دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

ماجرای پدر و مادر، فرزندان و خیارهای ارگانیک!

پیش نوشت منفی یک: آنچه می‌خوانید گزارش یک مهمانی دوستانه است. اصراری بر صحت و دقت اطلاعات آن نیست. گفتم شاید خوراکی باشد برای چند دقیقه‌ای فکر کردن. اگر چنین شود، نگارش آن خیر بوده است. حتی اگر حاصل اندیشیدن شما، نفرین کردن بر نگارنده باشد.

پیش نوشت صفر: امروز برای یک جلسه کاری، تصمیم گرفتیم با دوست خوبم امیر تقوی بنشینیم و صبحانه‌ای بخوریم و گپ بزنیم. الیانا (دختر دوست داشتنی‌ امیر) هم با آنها بود. دو یا سه ساعت نشستیم و گپ زدیم و صبحانه خوردیم. یا بهتر بگویم ما گپ زدیم و الیانا در کنار ما، صبحانه خورد و ما را نگاه کرد و همزمان با گریز از دنیای مجازی که من و امیر در کنارش ساخته بودیم، به زندگی واقعی‌ بر روی صفحه‌ی موبایل پرداخت (توضیح نامربوط: باور نمی‌کنم کسی که زندگی دیجیتال را به اشتباه زندگی مجازی می‌نامد، تحلیلی عمیق یا دقیق از زندگی این روزهای ما داشته باشد. #سلیقه_شخصی)

breakfast-with-amir

 پیش نوشت یک (کمی نامربوط): در بسیاری از سوپرمارکت‌های دنیا، این روزها بخش‌هایی با عنوان میوه‌ها و سبزیجات ارگانیک، شکل گرفته است. وقتی اصطلاح ارگانیک در مورد میوه‌ها و سبزیجات به کار می‌رود، این اصطلاح در مقابل Conventional به معنای متعارف به کار می‌رود.

میوه و سبزی متعارف، تقریباً همان چیزی است که اکثر ما در زندگی روزمره مصرف می‌کنیم. اما در شیوه‌ی ارگانیک، کلیه‌ی مراحل کاشت و داشت و برداشت به شدت کنترل می‌شود. برای دور نگه داشتن حشرات نمی‌توان از سمومات متعارف استفاده کرد. در استفاده از افزودنی‌های مختلف، محدودیت‌ها و پیچیدگی‌های بسیار زیادی وجود دارد و حتی به کیفیت آب و خاک هم قبل از کشت و در زمان کشت و پس از کشت، توجه می‌شود و در نهایت هم باید وزارت کشاورزی کشورها (مثلاً USDA) مدرکی برای خیارها و سیب‌ها و گوجه‌ها صادر کنند که اینها واقعاً ارگانیک هستند و با دقت به تمام محدودیت‌ها و ملاحظات، رشد و پرورش یافته‌اند.

پدر و مادرها و فرزندان و خیار ارگانیک

 بخشی از یک گفتگو: امیر برایم از یکی از دوستان هنرمندش و خوانندگان معروف و محبوب می‌گفت که یک بار در یک فضای خصوصی به امیر گفته بوده که در میان هر دو نسل، یک نسل وجود دارد که از نظر ویژگی‌ها و شیوه‌ی نگرش به جهان و زندگی و الگوی رفتار و ارزش و تصمیم‌ها، کاملاً با نسل قبل و بعد خود فرق دارد.

به عبارت دیگر، انگار، نسل‌های هر جامعه‌ای و فرهنگی، آونگ وار بین دو حالت حدی نوسان می‌کنند و چنین می‌شود که می‌بینیم به تعبیر رسانه‌ی ملی، نسلی گرایش جدی به ارزش‌ها دارد و نسل دیگر بی‌میل و رغبت به آنها و نسل سوم دوباره در جستجوی ارزش‌ها.

یا به تعبیر خودمانی‌تر و واقعی‌تر، نسلی را می‌بینیم که ساده زیستی در آن ارزش می‌شود و فرزندان آنها را می‌بینیم که ساده زیستی برایشان ارزش نیست و حتی اگر هم زندگی ساده‌ای داشته باشند، تصویر بیرونی خود را تا حدی لوکس‌تر نشان می‌دهند.

میان پرده‌ی نامربوط: اکثر دوستان ما، جوری از کافی‌شاپ‌ها و غذاهایشان و رستوران‌های خوبشان در شبکه‌های اجتماعی عکس می‌گذارند که هر چه حساب می‌کنی می‌گویی باید ماهی چند میلیون کافی‌شاپ بروند. بعد وقتی آنها را می‌بینی متوجه می‌شوی که ظاهراً تنها چند “فریم برتر” زندگی خود را به اشتراگ گذاشته‌اند و باقی زندگی،‌ همان نون و پنیر ساده‌ و استفاده از وای فای رایگان منزل صاحبخانه برای کاهش خرج ترافیک اینترنت و کپی کردن یواشکی موسیقی و محصولات فرهنگی دیگران برای نپرداختن کپی رایت و تامین خرج شیطنت‌های بعدی است!

همینجا اعتراف می‌کنم در رستوران نشان داده شده در تصویر فوق، کلیه هزینه‌های مربوطه به جز ایاب و ذهاب، توسط امیر پرداخت شده است!

پایان میان پرده‌ی نامربوط و ادامه‌ی اصل ماجرا: ممکن است سر مصداق‌ها توافق نداشته باشیم که کاملاً هم منطقی است. من هم الان تاکید خاصی روی مصداق‌ها ندارم. اما دیده‌ایم که چه حجمی از دانش و تحقیق در دنیا، حول نسل X و Y و نسل هزاره‌ی سوم شکل گرفته است و ویژگی‌های آنها را بررسی کرده و در ایران هم، تفاوت نسل انقلاب و نسل جنگ و نسل پس از جنگ و نسل پس از پس از جنگ (که این روزها استفاده از تصاویر شهیدانمان را به عنوان کاری لوکس و نشانه‌ای از روشنفکری می‌داند و در مسیر سفارت برای گرفتن ویزای مهاجرت، تصاویر غرق به خون بزرگمردانمان را آپلود می‌کند) می‌توان دید.

می‌دانم که می‌دانید چگونه فکر می‌کنم و می‌دانید که تعبیرهای بالا – لااقل در نگاه من – هیچکدام قضاوت ارزشی در خود ندارد و هر زمانه را حال و حالتی دیگر است و اقتضایی دیگر دارد و باور دارم که بزرگانی که در ویرانی جنگ برای دفاع از کشورمان باختیم، اگر امروز بودند اولویت امروزشان ساختن بود و آنها که در میدان جنگ به داستان کربلا می‌گریستند و می‌جنگیدند، امروز اگر بودند جان و مالشان صرف نشاندن لبخند بر لبان هموطنان خود می‌شد.

حرفم اینها نیست و شاید اگر این نوشته را در یک رسانه‌ی عمومی‌تر می‌نوشتم، چنین اشاره‌هایی نمی‌کردم تا خواننده را از مسیر اصلی حرفم منحرف نکنم. اما خواننده‌ی اینجا آشناست و این چند هزار کلمه را در منظومه‌ی چند میلیون کلمه‌ی دیگری که نوشته‌ام می‌خواند و می‌فهمد و من هم می‌توانم با فراغ بال، در حاشیه‌ی خاکی جاده‌ی حرفم، استراحتی کنم و بی تکیه بر منطق و پای چوبی استدلال، حرف‌هایی بدون حساب و کتاب بزنم! (وای که چقدر عاشق این تعبیر مولوی‌ام. روزی ده‌ها بار تکرارش می‌کنم و هر بار لبخندی بر لبم می‌آید. در میان هزاران نفر چون من که مرگ برایشان در عالم هستی، معنایی جز عدم ندارد و بزرگترین خدمتشان به هستی، سیر کردن شکم مورچه‌ها در داخل خاک است، نطفه‌هایی از فکر را خلق کرده که هر عصر و نسلی را به شکلی بارور می‌کند و به این سان، جاودانگی را برای خویش، خلق کرده است).

