من هیچگاه فرزند نداشته ام و نمیخواهم داشته باشم (لینک پایین همین پست)
برای برخی از انسانها، فرزند، تضمین بقای نام و یاد آنهاست.
برای برخی، عصای روز پیری.
برای برخی همدم و همزبان.
برای برخی، حاصل یک غفلت!
من اما فکر میکنم فرزند، کسی است که میتوانی تمام آموخته هایت را به او منتقل کنی. نه با این هدف، که همچون تو زندگی کند، بل از آن رو که آموخته های تو را دوباره به آزمون بر نخیزد. آنها را در پس ذهن داشته باشد، آموخته های خود را نیز بدان بیفزاید. بهتر تصمیم بگیرد و شادتر زندگی کند.
من اگر فرزند داشتم، دوست داشتم بر روی شانه های من بایستد، دنیا را بهتر از من ببیند و به من – که هم عصر او هستم اما هم نسل او نیستم – و چشمان اندیشه ام دیگر آن نور و روشنایی جوانی را ندارد، بگوید که دنیا را چگونه می خواهد و چگونه می بیند.
مدتی است دفتری دارم که در آن، حرفهایم را برای فرزندم می نویسم. نام او را «رها» گذاشته ام. هم از این رو که این نام برای دختران و پسران به کار میرود و هم از آن رو که «آزادی» و «رهایی»، رویای گمشده نسل من بوده است. و مگر نه این است که والدین، رویاهای گمشده خود را در فرزندانشان جستجو می کنند؟
به دلایلی – که اینجا جای گفتنشان نیست – زودتر از موقع، تصمیم گرفتم آن نوشته ها را منتشر کنم. این پست، آغاز آن نوشته هاست…
—————————————
لینک مرتبط: پیام به فرزندی که هرگز نداشتم
آخرین دیدگاه