دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

لطفاً با دنده سنگین حرکت کنید

پیش نوشت: بعضی ایرادها و اشتباه‌های ما، شبیه سبزیِ گیر کرده در بین دندان‌ها است.

به این معنا که معمولاً آن را در خودمان نمی‌بینیم و در دیگران ساده‌تر مشاهده می‌کنیم.

در اینجا وظیفه‌ی هر دوست این است که اگر میبیند سبزی در بین دندان‌های دوستش گیر کرده، به او تذکر دهد. چون احتمالاً خود او نمی‌بیند.

و البته باید همیشه به خاطر داشته باشیم که تذکرِ سبزی، به این معنا نیست که دندان‌های خودمان تمیز است.

این نوشته‌ی من هم از همان جنس است. در مورد برخی دوستان و آشنایان، نمونه‌هایش را دیده‌ام. اما تذکر دادنش از سوی من، اصلاً به این معنا نیست که خودم را از این رفتار دور می‌دانم یا اینکه معتقدم خودم گرفتار آن نشده‌ام.

لطفاً با دنده سنگین حرکت کنید

حرکت کردن با دنده سنگین را به عنوان یک استعاره مفهومی دوست دارم.

نمی‌دانم به خاطر اینکه درسِ مکانیک خوانده‌ام و به هر حال در مقطعی از زندگی با گیربکس زندگی کرده‌ام، یا اینکه چون یک بار به خاطر رعایت نکردن این نکته وضعیتی نزدیک تصادف و مرگ را تجربه کرده‌ام.

اما به هر حال، این توصیه را دوست دارم: با دنده‌ سنگین حرکت کنید.

علامتهای جاده ای - لطفا با دنده سنگین حرکت کنید

معمولاً اخطارِ حرکت با دنده سنگین را در سراشیبی‌ها می‌بینیم.

چون محیط و شرایط محیطی و بستر مسیر به شکلی است که باعث می‌شود خودرو بتواند با سرعتی فراتر از ظرفیت طراحی آن حرکت کند.

در مسیر مسطح یا سربالایی (به تعبیر دقیق‌تر: فراز) خودرو با اتکای قوای محرکه خود سرعت می‌گیرد و طبیعی است که طراحان، متناسب با سرعت و شتابی که قوای محرکه می‌تواند تولید کند، ظرفیت و توانمندی‌های لازم را در سیستم ترمز هم طراحی و تعبیه کرده‌اند.

وقتی فرصتی بیش از ظرفیت و توانمندی خود در اختیار داریم

مثال‌های سراشیبی‌ها در زندگی امروزی کم نیست.

تقریباً هر جا که یک مانع متعارف برداشته می‌شود، یک سراشیبی پیش روی ما ظاهر می‌شود.

موارد زیر تنها نمونه‌هایی از سراشیبی‌های ممکن در مسیر کار و زندگی هستند:

  وقتی مدیر من به علت اعتمادی که به من دارد، دستم را باز می‌گذارد تا خودم، حیطه‌ی وظایف و فعالیت‌ها و مسئولیت‌هایم را تعیین کنم.

  وقتی به من این فرصت را می‌دهند همکاران یا اعضای تیم را به تصمیم خود و بدون نیاز به پروتکل مشخص، تشویق و تنبیه کنم.

  وقتی یک ابزار اطلاع رسانی رایگان مثل کانال تلگرام در اختیارم قرار می‌گیرد و می‌توانم با مخاطبان خود در مورد هر چیزی که به ذهنم می‌رسد صحبت کنم.

  وقتی وبلاگ دارم و فکر می‌کنم می‌توانم هر موضوعی را تحلیل کنم.

  وقتی می‌توانم پای سایت یا اکانت شبکه اجتماعی هر فردی – مستقل از جایگاه او نسبت به من – در مورد او و رفتار و زندگی و تصمیم‌هایش اظهار نظر کنم.

  وقتی می‌توانم در حوزه‌هایی که تخصص ندارم فعالیت کنم.

  وقتی می‌توانم به خاطر رابطه‌ای که دارم، تقریباً هر مبلغی که دلم می‌خواهد وام بگیرم و به شرکت تزریق کنم.