خلاصه! داشتم می‌گفتم. با امیر حرف می‌زدیم و با اشاره‌ی او حرف به حرکت نوسانی بین نسل‌ها رسید و حرف‌های دیگری که بخشی از آن را برایت نوشتم و بخشی دیگر هم، فراتر از آن است که در قالب بیت و بایت بگنجند.

رفتار را در بهترین و شیواترین تعریف آن (به استناد APA) می‌توان پاسخ یک ارگانیسم به محیط اطراف خود قلمداد کرد و طبیعی است که اولویت این پاسخ، به زبان اهل اخلاق، خدمت به خالق و مخلوق، به زبان اهل تفکر سیستمی، افزایش تطبیق پذیری، و به زبان اهل معنا، کاهش درد بودن و به زبان اهل تکامل، حفظ بقا است.

رفتاری که نسل امروز از خود نشان می‌دهد – در میان ده‌ها عامل اصلی و فرعی – پاسخی به رفتاری است که از محیط خود و از والدین خود می‌بیند. همچنانکه نسل قبل هم، با ما بر اساس آنچه در جامعه و خانواده تجربه کرده بود، رفتار می‌کرد.

نسلی که سختی‌های دوران جنگ را دید و در صف نفت ایستاد و بر اساس آموزشهای تلویزیونی با پوست پرتقال، مربا درست کرد و شب‌ها با صدای آژیر بیدار شد و شبرنگ‌های آبی را بر روی چراغ‌های خودرو‌اش چسباند، فرزندی می‌خواهد که در صف نایستد و محدودیت مالی، حس حسادت و حسرت را – که نسل قبل، خوب می‌شناسد‌ – تجربه نکند و دغدغه‌اش به جای سوسک داخل نوشابه، میزان کالری موجود در بستنی چهار اسکوپ باشد و شرکت اپل و سامسونگ، به جای آژیر برای فرزندش آلارم بیدار باش صبحگاهی بنوازد و برچسبی اگر هست، به جای شیشه‌ی ماشین، به پشت ماشین بچسبد و گریه‌ای اگر هست، در سینما باشد و رقابتی اگر هست، بر سر اینکه چه کسی چه کسانی را بیشتر می‌خنداند.

نسلی که خود به شیوه‌ی Conventional و متعارف رشد کرده و در طول رشد، انواع سمومات و آفت‌ها و گزندها و دشواری‌ها را تحمل کرده، با همه‌ی قیافه‌ی کج و معوجی که دارد (درست مثل میوه‌های Conventional) و خمیدگی‌هایی که بر تن دارد و زخم‌هایی که بر پوست، می‌کوشد نسل بعدش، به شیوه‌ای ارگانیک رشد کند. مراقب زمینی است که فرزند در آن رشد می‌کند و آبی که به پایش می‌ریزد و کودی که از آن تغذیه می‌کند و آفتابی که بر او می‌تابد و میله‌ای که ساقه‌اش را بر او می‌بندد و زمانی که میوه‌ی زندگی‌اش می‌رسد و طعم و رنگ می‌گیرد و دستی که میوه‌اش را می‌چیند و حتی ناسازی چهره‌ فرزندش که با جراحی زیبایی بهبود پیدا می‌کند و حاصل، فرزندان ارگانیک می‌شوند که قد و وزن و چهره و شکل بینی و نحوه اندیشیدن و ترسها و دغدغه‌ها و آرزوها و امیدها و مدرک‌ها و شغل‌های مشابه یا یکسان دارند!

ما دکترها و مهندس‌های امروز، در یک صف، درست مثل خیارهای ارگانیک، هم قد و هم اندازه و هم شکل، کنار هم ایستاده‌ایم و اگر هم تفاوتی هست، به تعبیر خواجه حافظ، از ناسازی اندام ما (یا ناتوانی والدین در تامین تشریفات، آنچنانکه می‌خواسته‌اند)‌ بوده، وگرنه مجموعه‌ای از مهندسان برق و الکترونیک و عمران و جراحان مغز و حقوقدانان بودیم که به جای پسته، باید متخصص صادر می‌کردیم و به جای موبایل، نانوا و قصاب وارد می‌کردیم. مدرک خیار ارگانیک هم توسط آموزش و پرورش و وزارت علوم صادر می‌شود!

نسل جدید، در ظاهر ممکن است آزادی‌های بیشتری داشته باشد. اما به تعبیر آن بزرگوار که می گفت، آزادی خوب است اما فقط در چارچوب قانون، آزادی این نسل هم چنین است. او حق دارد در جستجوی استعدادش برخیزد. مادام که استعدادش در فهرست استعدادهای به رسمیت شناخته شده توسط والدین باشد. او حق دارد آزادانه از میان رشته‌های دانشگاهی که والدین می‌پسندند، رشته‌ی دلخواهش را انتخاب کند و برای رابطه با دوستان هم، از بین کسانی که والدین صلاح می‌دانند، هر کسی را که می‌خواهد انتخاب کند و از میان کشورهای مختلف تایید شده توسط والدین انتخاب کند و خلاصه، رشد ارگانیک را به شکل تمام و کمال تجربه کند!

می‌توان حدس زد که رفتار نسلی که “رفاه” را به قیمت “کنترل” خریده است، چه خواهد بود و می‌توان حدس زد که رفتار نسل بعدی هم در پاسخ به این شرایط چه خواهد بود و همچنانکه آونگ جوامع، در میان دو انتهای استبداد و هرج و مرج، نوسان می‌کند و صرفاً محدود لحظاتی در تاریخ،  نقطه‌ی میانه  و دولت مستعجل تعادل را تجربه می‌کند، نسل‌ها هم در بین ارزش‌های سنگ شده و ارزش‌های خمیری، نوسان می‌کنند و تنها گاهی در این میان، انعطاف پذیری متعادل را درک و تجربه خواهند کرد (البته همه‌ی ما از اصطکاک و سایر عواملی که در چنین نوسان‌هایی وجود دارند و آنها را به تدریج میرا می‌کنند خبر داریم و می‌دانیم که در طولانی مدت، این جوامع آرام تر و کم نوسان‌تر می‌شوند. یا با توسعه ی فرهنگ و نگرش و یا با مرگ و انقراض!)

در اینجا می‌توان به مفید بودن یا غیر مفید بودن چنین تربیت و پرورشی پرداخت. اما قاعدتاً چنین کاری متخصصان خود را می‌خواهد و امثال من که خود، خیاری به شیوه‌ی کشت متعارف هستم که هر لحظه ممکن است به دلیل اندام ناسازی که با صف طولانی و زیبای خیارهای ارگانیک همخوانی ندارد، به دور انداخته شوم، نمی‌توانند و نباید در مورد آن نظر بدهند.

اما به نظر می‌توان به ممکن بودن و غیرممکن بودن این شیوه‌ی رشد و تربیت پرداخت. ممکن بودن و غیرممکن بودن، مطلق نیست و یک طیف است و به عبارت دیگر، می‌توان از ممکن تر بودن یا کمتر ممکن بودن حرف زد.

فکر می‌کنم که به نسبت دهه‌های قبل، پرورش ارگانیک فرزندان، کمتر ممکن است  و اگر هم هست، الگوها و ارزش‌ها و شیوه‌ی رفتاری، کمتر در اختیار والدین صغیر(پدر و مادر) و والدین کبیر (دولت‌ها) است. مغز شناوری که در دنیا شکل گرفته و ظاهر رفتارش امروز به مرکز احساسی و هیجانی مغز (لیمبیک) نزدیک‌تر است تا قسمت تحلیل‌گر (کورتکس) بیش از هر زمان دیگری، الگوها و رفتارها را شکل می‌دهد.

تیم سیستروم در اینستاگرام، ده‌ها برابر راحت‌تر از پدر و مادر، می‌توانند ساعت خواب و بیداری فرزندان را تنظیم کنند و تلگرام، با تغییر ساده‌ای در سیاست‌های خود، بیش از هر ابزار دیگری می‌تواند رابطه‌ها را در معرض تحکیم یا تهدید قرار دهد (دقت کنید که هر دو سمت را می‌گویم. کنار هم قرار دادن تحکیم و تهدید، برای قافیه‌ی جمله نیست).

امروز، نارسیس به پای رودخانه نمی‌رود تا عکس خود را در آب ببیند، آب رودخانه است که در نخستین ساعات بیداری، از روی چشمان نارسیس عبور می‌کند و چشمان او را می‌شوید (راستی. آیا شما هم در ۱۵ دقیقه اول پس از بیداری، موبایل خود را چک می‌کنید؟).

نوسان هست و خواهد بود. خیارهای ارگانیک، فرزندانی Conventional تربیت خواهند کرد و خیارهای Conventional در جستجوی مزرعه‌ای ارگانیک برای کاشتن دانه‌ی نسل بعد خود، خواهند کوشید. اما شاید در این میان، هر نسل بتواند بکوشد به جای مصداق‌های رفتاری، مدل‌های ذهنی را به فرزندان خود بیاموزد و به این شیوه، هم با انتقال آموخته‌های خود، از اختراع مجدد چرخ جلوگیری کند و هم با اجازه‌ی انتخاب کردن و خطا کردن، فضایی ایجاد کند که نسل بعد، دنیایی گسترده‌تر از نسل قبل را تجربه کند و نه گوری تنگ‌تر را.

پی نوشت نامربوط: یکی از لغت‌هایی که این روزها به تدریج، معنای خود را از دست داده و می‌دهد، نسل است. قبلاً نسل تعریف مشخص داشت. از نطفه علقه آغاز می‌شد و  تا  پارچه‌ی سفید بستر مرگ، ادامه می‌یافت. وقتی کسی می‌گفت من حرف نسل قبل یا بعد را نمی‌فهمم، منظورش کسانی بود که به طور متوسط سی تا چهل سال با او فاصله داشتند.

امروز نسل قبل،‌ برای خیلی از ما به معنای یک دهه قبل است. اگر از کسانی که در دهه های هفتاد و هشتاد متولد شده‌اند بپرسید، نسل قبل برایشان متولدین یک سال یا دو سال قبل هستند و این شتاب گرفتن شگفت انگیز، روندی نیست که به این زودی‌ها متوقف یا شکسته شود.

به عبارتی در گذشته، نسل قبل، گروهی بودند که نسل بعد را به دنیا آورده بودند. اما امروز، نسل قبل و نسل بعد، توسط بیست نسل قبل به دنیا آمده‌اند و چنین می‌شود که گاهی برای نسل جوان و نوجوان، مهمانی‌های خانوادگی بزرگتر‌ها، چیزی مانند سفر به موزه و مطالعات باستان شناسی است و برای والدین، شنیدن حرف‌ها و دغدغه‌های فرزندان، چیزی مشابه سفر به آینده از طریق تونل زمان!

بگذریم از اینکه هر یک از ما هم در زندگی، بارها و بارها تولد و مرگ را تجربه می‌کنیم. هر بار حضور در یک شبکه اجتماعی دیجیتال،‌ نوعی تولد است. همان رفتارهای کودکانه. همان بازیگوشی‌ها. همان سرک کشیدن به خانه ‌ی همسایه. همان خنده‌ها و گریه‌ها و خشم‌ها و مشت گره کردن‌ها. همان قهقهه‌های مستانه. همان تربیت و اتیکت و یادگیری و رشد. همان وارد شدن به اجتماع و جستجوی گروه‌های دوستی.

و دوباره دیر یا زود، تجربه‌ی مرگ یا به صورت شخصی یا مرگ جهان دیجیتالی که همگی ساکن آن بوده‌ایم. و مهاجرت کردن و تولدی دیگر و تجربه‌ی نسلی متفاوت.

در روزگار ما، نسل‌ها در درون و بیرون ما چنان در هم تنیده شده‌اند که گاهی اوقات، به نظر می‌رسد هر تحلیلی که در آن واژه‌‌ی نسل به کار رفته باشد، از ریشه نادرست و محکوم به فراموشی است.

در لحظه‌ی به پایان بردن این نوشته، خودم در مورد تمام آنچه در بالا نوشتم چنین حسی دارم. امیدوارم فراموش کردن این همه هذیان و سوزاندن وقتی که برای خواندنش صرف کردید، برایتان چندان دردناک نباشد و من را به خاطر نگارش این حرف‌های ناساز بی‌ساختار ببخشید.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


لینک دریافت کد فعال

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser