خانه » همهمه ی سرد تنهایی…

همهمه ی سرد تنهایی…

توسط محمدرضا شعبانعلی
لمس تن زندگی - قهرمان دنیای کلمات

لمس تن زندگی - قهرمان دنیای کلمات

دیشب نشستم و این حرف‌ها را خواندم و ضبط کردم. گفتم شاید شما هم دوست داشته باشید آنها را بشنوید:

قهرمان دنیای کلمات – محمدرضا شعبانعلی

همچنین ممکن است دوست داشته باشید

116 دیدگاه

یونس ۱۲ شهریور، ۱۳۹۵ - ۰:۵۳

استاد امشب دلم گرفته بود.خواستم یه چیزی بخونم یا گوش بدم که با حال و هوام ساز باشه.سرچ کردم “تنهایی شعبانعلی” به امید اینکه چیزی پیدا کنم که ندیده باشمش.
اما ظاهرا احساس تنهایی نکردید جدیدا 🙂 (دوربیتون خیلی چیزا از ما گرفت :))).
ما استادمون رو قبل از هر چیزی بخاطر دل و احساسش دوسش داریم.به خاطر همین تو غم و شادیهامون اول نگاه میکنیم به استادمون ببینیم حرفی داره واسمون یا نه.شما که احساستونو خوب به کلمه تبدیل میکنید خواهش میکنم از ما دریغش نکنید.گاهی دلتنگی میاد سراغمون و رو سینه مون سنگینی میکنه.چه خوبه که همدم اون لحظاتمون شما باشین.
#درخواستهای_نامتعارفه_خارج_از_گلیم
#ترجیحا_فایل_صوتی

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی ۱۲ شهریور، ۱۳۹۵ - ۱:۲۹

نبینم دلت گرفته باشه پسر.
من نشستم دارم کارهام رو می‌کنم.
شب جمعه‌ها به ندرت پیش میاد بخوابم. نمی‌دونم چرا.
شنیده بودم میگن ارواح، سرگردان هستن یا آزاد هستن یا این جور چیزها. نمی‌دونستم امثال من (و احتمالاً تو) رو می‌گن.
منم این روزا گاهی خیلی دلم می‌گیره.
و بیشتر دلم از این می‌گیره که حتی نمی‌تونم بگم دلم از چی می‌گیره.
این روزها دستم برای نوشتن، به کاغذ بیشتر میره تا صفحه کلید.
حالا خودت حساب “گفتن” و “فایل صوتی” رو بکن.

شعر بخون.
مثلاً از مولوی بخون. اونجا که می‌گه:
خواب نخواهد. بگریزد ز خواب
آنکه بدیده است تماشای شب

برای دل گرفته‌تر، عطار هم جواب می‌ده:
یاران که شبی فرقتِ یاران نکشیدند
اندوه شبانِ من بی‌یار ندانند

اگر هم هیچ کدوم آرومت نکرد، مثل من در این شب جمعه، لعنتی نثار دکارت کن و رحمتی نثار ویتگنشتاین.

و بگو: چه دنیای تلخیه که هزاران کلمه در زبان داریم برای توصیف و نامیدن چیزهایی که ما به ازاء بیرونی نداره و هزار تجربه‌ی واقعی داریم که زبان، کلمه‌ای برای بیانش نداره.

پاسخ
سمانه.ع ۱۲ شهریور، ۱۳۹۵ - ۱:۳۶

من هم شب بیداری‌هام رو با اینجا میگذرونم …
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شب‌های من
ای شنیده وقت و بی‌وقت از وجودم ناله‌ها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
جفت گردد بانگ که با نعره و هیهای من
ای ز هر نقشی تو پاک و ای ز جان‌ها پاکتر
صورتت نی لیک مغناطیس صورت‌های من
چون ز بی‌ذوقی دل من طالب کاری بود
بسته باشم گر چه باشد دلگشا صحرای من
بی تو باشد جیش و عیش و باغ و راغ و نقل و عقل
هر یکی رنج دماغ و کنده‌ای بر پای من
تا ز خود افزون گریزم در خودم محبوستر
تا گشایم بند از پا بسته بینم پای من
ناگهان در ناامیدی یا شبی یا بامداد
گوییم اینک برآ بر طارم بالای من
آن زمان از شکر و حلوا چنان گردم که من
گم کنم کاین خود منم یا شکر و حلوای من
امشب از شب‌های تنهایی است رحمی کن بیا
تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من
همچو نای انبان در این شب من از آن خالی شدم
تا خوش و صافی برآید ناله‌ها و وای من
زین سپس انبان بادم نیستم انبان نان
زانک از این ناله است روشن این دل بینای من
درد و رنجوری ما را داروی غیر تو نیست
ای تو جالینوس جان و بوعلی سینای من

پاسخ
علی جنیدی ۲۸ اردیبهشت، ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۲

فوق العاده بود محمدرضا

اسم آهنگ این هست (برای دوستانی که دنبالش بودن) Mikis Theodorakis ♫ Omorfi poli _ BeautIful city

https://www.youtube.com/watch?v=VwY-qpeP0bw

پاسخ
بهار ۳۰ فروردین، ۱۳۹۳ - ۹:۵۶

سلام محمدرضا
خیلی وقته به خونه شما سر نزدم دلم تنگ شده بود.
(شما همسن برادر قهرمان من هستی . )
الان که اومدم با خوش سلیقگی تمام از دلم پذیرایی کردی.
با تمام وجود دوستت دارم برادرم.

پاسخ
حمید رسولی ۲۹ فروردین، ۱۳۹۳ - ۲۰:۳۶

قهرمان دنیای کلمات…
نه،
تو قهرمان دنیای کلمات نبودی. تو برنده بازی کلمات بودی.
نه قهرمان و نه پهلوان با عشق چنین نمی کند که تو می کنی.
و نه حتی من که باورم به عشق نیست. اما آن را در باورهای دیگران حرمت داشتم.
علیرضا آذر را بخوان که روزی از پنجره ای خواهد پرید، و داغ عشق را سیاوشانه بر دل همه خواهد گذاشت.

پاسخ
نوه‌ی حاج فتاح ۲۲ فروردین، ۱۳۹۳ - ۶:۰۲

آقا بی زحمت اون سه دقیقه رو بگذار شاید ما هم توانستیم در سکوت، حرف‌مای یک عمر نزده‌مان را مکتوب کنیم.

پاسخ
مدیا ۲۱ اسفند، ۱۳۹۲ - ۱:۲۲

امروز با گوش کردن به این فایل فهمیدم :

“قهرمان دنیای کلمات” راز عشق را نمی داند
فهمیدم
پیروز میدان عاشقی، من بودم نه “قهرمان دنیای کلمات”
فهمیدم
باید ببالم به آن سادگی که “قهرمان دنیای کلمات” به آن می خندید !

واقعا ممنونم، بعد 5 سال حالم بهتر شد . . .

پاسخ
salam ۲۹ بهمن، ۱۳۹۲ - ۰:۴۹

آهنگی رو که گفتی میشه برای دانلود بذاری

پاسخ
فاطمه.د ۱۱ بهمن، ۱۳۹۲ - ۶:۴۰

حرمت اعتبار خود را
هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن
که ما هر یک یگانه ایم
موجودی بی نظیر و بی تشابه
و آرمانهای خویش را
به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن
تنها تو می دانی که «بهترین» در زندگانیت
چگونه معنا می شود

از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است آسان مگذر
بر آنها چنگ درانداز، آنچنان که در زندگی خویش
که بی حضور آنان، زندگی مفهوم خود را از دست می دهد

با دم زدن در هوای گذشته
و نگرانی فرداهای نیامده
انگشتانت فرو لغزد و آسان هدر شود

هر روز، همان روز را زندگی کن
و بدین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای

و هر گز امید از کف مده
آنگاه که چیز دیگری
برای دادن در کف داری

همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد
که قدمهای تو باز می ایستد
و هراسی به خود راه مده
از پذیرفتن این حقیقت که
هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد
تنها پیوند میان ما
خط نازک همین فاصله است

برخیز و بی هراس خطر کن
در هر فرصتی بیاویز
و هم بدینسان است که به مفهوم شجاعت
دست خواهی یافت

آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
عشق را از زندگی خویش رانده ای
عشق چنان است که هر چه بیشتر ارزانی داری، سرشارتر شود
و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری، آسان تر از کف رود
پروازش ده تا که پایدار بماند

رؤیاهایت را فرو مگذار
که بی آنان زندگانی را امیدی نیست
و بی امید، زندگی را آهنگی نباشد

از روزهایت شتابان گذر مکن
که در التهاب این شتاب
نه تنها نقطه ی سرآغاز خویش
که حتی سرمنزل مقصود را گم کنی

زندگی مسابقه نیست
زندگی یک سفر است
و تو آن مسافری باش
که در هر گامش
ترنم خوش لحظه ها جاریست.

کتاب” بارانی باید تا که رنگین کمانی برآید”

پاسخ
محمدرضا شعبانعلی ۱۱ بهمن، ۱۳۹۲ - ۹:۲۶

این کتاب رو زمانی که دبیرستان بودم خوندم. چقدر دوستش داشتم. خیلی خیلی ممنونم که با آوردن این متن تمام اون حس خوب رو در من زنده کردی.

پاسخ
آرشام ۱۱ بهمن، ۱۳۹۲ - ۲۲:۵۸

خیلی لذت بردم ، چه شعر زیبایی بود
چقدر حس خوب داره
ممنون فاطمه ی عزیز

پاسخ
mahsa ۳۰ دی، ۱۳۹۲ - ۲۲:۳۱

محشر بودن…فقط همینو میتونم بگم.

پاسخ
نازيلا ۱۶ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۴:۱۷

عاااالي بودند
اجازه بديد نظرم را صادقانه بگم، گرچه كاملا مودبانه نيست
بيشتر از صدا و لحن، متن آقاي شعبانعلي را پسنديدم، بخاطر شروع يكباره ي با لحن تند، لطافت آهنگ در ذهنم از دست رفت، اما متن را مدتها در ذهن داشتم و دارم، البته شايد هم بخاطر مفهوم نامهربان، چنين حسي به كل كار دارم و به گردن شروع يكهويي آقاي مهندس ميندازم
اما لحن آقاي جباري فوق العاده بود، بايد حرفه اي اين كار باشند، (متاسفانه من تازه واردم) متن شون هم برام دلنشين بود، چندين بار گوش دادم
متشكرم كه هستين، اينجا محل آرامش و تجديد قواي منه، با انبوهي از كار و استرس و نگراني هر روز دست و پنجه نرم ميكنيم، و چشممون به دستهاي كريم اون خداي مهربون بالاي سرمونه كه گفته از تو حركت از من بركت
يا علي

پاسخ
مریم ۱۵ آذر، ۱۳۹۲ - ۲۱:۵۶

بارها و بارها گوش کردم لمس تن زندگی
چقدر همه چیز زنده بود جلوی چشمام، چه ساده در شلوغی‌های زندگی آرام و آهسته از هم دور شدیم….
ممنون بابت این حس زیبا که بهم دادید.

پاسخ
پريسا ۱۱ آذر، ۱۳۹۲ - ۱۶:۰۲

اي قهرمان دنياي كلمات گنجينه كلماتت رو به ما هم ياد بده

پاسخ
amir ۲۶ شهریور، ۱۳۹۲ - ۲۳:۰۰

ba salam
ostad in ahang bedoone matn ke chandbar gholesho dadin chi shod?!pisha pish az hamkari shoma sepas gozarim

پاسخ
rezaA ۲۵ شهریور، ۱۳۹۲ - ۱۷:۰۳

اقا این بحث projection تو کامنتاتونو پی گرفتم جالب بود..ی پست بنویسین در موردش مطمعنا قشنگه(ننوشته میدونم جالبه)..

پاسخ
farzaneh.p ۲۵ شهریور، ۱۳۹۲ - ۱۳:۵۶

من قهرمان دنیای کلماتم،
اگر چه آنچه روزی حماسه زندگی ام بود، امروز مرثیه ای بیش نیست…

پاسخ
rasool ۲۳ شهریور، ۱۳۹۲ - ۱۳:۳۵

استاد این 3 دقیقه موسیقی اسمش چی بوده که منو فرا میخواند

پاسخ
1 2

پیام بگذارید

برای ثبت کامنت باید کد فعالیت در متمم داشته باشید. کد فعال‌سازی را از این‌جا دریافت کنید.