هفدهم مارس ۱۹۴۹، لوئیجی تراستولی، کارگر ۲۱ سالهٔ کارخانهٔ فولاد شهر تِرنی در ایتالیا، در یک تظاهرات خیابانی کشته شد.
۱۹۴۹ همان سالی است که سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو شکل گرفت و کارگران – از جمله تراستولی – در مخالفت با عضویت ایتالیا در این پیمان به خیابانها آمده بودند و چون پلیس آن تظاهرات را غیرقانونی میدانست، درگیری میان شرکتکنندگان در تظاهرات و پلیس درگرفت.
کارگران، میله و چوب و ابزارهای کارگاهیشان را آورده بودند و پلیس، اسلحه. خشونت بیشتر شد و وقتی پلیس تیراندازی را آغاز کرد، تراستولی که میکوشید از دیواری بالا برود و بگریزد، گلوله خورد و کشته شد.
تراستولی به یک نماد تبدیل شد. نمادی که خشونت انکارناپذیر پلیس را نشان میداد. و البته عاملی برای خشم بیشتر مردم، چون هیچکس به عنوان مقصر مرگ او اعلام نشد.
اعتراضات آرام شد، اما ماجرای تراستولی، مثل یک زخم، باز ماند و ترمیم نشد.
اثر این زخم، چنان در حافظهٔ تاریخی مردم ترنی باقی ماند، که سی سال بعد هم، هنوز مردم شهر در گفتگوها و مصاحبهها به آن اشاره میکردند؛ حتی به مراسمها و نمادها و آیینهایی که حول آن ماجرا شکل گرفته بود.
با این حال، بخش زیادی از جزئیات، در طول زمان به فراموشی سپرده شده بود. در آن بحبوحهٔ پس از جنگ جهانی، چنین خبرهایی به سادگی لابهلای اخبار دیگر گم میشدند. تظاهرات و اعتصاب کارگری هم، بخشی از تاریخ ایتالیای قرن بیستم بوده و همواره کموبیش در جریان بوده است.
جالب است که حدود سی سال بعد، یعنی ۱۹۸۱، وقتی الساندرو پورتلی با مردم آن شهر گفتگو کرد، آنها حتی به درستی مطمئن نبودند که تراستولی چه سالی کشته شده و علت کشته شدنش چه بوده. بعضی میگفتند انگار مربوط به ناتو بوده و ۱۹۴۹. برخی دیگر میگفتند ظاهراً مربوط به تعدیل نیروی گسترده در سال ۱۹۵۳ بوده است.
اما یک چیز را همه میدانستند: هیچ اتفاقی نیفتاد. هیچکس مسئول اعلام نشد. هیچ اقدامی برای جبران انجام نشد.
این را همه میدانستند؛ چیزی که نکتهٔ مشترک همهٔ روایتهای متفاوت از مرگ تراستولی محسوب میشود.
عکس از صفحهٔ فیسبوک انتشارات استنفورد
اینها را از مقدمهٔ کتاب Nothing Happened نقل کردم. کتابی که میتوان عنوان آن را به «هیچ اتفاقی نیفتاد» ترجمه کرد. کتاب را انتشارات دانشگاه استنفورد در سال ۲۰۲۰ منتشر کرده و میتواند برای علاقهمندان تاریخ جذاب باشد. البته نه تاریخ ایتالیا و نه لزوماً تاریخ جنبشهای مردمی. بلکه تاریخ به معنای گستردهتر آن و با رویکردی خاص: «تاریخ به عنوان مرور «خاطرات جمعیِ شکلگرفته در خارج از روایتهای ثبتشدهٔ رسمی.»
پورتلی در مصاحبه از یک نفر میپرسد: «بعدش چی شد؟» و او پاسخ میدهد: «هیچی نشد. هیچی نشد. هیچی. نمیدونم چرا. ما هیچ کاری نکردیم. یعنی. چیکار میتونستیم بکنیم؟»
مصاحبهشونده هر بار با گفتن «هیچی نشد» مشت خود را محکم روی میز میکوبد. رفتاری که پورتلی و کرین آن را نماد خشمی فروخورده اما زنده میدانند.
کرین در اینجا به نکتهٔ مهمی اشاره میکند: این طور نیست که مردم فکر کنند «هیچ اتفاقی نیفتاد.» بلکه آنها به خاطر میآورند که «هیچ اتفاقی نیفتاد.»
این دو جمله، که ظاهراً مثل هم هستند، با هم تفاوت دارند.
مثال زیبای کرین را ببینید: جایی قتل یا جنایتی انجام شده. پلیس ایستاده تا مردم به صحنه نزدیک نشوند. معمولاً به مردم کنجکاو که سرک میکشند گفته میشود: «چیه؟ چیزی نیست که ببینی.»
این چیزی نیست که ببینی، به این معنا نیست که چیزی نیست که ببینی.
جالب اینجاست که ماجرای تراستولی چه در ذهن سیاستمداران و روایتگران رسمی، و چه در ذهن مردم شهر، به یک شکل و با یک جملهٔ یکسان ثبت شده است: «هیچی نشد.»
روایتگران رسمی و اهل سیاست، این جمله را نماد موفقیت خود میدانند و مردم، دقیقاً دردشان همین است که «هیچی نشد.»
چگونه باید این «هیچ»ها را از هم تفکیک کرد. انگلیسیزبانها در اینجا دست بازتری دارند؛ به خاطر امکان استفاده از حرف بزرگ در ابتدای کلمه. ابزاری که سوزان کرین هم از آن بهره گرفته.
پیش از توضیح روش او، به عنوان مثال، internet و Internet را با هم مقایسه کنیم. وقتی از internet با i حرف میزنیم، منظورمان یک شبکه است؛ شبکهای از کامپیوترها. یک اصطلاح کاملاً فنی.
اما وقتی از Internet حرف میزنیم، منظورمان یک «هویت مستقل و مشخص» است؛ درست مثل اسم خاص. هیچکس با internet موافق یا مخالف نیست. چون یک اصطلاح تکنیکی است. اما Internet موافق و مخالف دارد. Internet «وجود» دارد. آن را قطع میکنند. وصل میکنند. گسترش میدهند. محدود میکنند و …
سوزان کرین هم nothing را از Nothing جدا میکند. وقتی میگوییم nothing happened یعنی هیچ اتفاقی نیفتاد (به لحن مسئولین بخوانید). اما وقتی میگوییم Nothing happend یعنی هیچ اتفاقی نیفتاد (به لحن مردم بخوانید). این Nothing دوم، وجود نداشتن نیست. اتفاقاً دقیقاً به معنای وجود است؛ وجود بیتفاوتی، وجود بیعملی، وجود بیمسئولیتی. وجود بیاخلاقی. وجود بیعدالتی.
کتاب کرین، پر از بحث دربارهٔ Nothingهاست.
این جملهٔ او را بخوانید: I took Nothing away from his work.
اگر با n نوشته بود، معنایش این میشد که من هیچ چیزی از کار (پژوهش) او برنداشتم و برای خودم جدا نکردم. اما با N بزرگ، دقیقاً یعنی این که من کار و پژوهش او را دیدم و مفهوم Nothing و «هیچ» را از آن گرفتم به یک کتاب تبدیل کردم. اینجا Nothing شیء است. ایده است. وجود دارد.
با این منطق، فصلی که عنوانش There is Nothing left to say انتخاب شده، به این اشاره دارد که یک Nothing باقی مانده که باید دربارهاش حرف زده شود. و نه این که حرفی برای گفتن باقی نمانده است.
و نیز بخشی که عنوانش Thank you for Nothing است، تشکری بیبهانه نیست. بلکه اشاره به کسانی دارد که به پا گرفتن و رشد مفهوم Nothing کمک کردهاند.
کتاب هیچ اتفاقی نیفتاد، مباحث انتزاعی بسیاری دارد که برای خوانندهٔ عمومی جذاب نیست. انتخاب کلمات کرین هم به گونهای است که ترجمهٔ آن را به زبان فارسی دشوار میکند (البته اگر ناشر این دغدغه را داشته باشد که نسخهٔ فارسی قابلفهم عرضه کند. چنین دغدغهای بسیار کمیاب است). با این حال، کمی جستجو و خواندن دربارهٔ آن، میتواند برای کسانی که شناخت تاریخ را دوست دارند، جذاب باشد. و نیز کسانی که اهل سیاستاند، میتوانند با خواندن و تدبر در آن، پختهتر حرف بزنند و تصمیم بگیرند و رفتار کنند. و به خاطر داشته باشند که هیچ در تاریخ، با هیچ در ریاضی فرق دارد. هیچهای ریاضی تهی هستند و هر چه هیچها را روی هم بگذارید، باز هیچ خواهند بود. اما هیچهای سیاست، بخش مهمی از خاطرهٔ جمعی مردمند. زخمهایی که میمانند. انباشته میشوند و زمانی سر باز میکنند. جوری که شاید هیچ چیز باقی نماند (این بار با n کوچک).
لینک مرتبط: شاید داستان ناتو در ایتالیا برایتان جذاب باشد؛ بیشتر از این جنبه که دولتها چگونه این پیمان را برای مردم خود جا انداختند. البته صرفاً به عنوان یک مطلب جالب، خواندنش را پیشنهاد میکنم. وگرنه این موضوع، به بحث اصلی من در این نوشته ربطی ندارد.
محمدرضا
خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتی، نمیدونم شاید به خاطر شلوغیهای قبل سال جدید باشه. ولی امیدوارم هرجا هستی، خوب و سلامت و خوشحال باشی 🙂
دیرپا تر ازکوتاه ترین سکوت میان دو حرف
نشسته به پایان کلمه ای
همزه ای
حرفی که هیچ صدا ندارد
فریادی آرام
آرامی کم
کمی هیچ…
اما
هیچی که هست.
نه تنها هیچ ( با n کوچک ) اتفاقی نیفتاده است ، بلکه باید به هیچ های بیشتری با ( N بزرگ ) عادت کنیم ، چون به قول داستایوسکی « بشر موجودی است که میتواند به همه چیز عادت کند » ، پس بهتر قبل از اینکه مجبوربشیم به هرچیزی عادت کنیم اقدام های درخورد کنیم و استانداردهای زندگی ، درکمون از کلمات و خیلی چیزهای دیگر را به خاطر شرایط محیطی تغییر ندیم.
هیچ در تاریخ، با هیچ در ریاضی فرق دارد.
اگر فرض کنیم برای سقوط یک درخت ۱۰۰ ضربه تبر ضروری باشد و درخت پس از ضربه صدم سقوط میکند ، برخی از سیاستمداران همان کسانی هستند که ۹۹ ضربه اول را هیچ می نامند. آنها از درک شکل گیری و توسعه روندها ناتوانند و فقط رویدادها هستند که برایشان معنایی غیر از هیچ دارد.به خصوص اگر مجاری دریافت و تشخیص روندهای فرهنگی و اجتماعی را با طرح هایی مثل طرح صیانت بر روی خود ببندند.
در فیزیک به کمیت هایی که فقط مقدار دارند کمیتهای اسکالر گفته میشه مثل زمان/ جرم و.. کمیت هایی که علاوه بر مقدار دارای جهت نیز هستند کمیت های برداری نامیده میشوند مثل شتاب و سرعت
به نظرم شاید بتوان هیچ های سیاست را نوعی کمیت اسکالر فرض کرد و هیچ های تاریخ رو نوعی کمیت برداری
محمود نازنین سلام
ممنون از کامنت خوب تو. محمود جان! شیوه مستمر و استثناء ناپذیر من در کامنت گذاری در روزنوشته ها این بوده که تا حد امکان مختصر و کوتاه بنویسم. خیال می کنم ادبِ مقام (نتیکت) در اینجا اقتضای پرگوئی نداره. با این حال این کوتاه نویسی و اختصار، مجال فراخی به تفسیرهای مختلف میده و احتمال سوء فهم از نوشته – یعنی چیزی که مراد گوینده نبوده – را به طور طبیعی افزایش میده. از طرفی میل مهارنشدنی من برای نوشتن و از طرف دیگر همین محدودیت اخلاقی، باعث شده که من همیشه بین این دو قطب در نوسان و تعارض باشم. اگر حساسیت و مسئولیتِ کامنت گذاری در روزنوشته ها – خصوصا دراین چندماه اخیر- (یعنی همان چیزی که محمدرضا گاهی مجبور میشه نوشته هائی را حذف کنه) را هم در نظر بگیریم، کار به مراتب دشوارتر و پیچیده ترهم میشه. یعنی دائم موقع نوشتن دست آدم می لرزه و اون حلقه فلزی بارها و بارها به سیم برخورد می کنه وصدای زنگ بلند میشه یا چراغ روشن میشه. (منظورم همون مسابقه قدیمی تلویزیون دهه شصته)
به عنوان مثال خیلی دوست داشتم پائین همین نوشتهی محمدرضا در مورد اون شعر معروف اخوان ثالث (هیچیم! هیچیم و چیزی کم…) چند خطی بنویسم که ربط مستقیم تری با nothing &Nothing داشت، ولی خب احتمالا خالی از گرفتاری هم نبود و نوشتن اش هم بسیار دشوار و خسته کننده بود. باید معنا را در هزارتوی واژها پنهان می کردم.
بگذریم؛ واقعیت اینه که من تصور نمی کنم زمینه ذهنی یا سوگیری خاصی نسبت به جامعه پزشکی داشته باشم و تشبیه طبیب به سیاستمدار هم تنها از باب تقریب به ذهن و صرفا از یک جنبه آن یعنی «بی دردی» طبیب در قیاس با بیمار بود که «درد» را از منظر دو طرف متفاوت می کنه و می دونی که در مَثَل هم مناقشه نیست. تو سیاستمداران را در کامنت من به نوعی از جنسِ طبیبِ نامحرم یا طبیبانِ مدعی و اون هم از نوع حافظانه و کلاسیک اش در نظر بگیر و نه بیشتر. احتمالاً میدونی که نوشته من برگرفته از یک ویدئوی ویرال شده از هوشنگ ابتهاج بود که تفاوت فهم ها از یک واژه را توضیح می ده و این که واژه ها برای هر شخص معنای مستقلی دارند و فهم انسان ها از یک واژه، برابر و یکسان نیست.
چند روز پیش کافه بودم. در جلوی پیشخوان کافه، یک کلمن بلوری زیبای پر از شربت بود که روش نوشته بود: «لطفا یک شات شربت بنوشید»
من این نوشته را نوعی خوش آمدگویی تلقی کردم و چون تشنه بودم و لیوان هم کوچک بود دو یا سه شات شربت نوشیدم تا قهوه آماده شود. احساس کردم مرد کافه داربه شکل معناداری به من نگاه می کند که آزار دهنده بود. خوب که فکر کردم دیدم احتمالا منظورباریستا از چسباندن این نوشته روی کلمن این است که: لطفا بیشتر از «یک» شات ننوشید. در حالی که من تاکید را در این جمله روی واژه «لطفاً» گذاشته بودم. برای او توضیح دادم که من چنین برداشتی از نوشته داشته ام. خلاصه گفتیم و خندیدیم. نمی توانستم با او وارد این بحث اصولی شوم که «مفهوم عدد» حجت نیست و مثلا برایش توضیح دهم که در ماده ۸۵۷ قانون مدنی آمده است: «موصی می تواند یک نفر را برای نظارت در عملیات وصی معین نماید…» تقریبا تمام حقوقدانان معتقدند که موصی می تواند بیش از یک نفر را برای نظارت معرفی نماید و خلاصه این که عدد یک مفهوم ندارد. از این که وارد مباحث خُرد فقهی و حقوقی شدم عذر خواهی می کنم. امیداورام تا حدودی ابهامات برطرف شده باشه.
ارادتمند.
درود، وقت به شادی احمد عزیز
معلم فرهیخته ما محمد رضا همیشه میگوید: « فضای مجازی آماده سوئ برداشتهاست.» جملهای میکاری، محصولی نابجا میروید. خوشحالم که توضیح دادی. من هم دچار سوگیری مدافعانه هستم. آنقدر با تصمیمهای دور از تفکر سیستمی و اعمال انفرادی دیواراعتماد به طب را سوراخ کردهاند، که به گفت نشاید. پطرسوار پشت دادهایم نریزد. با هیچ هیچ نشویم. بهروز باشید
محمود جان به نظرم این گفته محمدرضا که تو نقل کردی مربوط به گذشته است. چون محمدرضا در حال حاضر به درستی منتقد جدی اصطلاح «فضای مجازی» است.
یکی از دوستان پیشنهاد داده که برای نامیدن این مقطع از تاریخمون و برای مشخص کردن وضعیت برای آیندگانی که شاید به آرشیوهای ما دسترسی نداشته باشند (که البته خیلی بعید میدونم که نداشته باشن و اینترنت خوشبختانه هست که ضعف حافظه جمعی ما رو پوشش بده) از وازه «هیچ» استفاده کنیم و مثلا بگیم : در این چهار ماه هیچ اتفاقی نیفتاده است.»
مثل واژه «درد» وقتی که بیمار داره با طبیب خودش درد دل می کنه و از دردش میگه. به نحو کشدار و پر پیچ و خم و با صدایی گرفته ادا میشه. انگار بیمار داره تلاش میکنه با سلول ها و حتی ناخن هاش درد را به تصویر بکشه. اما طببب خیلی سرد و سریع و خنثی می پرسه کجات درد می کنه؟
nothing سیاستمدارها هم چیزی از جنس همون پرسش طبیببانه است در ذهن من.
درود، وقت به شادی احمد عزیز
برداشت من از تفاوت هیچ در منظر سیاستمداران و مردم این است که سیاستمدار از اینکه هیچ واکنشی اتفاق نیافتاده و هزینه ظاهری برای گرفتن جانی پرداخت نشده است؛ به عنوان دستاورد مدیریت موفق بحران یاد میکند. در حالیکه مردم از انتظارات بیپاسخ و زخم کهنه بیدرمان گویند. تشبیه آن به درد از منظر بیمار و پزشک به نظر میرسد مشابهتی برگرفته از مدل ذهنی سوگیرانه نسبت به طبیب است. پزشک شاید سرد درد گوید، اما گرم به دنبال کشف علت است. گرفتار احساسات شدن شاید از تعمق و تفکر کافی برای طراحی درست نقشه مهار و درمان بیماری پزشک را باز دارد. این درد هیچ نیست. خود درد است
محمود جان ببخشید! در پاسخ به کامنت تو دچار اشتباه شدم و کامنت من متاسفانه به صورت مستقل منتشر شد.