  وقتی می‌بینم مشتری‌های بسیاری برای محصول و خدماتم وجود دارد و می‌توانم آنها را به سرعت جذب کنم (بدون اینکه زیرساخت‌های درون‌سازمانی را برای آن حجم از مشتری فراهم کرده باشم).

  وقتی فرصت هم‌کلامی و هم‌نشینی و دوستی با فرد یا افرادی را پیدا می‌کنم که در حالت عادی، از طبقه‌ی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی من، فاصله‌ی قابل توجهی دارند و ممکن بود فرصت همراه شدن با آنها هرگز برای من پیش نیاید.

  وقتی دیگری در مسیری که حرکت می‌کرده، زمین خورده و فرصت مناسبی است تا من هم – که قبلاً هم قد او نبودم – در حال عبور لگدی هم به او بزنم یا از روی او عبور کنم.

  وقتی این اختیار به من داده می‌شود که بر اساس قضاوت شخصی خود، در مورد جذب و استخدام چند عضو جدید برای شرکت تصمیم بگیرم و انتظار هم نمی‌رود که در مورد تصمیم‌هایم پاسخ‌گو باشم.

  وقتی دوستی مرا در جایی معرفی می‌کند و رابطه‌ی تازه‌ای برایم می‌سازد و دیگران به اعتبار معرفی او، به من اعتماد می‌کنند.

  وقتی کسب و کارم به سرعت رشد می‌کند و چشم‌ها به سویم دوخته می‌شود تا در مورد کسب و کار و هر چیز دیگری خارج از فضای کسب و کار، اظهار نظر کنم.

  وقتی کسی اجازه می‌دهد یک گام به حریم خصوصی او نزدیک‌تر شوم یا اصلاً گام در حریم خصوصی او بگذارم.

  وقتی یک همکار یا دوست در یک جلسه، کمی کنار می‌کشد تا کمرنگ‌تر شود و من بهتر دیده شوم.

به این فهرستِ بالا، می‌توان ده‌ها و صدها مورد دیگر اضافه کرد.

من و احتمالاً شما تجربه‌های فراوانی داریم که در چنین شرایطی قرار گرفته‌ایم و گاهی فراموش کرده‌ایم با دنده‌ی سنگین حرکت کنیم.

محیط و شرایط محیطی، منابع و فرصت‌ها، اقبال عمومی به ما، همگی کمک کرده‌اند سریع‌تر از آنچه باید حرکت کنیم و بیشتر از آنچه مناسب است،‌ شتاب بگیریم.

فکر می‌کنم بسیاری از ما، هزینه‌های این بی‌دقتی را هم پرداخت کرده‌ایم و شاید هم‌اکنون در حال پرداخت آن باشیم.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


8 نظر بر روی پست “لطفاً با دنده سنگین حرکت کنید

  • محمد میلادی گفت:

    چه مرز باریکی بین “فرصت ها” و “نیاز به دنده سنگین ها” هست.

    فکر کنم بعضیا بهش بگن تواضع، اما بنظرم تواضع میوه ی درخت پختگیه. حالا این پختگی ممکنه حاصل تجربه، علم یا هر چیز دیگه یی باشه.
    اگر در مورد ابزارهایی مثل شبکه های اجتماعی باشه، احتمالا با کسب دانش، بشه بهش رسید.

    اما در موقعیت های دیگه برای افرادی که معتقدند زندگی سراسر سربالایی بوده(که تعدادشون هم کم نیست) و الان مثل مثال شوماخر( توی پیچ با گذاشتن روی پدال گاز) نوبت منه که کمی تو سرپایینی با دنده سبک برم، بلکه کمی عقب موندگیم از غافله رو بتونم جبران کنم این پختگی خیلی کمیاب هست.

    این بحث منو یاد ریسک می اندازه، که ما گاهی برگای خودمون رو می سوزونیم و حالا که برگ دیگران در دست مونه که تا حدی حق(بهتره بگیم فرصت) خرج کردن شون رو بدست اوردیم.

