاری نیست و حتی کلاسیک‌ترین روش قیمت‌گذاری است (و مشکلات بسیار زیادی را برای اقتصاد به وجود می‌آورد که آن را جداگانه خواهم نوشت) یک خطای ذهنی بسیار بزرگ هم دارد و آن اینکه کمتر کسی از ما متخصص قیمت‌گذاری و حسابداری بهای تمام شده است. این است که همیشه در محاسبات خود اشتباهات فاحش داریم. من در برخی سمینارها دیده‌ام که برای محاسبه‌ی قیمت تمام شده، قیمت سالن را به تعداد صندلی‌ها تقسیم کرده و با هزینه خوراکی و پک سمینار جمع می‌کنند تا قیمت تمام شده نهایی حاصل شود! در حالی که در قیمت تمام شده سمینار، اگر تنش ها و زحمت‌های کار اجرایی، هزینه‌های تبلیغات و اطلاع‌رسانی، هزینه‌های زمانی بسیار سنگین برای تولید محتوا و … را در نظر بگیریم، عملاً هزینه سالن و خوراکی و پک، قابل صرف‌نظر کردن است.

۳) واقعیت این است که بازار آموزش در ایران یک بازار رقابتی است و محدودیتی در آن وجود ندارد. پس اگر کسی دوره‌ای برگزار کرده و قیمت بسیار بالایی اعلام کرده، مسئولیت آن قیمت‌گذاری با خود اوست. یا از دوره استقبال می‌شود که نشان می‌دهد قیمت‌گذاری درست است و یا استقبال نمی‌شود که فرد مجبور می‌شود قیمت‌ها را تعدیل کند. اگر فضای فرهنگی و بستر رقابتی فراهم باشد، قیمت خود یک سیگنال است. اگر قیمت یک دوره بالا باشد و دوره برگزار شود، این می‌تواند به عنوان معیاری از «تقاضای زیاد برای آموزش در آن حوزه‌ی مشخص» باشد که خود باعث رغبت بیشتر برگزار‌کنندگان دوره‌های آموزشی در آن حوزه، و سپس افزایش رغبت به عرضه خدمات و در نهایت تعدیل مجدد قیمت به یک عدد مناسب‌تر خواهد شد.

۴) واقعیت انکار ناپذیر دیگری هم وجود دارد و آن اینکه توانمندی شرکت‌کنندگان برای پرداخت هزینه‌ی دوره و کارکرد دوره برای توانمند کردن شرکت‌کنندگان، ماجرای مرغ و تخم مرغ است. ما می‌خواهیم به مردم بیاموزیم که موفق‌تر و شادتر زندگی کنند و برای اینکار باید فرد پول شرکت در دوره‌ها را داشته باشد و آنکس که پول ندارد، حتی نمی‌تواند بیاموزد که چگونه می‌تواند پول در بیاورد. به عبارتی، دوره‌های آموزشی ثروتمند شدن و موفق شدن و مذاکره کردن و …، نهایتاً بیشتر برای موفق‌تر شدن قشر متوسط جامعه کاربرد دارد و به سختی بتوان، یک فرد کم‌توان از لحاظ مالی را، با این آموزش‌ها از باتلاق مشکلات و دردسرها بیرون کشید.

من، به دلیل شرایط اقتصادی گذشته و طبقه‌ی کارگری که از آن برخاسته‌ام، مورد اول تا سوم را با مغزم خوب می‌فهمم اما مورد چهارم را با گوشت و خونم درک می‌کنم. چرا که اگر چند مورد حمایت بسیار ساده‌ی دیگران نبود، امروز من هنوز در همان موقعیت اجتماعی و اقتصادی خانواده‌ام بودم.

تا به حال برای اینکه احساس خوبی داشته باشم، سیاست‌های مختلفی را دنبال کرده‌ام. از فایل‌های رایگان روی سایت، تا فروشگاه تراست‌زون برای فروش محصول بدون کنترل پرداخت، تا کلاس‌هایی با قیمت متعارف (در شرایطی که برخی از کلاسها به خاطر محتوای منحصر به فردشان، با قیمت‌های بالاتر هم قابل عرضه بوده‌اند)، تا انتشار کتابهای مختلف و بازخوانی صوتی رایگان کتابهایم برای کسانی که نمی‌توانند هزینه‌ی خرید کتابهای من را پرداخت کنند، تا طرح متمم تا حضور ارزان قیمت و اکثراً رایگان در دانشگاه‌ها و موارد دیگری که دوست ندارم اینجا در موردشان بنویسم چون بخشی از زندگی شخصی من است.

تا کنون برای اینکه این احساس خوب پابرپا بماند مجبور شده‌ام کارهای مختلفی انجام دهم:

از شرکت‌ها هزینه‌های زیاد برای مشاوره و سمینار دریافت‌ کنم تا بتوانم آن را هزینه‌ی کارهای رایگان و ارزان آموزشی بکنم.

از همکارانم بخواهم که هنگام کارکردن با من، رفاه مادی و درآمد زیاد را فراموش کنند و تلاش کنند تا حس رضایت را از احساس خوب مخاطبان عزیزمان دریافت کنند.

ساعات کاری خودم و تیمم را افزایش دهم تا درآمد ما افزایش بیابد و بتوانیم حوزه‌ی آموزش را ارزان قیمت نگه داریم.

برای شرکت‌ها و سازمانهایی کار کنم که از لحاظ ارزشی و اصول اخلاقی، کارهای آنها را دوست ندارم و نمی‌پسندم و …

هر چه جلوتر می‌رویم هزینه‌های پنهان این نوع کار کردن را بیشتر می‌بینم و می‌فهمم و حتی گاه فکر می‌کنم من از سر دلسوزی، به مخاطب خود خیانت کرده‌ام…

احساس می کنم تیمی که با من کار می کند در آینده‌ی نه چندان دور، انرژی و انگیزه‌ی امروز را نخواهد داشت. وقتی می‌بینند که ده تا چهارده ساعت در روز و هفت روز در هفته کار می‌کنند اما درآمدشان بسیار کمتر از زحمت و تخصصشان است، مطمئن نیستم که بتوانند به این سبک کار ادامه دهند.

احساس می‌کنم خودم به دلیل محدودیت‌های اقتصادی ایجاد شده، فرصت بیشتری را برای کسب درآمد و فرصت کمتری را برای مطالعه و یادگیری می‌گذارم. من زمانی هیچ روزی کمتر از ۱۰۰ صفحه کتاب نمی‌خواندم و این عادت ۱۵ سال ادامه داشت. حدود یک سال است که متوسط مطالعه‌ی من به ۳۰ صفحه کتاب در روز کاهش یافته است. من زمانی در هر سال یک یا دو کتاب می‌نوشتم. امروز که حرفهای بهتر و مهم تر دارم و حسرت نوشتن ده‌ها کتابی که مطالبش بر روح و جانم سنگینی می‌کند، سه سال است که دست به قلم نبرده‌ام.

دو ماه از هوش مذاکره گذشته و من که روزانه ۲۲ ساعت و هفته‌ای ۷ روز کار می‌کنم، نتوانسته‌ام ۱۰ تا ۲۰ ساعت وقت برای تهیه‌ی بسته‌ی آموزشی کامل آن بگذارم.

احساس می‌کنم جاهایی کیفیت را فدای قیمت می‌کنم. می‌دانم که اگر یک دوره‌ی آموزشی را در هتلی در یک جای دنج برگزار کنم و یک هفته مخاطب را از فضای کار و زندگی جدا کنم، اثربخشی دوره‌ام ۵ تا ۱۰ برابر می‌شود. اما به دلیل اینکه هزینه‌ی دوره‌ام ۲ برابر خواهد شد از این کار صرف نظر می‌کنم. می‌دانم دوره‌ی سفر از جهنم بهترین دوره‌ای است که می توانم برگزار کنم. اما به دلیل اینکه زیان ده است آن را برگزار نمی‌کنم. می‌دانم اگر شهریه‌ی برخی دوره‌هایم ۲ برابر شود، می توانم ابزارهای کمک آموزشی و کارگاهی بهتری را مورد استفاده قرار دهم و ماندگاری آموزشم را ده برابر کنم اما این کار را نمی‌کنم. گاهی احساس می‌کنم در حال خیانت به دانسته‌های خودم در صنعت آموزش هستم.

احساس می‌کنم هر چه بیشتر تلاش می‌کنم و بیشتر ایمیل پاسخ می‌دهم و بیشتر می نویسم و بیشتر درس می‌دهم، تعداد ناراضی‌ها زیادتر شده. جالب اینجاست که نارضایتی من هم بیشتر شده است. می‌بینم از زندگی شخصیم هیچ چیز نمانده اما مخاطب هم رضایت خاصی ندارد. یا لااقل مخاطبان ناراضی از بی‌توجهی بیشتر از مخاطبهای راضی از توجه هستند.

در نهایت احساس می‌کنم زندگی شخصی خودم را بر باد داده‌ام. زندگی اطرافیان و همکاران نزدیکم را (در حوزه‌ی آموزش و نه کسب و کار و تجارت) قربانی اهداف و رویاها و ارزش‌هایم (که البته با آنها هم مشترک است. اما شما کمتر از آنها می‌شنوید و نام من را بیشتر می‌بینید. به عبارتی تلاش و توانمندی و خیرخواهی آنان قربانی تثبیت برند من به عنوان یک آدم خیرخواه شده است) کرده‌ام و امروز که نگاه می‌کنم، با وجود گردش مالی بالا در مجموعه، دغدغه‌های مالی معمولی ما باعث شده از کلان‌نگری در این حوزه غافل شویم که این گناه را نمی‌توانم بر خودم ببخشایم. ما هنوز نتوانسته‌ایم افراد توانمند در حوزه‌ی آموزش تربیت کنیم و این ناشی از غرق شدن ما در روزمرگی‌هاست. برخی هم که خیلی ساده فکر می‌کنند. می‌گویند ما می‌آییم و رایگان کار می‌کنیم و یاد می‌گیریم و بعداً کمک می‌کنیم و تو باید فکر افزایش انسانهای توانمند باشی و … غافل از اینکه اجرای همین پروژه‌های توسعه‌ای خود هزینه‌ای بسیار سنگین دارد که از چشم کسانی که بیرون گود هستند دیده نمی‌شود.

گاه فکر می‌کنم دوره‌های لوکس گرانقیمت با موضوعات بسیار خاص برای مدیران خاص بگذارم و از بودجه‌ی آن – مثل رابین‌هود! – هزینه‌های آموزش رایگان  وارزان را تامین کنم. گاه فکر می‌کنم به همه‌ی شرکای تجاریم بگویم که بخشی از سود خود را برای آموزش بگذارند (که فکر می‌کنم ممکن است اصل این کیک ‌هم به دلیل سهم خواهی بیشتر من از آن، از روی میز ناپدید شود!).

زمانی فکر می‌کردم تراست زون، راه‌حلی برای تامین هزینه‌های آموزش است. اما محدودیت زمانی اجازه‌ی توسعه و مدیریت و برنامه‌ریزی برای آن را از ما گرفته است و تنها هزینه‌ی عرضه‌ی رایگان فایلهای رادیو مذاکره توسط آن تامین میشود.

جمله‌ی ولتر برای من مانند یک آیه‌ی آسمانی ارزشمند است:

The Road To Hell is paved with good intentions…

جاده‌ی جهنم را با نیت‌های خوب، سنگفرش کرده‌اند…

احساس می‌کنم با نیت‌های خوبم، راهی به سوی جهنم می‌سازم. برای خودم. برای همکارانم و برای جامعه‌ای که همه چیزم را برای آن گذاشته‌ام…

و چنین است که این روزها گزینه ترک همیشگی فضای آموزشی کشور و محدود کردن فعالیت‌هایم را به فعالیت‌های اقتصادی، آرام و – تا امروز – پنهانی، روی میز قرار داده‌ام. گزینه‌ای که زندگی بهتر برای دوستان و همکارانم، آرامش و یادگیری بیشتر برای خودم، از بین رفتن تنش‌ها و تهدید‌ها و کاهش نقد‌ها و نارضایتی‌های مخاطبان را به همراه خواهد داشت…

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


221 نظر بر روی پست “وب‌خوانده‌ها: قیمت‌گذاری در صنعت آموزش

  • باران گفت:

    این خیلی مطلب غمگین و دردداری بود 🙁
    تنها کاری که از دستم برمیاد، معرفی تراست زون به دوستانم و در وبلاگ شخصی ست و خرید خودم از آن. کاش می شد کار بیشتری کرد. راه سختی رو دارین می رین. لطفا یه فکری بکنین چون خیلی وقتها آدمهای بسیار خوب وسط یک راه سخت ، از خیر ادامه مسیر می گذرن. این نه سزاوار شماست و هم ما که خیلی به شما و متممم و روزنوشته ها دلبسته و محتاجیم، گناه داریم این وسط رها بشیم.

  • علي اكبر رضواني گفت:

    با نهايت ارادتي كه نسبت به شما دارم و بسيار از شما بابت زحماتي كه در زمينه آموزش ميكشيد سپاسگزارم در تكميل مقاله شما بايد به عنوان كسي كه آموزشهاي محمود معظمي را تجربه كرده بگويم كه درست است آموزشهاي ايشان گران است اما مهمترين خصيصه معظمي اين است كه آن حرفي كه به ديگران ميزند را اول خودش اجرا ميكند. اين شايد وجه تمايزش باسايرين باشد.

  • حسین دانش گفت:

    محمد رضا ی عزیز
    من خیلی قبولت دارم چون مردی
    ریش و قیچی هم که دست خودته داداش

  • feri گفت:

    اولین بار است ازمشکلات مالی بیشتر هم برای گروه میگویید فکر میکنم هر علاقه مندی به متمم سهم خودش مشارکت خواهد کرد ببینید نیاز به مسایلی مثل شاد زیستن و غیره نیاز جامعه است وبرخی بر این موج میرانند والبته ا گر کم فروشی نکنند و به قول شما شبه علم را وارد ان نکنند وروانشناسی را با رمالی قاطی نکنند خوب انها هم دارند کارشان را میکنند اما اساسا شما که مطالعات چند بعدی وعمیق خود را با ذکر منابع رایگان ودر حد رایگان در اختیار علاقه مندان می گذارید وبه ویژه مطالعات به روز وبکر وبا وسواس علمی ومنابع اکادمیک وبا روش ونگاه علمی ودانشگاهی صمیمانه در اختیار علاقه مندان میگذارید خوب مقایسه خودتان با افرادی که یک یا دو بخش از یک کتاب قدیمی با احتمالا چاشنی شادابی وامیدواری واحتمالا اجرای خوب (من یکی دو سی دی بسیار سطح پایین دیدم) اساسا با بهترین سخنرانان هم قابل مقایسه نیست کار علمی با مجلس گرم کردن قابل مقایسه نیست شما منابع را میگویید ماهی گیری را نشان می دهید ان هم بهترین ماهی ها وبیشترین را فرق مهم دیگر انها هم مشخصا برای تجارت امده اند والبته چون شادی وامیدواری را گسترش می دهند مخاطبان تازه اشنا با این مطالب راضیند اما مخاطبان شما این قدیمی ها و رابیزها را خیلی وقت پیش خوانده اند وتازه ها را از شما میشنونند وقدر دانند محمد رضا خودت چگونه قدر دان اساتید ومعلمان خوبت بوده ای ما متممی ها هم اینچنین قدر دان تو خواهیم ماند نگران همکارانت هم نباش ان ها هم دغدغه فرهنگ وپیشرفت دارند من فکر میکنم بچرخد کافی است .در جامعه ای که در سبد خریدش کتاب و فرهنگ نیست البته از این راه هم میشود میلیونی درامد داشت اما دیگر متمم نیست اقا همان رابینهودی بروید تخصص بازاریابیو وغیره را به تاجران وصنعتگران بفروشید واما فاجعه انجایی است که خودت از مطالعه حتی کمی عقب بمانی به نظر میرسد اگر بار تکالیف وبررسی انها را از دوش خودت وهمکارانت بر داری کلی وقت ازاد میشود هزینه اش از فایده اش بسیار بیشتر است .

  • pouya sheikh-hasani گفت:

    سلام، یه مقدمه ی کوتاه، اینا بیشتر صحبت های خود شماست که از فیلتر مغز من و مدل ذهنی من رد شده، مجبورم بگم که با اشاره به صحبت های خود شما انسجام ذهنیم از بین نره و مطلب کوتاه بشه:

    من در حال آموزش به مدیران اقتصادی کشور هستم و فکر میکنم آموزش امروز آنان، فوریت بیشتری دارد تا آموزش جوانان فردا، تازه بنظرم بیشتر این مدیران اقتصادی مهندسی، پزشکی و حقوق خوندن ;))

    ما مردم حسودی نیستیم. ما برای «خلق ثروت» احترام قائلیم. آنچه دلگیرمان می‌کند «کسب ثروت» است…
    تو کتاب عقلانیت و توسعه یافتگی از شکاف شخصیتی، تضاد تعارض بعنوان یه عامل مهم یاد میکرد
    الان بیشتر مملکت کارمندن،به نظر میاد یه عده قابل توجهی ماموریتم واسه خودشون تعریف نکردن، چه برسه به مسئولیت

    فایل صوتی دکتر فیض بخش را قطعا به یاد دارید، یادتونه با چه هدفی اومدین ام بی ای ؟ توسعه کسب و‌کار.
    میگفتید سن میره بالا ارزش آفرینی رنگ میبازه، جالبه واسم که
    درسهای ام بی ای با موضوعات سایت mindtools یکیه

    همه کار تیمی رو دوست دارن، منم دوست دارم بشرطی که سرپرست تیم باشم، کار تیمی،نقد، واژه های مقدس، نتایج نامقدس
    تو کتاب جامعه شناسی خودمانی میگفت نقد ورزش صبحگاهی جامعه ماست، ادمم که ورزش نکنه مریض میشه

    اینجا سرزمین میانبرهاست
    البته یه پسر تا ارشد و سربازیش تموم شه متوسط ۲۷ سال رو داره، تو طول دوره تحصیلشم که مهارت هایی که باید رو‌، کسب نکرده، مجبوره دنبال میانبر باشه، وگرنه عمرش به سبک زندگی قد نمیده

    اینا رو گفتم تا بدونین گیر‌نمیدم، تلاش کردم تا مدل ذهنیتون دستم بیاد.

    من میگم به قول خود شما ما هنوز به نقطه صفرم نرسیدیم، عوض کردن فرهنگ و‌جامعه لااقل چند دهه زمان میبره

    راهکاری که به عقل ناقصم میرسه بگم:
    تو مصاحبه با اقای صائبی واقعا جای خوشحالی بود که متوسط سن مخاطبان سایتتون پایین اومده ولی سن مخاطبان شما واقعا جا داره پایینتر باشه و بنظرم واسه خودشون ضرورت داره
    هیچ سیستم و نظامی تو‌ مدرسه و دانشگاه واسه توسعه مهارت ها وجود نداره !

    متاسفانه واسه خیلی از دانشجوها خصوصا لیسانس متمم نا آشناست ،‌چه برسه دانش آموزان، ماشاالله شما هم که کلی منابع و تریبون دارید، از مجتمع علامه طباطبایی بگیرید تا انجمن علمی دانشگاه ها !

    داشتم یه مقاله از آقای محمود روز بهان استاد بهشتی راجبه توسعه پایدار میخوندم،
    آموزش شما هم که آموزش توسعه پایداره، تو تعریف توسعه پایدارش نوشته بود نیازهای نسل حاضر برطرف بشه و ظرفیت های نسلهای بعد از بین نره !
    اوضاع نسل جدیدم خودتون بهتر میدونید و تو new generation راجبش صحبت کردید

    بنظرم مقوله آموزش برای اولیا هم خیلی مهم و شاید به قول شما واسه بعضی ها مقدس باشه و براش هزینه هاااا میکنند، واسه انتخاب رشته ای که با فلان رتبه فلان رشته و دانشگاه قبول میشه و یک ساعت نمیشه خدا تومن میدن،هزینه حامیان متمم واسه بعضی دانش آموزای مدارس غیر انتفاعی هزینه ی یک روزشونم نمیشه

    ترویج و اطلاع رسانی و آگاهی برای این قشر از مخاطبین بنظرم راهکار خوبی باشه و اون تمایزی رو که دنبالشن، ایجاد کنه، اون قانون ۸۰/۲۰ هم اگه درست باشه که تاثیر خوبی تو جامعه میزاره.
    البته همه دوست دارن خاص باشن، تحسین بشن و موفق بشن و رضایت داشته باشن
    تو خیلی بحثهای متمم مثلا استعدادیابی و خیلی بحث های دیگه،شما بارها برمیگردی به نوجوونی، وقتی تو الکسا سنجش تو ایران ۳۲ هست یعنی واسه ما آموزش خیلیییی مهمه

    میدونم من و امثال من بیرون گود تیم متمم هستیم، ولی میتونید تصور‌کنید اگه نشه افراد توانمند تربیت کنید و آموزش بدید، چه اتفاق بدی میفته ؟ مگه نمیفرمایید منابع ما محدوده، انرژی و انگیزه ما محدوده
    البته واقعا زیر دست شما تربیت شدن با زیر سنگ اسیاب فکر نکنم تفاوت خاصی داشته باشه
    یاد اون غلط پیش داوری و قضاوت تو متمم افتادم ;))
    نمیدونم تو متمم سیستمی برای آموزش و ترویج اعضا وجود داره یا نه، شاید ابتدا باید یشه آموزشه ترویج

    ارزو میکنم جامعه ام درگیر چشم و همچشمی و رقابت بشه که تا حدود خوبی هست، ولی تو کسب مهارت ها و توسعه و تفکر سیستمی

    یادآوری: قرار بود صحبت با مبینا هااا رو ادامه بدید

    ببخشید طولانی شد، نوشتن واقعا لذت بخشه، خصوصا اگه از دغدغه باشه
    من که دلم روشنه و امیدوار…

  • بهرام گفت:

    سلام
    خیلی کنجکاو شدم بدونم الان که حدود یک سال از انتشار این متن میگذره و متمم هم یک ساله شده هنوز هم باید نگران اتفاق افتادن پاراگراف آخر باشیم. ضمن این که فکر کنم در قسمت اموزش وبسایت خوندم امسال رو صرف سر و سامان دادن به فضای آنلاین می کنی. اگر امکان داره میخوام بدونم برنامت برای سال بعد چیه؟(البته امیدوارم این کامنت رو هم حتی اگر جواب ندی بخونی)
    تشکر

  • سینا گفت:

    محمدرضای عزیز سلام،
    من شما رو تمجید میکنم ، رسالتی رو که خودت رو در قبال اون شدیدا مسئول میدونی ، بخاطرش وقت میذاری، هزینه میکنی، حرص میخوری ، اذیت میشی و سخت تلاش میکنی ، ولی با حداکثر توان و وجودت، در راستای اون هنوز پایدار و پیگیر هستی.
    نظراتی به ذهنم رسید که فکر کردم شاید در کنار کمکهایی که میتونم در حد توانم به تو و گروه پر قدرتت انجام بدم ، به عنوان همفکری اینجا مطرح کنم:
    ۱- حس بی حد و مرزت رو برای تلاش در مورد ارتقاء سطح دانش و آگاهی مردمان ایران زمین کاملا درک میکنم ، چون من هم همینطور هستم، ولی بدیهیه که در یک سیستم باید راهی برای زنده موندنش پیدا کرد وگرنه با از بین رفتنش ،اهمیتی نداره که چه نیتی پشت اون سیستم بوده . وتنها راه اون اینه که با دید بیزنسی به این موشوع نگاه کرد.در این راستا باید و باید راهی رو پیدا کرد که این سیستم آموزشی نه تنها خودش رو بچرخونه بلکه سود آور هم باشه، چه میدونم ، از راه جذب اسپانسر، ارائه تبلیغات در سایت ، تولید محصولات در بازارهای مختلف که خریدار داشته باشه و یا هر راه دیگه.
    ۲- من احساس میکنم که سیستم آموزشی فعلی تو در یک چیز ضعیفه و اون هم تبلیغات هستش. من خیلی و خیلی ها رو میشناسم که هنوز با تو و این سیستم آشنا نیستن ولی کاملا به این مطالب نیاز دارن و حاضر هستن برای یادگیری هزینه پرداخت کنن.بنابراین باید برای شناسایی و جذب اونها راهی روپیدا کرد.
    ۳-به نظر من جامعه مخاطبان تو فقط جامعه علمی هستن ، و فکر میکنم باید مطالب رو به نحوی برای جامعه بازاری و دیگر جوامع، با دید بیزنسی ارائه کرد.
    محمدرضای عزیز صمیمانه بابت خلوص نیتت و گروه خیلی خوبت تشکر میکنم و امیدوارم که بتونیم راه های خوب و موثری برای پایداری و توسعه این سیستم پیدا کنیم.
    خیلی خوشحال میشم که درباره پستم نظر بدی.

  • علی گفت:

    محمدرضا شعبانعلی عزیز…..من پاسخ شمارو درباره آموزشهای گران محمود معظمی در یک کلمه توضیح میدم وآن هم اصل قیمت هست که خود معظمی در کلاسهاش توضیح میده و اون هم اینه که برای اینکه قدر چیزی رو بدانید باید قیمتش رو بپردازید….ایده آموزشهای رایگان ایده خوبیست اما باید به این دقت کرد تازمانی که من پولی صرف آموزشها نکنم قدرش رو هم اون چنان نمیدونم.

    نکته دومی که میخوام اشاره کنم اینه که محمود معظمی در بیشتر کلاسها و دورهای آموزشیش تجربه کاری خودش رو میفروشه مثلا در کارگاه شادباشید و ثزوتمند شوید تجربه بزینسی کار خودش رو میفروشه واین رو اول جلسه هم اعلام میکنه به همه…..

    نکته سوم هم اینه که آموزشهای محمود معظمی به دلیل ارائه فوق العاده قوی ایشون و جو شاد و تفریحی که ایجاد میکنه آموزشهای ماندگار و خاطره انگیزی هست به همین دلیل کسی که یکبار در سمینار یا کارگاه ایشون شرکت کرده باشه معظمی براش جذابیت خاصی پیدا میکنه چون تا جایی که من اطلاع دارم ایشون فردی هستند که دائما در حال یادگیری هستن وحتی درارائه وسخنرانی هم در ایران بی همتا هستند به طوری که من بارها در سمینارهای ایشون شرگت کردم و شاید توی سه ساعت سمینار هرگز احساس خستگی و کسالت نکردم اما چند وقت پیش در یک سمینار اساتید بزرگ بازاریابی کشور شرکت کردم و اینقدر سمینار خشک بود که بعد از یکساعت خسته کننده شده بود………همه ی اینها ارزشهای کاری معظمی رو میرسونه وبه همین دلیل هم هست که باوجود گران بودن دوره های آموزشی ایشون ولی طرفدارهای ایشون هرگز کم نمیشن بلکه بیشتر هم میشن….

    نکته چهارم : معظمی شخصیت کاملا کاریزماتیک و اثرگذاری داره در عین اینکه بی ادعا و خودمانی هست و کسی که با معظمی برخورد داشته باشه حتی اگر از معظمی دلخور هم باشه اما معظمی براش فرد اثرگذاری محسوب مبشه و جایگاه خاصی برای خودش داره

    نکته آخر : معظمی سرش توی کار خودشه و مثل یک جزیره جدا داره کار خودش میکنه و طرفدارهای خودش رو داره و نه تشنه لایکهای بیشمار در فیس بوکه و نه تشنه اینکه براش دست بزنن و هرگز و هرگز کسی از معظمی نشنیده که ایشون درباره کسی یا شخص خاصی یا همکارانش در سمینارها و کارگاههاش حرفی بزنه.وکار خودش میکنه

  • Majid Soltani گفت:

    سلام آقای شعبانعلی
    من از فضایی که بوجود آوردید ممنونم.
    اما به نظر من صادق نبودن با طرف مقابل و کم فروشی نیز چاقویی است که فضای آموزشی را تهدید میکند.
    من مقاله ای را از سایت آقای معظمی، ۷۷۰۰تومان خریدم و برای شما نیز ارسال کردم. لطفاً خودتان ملاحظه بفرمایید متوجه منظورم خواهید شد
    موفق باشید

  • شهرزاد گفت:

    … امیدوارم ” پاراگراف آخر ” هیچوقت اتفاق نیفته … !
    ما رو ببخشین اگه بعضی وقت ها، شما و این وضعیت و ارزش تلاشهای بی دریغ تون رو درک نمی کنیم و انتظاراتی بیشتر از توانتون داریم یا …
    برای این رسالت ارزشمندی که در پیش گرفتین، تا جایی که از دست مون بربیاد، با هر طرحی که کمک میکنه، همه جوره کنارتون هستیم و ازتون پشتیبانی می کنیم … ( البته از طرف خودم میگم )
    و باز هم ممنون بابت تمام دغدغه های مهربون و انسان دوستانه ای که دارین …
    این دغدغه ها، خیلی برام با ارزشه …

    • هومن کلبادی گفت:

      آفرین شهرزاد جان
      جانا سخن از زبان ما میگویی
      از زبان خودم میگم که مطمئنم روح بزرگ و سخاوتمند محمدرضای عزیز ، هرگز مایل به حادث شدن پاراگراف آخر نیست ولی اجتناب از اینکار ، فقط با تشویق و حمایت زبانی ما ممکن نیست . اول می خوام از صمیم قلب از صاحبخونۀ عزیزمون و تیم مهربون و زحمتکششون تشکر و قدردانی کنم و مطمئنم تو این مدت حس کردن که به قول آقای سهیل رضایی عزیز ، عدۀ بسیار زیادی رو مبتلا به خودشون ، دیدگاه متفاوت و زیباشون ، قلم شیوا و رساشون ، سخاوت بی بدیل و قلب بزرگشون و بسیاری دیگر از صفاتی که اگه نگم بی نظیر ، واقعاً کم نظیر هست کردن .
      با اجازه از تیم محترم متمم ، می خوام دو جمله با محمدرضای عزیز خصوصی حرف بزنم :
      محمدرضا جان سلام . امیدوارم خوب باشی و امروز که بیش از ۷ ماه از تاریخ نگارش این دل نوشته می گذره ، به این نتیجه رسیده باشی که خیلی ها دوستت دارن و به شما مبتلا شدن . محمدرضا جان خیلی ها مثل خود من ، متاسفانه خیلی زود به داشته ها و نعمت هایی که در اختیارمون هست ، عادت می کنیم و به اون اندازه که باید و شایسته است ، قدرشون رو نمی دونیم . از کوچک ترین لذت ها و داشته ها ، تا دوست های خوب پدرو مادر و خانواده ، همسر خوب ، رفاه نسبی ، محمدرضای نازنین و خونۀ گرم و صمیمیش ، عشق ورزیدن و دوست داشته شدن . . . تا سلامتی که به نظرم بزرگترینشون هست واقعاً قدر نمیدونیم و به بودن و داشتنشون عادت می کنیم . میدونم از بی مهری ها و نقدهای سطحی ، از نارضایتی ها و اعتراضات بی مورد ، از کم لطفی های مکرر ، از خیلی کاستی های دیگه خسته هستید و کاملاً هم حق دارید و باید به خودتون ، خواسته هاتون ، آرامش و سلامتیتون و خیلی چیزای دیگه فکر کنید ولی ما چی ؟ اینا رو به خصوصیات و ذات بی معرفت من ببخشید . این متاسفانه خصلت خیلی از ماها شده که گله رو به قدردانی ، انتقاد رو به تشکر و تعریف ، درخواستهای بی حساب رو به ملاحظۀ شرایط موجود اولویت می دیم و شما رو می رنجونیم . ما رو ببخش محمدرضای عزیز . همونطور که خودتون در فایل مذاکره در مورد زندگی شخصی ام با علیرضا صائبی عزیز گفتید ” رسالت محمدرضا شعبانعلی اینه که حال اطرافیانش رو خوب کنه ” مطمئنم که به این مطلب باور دارید و امیدوارم بتونیم ما هم قدمی برای بهتر شدن حال شما برداریم ، هر چند کوچک ( به شکل یک micro action )
      در پایان عرایضم که طبق روال معمول روده درازی هست میخواستم یک داستانی رو بگم :
      یک روزی که برای یک سفر کاری و به طور اتفاقی با یکی از دوستان اصفهانیم دهۀ اول محرم رو در مشهد بودم ، دیدم که ایشون برای ناهار هر روز در حسینیه ای که به نام پدرشون در مشهد ساخته بودن ، روزانه بین ۷ تا ۱۰ هزار غذای نظری میدادن به اسم خیرات برای پدرشون . یکی دیگه از دوستان که شاهد بود که چه افرادی برای گرفتن غذا سر و دست می شکنن ، به ایشون اعتراض کرد و گفت ” فلانی ، شما فکر نمیکنی که به جای اینکار ، بهتر بود هزینۀ اینکار رو به نیازمندا میدادی ؟ ” اون دوستمون گفت : ما بین ۷ تا ۱۰ هزار غذا میدیم ، درسته ؟ ما هم بر اساس شواهد تایید کردیم ، ایشون گفت اگر از بین این ۷۰۰۰ نفر ، نمیگم ۷۰۰ نفر ، نمیگم ۷۰ نفر ، ۷ نفر نیازمند واقعی باشن ، من راضیم ! اون دوست ما که انتقاد کرده بود با شنیدن این جواب که واقعاً از دل اون آدم حکایت می کرد ، قانع شد و دیگه اعتراضی نکرد .
      الان روی صحبتم با شماست محمد رضای عزیز : اگر اون منتقدها و ناراضی ها از رسالت و ماموریت شما در این عالم که سرشار از حساب و کتاب و چرتکه انداختن و عدم توجه به همنوع هست مطلع بودن و حداقل به خودشون زحمت میدادن که با گوش کردن فایل مذاکرۀ زندگی شخصی شما و خوندن تعدادی از دل نوشته هاتون برای رها و یا حداقل خوندن متن کپی رایت سایتتون ، با دیدگاه و نقطه نظرتون آشنا میشدن ، این رفتار ها رو نمیکردن . بگذارید به پای خوی ناسپاسی خیلی از ماها .
      محمدرضای عزیز ، دوستتون دارم و بی نهایت برای شما احترام قائل هستم و برای سخاوت و بزرگ منشی شما
      امیدوارم همیشه در کنارمون باشید تا از وجود نازنین و سخاوتمندتون بهره ببریم . به امید دیدار در ۶/۶
      ارادتمند شما – هومن کلبادی۹۳/۵/۶

  • غزل گفت:

    سلام
    شاید دیر باشه ولی خب خوبه که بگم.
    همه ما الان سوار یه کشتی هستیم که سکاندار اون شما و همکاراتون هستید روزانه به تعداد سرنشینان این کشتی داره اضاف می شه که خب مسلم هست رشد ماها بیشتر از شما هاست.برای این همه مسافر روبه رشد اگر شما وگروهتون بخواین بتنهایی امکانات این کشتی را افزایش بدین این کشتی غرق می شه و شاید مثل تایتانیک فقط خاطره ای از اون بمونه. وقتی یه کشتی دچار بحران(طوفان) می شه همه افراد کشتی می شن خدمه .تو این شرایط اگر شما و گروهتون بتنهایی بخواین این گشتی را به مقصد برسونین این کشتی غرق می شه “این یه واقعیته”.پس شاید فدا کردن یه سری ارزش ها مثل “قیمت کلاس ها” و کمک گرفتن از خود ما(که این لازمه کشتی در حال حاضره ) واسه رسیدن به هدف اصلی لازم و ضروری هست.خودتون وهمکاراتون فدا نکنید چون لازمه ی یه کشتی خوب سکانداری شاداب هست.یادتون نره ماها هم تعدادمون زیاد هم توانایی های مختلفی داریم,صرف کردن قسمتی از روزمون واسه آینده ی خودمون کمترین کاری هست که می تونیم واسه خودمون بکنیم.یه نظر هم داشتم واسه تراست: زون خیلی ها هستن هم صداشون خوبه هم خوب کتاب می خونن شاید با راهنمایی, ما بتونیم قسمتی از این کار را ما انجام بدیم(البته نمی دونم به خوبی شما بشه! ).(راستی این نظر آخرم ایراد زیاد داره ولی فکر کنم گفتنش خالی از لطف نبود).
    موفق و پیروز باشید.

  • محمد علی هشیار گفت:

    محمد رضای عزیزم
    قرار بود بعد از خوندن کامنت های این پست نظرت وتحلیلت درباره ی برنامه ی خودت رو بگی
    اما انگار خبری نیست این همی پیش نهاد این همه حمایت نوشتیم چی شد پس؟
    ما استین هامون رو بالا زدیم منتظر ندا هستیم

    • محمدعلی جان. قرار نبود که فقط «حرف» بزنیم. می‌خواستیم با ایده‌های شما یک «راه جدید» برای «عمل» پیدا کنیم که تا حد خیلی خوبی به ما کمک شد.

      ما بعد از کامنت‌های این پست، همه رو پرینت گرفتیم و فکر می‌کنم تا حالا با حدود ۳۰ تا آدم روی هم بیشتر از ۲۰۰ ساعت حرف زدیم و یک طرح کامل در آوردیم که چه باید کرد. تو این یکی دو روزه روی سایت می‌گذارمش…

      • باران گفت:

        خوب .. خدا رو شکر. با خوندن کامنتها و جوابهای شما ترس از دست دادن متمم از بین رفت.
        ممکنه لطفا لینک نوشته ای رو که در بالا بهش اشاره کردین (یک طرح کامل در آوردیم که چه باید کرد. تو این یکی دو روزه روی سایت می‌گذارمش…) بدین؟ اگه البته طرح رو، روی سایت گذاشته اید.

  • پگاه گفت:

    سلام
    من از این پست اینطور فهمیدم که شما میخواهین از جمع ما برین؟
    این و بدونید تک تک حرف هایتان در پوست و خون ما رخنه می کنه و ما بهش فکر میکنیم و سعی میکنیم در زندگی بکارش ببندیم.ما وام دار تمام آموزش های(که حاصل سالها تلاش،عرق ریختن ها،شب بیداریها…) هستیم که به رایگان در اختیارمان می گذارید. اما مطمئن باشیدتاکید می کنم مطمئن باشید این همه تلاش بی ثمر نیست.روزی خواهد رسید که ما از پیشرفت در کار و تحصیل و زندگی مان برای معلمان( به واسطه آموزش هایش )می نویسیم ما که بیشترمان از طبقه کارگران و طبقه کارمندان این جامعه هستیم. خدا قوت به تمام آنان که حرف می زنن و عمل می کنن

  • ياسين اسفنديار گفت:

    با سلام به محمدرضا جان
    اگر به اسم شما را خطاب مي كنم. بگذار بحساب دوستي يكطرفه اي كه در اين چند روز در من ايجاد شده
    ديروز كتاب عزت نفس و مكالمه تلفني شما رو دانلود كردم و طي “مذاكره اي كه با خود” داشتم قرار شد واريز كنم
    ولي شب كه سي دي همايش گرگان را باز كردم . ديدم در آن سي دي كتاب عزت نفس هم هست.
    به خودم گفتم پس پول ۱۹۵۰۰ را واريز نمي كنم چون منطقي است. و گفتم: من سي دي آن را داشتم
    ولي وقتي امروز اين مقاله را خواندم . نظرم برگشت. حتما تمام وجه را واريز مي كنم .
    خيلي دوست دارم كه بيشتر از اين واريزي داشته باشم ولي شرايطش را در اين روزها ندارم.
    محمد رضا جان. شما خوب مي دانيد كه چه مسيري را انتخاب كرده ايد و خوب ميدانيد كه آخر اين مسير جز خستگي و ازدست دادن خيلي شچيزها چيز ديگري نيست.
    ولي از شما عاجزانه درخواست دارم . حال كه مي خواهيد به اين سبك آموزش دهيد. آن روش رابين هودي را اجرايي كنيد
    اگر خيلي خودخواهانه بگويم. قرار نيست ما شما را تفكر شما را و … براي اين چند سال بخواهيم. و بعد فرسوده شويد و بگوييم …… نگويم بهتر است. اين را هم بدانيد . آقاي معظمي را مي شناسم و نوشته ها و فايلهايش را شنيده ام . ولي نوشته هاي شما روي من تاثير بيشتري گذاشت. شايد به دليل همين باشد كه نرخ روي كارتان نمي گذاريد. و همه چيز را مي گوييد.

  • م-م گفت:

    سلام باور کنید شوخی نکردم شاید سوالمو اینجا نباید میپرسیدم. ولی منطق فازی یه روش برای پیدا کردن جواب توی شاخه مهندسی هست.مدتی هست که رو این قضیه کار میکنم یکی از مقاله هایی که خوندم از این روش استفاده کرده بود متاسفانه توضیح نداده که توابع فازی استفاده شده چطوری بدست امده . این شده برای من یه چالش کوچیک توی زندگیم. البته چالش های بزرگ تر هم دارم مثلا کار یا… بخوام همشو بگم سردرد میاره. اگه وقت آزاد پیدا کردم یک نگاهی به کتابی که گفتید میکنم نه برای این که جواب سوالمو پیدا کنم برای این که چیز جدیدی شاید توش باشه. در ضمن به نظر من دلیل نمیشه که اگه یه چیز قیمتش بیشتر هست پس کیفیت خوبی هم داره مثلا این تفاوت رو توی دانشگاه های دولتی و آزاد میشه حس کرد که کیفیت آموزشی توی دانشگاه های دولتی بیشتر بوده با این که پول نمیدیم.

    • دلیلش اینه که دانشگاه‌های دولتی روی چاه نفت نشسته‌اند. بنابراین قاعدتاً نمی تونید دانشگاه‌ها رو با کسب و کارها در فضای رقابتی مقایسه کنید.
      در فضای رقابتی، قیمت و کیفیت با همدیگر Correlation دارند. اون کتابی که براتون نوشتم راجع به Function Development خیلی خوب توضیح داده و کاملاً دید میده به آدم.

  • م-م گفت:

    یک سوال علمی دارم . اینکه توی منطق فازی تابع عضویت را چطور تعریف میکنیم و اینکه چطور از آنها استفاده میکنیم لطفا با ذکر منبع توضیح بدید

    • بیشتر به نظرم اومد که چنین کامنتی می‌تونه یک شوخی باشه! قاعدتاً آدم بیسوادی مثل من اینجور چیز ها رو نمی‌فهمه.
      البته یک کتاب یادم اومد که ۴ یا ۵ سال پیش می‌خوندم و خیلی دوستش داشتم. گفتم از این فرصت استفاده کنم و اینجا بنویسمش. سیبروک اسم نویسنده بود و اسم کتاب Life’s Little Challenges چالش‌های کوچک زندگی که خیلی خوب منطق فازی رو برای آدمی مثل من که در اون فضا نبود توضیح داده بود. اگر درست یادم باشه دیکته‌ی اسم نویسنده این بود: Sibrook

  • saraQ گفت:

    محمدرضاجان سلام
    راستش از وقتي تراست زون رو برامون گذاشتيد با تمام وجودم تلاش كردم منم مثل شما يه قدم تو اين راه بردارم
    هميشه فكر مي كردم اگر كاري كه بلدم به ديگران ياد بدم ممكنه رو دستم بلند شن و نذارن پيشرفت كنم اما شما يادم دادي روزي رسون خداست
    ياد دادي تنگ نظر نباشم
    ياد دادي اخلاق و شرافت كاري داشته باشم
    ياد گرفتم اجتماعي زندگي كردن ايني نيست كه من دارم زندگي ميكنم
    محمد رضا خيلي چيزاي ديگه ياد گرفتم اميدوارم خداوند شما رو بيجواب نزاره كه مطمئنم نخواهد گذاشت
    اميدوارم خيلي زود اونايي كه تو و تيم پر قدرتت رو مورد انتقاد قرار ميدن خيلي زود شرمنده شن خيلي زود
    راستي من بابت دانلود فايل از تراست زون ۳۹۵۰۰ تومن به شما و گروه بابت اجراي بهتر اين پروژه بدهكارم اما خداي من ميدونه هنوز امكان پرداختش رو ندارم اما به محض اينكه بعد از ۴ ماه حقوقم رو بگيرم حتما بخاطر خودمم كه شده پرداخت مي كنم(بخاطر خودم ميگم چون الان ميدونم عزت نفس من با پرداختش افزايش پيدا ميكنه)

  • nazi گفت:

    سلام ، جناب آقای شعبانعلی من در سمینارهای زیادی ، در زمینه های مختلف شرکت میکنم و برای یک جوینده علم و خودشناسی ، محتوی آموزش خیلی مهم تراز قیمت اون هست . من اولین بار جنابعالی را در سمینار اصول و فنون مذاکره ثروت آفرینان دیدم و واقعا آموزشهایتان کاربردی بود و من خیلی آموختم و جالب اینکه آموزشهای شما هم در کار و تجارت و هم در زندگی شخصی و اجتماعی کاربرد دارند و الان هم که رادیو اقتصاد را گوش میدهم واقعا از صحبتها و تجربیاتتون استفاده میکنم و همیشه براتون بهترینهارو آرزو میکنم . من در سمینار ۳ روزه شاد باشید و ثروتمند شوید آقای محمودمعظمی شرکت کردم و باوجود قیمت بالا ، کاربردی و بومی نبود ، ایشون فقط گزیده هایی از آنتونی رابینز ، برایان تریسی و نویسندگان انگیزشی دیگه رو در سمینار انتقال میدن و سمینارشون شدیدا یک بعدی و تجاری و فقط با هدف کسب پول و درآمد برای خودشان است . برخلاف ایشون آقای شاهین فرهنگ هم به بعد مادی توجه دارند و هم بعد معنوی و قیمت سمینارهاشون خیلی پائینه و من هر موقع در سمینار آقای فرهنگ شرکت میکنم از لحاظ روحی شارژ میشم. در واقع در سمینار شما و آقای فرهنگ ، شنونده خیلی احساس خوبی داره و هربار چیزهای تازه و زیادی یاد میگیره که توی هیچ کتابی پیدا نمیشه و بیانگرکلی مطالعه و تجربه است وخیلی کاربردیه ولی در سمینار آقای معظمی فقط چند مطلب تکراری و قدیمی ،تکرارمیشه و نتیجه اینکه افرادی مانند شما و آقای شاهین فرهنگ الگو میشوید و یک عده تحصلیلکرده و آگاه ، مرید شما میشوند و هر جای دنیا که باشید باز دنبال شما هستند ولی سمینار های آقای معظمی یک بار مصرف است و افرادی که ایشون را نمیشناسند یا خیلی خام هستند ، یک بار پول زیادی میدن و در سمینار ایشون شرکت میکنند و دفعه بعد فرار میکنندو تا آخر عمر دیگه در سمینار ایشون شرکت نمیکنند ، در حالیکه همان افراد با جان و دل در سمینار تکراری شما و آقای فرهنگ شرکت میکنند . چون شما و آقای فرهنگ فقط پول براتون مهم نیست ، بلکه عالم هستید و دغدغه انتقال علم و تجربیاتتون به دیگران رو دارید .با آرزوی بهترینها و موفقیت روزافزون برای شما و گروهتان . در ضمن من یک پیشنهاد هم داشتم که اگر امکان ایجاد یک بانک اطلاعاتی در مورد سرمایه گذاران و افرادی که مهارت دارند و یا ایده های جالب و عملی دارند ، بوجود می آمد باعث یک حرکت بزرگ در ایجاد کسب و کارهای کوچک میشد و یک تیم هدایت کننده و مشاور نیز در راس این کسب و کارها قرارمیگرفت تا با تجمیع سرمایه های سرگردان ، ایجاد اشتغال شود و به ورشکستگی و آزمون و خطا منجر نشود . در به برنامه های مشاوره رادیو اقتصاد این حلقه مفقوده کاملا بچشم میخورد . عده ای میگویند سرمایه داریم ، مهارت نداریم و عده ای دیگر هم میگویند مهارت و ایده داریم و سرمایه نداریم و ۲سالی که من این رادیو را گوش میدهم ، این قضیه ادامه دارد و تکرار میشود و افراد ماهر هم که به تنهایی کارشان را شروع میکنند قبل از به جریان افتادن کار پولشان تمام میشود و سرخورده میشوند و فکر میکنم در شرایط فعلی جامعه ما ، بیشتر از سمینار و آموزش ، کمک به ایجاد کسب و کار وهدایت و نظارت بر آن توسط افراد آگاه و باتجربه و پر محتوا مانند شما ، ضروری تر است . حداقل مرکزی باشد که باعث معرفی این دو گروه به هم باشد . باتشکر ، خداوند در تمام عرصه های زندگی یار و یاورتان باشد.

    • امید گفت:

      من با دیدگاه شما کاملا مخالفم
      من در ۲ کارگاه ایشان شرکت کردم، شاد باشید بود و شخصیت آهنین
      هر دو زندگی و کسب و کار من را متحول کرد، با دوستانی که در این کارگاهها پیدا کردم
      از آنها هم خبر دارم زندگیشان دگرگون شده
      !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱
      استاد معظمی ممنونم.

  • ایمان گفت:

    مشکل ، سوخت رسانی قطار در حال حرکت شماست که هر روز داره طولانی تر و بزرگتر میشه و مسافر های زیادی رو رایگان سوار میکنه ، با وجود افزایش سوخت رسانی توسط شما دیگه جواب گو نیست و سرعتش اومده پایین ، تازه هر از چندگاهی یکی از مسافرها حرف بی ربطی می زنه یا به قطار آسیب می رسونه و یا از کند شدن سرعت گلایه می کنه ، یک نفر هم همیشه زیر چشمی حواسش به شماست تا راز شوم این همه خیرخواهی رو پیدا کنه و متاسفانه همیشه هستند کسانی که به قطار در حال حرکت سنگ می اندازند.
    اگه همین جوری پیش برین برخلاف خواسته شما قطار متوقف میشه ، چون دیگه نه سوختی وجود داره نه انگیزه ای برای شما و کارکنان قطار !

  • نیکو گفت:

    به نظر عملی‌ترین راه برای رفع این مشکلات اینه که یه سری خَیِر پیدا کنید( یا پیدا کنند) که به مخاطبانِ آموزش‌های شما(و نه شما) اسکالرشیپ بدند. این خَیرین رو ممکنه خود شما یا مخاطبانتان پیدا کنند، میتونند به هر تعداد و به هر مقدار اسکالرشیپ بدند و به هر نحوی که دوست دارند مخاطبان را گزینش کنند. ممکن است با توصیۀ شما یا بر اساس رزومۀ افراد یا میزان نیاز واقعی مخاطب اسکالرشیب رو اختصاص بدند. میتونند برای هر مدت دلخواه این کار رو انجام بدند. این خَیرین ممکنه این کمک‌ها رو با نیت‌های متفاوت انجام بدند: به خاطر علاقشون به شما و برای گسترش افکار و آموزش‌هاتون. صرفاً برای انجام یک کار خیر. برای این که به علم و گسترش اون کمک کنند(که من مطمئنم خیرینی از این دست در کشور ما زیادند که حاضرند به گسترش علم کمک کنند)، برای این که شما از اونها نامی ببرید، یا برای این که از میان مخاطبان شما افراد خاص با رزومه‌های خاص رو برای فعالیت‌های مورد نظرشون گزینش کنند.

    • میدونی نیکو. حرفت رو می‌فهمم. من فقط یک مشکل کوچیک دارم. کلاً یک مقدار نگاهم به کار خیریه منفیه (البته همه‌ی خیریه‌ها من رو می‌شناسند و من همه جور کمک می‌کنم)‌ اما احساسم اینه که کاری که دوام داره باید سیستمی باشه.

      من اگر ببینم مسئول یک کشور یا کدخدای یک ده یا … کیسه بر پشت می‌ندازه و شبانه نان به در خانه‌ی مردم می‌بره ذوق نمی‌کنم. گله می‌کنم که چرا سیستم اقتصادی پایداری درست نمی‌کنه که اون مسئول اگر هم فوت کرد و نبود، نان همچنان به خانه‌ی مردم برسه. آن هم نه به عنوان اعانه…

      • milad گفت:

        ولی محمد رضا امام علی (ع) هم همین کار رو می کرد و البته فکر کنم برای اون موضوع دوم هم تلاش می کرد.نمیدونم پس صحبتی نمی کنم!

        • نیکو گفت:

          آقا میلاد عزیز
          با عرض سلام
          ما نه امام علی هستیم نه فاطمه زهرا! این حرف شما مثل اینه که انتظار داشته باشید آدما هر روز راه بیفتند تو خیابونا و ادای سوپرمن و اسپایدرمن رو دربیاردند. (با عرض نهایت ادب و احترام و اگر پوزش من رو پیشاپیش بپذیرید:لطفاً واقع گرا باشید!).

      • نیکو گفت:

        سلام
        فکر می‌کنم نتونستم منظورم رو درست برسونم. حرف من این نیست که شما خیریه بخواهید! حرف من اینه که اگر یکی از مخاطبان شما خواست خیریه بگیره بدونه کجا بره.(که البته اطمینان وجود داشته باشه که این جایی که میره درِ بسته نباشه و به شخصیت و مقامش هم توهین نشه).
        من داشتم پیش خودم فکر می‌کردم که همون‌طور که در معتبرترین دانشگاه‌های دنیا هم در کنار سیستم‌های Scholarship که دارند سیستم‌های Donating هم دارند و از یه دست میگیرند و از یه دست میدند بشه یه چیزی تو اون مایه‌ها شبیه‌سازی کرد.
        در ضمن اشاره هم کردم که اون دانیتر ممکنه اصلاً با هدفی کاملاً مادی و اقتصادی و غیرمعنوی این کار رو بکنه و در واقع براش مثل یه جور سرمایه‌گذاری باشه که میوه‌اش رو هم به موقع بچینه، مثلاً اشاره کردم: گزینش یه سری افراد خاص(که البته اون موقع فقط همین به ذهنم رسید) ولی ممکنه به مرور زمان و با صحبت دوستان اهداف دیگری هم پیدا بشه، مثلاً ممکنه یه نفر حاضر باشه پول خیلی خوبی هم وسط بذاره و تنها خواستش این باشه که فقط چنتا برگۀ کوچیک خاص(مثلاً بروشور معرفی شرکت یا تراکت یا هر برگه دیگری) تو پک‌های پذیرایی باشه یا دوتا بنر تبلیغاتی پشت در سالن جلسه بزنه، یا اصلاً ممکنه این دانیتر خُرد باشه! و اصلاً کلّه گنده هم نباشه! مثلاً فرض کنید من دانشجویی هستم که میخوام برای پایان‌نامم برگه‌های نظرسنجی پر بشه یا پایان نامم کیفیه و باید با ۱۰ نفر مصاحبه کنم و حاضرم برای این کار تا ۲۰۰هزار تومن هم هزینه کنم و مثلاً هزینۀ شرکت تو یه دورۀ خاص شما برای دانشجوها یا یک کتاب یا CD شما ۲۰هزار تومنه، من میام ۱۰ تا دانشجویی که همین ۲۰ تومن هم براشون هزینۀ سنگینیه رو حمایت میکنم و در عوض اونا هم برای من نظرسنجی پر میکنند یا تو مصاحبۀ من شرکت می‌کنند، اونا خوشحالند که تو دورۀ شما شرکت کردند یا کتاب و سی ـ دی شما رو خریدند و من هم خوشحالم که پایان نامم جمع شده و از طرف دیگه اطمینان هم دارم که چون من یه لطفی به اونا کردم اونا هم به من لطف میکنند و برگه های منو با دقت بیشتری پر میکنند یا سوالات منو با دقت بیشتری جواب میدند و دغدغۀ من دغدغۀ اونا هم میشه. یا هر هدف غیرمعنوی(به تعبیری) و اقتصادی دیگه‌ای میتونه دنبال بشه که ممکنه هیچ‌وقت به ذهن من نرسه.
        در واقع من میگم یه سیستمی پیاده کنید که دوره‌های شما خودش بهانه‌ای بشه که آدمایی که به هم نیاز دارند ولی از وجود هم خبر ندارند یا به هم دسترسی ندارند همدیگرو پیدا کنند! (به نظر من این فقط گیرندۀ خیریه نیست که به خَیِر نیاز داره و خَیر هم به خیردیده(در مقابل خیرندیده) نیاز داره و حتی کسی هم که صِرف کار خِیر کمک میکنه و هیچ چشمداشت مادی نداره حتی اون هم به این کار نیاز داره!) در واقع من میگم دوره‌های شما در کنار هزار و یک منفعتی که داره باعث نزدیک‌تر شدن آدم‌ها به هم دیگه هم بشه!
        و شما زیرساخت این کار رو هم دارید.(تراست زون)….
        البته این سیستم چون یک سیستم انسانی خواهد بود کلاً پیچیده خواهد بود، حالا این که از پیچیده‌ترین نوع سیستم‌های انسانی هم هست! (کلاً وقتی آدما با هم بده بسون که معنویات هم قاطیش باشه پیدا میکنند روابطشون بسیار پیچیده میشه! مثل رابطۀ زن و شوهر یا استاد راهنما و دانشجو یا دوتا شریک یا … و همیشه این مشکل پیدا میشه که آیا ترازو میزون وایساده؟ یا نکنه یکی بیشتر از اون یکی داده؟! و بعضی وقتا همچین فکرایی اون رابطه رو کلاً به نابودی میکشونه)، بنابراین باید سیستم بسیار دقیقی طراحی بشه که باگ نده!!! (اولین و مهمترین قدمی که من الان به ذهنم میرسه این که گیرنده و دهنده به هیچ وجه نباید از هویت هم مطلع بشند، ولی حتماً هزار و یک نکتۀ ظریف دیگه که در لحظه به ذهن نمیرسه وجود خواهد داشت و باید روش بسیار فکر بشه تا توش خطا به وجود نیاد)
        به هر حال فکر می‌کنم حتی اگر این روش هم جواب نده ولی این که شما از شرکای تجاریتون بخواید هزینۀ فعالیت آموزشی شمارو تقبل کنند در درازمدّت اعتمادی که اونها به شما دارند رو هم زیر سوال خواهد برد! ( مثلاً فرض بگیرید یکی از اونها و فقط یکیشون، لحظه‌ای و فقط یک لحظه، این فکر به ذهنش بیاد که طرف داره با پول من برای خودش شهرت به هم میزنه! یا هر فکر دیگه‌ای از این دست)، البته من شرکای شما رو نمیشناسم و دیدی هم به تفکرات اونها ندارم ولی در مجموع وجهۀ جالبی نداره و به هر حال همون پیچیدگی‌هایی در روابط تجاریتون پیش میاد که در بالا هم اشاره کردم و وقتی آدما بده بسونی که قاطیش معنویات باشه با هم پیدا می‌کنند روابطشون شدیداً پیچیده میشه و این پیچیدگی‌ها بعضی وقتا تا جایی پیش میره که اصل رابطه زیر سوال میره و کلاً اون رابطه رو به نابودی میکشونه! یعنی به زبون ساده میخوام بگم: سعی کنید روابط تجاریتون رو تجاری نگه دارید و پیچیدشون نکنید و فعالیت تجاریتونو با فعالیت آموزشیتون قاطیش نکنید که در نهایت یک آش شلم‌شوربایی درست بشه که آخرش هیچ‌جوری نشه جمعش کرد! اگر بخواهیم حد اغراق‌آمیزش را در نظر بگیریم (اگر جسارت نباشه) پای فعالیت آموزشی شما لنگ شده، بنابراین حالا و در این شرایط نمیتونید از پای فعالیت تجاریتون مایه بذارید و اون رو در معرض ریسک قرار بدید. در نظر بگیرید که خدای نکرده کوچکترین آسیبی به اون وارد بشه! هر دو پای فعالیت‌های شما فلج خواهد شد! در واقع باید گفت: بگذارید فعالیت تجاری تجاری و فعالیت آموزشی آموزشی بمونه، یعنی: فعالیت تجاری نباید مشکل فعالیت آموزشی رو حل کنه، فعالیت آموزشی خودش باید از درون خودش رو اصلاح کنه و خودش مشکل خودش رو حل کنه و بتونه رو پای خودش بایسته. در نهایت امیدوارم زیاد بیهوده‌گویی نکرده باشم و از این که درازگویی کردم هم معذرت میخوام.
        با این امید که مثل همیشه موفق و سرزنده باشید.
        پ.ن. وَلاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا

  • نیکو گفت:

    به قول کسی: کار در حوزۀ آموزش با دریافت هر هزینه ای باز هم نمی ارزد.
    (فقط کسی که تدریس واقعی کرده از ساعت ها کاری که در پشت اون یکی دو ساعت حرف زدن گذشته خبر داره)

  • مرتضی محمدی وند گفت:

    جناب شعبانعلی عزیز:
    تو گنج ما هستی. چشمه ی زلال ما هستی. ما برای موفقیت های تو دعا می کنیم.من چندان دور از آتش نیستم. من هم برای آموزش تلاش های زیادی کرده ام و از سختی های آن آگاه هستم. من می دانم که چقدر برایت دشوار بوده است که به جای تشکر کردن ها زخم زبان بزنند و به جای فهمیدن درد ، جای درد را فشار دهند. درد ما اموزش دهندگان ، فهمیده نشدن است. من سخنرانی هشتم شما را گوش می دهم. امیدوارم از راهی که پیش می روی برنگردی. زیرا باعث تحول در بسیاری از اطرافیان شده ای.
    در ضمن به طراح سایت بگو در همین جا برایت لینک بارگذاری بگذارد تا ما هم گفته هایمان را برایت بفرستیمو با فایل صوتی بفرستیم. موفق باشی.

  • عظیمه گفت:

    سلام و وقت به خیر خدمت استاد عزیز، آقای شعبانعلی و گروه همراه (تیم متمم)

    با تمام فشردگی کار و تلاش های بیش از پیش شما؛ و عملا دست روی دست گذاشتن های ما، آرزو داریم هنوز هم شما به ما انرژی دهنده باشید و امیدواری در هدفی والا را از تیم متمم یادبگیریم…

    ایمیلی در خصوص راه کارهایی ممکن برای پایداری برنامه آموزشی و… برای استاد گرامی فرستادم و انشاء الله که مفید و کاربردی باشه.

    با آرزوی خرسندی و موفقیت های بیش از پیش برای تیم متمم.

  • مرتضی محمدی وند گفت:

    چقدر سخت است که اب دستت باشد و از تشنه لبان پول بطلبی تا سیراب شوند!
    اما تو هم برای بدست اوردن اب صخره هایی را در پیش داشته ای که از انها زخمی تر از همه به ما رسیده ای!
    به تشنگان آب بده تا بچشند و از آب جویان بخواه که حمایتت کنند که تو در این راه تنها نیستی.
    ۰۹۱۲۱۶۱۲۷۸۷

    • واقعاً از متن من درخواست کمک مالی برداشت کردی دوست من؟

      فکر می‌کردم خیلی شفاف راجع به تاثیرات سیستمی و چند جانبه‌ی قیمت گذاری در صنعت آموزش و کیفیت خدمات ارائه شده صحبت کرده‌ام.

      ممنونم مرتضی جان.
      ما همانطور که صدها میلیون تومان از جیب برای آموزش هزینه کرده‌ایم، باز هم هزینه می‌کنیم. دردمان کسانی هستند که «دردمان» را درک نمی‌کنند…

  • حسین گفت:

    سلام محمدرضا
    در مورد دوره های آقای معظمی باید بگم که ایشون در اهواز میخواهند دوره ای برگزار کنند به نام نوابغ فروش، که هزینه آن بیشتر از ده میلیون تومان هست .اگر خیلی خوش بین باشیم فقط نوابغ فروش میتونن توی اون دوره شرکت کنن(مرغ و تخم مرغ).
    همیشه فکر میکنم چطور میشه به کودکانی کمک کرد که خانواده اشون محتاج نان شب هستند .اونها علاوه بر اینکه فقر مالی دارند از فقر فرهنگی شدید هم رنج میبرند . به همین دلیل بچه های این افراد هم نسبت به خودشون بیشرفتی نمیکنن.
    خداروشکر همیشه در جامعه افراد خیری هست که این بچه ها حداقل یک شب در میان گرسنه نخوابند … اما برای فقر فرهنگی آنها محدود افراد خیری کاری انجام می دهند. در سطحی بالاتر تو هم داری کار خیری در راستای فقر فرهنگی میکنی ، که قابل تحسین است پس خسته نشو .
    در مورد قیمت خدمات اموزشی تو: شاید چاره کار پورتفولیویی از خدماتت باشد . به عنوان مثال برای مذاکره کنندگانی که می دانی وضعیت مالی خوبی دارند دوره ایی با کیفیت ، و حرفه ایی برگزار کن.
    برای آنهایی هم که میدانی در ابتدای راه توسعه خود هستند و شاید توان مالی نداشته باشند محتواهای رایگان در سایت به همین نحوی که انجام می دهی خوب است .
    و بقیه خدماتت در بینابین این دو حالت.
    در مورد اون ۵ درصدی که گویا دلت رو خون کرده اند : محمد رضا بعضی ها بی انصاف هستند چاره ای نیست. من هم بعضی وقتها به تو انتقادهایی دارم حالا بگویم یا نگویم یا پشت سرت بگویم ولی می دانم که خوبی های تو به یک درصد بدی های تو می چربد و نباید بی انصافی کرد
    همینکه برای تو پیام میگذاریم یعنی مطالبت را میخوانیم و به تو احترام میگذاریم هرچند از تو انتقاد هم داشته باشیم
    افرادی که با حرفها و نوشته هایشان تو را اذیت میکنند هم از اول حرفهای تو را میخوانند و از حرفهای تو تاثیر میپذیرند و بعد تو را می آزارند ناراحت نشو همین تاثیر کافیست تا روزی در زندگی بیاد بیاورند و برایشان ثابت شود و وجدان بیدارشان باعث شود با انصاف شوند…
    من اگر به جای تو بودم از اینکه بر بی انصاف ها تاثیر میگذارم شاید خوشحال میشدم

  • milad گفت:

    محمد رضا من یه کامنت گذاشتم رو همین پست الآن یه هفتس تایید نشده.می خواستم بدونم اصلا به دستتت رسیده ،نرسیده چی شده!

    • میلاد کامنت‌های قیمت‌گذاری هنوز حدود ۲۰۰ موردش تایید نشده. اما انقدر بچه‌ها توضیح داده‌اند و ایده‌داده‌اند خیلی طول می‌کشه تا من یکی یکی بخونم. چون برام مهمه. سیاست ارائه‌ی خدمات آموزشی در واقع سرنوشت و استراتژی تیم بزرگ ماست که برامون چیزی در حد مذهب می‌مونه! اینه که خیلی حساس هستیم بهش.
      عذر می‌خوام که اینقدر طول کشیده میلاد عزیز.

  • الهام خوشفام گفت:

    متن قابل تاملی بود
    برای پاسخ دادن درست این بود که کل دیدگاه ها رو بخونم ولی صادقانه می گم که این کار و نکردم وفقط چند تای اول رو یه نیم نگاهی انداختم و ازین بابت عذرخواهی می کنم 🙂
    طبیعیه که هر کسی نظر شخصیش رو می نویسه منم همین کارو می کنم ، نمی دونم تکرار هست یا نه !
    وقتی متن رو می خوندم دایم کلمه تفویض اختیار یا اصطلاح شبکه ای ش که فکر می کنم خودت هم باید وارد باشی “deligate ” تو ذهنم تکرار می شد.
    ببین تو یک نفری با حجم عظیمی از اطلاعات ، ولی داری خودت و با انجام جزیی ترین کار ها مث پاسخ دادن به ایمیل ها به صورت شخصی مستهلک می کنی . هر چقدرم که انرژی و توان داشته باشی آخر آخرش یک روز ۲۴ ساعته!
    یه مطلب دیگه هم اینه که بخشی از مخاطبانت که داری وقت به این با ارزشی خودت رو در اختیارش ون میذاری افرادی نیستن که واقعا با تو هم هدف باشن یعنی یا دنبال پز و ژست قضیه هستن یا براشون سرگرمی و تفریح محسوب میشه و این قسمت از وقتت دقیقا داره پرت میشه !
    شاید بهتر باشه به جای انتخاب بین آموزش به همه افراد نفر به نفر شخصا و در همه محیط های مجازی ممکن از فیس بوک تا وبلاگت و یا کلن کنار کشیدن از این حوزه یه گزینه دیگه اضافه کنی : چند نفر رو انتخاب کن که فکر می کنی این قابلیت رو دارن و به جای آموزش کل جامعه ایرانی که معلوم نیست از هر ده آموزش تو چند تا ش رو دقیقا متوجه بشن و چند تاش رو واقعا اجرا کنن برای آموزش همین چند تا وقت بذاری .بعد از یه مدت تو چند تا محمد رضا داری که می تونی مطمین باشی همه حرفات رو درست یاد گرفتن و می تونن جای تو باشن و می تونی به عملکردشون نظارت داشته باشی …

    • الهام فکر کنم کامنت‌ها رو بخونی بهتر باشه.
      چون توضیح دادم که ما ۲۱ نفر هستیم که شبانه روزی کار می‌کنیم و نتیجه اش رو شما می‌بینید. بقیه‌اش در متن کامنت ها هست.
      من هنوز در ایران معلمی رو نمی‌شناسم که یک ساختار غیر انتفاعی ۲۰ نفره درست کرده باشه.
      بزرگمرد مذاکره‌ ایران و پدر معنوی من، بعد از ۵ دهه فعالیت آموزشی، هنوز هم انفرادی کار می‌کنند…

  • الناز گفت:

    یکی از طرفدارانتونم خیلی وقته…خودمم تو حوزه آموزش کار می کنم و دغدغه هاشو نه به اندازه نو ولی خیلی کمتر می دونم. ایده هاتون همیشه عالیه و هر کدومش مجزا می تونه بصورت یه موسسه و واحدجداگانه یا هر چیزی که اسمشو گذاشت انجام بشه… اما چیزی که این چند وقته گیج کنندست اینه که اومدی همزمان دست رو چند تا کار گذاشتی همشونم داری نسبی می بری جلو و حداقل انتظاری که من خودم از اول داشتمو برآورده نکردی…مثل طرح متمم…این ایده یه ایده عالی و بکر بود یعنی هست…دغدغه خیلی از جوونایی که ما تو قشر آموزش می بینیم می تونستی از اول رو این طرح مثل یه بیزنس نگاه کنی مثل یک اکسس سنتر….منظورم از بیزینس کسب درآمد بالا و اینا نیست تا یه سری خدماتتو رایگان بعد از یه حدی لول بندی کن و برو جلو ..خودش یه طرح کار و کسب می خواد شاید… اولش یه جوری شروع کردی هیجان انگیز بعدش خودت موندی که چه استقبالی شد و بردیش تو قالب رادیو اقتصاد و نمی دونم دیگه …و خوب به نظر من میشد بعضی از ایده ها رو تو دل ایده هات تعریف کنی نه جداگانه که انرژی کمتری از خودت و تیمت بگیره مثل تراست زون…..جسارت نشه استاد در نهایت ما از الان تا آخرش فقط شاگرد شماییم و بس.

    • الناز جان. حرفت رو می‌فهمم و قبول دارم. اما واقعیت اینه که همه‌ی این حرفها وقتی معنی داره که آموزش رایگان نباشه که من نمی‌تونم و دوست ندارم این کار رو بکنم. میدونم میگی احمقانه است. اما من نمی‌تونم!

      وقتی هم رایگان باشه، ساختار نمی‌دی. مدل کسب و کار تعریف نمی‌کنی و … همین میشه که گفتی.

      همیشه آرزو می کنم کسی بیاد با پشتکار و حوصله‌ی محمدرضا شعبانعلی و حماقت دیوانه‌وارش و یک دل سنگ که بتونه از همه پول بگیره! می‌دونم کشور نیاز داره.

      • شاگرد کوچک تو گفت:

        سلام، شما از یک طرف هدفتان ارائه آموزش با قیمت مناسب و رایگان است ولی از طرف دیگر با هدف ایجاد زندگی بهتر برای دوستان و همکاران و آرامش و یادگیری بیشتر برای خودتان و از بین رفتن تنش‌ها و تهدید‌ها و کاهش نقد‌ها و نارضایتی‌های مخاطبان !!! گزینه ترک همیشگی فضای آموزشی کشور را مطرح کردید. شما خودتان را درگیر نظر ۵% از منتقدانتان می کنید و از ۹۵% که مشتاق ارتقای دانش و مهارتهای خود هستند می گذرید!!!!!!!
        می خواهید به تمامی کسانی که استطاعت مالی برای تامین هزینه دوره ها را ندارند کمک کنید و این فرهنگ را در جامعه جا بیاندازید ولی نگرانید جامعه این تفکر را پس بزند و مورد نقد قرار بگیرید.
        آرزو می کنید کسی بیاد با پشتکار و حوصله‌ی محمدرضا شعبانعلی و حماقت دیوانه‌وارش و یک دل سنگ !!!!که بتونه از همه پول بگیره!
        نمی دانم قبل از طرح گزینه ترک آموزش ، آنهم با آن دلایل( کاملاً منطقی است و لی نه از زبان شما!!!) آیا به تبعات آن فکر کرده اید؟شما چه در سر دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
        شما هدفتان مشخص است. حداقل برای خودتان… و میدانید چه کار می خواهید و می توانید بکنید .منابع و محدودیت های خود را بهتر از هر کس می دانید. در نتیجه بهترین راه آموزش به شیوه خودتان را هم می دانید. آیا واقعاً راه چاره را از زبان ما می خواهید بشنوید؟؟؟
        حداقل در کامنت های این پست کسی مخالف هزینه دوره ها نیست و همه دل سنگ دارند!!!

      • الناز گفت:

        میفهمم استاد …اصلا احمقانه نیست…اگر که باشه برای کشورم آرزوی هزاران کار احمقانه مانند این دارم…و خوب اون روی سکه هم میشه آموزشی در سطح متوسط برای قشر وسیع و مستهلک شدن تیم اجرایی…یادتون باشه شما باید کم کم جانشین پروری هم بکنید ما به صدها محمدرضای شعبانعلی نیاز داریم…در نهایت مطمئنا شما بهترین تصمیمات را خواهید گرفت
        ….در ضمن اگر به شخص سنگدل نیاز داشتید روی من حساب کنید 🙂 موفق باشید

  • الهه.د گفت:

    سلام
    محمدرضا استاد عزیز سلام!
    ماهایی که به این سایت میایم همه آدمای کاملی نیستیم و داریم آموزش می بینیم من حتی وقتی خوندم که این سایت رو به همه معرفی کنید فقط تونستم خودمو راضی کنم که به ۱ نفر معرفیتون کنم.بیشتر سایت شما و دکترشیری رو میرم واسه فهمیدن و لذت بردن.من مفاهیمی رو که شما میگید و نظرات خیلی از آدمای خوشفکر دیگه رو میخونم حرف خودمم میزنم هیچوقتم احساس نکردم که باید جواب من داده بشه .دلم میخواد آهسته و پیوسته برید (شماوهمکاراتون) تا هم فرصت همراهی رو از طرفداراتون نگیرید و هم خسته نشید که خسته میشیم از فکر اینکه چرا تو وطن ما مثل جاهای خوب فکرای ناب نمیگیرن؟؟؟؟

  • مهدی رجبی گفت:

    محمد رضا جان سلام
    من در زمان شروع طرح متمم نظرم رو برات نوشتم ولی نمیدونم به دستت رسیدیا نه، که دوباره اینجا مینویسم
    به نظر من درسته پول همه چیز نیست ولی خیلی چیزها هست
    درسته که تو کارهای اموزشی رو واسه پول و کسب درامد انجام نمیدی ولی اگر تو و همکارانت تامین نباشد چگونه میخواهید این کارها رو ادامه دهید.اصلا مگه در بلند مدت ممکنه که یه گروه با تمام توانش کار کنه و حتی سلامتیش رو به خطر بی اندازه و اخرش هم از لحاظ مالی در سطح مناسبی نباشه؟
    من به شخصه برای اینکه تو و امثال تو بتونن کارهای اموزشی رو دنبال کنن و برای اون وقت بگذارن حاضرم هزینه کنم.نه اینکه دلم برای تو و همکارانت سوخته باشه نه، برای اینکه به نفع خودم هم هست
    من حاضرم هزینه دوره ها رو به صورت معقول و واقعی بپردازم تا تو و همکارانت هم بتونین کارهای اقتصادی کمتری انجام دهید و وقت ازاد بیشتری رو برای ما بگذارید
    به نظرم این یک معامله منصفانه هست

    من اگر بخوام هزینه فرصت رو مد نظر قرار بدم میبینم که با گوش کردن به یک فایل یا ترجمه یک کتاب به وسیله تو دیگر لازم نیست راهی که تو رفتی رو دوباره برم و چندصد کتاب رو بخونم که خیلی از اونها حتی مفید هم نیست و این جوری خودم هم وقت بیشتری رو دارم برای اینکه به زندگیم برسم

  • سارا.ش گفت:

    من از زمانی که این پست رو خوندم و بعد هم شماره دو ش رو هی با خودم کلنجار رفتم که نظرمو بنویسم یا نه. به خودم مهلت دادم که برم کمی فکر کنم بعد بیام و کامنت بذارم … اما احساسم هیچ فرقی نکرد و ترجیح میدم بگم، شاید کمی سود داشته باشه که از نگفتنش بهتر باشه:

    اول بگم اینکه کسی نیست که توی این سایت از دور ترین نقاط ایران خواننده و مخاطب شما باشه و به شما حس عاطفی نداشته باشه نشون دهنده ی اینه که شما برای همه ی ما بیشتر از معلم و استاد و … هستید و همه ی ما شما رو مثل برادر خودمون دوست داریم.
    من توی تمام طول عمر مجازیم به خاطر ندارم چنین رابطه عاطفی عمیقی توی یک سایت دیده باشم. طوری که مخاطب اینقدر از سر دلسوزی توصیه هایی بکنه که: “برادر من! تفریح کن برا یخودت وقت بذار و ….” هر چند من جوابهای شما به این کامنتها رو دیدم و دیدگاهتون رو می دونم.

    اما همین نقطه قوت دوست داشتنی نقطه ضعف هم هست. ببینید من چند سال پیش با شما و تفکرتون آشنا شدم (برنامه ماه عسل) همون وقت برام فوق العاده جذاب بود صحبت هاتون. اما متاسفانه من توی دنیای مجازی دنبالتون نگشتم. تا اینکه لینک سایتتون رو دوستی برام ایمیل کرد. من اومدم اینجا و صرفا به خاطر همون یک حس فوق العاده که چند سال قبل به من داده بودید اومدم ازتون تشکر کردم و رفتم. همین. چرا همین؟ چون تصورم این بود که اومدم توی سایت شخصی آدمی که دیدگاهش رو قبول دارم و دوست دارم و اون شخص هم داره یادداشتها و اطلاعاتش رو (مثل همه) منتشر می کنه!
    توی سایت نگشتم تراست زون رو ندیدم و اعتراف می کنم مهمترین دغدغه شما (آموزش برای همه) رو درک نکردم.
    تا این یکی دو ماهه اخیر که از فیسبوک دوباره به اینجا هدایت شدم! اتفاقی! وقتی ارتباط صمیمانه ی شما رو دیدم!
    تازه فایلهای رایگان رو دیدم. تراست زون رو دیدم و ……
    اما اینهمه ذوق زدگی من مدت زیادی دووم نداشت. چون احساس کردم این آدم زیادی داره مایه می ذاره و اینطور که میگه چقدر زمان داره برای مخاطب میذاره پس خیلی زود خسته میشه. خالا اگه خسته بشه تکلیف ما چیه؟ ما از طرفی دلمون می خواد تنها معلم خوب زندگیمونو از دست ندیم و از طرفی اونقدر دوستش داریم که نمی خوایم به خاطر ما خسته و کسل بشه. اون حس خوب عاطفی تبدیل شد به یک نگرانی خزنده در من، که من راضی ام اما این حس خوب و رضایت به قیمت
    سنگینی برام به دست اومده! به قیمت از دست رفتن همه ی ثانیه های یک آدم دیگه! چه لذت بی کیفیتی!
    (یادمه شما در جواب به کامنتی گفته بودید وقتی دوستانتون ازتون می خوان پیاده روی کنین به خاطر اینکه اونا حس خوبی داشته باشن باهاشون میرین وگرنه کار خودتونو می کنین)
    ولی هیچ کدوم از ما نمی تونیم تصور کنیم تمام وقت و انرژی مون رو مدام به کار بگیریم و خسته نشیم. پس به شما حق میدیم خسته بشید اما شما خودتون (حداقل در جواب به کامنت خود من) گفتید که آرکتایپ حامی در من خیلی بالا اومده و … داوطلبانه و با میل خودتون دارید وقت میذارید.
    ولی اونچه به نظر میاد همه نشون از خستگی شما داره!!
    حالا مهندس شعبانعلی داره فکر می کنه همه ی این ها به این استهلاک می ارزه؟
    من میگم نه! نمی ارزه!
    وقتی شما به این مرحله رسیدید که این پرسش تو ذهنتون مطرح شده و حالا می خواید از همه نظرخواهی کنید تا جوابی براش پیدا کنید خود همین یعنی نمی ارزه!
    من مخاطب حس بدی دارم از اینکه ببینم آدمهایی از تخصص وقت انرژی پول حس و …. دارن هزینه می کنن اما ته دلشون خوشی و رضایت صد درصدی که باید وجود داشته باشه نداره! باور کنید من ترجیح میدم اون آموزشو نگیرم اما مجبور نشم به این سوال جواب بدم که آدمهایی که دوستشون دارم تا کی می تونن ادامه بدن و همراه من باشن؟!

    ما مدیری داشتیم که برای تمام مسائل غیرتخصصی مون هم ما رو مورد نظرسنجی قرار می داد. وقتی توی حوزه ای که تخصص نداری ازت راهکار خواسته میشه حس دمکراسی و همکاری و دوستی نداری، اول این حسو داری که: من به اندازه کافی کمک کننده نیستم پس چقدر غمگینم که نمی تونم موثر باشم دوم این حسو داری که: مدیر من نمی تونه تصمیم بگیره و من در شرایطی نیستم که بهش کمک کنم و اونهم ظاهرا کاری از دستش بر نمیاد.
    پس علاوه بر غمگینی، نگرانی و استرس اینکه نتیجه ی این تصمصیم چی میشه هم اضافه خواهد شد.

    من میگم شما که تیمی دارید که به قول خودتون متشکل از بهترین ها هستن و برای طرح ریزی این آموزشها از هم کمک گرفتید چرا باز هم از همدیگه کمک نمی گیرید؟ مگه نباید به شما هم حس خوب بده؟ مگه نباید انرژی شما رو هدر نده؟ مگه نباشد شما رو بی انگیزه نکنه؟ پس خودتون بهترین تصمیم گیرنده هستید قاعدتا.
    منی که ۲۰۰۰ کیلومتر اونوطرف تر دارم خروجی کار شما رو می بینم اونقدرها که شما فکر می کنید نمی تونم کمک کننده باشم! می تونم؟
    راه حل بدم؟
    راه حل منی که شما و تیم تلاشگرتون رو نمی بینم اما از خروجیش می فهمم چقدر داره زحمت کشیده میشه و چقدر انرژی داره خرج میشه و باور کنید همش هم حس خوبی نیس و یک حس عذاب وجدان هم تهش داره که لذت آموزشم رو هم کمرنگ میکنه میگم کاری کنید و تصمیمی بگیرد که نتیجه ش هر چی هست باشه اما من مخاطب دیگه نبینم مهندس شعبانعلی می پرسه آیا ادامه بده یا نه؟
    من ترجیح می دادم شما بیاید بنویسید: بچه ها! بنا به دلایلی که برای همه ی تیم منطقی و لازم بود ما تصمیم گرفتیم اصن دیگه آموزش ندیم!
    (می دونم که اولویتتون آموزشه و برای ادامه دادنش دچار تردید نیستید و صرفا دنبال مدل مناسبی هستید)
    ولی حالا واقعا حس بدی دارم.
    شاید به این راه هم بشه فکر کرد که شما حجم آموزشو کم کنید. آهسته و پیوسته رفتن استهلاک نداره آقای مهندس. تیم شما اگه می تونه کوچیکتر بشه اگه می تونه وقت و انرژی کمتری بذاره…خب کمتر بذاره … آموزشها با بازه های زمانی دیرتر روی سایت قرار بگیرن. حجم آموزش کمتر باشه.
    هیچ وقت به این اهمیت ندادین که همه چقدر نگران حجم کاری شما و کمبود وقتتون هستن. همه نگران این روز بودن.
    شما خودتونو وقف مخاطب کردین و این اصلا کار قابل ستایشی نیست.
    شما قصدتون کمک و آموزشه ولی وقتی مخاطب ایییینقدر وارد زندگی شخصی شما میشه دغدغه ها و حستگی هاشم براتون میاره ولی شما نمی خواید اینو قبول کنید که زیادی به مخاطب اهمیت میدید. و لزومی هم نداره مخاطب توی همه ی تصمیم ها مشارکت داشته باشه چون تقریبا همه ی ما بیرون گود هستیم.

    من مطمئنم همه ی بچه ها قبل از هرچیز دلشون می خواد شما و تیمتون از همه چی راضی و آسوده باشین نه اینکه مدام نگرانی تولید بشه و نگرانی ها رو به هم منتقل کنیم.

    و باز مطمئنم تصمیم شما هر چی باشه برای همه قابل احترامه.

    می دونم که در واقع هدفتون همفکری بوده تا به مدل بهتری برسیم ولی من فکر می کنم این از اون مدلاس که اونای که داخل گودن بهتر می تونن تصمیم بگیرن.
    پیشنهاد من که همون آهسته رفتنه ولی من هرگز دوست ندارم محمدرضا شعبانعلی عزیز و تیم فوق العاده رو خسته و بی انگیزه ببینم. به هیچ قیمتی.

    ببخشید اینقدر حرف زدم.

    • سارا جان.

      واقعیت اینه که اصل کار هیچوقت انسان رو خسته نمی‌کنه. من ندیدم کسی از کاری که دوست داشته باشه خسته بشه.
      اما حاشیه‌ها آدم رو خیلی خسته می‌کنند.

      اگر یک تقسیم بندی کنیم شاید حدود ۹۵٪ مخاطب‌های من، آدمهای بسیار خوبی هستند که تک تک‌شون رو دوست دارم و نمی‌دونی که هر بار یک کامنت، ایمیل، اس ام اس و … از اونها می‌بینم چقدر انرژی می‌گیرم.
      اون چیزی که انرژی می‌گیره اون ۵٪ مخاطبه که آدم رو مستهلک می‌کنه.
      خواهش می‌کنم نگو که آدم نباید به حرف همه توجه کنه و همه جا آدم احمق هست و … اینها رو من هم به بقیه می‌گم. اما واقعیت اینه که اونها انرژی می‌گیرند و من هم می‌دونم که هیچ راه حلی وجود نداره. تازه باید خوشحال باشم که با ۵٪ آدمهای هدف خودم مشکل دارم. اگر مثلاً آی.بی.ام بودم این عدد ۵۰ بود و اگر تویوتا بودم بیشتر!
      اما خوب برای من همین هم سخته.

      توی جواب بعضی از کامنت‌ها نوشتم.
      برای من سخته که بعد از اینکه شرابط کارمون رو اینجا نوشتم، ایمیل‌ها و پیشنهادات کار به گروهمون چند برابر شده و همه باهاشون تماس می گیرند که حالا که وضع اینطوریه اگه دوست داری بیا پیش ما! (بعضی از این آدمها همین روزها هم هر روز کامنت می‌گذارند توی سایت و محبت می‌کنند!). دوستان من از این برخوردها دلگیر می‌شوند و به من می‌گن اینها مخاطب‌های ما هستند که برای رشدشان کار می‌کنیم؟!!!
      برای من سخته که فردی پس از انتشار ۳۰ امین فایل رایگان رادیو مذاکره میاد می‌گه: بالاخره یک روز هدفت رو از این پروژه‌ی فراگیر کثیف می‌فهمیم. ما که می‌دونیم رایگان بودن بی ‌دلیل نیست! و من حتی رغبت نمی‌کنم که به او پاسخ بدهم: بله! رایگان است و بعدش هم هدف‌های شوم دارم. لطفن ۳۰ تا فایل را بردار و سایت را ببند و دیگر سر نزن که اتفاق بدی نیفتد!
      می‌دانم که به ازاء هر کدام از این آدمها، حدوداً ۲۰ آدم دیگر وجود دارند که دانشمندند. متعهدند. با سواد و فهمیده‌اند.
      کسانی مثل تو که وقت می‌گذارند برای من به عنوان دوستشان، کامنت می‌نویسند و راهنمایی می‌کنند و … و می‌دانم که آدمهای تعطیل! همه جای دنیا هستند. یا لااقل در جاهایی از دنیا که من بوده‌ام، همیشه این نوع آدمها را در گوشه و کنار دیده‌ام.

      اما باز هم نمی‌توانم حس بدم را پنهان کنم. اینها در جامعه‌ی ما بزرگ شده‌اند. اینها مدرسه رفته‌اند. نظام آموزشی کشور به اینها دیپلم داده است (حداقل). اینها در خیاباهای همین شهر رانندگی می‌کنند!

      • سارا.ش گفت:

        مهندس جان!
        خیلی ببخشید ها! شما وقتی همه ی جزئیات کارتون رو منتشر می کنید اون ۹۵ درصد رو در نظر می گیرید اما وقتی اون ۵ درصده انرژی شما رو خراب می کنه، باز هم به این نتیجه نمی رسید که اشتباه از خود شماست. واقعا نیازی نیس شما همه چیز رو بگید و اینقدر صادقانه رفتار کنید!
        نظام آموزشی کشور که به اینها حداقل دیپلم داده همون نظامیه که همه مون معتقدیم درست فکر کردن رو به ما نیاموخته.
        بله! آدم احمق همه جا هست ولی گاهی ما خودمون وقتی حواسمون نیس به احمق ها تعارف می کنیم بفرمایید داخل دم در بده!
        شما می تونید از کسی که براتون رایگان کاری کرده اسم نبرید, یا اسم ببرید ولی نگید رایگان کرده و فقط ازش قدردانی کنید که با تمام وجودش کمک کرده ، ولی شما مدل بدی انتخاب می کنید! چون زیادی به همه حق میدید همه چیزو در ریزترین حالت ممکن بدونن! بعد که چند تا آدم نادان ضعیف النفس برای شما و دوستانتون کلافگی ایچاد می کنن میگید چرا اونا اونجوری ان؟!
        منم موندم شما چرا اینجوری این؟

        • سارا جان وقتی یکی رایگان کار می‌کنه و تو بگی پول دادم که اصل هدف طرف رو زیر سوال بردی!
          با منطق تو من باید تراست زون رو هم درست نکنم!

          چون تو می گی به دزدها تعارف کرده‌ای که بیایند تو و دم در بده!
          با همین منطق است که الان گشت ارشاد گذاشته ایم. چون مردها نمی‌فهمند زنها را به زور اسیر پوشش اجباری کرده‌ایم.

          راه بالا بردن فرهنگ مردم، سانسور و محدودیت و نگفتن حرفها و فرار از شفافیت نیست.
          تلاش برای ارتقاء درک و شعور عمومیه به نظرم سارا.

          • سارا.ش گفت:

            البته اگه شما آخرین کامنت منو یه بار دیگه بخونین میبینین که من “اصلا” اینایی که شما از قول من گفتید رو نگفتم ها …
            *
            اما خیلی ممنونم از حوصله تون که خوندید و جواب دادید.

  • azam گفت:

    سلام محمدرضا
    میدونی تفاوتت با دکتر معظمی که خودم یکی از شاگردانشون بودم چیه؟
    ایشون شاگردانشون را شکل پول می بینند حتی برای یک مقاله از استیو جابز که توی سایتشون میزارند هم باید پول بدی
    اینکه شاگردانشون را coach کنند اینه که دوباره ترغیبشون کنند برای سمینار های بعدی بیاند.
    البته من از ایشون خیلی یاد گرفتم و ازشون ممنونم.
    اما اینکه هزینه سمینارت گرون باشه و کامل دریافت کنی یه بحث ولی از چه قشری چه پولی بگیری و بگی هر کسی پول داره و می خواد پولدارتر بشه مخاطب منه .
    ممنونم ازت که میدونی چه پولی از کی بگیری. 🙂

  • فاطمه گفت:

    اول ابراز تشکر و قدر دانی از تمام فعالیتهای اموزشیتون

    من متاسفانه فرصت نکردم نظرات رو بخونم ،اگه نظرم تکراری بود شرمندام

    ایجاد فضای آموزشی رایگان خیلی عالیه اما نه برای همه اقشار ،
    دو دسته ان که آموزش رایگان نیاز دارن : – اونایی که بضاعتشو ندارن و اونایی که سودشو نمیدونن و هنوز توجیه نیستن
    چرا منی که میتونم و مایلم هزینه اش رو به سور کامل پرداخت کنم ،نپردازم
    به نظر من بهتره آموزش هاتون رو تو درجات متعددتری از نظر هزینه تنظیم کنید .مخصوصا کلاسای حضوریتون رو .
    و هیچ اشکالی نداره که اونی که پول کمتری داده و یا اصلا نداده آش کمتری بخوره ، ته دلش رو که میگیره
    دانسته های با ارزش شما هر چقدر هم که کم اما خیلی مفیدن ، خیلی

  • آرام گفت:

    سلام استاد…چندتا نظر میدم که طبق معمول بیشتر بداهه گوییه و فکری روش نکردم.فنی هم نیستم که بدونم چقدر درست و قابل انجامه.

    از نظرفنی اگه مقدور باشه همه محصولاتتون رو در یک سایت بذارین که هزینه های هاستینگ و ..کمتر باشه.نمیدونم چقدر تفاوت هزینه ایجاد میکنه اما بهرحال خوبه پراکندگی در چند جا به یک تجمیع سازنده تبدیل بشه.
    میشه برای آموزش مجازی سطوح عضویت متفاوت در نظر بگیرین. اعضای خاص با پرداخت قیمت عضویت خاصشون که واقعی باشه در سایت مطالب ویژه رو دریافت کنن. مثل آموزشهای سطوح بالاتر کسب و کار و مدیران که هزینه کیفی کردن اون احتمالا بالاتر هم هست.مثلا اگه چکیده مقاله ای یا فایل صوتی برای سطوح بالاتر هست هزینه ش برای دانلود از علاقمندانش دریافت بشه. حالا اگه چیزی هست که قول دادین رایگان باشه اونو استثنا کنین.
    یا اینکه میشه یک قیمت پایه به عنوان اعتبار اعضای سایت (ماهانه یا چندماهه) هم برای عضویت عادی در نظر بگیرین که غالب اعضا قادر به پرداخت باشند. جریان ورودی نسبتا ثابتی ایجاد میشه .هرکس خواست در هرکدام عضو شود.البته از نظر فنی شاید کار ببره.
    ولی بخش روزنوشته هایی که بعد کسب و کار ندارن رایگان توی سایت به قوت خود باقی باشه تا خیلیها که از جنبه آموختن مشی و مرام و نه مدیریت و … به شما سر میزنن و خیلیهاشون جوونای کم بضاعت تر هستن اصل قضیه و یک شمای کلی از روش و منشها رو دریافت کنن.
    {در موارد خیلی خاص که افراد براشون پرداخت حداقل هزینه ها دشواره اگه شناسایی واقعی روی اونها انجام بشه میشه خدمات بهتری هم به افراد داد و همراهی گام به گام تری با اونها داشت که این خودش یه کار خیریه بزرگه و بسیار زمانبر..با مشارکت بزرگان دیگری شاید بشه سر و سامانش داد. }
    بهرحال چند وجهی کارکردن کار دشواریه و آدم هم دوست داره خیلی کارها بکنه اما محدودیتهابیشتر از این حرفاست.
    این تعبیر وجود داره که در انفاق هم (که فقط مالی هم نیست) نباید زیاده روی کرد طوری که خود انسان به دردسر دچار بشه.البته عافیت طلبی رو تایید نمیکنه ولی گویای واقعیت محدود بودن ماست
    لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا..
    بخشیدن از روح و روان طوریکه خود شخص سلامتش از دست برود هم اصلا درست نیست. اگه خدای نکرده اصل مطلب که وجود و تواناییهای خود شماست دچارمشکل بشه اونوقت ما اصلا سر چه چیزی چانه میزنیم؟ (:
    از پرت گوییهای احتمالی عذر میخام.

  • راحمه گفت:

    راستش من وقتي اين پستت رو ميخوندم “محمدرضاي كمال گرا” رو زير بار انبوهي از آرزوها و افكار و برنامه ها ديدم كه به پشتش فشار مياره و ميخواد خمش كنه اما نميتونه
    منم اينطوري فكر ميكنم كه من و امثال من چون هميشه چيزاي خوب رو ميخونيم و لذت ميبريم ولي تشكر نميكنيم اما به محض اينكه كوچكترين چيزي كه ناخوشايندمونه رو ميبينيم ابراز ميكنيم همين مساله باعث شده تو فكر كني ناراضي ها زيادن درحاليكه اصلا اينطوري نيست به نظر من با اين فشار عظيم كاري كه روي تو و دوستان و همكارانت هست دريافت تنها انتقادات شما را به شدت تحليل برده و من بهتون حق ميدم اما اينو بدونيد كه خيلي دوستتون دارم و فقط با خوندن گوشه اي از حجم عظيم فعاليتاتون كه خودت اينجا مينويسي سرم گيج ميره

    خدا بهتون قوت روزافزون بده

    محمدرضا يعني ميشه گاهي برات جك بفرستيم؟وقتت گرفته نميشه؟

  • حمزه گفت:

    محمد رضا جان سلام
    چرا جواب تماس ها رو نمی دید؟؟؟؟
    هرچند فک می کنم سرتون خیلی شلوغ باشه

    • حمزه جان. من روزانه حدود ۷۰۰ تا ۱۲۰۰ تماس در روز دارم که در طول یک مکالمه‌ی ۵ دقیقه‌ای گاه تا ۱۰ مورد call waiting میخوره برام! تازگی ها موبایل رو سایلنت می‌کنم و بی خیال می‌شم!

      اگر کسی کار مهمی داشته باشه، همکاران من در خدمتشون هستن.

  • ساغر گفت:

    سلام. من نمی خواستم چیزی بنویسم چون گفتم وقتتون رو می گیرم. اما چون در جواب به محسن رضایی از برکت “خسته نباشید” گفتید، واقعا به شما تبریک میگم و از ته دل برای شما آرزوی سعادت و لذت در زندگی رو دارم؛ سعادت و لذت، هر چه که باشد.
    من تجربه ی کارهای شما رو ندارم و طبعا بی نظرم. بنابراین این چند جمله ی بعد رو به مثابه ی کامنت حمایتی و نه مشورتی بخونید:
    دغدغه های شما:
    ۱- نگرانی از آینده ی کار، بخاطر احتمال معتنابه کم انگیزه شدن همکاران
    ۲- فرصت کمتر برای رشد شخصی، بر اثر محدودیت زمانِ ناشی از محدودیت اقتصادی
    ۳- فدا شدن کیفیت بخاطر قیمت (گاهی)
    ۴- نارضایتی مخاطبان زیادی از بی توجهی
    میشه به اینها فکر کرد:

    ۱-کار یک بنیاد خیریه، که یکی از معدود بنیادهای خیریه موفق و مستقل در تهران است، برای من جالب بود. این بنیاد چند وقت یک بار جلساتی را برگزار می کنه، این جلسات فرهنگی هستند، یکی دو تا سخنران خوب و خوش زبون میارند و مباحثی رو مطرح می کنن که مردمی که تقریبا میشه گفت از قشر نواندیش هستن مخاطب این جلسات میشن. در بعضی از این جلسات، یک کلیپ چند دقیقه ای پخش می شه که گزارش -مثلا- فصل پاییز فعالیت های ینیاده، در انتهای این کلیپ نیازهای بنیاد مطرح میشه. فکر می کنید چه نیازهایی؟ دو ست لوازم التحریر. چهار پتو. خرید فلان دارو برای یک بیمار.
    می خوام بگم اون بنیاد با اون کلاس و مخاطبان ال و بل، برای کوچکترین نیازهاش از طرفدارانش کمک میخواد. شما الان طرفدارن زیادی دارید که توان همکاری طولانی مدت با شما رو ندارن، اما کمک های ظاهرا ریز رو با کمال میل انجام میدن. جنس این کمک ها جوریه که افراد داوطلب نیاز به آموزش خاصی دیدن و هماهنگی های هزینه بر ندارند. میشه به یک قسمت جداگانه در سایت شما فکر کرد که مخاطبان داوطلبانه و با دیدن لیست نیازهای شما اینگونه همکاری ها رو انجام بدن؟ من نمیدونم شما چه نیازهایی دارید اما مثلا سازماندهی یا اصلاح فلان فایل ها. نوشتن خلاصه یک کتاب. شناسایی به روزترین دوره های آموزشی در فلان مبحث. سازمان دادن فلان قسمت از سایت. خوتون مصادیقش رو بهتر می دونید.
    فکر می کنم در این صورت شما و همکارانتون بتونید با صرف انرژی، وقت و پول کمتر، کارهای متمرکزتری انجام بدهید.

    ۲- شاید بشه مخاطبانتون رو وابسته به توجه نکنید. این قضیه احتمالا وابسته به روحیات شماست، اما مثل بعضی سایت های آدم های پرمشغله، شما هم می تونید در صفحه ی نخست روزنوشته ها یا سایت های دیگه، متذکر بشید که پاسخ ندادن به یک کامنت به معنی بی اهمیت دونستن اون نیست و -مثلا- به زمانی که دارید و حال و هوای شما بستگی داره. شاید این مورد بتونه از نارضایتی ها کمی کم کنه. (همونطور که گفتم این کاملا به روحیه شما بستگی داره، حتما دلیلی دارید که مثلا جواب های مفصلی به کسانی که درباره نماز خواندن شما اظهار نظر می کنند می دهید). می تونید یک سیستم خودکار برای ایمیلتون داشته باشید که برای هر ایمیل دهنده ای ایمیلی از شما فرستاده بشه با مضمون اینکه من به دلیل مشغله ممکنه مثلا تا یک ماه دیگه پاسخ شما رو ندم. من فکر می کنم این آمادگی روحی دیر پاسخ شنیدن یا نشنیدن -در کامنت و ایمیل- ، از نقدها کم می کنه.

    ۳- جذب کمک های مالی:میشه یک قسمت از سایت به کمک های نقدی کسانی که به شما و گروهتون اعتماد دارند اختصاص داده بشه:
    -اعلام شماره حساب
    -طرح هایی مثل ماهی هزار تومان یا شماره گیری فلان عدد با سیم کارت فلان اپراتور و…
    -بعضی کارهای آموزشی حامیان خاص خودشون رو دارند. مثلا شما قصد دارید درباره عزت نفس زنان محصولی رایگان بسازید. در همان قسمت کمک های مالی، شماره حسابی جداگانه به این محصول اختصاص می دهید و از مزیت های اون محصول و ضرورت وجودش صحبت می کنید. قطعا امثالِ من انگیزه ای دوچندان برای کمک کردن پیدا می کنند و قلبشون برای کمک برای اون محصول میتپه!

    ۴-حمایت معنوی همکاران:همونطور که شما از کامنت های حمایتی و مثبت لذت می برید و تاثیر مثبتتون بر دیگران به زندگیتون رنگ می بخشد، اجازه بدید همکارانتون هم از این انرژی مثبت بهره مند شوند. در تراست زون و متمم، اسم گروهتون رو بیارید. حتی می تونید به جای اینکه اسم خودتون رو برند کنید، اسم گروهتون رو برند کنید، طبعا محبوبیت فعلی شما هم می تونه در خدمت محبوبیت برند گروه قرار بگیره و به باد نخواهد رفت. اگر این کار رو نمی کنید، می تونید اسم و تصویر همکارنتون رو همراه با توضیح مختصری از جانب شما یا خودشون و احیانا همراه با ذکر آدرس هایی که مخاطبان شما می تونن باهاشون ارتباط برقرار کنند (وبلاگ، آدرس ایمیل و…) در سایت ها قرار بدید. این قبیل کارها غیر از انرژی بخشیدن به همکارانتون مزیت های دیگه ای هم داره از جمله تبلیغ برای ثمر بخش بودن کارهای گروهی، قهرمان سازی نکردن و جلوگیری نسبی از حسادت ها و بغض های شخصی.
    دوست دارم بگم که ای کاش ان جی اویی وجود داشت، تا هم همکارانتون دیده می شدند، هم نیروهای علاقه مند که پراکنده اند انرژی شون رو منسجم می کردند و احساس می کردند که فقط در پشت صحنه نیستند و می تونند نقش واقعی ایفا کنند. خیلی خیلی خوب میشد اما ممکنه کمی هم دردسر زا باشه. به هر حال “جمعیت” است و حساسیت های بعضی ها.

    • ساغر جان.

      من از حرف‌هات ممنونم و توی لیست ایده‌هایی که دارم، نوشتم که به اجرایی شدنش فکر کنم.

      اما در مورد همکاران، هر یک از همکاران من دلایل خاصی دارند که ترجیح می‌دهند اسمشون یا برده نشه یا کمتر برده بشه و یا به شکل‌های دیگری مطرح بشه.

      من همیشه تلاشم این بوده که همکارانم دیده بشوند. مثل سمینار هوش مذاکره که ۱۲ نفر از اونها رو روی سن معرفی کردم. اما اونها هم استدلال‌های منطقی دارند که نمی‌شه اینجا نوشت.
      من بعضی از همکارانم رو اینجا معرفی می‌کنم اونهم بعد از تایید خودشون.

      یک مثال جالب از رفتارهای ما شاید آموزنده باشه:
      من در سایت نوشتم که شعیب ابوالحسنی که از بزرگان گرافیک و تیپوگرافی این کشوره، کارهای گرافیک من رو رایگان انجام داده و ازش تشکر کردم (مثل لوگوتایپ شعبانعلی بالای صفحه). می‌تونی نتیجه رو حدس بزنی؟
      انبوه تماسها و صحبت‌ها و پیگیری ها که برای ما هم رایگان کار کن (ارزش هر کار شعیب ده‌ها میلیون تومان است).
      حالا شعیب توضیح می‌دهد که من شعبانعلی و تیمش و ایده‌های آنها را دوست دارم و به عنوان یک هدیه این کار را کرده‌ام. می‌گویند: ما هم خوبیم. اصلاً چرا کار آنها را پسندیده‌ای و کار ما را نمي‌پسندی؟ اصلاً ما که مهمتریم! مگر آنها چه کرده‌اند؟ بیا کار ما را ببین! اگر برای آنها مجانی کار کرده‌ای وظیفه‌ی شرعی و اخلاقی توست که برای ما هم مجانی کار کنی!
      شعیب هزار بار از من خواسته که نامش را حذف کنم!

      الان هم همین مشکل را شادی قلی پور بعد از تولدش دارد. همه زنگ می‌زنند که چقدر حقوق می گیری؟ پیش ما بیایی خیلی بیشتر حقوق می‌دهیم. پشتکار تو عالی است. یعنی آنجا هیچ ایرادی ندارد؟ کمی فکر کن. به پیشرفت و آینده‌ات پشت نکن!
      و فکر کن که شادی مظلوم من، الان در چه وضعیتی است!

      هزار نکته‌ی دیگر هم هست که شاید اینجا جای نوشتنش نباشد. از لطف‌های «مردمان نیک این دیار!!!!!»

      • شاگرد کوچک تو گفت:

        محمد رضا جان، شما با ذکر لطف دوستان، نه تنها بازار آنها را خراب کردی بلکه خودت نیز دچار وجدان درد شدی !!! همه می دانند که انجام کارهای بزرگ بدون توان جمعی و به صورت انفرادی میسر نیست . در این دیار با ذکر اینکه دوستان با جان و دل ، بی منت و با مزد اندک کار می کنند ، کسی را به فکر چرائی آن نمی اندازد و اینکه تو چه بودی که سزاوار لطف و محبتی…
        من به عنوان کسی که شاگردت بوده ، از زمانی که خودم را شناختم کار کردم ( تدریس خصوصی و آموزش سنتور- مرفه بی درد نیستم ، ساز موروثی پدر بزرگم بود و استاد نیز پدرم) نه به اجبار که به خواست خود، خرج تحصیلم را تامین کردم. هر زمان که کلاس یا سمیناری بود که در آن حضور داشتی، با رغبت هزینه اش را پرداختم…
        چرا دنبال راه های ارزان هستی؟ کلاسهایت را تقسیم بندی کن. هر گروه آموزش های مخصوص خودش را می بیند و هزینه اش را پرداخت می کند.اگر قرار است من با آموزش های تو ، مذاکره های میلیاردی کنم پس باید میلیونی هزینه کنم. اگر قراره من دانشجو، یاد بگیرم مصاحبه استخدامی خوبی داشته باشم ، خوب با قیمتی مناسب تر و یا اگر می خواهی بیاموزی یک کارآفرین باید چه کند، میتوانی پیش دریافتی داشته باشی و پس از ثمر دادن ایده ها و توصیه هایت به هر نحوی جبران کنند( جذب نیروی انسانی آموزش دیده معرفی شده از سوی شما، قبول هزینه آموزش چند دانشجو و یا پرداخت نقدی الباقی بهای آموزش) و….
        دانشجو ، بی بضاعت نیست ، حتی اگر در خانواده کم درآمدی باشد با اتکا به دانش و توانمندی های خود می تواند بهای آنچه را می خواهد بدهد. این دستان حمایتگر را از پشت ما بردار، بگذار فنون دیگری را در دنیای واقعی بیاموزیم…اعتماد به نفس، تلاش و سختکوشی، تحمل سختی ها، چشم پوشیدن از خواسته های کم ارزش و تقویت عزت نفسمان…
        راستش را بخواهی این همه اظهار لطف که بعدش گله و شکایت از گرانی آموزش و هزینه دوره هاست حالم را بد می کنه. وقتی تو سمینار هوش مذاکره گفتی بعضی ها پول ثبت نام جند نفر را دادن ، از اینکه این فکر به سرم نزده بود خیلی حرص خوردم . چرا ماها را دست کم میگیری کافی بود یک جوری ، یک ندائی ، نمیدانم … خبرمان می کردی . باور کن آنقدر هزینه اش کم بود که من هم می توانستم پول پنج نفر دیگر را بدهم.، آنوقت تو می توانستی خیلی از کسانی که می خواستی را به رایگان دعوت کنی…
        خیلی حرف زدم ، جبران تمام سکوتم در کلاسهای درست !!!نه اینکه تو مجال نمیدادی (: برای اینکه من سراپا گوش بودم

  • انصار رضائی گفت:

    این متن رو خوندم به شدت نگران شدم که نکنه یه روزی این فعالیتهای آموزشی رو ببندین.
    تقریبا از اون روزی که دفتر مدیران ایران کرج اومدین روزانه سایت رو مطالعه می کنم و مدتی HomePage مرورگرم بود به این دلیل که مطلبی رو از دست ندم تا کم کم به بازدید روزانه اش عادت کردم
    پیشنهاد من برای کاهش هزینه ها:

    ۱- برای کارتون اسپانسر بگیرید. شاید افراد یا سازمان هائی باشند که بخواهند با نام یا بدون نام برای آموزش های شما هزینه کنند.
    ۲- مورد ۱ به نظرم موقعی تداوم خواهد داشت که اثر بخشی دوره ها بیشتر بشه. برای مثال من به عنوان بازاریاب بعد از دوره مذاکره، بتوانم درصدی به درآمدم اضافه کنم.
    ۳- بعد از اثر بخشی می توان افراد موفق تر در دوره ها را شناسائی کرده و به عنوان نیروی کار به سازمان های همکار به عنوان کسانی که در آن حوزه ای آموزش دیده اند، با ارائه سند و مدرک که میتونه نمرشون باشه معرفی کرد.
    ۴- به نظرم مورد ۳ موجب میشه که افراد هزینه های بیشتری رو برای اجرای دوره ها حاضر باشند پرداخت کنند.
    ۵- مورد ۴ افراد کم درآمد و بی بضاعت رو از استفاده از دوره با مشکل مواجه می کنه، می توان یکسری تخفیفات برای افراد بی بضاعت در نظر گرفت. این افراد از طریق دانشگاه ها، بنگاه های خیریه، دوستان آن شخص، کمیته امداد، و شاید راه های دیگر (نحوه ی لباس پوشیدن شاید) به نظرم با تقریب خوبی قابل شناسائی هستند.
    ۶- در مورد ۵ به نظرم تقلب همه جا هست. این رو خیلی فک کردم که چطوری بشه فهیمد، به نتیجه ای نرسیدم 🙁

    پیشنهاد دیگه به نظرم استفاده از دانشجویان برای برگزاری امور اجرائی همایش/جلسه اموزشی است. دانشجویان زیادی وجود دارند که حاضرند به طور رایگان این امور اجرائی را بر عهده بگیرند و در کنارش از مزایای حضور نصفه و نیمه در جلسه بهره مند شوند. با این کار می تونین نیروهای تخصصیتون رو صرف کارهای مهم تر کنید. نمونه اش خانم قلی پور که برای برگزاری کلاس با صدها نفر تماس می گیرند. می تونین این کار رو به نیروهای دانشجو بسپارید. به نظرم بیگاری هم محسوب نمیشه، من که سال اول دانشگاهم حاضر بودم با تمام وجود در همچین موقعیت هائی به صورت داوطلبانه فعالیت کنم

    ببخشید حرفام زیاد شد
    امیدوارم همواره شاد و سرزنده باشید.

  • ليلا گفت:

    محمد رضا جان وقتى هزينه بابت جيزى نميدى ارزش اون جيز كم ميشه، به نظر من دوره هاى محدودتر با هزينه بيشتر بزار.
    مخصوصادوره سفر از جهنم !

  • شیوا گفت:

    امیدوارم گزینه رها کردن کارهای آموزشی تون همیشه پنهانی بمونه یا کلا از روی میز بره کنار. دست کشیدن از این کار بدجوری ناامید کننده است. بالاخره یا راهی داره یا راهی براش درست می کنیم. کار نشد نداره
    شاید گاهی وقت ها بتونید از ظرفیت مخاطبینتون برای کمک به انجام بعضی کارها استفاده کنید و تمرکز خودتون و گروهتون روی کارهایی باشه که جز خودتون کسی نمی تونه انجام بده. حتی ممکنه بعضی ها حاضر باشن بعضی هزینه ها رو پشتیبانی کنن. فکر می کنم خیلی ها از انجام چنین کمک هایی دریغ نمی کنن.
    پیشنهاد اون دوستمون راجع به NGO هم ایده خوبیه
    نمی دونم به جایی میرسم یا نه یا پیشنهاداتم به کارتون بیاد یا نه، ولی بخوام نخوام این قضیه فکرم رو به خودش مشغول کرده.سعی می کنم اندازه خودم فکر کنم ببینم اگه من بودم چی کار می کردم. اگه به نتیجه رسیدم بخواید نخواید پیشنهادم رو میدم 🙂 انشاءالله به کار بیاد
    پاینده باشید

  • mina گفت:

    محمد رضا جان آموزش هم صنعته .اقتصادیش کن تا ۱ – بتونی ادامه بدی ۲- همکارات بتونن با هات ادامه بدن ( چون بعد مدتی همکارات حس می کنن مجموعه اتون واسه همه خوب بوده غیر از اونا ) حقوق درخور و مرخصی و استراحت برای ادامه و دوام هر کاری لازم و ضروری است .

  • حسین گفت:

    سلام یکم چونه درازی میکنم ولی خواهشا بخونین
    من توی همدان هستم شهری که قحط الرجاله از نظر مدیریتی و دوره های مرتبط
    در کنار اون واحد های تولیدی خدماتی هستن نو پا و تشنه تزریق اموزش و اطلاعات
    هزینه دوره هایی که مثلا پارک علم وفناوری اینجا برا واحد ها می ذاره گذاف و بی فایدست
    حالا اگه بحث تمرکز زدایی باشه و شاید نفوذ در بازار بد نیست اعطای نمایندگی خدمات جهت معرفی و فروش به نخبه هایی که در عمل اینو تو مناطق محروم تر از تهران ثابت کردن
    مثلا میشه با همکاری پارک علم وفناوری همدان دوره های اموزشی برا واحدهای دانش بنیان در نظر گرفت
    اصولا یه بازار نیچه با در امد زایی بالا قابل توجیه
    من با راهنمایی شما تو مذاکره فروش تونستم طوری تو بازار شوینده نفوذ کنم که حالا تبلیغات توی تلویزیون برای مجموعه مون توجیه داره و رو انتنیم (مواد شوینده رایش)
    در هر صورت نبود بزرگانی مثل شما در این نواحی و امثالهم باعث شده یه مشت بیسواد ادعای ۰۰۰۰۰ کنن
    مرسی به امید دیدار تو دوره مذاکره حرفه ای هم قبیله ای

  • مرتضی گفت:

    سلام؛
    یک نکته رو فعلاً یادم افتاد که بگم.
    بنظرم قیمت گذاری در سیستم آموزشی بر اساس «ارزش» ابهام داره.
    در سیستم آموزشی، «مشتریان» خودشون هم «ورودی» سیستم اند و هم «خروجی» اون و هم «فرایند» آموزشی رو اونا با تجربه ها و آموزه های قبلی و هزاران فاکتور دیگه پیش میبرن.
    آموزش به خودی خود هیچ ارزشی ایجاد نمیکنه.
    یکی یک شرکت کوچک داره، میره سر کلاس بهش مدل مک کنزی رو آموزش میدن، اصلاً به کارش نمیاد و کار خاصی نمیتونه بکنه.
    یکی انقدر شرکتش بزرگ و عظیمه که همون مدل مک کنزی میتونه براش تفاوت میلیاردی ایجاد کنه.
    آموزش به تنهایی هیچ ارزشی نداره. مشتری هستش که میره ارزش ایجاد میکنه.
    این نوع قیمت گذاری که بگیم چون فلانی اومد فلان آموزشگاه آموزش دید رفت و ۵۰ میلیون سود کرد، پس باید تمایل بیشتر به پرداخت به ما داشته باشه، مثل همون قضیه است که صاحب مغازه به شاگردش میگه : اوه اوه حسن، اکرم خانوم داره میاد، خیلی مایه داره، قیمتا رو ۵ برابر حساب کن!
    بنظرم نگاه «ارزش محور» پر از ابهامه. چون در این صورت :
    طرف هرچی بیماری روحی شدید تر و افسردگی بیشتری رو داشته باشه، باید با کمال میل پول بیشتری به مشاور بده.
    طرف اگر تشنه بود، یک بطری آب معدنی قیمتش میشه ۱۰۰ هزار تومن. اگر بیماری کلیه هم داشت که چه بهتر، ۵۰۰ هزار تومن!
    یک کتاب خاص در مورد بازاریابی وجود داره، هرچه شرکت ها بزرگتر باشند، مدیرانشون باید این کتاب رو گرون تر بخرند!
    بنظرم در چنین شرایطی آموزش دهنده ها به سمت بازارهایی میرن که Elasticity کمتری داشته باشه. که در این صورت قشر ضعیف جامعه کم کم از آموزش های حرفه ای محروم و محروم تر میشن. (کمی بوی داروینیسم اجتماعی هم میده!)
    وقتی آقا مدیره ای هست که ۷P رو بهش یاد بدم و به من مدرس ۵ میلیون تومن پول بده، عقلم کمه برم به جوانان قشر ضعیف جامعه آموزش بدم که «ارزش» زیادی براشون تولید نمیکنه و بیشتر از ۲۰۰ هزارتومن نمیتونن به من پرداخت کنن؟!
    من اگر برم فلان آموزشگاه بگم، دوره ۵ میلیونی شما برای من ۱۰ هزار تومن «ارزش» داره و میخوام ۱۰ هزار تومن بدم و ثبت نام کنم، آیا مسئول مربوطه میگه : با کمااااال میل جناب، بفرمائید…. هرچقدر ارزش داره بپردازید، امیدوارم هم خیر دنیا نصیبتون بشه هم خیر ینگه دنیا !

    • مرتضی جان.

      این بحث که تو گفتی رو می‌فهمم.
      اما امیدوارم تو هم دقت کرده باشی که من اگر می‌گم قیمت گذاری ارزش محور. به عنوان یک لغت بازاری نمی گم. به عنوان مفهوم علمیش می‌گم.
      شبیه بحث‌های تو رو احتمالاً دیدی جی هوگان خیلی زیاد مطرح کرده و به بحث گذاشته توی کتابش فکر کنم به اسم Pricing Tactics یا چیزی شبیه این.
      من با در نظر گرفتن تمام اون مفروضات از این واژه استفاده می‌کنم.
      ضمن اینکه Pricing + Purchase Decision دو تا بحث مستقل هستند و باید جدا تحلیل بشوند در کنار Social Responsibility in Pricing

      • مرتضی گفت:

        سلام؛
        محمدرضا جان آره خیلی خوب منظورت از نوشتن این پست رو میفهمم.
        بنظر من در ایران حوزه آموزش و یادگیری عقب مانده هستش. از نظر من در چنین شرایطی رقابتی هم اگر باشه، رقابت قیمتی نیست، حتی رقابت در کیفیت محتوا هم نیست.
        اگر از اونچه توی ذهنمه بخوام یک مثال بزنم، همین تحریم های خودمون. کشور ها و کمپانی های بیرون از ایران باهم رقابت دارند، ولی با کمی اغماض میشه گفت رقابت سر قیمت و کیفیت به معنای حقیقی ندارند. دست عده زیادی کوتاهه، هرکس بتونه این تحریم رو دور بزنه نونش تو روغنه.بنظرم بیشتر رقابت سر سهم خواهیه. حالا اگر بخوایم از سطح Macro به سمت Micro پیش بریم، شاید رقابت آزاد تعیین کنه کدوم کمپانی سهم بیشتری طلب کنه که کاری باهاش نداریم.
        نمیدونم شاید من زیاده خواهم یا رویاهای گنده تر از اندازه دارم، ولی آسمونی که عقاب نداشته باشه، شکوهمند نیست، گرچه گنجشک ها از فردای اون رو بخاطر تصرف قلمرو بیشتر با بالهای باز صاف شده پرواز کنند، جنگلی که یوزپلنگ نداشته باشه که هر روز پا به پای آهو شروع به دویدن کنه جنگل نیست، گرچه از فردای اون روز گرگ ها گروهی به کمین آهو بنشینند. شیر که نباشه، روباه میشه سلطان جنگل.
        منکر قیمت گذاری ارزش محور نیستم، کسی هم نمیتونه منکر باشه. ولی فقط در شرایطی میتونم قبول کنم که انتخاب، نشون دهنده ارزش بوده که ارزش آفرینان همه حضور داشته باشند.
        محیط آموزشی اینجا پر از محدودیته. محیط آموزشی ایران شبیه جنگل بدون یوزپلنگ و شیر و عقابه.
        صنعت نشر کتاب راکد، ممیزی کتاب ها سنگین، ورود منابع دست اول جهانی در حد صفر، سرعت پایین اینترنت و عدم دسترسی به منابع دست اول مالتی مدیا، قیمت بالای ارز و ناتوانی از خرید منابع خارجی و به روز، تحریم ها و … باعث شده کسی حق انتخاب چندانی نداشته باشه. بنظرم اینها تعدیل کننده های قیمت خوبی هستند ولی عملاً اجازه ورود به بازار رو ندارند. واسه همین فکر میکنم محیط آموزشی ایران تبدیل به یک محیط ایزوله شده که در اون محیط رقابت میکنن.
        از یه جهت هم میشه “رفتار” این حوزه رو شبیه بازارهای رقابت انحصاری دید، البته از نظر اینکه رقابت غیر قیمتی و تبلیغاتی هستش میگم ( همه رو نمیگما!).
        یا در بعضی از حوزه های آموزش کسب و کار هنوزه که هنوزه تبلیغات از نوع Awareness میشه، معلومه که بازار پر از جای خالی برای ورود کردنه. حالا بنظر من یه جای کار مشکل داره که قیمت گذاری ارزش محور نمیتونه اونچه که در ذهن منه رو برام حل کنه.
        اونم اینکه برای مثال خودت ، آموزش مذاکره میدی با قیمت n تومن و عمداً قیمت رو پایین نگه داشتی که عده بیشتری استفاده کنند و نرخ آموزش های مشابه سطح پایین تر افراد دیگه m تومن هستش و در حال حاضر هم تقریباً m=n. ولی واقعیتش چند نفر رو میتونی آموزش بدی در هر دوره؟ وقتی هنوز در کشور یک سالن درست و حسابی پیدا نمیشه و مشکل نفرات داری، مشکل تکنولوژی اذیتت میکنه و دست تنها هستید، چقدر نقش تعدیل کننده قیمت داری در بازار؟ فردای روز بخاطر صرف نداشتن این روند، اگر قیمت n رو تبدیل کنی به قیمت ۶n ، آیا بازار قیمت بالای تو رو به عنوان نرخ آموزش حرفه ای تعبیر میکنه و نرخ های دیگه در همون سطح m تومن باقی میمونند؟ بنظر من نه! احتمالاً اونا هم در سطح ۶m بازار خوبی میتونن دست و پا کنند. چرا؟ چون بنظر من انقدر در بازار مخاطب نا آشنا پیدا میشه که فقط کافیه با تبلیغات Awareness بهشون وعده روزهای شیرین داد و مدرک معتبر از انگلستان و اینا تا بیان ثبت نام کنند. ( دیدم که میگما ! )
        شاید بشه چرایی رفتار این نوع مخاطبین رو با Purchase Decision تببین کرد، ولی خب چه فایده که اکثر تعدیل کننده های قیمت اجازه ورود ندارند و هنوز جامعه شناخت درستی از محتوای مفید و غیر مفید نداره و حتی اگر بخواد بر اساس ارزش تصمیم بگیره، اساساً قدرت تخمین ارزش خوبی نداره. صحبت از Purchase Decision هم هیچ دردی از این درد دوا نمیکنه، شاید بشه در موردش جلوی همسر آیندم و باباش صحبت کنم و اونم فکر کنه چه شوهر با سوادی گیرش اومده و جلوی باباش کلی کلاس بذاره، البته اگر این همسر عزیز ما لطف کنن و بیان تو زندگی ما 😀
        پ.ن ۱ : این مدل نوشتن رو انتخاب کردم که راحت تر منظورم رو بنویسم، همین. یه وقت نگی اینایی که تو گفتی رو خودم بهتر بلدم و لازم نبود به من یاد بدی!
        وگرنه من مخلصتم استاد بزرگ.
        پ.ن ۲- جامعه آماری من در مورد سیستم آموزشی قطعاً کوچیک تر از جامعه آماری توست، برای همین اگر دیدگاهم خطای زیادی داری خوشحال میشم اصلاح کنی.
        پ.ن ۳- فکر میکنم «قیمت» و «ارزش» یکم موضوع مرغ و تخم مرغیه. نوجوان که بودم دستفروشی و دوره گردی میکردیم، دوتا جنس یکسان میاوردیم، از یک مدل زیاد میاوردیم از یک مدل دو سه تا دونه، فرقشون هم توی رنگشون بود همین. اون که زیاد آورده بودیم رو گرون میدادیم، اون که کلاً دو سه تا داشتیم رو زیر قیمت خرید، مشتری که قیمت میکرد و میگفت اوه چقدر گرون میدی. بهش میگفتم بیا میخوای اینو ببر ۵۰۰ تومنه، میگفت نهههههه، این که معلومه آشغاله، اصلاً از رنگش معلومه، همون ۲۵۰۰ تومنی رو میبرم! 😀
        یادش بخیر.

  • فرشاد گفت:

    با سلام
    بنده چند ماهی است که مطالب سایت شما را دنبال میکنم و تا حالا سعی کردم که بیشتر مطالبوتن رو بخونم، یک بار هم در سمینار رایگانتون شرکت کردم. چند روز پیش بعد از خوندن روز نوشته “گشت شبانه” احساس کردم که در شما تحولی رخ داده و می خواهید از این روز مره گی خارج بشید.
    به نظرم تابحال شما سعی کرده اید که چند کار متفاوت و با حجم زیاد را به تنهایی پیش ببرید و به همین دلیل دچار روزمره‌گی شدید.
    یکی از دلایل ساعت کاری بالای شما، انجام کارهای متفاوت با حجم زیاده که سعی میکنید به تنهایی پیش ببرید. بهتره که یک سری از کارهای فعلیتون رو متوقف یا به دیگران واگذار کنید.

  • شیما گفت:

    سلام، خدا قوت
    می‌دونم نظرم اصلا تخصصی نیست و پیشنهادی هم برای مسئله‌ی بوجود آمده ندارم ولی خواستم یک نکته را یادآوری کنم. به‌نظرم مسئله‌ی شما درونی است یعنی از همه‌ی نوشته‌هاتون یه حسی به من دست میده که نمی‌دونم چطوری توصیف کنم. انگار با هر کاری می‌خواین به مردمتون و اونایی که دوست دارید عشق و علاقه‌تون رو ابراز کنید. یه جورایی دارید به همه محبت و عشق تزریق می‌کتید. این خیلی هم خوبه و خودم هم به‌عنوان خواننده این‌جا لذت می‌برم امااااا یه مشکل داره به‌نظرم اون‌قدر که از ظرف عشقتون خرج میکنید، دریافتی نداربد. می‌دانم دوستانی که در کنارتان هستند آن‌قدر خوب هستند که سعی می‌کنند کمکتان کنند ولی برای پر کردن این کوزه فقط دیگران موثر نیستند خودتان هم باید برای خودتان وقت بگذارید. ببخشید که من اصلا نمی‌توانم علمی بنویسم فقط سعی کردم حسم را به‌عنوان یکی از شاگردهای مجازیتان بگویم.
    ای کاش کمکی از دست ما بربیاید…

  • حسین شکیبا گفت:

    سلام جناب شعبانعلی
    من روزی یکبار به نوشتهای شما سرک میکشم. تقریبا همه کارهای شمارو هم دان کردم و هم خریدم.
    متن امروز کمی نگرانم کرد که نکنه….
    محمد رضا جدن من هر روز به عشق دیدن دل نوشته های یک مرد به این سایت سر میزنم.
    از صمیم قلب دوستت داریم و برات بهترینهارو آرزو میکنیم.
    راستش به عنوان یک دوست به بودنت افتخار میکنم.
    پاینده باشی

  • نسرین گفت:

    سلام محمدرضاجان
    من در مقایسه با دانش و تجربیات تو حتی شاید یک حرف جدید (خارج از حوزه دانسته هات) برای ارایه نداشته باشم
    اما ۲ نکته وجود دارد در زاویه دید من به موضوع مطرح شده که شاید بتونه جایی برای حرف زدنم باقی بگذاره :
    ۱- تو داخل گودی و من بیرون گود ۲-من به دلیل دوستی و همفکری با دوستانت تو رو بیشتر از یک استاد(سفر از جهنم در تنکابن و سمینار انتخاب) می شناسم.
    * آموزش رایگان یا ارزان در اکثر موارد یک عادت و حتی باور برای مصرف کننده به وجود می آره که ارزش محتوا رو با قیمت دوره نزدیک می بینه و این حتی در به کارگیریش توسط دانشجو نقش بازی می کنه. (مثال دور و بومی: با اینکه امروز قیمت موز با نارنگی فرقی نداره ولی هنوز موز یک میوه با ارزش محسوب می شه که کمتر فاسد یا دور ریخته میشه و بهترین مصرف ازش می شه و بیشتر از نارنگی_اغلب موارد- ازش لذت برده می شه) من فکر می کنم که اگه یکی موز خیرات کنه یا نارنگی از دیدگاه مردم -بدون در نظر گرفتن خاصیت این دو میوه و سختی پرورش و …- ارزش متفاوتی را القا می کنه.

    * چه ما در یک رستوران ارزان غذای خوشمزه بخوریم و چه گران در هر حال ۱ باور در پس ذهنمان(بعد از تشکر ها و …) وجود دارد که من پول دادم و وجود تو به وجود من بستگی داره و ما اصلا به هم بدهکار نیستیم(گرچه شاید برای اهداف تو این موضوع خیلی مهم نباشد) لذا درصد زیادی از ۶۰۰نفر برای سمینار ۱۵۰۰۰ هزارتومانی به صورت عملی دینی را بر دوش نخواهد کشید. و همینطور اندکی کاهش کیفیت در رستوران ارزان باز هم اعتراض مشتری را بر خواهد انگیخت.

    * من خیلی سیاست نمی فهمم اما به نظرم فرقی نمی کند جهل یا آگاهی در کدام طبقه چشمگیرتر باشد فقیر یا ثروتمند، زیرا احساس می کنم آگاهی اپیدمی است و حتی یک شاگر ثروتمند که باورهایش به تو نزدیک شود شاید بیشتر کارا باشد. و آگاهی و یا جهالت یک دولتمرد بسیار موثر تر از یک فرد عادیست.

    * حرف ها و راهکارهای زیادی است که شاید اینجا نگنجد و قطعا بهتر از آنها که به ذهن من میرسد در ذهن تو نقش می
    بندد.
    دوست خوبم من خیلی بازاریابی و برندینگ نمی فهمم اما احساس می کنم تو همان بازارهدفی را داری که استراتژی هایت و هدفگذاری احساسی شاید هم منطقی ات می طلبید اگر چیزی باید تغییر کند، ذهن تو باید حکم کند. برای کمک به من آنچه باید برند شود روش های توست: روش نگاه کردنت روش استدلالت و روش به کار گیری دانسته هایت؛ که به صورت رایگان برای مخاطب خاموش و کم استعدادی نظیر من نیز ارایه می شود(چنگ در پرده همی میدهدت پند ولی وعظت آنگاه کند سود که قابل باشی) اما به نظرم تو باید هر آنچه از مدیریت می دانی درارتقا برندینگ محصولت به کاربری، محصولی ارزشمند با کیفیت و کارا با هر قیمتی؛ بگذار من همانطور که تلاش می کنم با حقوق چند ماهم از apple خرید کنم این کار را برای محصول تو انجام دهم.

    تو موفقی، شادی بیشترت را آرزو دارم.

  • محمد تقی امینی گفت:

    به نظر می رسد با اصلاح نسبی مسیر حرکت و گفتمان اگر دوستان از جو ساخته شده قبلی بیرون بیایند حرکت startup
    خوبی خواهد بود و با توجه به مانیفست اعلام شده حالا زمان دادن ایده در روش هفت کلاه می باشد .
    به نظر می رسد که ایده قبل پاسخ گوی این اهداف باشد .
    لازم بذکر است که با بند ۱ به دلیل تغییر شرایط جامعه و سو ء استفاده بعضی از افراد از این خلا حرکتی و مشکلات اقتصادی مردم و نگاه صرفا” اقتصادی و کوتاه مدت تعدادی از بنگاه های موجود ، کاملا” موافقم .
    اما در رابطه با بند ۲- این شجاعت را که منتج به خودکشی شود و عدم تاثیر بر پدیده ها شود تعریف شجاعت نمی دانم
    بودن به از نبود شدن ……..
    حال اگر دوستان دقت بیشتری کرده و ضمن اعلام احساس و تشکر و قدردانی راه حل و راهکارهایی که به ذهنشان می رسد ارائه کنند ، در طراحی سیستمی که بتواند این جمع را پویا تر و ماندگار کند کمک کرده اند .
    ضمنا” قابل توجه دوستان همکار ان این مجموعه در این حالت به جامعه آماری مناسب تری از ایده های مطرح شده خواهیم رسید .

  • نادی گفت:

    پیرو پست شماره۲

    سلام . چه خوبه شبیه خدا بودن…..

    موفقیت قرین راهت باشد.

  • آرش پازوکی گفت:

    کاشکی میتونستم از نزدیک ببینمت توی چشمات نگاه کنم و برات بگم که خوندن دل نوشته های تو و پی گیری آموزشای صوتیت و گوش کردن به صدای مردی که به راهش اعتقاد داره چطور زندگیم رو عوض کرده.
    خسته نباشی محمد رضا

    اعلام خواسته هام رو حتی اگه خود خواهانه باشه را از خودت یاد گرفتم پس بخاطر امثال من که اگه نبودی زندگیمون از اینم سخت تر بود بمون….

  • ali گفت:

    سلام
    بنظر من بهترین روش برای کم کردن هزینه های شما(تا حدی) و افزایش وقت شما و گروهتون اینه که کاربرهای همین سایت رو درگیر تولید محتوا کنید و اون محتوا رو برایگان در اختیار همه قرار بدید اما دوره های شما قیمت بالاتری داشته باشه که جبران هزینه ها رو بکنه. بعنوان مثال یک گروه از کاربران که با مباحث مدیریت آشنایی دارند(و شما هم صلاحیت اونها رو تایید کردید) هر کدوم دو هفته یکبار یا ماهی یکبار یک مقاله از یک سایت معتبر یا یک مقاله که شما معرفی کردند رو ترجمه یا نقد کنند بنظر من این الگو رو میشه برای خیلی از مباحث پیاده سازی کرد و اونطوری چیزی شبیه ویکیپدیا(نه دقیقا) بوجود میاد و تجربه ویکیپدیا ثابت کرده که این روش بسیار پر بازده هست.
    راستی من کامنت ها رو نخوندم اگه کسی از دوستان قبلا این ایده رو مطرح کردند متاسفم که دوباره تکرار می کنم.

  • حسین گفت:

    به نظر من آدم هرچقدر هم که سخت کوش و پرانرژی باشه، اگه هفت روز هفته کار کنه، هر چه قدر هم به کارش علاقه داشته باشه، باز هم خسته میشه و دلزده
    اگه من جای شما بودم:
    یا کار رو سبک تر میکردم و حداقل یک روز از هفته رو به استراحت مطلق اختصاص میدادم ، استراحت اعم از فیلم و کتاب خوندن و تفریح و ورزش
    یا برنامه روزانه رو سبک میکردم که یه ساعاتی از روز رو بدونم مال خودم هستم ( همیشه به این ساعات میگم ساعات امن که معمولن برای من ساعت ۱۰ شب به بعد بوده )
    یا کلن کار رو عوض میکردم و یه مسیر دیگه رو پیش میگرفتم ( با توجه به اینکه از چند مسیر میشه به یه هدف رسید)
    ایشالا نظر من به عنوان یه ناظر خارجی به کارتون بیاد
    با آرزوی موفقیت وسلامتی

  • علی گفت:

    سلام
    استاد محمدرضای عزیز واقعا به خاطر وجود چون شمایی با این روح بزرگ باید هزار مرتبه شکر خدا رو کرد.
    استاد محمد رضا من تنها حرفی که می تونم بزنم اینه که تو تا حالا کار اشتباه نکردی پس هرچی فکر می کنی درستره انجام بده اما من اگه باشم حتما یه سری فهالیت های حالا شاید محدودی رو به صورت کاملا رایگان ادامه میدم. خدایی می تونم اینو بگم که اگه فعالیت های رایگانت نبود با روح بزرگت آشنا نمی شدم به هر صورت بزرگی همیشه سخت بوده و سختیش هم کم نبوده همیشه هم به نظرم چنین خواهد بود.
    به خاطر بطرگ بودنت باز هم خدا رو شکر می کنم
    به عنوان یه فرد کوچیک هر کاری از دستم بر بیاد که بتونم لذاب پیشرفت و بهتر شدن شرایز انجام بدم قطعا دریغ نمی کنم
    فقط لب تر کن
    باور کن همه تلاشم رو خواهم کرد
    بهت باور دارم محمد رضای عزیز

  • حسین گفت:

    خسته نباشی محمدرضا جان. پشتتیم و دوستت داریم.
    از تو به یک اشارت …. از ما به سر …. 🙂

  • مهدی گفت:

    سلام محمدرضا،

    من گهگاه پیدام می شه و خودمو با عنوان مخاطب خاموش و طرفدار پر سر و صدات معرفی می کنم….

    بدون که زیادن امثال منی که زندگی جدیدشون و دید و نگرش جدیدشون رو مدیون تو هستن… روزی نیست که من توی یه جمعی از تو یاد نکنم، نوشته ها و رادیوتو به دیگران معرفی نکنم، یا از مفاهیمی که از تو یاد گرفتم براشون نگم… و روزی نیست که از این مفاهیم تو زندگیم استفاده نکنمو لذت نبرم…

    ازت متشکریم محمدرضا، صمیمانه و از ته دل…

    پ.ن. تو استاد مایی، مرکز کنترل درونیتم خیلی قویه.. ایشالله که قوی تر هم بشه 🙂

  • zeynab گفت:

    به نظرم آموزش مقدسه و جایگاه معلمی به حق متعلق به کسانیه که دغدغه رشد جامعه رو دارند، با اینکه فقط دو ماهه از طریق دنیای مجازی با شما و نگاه تون به زندگی اشنا شدم، به نظرم جایگاه معلمی متعلق به شماست.
    استاد عزیز به شما و گروه تون خسته نباشید میگم و مطمئنا بهترین تصمیم رو میگیرید..

  • زهرا گفت:

    خیلی وقتها دارم به سختی زندگیتون و اینکه اینقدر وقت برای خودتون کم دارین فکر می کنم و از طرف دیگه هم به اینکه واقعا به حضورتون نیازه و نمی تونم بعد از این مدت از بودن تو فضای مجازی تون دل بکنم… از فایلای صوتی تون و صدای دلنشین تون
    تنها کسی که تونسته اینجا رسالت خودشو در قبال آموزش کم هزینه برای مردمش انجام بده شما هستین و هرچند می دونم این حرفم خودخواهانه است ولی نمیخام از این حوزه بیرون برین…
    تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینه که یه زمانی بذارین برای بررسی درست این مسئله و یه تصمیمی بگیرین و یه اصولی برای خودتون در این زمینه مشخص کنین. ارزش آموزش های شما اینقدر هست که ما به آسونی نتونیم کنارشون بذاریم. پس سعی کنین این آموزش ها باشه و تنهامون نذارین
    اگه در هر زمینه ای کمکی نیاز بود من درخدمتم.. فقط نمیخام دست از این راهی بردارین که غیر از شما بعید میدونم کسی همت و لطف ادامه دادنش رو داشته باشه

  • لاله گفت:

    سلام.

    ۱- خسته نباشین. هم خودتون و هم تیم تون. ادم های زیادی رو اطرافم میشناسم که از شما الهام گرفتن تو همین مدتی که شروع به گسترش چیزی از جنس «دنیای مفت و مجانی» یا «دنیای open source» مانند .

    ۲- یه پیشنهاد ساده برای تامین قسمت مالی کارهایی که میکنین، که امیدوارم کاربردی باشه. بیاین و هزینه ی کارهایی که میکنین و براورد کنین و اعلام کنین، البته قبل از اینکه برای انجام اون کار قدمی بردارین. تو این هزینه، از هیچ پولی صرف نظر نکنین.
    مثلا تو سایتتون اعلام میکنین برا ی اینکه همایش هوش مذاکره به صورت یک فایل تدوین شده در بیاد حدود ۲ میلیون هزینه لازم است هر کی دوست داشت هر چقدر دوست داشت بذاره وسط (هزینه ی تامین مالی افراد تیمی که برای این کار لازم دارین رو هم در نظر بگیرین و چیزی رو از قلم نندازین). این طوری با فرض اینکه شما هزار نفر مخاطب داشته باشین با نفری دو هزار تومن هم کار خیلی ساده راه میفته. و در ضمن کار فقط وقتی راه میفته که به تعداد کافی ادم علاقه مند به اموزش در این زمینه وجود داشته باشه. و میشه یه پولشمار هم کنار این اعلام گذاشت که هر وقت کسی پولی برای این کار پرداخت کرد در پولشمار نوشته بشه تا مثلا من مخاطب بدونم چه مقدار از این هزینه تا الان تامین شده و چه مقدار دیگه ای همراهی لازم دارین.
    ۳- خوش تر باشین
    ل

  • ليلا گفت:

    شما قابل تحسينين وقت و انرژي كه براي مردم گذاشتين بي بديله،و اين از روح بزرگتون نشأت ميگيره كه كاري رو بدون هيچ چشم داشتي برا مردمتون انجام ميدين ولي مني كه بي نهايت از خدماتتون بهره مند شدم و بي نهايت هم ازتون ممنونم اين حرفايي رو كه زدين رو حق شما ميدونم و باز هم ميگم انسان بزرگي هستين و خواهين بود چه خدماتتون رايگان باشه چه نباشه.موفق باشين

    • ليلا گفت:

      ولي جون من روزنوشته هاتونو دنبال كنينا من اونوقت هرروز صبح كدوم سايتو با شوق و ذوق بازكنم و ببينم امروز چي نوشتين

  • سید حامد موسوی گفت:

    سلام
    دیشب داشتم فایل مصاحبت با دکتر حیدری رو گوش میکردم . چه حس خوبی داره تعریف استاد ، من که کلی حال کردم .یه حساب سرانگشتی کردم تو ماه تو حداقل۱۰۰۰ تا لایک و شاید حدود ۴۰۰-۵۰۰پیام مثبتو تشکرو … از شاگردا و دوست دارانت دریافت میکنی 🙂
    میگن معلمی شغل انبیاست،ولی فکر نکنم هیچ پیامبری اینقدر که تو به قول اریک برن نوازش دریافت میکنی ، شانس داشتن . من با امسال ۱۵ساله معلمم و تو خیلی از موارد بالا با تو همنظر . برای منم ( نه در سطح تو)ولی خیلی فرصتای خوب کاری پیش اومده اما خودت میدونی این کار یه چیز دیگست -برات از خدا آسانی در سختی ها و فرج در مشکلاتت خواهانم

  • مرضیه علوی گفت:

    خدا قوت جوون 🙂
    ( جایگزین خسته نباشید که آرزو شد . پیامک هم از امریکای شمالی به ایران گرون درمیاد اینجا کامنت گذاشته شد 🙂 )

    • مرضیه جان. ممنونم ازت.
      پیام تو از این راه دور، برای من و بچه‌ها روحیه‌ و انرژیه. خیلی ممنونم.

      • مرضیه علوی گفت:

        پس بذار بدون تعارف حرفم رو تکمیل کنم:
        واقعیت اینه که دیدن کارهایی مثل تراست زون و معدود فعالیتهای داوطلبانه ی دیگه ای که الان در حوزه ی آموزش داره انجام میشه ( و خیلی هاش از دل دانشکده مدیریت شریف بیرون آمده و در جریانم)، انگیزه ی بالایی برای بازگشت به ایران برای دانش آموخته های دانشگاه های خارج از کشور است، به خصوص کسانی که صرفا برای گرفتن مدرک و پاسپورت خارجی مهاجرت نکردند و همیشه دغدغه ی پیشرفت خود و محیط دور و برشون رو داشتند… شخصاً دست همگی آدمهایی مثل تو که به نظر من تا حدی از مرز خودخواهی های خودشون عبور کردن رو می بوسم. مرسی

  • محمدحسین گفت:

    سلام محمد رضای عزیز
    +) مدتهاست خاموش، دنبال کننده بودم. اما توی گفتگوهام حتی با آنهایی که اولین ملاقات رو باهاشون داشتم سایتت رو معرفی کردم نه به عنوان کسی که MBA خونده یا استاد مذاکره است یا کسی که حرفهای خوب میزنه و فایلهای رایگان اشتراک میگذاره…به عنوان انسانی که باورهاش(که منم بهشون اعتقاد دارم) اولویت اولش بوده و خواهند بود و می دونم که حتی اگه خدای نکرده نتونی اینجا فعالیت کنی باز دست از باورهات نمیکشی…
    +) من با نظام باورهایت نه توسط اسب تراوا (tv) و نه در همایشها و کلاسهایت بلکه در همین وبسایت و دنبال کردن تک تک پست هایی که می زدی و می گفتی و می نمایاندی از خودت(سرمایه ای از دانش و بینشی که جمع کردی و حال بی بهانه به مخاطبانت می بخشی) آشنا شدم. گرچه از نزدیک شما را ندیده ام اما از دور تک تک ضربان قلبت را که در قالب پست های اینجا بود احساس می کردم.
    +) همه ما دوست داریم نظرمان را بخوانی و تایید کنی و جواب دهی…روز به روز به خوانندگانت اضافه می شود و این حجم بالای انتظارات روی دوش تو و تیم کاریت سنگین تر خواهد شد.(بی انصافی است اگر این را نبینیم!) پس باید کاری کرد…
    میتوانید از خوانندگان اینجا که همشون افراد شایسته ای هستند کمک بگیرید البته تا زمانی که یه چیزی مثل NGO که فکر میکنید، راه بیفته،در کنار این روزنوشت یک انجمن اینترنتی راه اندازی کنید و اجازه دهید خوانندگان بتوانند فعالیت بیشتری انجام دهند(حتی می تونه یه جور طرح متمم باشه، اینکه هر کسی بنا به تخصصش و اطلاعاتی که گرفته به افراد دیگه کمک کنه) و حتی ممکنه نیمی از سوالهای تازه واردان را بر اساس تجربه ای که از شما کسب کردند جواب دهند و مطالب که مفید هست از طبقه بندی بهتری برای جستجوی آن برخوردار میشود. تفاوت این انجمن با انجمن های فراوان دیگه اینه که نه صرفا آکادمیک و یا سرگرمی و خدماتی بلکه دانشگاه مجازی است که مراجعه کنندگانش را برای زندگی بهتر آماده می کند.
    +) شرمنده زیاد حرف زدم، بگذار به حساب نظرهایی که نگذاشتم و ذخیره شد برای اینجا! به اندازه تمام باورهایت خدا پشت و پناهت باد..[گل]

  • پرويا گفت:

    ارادتمند هستيم، بسيار زياد. خيلى شما را دوست دارم محمدرضاجان و به خاطر همه ى زحماتت ممنونم.

  • علی گفت:

    سلام،
    باید ببخشی !! ولی حال و هوای این نوشته را که امیدوارم دلنوشته ات نباشه دوست ندارم. همینطور کامنت هایی که نشان از مهر است و پاسخش سکوت….
    امروز سالروز تولد دکتر علی شریعتی است و چه بد زمانی را انتخاب کردی برای گله و شکایت از حال و روز یک معلم..
    تو با مهر آمدی و او با آتش…
    او تاوان عشقش را داد و سوخت !! ولی تو او نیستی و ما نمی خواهیم مانند او باشی
    پاسخ شاگردانت را آنچنان که شایسته مهرشان هست بده…
    از استادت علیرضا فیض بخش گفتی و اینکه
    هنوز هم، سنت استادهای خشک و سنتی دانشگاه‌ را، نمی‌فهمد…و آرزو کردی هرگز نفهمد…
    تو شاگرد خلفی بودی چون تو هم سنت شکنی کردی…
    پس بگذار من هم برایت یک آرزو کنم…
    امیدوارم از یادت نره خواستی متفاوت باشی و این آسان نیست، بهایش سخته…
    انتخاب کن !!! رفاه ،آرامش و یک زندگی بی دغدغه ( یکی کپی از خیلی ها) یا یک زندگی معمولی با آدمهایی مثل خودت که دوستت دارند، شاید سر کلاس اذیتت کنن ولی بعد از سالها هیچوقت یاد محمدرضا را فراموش نمی کنند…….
    می خواهی اسمت برند باشه یا مرامت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    یک نقل قول از معلم سابقت : مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن. لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.
    اینقدر خودخواه نیستیم که بخواهیم آرامشت را نثارمان کنی…
    ولی حرفهایت دردم را زیاد کرد

  • حمزه عوض زاده گفت:

    سلام محمدرضا جان.
    وقتی آدم به مفهوم حرفایی که نوشتی فکر میکنه به همون نتیجه ای میرسه که الان روی میز داری و مرتب وسوسه میشی که بهش عمل کنی،ولی من میخوام یه چیز رو بگم و اون هم اینکه: دوست خوب من! قبل از اینکه تصمیمی بگیری یه سر به مرامنامه ای که نوشتی و الگوی فکریت هست بزن و یه دور بخونش بعد یه انتخاب هوشمندانه انجام بده.
    سپاس

  • khashayat گفت:

    من رفتم تو رفتی در دایره قسمت کی نقطه پرگاره؟

  • میترا گفت:

    راستش محمد رضا من دقیقاً متوجه نشدم نظر ما رو در مورد چه چیزی میخوای بدونی؟ از احساساتت حرف زدی، منم میخوام از برداشتهام بگم. اون چیزی که تو پاراگراف قرمز آخرت گفتی (محدود کردن فعالیتهات به فعالیتهای اقتصادی) با اون چیزایی که ازت دیدم تو این یه ساله تو سایت و محصولاتش و خودتم اشاره کردی که به خاطر حس خوب این کار رو میکنی (متمم، رادیو مذاکره، تراست زون، خواندن کتابت و . . .) به نظر من دو سر یک بازه هستن، یه دفعه رفتی تو اکستریم. تویی که اینقدر آموزش برات مهمه شاید سختتر بتونی بدون فعالیت آموزشی احساس رضایت داشته باشی، البته امتحان کردنش بد نیست شاید حتی خوب هم باشه که باقی ظرفیتهات پیدا بشن، همه ی جنبه های زندگیت مهم هستن.
    سختیهای کارت برام شاید قابل درک نباشه یعنی نتونم تصور کنم ولی وقتی دارم از این پنجره بهت نگاه میکنم میبینم سرت خیلی شلوغ است، خیلی زیاد! میدونی؟ یه ذره این مسیری که تو همین مدت یکساله دیدم زیگزاگ بوده بیشتر، یه مدت رادیو مذاکره شروع شد، اولش نسبتاً منظم بود بعد این نامنظم شد تراست زون اومد، بعدش هر دو نامنظم شدن طرح متمم اومد. الان متمم طبق نظمش پیش نمیره ولی رادیو مذاکره فعالتره. لازم نبود اینهمه انتظار ایجاد کنی بین مخاطبات. اسمشو میذارم “انتظار پنهان” میدونی چرا؟ من خودم هیچ توقعی ندارم واقعاً، این تیمی که تا الان این همه چیزای خوب برای ما داشته واقعاً به ما تعهدی نداره. هر وقت محصولی اومده رو سایت در اولین فرصت دانلودش کردم ولی هیچوقت دنبال اینو نگرفتم که چرا فلان چیز طبق نظمش نیومد. هر بار که طبق برنامه ای که اعلام کردی پیش نمیره کار، واقعاً بار گناه رو احساس میکنم تو حرفات (اینجور وقتها که آدم طبق انتظار خودش پیش نمیره، یه چیزی آدمو از تو از بین میبره، به عزت نفس و اینا مربوط میشه)، یه وقتهایی برای از بین رفتن بار گناه شاید فعالیت مضاعف هم انجام دادی که خودش توقع شده دوباره بعد این سیکل معیوب ادامه پیدا کرده.
    هر کدام از این سه تا روند (رادیو مذاکره، تراست زون، متمم) به تنهایی میتونن اهداف آموزشیتو تا حد خیلی خوبی دنبال کنن. به نظر من تراست زون مناسبتره. دوستانه میگم، لازم نیست تمام بار آموزشی مملکتو تو و تیمت به دوش بکشین. در نهایت هر تصمیمی بگیری دوستات دوستت میمونن و از تصمیمت حمایت میکنن.

  • khashayat گفت:

    رفتن تو رفتن من رفتن بقیه در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم

  • گیتی گفت:

    این نوشته از نوشته های پر از دیدگاه خواهد بود!!!! کسایی که نصیحت می کنن… کسایی که دل داری می دن… کسایی که به استراحت تشویق می کنن…کسایی که تشکر می کنن…کسایی که انتقاد می کنن…کسایی که اصرار می کنن بمونی…کسایی که اصرار می کنن بری… و این لیست هم چنان ادامه دار خواهد بودددددد…

    اما من یک آرزو می کنم: کاش فعالیت این سایت جزو حذفیات نباشه!

  • حنانه گفت:

    سلام … اینو مینویسم چون شاید تنها چیزیه که فعلا از دستم بر میاد، تنها و تنها همدلی با استادی که از یاد دادن و کنار دانش اموزانش بودن خسته نمیشه : تمام درسها و تلاشی که شما برای ارتقا سطح دانش ما به کار می بریم الحق که قیمت گذاری نداره… نمیدونم چطور میتونم کمک کنم تا بلکه کمی از زحماتتون جبران شه… هر وقت که به سایتتون وارد میشم با ذهنی جدید بیرون میام… شما برای من به الگویید… اینگه یاد بگیرم چطور بتونم یه نویسنده و یه معلم باشم…

    متاسفانه خیلی ار ماها قدر آموزش رایگانی که بس گرانبهاست رو نمیدونیم و به تصورمون نمیاد که دیگران برای این خدمات رایگان چه هزینه ها که صرف نکردند…. بی نهایت از شما و تیمتون ممنونیم… امیدوارم روزی بتونم مثل شما به مردم خدمت کنم…. تمام سعیم رو خواهم کرد تا زحماتتون به ثمر بشینه…

  • حمیده گفت:

    سلام
    محمدرضا من یه چیزی از طرف خودم مینویسم فقط یک احساسه و تضمینی نداره که درست باشه، یکی از علتای اصلیش هم اینه شاید در جایی قرار دارم که به نوعی گذشته تو بوده.
    یک سری افراد (که فکر میکنم هم تو و هم من شاید جزو اونا باشیم، ) نه به خاطر بی استعدادی یا تلاش کم از موفقیت محروم شدند که فقط به خاطر نبود امکانات خصوصا آموزشی دیرتر به مقصد میرسن، همین سختی ها و دیر رسیدن ها و تبعیضات هرروز اونارو به فکر میبره، درد نبودن بعضی چیزارو با پوست و استخون حس میکنند و هرروز به خودشون قول میدن که اینکارو میکنم برای بهترشدن وضع بقیه! و این قولها زیادو زیادتر میشن،جایی اصلا باعث توقف میشه،باعث دلسردی،یه حسی حتی جلوی آدمو میگیره،که برای همدردی بااین طایفه محروم نباید جداشد و باید با بندی به اونا وصل بود،شده قدم زدن در محله زندگی گذشته،اولین باری که به تهران اومدم باخودم گفتم همه نداشتن های من تکه ای از قسمت نبود بلکه جزیی از تبعیض بود!تقریبا نیمی از قسمت و تقدیر برام بی ارزش شد و نقش خودمو پررنگتر دیدم،اما اگه بعضی جاها رایگان نبود و بعضی منابع در دسترس نبود بازهم باید به قسمت تکیه میکردم تا خودمو آروم کنم حداقل!
    گاهی اعتماد به نفسم پررنگ میشه و با شور میرم جلو گاهی همون بند جلوی منو میگیره و آرومتر میشم،شاید یه چیزی مثل همین حس الان تو،که هنوز جای پرواز داری اما قولهای دیروزت سرعتتو کم میکنه و بین دوراهی میمونی.
    برای تو هنوز بیشتر ازینم هست، و این انرژی که امروز صرف میکنی میتونه اثرگذارتر باشه، گاهی ادما تصمیم میگیرن اون بندو پاره کنن و واقعا رها بشن و تااخرش برن،اما گاهی هم بندو وسیله ای برای ایجاد تعادل خودشون میدونن،چون ادم بی درد خیلی راحت نمیتونه ادامه بده.
    اما چیزی که همه چیزی رو خراب میکنه صفرو یک بودنه، این حالتو فازی کن،نه یک باش نه صفر،به بودن یا نبودن فکر نکن،شاید اگه تصمیم بگیری به قولات یکی یکی عمل کنی به اینجا نمیرسیدی.این نظر من بود،درست یا غلطش پای من،اما از طرف تو هم نوشتم بی اجازه!و در راستای کارات من حاضرم رایگان کارکنم،چون بندی دارم به پام، وصل به گذشته و حسی که تعادل میخواد و از بی دردی آرامش نخواهد داشت هیچ وقت…

  • milad گفت:

    محمد رضا جان قرار بود در مورد تقویت اراده برامون بنویسی!لطفا بنویس هر وقت وقت کردی.تجربیاتت برای من در این زمینه فوق العاده ارزشمنده.
    به هر حال محمد رضا ازت تشکر می کنم.برای این که در ایران موندی .برای این که کمک می کنی ایرانی ها زندگی بهتری داشته باشند .برای این که وطنت رو در خاطر داری و داری براش از تمام جان مایه میگذاری.برای این که تمام دلسردی هارو تحمل کردی و موندی در جایی که دل گرم ترین آدم ها رو هم دل سرد می کنه.برای این که بودی ،هستی و لااقل در آینده تفکرت خواهد بود. محمد رضا ازت متشکرم.ازت متشکرم.ازت متشکرم.

  • عباس حسنی گفت:

    سلام
    ۲ ساعت وقت بذار فیلم ریش قرمز رو ببین. اگه دیدیش یه بار دیگه از جاییکه امروز ایستادی ببینش، اگه ندیدیش یا نداری بگو به دستت برسونم .
    “حق پیش “

  • رضا گفت:

    سلام محمدرضا..
    تو آرمانگرایی و آرمانگرایی هزینه های مادی و معنوی و روحی زیادی داره..عشق به هموطن، عشق به آگاه سازی، عشق به خود عشق به معنای واقعی..فقط اون چیزی که درپایان واست می مونه اینه که تودلت از عشقی که هدیه دادی راضی باشی..اونی که خوب میتونه بهت انرژی بده خداته..به عشق اون عشق هدیه کن..
    مجمدرضا، اینوبدون، توهرتصمیمی بگیری یه عالمه عاشق داری که مثل کوه پشتتن..هرچقدواسه کلاسات و دوره هات قیمت بذاری، باعشق تقدیم می کنن..نه واسه خودشون بلکه به عشق نگه داشتن تو کنارخودشون..
    تو اسطوره شدی محمدرضا..اینو میتونی از پیام های مخاطبانت بخونی..تو مظهرعشقی..هرکاری می کنی باهاتیم وحمایتت می کنیم..فقط نرو..همین

  • مریم گفت:

    دوستای دیگه خیلی حرفا زدن که من باهاشون موافقم و تکراری اینجا نمینویسمشون، فقط دوست داشتم یه حس رو باهات درمیون بذارم اینکه قبل تر مشکلاتی رو توی جنبه های مختلف زندگیم میدیدم که احساس فلجی بهم دست میداد اما الان با وجود زحمتایی که تو میکشی هربار که مشکلی میبینم (هم برای خودم هم خانواده ام و هم دوستام) به خودم میگم نترس محمدرضا شعبانعلی هست ازش یاد میگیری، امیدوارم همیشه باشی تا یه روز با حسرت نگم کسی بود که نشد ازش یاد بگیرم….

  • آرشام گفت:

    من میگم کتاب توشتن بسیار بسیار مفیده
    ۱- هر چیزی که می خواید رو کامل میگید ، ۲- ماندگاری بسیار بسیار بیشتری داره ، هم تو ذهن مخاطب هم تو نسل های بعد
    ۳- هم تو جامعه پخش می شه و عموم می تونن استفاده کنن
    بعضی مطالب هم که دوست داری داری آدما بدونن و نمیشه فعلا ، هم میشه با تبدیلشون به کتاب و ساختن یک *استراتژی* در یه آینده ی تقریبا نزدیک که امکانش بود چاپ بشن.
    اما اینکه جایگزین کدوم فعالیتت کنی من چیزی نمیتونم بگم

  • داود گفت:

    استاد شما زیادی کار میکنیدو کمی خسته شدین. بهتره یه استراحت به خودتون بدین و بعد در مورد آینده تصمیم گیری کنید. در شرایطی که دارین بهتره الآن هیچ تصمیم برای آینده نگیرین.

  • شروین گفت:

    از وسطای متن حس کردم قراره آخرش با حرف ” رفتن ” روبه رو بشم.کاملا قابل درک بود.
    من یه مقدار می خوام از جنبه سیاسی به موضوع نگاه کنم.البته خوب هنوز صاحب نظر نشدم.اینقدری که میفهمم می گم.
    به نظرم نباید مشکلات ساختاری رو نادیده گرفت.مساله اینجاست که منِ شروین یا منِ محمدرضا هرچقدر هم که تلاش کنیم نمی تونیم یه تنه جور تمام مشکلات ( فرضا بی پولی طبقه کارگر ) رو بکشیم و جلوشون بایستیم.هیچ خاطره خوبی از تفکر چپ در طول تاریخ ندارم بنابراین فکر می کنم اتفاقا تربیت و تقویت طبقه متوسط کلید موفقیت طبقه کارگر هم هست.
    اما کجا؟ جایی که برخلاف حرف دویست سال پیش آدام اسمیت ، می خواد ثابت کنه دولت تاجر خوبیه؟ کم و بیش میشه حدس زد تلاش های فردی در این جامعه کمتر احتمال داره به نتیجه مطلوب منجر بشه.
    من خیلی وقتا دلگیر میشم از اینکه ما مدام انگشت اتهام رو سمت مردم می بریم و نقش ساختار رو به اصل و به فرع ندیده می گیریم.نمی گم تقصیر ساختاره یا افراد.حرفم اینه که بیایم ببینیم توی اون دعوای قدیمی نهادگرایی و اراده گرایی ، سهم کدوم یکی در جامعه ما بیشتره؟ اینکه منِ نگاه ارزش محور ندارم چقدرش نتیجه یک فرهنگ خاصه و چقدرش نتیجه و برآیند ساختارهاییه که در طول تاریخ بر من حاکم بوده؟
    من نمی گم نباید کاری کرد.هیچ وقت (تاکید می کنم ، هیچ وقت ، حتی یه نمونه) ندیدم کسی جایی تلاش هایی که تو برای تربیت افراد داشتی انجام داده باشه و معتقدم یه آدم خیلی باید بی انصاف باشه که اینارو ببینه و تحسین نکنه.حرفم اینه که باید قبول کنیم چیزهایی هم هست که از اراده ما خارجه.شاید همین مدتی رفتن و به خود پرداختن و کتاب نوشتن وقفه و استراحت گاه خوبی باشه برای اینکه دوباره با خودمون کنار بیاییم.اینطوری سهم افراد هم نادیده گرفته نشده.با قلم زدن و به قول یکی از دوستان ” نظریه پردازی ” سهم افکار و طرز تفکر افراد جامعه هم داده شده و میشه به آینده امیدوار بود.

  • Canny گفت:

    الگوی دلسوزم، حرف و نظر زیاد دارم ولی به همین دو جمله بسنده میکنم…
    “ترجیح میدهم که عزیزانم را مدتی موقتا نداشته باشم تا دیرتر از دستشان بدهم ”
    “کنی”
    :دی

  • محمد تقی امینی گفت:

    بعنوان یکی از فارغ التحصیلان قدیمی مکانیک شریف بسیار خوشحالم از اینکه شما را در این عرصه فعال می بینم .
    اما با توجه به معیار های و ارزشهای که بیان نموده اید از جمله مطرح کردن الگو های معلم شما (شریعتی ) و…..
    بهینه کردن این تابع هدف چند منظوره را با در نظر گرفتن دیدگاه ریاضی فازی جوابی متفاوت با روشهای متداول تحقیق در عملیات دارم و آن اینکه ابتدا تابع را به چند تابع با اهداف کمتر تبدیل کرده و سپس نقطه بهینه حرکت های هر سیستم را جداگانه تعیین می کنیم .
    البته لازم بذکر است که در ان حالت نظر سنجی اینچنینی هم خطا می باشد .
    چون سرعت تایپ من کم است لذا در صورت نیاز به توضیح بیشتر از طریق ایمیل تماس بگیرید .

  • میثم گفت:

    سلام استاد خسته نباشید و خدا قوت

    در باب تشکر و قدر دانی باید بگم مطالبی که تو این مدت آموزش دادید خیلی برام مفید بودن و دید منو نسبت به خیلی چیزا عوض کرده و باعث شده که خودم و اطرافم رو بهتر ببینم و بشناسم مثلا اینکه رفتار من avoiding هست- ولی نمیدونم چه خاکی به سرم بریزم که بیشتر از این تو زندگی بهم ضربه نزنه!(البته قراره استاد بهم یاد بده 🙂 )- و خیلی چیزای آموزنده دیگه که اینجا جای گفتنش نیست.
    و اما درباره پست امروز:
    اول اینو بگم که خیلی دوست داشتم سیستمی طراحی میشد که مثل مالیات دادن ارپایی ها (هر که درآمدش بیشتر مالیاتش بیشتر) اینجا هم هرکی توانش بیشتر بود مبالغ بیشتری پرداخت میکرد؛ این یعنی اینکه همه چی پولی بود و نحوه پرداخت ها سطح بندی میشد-تقریبا مثل تراست زون- و کسی که توانایی مالیش از یه سطحی کمتر بود نیازی به پرداخت نداشت. واقعیتش من ایده ای به ذهنم نمیرسه ولی امیدوارم شما و تیم زحمتکشتون براش راه حل پیدا کنید.
    دوم اینکه اگر بشه کاری کرد که آموزش برای گروه های هدف طراحی بشه و متناسبا قیمت گذاری بشه مثلا لزومی نداره من کارگر ساده تو دورافتاده ترین نقاط همون چیزایی رو یاد بگیرم که یه تاجر یا صاحب کارخونه یا مدیر یه بخش مهم یاد میگیره کما اینکه خیلی از این چیزا به کارم نیاد و صرفا سطح معلومات منو بالا ببره و از طرفی اون تاجر یا مدیر هم ۱۰۰% نیازش از این آموزش برطرف نشه و این یعنی هر دو قشر اگر هم راضی باشن کاملا راضی نیستن!
    سوم اینکه نباید پیشرفت ما به بهای کند کردن روند پیشرفت شما باشه؛ نمیدونم اینو چطور توضیح بدم، به نظرم خودتون تو رادیو مذاکره وقتی درباره “دام های عاطفی در محیط کار” حرف زدید به بهترین شکل بیانش کردید
    چهارم اینکه پاداش همیشه مادی نیست اما مطمئنا همه پاداش هم نمیتونه معنوی باشه، مطمئنا شخصی با جایگاه و موقعیت شما و تیمی با این توانمندیها میتونه تو شرایط اقتصادی خیلی بهتر از این باشه ولی… بذار این جمله از مدیر اجرایی شرکتمون وقتی برای پاداش کارگراش با مدیر شرکت بحث میکرد رو بگم: “من پروژه ۸ ماهه رو تو ۶ ماه به بهترین شکل انجام دادم، پروژه ای که مدیر اجرایی قبلی گفته بود براش ۱ سال زمان میخواد، من از نفراتم شبانه روز کار کشیدم و خودم هم کنارشون مثل یه کارگر ساده کار کردم، الان حق و پاداش این کارگرا رو میخوام، من نفراتم رو کشتم و فقط یک بار میشه این کارو کرد اگر پاداش اینا الان پرداخت نشه دستاوردهای این پروژه به هیچ عنوان تو پروژه بعدی تکرار نمیشه”
    و اما حرف دلم:
    محمدرضای عزیز بودنت در کنارمون ما رو ارزشمند کرده و ماندت در کنار ما به ما امیدواری میده، از کسایی که بخاطر جواب ندادن ایمیلهاشون ازت گلایه کردن دلخور نشو آخه ما تا حالا عادت نداشتیم ادمینی به این بزرگی و به این مهمی و با این مشغله کاری داشته باشیم، شما در خط مقدم هستی و مطمئنا ادمین هایی به بزرگی تو که بعد از تو خواهند آمد با این همه حجم انتقاد به علت عدم جواب دهی به ایمیل ها مواجه نخواهند بود…
    دیگه ببخشید خیلی طولانی شد

  • عليرضا داداشي گفت:

    سلام
    يه پيشنهاد ساده و فكر نشده:
    كاش براي فايل هاتون به جاي دو قيمت دانشجويي وغير دانشجويي كه خودتون اعلام مي كنيد، يك گزينه ديگر كه قيمت در آن تعيين نشده باشه هم در نظر بگيريد شايد كسي خواست بيشتر پرداخت كنه.

    واقعاً در بعضي موقعيت هاي مالي مي توام مبلغ بيشتري براي آموزش كه يكي از دغدغه هاي مهم زندگيمه پرداخت كنم.شايد ديگران هم توانستند.
    نمي دونم شايد لازمه بهش بيشتر فكر كنيم.
    اين را خوب درك مي كنم كه آدم تا هوايي نباشه و دنبال دردسر نگرده دنبال آموزش نميره. من هم تا حدي اينطوريم.
    برقرار باشي صاحب سايه بلند.

  • فرناز گفت:

    محمدرضای عزیز و خوب،

    من هم دوست دارم نظرم رو راجع به مطلبی که نوشتی بهت بگم . حقیقت اینه که من از احساسات، افکار و شرایط تو به طور کامل خبر ندارم (به قول معروف تو سر تو زندگی نمی کنم) به همین خاطر ممکنه حرفام به نظر یکطرفه و سطحی بیاد ولی ترجیح میدم اینبار خواننده ی خاموش پست هات نباشم.

    بدون شک کاری که تو انجام میدی برای ما بینظیر و فوق العاده مفیده، آموزه های اصلی زندگی رو که هیچکس بهمون نمی گه با قیمت کم یا رایگان در اختیارمون قرار میدی، ولی صادقانه تو برای “خودت” چقدر کارای بینظیر و فوق العاده مفید انجام میدی؟
    تو با پرداخت هزینه های مادی یا معنوی شخصی ابزاری رو فراهم میکنی که به وسیله ی اون یه نفر بتونه کار بزرگی مثل “تغییر دادن خودش” رو انجام بده، تو ابزاری میدی تا اون آدم سطح کیفیت زندگیش رو عوض کنه و چه چیزی از این بالاتر؟
    اما مطمئنم تو هم باور داری صرف تهیه کردن این ابزار به معنای عوض شدن زندگی اون فرد نیست (مخصوصآ که داره رایگان دریافتش میکنه و زحمت چندانی برای “کسب” اون نمیکشه.

    حقیقت اینه که توی این معادله سرمایه ی اصلی نه فایل های رایگان هستند و نه دوره های ارزان، سرمایه و عامل اصلی محمدرضا شعبانعلی هستش. و من به عنوان یک هواخواه نگرانم محمدرضا به جای نگهداری از این سرمایه ی اصلی نگران نجات دادن جامعه ی آماری مخاطبینش باشه.
    محمدرضای عزیز طولانی مدت بودن تو در کنار ما مهم تر از حضور کوتا مدت تو با هزینه ی کم هستش!
    لطفآ حتمآ اول اولویت های خودت رو در نظر بگیر و از کسانی که ویروس پیامبرگونه بودن دارن دور بمون تا نجات دهنده بودن برای همه واست ارزش نشه چون ارزشمند ترین هدیه برای ما مخاطبینت خود شخص محمدرضا شعبانعلی هستش.

    در آرامش و موندگار باشی

  • احمد گفت:

    استاد عزیز
    حق داری و معمولا آدم هایی که تماشات می کنند ؛ خیلی نباید از آنچه در درونت می گذره آگاه باشند و نیستند . دست کم خود من همیشه با خودم می گفتم ؛ خوش بحالش ؛ عجب انرژی ایی داره . مگه با یک دست چند تا هندونه میشه بلند کرد ؟ مسلما این حجم از عملیاتی که ما شاهد هستیم و میزان درگیری های خودت ، بکارگیری یک تیم قوی و منطبق با توان ؛ آراء و روحیات محمدرضا شعبانعلی رو می طلبد و داشتن چنین تیمی الزاماتی گریزناپذیر خواهد داشت .
    با کی رودربایستی داری ؟ بخشی از مخاطبین شما ؛ کارشناسان و مدیران هستند . دیگر اینکه بهتره ما شعبانعلی ( و همکارانش ) رو در حوزه هایی مشخص و بروز شده و کارآمد و صد البته در رفاه مورد انتظارش داشته باشیم تا اینکه . . . شاید ناراضی از اینکه آخرش چی ؟ . . . . چون در خود بازنگریستند جز باد به کف اندر نبود . . . ( شاملو)

  • سید رضا گفت:

    سلام
    شما استاد عزیز و همکارانتان خسته نباشید
    من به شخصه در یکی از اثر بخش ترین دوره هایی که در طول این سالها شرکت کرده ام دوره مذاکره حرفه ای شما بوده است
    و از سایت شما نیز نهایت استفاده را کرده و به نوعی به آن وابسطه شده ام
    ولی فکر می کنم در برگزاری کلاسها و دریافت هزینه های آموزشی آنها باید با نظم و دقت بیشتری اقدام شود
    برای من عجیب بود چطور کسانی بدون پرداخت هزینه تا آخر کلاس ها آمدند و هر جلسه غر هم می زدند

  • محمد علی هشیار گفت:

    محمد رضا حقیقتا با این که خیلی دوستت دارم ممنونم که اجازه نقد کردن خودت رو هم به ما میدی
    بار ها تو رادیو مذاکره تاکید میکردی یکی بدو بیرا بگه زود میشوریش میذاریش کنار
    هر چند که خیلی تند وسوزاننده تر باشه اما شیرینیش برای تو بهبود و اوضاع فکری و مالی خودت و گروه مهربونت که من واقعا هم خودت و هم گروهت رو دوست دارم میتونه مفید باشه و خوشحالم که خودت مطرحش کردی تاfeed back بگیری

    اما گاهی وقتا محمد رضا تو لجاجت ها و قوانین از پیش فرض شده ای رو در نظر میگیری که با عث سقوط همه میشه مخاطبانت خودت وگروهت
    شاید محمد رضا تو هم روز های سختی پشت سر داشتی که بعضی ها دستت رو گرفتن و به جبران محبت اون هاست مهربانیهات اما محمد رضا این حق گروه تو نیست که هم سنگ تلاش هزینه دریافت کنند
    ایا اون ه نباید این سوال رو بپرسن چرا حالا که دیگران دارن از نتایج کارشون استفاده و پیشرفت میکنند اون ها هم حقی داشته باشند از این موفقت
    شاید محمد رضا خیلی از دوستانت جذب تو میشن چون ناب و یکه ای اما واقعا اجازه نیست دست ها و نگاهشون منتظر یه لطف از طرف تو باشه
    من هم از این به بعد باید تصمیم بگیرم اگر سهمم را و دینم را به تو پرداخت کردم اون وقت دوباره در رکابت بمونم
    تو با تمام وجودت برای منو تمام دوستام مایه میذاری
    و کمترین و بی ارزش ترین جبران ما اینه که هر چند در حد اون کارها قادر به جبران مالی نیستیم اما قطره قطره دریا میشویم

    اما محمد رضا بودن اموز ما در کنار تو منحصر به امروز نیست
    من یک پیشنهاد ساده سر انگشتی و بدون کار کار شناسی شده دارم
    محمد رضا درسته تو این هشت سال مردم فلاکت زده شده اند اما محمد رضا جلوی ضرر رو هر وقت بگیری سود هست
    محمد رضا قطع به یقین شاید اگر اغراق نکنم ۱۰۰ یا ۲۰۰ هزار نفر طرفدار پرداخت ماهیانه یه مبلغ جزیی بیثن ۱ تا ۵ براشون سخت نیست
    محمد رضا تو دست ما رو از منفی منفی گرفتی و با یه جهش بزرگ به مثبت های بی نهایت رسوندی

    یه ضرب سر انگشتی
    ۲۰۰۰۰۰*۵۰۰۰ در ماه یا ۱۰۰۰۰۰*۲۰۰۰ اگه واقعا عملی بشه که مطمعنم همه از این طرح من حمایت میکنن
    دست مزد ها رو پرداخت کن کیفیت رو بالا ببر کتاب ها و دوره های خوب خریداری کن
    و محمد رضا به فکر یه موسسه برای افراد تازه نفس باش که بی صبرانه منتظر پیوستن به تو هستن
    هزاران شادی ها

    محمد رضا فک ما چه قدر تنهاییم
    هیچ کس دست ما رو نگرفت فردا هم که نفت ما تمام شد همه ی ما میشیم خشاش کار
    خدا به تو توفیق بزرگی داده
    انسان ها بزرگی دل به راه تو خوش کردن
    از شنیدن صدات خوشحال و از غم ها تو غمگین تر از غم های خودشون

    محمد رضا خواهش میکنم
    باور کن هیچ کس تو رو مقصر نمیکنه که محمد رضا تا کارش گرفت شهریه گرفت یا هزار حرف بی ربط دیگه
    هر کس باید خودش رو جای تو و گروهت بگذاره و بعد دربارت قضاوت کنه
    بارها این پیشنهاد رو داده بودم اما جوابی به اون نداده بودی
    راستی چرا همه پرسی نمیکنی محمد رضا ببین از بین پیشنهاد های مختلفی که میتونی با اون مجموعه رو سر پا نگه داری کدوم یکی هم به مخاطبت فشار کمتری میاره هم خودت و هم گروهت ازش رضایت بیشتری جواهید داشت
    فکر کنم فقط با یه نظر سنجی و یه امار بدونی که عشق ما به تو و گروهت بزرگ تر از یه شهریه کوچیک هست که این هم باعث خجالت و شرمندگی ماست
    محمد رضا می خواهم گریه کنم به فلاکت خودم حتما باید بذاریم ترکمون کنی یا حرفی بزرگتر بشنوی
    این هم از نخوت باد دی بود و هست
    و گرنه جان هم بخواهی
    دادنش به تو خوش تر است

    • محمد علی هشیار گفت:

      محمد رضا
      من هر روز میام تو این پست و حرف هام رو تکرار میکنم
      میخواهم این بار ما باشیم که تا به نتیجه نرسیدی پا به پا هر روز پی گیرت خواهیم بود البته تا اخر اذر نا مرتب
      اما بعد از اون منتظر طوفان های پی گیری های ما باش
      محمد رضا عزیز دل
      وقتی قیمت پفک ۷۵۰ تومان پس میشه گفت
      گرفتن حق عضویت ماهیانه به اندازه قیمت چند تا دونه پفک باز هم انگار تمام محصئلاتت به دست ما مجانی رسیده
      ما با همیم رفیق دنیا تو دست ماست
      طاقت بیار محمد رضا ما هر دو بی کسیم

      محمد رضا میتونی میخواهم با تک تک سلول های مغزت احساس حمایتمون برای موندن و با هم موندنمون رو احساس کنی

  • امیر گفت:

    پیشنهاد میکنم چند روزی از این فضا ( تدریس ، سایت ، …) فاصله بگیر. میتونی از زاویه دیگه
    مجموعه را ببینی ، هم دل ما برات تنگ میشه ! . هم تمدد اعصاب میکنی .
    محمد رضا ما بهت نیاز داریم. بیشتر به فکر خودت باش.

  • الهه گفت:

    سلام استاد عزیز،صبورانه این راه رو تا پایان ادامه بدید،ما به وجود شما بیشتر از اونی که فکرشو بکنید احتیاج داریم،خسته نباشید و خدا قوت می گم به شما و همه ی همکاراتون.

  • سیمین گفت:

    سلام استاد دوست داشتنی و محبوب!
    من هم یکی از کسانی هستم که مطالب آموزشی ارزشمند شما غنیمت بزرگی برام به حساب میاد و خودمو مدیون و ممنون شما می دونم و برای دوره هایی که قادر به شرکت در اونها نیستم بسیار غبطه می خورم. مطمئنم که هر چیزی هزینه ای متناسب با ارزشش رو داره و اگه جایی این هزینه برگردن من نبوده حتماً کسان دیگری درحال پرداختن اون هزینه برای من هستند. ممنون شما و تیم خوبتون هستم و هرخدمتی از دستم بربیاد حاضرم درقبال لطف شما عزیزان انجام بدم.

  • لیلا گفت:

    دوست عزیز
    حرفها و دغدغه هایت را خواندم و هر روز می خوانم.به تو و همکاران عزیزت حق می دهم .از تو بسیار اموخته ام و می دانم بازهم خواهم اموخت.راهکارهای بسیاری هست که دوستان در کامنتهایشان ارائه داده اند و نیازی به تکرار نیست.من فقط به عنوان یک دوست و خواننده و یادگیرنده مطالب شما که در شهر دیگری غیر از پایتخت زندگی می کند و دسترسی اش به آموزه های شما به دلایل متعدد جز از راه مجازی نیست،از شما فقط یک چیز می خواهم:
    بمانید و آموزش دهید که مانند شما بسیار کم هستند.بمانید و آموزش دهید و بهای واقعی آموزش خود را نیز بگیرید.

  • rezaA گفت:

    ما قدر کاراتونو میدونیم و تو زلال بودنتون شکی نیست..شاید راه تشکر از کاراتون اینه که ماهم تا اونجا ک میتونیم چیزایی که یاد میگیریم حتی شده در حد ی ایده ب دیگران بدیم مثل شما بی چشم داشت.. فقط اقا دو تا سوال نامربوط..یکی اینکه ی دوره داشتین تو متین اباد برگزار شد و اسمش سفر جهنم بود اون دیکه برگزار نمیشه؟.یکی اینکه الان این کلاسایی که برگزار میشه خیلی از تیترهاش تو رادیو مذاکره بود یا کتاباشو معرفی کردین و اینکه شرکت کنیم و البته خیلی دوس دارم ک شرکت کنم اونوقت مطالب تکراری نیست؟..خواننده تازه سایتتون نیستم که اینو میپرسم و واقعا سوال تو ذهنمه..

  • مریم گفت:

    سلام
    من حدود ۲ ماهی هست که با شما و سایتتون آشنا شدم. هر روز صبح یکی از اولین کارهایی که می کنم اینه که سایت رو چک میکنم و مطالب روز و بعضا مطالب قدیمی رو میخونم. فایل های رادیو مذاکره رو ریختم توی گوشیم و همه جا موقع آشپزی؛ ظرف شستن؛ توی اتوبوس؛ و همه جای دیگه گوش میدم؛ همت و پشتکار و علاقه مندی شما به آموزش مخاطبان( یا به گفته ی خودتون دوستانتون) فوق العاده ارزشمند و دوست داشتنی و قابل ستایشه.
    شما معلم ما هستید و هر تصمیمی که بگیرید ما هم میگیم “چشم آقا معلم”. مطمئنیم که شما معلم باهوشی هستید و حواستون به همه ی دانش جویان دور و نزدیکتون هست.
    حتی اگر از همین امروز تصمیم بگیرید که آموزش رو تعطیل کنید؛ من فکر میکنم که انقدر مطالب ارزشمندی توی این سایت هست که بتونه به مخاطبان کمک کنه؛ که هیچ جای دیگه ای چنین مطالبی به این شکل ( برآمده از یک ذهن خلاق و مدون) وجود نداره. منتها مطمئنن تا ایده آل شما فاصله ی زیادی داره.
    ما دوست داریم که شما بمونید؛ اما دوست نداریم که شما اذیت بشید. واقعیت اینه که یک حس خوب با هیچ ارزش گذاری مالی قابل سنجش نیست. ما قدر این فعالیت ارزشمند شما رو میدونیم. گرچه که این قدردانی باید نشون داده بشه و ما از کنارش بی توجه رد میشیم. آموزش رایگان کار خیلی ارزشمندیه، منتها نه به بهای اینکه مجموعه ی شما از لحاظ مالی رضایتنمدی کافی نداشته باشن. امیدوارم که یک راه خوب پیدا بشه برای مثلا تفکیک آموزش به دو دسته؛ کسانی که توانایی پرداخت دارن و کسانی که تواناییش رو ندارن. یا هر ایده ی دیگه ای که حاشیه های این کاری که شما با این علاقه و انرژی دارید انجام میدین؛ برای شما آزاردهنده نباشه.
    من سالها توی بعضی مناطق کمتر شناخته شده ی ایران به دانش آموزان درس میدادم. هیچ بار مالی برام نداشت؛ کل اوقات تعطیلی و بیکاریم رو هم ازم میگرفت. شرایط بد آب و هوایی؛ آب غیر آشامیدنی و…. کلی مشکل دیگه گاهی توانم رو میگرفت. ضمن اینکه بچه ها گاهی خیلی بی انگیزه بودن و من ۱۰ برابر بقیه ی کلاس هام باید انرژی صرف میکردم برای کسانی که به هر دلیلی تا اون مقطع آموزش درستی ندیده بودند. هر بار موقع برگشتن به خودم میگفتم فایده که نداشت! دیگه نمیام. ماه بعد که پیام های بچه ها میومد که از قبولیشون توی امتحانات خبر میدادن منو بی اندازه خوشحال میکرد.
    کاش که ماهم بلد بودیم از لطف شما و زحماتتون قدردانی کنیم، چه بمونید و چه برید…
    “ممنونیم آقا معلم”

  • mehrdad bakhshi گفت:

    شاید بد نباشه مثل استاد بهرام پور باشید/یعنی هم مطالب آموزشی زیادی به صورت رایگان بگذارید و هم فروش به صورت اتوماتیک در سایت شما انجام شود/فکر کنم در این سایت همه راضی هستند و عالی هست http://www.bahrampoor.com
    اشان استاد سخنرانی و استاد بازاریابی اینترنتی هستند(البته نه بازاریابی حضوری)

  • سید مصطفی جاویدحسینی گفت:

    درود بر استاد محمد رضا شعبانعلی عزیز
    خواهش می کنم از پتانسیل دوستداران خود جهت کاهش هزینه ها و انجام کارها استفاده ببرید . میشه در مورد راهکارش فکر کرد .
    همانطور که شما بسیاری از ارزش های معنوی رو در فعالیت های آموزشیتون در نظر دارید و مطالبه مادی زیادی ندارید ، تعداد زیادی از مخاطبان شما علاوه بر مشارکت مالی ، کمک های غیر مالی زیادی میتونن انجام بدن که به پیشبرد برنامه هاتون کمک کنه که باز هم نهایتا به خودشون بر میگرده .
    به ما بگید که چه کارهایی رو میتونیم انجام بدیم . ما هم جزیی از برنامه متمم و تراست زون هستیم . من رزومه کاری خودم رو براتون ایمیل می کنم و حاضرم در هفته ۴ ساعت مفید برای طرح های شما وقت بذارم . چون ایمان دارم این سرمایه گذاری من بازگشت خوبی خواهد داشت .
    در مورد کمک مالی سعی می کنم تمام محصولات شما رو استفاده کنم و بخرم که تاکنون این کار رو کردم و مشعوف شدم و تا جایی که بتونم اونها رو تبلیغ می کنم .
    پاینده باشید

  • ندا گفت:

    محمدرضای عزیز

    در سال های گذشته وقتی تبلیغ مذاکره حرفه ای و دوره سفر از جهنم رو دیدم واقعا دوست داشتم شرکت کنم
    چون می دونستم با این ها می تونم زندگیمو تغییر بدم (مخصوصا دوره ای که تو اون قایق -کشتی- برگزار کردی و تمام دلم اونجا بود!)
    اما پولش رو نداشتم
    اون زمان برام سخت بود
    نتیجش این شد که بدونم باید پول دربیارم
    سعیمو کردم و بخاطر همون نیازم تونستم امسال اینقدر دربیارم که بتونم تو دوره هات شرکت کنم
    یعنی اون انگیزه این تسلسل رو راه انداخت که بیشتر دربیارم و برای پیشرفت خرج کنم وپیشرفت کنم و باز بیشتر برای پیشرفت خرج کنم و الان به این دور، ایمان دارم
    می خوام اونایی که تو شرایط چندسال پیش من هستن بدونن که الان قدر دوره ای که شرکت می کنم رو می دونم و خودم رو مجبور می کنم از آموخته هام استفاده کنم
    و حتی پیشنهاد می دم هزینه کلاس هارو بالا ببری چون اولا” می دونم که ارزش اونچه در دوره ها و کلاس ها می گی واقعا” خیلی بالاتر از این حرف هاست و همچنین باعث می شه افراد از کلاس ها و دوره ها بهتر استفاده کنن

  • نیر گفت:

    امیدوارم ودعا میکنم ایده هایی بهتون برسه که هم مسیر شما هموارتربشه وهم ما ازنعمت حضورشما بی بهره نشیم

    ممنون اززحماتتون ازمهربونیو انسانیتتون ،ازلطف هایی که بی توقع به من وامثال من که نمیشناسیدمیکنیددنیاچقدرزیبامیشد

    اگه همه آدمانگرش شماروداشتند بی نهایت خسته نباشید.

  • اشرف گفت:

    محمدرضا مطمئنم که تو می تونی یه راه حل پیدا کنی تا چراغ آموزش رو روشن نگهداری…

  • محمدرضای شاگرد گفت:

    می دونم چه قدر امثال من نسنجیده فکر کردیم و حرف زدیم که به قول خودت شرایط تو رو اینجوری فهمیدیم که اونم از کم آگاهی من و امثال من نسبت به همون دید درونیت بوده که تا حدی هم طبیعیه.خواستم فقط بگم اگر هم چیزی بوده و ظاهرش اذیتت کرده اما ته حرفمون همونیه که خودت دوست داشتی: حس همدردی و همین که بهت بگیم:
    حواسمون بهت هست محمدرضا
    دوست داریم استاد
    بگیم خسته نباشی مرد بزرگ
    بگیم ایولا رفیق
    بگیم خیلی می خوایمت مهربان
    بگیم دست مریزاد شعبانعلی ها
    بگیم هرچی که تو دوست داری بشنوی و بین اون همه درخواست و کار چند صدم ثانیه هم فکرت بره یه جا دیگه
    تا الانم مثل بچه های پررو تا تونستیم پیامی اس ام اسی بوده دریغ نکردیم با این امید که حالت عوض بشه.
    کنارت هستیم استاد گرام ,از مهاجرین و انصار ,تا مستدام مانی و سرحال.
    شاگرد همیشگی تو محمدرضا

  • سجاد گفت:

    محمدرضای عزیز دعا میکنم که خدا بهت آرامشی بده که بتونی به آنچه میخواهی برسی و خدا این امکان و برای من و تمام کسانی که که از شما حتی یک جمله خوب یاد گرفتن فراهم کنه که بتونیم از وجود شما همچنان بهره مند بشیم چون واقعا حیف همچین سرمایه انسانی و علمی از حوزه آموزش کناره گیری کنه و یه حسرت بزرگ رو دل ما بذاره

  • زهرا گفت:

    محمدرضای گرامی
    اول خداقوت میگم
    حقیقتش فکر کنم خیلی متوجه این متن نشدم.اما محصولات جناب معظمی رو دیدم و به نظرم قیمت هاش منصفانه بود و بلکه هم پایین تر…اگر واقعا بخواهی یادبگیری….نه اینکه قیمت گذاری کنی و بسنجی
    من هم کاملا با این مساله موافقم که تا تمکن مالی نباشه امکان آموختن نیست….اما تعداد زیادی ز کسانی که از قیمت آموزش ناراضی هستند عملا تمایل زیادی دارند یک حوزه را هم امتحان کنند…من از اصطلاح خودم استفاده میکنم…دوست دارند نوک بزنند در زمینه ای….اما تکلیفشون با خودشون و چیزی که میخوان معین نیست.و چون صرفا میخوان امتحان کنند اگر چند حوزه مد نظرشون باشه و توانایی مالی اون ها هم کم باشه قطعا هزینه ها خیلی زیاده.درسته که من کمی بدبین هستم اما در این مورد چون خودم یکی از اون ادم ها هستم این مورد رو گفتم.ضمن اینکه برخوردی هم دارم با تعدادی که امثل من هستند.البته مورد من توانایی مالی نیست.بلکه امکان دسترسی به منابع اوفرصت هایی ا موزشی هست.اولش ازینکه شهرستان هستم کلی غر میزنم اما همینکه امکانات فراهم میشه دچار تردید میشم.
    محمدرضا اموزش رایگان و امکاناتی که شما فراهم کردی خیلی خوبه…اما خودتون هم میدونید که فقط تعداد خیلی کمی هستند که درکارشون جدی هستند و اونها هم درنهایت راه خودشون رو پیدا میکنند.
    اما اموزش رایگان میتونه کاری کنه تعدادی از اونها هم که تردید دارند راه بیوفتند به شرطی که این امکان با شرایط خاصی ارایه بشه.
    اول اینکه به افرادی که دایم از گران بودن امکانات اموزشی گله دارند ثابت بشه که ایا واقعا قصد جدی برای اموختن دارند یا اینکه مثل من فقط هوس اموختن دارند
    دوم اینکه یه تعداد از افراد که در مرز سکون و حرکت هستند رو راه میندازه
    اینطور هم هدف اموزش رایگان براورده میشه و هم هزینه های اضافی تحمیل نمیشه به معلم
    ضمن اینکه کیفیت اموزش هم بالا میره و دلخواه میشه
    اینکه اموزش تا حدی رایگان باشه و بعد یک سدی گذاشته بشه از جنس ازمون یا خلاقیت یا چیزی دیگه که نشان بده که فرد واقعا اهل راه هست و عده ای که مشتاق و جدی هستند مراحل بعدی را رایگان یا کم هزینه دریافت کنند.
    البته من این حرفا رو به خودم زدم جمله به جمله ش رو…چون ازین رفتار خودم متنفرم.و بارها بهم ثابت شده که خیلی از زمینه ها رو دوست دارم فقط یه نوک بزنم و رد بشم.
    به نظر من افرادی که مثل من در مورد خواستشون جدی نیستند و صرفا یک عطش غیرواقعی دارند از جنس محدودیت کم نیستند.
    دسترسی به ماها کمک میکنه که یقین حاصل کنیم مرد هر راهی نیستیم و باید راه خودمون رو جای دیگه پیدا کنیم. اما این نوع دسترسی باید محدود باشه و گرنه هدف اموزش مشکل پیدا میکنه و چیزی جز دلسردی و هزینه برای معلم باقی نمیمونه
    البته من فقط از چشم خودم به این قضیه نگاه کردم و منظورم این بود آدم هایی مثل من رو هم لحاظ کنی شاید تاثیری داشته باشه در روشی که انتخاب میکنی
    زنده باشی:-)

  • پرویز گفت:

    سلام محمدرضا
    حدود پانزده ماه هست که به سایتت سرک می‌کشم! در حد مطالب سایت و چندتا معرفی رایگان کلاس و سمینار کوچک (درواقع خیلی بزرگ) و فایل‌هات، اندکی باهات آشنا هستم!
    نمی دونم چقدر کارت درسته! شاید امروز و فردای ما بستگی به همین پول‌ها داره که نمی‌گیریمشون! اگه لطف تو و همکارانت نباشه من که به شخصه امکان استفاده از کلاس‌ها رو ندارم حالا هر چقدر ارزون که می‌خواد باشه! اگه پولی هم در میارم جای دیگه از پیش خرج شده!
    نمی تونم بگم اجرت با خدا! که این حرفها بیشتر برای فیلم‌هاست و من هم اهلش نیستم!
    راستش یه بار با جدیت برات کامنت گذاشتم که پس این فایل رادیو مذاکره چی شد! و بعد که فرستادم داشتم با خودم به این فکر می‌کردم که کاش نمی فرستادمش (خلاصه از روی شور حسینی فرستادم، دیگه! ) چون می‌دونم چقدر سخته آدم فایلی در خور و مناسب درست کنه! و وقتی خود من هم خیلی حوصله این تیپ کارها رو ندارم چرا باید به محمدرضا بگم!
    راستش بارها وقتی با بچه‌ها حرف زدم تو رو مثال زدم و گفتم که هر کسی این کار رو نمی‌کنه و ما توی جامعه‌مون امثال تو رو کم داریم! شاید تأثیر حرفهای تو باشه اما خود من هم دارم یاد می‌گیرم که کارهای بدون چشم داشت زیادی بکنم و فکر کنم بچه‌های زیادی هستن که توی این سایت دارن به این سمت پیش می‌رن! نوشتن و علمی نوشتن سخت و چالش برانگیز هست! خیلی‌های از زیر بار یه همچین موضوعی در می‌رن و خیلی‌های دیگه هم با هزار جور سفسطه ازش رد می‌شن…
    قبلاً هم بهت گفتم از میون قلم‌های بی شمار بعضی قلم‌ها آدم رو جذب می‌کنه، وقتی به سایتت می‌آم یاد این شعر می‌افتم:

    گه ملهد گه دهری و کافر باشد
    گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
    باید بچشد عذاب تنهایی را
    مردی که ز عصر خود فراتر باشد

    شاید فکر کنی مبالغه می‌کنم اما من فکر می‌کنم حس تنهایی که توی غالب نوشته‌هات هست از این جنس باشه و شاید به همین دلیل برایت احترام خیلی زیادی قائل هستم….

    یه پیشنهاد شاید خیلی جالب نباشه که یه همچین چیزی رو بنویسم و ناراحتت کنه تو سایتی پر بازدید داری می‌توی توی اون از چند تا شرکت معتبر اسپانسر بگیری! کاری که خیلی از سایت‌های ضعیف تر دارن قدرتمندانه انجام می‌دن چه برسه به سایتی با قدرت سایت شما! مطمئنم که به فکرت رسیده و حتی شاید پیشنهاد هم داری و فکر کنم دلیلی داری اگر این کار رو نمی‌کنی!
    به هر روی برای موفقیت‌مان ارزش‌هایی داریم، اگر به آن‌ها پشت کنیم باختیم و اگر در تقیبشان جا بمانیم باختیم، حتی اگر بخواهیم انکارشان کنیم.
    موفق باشی

  • محمدجواد مقومی گفت:

    استاد عزیزم،پاراگراف آخر واقعاً ناراحت کننده ست برای ما اما به نظرم اگه همین الان تصمیم بگیرید که دیگه به ما چیزی یاد ندید مطمئنم تا الان صدها سرنخ به هزاران نفر دادین که زندگیشون متحول شده یا حداقل فکر تحول و مسیر رشد تو ذهنشون جرقه زده.من به شخصه به عنوان آدمی که شما رو مرجع تقلید خودش در بسیاری از مسائل میدونه و دوستتون داره پیشنهاد میکنم باشید حتی با هفته ای یه آموزش کوچک اما باشید و ما رو تنها نگذارید…

  • ریحانه گفت:

    سلام استاد، این موضوع یک حقیقت تلخه که یک ماهی هست ما رو درگیر خودش کرده و دیشب اولین ضربه اش رو خوردیم. همون طور که می دونید ما در زمینه کارآفرینی قصد به اشتراک گذاری تجربه ها رو داریم تا افرادی مثل خودمون هزینه گزاف این تجربه های ارزشمند رو نپردازند.
    ما برای برنامه دو ساعته صبحانه کارآفرینی مبلغ بیست هزار تومان رو انتخاب کردیم که باعث شد یکی از علاقمندان و دوستانمون انصراف بده. مبلغ پانزده هزار تومان این برنامه صبحگاهی، صرف صبحانه هر فرد میشه و ما تنها هزینه صبحانه استاد و فیلمبردار رو از ثبت نام بچه ها تامین کردیم.
    قصد داشتیم این کار رو تحت عنوان کارآفرینی اجتماعی بعد از موفقیت کسب و کارمون و رایگان انجام بدیم ولی دیدیم هنوز خودمون هم نیاز داریم بدونیم در بطن این اقتصاد و بازار چه می گذره قبل از اینکه کاملا درگیرش بشیم! اساتیدی که دعوت می شن از ما پولی نمی گیرند و تنها به عنوان انجام مسئولیت اجتماعی شون تشریف می یارن.
    اینجا چنتا نکته هست: کافه ای که انتخاب کردیم گرونه اما به خاطر فضای بزرگ، روشنایی محیط و کیفیت مبلمان می ارزه. ما اساتید رو از دوره هایی که خودمون شرکت کردیم و هزینه اش رو دادیم و کیفیت آموزششون تست شده می آریم. حتی شرکت کنندگان رو اول میشناسیم و باهاشون گفتگو می کنیم و بعد به برنامه دعوت می کنیم.
    شرکت کنندگان هزینه این دقت و حساسیتمون ما رو نمی پردازند ولی دوست نداریم وقتی این برنامه ها به طور مرتب برگزار شد، انرژی ما برای ادامه اون تموم بشه! این شانس ماست که این بحث مطرح شده چون می خواستیم ازتون راهکار بپرسیم. ما یکم احساس گناه کردیم ولی نمی دونیم چی کار کنیم؟!

  • محمد گفت:

    سلام محمدرضا
    بگذار انتقادازشما بکنم من تقریبا از اوایلی که با سایت شما آشنا شدم تقریبا مطمْن بودم که این روش راه به جای نمی برد چرا که شما خیلی پراکنده مطالب ارایه می کنید و من جز اولین کسانی بودم درخواست داشتم ارایه مطالب را پولی کنید چرا که در غیر اینصورت هیچ گونه مسولیتی برای ادامه کار بوجود نمی آید نمونه آن هوش مذاکره بود که با وجود قولهای متعدد هنوز به مرحله عمل نرسیده است حالا با این روش که جلو می رویم احتمالا ۵۰۰ ساعت فایل های رادیو مذاکره به ندیده های ما خواهد رسید در سایر بخشها نیز وضع به همین منوال است الان تنها بخش کار شما که فعال است روزنوشته ها است که آنهم بدلیل ارتباط با مخاطبان است البته من همیشه وهمه جا سایت شمارا معرفی می کنم ولی واقعیت قضیه اطلاعاتی که از جانب شما به دوستداران شما می رسد به دلیل طولانی شدن زمان آن تقریبا حالت فرسایشی و خسته کننده پیدا کرده است

  • آناهیتا گفت:

    محمدرضای عزیز
    همه حرفهایی که نوشتی درسته و جای مناقشه نیست. من فقط احساس و توصیه خودم رو به عنوان یکی از خوانندگان سایتتون و عضو کوچکی از جامعه بزرگ دوستدارانتون میگم. هر چند که امکانا همه حرفهای من درست نیست و مطمئنا اونهاییشم که درسته خودتون بهتر و دقیق تر از من میدونید!
    تمام فعالیتهای آموزشی شما و گروهتون و وقت و انرژی که میگذارید از دید من مخاطب بسیار ارزشمند و ستودنی ست. چرا که ماحصل آن برای من نوعی آموزه هایی کمیاب و حتی ناب است. اما نحوه فعالیت شما (مقدار وقتی که به رایگان صرف مخاطبانتون میکنید، منش شما در برابر انتقادها و …) که صد البته ناشی از شخصیت وبژه شما، نگاه خاص شما به زندگی، تجربیات استثنایی شما، دلی بودن شما (همون F قوی در MBTI!!) و … هست، در کنار خاص بودن و مفید بودنش برای مخاطبین، به نظر حاوی یک سری نامتعادل بودن های بزرگی ست (که اتفاقا همین یکی از عواملی ست که شیوه شما رو اینقدر خاص و استثنایی و مورد پسند کرده). مثل قربانی کردن زندگی شخصی خود و اطرافیان برای افزایش حجم آموزش رایگان، مثل تحمل و صبر زیاد در برابر توهینهای برخی مخاطبان و …. میگن هر بی تعادلی محکوم به فناست. از نظر مهندسی که بی تردید این حرف ثابت شده ست. از نظر روحی روانی هم به تجربه درست به نظر میاد. به همین دلیل من به شخصه به عنوان یکی از دوستداران شما همیشه نگران این بی تعادلی یوده ام. میدونم که هدف شما خدمت به مردم ایرانه، اونم خدمتی که از هر کسی برنمیاد، اما شاید بهتر باشه که این خدمت حجمش کمتر بشه تا هم عوارض منفیش برای شما و اطرافیانتون کاهش پیدا کنه و هم خدای نکرده از یه جایی ناگهان حجمش به صفر نرسه (سیستم crash نکنه!). من به عنوان دوستدار و مخاطب شما راضی نیستم که شما و اطرافیانتون اینقدر تحت فشار باشید. هم چنین من به آب باریکه ای از آموزشهای شما هم قانعم و ترجیح میدم که در حد آب باریکه باشه بجای رودخونه اما همیشه جریان داشته باشه و زندگی ببخشه.
    در آخر نقل قولی میکنم از یکی از اساتید اهل دلمون در رشته مهندسی (نمیدونم اصل این صحبت از کیست). ایشون میگفتند زندگی مثل تشک آبی میمونه که یک جاش برآمدگی داره. میای اونجا رو فشار بدی که برآمدگی بره پایین، اونجا درست میشه و یه جای دیگه میاد بالا. هیچوقت همه سطح تشک صاف نمیشه اما باید حواسمون باشه که کجای تشک برآمده و چقدر برآمده؛ یه موقع به هوای مسطح کردن یه قسمت، نزنیم یه جای دیگه رو پاره کنیم که کل آب تشک خالی بشه.
    خیلی ارادتمندم
    خدا قوت

  • فریده گفت:

    سلام استاد
    دنیا دنیا ممنون برای بخشش ها و آموزش های منحصر به فردتون.از شما صمیمانه تشکر میکنم.هر تصمیمی بگیرید من باز هم مدیون شما هستم و هیچ وقت هیچ وقت محمد رضا شعبانعلی را فراموش نمیکنم.خدا قوت…
    استاد من همایش مشهد حضور داشتم و به عنوان کسی که تجربه تدریس داشته، ۵ ساعت مجذوب حرفهای شما بودم و انصافا مدرس فوق العاده ای هستید. با همه خودخواهیم از خدا میخوام شما را حفظ کنه و همچنان در زمینه آموزش فعال نگه دارد و همچنان پر از عزت…

    • فریده جان. تجربه‌ی مشهد یکی از تجربه‌های خوب زندگی آموزشی من بود. احساس راحتی و فضای دوستانه لذتی بود که به این سادگی قابل فراموش کردن نیست.
      ممنونم که اون روز خوب رو یاد من انداختی

  • محمدرضا گفت:

    محمدرضا شاید اگه یه مدت کوتاه هیچ دوره ای برگزار نکنی و به تولید علم و نوشتن کتاب بیشتر بپردازی بهتر باشه.بعدش میتونی یه مقایسه کنی و یه تحلیل که چیکار کنی بهتره.به نظر من که یه دانشگاه بزن هم توجیه اقتصادی داره هم علمی.

    اما در آخر مثل همیشه تصمیم با خودته
    خسته نباشی مرد بزرگ

    • راستش محمدرضا. من هم اخیراً داشتم به چنین چیزی فکر می‌کردم. اگر کمی محصولات آموزشی و اطلاعات روی سایت کامل‌تر بشه که یک آدمی اگر مطلبی می‌خواد تا یک مدت سردرگم نمونه خیلی خوب می‌شه. من شش ماه هم برای خودم وقت بگذارم خوبه.
      البته یادت نره که یک تیم هم باقی می‌مونه که باید برای اونها هم Task تعریف بشه. من اگر جای استاد خودم دکتر حیدری بودم، تصمیم برام راحت بود. ایشون تا همین الان هم یک نفره کار کردند. من چون دهها نفر رو درگیر کرده‌ام، الان کمی قضیه پیچیده‌تر شده.

  • نرگس ف گفت:

    به نظرم شما داريد فشار مضاعف تحمل مي كنيد يك واقعيتي هست كه هيچ كس نمي تونه به همه افراد نيازمند حالا چه مالي و چه علمي كمك كنه پس بهتره كه يك سهم محدود به اين ماجرا اختصاص بديد مثلا شهريه دوره ها را بالا ببريد و در هر دوره يك نفر را كه شرايط لازم را داراست رايگان يا نيم بها ثبت نام كنيد يا اشخاص يا شركت ها تعدادي از افراد را ر دوره ها حمايت مالي كنند يا به جاي پول از اين افراد خدمات بگيريد مثل توليد كتاب صوتي يا هر كار ديگري كه توي مجموعه اموزشي داريد. من دانشجوي شما نبوده ام اما از دوستانم شنيده ام كه معلم فوق العاده اي هستيد حيف است كه فضاي اموزش را ترك كنيد

  • aseman گفت:

    سلام.باز حرف رفتن!!!چقدر این جاده ی زندگی غروب دارد.دلم میخاد چندتا روز وشب با هم تلفیق بشه تا غروب نباشه دیگه.
    شاید اگرما از تو بخاهیم که بمانی از خودخاهی باشد اما برای ما تحمل رفتنت وبرای تو تحمل ماندنت سخت است.

    • آسمان ننوشتم می خوام برم. دارم به دنبال ایده‌های مناسب می‌گردم. ایده‌ای که آموزش رایگان و ارزان رو حفظ کنه. همکاران من رو خوشحال کنه. درآمد آموزشی گروه رو زیاد کنه. مطالب ما رو به روز کنه. و ما رو وادار کنه که کیفیت مطلوب رو قربانی انتظارات بازار نکنیم 🙂

  • آوا گفت:

    سلام استاد.خدا قوت.میخواستم بابت اینکه به همه کامنتها با وجود مشغله های فوق العاده زیادتون جواب میدین و آنهم نه یه جواب معمولی بلکه در هر جواب حس خاص بودن و مهم بودن رو به مخاطبتون منتقل میکنید و بابت همه تلاشهایی که برامون انجام میدید تشکر کنم.اونقدر دلبسته روزنوشته هاتون شدم که به زحمت روی پایان نامه م تمرکز میکنم و دلم میخواد هر لحظه سایتتون و باز کنم به امید جواب کامنتم یا مطلبی جدید.نادیده حس شاگردی و در عین حال دوستی نسبت بهتون دارم.در هر جمعی ناخودآگاه مطالب شمارو بازگو می کنم.اینقدر توجهتون به ما زیاد بوده که انتظارمون و بالا برده.خیلی ناراحت میشم اگه مثلا طرح متمم قطع بشه ولی اگه شما اذیت بشید مطمئنا همه ماها خیلی خیلی بیشتر ناراحت میشیم.هر تصمیمی که بگیرید حتما درسته و برامون محترم.بی نهایت سپاس

  • Mahnaz گفت:

    استاد مهربون و صبور رررر از صميم قلب خسته نباشيدددد
    واقعا چي ميتونم بگم وقتي ميدونم خسته شديد خسته از كلي كاري كه انجام ميديد
    نميدونم چه طور ميتونم كمك كنم واقعا نميدونم ! غمگين شدم ! غمگين از ته دل
    كاشكي ميتونستم كاري اانجام بدم(هواي گريه+شوك)
    استاد گرامي فقط ميتونم بگم خداااااااااااقوت

    • مهناز.
      من فقط به یک قصد این حرف‌ها رو نوشتم.
      اول اینکه دقت کنیم که بعضی وقتها که ما داریم از بیرون یک پروژه‌ای رو نقد و بررسی می‌کنیم از تو چه مشکلاتی وجود داره.
      مثلاً کسانی از بیرون ناراحت هستند که ایمیل اونها یک هفته هست که جواب داده نشده، ما از داخل نگرانیم که اساساً باشیم یا نباشیم!

      نکته‌ی دیگه هم اینکه من با تمام وجودم معتقدم آدمهایی که اینجا سر می‌زنند، خواننده نیستند. دوست هستند. به همین دلیل من بهترین لحظه‌هام رو و سخت‌ترین لحظه‌هام رو اینجا می‌نویسم. بدون اینکه لحظه‌ای فکر کنم که از لحاظ برندینگ شخصی و اخلاق رسانه‌ای و … این کار درست هست یا نه 🙂

  • محمد حسن گفت:

    ‘زمانی یه نفراتی کمک کردن به چند نفر تا درس بخونن یکیش شده محمد رضا حالا این محمد رضا ۱۰هزار تا یا ۱۰۰ هزار تا دونه کاشته اگه فقط ۱۰% رشد کنن و به ایران خدمت کنن و آموزش بدن وضعیت عمومی خیلی بهتر میشه حالا انتخاب ادامه کار باشماست
    ۲-بدون تعارف خیلی واسه من تاثیر گذار بودین و تو هر لحظه لحظه موفقیتام شما رو می بینم و ار ته دل بیش از پدر و مادرم شما رو دوست دارم سلامتیتون و لذت ار عمرتون واسم مهمه و درک میکنم که انتخاب سختی دارید ولی هر آنچه از دوست رسد نیکوست. لطف یار و قهر او از برای ما شیرین است.

  • محمد رضا دروديان گفت:

    سلام
    اول از همه اينكه نمي دانم چقدر صلاحيت ورود به اين بحث رو دارم
    دوم اينكه نمي خواهم زيره به كرمان ببرم و به يك استاد چيزي رو ياد آوري كنم
    اما از اونجا كه يك شركت نرم افزاري رو اداره ميكنم شديدا با دو نكته از حرفهاي شما در اين متن موافقم
    يكي اينكه كسي به نگاه ارزش محور وجود ندارد و يكي اينكه در محاسبه قيمت تمام شده واقعي ضعف داريم
    چيزي كه از نظر من مطرحه اينه كه ما ايرانيها و شايد به نوعي مسلمانان در مقوله اقتصاد ضعف نظري و عملي داريم
    در دنياي امروز هر چيزي حتي كارهاي هنري تبديل به صنعت شده از نشر بگيريد تا فيلمسازي و اموزش، اتفاقا صنعت اموزش در دنيا يكي از صنايع پر بازده و با گردش مالي خوب هست ولي متاسفانه ما فكر ميكنيم يك كار فرهنگي نبايد اقتصادي باشه و اصولا به اقتصاد فرهنگ. كاري نداريم
    فكر ميكنم بهترين كاري كه ميتونيد براي خودتون، همراهانتون و همه مردم كشورتون و حتي دنيا انجام بدين اينه كه به مقوله اقتصاد خدتون و همكارانتون توجه خيلي خيلي بيشتري بكنيد، چون خوب ميدونم جايگزين كردن يك همكار چقدر انرژي بر هست
    محمدرضاي عزيز، واقعا فكر مي كني ضرر كدوم يكي بيشتر هست، برگزار كردن دوره ها با قيمت بيشتر يا سه سال ننوشتن
    به نظرم وقتي يك نظريه پرداز نظريه اي رو ثبت و ضبط و منتشر نمي كنه به همه بشريت خيانت كرده
    چون شايد سال ها طول بكشه تاركس ديگري به اون نظر و ايده برسه
    هرچند طولاني شد، اما ميخواهم يك نفر رو كه ختما ميشناسي به يادت بيارم
    بيل گيتس
    كسي كه هميشه به گران فروشي و فعال اقتصادي معروف بوده، كسي كه حتي نبوغ عاليش پشت ثروتش گم شده، اما امروز اين توان رو داره كه در سرتاسر دنيا به مردم كمك كنه، توي فيس بوك و سايتش از كتابهايي كه خونده بگه، باني دوره هاي اموزش عمومي در سرتاسر عالم باشه و بتونه حس خوب رو به ادمهاي زيادي هديه كنه
    ايدئولوژي خوب، فكر خوب و خير خواهي به تنهايي كافي نيست، بايد توان اجراي اون رو هم داشته باشيم

    • محمدرضا جان.
      مسئله‌ای که من نوشتم فقط یک Case از صنعت آموزش هست.
      راست می‌گی. من هم دوستان زیادی در حوزه‌ی نرم‌افزار و IT دارم که می‌بینم مشکل مشابه دارند.
      حدس من اینه که کلاً ما کالای فکری رو نمی‌تونیم راجع بهش ارزیابی قیمت خوبی داشته باشیم.

      تو هم در کارت داری ایده و مغز می‌فروشی و ظاهراً در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که برای مغز فقط وقتی در کله‌پاچه باشه حاضره پول پرداخت کنه!

      شبیه مسئله تو رو در کار هنرمندان هم دیده‌ام.
      اونها هم دارن روح و احساسشون رو عرضه می‌کنند اما مردم اکثراً بر اساس پارامترهای دیگه می‌سنجند.

      از مثال بیل گیتس هم ممنونم.
      من تلاشم اینه که یک راه حل میانی پیدا کنم. هم آموزش sustainable باشه هم مطمئن باشم کسانی که مثل من برای رشد در جوانی به حمایت دیگران نیاز دارند، حداقل در حوزه‌ای که من فعالیت می کنم این حمایت رو دریافت می‌کنند…

  • سپیده گفت:

    آنقدر عزیز هستی که خودخواهی نمیکنم و تو را به خاطر خودت میخواهم نه به خاطر خودم
    پس به خاطر خودم نمیگم بمان ,به خاطر خودت هم نمیگم برو
    موقعیت شما رو کمی درک میکنم جایی که آدما وقتی منو میدیدن فکر میکردن حتما باید از بدبختی گفت و شنید و من یه جایی بریدم کاری که کردم این بود که از اونایی که نارحتی های منو به رخ میکشیدن دور شدم و ترکشون کردم و در مورد بقیه دیگه از ناراحتیهام نگفتم و وقتی میگفتن چه طوری میگفتم عالی ،یاد قیصر امین پور افتادم میگه ،گفتند حالت چه طور است؟ گفتمش عالی همچون حال گل< حال گل در چنگ چنگیز مغول!
    گاهی اوقات با همدردی با دیگران یا گفتن دردامون در واقع انرژی منفی رو به خودمون و دیگران انتقال میدیم البته ناخواسته مثه صحبتی که گفتید نیتهای خوب سنگفرشهای جهنم هستند چاره اش حرفه قیصره به اضافه یه عالمه صبر و تحمل خیلی چیزا… پاک کردن صورت مساله هم یه راه حله برای خودش اما حل کردن اون با تغییر دادن نوع راه حل و دادن یه راه حل جدید واسه مساله هم ارزشمندتره هم خلاقانه تر
    پایدار باشید

  • خط سوم گفت:

    محمدرضای عزیز سلام
    من یقین دارم دوستانی که از مطالب و نوشته های تو لذت برده و مسیر زندگی آن ها دگرگون و بهبود بخشیده شده ۱۰۰۰ ها برابر بیشتر از ناراضی ها و منتقدانت می باشند،ولی شاید آن ها مانند من بازدیدکنندگان و دوستان خاموش تو اند.من در این چند ماه گذشته تمام مطالب و نظرات سایت را خوانده و برخی را چندین بار مرور کرده ام،فایل های رادیو مذاکره را گوش و به دوستان از طرف تو هدیه داده ام،باید اعتراف کنم با توجه به تاثیر بسیار خوبی که در بهبود نگرش و تفکر من داشته است بسیار کم تشکر کرده ام،و بهتر بگویم هیچ تشکری پاسخگوی زحمات و محبت تو نیست،ولی همیشه برای سلامتی و موفقیت بیشتر محمدرضا و تیم خوبش دعا کرده ام.
    به هرحال در انجام کارهای اجرایی در آموزش میتونی رو ما حساب کنی چون تنها خدمتی که میتونم به دوست خوبی مثل تو داشته باشم

    • ارادتمندم دوست من.

      البته نوشتار تو نشون می‌ده که حرف من رو کامل فهمیدی.
      اما دلم می‌خواد باز تکرار کنم که برای من تشکر به خاطر تشکر بودنش خوشحال کننده نیست و نقد به خاطر نقد کردنش ناراحت کننده نیست.

      بلکه من به این دو نیاز دارم تا ببینم در کل رضایت مخاطب از مجموعه‌ی تلاش‌هایی که ما انجام می‌دیم چقدره و آیا ارزش داره که توان و انرژیمون رو صرف ادامه‌ی راهی کنیم که از درون داره تمام تیم رو مستهلک می‌کنه یا نه.

      • کربلایی گفت:

        سلام
        محمد رضا ی عزیز مسلمه که باید بمونی دیدی؟ همه بچه ها از نبودنت واهمه دارن ولی نفس نفس زنان وخسته هیچکس راضی نیست. منهم به سهم خودم از یادگیریهام ازشما بسیار تشکر میکنم وبا نظر محمد علی هوشیاری موافقم که فکر میکنم محاسباتش بر اساس تعداد دوستان مجازی بود که به سایت شما سرمیزنن خوب رقم قابل توجهی میشه . البته شما خودت صاحب نظری. ولی اگر کاری هم از دست من برمیاد در خدمتم.

        شما وهمه گروهتون رو دوست دارم وبراتون آرزوی موفقیت وسلامت دارم

  • مریم .ر گفت:

    محمدرضا من میخوام خیلی خودخواه باشم و ازت بخوام بمونی. مگه میشه فضای آموزشی رو بدون نام محمدرضا شعبانعلی تصور کرد؟ قیمت کلاسها و دوره ها باید افزایش پیدا کنه محمدرضا. خیلیها توان پرداخت قیمت بالاتر رو دارن و یه عده ای هم میتونن از هزینه های دیگه بزنن و یا صبر کنن. اما در عوض اینجوری از فشاری که داری تحمل میکنی کم میشه و آسوده تر میشی و به قول خودت کیفیت بالاتر میره.
    ما هم خیلی مقصریم، با توقعات و انتظارات زیاده از حد داریم به کسی که برامون عزیزه آسیب میزنیم. در صورتی که خیلی از سوالاتی که پرسیده میشه و انتظار جواب مستقیم داریم جوابش رو میشه لابلای پستهای سایت و پاسخ به کامنتها و فایلهای صوتی و … پیدا کرد.
    امیدوارم همیشه کنارمون باشی محدرضا، نه به خاطر آموزشهای رایگان بلکه به خاطر حس خوبی که با حضورت بهمون میدی.

  • مژده کریمی گفت:

    محمدرضای عزیز. واقعاً اشک در چشمان آدم حلقه می زنه از این همه حس مسئولیت شناسی تو. اما برای یکی مثل من جملات آخرت تهدید بزرگی بود. در جامعه ای که کسی چون من که اندازه خودش مشتاق یادگرفتنه، در اطرافش استادان بی سواد زیادی هستند و اونایی که با سوادن اکثراً از جواب دادن به دانشجوها طفره می رن با بهونه وقت ندارم و … و نگاه از بالا به پایین دارند … می دونم باهوش تر از اونی که من راه حل بدم اما همین فعالیت های این سایت و برنامه های رادیویی و … برای مخاطبانی که به هر علتی دسترسی محدودی دارند شاید کافی باشد…
    با همه قلبم آرزو می کنم محمدرضای عزیز راهی رو به میانه انتخاب کنه و هیچ وقت به اون نقطه نرسه …
    دوستت داریم حتی اگر کافی نباشه،
    خداقوت به همه همکاران عزیزت.

    • مژده جان. ممنونم از لطفت و محبتی که می‌دونم خیلی‌هاش سهم واقعی من نیست و فقط ناشی از لطف توست.

      خیلی خیلی فیدبک‌های این پست برام مهمه. رویای من اینه که بتونم مدلی طراحی کنم که صنعت آموزش بمونه.
      من هنوز خودم رو معلم معرفی مي کنم و در کنار انواع سمت‌های سازمانی که دارم (که تعدادشون کم نیست) هنوز خودم رو به این صفت می‌شناسم. خیلی برام مهمه که معلمی باشم که در دنیای کسب و کار هم فعاله نه فعال کسب و کاری که درس هم می‌ده.

      یکی از آدمهایی که در دوران جوانی بت من بوده شریعتی بوده (الان بت نیست اما هنوز هم به رغم تمام نقدهایی که به او دارم و دارند، دوستش دارم). همیشه به او حسادت می‌کنم که بعد از تمام اون سالها کار و تلاش و زندگی، «معلم» ماند و «معلم» مرد…

  • کامیار گفت:

    سلام
    شما فکر کنین یک NGO راه بیوفته که ۴ تا اسم مطرح آموزشی (مثلا محمدرضا شعبانعلی ها و محمود معظمی ها و …) با یه ساز و کاری بیان فعالیت های خیریه آموزشی ای انجام بدن که با جذب منابع و تعادل منافع بتونن توی سال چند تا کار اساسی آموزشی رایگان به افراد کمتر برخوردار ارائه بدن جوری که کار با علاقه هم ادامه پیدا کنه و کسی زده نشه …
    اونموقه هست که دیگه استادای ما هم از این فعالیت مثبتی که برای جامعشون انجام می دن خسته نمی شن.
    کی گفته کار خیر فقط سیر کردن شکم گرسنه یا دوای درد مریضه ، هر کسی تو جامعه نسبت به برداشتی که از اون جامعه می کنه به افرادش مدیونه … حالا چه اشکالی داره این کارو در غالب آموزش انجام بده …
    من خودم دستم اگه به جایی برسه یکی از برنامه های مهم آیندمه این داستان.

    • کامیار آره. خیلی ایده‌ی خوبیه.
      منم به یک چیزی شبیه این فکر کرده‌ام. اما مثل اینکه پروسه‌ی قانونی پیچیده‌ای داره و همراهان متعددی میخواد و اطمینان از اینکه تلاش‌های اون مجموعه با هدف جذب مشتری نیست.
      اما امیدوارم اگر کسی این فضا رو می‌شناسه بگه که چقدر قابل اجراست…

      • کامیار گفت:

        سلام مجدد
        آره سخته ولی اگه راه بیوفته کار بزرگیه
        تا الان اطلاعاتی که من در این زمینه دارم اینه که مشکل اصلی کار اقدام یک آدم موجه در راس برای تاسیس NGO هست که مورد تاییدشون باشه ، یکی هم تدوین اساسنامه درسته که به نظرم این دومیه با توجه به جدید بودن کار یکم سخت تره.
        اما در مورد پاک بودن فعالیت ما می تونیم وظیفمونو به مخاطبامون مثلا با ۴ تا گزارش فصلی با جزئیات ارائه بدیم و تقریبا مسئله حل میشه.
        به هر حال من تحقیقاتمو بیشتر می کنم در اسرع وقت به ایمیل info براتون به نام “NGO آموزشی” می فرستم فرصت داشتین مطالعه کنین فیدبکشو به منم بدین
        ممنون

      • حسین گفت:

        سلام
        سه تا راهکار به ذهنم می رسه :

        ۱٫ ثبت سمن (سازمان مردم نهاد) یا همون NGO به زبان انگلیسی که اون وقت زیر نظر وزارت کشور هستی
        http://saman.moi.ir
        http://portal2.moi.ir/portal/Home/Default.aspx?CategoryID=5c9356f5-44e3-402c-acde-d55ece2ba430

        ۲٫ ثبت موسسه فرهنگی و هنری که اون وقت زیر نظر وزارت ارشاد هستی

        ۳٫ ثبت شرکت که توسط سازمان ثبت و اسناد انجام می شه
        http://irsherkat.ir
        http://sherkat.ssaa.ir/Default.aspx?tabid=3775

        من حدود دو سال پیش واسه ثبت سمن اقدام کردم که به خاطر این که در دولت قبلی بود ، به نتیجه نرسید اما الان فضا تفاوت داره و می تونی اقدام کنی و فکر نمی کنم در وزارت کشور جدید ، نیاز باشه دکمه یقه رو ببندی تا بتونی سمن رو ثبت کنی ((: حداقل به ۵ نفر واسه هیئت موسس نیاز هست که حداقل دو نفرشون باید مدرک تحصیلی شون مرتبط با زمینه فعالیت سمن باشه . به صورت الکترونیکی در نشونی که دادم ، درخواست فرستاده می شه و می شه پیگیری کرد که روند ثبت در چه مرحله ای هستش .
        طبق قانون ، منبع درآمد سمن می تونه این چهار مورد باشه :
        الف) هدیه ، اعانه و هبه‌ی اشخاص حقیقی و حقوقی اعم از داخلی و خارجی و دولتی و غیردولتی
        ب) وقف و حبس
        پ) وجوه حاصل از فعالیت‌های انجام شده در چهارچوب موضوع فعالیت ، اهداف و اساسنامه سازمان و این آیین‌نامه
        ت) حق عضویت در سازمان

        به نظر من ، ثبت شرکت بهترین راهه چون امکانات بیشتری در اختیار می ذاره ولی اگه بخوای جهانی کار کنی ، شاید امکاناتی که سمن در اختیار می ذاره ، بیشتر باشه

        درباره یک بخش از این مطلب هم اینو بگم که من رایانامه (Email) فرستادم و می دونستم سرت شلوغه ، واسه همین از این که پاسخ ندادی ناراحت نشدم (:
        پیشنهاد می کنم سامانه پاسخگویی خودکار به نامه ها رو در email ات فعال کنی و هرکس که نامه فرستاد ، به طور خودکار بلافاصله متنی شبیه به این که
        “سلام . نامه شما دریافت شد. تلاش خواهم کرد در اولین فرصت، پاسخ‌گو باشم”
        برای گیرنده فرستاده بشه.
        متاسفانه وضعیت جامعه به صورتی شده که به جای اینکه شمع روشن کنیم ، به تاریکی فحش می دیم و در این مورد ، همه از هم توقع و انتظار دارند اما خودشون هیچ کاری نمی کنن . شاید این سامانه پاسخگویی خودکار بتونه اندکی توقع های فرستندگان نامه ها رو کم کنه
        پیشنهاد دوم که مشخصن مربوط به inbox ات می شه که می دونم در حال انفجار هستش ، اینه که شما یه سرویس دسته بندی و برچسب زنی شبیه gmail رو فعال کنی . شیوه اش اینه که مثلا نشونی رایانامه های همکارانی که به info@shabanali.com نامه می فرستن رو به سیستم بدی و به صورت خودکار اونا رو وارد پوشه “همکاران” کنه . یا به عنوان یک راه دیگه ، می شه مثلن دو سه تا نشونی رایانامه بذاری روی سایت و مثلن بگی برای ارتباط شخصی به این یکی نامه بفرستین ، واسه ارتباط کاری به این یکی نامه بفرستین و … و یه جور محترمانه ای بگی که کسانی که نامه هاشون رو به مورد نامربوط می فرستن ، انتظار پاسخگویی زودتر از دو ماه رو نداشته باشن

  • اعظم گفت:

    سلام استاد ،نمی توانم ارزش کارهایی را که انجام می دهید ندیده بگیرم .من تازه دو ماه است با شما آشنا شده ام .از سمینار هوش مذاکره و از سایت دکتر شیری .چقدر خوشحال شدم که با یکی دیگر از مردمان خوب این دیار آشنا شدم.با درد های شما به گونه ای دیگر آشنا هستم در سطح بسیار پایین تر .من نیز به کار تدریس در مدارس مشغولم به دلایلی همیشه ترجیح داده ام که در منطقه ای خاص باشم تا بتوانم به سهم خود در رفع مشکلات دانش اموزان این مناطق کمک کنم .اما مشابه این شرایط شما من نیز هر روز فکر می کنم که بهتر است محل کار خود را عوض کنم. هزاران دلیل و هزاران مشکل با وجدان خود دارم .بار معنوی شما و گفته های شما را کامل لمس می کنم می دانم که شماودوستان و همکاران شما محق هستند تا از در امد و آسایش مناسب برخوردار باشید. تا بتوانند آموزش و کیفیت عالی تری در کار خود ارائه دهند.تا به حال کامنتی نگذاشته بودم هدفم فقط گفتن این نکته بود که به ارزش زحمات شما و تیمتان واقفم و می گویم خسته نباشید .خدا قوت

  • آیدا گفت:

    سلام استاد
    امروز من با سایتتان پیوند خورد سرگرم یافتن تکنیک برای تصمیم گیری هستم
    شخصا می خواهم بهتان بگم تازه فهمیدم دنیا دست همین آدم هایی باقی می ماند که بدون هیچ پیشینه لوکسی از لوکس بودن سخنرانی می کنند و همه آنهایی را که به خدمت می گیرند به سخره می گیرند شما حداقل نامتان مقبول و کلماتان منطبق بر اهدافتان است اما برخی با واژه های بس شیرین از این حوزه کلان کلان می برند بدون خواندن حتی ورقی از علم…
    تاسف به حال امثال من که عمری درس خوانده ایم و در وادی خدمت اسیر این آدم ها هستم
    به تیمتان غبطه می خورم حداقل شما اهدافتان را آنگونه که هست می گویید چون آدم علم هستید

  • حسین گفت:

    سلام آقای حس خوب
    اگه قرار باشه فقط روی یه نفر تاثیرات مثبت و مفیدی داشته باشی، اون منم
    خدا خیرت بده
    اما چون دوستت دارم راضی به بیش از این عذاب کشیدنت نیستم
    خلاصه هر تغییری در برنامه هاتو صلاح بدونی، بازم دوستت دارم
    ولی ای کاش بمونی!

  • هاش گفت:

    محمد رضا جان كارت خيلى درسته كه هر چند وقت يه بار مى زنى كنار به گذشته نگاه مى كنى اينده هايى كه مى تونى داشته باشى رو كنار هم مى زارى مى گى خب چه كنم؟ ولى ما ميدونيم كه دلت چى مى خواد گزينه از قبل انتخاب شدست تو قلبت حك شده و الا مى رفتى خيلى شيك زندگى مى كردى كاسبى خوبى داشتى همه چيز درسته درست بود روزى سه چهار ساعت كار مى كردى دكتر بودى دفتر عالى ويلا بهترين اوضاع زندگى ولى بدون اگه اون كار رو بكنى از چيزى كه تو قلبته فاصله كرفتى و احساس رضايت نمى كنى ولى مى خوايم ازت كه اون چيزى كه در قلبت هست رو انجام بدى راهت رو انجام بده خط شكن باش بدون كه دارى جهان رو بهتر مى كنى كه فكر كنم كه ارزوته 🙂 خسته نباشى

  • رویا گفت:

    نه انگار این محمد رضای عاشق داره عاقل می شه… حالا نمی دونم اشباع شده از عشق داره عاقل می شه یا اون چیزی رو که می خواست نیافت… هرچی که هست خدا کمکت باشه …دوست دارد یار این آشفتگی … کوشش بیهوده به از خفتگی

  • بهرام( پخش ) گفت:

    استاد سلام،خدا قوت!!!

    نمیدونم از کجا شروع کنم راستش بعد از خوندن نوشتتون مو به تنم سیخ شد واشک به چشمم اومد،استاد داری میری؟
    باید امروز به چند واقعیت اعتراف بکنم
    اعتراف ۱- تعریف ها و تمجیدها رو من در سایت معظمی نوشتم
    sosanzadeh
    {پیشنهادم اینه که برید تو سایت محمدرضا شعبانعلی اونوقت معنی تجربه معرفت و موفقیت و انسانیت میبینید.معظمی همین کارارو کرده که تمام سمیناراشو یه سایت برایگان واسه دانلود گذاشت حی میخواست همشو بفروشه}

    دروغم نگفتم واقعا معظمی همین کارهارو کرده که همه سمینارهاشو سایتها برایگان واسه دانلود گذاشتند.اگر با اونایی که واقعا قدرت خرید نداشتند راه میومد شاید وضعیت اینجوری نمیشد.

    اعتراف ۲-من خودم چند تاشو دانلود کردم و دیدم و واقعا استفاده کردم و لذت بردم اما پولی بابتش پرداخت نکردم چون به قول شما(آنکس که پول ندارد، حتی نمی‌تواند بیاموزد که چگونه می‌تواند پول در بیاورد. به عبارتی، دوره‌های آموزشی ثروتمند شدن و موفق شدن و مذاکره کردن و …، نهایتاً بیشتر برای موفق‌تر شدن قشر متوسط جامعه کاربرد دارد و به سختی بتوان، یک فرد کم‌توان از لحاظ مالی را، با این آموزش‌ها از باتلاق مشکلات و دردسرها بیرون کشید.) اما خدا وکیلی خیلی جاها براش درخشیدم و خیلی جاها حتی خیلی بیشتر و بهتر از علی اکبر قزوینی تبلیغشو کردم امیدوارم مدیونش نباشم.

    اعتراف ۳- از وقتیکه با شما آشنا شدم.وضعم خوب تر شد،درآمدم افزایش پیدا کرد،با الگو برداری از شما وتلاش های خودم هرروز از هر جهت بهتر و بهتر شدم.در کل با شما بیشتر حال میکنم تا حالا ۳ بار برای دیدن شما از نزدیک،کلی راه دور با عشق کوبیدم اومدم.حتی آخرین بار برای سمینار هوش مذاکره به جای پول یک جایگاه پول دو جایگاه پرداخت کردم و اگر وسع مالیم اجازه میداد پول ۱۰۰ جایگاه رو هم با رضایت کامل پرداخت میکردم تا اونهایی که از بابت هزینه مشکل دارند از آموزش های شما بی نصیب نمونند،امیدوارم در آینده به این حد از توان مالی برسم و بتونم سهم کوچکی در انجام کارهای خیر،در زمینه آموزش دادن مردم کشورم توسط شما رو داشته باشم.

    اعتراف۴-عکس تصویر زمینه موبایلم،کامپیوترم،حتی اتاقم عکس شماست و تقریبا در بالای ۸۰درصد حجم حافظه گوشی من
    مطالب آموزشی شما جا گرفته،تو هر فرصتی بهشون گوش میدم و بهشون عمل میکنم.

    اعتراف۵-در هفته حداقل ۲۰۰ صفحه کتاب مطالعه میکنم و به جرات میتونم بگم یکی از کتاب هایی که خیلیییی دوستش دارم کتاب فنون مذاکره شماست.امیدوارم در حوزه مذاکره عاطفی هم بتونید وقت کنید و چنین کتاب خوبی رو بنویسید.انشاالله

    اعتراف ۶-من هرروز هم به سایت شما وهم به سایت آقای معظمی سر میزنم و باور کنید کاملا متوجه تفاوت ها و رویکردها هستم لطفا دست از ادامه دادن نکشید پیروزی در نهایت مال ماست

    اعتراف ۷-خیلی دوست دارم و همیشه برای امثال تو حاضرم هر فداکاری بکنم.

    به امید بهروزی
    خداقوت

  • فاطمه گفت:

    آقای شعبانعلی
    اینکه شما با عشق این همه زحمت می کشید و کار می کنید ارزشمنده، اما من همیشه نگران شما هستم.
    ولی بین دغدغه های شما نباید دغدغه تربیت مربیان گم بشه، یعنی خدماتتون رو منوط به یک نسل نکنید. هر راهی ادامه دهنده باید داشته باشه. با تربیت مربیان دامنه اثر گذاریتون هم افزایش پیدا می کنه…
    من براتون زندگی آرومتری آرزو می کنم زندگی که توش یه کم بیشتر وقت برای استراحت، برای با خانواده بودن ، برای کتاب نوشتن و برای پرورش اساتید و یه عالمه رضایت قلبی داشته باشید…
    در این برهه واقعا جامعه ما نیازمنده به این گونه دیدگاهها و افکار روشن هست،شاید سال ها باید بگذره تا کسی مثل شما بیاد و گروهی مثل گروه شما شکل بگیره پس خواهش می کنم یه کم مادیتر باشید یه کم بیشتر به خودتون استراحت بدید و به خودتون توجه کنید و از این موقعیت استفاده بیشتری کنید یه جوری که تا قر نها اثر گذار بشه که این راه انتهایی نداره فقط می مونه اینکه شما تا کی بخواهید ادامه بدید…

  • فاطمه گفت:

    خسته نباشید
    جسارتا عرض میشه…
    هر که این باده به اندازه خورد نوشش باد…

  • محبوبه گفت:

    سلام استاد عزیز
    متاسفانه تا به حال موفق نشدم دوره اموزشی استاد معظمی شرکت کنم،
    اما با تجربه ای اندکی که در همکاری در برگزاری همایش، دوره اموزشی داشتم به این پی بردم افرادیکه می ایند و هزینه خوبی برای دوره اموزشی پرداخت میکنند ناخوداگاه اثر بیشتری میگیرند تا اگر همان دوره بصورت رایگان برگزار میشد شاید به این دلیل است که افردیکه مصمم هستند در دوره شرکت میکنند پس کلاس اثر بخشی بهتری دارد شاید هم به این دلیل که ما باور داریم چیزهای گران بهتر هستند پس بهتر سر کلاس گوش میدیم. شاید هزینه سنگین بعضی از دوره ها یک نوع خدمت به خود شرکت کننده است.
    البته این برداشت من هست شاید هم درست نباشه

  • مهدی گفت:

    سلام استاد
    این بحثی رو که واردش شدید باعث شد من که چند ماهه با شما آشنا شدم و فقط صداتونو شنیدم و مطالبتون رو خوندم استراتژی زندگیم رو تغییر بدم و برم دنبال اونچکه دوست دارم نه اونچه که عرف جامعه است و بقیه می پسندد.
    چند وقتی بود که دوست داشتم کامنتی بنویسم و تشکر کنم از همه ی چیزهایی که ازتون یاد گرفتم و همه ی تاثیری که در زندگیم حاصل شد و مطالعاتی که سرنخ هاش از مطالب شما شروع شد.
    ممنونم استاد ممنونم از اینکه فکر کردن رو بهم یاد دادی
    ممنونم که بهم جرات اینرو دادی که دیدگاهم رو بیان کنم حتی اگر هیچ موافقی نداشته باشد
    مخلصیم استاد

  • faeqe گفت:

    آقای شعبانعلی میدونم و مطمئنم هر تصمیمی که بگیرید تو اون شرایط اون بهترین گزینه بوده.
    از خدا میخوام خیلی کمکتون کنه..

  • افشین گفت:

    وای … وای … مهندس جان !
    واقعا خسته نباشی …. واقعا احساس خوبی دارم … خوشحالم از اینکه بی منت برام می نویسی … خوشحالم از اینکه توقع پاسخ نداری… نارحتم از اینکه یادم میره در ازای این همه محبت ازت تشکر کنم.
    اما خودت قضاوت کن
    انصاف بده
    همه ی حرفای خوبت عملا بیش از ظرفیت من دانشجوست (خودت قبلا اشاره کردی که سن مخاطبین سایت به یکباره خیلی پایین اومده و تعداد افراد هم زیاد شده)
    بیش از اندازه ازت سوال می پرسن، خسته میشی …. بیشتر اذیـتـ‌ ـت می کنن که چرا جواب نمی دی.
    خیلی احساس بدیه …
    خطاب من به مخاطبین محمد رضا است،
    همه دوستان من که با امید به اینجا سر می زنن،
    من از محمدرضا یاد گرفتم که به فکر یه روبات که به همه‌ی سوالام پاسخ بده نباشم.
    به جای بدست آوردن هرچی که رایگانه، به جای دانلود هرچی در دسترسه، به جای بدست آوردن هرچی ارزونه،
    از داشته های گرانبهای خودم، از تجربه ی لحظه هام با کسانی که دوستم دارن و من هم دوستشون دارم لذت ببرم.
    سعی کردم یک جمله از محمدرضا یاد بگیرم برای همون لحظه ها، به جای تصاحب خودخواهانه‌ی همه‌ی وقت و انرژی او ….
    ……
    واقعا نمی تونم ادامه بدم … نمی تونم کسی رو نصیحت کنم … کوچیکتر از این حرفا هم هستم.
    اما نمی دونم چرا تا یه کسی می یاد و یک قدم خیر بر می‌داره ، این همه حجم توقعات ما بالا میره که دیگه نشه ادامه داد ؟!
    از محدرضا خواهش می کنم که به جای فکر کردن به پاسخ دادن به همه ی سوالا ، راه خودش رو ادامه بده . با قدرت.
    یک راهبرد جدید برا مدیریت اوضاع اتخاذ کن که خودت کمتر درگیر شی.
    …..
    من بیش از یک ساعت درگیر نوشتن این کامنت ناچیز شدم.
    یک ساعت وقت گذاشتم که حرف محمدرضا رو به خودش بزنم.
    با عرض شرمندگی، از روی دلسوزی ، حرفات رو درک می کنم، اما هضمش سخته که چرا این همه سختی …

  • مرجان گفت:

    منم با پگاه هم نظرم. باید برای فایل آموزشی هزینه ای درنظرگرفته بشه.
    برای مسیری که تا الان طی کردید خسته نباشید میگم و برای مسیری که در پیش دارید خدا قوت.

  • مرجان گفت:

    منم با پگاه هم نظرم. برای فایل های آموزشی باید هزینه ای درنظرگرفته بشه.
    خدا قوت.

    • برای فایل‌های آموزشی هرگز هزینه‌ای در نظر گرفته نخواهد شد مرجان عزیز.
      اگر هم هزینه‌ای باشه از طریق تراست زون عرضه می‌کنیم که کسی وادار به پرداخت هزینه نشه.

      من شاید قیمت کلاس‌هام رو کمی اصلاح کنم اما حاضر نیستم آموزش رایگان روی اینترنت رو پولی کنم. چون آموزش آزاد بخشی از انگیزه‌ی اصلی من برای زندگیه
      و قدردانی من از کسانی که وقتی جوان بودم و محدودیت مالی داشتم، کمکم کردند که آموزش ببینم و زندگی بهتری رو تجربه کنم.
      پس با خیال راحت از فایلها استفاده کن دوست من.

  • حميد گفت:

    سلام محمد رضاى عزيز ،
    اىن مسئله زمانى اهميتش محسوس تر ميشه كه متوجه ميشيم كه اين حركت آموزشى به صورت تيمى در حال اجراست ،
    مشخصاً موفقيت اين حركت تيمى هنگامى نمود پيدا خواهد كرد كه تيم كارى با طيب خاطر اقدام به همكارى كنند .
    سونامى مشكلات مالى متاسفانه تمامى بخشهاى كشورمون رو فرا گرفته حتى بخش آموزش ،
    به عنوان كسى كه سالهاى ساله كه با ورودى هاى مختلف دانشجويان در دانشگاه صنعتى شريف برخورد دارم ، ميبينم كه ديكه از دانشجوى روستايي تو شريف خبرى نيست !!! دانشجوى شهرستانى باهوش ديگه توان رقابت با بنز و پورشه پارك شده پشت دانشگاه رو نداره !
    متاسفانه شهرستانى ها توان پرداخت شهريه كلاس كنكور تاپ رو نداره و به همين دليل تعداد كمى از اين هموطن هامون موفق به عبور از سر در دانشگاه نميشن .
    پيشنهاد من طبقه بندى كردن آموزشها بر اساس مخاطب هست .
    با اين كار هم نفس آموزش وهم قسمت مالى مسئله پوشش داده شده .
    (ما اين مشكل رو تو حوزه كارى خودمون با اضافه كردن آپشن تخفيف حل كرديم ، امكان اجرايي شدن خواهد داشت ، به امتحانش مى ارزه )
    با تشكر و خسته نباشيد .

  • ایمان گفت:

    سلام محمد رضای عزیز
    با اینکه مدتی از خواننده بودن من از این سایت میگذره ولی این اولین کامنت من توی سایت هست. دلیلیش هم اینه که احساس خطر کردم ، احساس از دست دادن یک معلم ، یک دوست ، اونم به دلیل بی توجهی به نیاز های معنوی و مادی اون.اعتراف می کنم بارها خواستم احساس علاقه، تشکر ، محبت کنم ولی نکردم ، پول یکی از دوره های تراست زون رو پرداخت کردم ولی پول دوره های بعدی رو خواستم موقعی توانایی مالیم بیشتر شد پرداخت کنم. که ای کاش تلاش بیشتری برای پرداخت پول اون دوره ها می کردم.

    محمد رضا عزیز به ما حق بده کم کاری کنیم ، اونقدر عاشقانه به ما توجه می کنی که ما یادمون میره محمد رضا هم مثل همه ما یک انسان است و برای بودن باید نیازهای اون به پاسخ رسیده باشه.

    من پیشنهاد می کنم به جای پرداخت های موردی یک حق عضویت ثابت وجود داشته باشه که بصورت دوره های شش ماهه یا یکساله پرداخت بشه و در کنار اون هرکس هم خواست فقط پول یک دوره خاص رو پرداخت کنه و استفاده کنه.

    طرح متمم ، پیاده سازی رایگان اون محکوم به شکست میشه و یا باید از کیفیت بزنید و اهداف رو کمرنگ تر کنید.
    میشه با ترکیب کردن فعالیت های تراست زون و متمم یک سرویس خدماتی آموزشی ایجاد کرد که حق عضویت کمی داره مثلا ۲۰ هزار تومان درماه و البته وبلاگ حاضر هم مسیر خودش رو همون طوری که بوده ادامه میده .
    چیزی های دیگه ای هم به ذهنم می رسه مثلا ما انسان ها برای خدمات رایگان به صورت ناخودآگاه ارزش کمتری قایل هستیم و یا کسی حاضر نباشه یک حق عضویت ناچیز رو پرداخت کنه همون بهتر خدماتی به اون ارایه نشه و … اگه مایل به صحبت در مورد “سرویس خدماتی و آموزشی با حق عضویت ثابت” بودید می تونیم بیشتر در مورد جزئیات اون صحبت کنیم.

  • سپید گفت:

    زمانی که این پست جدیدو باز کردم اول جواب کامنت شمارو خوندم و اون جمله کوچولو رو نوشتم و بعد رفتم از بالا شروع کردم به خوندن متن،حق میدم به شما و هیچی نمیتونم بگم،خیلی براتون نوشتمو پاک کردم، پای این همه زحمت شما وقتی میبینی ممکنه شاید گاهی خودتم تو جمع آدم های خودخواهی باشی که فقط متوقعن و انتظار بیجا دارن (که سعی کردم نباشم) فقط حس شرمندگی بهم دست میده،من میفهمم که چه آسایشی میتونید داشته باشید ولی به خاطر مردمتون از خودتون دریغ کردین.

  • عسل گفت:

    نمیدونم بقیه اینجور وقتا چی میگن و کلا هم آدم خوبی برای روحیه دادن نیستم 🙂 روحیه نگیرم خوبه 😛
    فقط اینکه من فکر میکنم کسی که ناراضیه یا شکایت میکنه هدفش این نیست که روحیه ی شما رو بگیره که خب اگه باشه درکش نمیکنم( کسی که نخواد جایی رو بخونه یا ناراضی باشه خیلی راحت میتونه از صفحه خارج شه) پس فکر میکنم هدفشون این نیست و شاید مثل من بلد نیستن درست صبحت کنن یا اونچیزی که میخوان رو با کلمات بیان کنن
    و واقعا هم خیلی های دیگه ( از جمله خودم) هستن که همین فکری که در جواب آقای رضایی دادین تو ذهنشون هست که خب ایمیل یا اس ام اس اگه بزنیم وسط اون همه کار وقت میگیره (جدا از اون حس ناشناسایی که دارم!یا داریم!)

  • مهناز گفت:

    این سخن بالا از کوروش کبیر بود و اشتباهی داریوش تایپ شد!

  • مهناز گفت:

    سلام محمدرضای عزیز
    خواستم بگم همون که خواستی:”خسته نباشی” و البته با یه توضیح کوتاه
    به نظر شخص من نیت خیرخواهانه داشتن همه جا،همه وقت خوبه و به گفته داریوش:”باران باش و ببار و نپرس کاسه های گدایی از آن کیست” ولی ما همه انسانیم و همون قدر که از علممون خرج می کنیم باید به علممون هم اضافه کنیم وگرنه یه روز تموم میشیم!پس همه این گفته ها که گفتی درست و منطقی ولی محمدرضا شعبانعلی نفر اول مذاکره تو ایران که نه،تو دنیا هم که باشه، در نهایت یک انسان هست که حتی شایدگاهی نیاز داره یه ساندویچ کالباس بگیره بشینه رو چمن، لذت خوردنشو ببره (شاید خیلی ساده جلوه کنه واسه خیلی ها..) بدون هیچ محدودیت فکری که بخواد واسه خودش قائل بشه، ولی آدم گاه شاید باهمین چیزای ساده انرژی بگیره
    بیا از کمیت دور بشیم.نمیدونم این حس کاملا شخصی منه که بزار اینجا بنویسم، راستش خیلی وقتا به برکت وقت فک می کنم، گاهی خودم اونقدر از انجام همین کارهای به ظاهر ساده و روزمره که گاه دلم واسش لک میزنه ،اونقدرانرژی گرفتم که کاری که بطور معمول ۸ ساعت تصور انجامش بود من تو نصف اون زمان انجام دادم.
    دوست دارم نه به عنوان کسی که از محمدرضا شعبانعلی کلی چیز یادگرفته و اونو استادندیده خودش میدونه که از زبون یک دوست بنویسم:
    “محمدرضا عزیز، ما همه از تو انتظار یک دونده دو ماراتن رو داریم و نه دو سرعت! دوست داریم تا آخر خط باشی چون شایستگی داری
    پرانرژی باشی
    زندگیت پر از آرامش
    و خداقوت محمدرضاجان”

  • M.H.B گفت:

    استاد خیلی غمگین سخن گفتید … از ته دل …. می دونم خیلی خیلی سخته ! خیلی سختر از توان هر کسی ! اما اگر محمدرضا شعبانعلی آموخته هایش را ، فکرهای زیبایش را، و توانمندی های زیادش را به نسل ما منتقل نکند من به شخصه یکی از الگو های زندگیم رو از دست می دم… و این یعنی یک فضای ناامیدی جدید در زندگیم…
    راست می گید که خیلی ها ارزش دوره های آموزشی رو اونجور که باید و شاید نمی دانند اما من بیشتر ، هزینه ای را که می دم به خاطر تلاش های بی وقفه ارایه دهنده ای هست که می دانم مخاطب برایش ارزش دارد…
    محمدرضا شعبانعلی باید بدونه که شاید این کارها در کوتاه مدت اثرات سوء داشته باشه اما امید داره که در بلند مدت اثرات خیلی خیلی عمیقی رو جامعه داره….(ارجاع به دکلمه گل آفتابگردان محمدرضا شعبانعلی)

    • عزیز دلم. حس بامزه‌ایه که وقتی می‌خوای به من امید بدی من رو به گفته‌های امیدوارانه‌ی خودم ارجاع می‌دی.
      من ناامید نیستم. فقط احساس کردم که وقتی رابطه‌ی نزدیک با مخاطبان آنلاینم دارم، دغدغه‌هام رو هم به اونها بگم. کسانی که به نظرم هرگز با من نامحرم نبوده و نیستند.

      • M.H.B گفت:

        ممنون از اینکه اینقدر حس نزدیکی خودت رو با این قبیله مجازی راحت بیان می کنی .
        راستی محمدرضا بدون !که من و هرکدام از این افراد قبیله مجازی دارن به نوبه خودشون آموزش های تو و دوستانت رو گسترش می دنیم و تلاش می کنیم تا اندکی از جامعه زیبای ذهنمون رو تحقق بدیم مثل شاخه های یک درخت…

  • سربدار گفت:

    وقت بخیر محمدرضا جان
    خدا قوت
    متخصص مذاکره (استاد محمدرضا شعبانعلی) در مذاکره با خود بهترین تصمیم را خواهد گرفت . این تصمیم شما در آینده رفرنسی برای تعیین استراژی معلمین جوانی که قصد خدمت پایدار به جامعه را دارند خواهد شد.

  • milad گفت:

    من نظری ندارم.یعنی واقعیتش حال فکر کرن روش رو ندارم چون پیچیدس.به هر حال امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری.

  • رسول باغبان گفت:

    محمدرضا ی عزیز،

    راستش رو بگم، نمی تونم شرایط تورو درک کنم. حس من از نوشته ات اینه که خسته شدی حالانوعش رون نمی دونم. ولی منم هم اینطور شدم.

    من از خودم یه مثالی می زنم. “ساعت ها روی تاتامی (تشک) مشت و لگد میخوردم. با عشق مشت و لگد میزدم. همیشه همه جای بدنم کبود بود. لذت می بردم از اینکه هفت روز هفته ۳ ۴ ساعت شدیدترین تمرین های بدنی ممکن رو انجام میدادم. اما یه شب همه چیز بر باد رفت. دو جمله متشکل از ۱۳ کلمه اصل و ریشه ی هدف من و نشونه گرفت. اصلن نمی دونم چی شد. واقعن نمی دونم چی شد. برای من هم گزینه ی ترک و فرار کردن رو میز بود. آخر سر هم نتونستم با خودم کنار بیام. اون دو تا جمله (حالا چه از روی صلاح و یا از روی حسادت) آنچنان تبری به ریشه ی باور من زد که بعد از چند سال تازه می تونم بشینم و تحلیل کنم اوضاعو.” خب من گزینه ی فرار رو انتخاب کرده بودم. شاید الان آدم موفقی باشم. شاید اون چیزایی که به دست آوردم واقعن ارزشش رو داشته باشه. و شاید اگر ورزش می کردم نهایتن یه استاد خوب با سه چهار تا عنوان قهرمانی داشتم. ولی الآن من هروقت از جلوی آینه رد میشم و شکم گنده ی خودمو می بینم (خیلی صریح بگم) حالم بهم می خوره. درک کردنش سخته. :))

    شاید بشه داستان منو یه جورایی به موضوع تو هم تعمیم داد.
    البته هدف تو کلانه. رک و صریح بهت میگم نه تو و نه چند تا دولت نمی تونین این به هدف به این بلندی (که البته مقدس هم هست) دست پیدا کنید. ولی خب اگر خوشحالت می کنه، چرا که نه. اما خاکستر ی بودن هم دردسر های خودشو داره. خودت بهتر می دونی.

    ولی در کل آدم خوبی هستی و آدم خوب شایسته ی دوست داشتنه. 🙂

  • سربدار گفت:

    خدا قوت

  • هادی گفت:

    بمان محمدرضا که رفتنت هیچ دردی رو دوا نمیکنه
    حتی درد خودتو
    پس بمان

  • سعیده (آذر) گفت:

    یک سلام و خسته نباشید واقعی و حقیقی و از صمیــــــــــــــــــــم قلب..

    محمد رضا جان، من خودم به شخصه هروقت هزینه های دوره های شما رو میدیدم از تفاوت قابل توجه، با بقیه دوره هایی که اساتید دیگه برگزار میکنن، همیشه متعجب میشدم و کاملا برام مثل روز روشن بود که شما و تیمتون هزینه های زیادی رو به جان می خرید و خیلی هزینه ها رو خودتون پرداخت می کنین تا قیمت دوره ها خیلی بالا نباشه، اما وااقعا در طولانی مدت این روش برای شما فرسایشی خواهد بود… من نظرم این هست که اگر فردی قصد واقعی برای حضور در دوره ای رو داشته باشه، هزینه، دلیل اصلی برای شرکت نکردنش نمی تونه باشه..
    .
    ای کاش دولت از نخبگانی مثل شما حمایت مالی می کرد تا تنها دغدغه ی امثال شما که گنجینه های این مرزو بوم هستید فقط و فقط افزایش دانش و آگاهی خودتون و انتقال و آموزش به مردم بود، اما چند نکته به ذهنم میرسه که بیان میکنم…
    .
    ۱- خدا رو شکر با توجه به سنتون، هنوز بسیار جوان هستید و انشاءالله فرصتهای بیشماری برای آموزش و ..خواهید داشت، برای مثال همین آقای معظمی و یا امثال ایشون که تک تک داره اسامیشون از ذهنم میگذره معمولا در سنین بالاتری تجربیات خودشون رو به صورت سمینارهای حرفه ای ارائه می دن، البته این اصلا به این معنا نیست که شما هم این کار رو بکنید، نه، فقط می خوام مثال بزنم که انشاءالله، حالا حالا ها برای بخش آموزش زمان خواهید داشت، می تونید کمی از فشار آموزشیتون رو در این دهه از زندگیتون کاهش بدید…

    ۲- اما برای کسب علم بیشتر و شرکت در همایشهای علمی در خارج از کشور و نشست با اساتید برجسته و سفر و…به نظر من دوران طلایی سنی وجود داره، یعنی اگه الان شما از لحاظ جسمی بتونین کلی سفر کنین و دوره های علمی رو بگذرونید و ..ممکنه بیست ساله دیگه، توان چنین اعمالی رو کمتر داشته باشید، …

    ۳- زندگی نامه ی بسیاری از علما نشون میده که معمولا برای خلق یه اثر خیلی برجسته و یا پایه ریزی یه نظریه یا اتفاق مهم، برای کسب تمرکز بیشتر معمولا مدتی خودشون رو از دغدغه های معمول زندگی برکنار می کردن، حالا هر کسی به یه نحوی، ولی به نظر می رسه این جریان تا حد زیادی بایدوجود داشته باشه که بعد از گذراندن یه دوره های سخت، باید یه سکونی وجود داشته باشه تا اتفاقات جدیدی ظهور پیدا کنن..

    ۴- برای شخص من که مدتهاست هر روز باز کردن سایت شما جزء جداناشدنی برنامه های روزانه ی من شده، خیلی سخته که مدتی دور باشم از نوشته های جدید شما، اما به عنوان شاگرد شما، رضایت، سلامتی، پیشرفت، مؤثرتربودن استادم از همه چیز برام مهمتره، تمام نوشته های شما رو از سایت قبلی تا اینجا رو همه رو پرینت گرفته و دارم، تمام فایلهای صوتی تون رو در اختیار دارم، اگر مدتی سایت شما به روز نشه، اون همـــــــــــه مطلب عالی و نابی که از شما دارم تا مدتهای مدید برای من کافی خواهد بود تا مرورشان کنم و اجرایی شان، گاهی خود ما مخاطبان هم زمان نداریم که آنچه آموختیم رو دوباره یادآوری کنیم، مزه مزه کنیم و عمل کنیم . شاید اصلا نیاز هم باشه چنین اتفاقی…
    برای من به عنوان مخاطب، شما آنقدر نوشته های با ارزش و مهم به یادگار گذاشتید که با خیال راحت بتوانید مدتی نوشته های جدید در سایت قرار ندهید و زمانی را فقط و فقط به خودتان اختصاص بدهید، ..(البته این رو هم بگم مدتی ها، دائمی نباشهههه)

    **********
    استاد عزیز و ارجمند، از صمیم قلب از خدای بزرگ می خوام که درست ترین راه و تصمیم رو جلوی راهتون بذاره، امیدوارم هرچه سریعتر بتونید کتابهایی عالی بنویسید و آگاهی رو به مردم از این راه نیز هدیه بدید، مثل همیشه، ما در کشور نیاز به تالیف کتب ارزشمند داریم، این رو از یاد نبرید، وضعیت تالیف کتب حائز اهمیت در کشور ما جایگاه مطلوبی نداره، حیفه، واقعا حیفه شما با این همه تجربه و مطالعه و نبوغ به خاطر کمبود زمان، نتونید بهش بپردازید.
    انشاءالله همیشه سالم، پرتوان و تأثیرگذار باشید.

  • آرزو گفت:

    سلام
    محمدرضای عزیز
    همیشه بهترین کارم که انجام بدی باز عده ای آدم رو نقد میکنن. عده ای که همیشه ناراضی اند حتی در بهشت.
    بنابراین برایمان بمان.
    ممنون بابت همه چی و خدا قوت میگم به شما و همکارانتون

  • علی گفت:

    محمد رضای عزیز ، میدانم برای کارهایت ( تجاری، آموزش، مطالعه، سایت، ایمیل، اس ام اس و…) برنامه ریزی داری، ولی تنوع و تمرکزکارها بر شخص خودت ، خسته ات کرده.باور کن می توانی بخشی از این امور را به دیگران بسپاری.اعتماد کن، اشخاص توانمندی در کنارت هستند و دیگرانی هم می توانند باشند که بخش عمده ای از کار را به عهده بگیرند. امروز همه تو را به خوبی می شناسند ، کسی که می خواهد توانمند بشه بهای بودن با تو را می دهدو ارزش آموزشت را می دانه. کسی که توان مالی نداره می تواند از سایر روشهای ابداعی تو استفاده کنه، که البته می تواند توسط همکارانت تهیه بشود و وقت تورا نگیره. مثل تراست زون، فایل های مذاکره، بسته های آموزشی و…میتوانی ایمیل ها و اس ام اس ها را دسته بندی کنی . مطمئناً خیلی از آنها نیاز به اینکه شخصاًوقت بگذاری نداره.تو یک مذاکره کننده حرفه ای هستی و مهارتهای مرتبط با آن را آموزش میدهی ، علیرغم توانمندیت درمسائل روانشناسی و جامعه شناسی و… چرا وقت گرانبهایت را برای پاسخگوئی به دغدغه ها و مسائل شخصی و خانوادگی دیگران میگذاری.دکتر حیدری که استاد تو و بسیاری از ما بوده هیچوقت از آموزش کناره نگرفت. تو هم نباید… تاکید میکنم نباید این کار را بکنی. دکتر حیدری و شعبانعلی پشت میز مذاکره دیده نشدند! آنها زمانی تو قلب مردم جای گرفتند که آدمهایی مثل خودشان را تربیت کردند. دکتر حیدری اگر درتمام عمر یک شاگرد مثل تو پرورش داد، رسالتش را انجام داده و اگر تو ، جا بزنی به آن و تمام آنها که به دانسته های تو نیاز دارند و عاشق خودت ، رفتار و منشت هستند خیانت کردی…

  • طاهره جلیلی گفت:

    یادم رفت نظرمو بدم انقدر حالم بد شد!
    من ۸ ساله که خودم تو اموزش بودم و میدونم مردم چه جوری محاسبه میکنن قیمت رو… راست میگی، همه فکر میکنن آموزش هم مثل کالا قیمت تموم شده داره… که اینجوری نیست!
    آدمها، اونایی که تو قسمت ۴ نیستن حاضرن خیلی زیاد بنا به ارزشی که اون پک براشون میاره هزینه کنن… اما آدمهایی که محدودیت بودجه دارن، تا یه جایی کیفیت براشون مهمه که در آستانه تحمل قیمتشون باشه…
    به نظر من ارزش محور نگاه کردن به آموزش مهمه… من اینطوری میبینم و تا جایی که وضعیت مالیم اجازه بده حاضرم خرج آموزش بکنم…آموزشی که برای من ارزشی میاره که جای دیگه پیداش نمیکنم!

  • طاهره جلیلی گفت:

    باورم نمیشه گزینه ای که روی میز گذاشتی اینه محمدرضا… این پست رو لایک نمیکنم، اما از جون و دلم کمک میکنم این کشتی رو آب بمونه!
    امثال تو هستن که امید رو زنده نگه میدارن و من نمیخوام و نمیزارم این امید از دل خودم و امثال من بره محمدرضا!
    فردا همه چی بهتره… مطمئنم!

  • سمانه عبدلی گفت:

    یه چیزی میگم امیدوارم خرافه پرستی اینجا نباشه که بگه سقت سیاه!!!
    من از ۶ . ۷ ماه پیش منتظر یه همچین پستی بودم،کاملا قابل پیش بینی بود .هربار که میخواستم از این ماجرا حرف بزنم یه چیزی مانع میشد ،اما متوجه بودم که خود شما هم دارید یه جورایی مبارزه میکنید تا این پست نوشته نشه .اما حالا …
    من رسما اعلام میکنم ،تا دیگه زود به زود کامنت نگذارم ،که حداقل به اندازه کانفرم کردن یه کامنت دروقت سرمایه گذاری بشه براتون .اما خب یه کاری هم پیشنهاد میکنم . آلارم گوشی ای که همیشه همراهتونه رو سر یه ساعت مشخصی تنظیم کنید که اوج خستگی هاتون اون موقع ست (خیلی دارم خوب پیش بینی میکنم حال روزانتونو)و یه پیام خسته نباشید محمدرضا ،به یادتم 🙂 .این لبخند آخرشم خیلی مهمه .حتما قید بشه اونجا .تا به صورت خودکار بدونید که به یادشمام 🙂
    پی نوشت: خواهش میکنم به فکر خودتون و گروهتون باشید .کندتر حرکت کردن و بودنتون برای ما مهمتر از سریع حرکت کردن و ایستادن و دیگه ادامه ندادنه .

  • شاگرد کوچک تو گفت:

    با تمام احترام و عشقی که نسبت به شما دارم و با ایمان کامل به گفته ام، تصمیم شما ناشی از خودخواهی محض است.

  • الهام گفت:

    من تا حالا نتونستم توی دوره های آموزشی شرکت کنم، اول اینکه حتی امکان پرداخت همین هزینه کم رو هم نداشتم و اینکه خوب یه سری از دوره ها به تخصص و نیازهای من مربوط نبوده. تمام آموزشی که من از محمدرضا گرفتم محدود میشه به سمینارها و همین وبلاگ، والبته اینها واقعا کم نیست و میتونم بگم بهترین آموزشها رو گرفتم و ازین بابت ممنونم.
    من دوست دارم محمدرضا کتاب بنویسه و وقت بیشتری برای مطالعه داشته باشه اما اصلا دوست دارم کاملا از حوزه آموزش کناره گیری کنه!
    محمدرضا میتونی وقت آموزش رو محدودتر کنی و همین طور هزینش رو بیشتر، و به سمتی بری که معلم تربیت کنی، یه کار تخصصی که یکم بار آموزش رو از روی دوشت برداره و در ضمن بتونی هزینه کلاس رو بالاتر ببری.
    اینکه اغلب ما حاضر نیستیم برای آموزش هزینه کنیم شاید قسمتیش به این بازار آموزشی که الآن تو کشور ایجاد شده برگرده، هزینه ای دادیم برای کلاسهایی که مدرس اون اصلا تخصصی در اون حوزه نداشته و صرفا حرفهایی زده برای خوش آمد مخاطب و هدف جذب مخاطب بیشتر بوده و سود بیشتر و حتی گاهی ضربه هم خوردیم از این آموزشهای غلط!
    من هم جزو اون دسته هستم که فکر می کردم اگر کامنتی در تایید و تعریف از محمدرضا بذارم وقتش رو می گیرم!!
    ولی اولین سایتی که هر روز سر میزنم اینجاست. اکثر پستها رو برای دوستانم ایمیل میکنم و همیشه موقع حرف زدن به نوشته های محمدرضا اشاره می کنم.
    منم یادم رفته بود بگم محمدرضای عزیز خسته نباشی
    یادم رفته بود بگم چقدر حضورت و فعالیتت برام مهمه و چقدر به زندگیم معنی داده این حضور موثر

  • الیاس گفت:

    با سلام
    از صنعت آموزش نروید

    تجربیات کمتری دارم از شما ،اما فکر می کنم اگر آن تعداد افرادی که دانلود رایگان انجام می دهند فایل های رادیو مذاکره را، اگر بخواهند حاضرند قیمت آن را بپردازند هر چقدر که باشد برای آن ها قیمت تعیین کنید برای طرح متمم هم قیمت گذاری کنید
    اگر محصولی رایگان باشد مردم ارزش آن را درک نخواهند گرد
    مثلا هر رادیو مذاکره پنج تومن یا طرح متمم ماهانه ۲۰ تومن به قول معروف هوادارای واقعی معلوم می شن
    اما اگر به رایگان بودن اصرار دارید چرا به تبلیغات فکر نمی کنید یا جذب حامی مالی
    در نهایت عاجزانه تقاضا می کنم از صنعت آموزش نروید

  • مرجان کوچک گفت:

    دستم به لایک این نوشته نمیره محمدرضا. چون من از همین حوزه آموزش هست که تورو بیشتر شناختم و هر روز بیشتر دلبسته ات شدم. نمیتونم محمدرضا شعبانعلی رو از آموزش جدا بدونم.

  • پگاه گفت:

    مورد چهار که نوشتید همیشه توی ذهن من بوده زمانی که تبلیغات دوره های پر زرق و برق رو میبینم …واقعا مخاطب اصلی این دوره ها چه کسانی هستنتد و چه کسانی تو این دوره ها شرکت میکنن؟؟؟…اما در مورد اموزشهای رایگان شما یکبار نظر خواهی کردید در این مورد که هزینه ها چطور دریافت کنید اصلا هزینه ای باشه نباشه یا مستقیم به خیریه بره و یا…. یادمه اونجا هم نوشتم حتما هزینه دریافت کنید….به نظرم باید امور کاملا از هم جدا باشه که اینقدر انرژی خوری از شما و دوستانتون نداشته باشه باید چرخه عرضه و دریافت کامل بشه…..شما محصولی ارایه میکنید حتما باید هزینه ای رو در قبال اون دربافت کنید که با توجه به نوشته خودتون شمایی که مورد چهارم رو درک کردید در قیمت گذاری تمام جوانب رو در نظر میگیرد…..کار خیریه باید از کار آموزش جدا باشه نیتهای خوب شما میتونه در جاهای خیلی خیلی بهتر برای انسانهای خیلی خیلی مستحق تر اجرا بشه …..به نظرم هزینه کلاسها و آموزشها را اول براساس انرژی و کاری که صرفش شده و بعد بر اساس مخاطب تعیین کنید..اولویت بندی توی کارها خیلی می تونه کمک کنه….در مورد رابین هود مثال جالبی بود ولی به نطرم اگر قرار یک سری آموزشها رو به صورت رایگان صرفا با هدف کار خیریه انجام بدین بهتریه اون گروه رو مشخص کنید و محدود کنید به یک سری افراد با شرایط خاص….

    • آزاده م گفت:

      سلام
      با نوشته های خانم پگاه موافقم.
      مطمئن هستم که بهترین تصمیم رو میگیرید فقط خواهش میکنم این سایت رو حفظ کنید .. یکباره ما رو فراموش نکنید..

  • محسن رضایی گفت:

    با سلام.بحث مفصله ولی ناچارا دیدگاهی از سر آنچه که در لایه بیرونی ذهنه می نویسیم.

    از آخر به اول : نمی گم اعتدال خوبه چون مهمتر اینه که بیاییم بگیم چی اعتداله؟ اینکه همون حرفهایی که تو وجودت سنگینی می کنن برای نشرش به بیرون نشون دهنده اینه که محمدرضا تو بقول نظامی بلی رو از اول گفتی(قالوا بلی…) پس پای بلاش هم بایست وایسی.”باید” به این معنا که دیگه افرادی مثه تو نمی تونن “فقط” به فکر خودشون باشن.گ/سترش خودشون بخشی از خودشون میشه.پس نظر من در این بخش اینه بیشتر وقتتو بذاری برای یادگیری آنچه که بعد می خوای گسترش بدی.عدد بخوام بدم ۶۰ به ۴۰ باشه.واقعیتشم بخوام نظرمو بعنوان یک دلسوز حقیقی و واقعی و… بدم خیلی از کامنتهایی که من می خونم که از سر تاییده و تعریف صرف از تو و…و شاید حتی خوندشون بخشی از همون مطالعاتتو که دباید داشته باشی می گیره،احساس خوبی بهم نمیده بعنوان کسی می گم که از خودم خیلیا تعریف کردن وزندگیم تباه شدو…

    راجع به هزینه کلاسها دوس دارم به این سوال پاسخ داده بشه.آیا هزینه کلاسها هزینه معنویه کلاسهاس یا براساس ارزشیه که بعدا نصیب ما میشه؟(مثلا کسی بره کلاس زیست که بعدا دکتر بشه و…) یا اینکه بر اساس ضوابط مادی و درک شرایط مخاطبینه؟

    اگه براساس مورد ارزش باشه ممکنه یه چیز یاد کسی بدی تمام دنیاشو بده بازم بدهکار باشه.این میشه همون ارزیابی ادما براساس درونیترین لایه ها وبر مبنای ارزشهای معنوی و…که حداقل تو فضای حرفه ای قابل دسته بندی و قانونمندی نیست.مال رفاقتهاست وفضاهای دوستانه و شخصی و….

    زیاد شد بازم می نویسم در پستهای بعدی.

    • محسن جان.
      مهمترین هزینه‌ای که ما داریم به خاطر تولید و بهبود محتوا و همینطور هزینه‌های اجرایی و مدیریتی یک تیم بزرگ برای کارهاست. من یک بار حساب می‌کردم که فقط یکی از هزینه‌های کوچک ما، تامین کتابهای روز دنیا یا خرید محتوای دوره‌های دانشگاه های خوب برای بهبود کیفیت محتوای دوره‌ها و افزایش پشتوانه‌ی علمی برای پاسخ‌گویی به خواسته‌های شرکت‌ها و سازمانهاست که طی یک سال اخیر به طور متوسط برای ما حدود ماهی ۴ تا ۸ میلیون‌تومان هزینه داشته! (باهاش می تونستم هر سه ماه از دانشگاه آمریکایی لندن یک دکترا بخرم. فکر کن!)
      ضمناً قطعاً نگاه من مادی محور نیست. کسی که کمیسیون ساده‌ترین معامله هایی که انجام داده، میلیون دلاری بوده و اون رو رها کرده برای آموزش دیگران قاعدتاً هرگز ارزش کارش رو با وضعیت مالیش نمی‌سنجه. اما مهم شرایطی است که این روزها برای من به سوال ادامه دادن یا ندادن تبدیل شده.
      واقعیت اینه که شاید خنده‌ات بگیره اما برای اینکه ببینی نوع مشکلات از درون – که من می‌بینم – و از بیرون – که یک مخاطب مثل تو می‌بینه – چقدر متفاوته، کافیه برات توضیح بدم که اگر هم تا الان من هنوز در این صنعت مونده‌ام، به خاطر خجالت کشیدن از همون کسانی است که کامنتهای مثبت حمایتی مینویسند. به عبارتی اونها هزینه‌ی خدمات بقیه رو به صورت معنوی پرداخت کرده‌اند! بنابراین، در محاسبه‌ی وقتی که برای خوندن اونها صرف می‌شه، اشتباه نکن.
      اونها رو حذف کنی می‌مونه یک عالمه ایمیل و کامنت نقد و سوال و مشاوره که خوندنشون پشت سر که هم بدون این کامنت‌های کوچک مثبت در لابه‌لای اونها، حداقل من رو روانی می کنه و اون چند ثانیه فرصت تنفس رو هم می‌گیره!
      می‌خوام بگم که وقتی هم دوستان می‌خوان لطف کنند ممکنه همه‌ی جنبه‌های مشکل رو نبینند و تا حالا خیرخواهی بقیه‌ی دوستان هم خیلی وقتها مثل همین تحلیل دوستانه‌ی تو، اوضاع رو بدتر کرده!
      طرف اس ام اس نمی‌زنه بگه خسته نباشید! می‌گه وقت محمدرضا رو نگیرم. بعد من فوبیای موبایل می‌گیرم. چون تمام اس ام اس ها گریه و غصه و درد و دل و درخواست کمک شده. از یک دانشجوی ساده تا مدیران بزرگترین بنگاه‌های اقتصادی کشور.
      کاش کسی بود که لا‌به‌لای این پیامکها وقت ما رو می گرفت و اس ام اس می زد وفقط میگفت: خسته نباشید!

      • سپید گفت:

        من میگیرم 🙂
        من یه عالمه وقت شما رو میگیرم که فقط بگم خسته نباشی محمدرضا جان خسته نباشی محمدرضا جان دوست داریم محمدرضا جان

        • ستاره گفت:

          سلام محمد رضای عزیزم
          محمد رضا من هر روز صبح به امید اینکه یه خبری ازت باشه میام تو سایتت.ولی امروز کاشکی نمییومدم. اساسی حالم گرفته شد .
          استاد و معلم عزیزم مگه مثل تو چند نفر توی تمام دنیا هست که از قشر کارگری بالا اومده باشه و درد این قشر درک بکنه و بخواهد دست چند نفر تا حد توانش بگیره و زندگی اونا رو عوض کنه چه از نظر مادی چه معنوی.من خودم یکی از همین قشرم وتا الان از نظر معنوی خیلی ازت تاثیر گرفتم.من اعتقاد دارم که اگه خدا کسی رو دوست داشته باشه اون واسطه خیر برای انسان ها میکنه.محمد رضا من تو رو با تمام وجودم درک میکنم و بهت حق میدم ساعت کاریت بسیار فشرده وبالاست من هم چنین چیزی راتجربه کردم ولی ما به تو دلبستیم و این فراتر از احتیاج.
          من پیشنهاد میکنم اگر ما رو قابل بدونی ما بهت کمک کنیم هر کس در حد توانش تا شاید مقداری از فشار کاریت کم بشه ولی فعایت تو این حوزه محدود نشه .محمد رضای عزیزم من شخصا از هر کاریکه از دستم بربیاد مضایقه نمیکنم.
          بینهایت دوستت داریم.ببخشید وقتت زیاد گرفتم.

      • ساجده گفت:

        چه جالب! منم همیشه فکر میکنم دادن پیام، خیلی موقعا وقت بیشتری از شما میگیره و به خاطر همین یه تشکر یا تأیید یا تحسین یا … خشک و خالی هم نمیکنم 🙁 حتی به پدرم هم که میان اینجا میگم بابا مختصر بنویسین که وقت کمتری ازشون گرفته بشه

    • محسن رضایی گفت:

      عرض ادب.البته خب پی نوشت مطلبم این بود که فرق من و تو اینه من از بیرون نگاه می کنم و تو از درون و چون اصل از لحاظ اجرایی بودن این قضیه تویی، خب طبیعیه که آنچه می بینم بگم نه آنچه واقعیه!

      واقعیتشو تو باید بگی والبته من از سر عبور از قضیه اونو گفتم و زوم نبود.

      اگه از کسانی که راضی باشن،کار تو برای اونا منجر به در آمد مشخص و زیاد واسشون باشه پول بگیری و صرف عزیزان و رهروان این قبیله کنی به نظر میاد بد نباشه.ضمن اینکه من به نوبه خودم اگه پول داشتم خدا می دونه که دریغ نمیکردم برای خرج تو مسیری که اصلا احساس بدی بهش ندارم.مسیر تو.تنها کاری که تونستم تو این مدت بکنم معرفی خودتو سایتت به اطرافیان بوده.

      امیدوارم که همون که تو درون زیباته جاری باشه و در همون جهت استوار گام برداری.همون که تورو از مادیات به اینجا کشونده.ما باهاتیم چه بیاییم اینجا چه نیاییم.

      شاد باشی و مصمم در جهت انجام خوبیهات.

  • فائزه گفت:

    عاشق که باشی همه محکومت میکنند حتی خودت…

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser