هر خبری را که میتوانی نشنوی نشنو.
هر کتابی را که میتوانی نخوانی نخوان.
هر تلفنی را که میتوانی جواب ندهی جواب نده.
هر پیامکی را که میشود نخوانده پاک کرد، نخوانده پاک کن.
هر پیامکی را که میشود خواند و جواب نداد، بخوان و جواب نده.
هر تبریکی را که میشود نگفت، نگو.
هر تسلیتی را که میشود نگفت، نگو.
هر چه را که میشود نخورد، نخور.
هر چه را که میشود ننوشت، ننویس.
هر جا که میشود نباشی نباش.
هر پولی را که میشود هزینه نکنی نکن.
هر کامنتی را که میشود جواب ندهی جواب نده.
هر کسی را که میشود ندید، نبین.
هر چیزی را که میشود نیاموخت، نیاموز.
بیتردید میتوانی وقتت را:
برای شنیدن خبرهایی بگذاری که باید بشنوی؛
و برای کتابهایی که باید بخوانی؛
و برای تلفنهایی که باید پاسخ بدهی؛
و برای پیامکهایی که باید بخوانی (اما نباید جواب بدهی)؛
و برای پیامکهایی که باید بخوانی و باید جواب بدهی؛
و برای تبریکهایی که باید بگویی؛
و برای تسلیتهایی که باید بگویی؛
و برای چیزهایی که باید بخوری؛
و برای چیزهایی که باید بنویسی؛
و برای جاهایی که باید بروی؛
و برای پولهایی که باید هزینه کنی؛
و برای کامنتهایی که باید پاسخ بدهی؛
و برای کسانی که باید ببینی؛
و برای چیزهایی که باید بیاموزی.
به نظر ساده میرسد. اما بخش مهمی از تفاوت ما انسانها با یکدیگر در دستهبندی همین بایدها و نبایدهاست.
ضمن اینکه هر انسانی، دقیقاً هر انسانی (شامل نویسندهی همین مطلب) در هر تعاملی با تو میکوشد که فهرست بایدها و نبایدهای خودش را به تو تحمیل کند. این شامل دوست و دشمن، دور و آشنا و زن و مرد میشود و هیچ استثنائی ندارد. شاید نیتها تفاوت کند، اما نفسِ عمل همان است.
به اندازهای که این فهرست را به اختیارِ خود برمیگزینی، از بردگی – که حالتِ پیشفرضِ زندگی اجتماعی ما انسانهاست – دور میشوی.
پی نوشت: “قسمتی از” یک پیام به یکی از همکاران.
[…] رونق گرفتن کافههای سکوت در جاپان (+، +)، راهاندازی سایت فقط آفلاین (+) تنها مواردی اندکی است که هریک نشان میدهد، پیداکردن جای که بتوان لحظهی سکوت را تجربه کرد چی قدر مهم، و خلاص شدن از دست نوتیفیکیشنهای آزاردهنده چیقدر ارزشمند است. در زندگی امروزی کسی موفق است که کنترل توجهاش تحتِ سلطهی دیگران نه، بلکه دستِ خودش باشد و خود آنرا مدیریت کند. (+) دشوار است که دیگران را مدیریت کنیم تا مزاحم ما نشوند، اما پاسخ ندادن به یک پیام که ضرور نیست پاسخ داده شود، خاموش کردن نوتیفیکیشن اپلیکشنها – به ویژه مسجنرها، شبکههای اجتماعی و گیمها، سرنزدن لحظهای به فیسبُک و اینستاگرام، و موارد مشابه شاید بتواند اندکی کمک کند تا لحظهای از این پریشان خاطری خلاص شویم و بیرون از این زندان خود ساخته، نفسی آزاد بکشیم. (+) […]
[…] رونق گرفتن کافههای سکوت در جاپان (+، +)، راهاندازی سایت فقط آفلاین (+) تنها مواردی اندکی است که هریک نشان میدهد، پیداکردن جای که بتوان لحظهی سکوت را تجربه کرد چی قدر مهم، و خلاص شدن از دست نوتیفیکیشنهای آزاردهنده چیقدر ارزشمند است. در زندگی امروزی کسی موفق است که کنترل توجهاش تحتِ سلطهی دیگران نه، بلکه دستِ خودش باشد و خود آنرا مدیریت کند. (+) دشوار است که دیگران را مدیریت کنیم تا مزاحم ما نشوند، اما پاسخ ندادن به یک پیام که ضرور نیست پاسخ داده شود، خاموش کردن نوتیفیکیشن اپلیکشنها – به ویژه مسجنرها، شبکههای اجتماعی و گیمها، سرنزدن لحظهای به فیسبُک و اینستاگرام، و موارد مشابه شاید بتواند اندکی کمک کند تا لحظهای از این پریشان خاطری خلاص شویم و بیرون از این زندان خود ساخته، نفسی آزاد بکشیم. (+) […]
ازون نکته های خیلی ساده در بیان و سخت در عمل بود. در دنیایی که به قول متن، پیش فرض زندگی اجتماعی به نوعی بردگی است که اثرات آن تا عمق تاریخ زندگی یک فرد چه به لحاظ فکری و احساسی چه به لحاظ تصمیم گیری هایی که زندگی فردی و حتی جامعه او را در دید دورتر، تحت تاثیر قرار می دهد. چه زندگی ها که فرو نریخته و چه فرهنگ ها که زیر و رو نشده. اما شاید هر کسی عمل به آن را از خود شروع کند، در تاریخی نه چندان دور، قطره ای تبدیل به دریایی از زیبایی شود.
سلام.
خواندن این متن برایم یک شگفتانه ی بزرگ بود.
درست در این زمان که چند روزی است به «رهایی از بردگیِ بایدها و نبایدهای تحمیلی دوست و دشمن» فکر می کنم.
همکارانم معتقدند امروز حالم خیلی بد است.
نمی دانند چند روز است که دارم به رهایی فکر می کنم.
می خواهم فلک را سقف بشکافم و طرحی نو در اندازم.
برقرار باشید معلم جان.
درود و خدا قوت
این اولین کامنت من در روز نوشته هاست ، واقعا خوشحال هستم .
از اینکه زمان ام را با متمم ،اساتید و دوستانی که در اینجا هستند ، می گذرانم.
[…] نکته کوچکی در مدیریت زمان (و البته مدیریت همه منابع) (نوشتۀ جذاب و کوتاهی که طی چند روز اخیر مدام به آن فکر کردهام.) […]
[…] واژههایی است که بکار میبریم و برای این کار، باید مدیریت زمان محدودمان را یاد […]
فکر میکنم مدیریت بسیاری از چیزها در زندگی مان به مدیریت زمان منجر می شود.
مدیریت احساسات، مدیریت روابط، مدیریت مالی و خیلی چیزهای دیگر، بنابراین فکر میکنم مدیریت زمان یک مدیریت مستقل نیست و نباید فکر کنیم همینکه از زمانمان استفاده می کنیم مدیریتش کرده ایم کیفیت هم مهم است چیزی که این لیست به آن اشاره می کند.
در این زمانه پرهیاهو مدیریت زمان به میزان تعداد نبایدهایی که برای خود تعیین می کنیم بهبود می یابد.
گاهی به این نتیجه می رسم اگر هم قرار هست وقتی را تلف کنیم بهتر است آن را برای خود تلف کنیم بهتر است بی هدف به در و دیوار نگاه کنیم یا در خیابانها پرسه بزنیم ( حداقل کالری های اضافی را می سوزانیم.) تا اینکه آن را پای صحبت های کسی که فقط دنبال یک گوش است و هر گوشی هم باشد برایش فرقی ندارد و دارد دنبال بهترین گوش می گردد تلف کنیم.
به نظرم خیلی طول میکشه که آدم بفهمه کجاها داره اشتباه میکنه فهمیدن همین نکته خودش چند سال طول میکشه و با تجربه و آزمایش و خطا و مطالعه آدم بهش میرسه. همین که فهمیدیم کجا اشتباه میکنیم خودش گام بزرگیه بعدش هم یک اراده فولادی میخوایم تا هوا و هوس و لذت های ناچیز و کوتاه مدت رو فدای اهداف و آرزوهای بلند مدت کنیم. به نظر میرسه این سوالات آسونه و عمل کردن بهش هم آسونه اما نه برای همه ی مردم. خیلی طول میکشه که پاسخ دادن و عمل کردن به این سوالات برای عموم مردم ساده بشه. نمیدونم آیا میشه به روند فهمیدن سرعت بخشید یا نه شاید چون این روند فهمیدن برای من کند طی میشه احساس میکنم برای دیگران هم کند است.
براستی یافتن این بایدها و نبایدها خودش هنر می خواد جرأت خاص میخواد باید سال ها گشت و تجربه کرد باید دل داد به درس استاد های فرهیخته و کارآزموده نمی دونم چرا گاهی باید ها زندگی م در نبردی ناخواسته در برابر نبایدهام شکست می خورند .
بسیار راه در زندگی رفته ام که گمان می کردم باید بروم پس از کلی هدر دادن وقت تازه دریافته ام با نبایدی اشتباه گرفته امش انگار همونطور که برای هر طلایی بدلی ساخته اند برای هر بایدی هم بدلی ساخته اند.
سلام،
پیش نوشت: وقتی داشتم این شعر مینوشتم همون لحظه به این فکر کردم که نوشتن همین شعر میتونه نشون بده که من در همین لحظه میزان کس دیگه ای شدم. بعد به این فکر کردم که خوب اون چیزی که من هستم و اون چیزی که فکر می کنم و همه اینها انگار برآیند چیزهایی بوده که تا الان خوندم و شنیدم و انسان هایی که در حضورشون شاگردی کردم و البته خانواده و ژنتیک و هزاران هزار عامل مستقیم و غیرمستقیم. در خیلی از مواقع و خیلی از شرایط برام راحت نبوده که تشخیص بدم تصمیم بهینه از میزان خود خود خود محمدرضا کودومه. به عنوان مثال تصمیم در مورد خوندن یا نخوندن پیامی که رسیده. از یک طرف این فکر میاد که خوب با نخوندن پیام هیچ اتفاقی نمیفته و همون بهتر که نخونده پاک کنم. در همون لحظه این فکر میرسه که خب تو این تصمیم باید طرف مقابل هم لحاظ کنم و اینکه شاید صحیح نباشه که با جواب ندادن پیام بخوام طرف مقابل ناراحت کنم. بازیه شبیه این تو خیلی از تصمیمات کوچک و بزرگ زندگی پیش میاد. به قول و میزان مولانا:
موسی و فرعون در هستی تست
باید این دو خصم را در خویش جست
به نظرم تمایز قائل شدن بین این دو و انتخاب تصمیم درست تو خیلی شرایط واقعا کار دشواریه. اینکه تشخیص بدیم تصمیم درست و با میزان واقعی خود ما تو هر لحظه چیه. خیلی از وقتا حسرت کسانی خوردم که دانسته و یا ندانسته، آگاهانه یا ناآگاهانه، خالصانه یا ناخالصانه میگن اصل نیته و با گفتن الم یعلم بان الله یری بعد هر تصمیمی نفس راحتی میکشن.
اصل مطلب: چند وقتی بود پیامی ننوشته بودم. خواستم به بهونه این کامنت از شما استاد عزیزم بابت دانش و بینشی که به اشتراک میگذارید تشکر کنم.
ارادتمند شما
محمدرضا
ساعتی میزان آنی، ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو، تا شوی موزون خویش
بعد از خوندن نوشته خوب شما به این فکر افتادم که مدیریت مکان رابطه تنگاتنگی با مدیریت زمان داره («مدیریت مکان» همین جا بداهه به ذهنم رسید و نمی دونم چقدر واژه مناسبی هست.)
در همین نوشته شما چند تا از مصداق های مدیریت مکان را اشاره کردید که برای مدیریت زمان مهم هستن:
«هر جا که میشود نباشی نباش.»
«هر کسی را که میشود ندید، نبین.»
موارد دیگه ای که بداهه به ذهنم میرسه:
تا جایی که ممکن است، در جایی که حاشیه ساز است حاضر نشو.
تا جایی که ممکن است، در محیطی که تمرکز لازم رو نداری، مطالعه نکن.
تا جایی که ممکن است، در شهری که اتلاف وقت شهروندان در آن زیاد است، زندگی نکن.
تا جایی که ممکن است، در محافل سطحی و مبتذل نباش.
بعضی وقت ها تفکیک این ها از همدیگه سخت میشه. من خیلی وقت ها کلی کتاب خوندم که بعدش متوجه شدم که می شد نخوندشون. وقت برای کسانی گذاشتم که بعدش متوجه شدم آدم اشتباهی رو انتخاب کرده بودم. خوشبختانه در همین ها هم درس هایی رو یاد گرفتم مثل اینکه قدرت تشخیصم بره بالاتر تا دفعات بعد آدم ها و کتاب ها و پیام ها و پول هارو بهتر مدیریت کنم.
گاهی تفکیک بین این ها آسونه(هر چند تا به حال بین همین آسون هاشم کلی اشتباه داشتم) و گاهی هم تفکیکشون سخت میشه.
بنظرت با چه شاخص هایی میشه این هارو از هم تشخیص داد؟
پی نوشت: سوالم اونقدر تهش بازه و پرته که اگه جوابمو ندی هم لطف کردی چه برسه به اینکه جواب هم بدی.