    پی نوشت:
    سوالی که تو ذهنمه اینه که ما علاوه بر منابع خودمون مثل توان جسمی، پول، زمان که در اختیارمون هستن، چقدر حق داریم یا مفید بدونیم از منابعی مثل ارث، پول تو جیبی،
    توجه دیگران(مثل نوشتن همین کامنتم)، استفاده کنیم؟

    پی نوشت۲:
    آخه تا موقعی که جاده کفیه، سرعت قانونی و تشخیص استاندارد ها باعث میشن راحت تر سرعت مناسب رو انتخاب کنیم.
    توی سر بالایی ها هم که جز انتخاب دنده سنگین، راه دیگه یی نداریم و هر یک متری که طی می کنیم، خودمون رو تحسین می کنیم. می تونیم هم کنار بزنیم و گذر عمر رو نظاره کنیم.اگرم دنده رو خلاص کردیم و رو به عقب سرنگون شدیم، بخاطر بروز غم مون نه دیگران بهمون گله می کنن نه خودمون. شاید هم کاسبی ای راه انداختیم و با فروختن خاطره ی سختی های جاده، پولی به جیب زدیم.

    اما سخت ترین قسمت ماجرا توی سرپایینیه که بخشی از دارایی ما از کیسه ی دیگرانه و تخمین عُرضه و مهارت خودمون تو اون شرايط به اين سادگيا نيست.
    شايد تئوری ها بتونن نقش تلنگر رو به خوبی ایفا کنن،
    اما به فرض که بخوایم کمی با دنده سبک حرکت کنیم، چند تا سر پایینی رو باید با دنده سنگین رد بشیم تا به اندازه ی کافی برای کمی دنده سبک حرکت کردن در اون موقعیت آماده بشیم؟

  • مینا رهنما گفت:

    سلام محمدرضای عزیزم، یلدا مبارک. یلدای همگی مبارک.
    نمیدونم امسال فال حافظ داریم یا نه.

  • حسن کشاورز گفت:

    “با دنده سنگین حرکت کن ”
    همه دوستان از مزیت هایش گفتند، ولی در محیطی که اکثریت زرنگ و اهل بخیه هستند، بسیار صبر و تحمل وتجربه می خواهد، تو را نادان، احمق، بزدل، می خوانند و تو دلخوش، به دیده شدن کسانی هستی که فرصتی برای رشدش ایجاد شده و اگر تنها فرصتش را کمی کمرنگ کنی، هرگز فرصتی دیگر برای او نخواهد ماند.
    و این بدون زخم و جراحت برای تو نیست، گاهی از اینکه در این جاده ای احساس خفقان داری، ولی هر جاده ای هم سراشیبی دارد و هم سربالایی خودش را دارد و جالب اینکه همیشه سقوط در سراشیبی اتفاق نمی افتد، برای برخی ها در سر بالایی هم احتمال سقوط وجود دارد( برخی روبه بالا سقوط می کنند).
    یاد کسانی که در اثر بی حوصلگی به سبقت از سمت راست به جاده خاکی می زنند و چنان گرد و خاکی بلند می کنند ، و با نگاه عاقل اند سفی ، انگار به تو می گویند، خیلی احمقی عقب مانده.
    قسمت سخت این ماجرا، قرار گرفتن در این موقعیت وسوسه انگیز و حفظ اخلاق حرفه ای است.
    که هزینه های آن، زخم هایش و شکلک های احمقانه اطرافیان، بیشترین رنج مسیر را برایت به ارمغان می آورد.
    چند وقتی است که در این سراشیبی ام، و هر روز در مسیر وسوسه شدن جهت تعویض دنده .

  • […] حضرت حافظ تلخی نوشته من رو از بین ببره! بعد از خوندن این مطلب تصمیم گرفتم که منبعد با دنده سنگین تر حرکت کنم، اما […]

  • فواد انصاری گفت:

    با دنده سنگین حرکت کردن احتیاج به پختگی و خونسردی داره و کار مشکلیه. شاید باید بارها تصادف کرد و اشتباه کرد تا این شیوه رو یاد گرفت. نمیدونم چرا همه ی چیزهای خوب به بهای گزاف اشتباه کردن و تجربه به دست میاد و افسوس که با خودم میگویم یاد گرفتم ولی چقدر دیر .
    چند روز پیش خاک بکر نوشته ی تورگینف رو خوندم و یاد این جمله افتادم(سالومین یکی از شخصیت های داستان است که میدونه داره چیکار میکنه):
    —–
    ” هیچ کدام از این مردم نمیدانند که رستگاری واقعی ما در دست سالومین هاست . سالومین های ساده، کسل کننده ولی عاقل ”
    امیدورام برای همه ی ما باز هم سراشیبی وجود داشته باشه تا این بار به جبران گذشته با دنده سنگین حرکت کنیم.
    ————
    من اینجا وقتی کامنت مینویسم انگار توی بلاگ خودم دارم مینویسم و احساس خوبی پیدا میکنم نمیدونم شما هم چنین حسی دارید یا نه

  • مریم. ر گفت:

    بله, همیشه باید حواسمون باشه که با دنده سنگین حرکت کنیم. چون که معلوم نیست در پایان این سراشیبی چی در انتظارمونه. اگه فقط تصادف کنیم و سرمون بشکنه که مشکلی نیست, مساله اینه که ممکنه بر اثر این تصادف بمیریم و یک لحظه غفلت هزینه ی سنگینی برامون داشته باشه.
    امیدوارم هممون از این اشتباهات درس بگیریم.;)
    خودمونی این جمله هم احتمالن میشه : کمی جنبه داشته باشید لطفا.:)

  • سامان گفت:

    محمدرضا ،استعاره ای رو که به کار بردی خیلی دوست داشتم.
    در چند مورد از نمونه هایی که گفتی خاطراتی از خودم برام زنده شد متاسفانه.
    با اجازه ت منم چند مورد به لیست اضافه کنم(وقتی بهت کد فعال می دن که بتونی هر وقت دلت خواست کامنت بگذاری:) )
    – وقتی یک نفر چندتا کتاب در یک حوزه ای می خواند و با یاد گرفتن چند کلمه و اصطلاح فکر می کند علامه ای در آن حوزه شده و احساس پیامبری به او دست می دهد.
    – وقتی شخصی که جایگاه بالاتری دارد بخاطر انگیزه دادن و تقویت یک نفر دیگر،توجه و تمرکزش را روی رفتار ها و ویژگی های مثبت او می گذارد و رفتارها و ویژگی های منفی او را برای مدتی و تا جان گرفتن او نادیده می گیرد.
    – وقتی یک نفر که عمری زیر دست بوده فرصتی پیدا می کند تا زیردستانی داشته باشد
    – وقتی یک نفر در سازمانی(غالباً دولتی) کار می کند که ارباب رجوع های زیادی دارد و بر حسب اتفاق همه ی آنها هم پولدار هستند و عجله دارند!
    – وقتی که دوست یا همکارت عمداً نقش خودش را در موفقیتی که به دست آمده کمرنگ نشان می دهد تا تو هم بتوانی موفقیت هایی را به نام خودت ثبت کنی و کسب اعتبار کنی
    – وقتی یک نفر در جای خلوتی احساس می کند که چشمی نیست تا کثافت کاری هایش را ببیند و …

  • سمانه گفت:

    من خیلی وقت ها فراموش کردم که باید با دنده سنگین تر حرکت کنم. شاید اینجوری بگم یادم می ره که قبلا همچین چیزی وجود نداشته ولی حالا وجود داره و باید به خاطر شرایط جدید با دنده سنگین تر حرکت کنم. هزینه اش رو هم خیلی وقتها پرداخت کردم یا دارم پرداخت می کنم یامنتظرم وقتش شه تا پرداخت کنم.
    یکی از نمونه ها که در مورد من صدق میکنه رو گفتید:” وقتی مدیر من به علت اعتمادی که به من دارد، دستم را باز می‌گذارد تا خودم، حیطه‌ی وظایف و فعالیت‌ها و مسئولیت‌هایم را تعیین کنم.” خیلی سعی می کنم با دنده مناسب حرکت کنم ولی گاهی اوقات فکر می کنم دنده درست انتخاب نکردم. اگه بگردم حتما مثال هایی بیشتر پیدا می کنم 🙁 مواردی که به خاطرشون هنوز از خودم ناراحتم.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser