امروز، دوستان عزیزم در شرکت شاتل، لطف کردند و من را هم برای حضور در همایش سالیانه شرکت شاتل که هر سال در فروردین ماه برگزار میشود دعوت کردند.
امسال همایش در برج میلاد برای بیش از هزار نفر از اعضای خانواده شاتل برگزار شد.
اگر چه به عنوان مهمان رفته بودم اما به دستور احمدرضا نخجوانی و مهندس شانه ساززاده، چهار یا پنج دقیقه با دوستان خوب شاتلی در رابطه با غبطهای که همیشه به فعالان حوزه تکنولوژی میخورم، صحبت کردم و همان حرف همیشگی را که بارها گفتهام در آنجا تکرار کردم که به نظرم در دنیای معاصر کسی که میخواهد جهان و عالم هستی و مسیر آیندهی آن را بفهمد، یا باید به عنوان پیش نیاز، تکنولوژی و فلسفه تکنولوژی را بفهمد و یا بهتر است در مورد دنیا، “شعر” بگوید و بس!
البته شناخت تکنولوژی شرط لازم است و نه کافی. اما به هر حال، فعالان تکنولوژی بیشتر از افرادی مثل من که بیگانه با تکنولوژی هستند، در معرض این فرصت ارزشمند هستند.
پی نوشت ۱: زحمت این تصویر را دوستان شاتل رامسر کشیدهاند و من عکس را از اینستاگرام آنها برداشتم.
پی نوشت ۲: زیاد پیش آمده که من در مورد شاتل و شاتلیها نوشتهام و طبیعتاً دوستی نزدیکی با مدیران و همکاران شاتل دارم. اما انصاف نیست که اشاره نکنم که دوستان بسیار خوبی هم در میان بچههای های وب دارم و اتفاقاً بچههای های وب هم، در متمم به صورت جدی حضور دارند. خدمت آقای ایمان میری و ارسیا خوبرو و علی رسولی و سایر بچههای های وب هم ارادت خاص دارم و همیشه آرزو میکنم موفق بمانند و بتوانند در فضای رقابتی سالم، به رشد زیرساختهای مخابراتی کشور (با همهی چالشهایی که دارند) کمک کنند.
پی نوشت ۳: حیفم میآید یکی از اسلایدهای احمدرضا نخجوانی را در اینجا به شما نشان ندهم و آن شاخص ضریب دسترسی به اینترنت (Availability) است:
به تعبیر زیبای احمدرضا، حدود ۱۳% داون بودن شبکه به معنای این است که حدود سه ساعت در روز در کشور (بحث مربوط به یک PAP خاص نیست) شبکه اینترنت مختل بوده است.
پی نوشت ۴: دوستان عزیزم. اگر چه میدانم که خودتان ملاحظههای کافی دارید. اما پیشنهادم این است که اگر کامنتی میگذارید خیلی به پی نوشت سه و تشریح و تفسیر آن نپردازید. همهی ما، انبوه پارامترهای تاثیرگذار بر کیفیت ترافیک اطلاعات در کشور را تا حدی میشناسیم و به نظرم، فقط خوب است آرزو کنیم که کیفیت و سرعت دسترسی به اطلاعات (که به نظرم از آب یا هوا هم واجبتر است) در کشورمان، هر روز بهتر شود.
پی نوشت ۵: ارائههای مهندس شانه ساززاده را هم خیلی دوست دارم و معمولاً از آنها جزوه برمیدارم. همیشه چیزهای خیلی خوبی میشود از ایشان یاد گرفت. کاش میشد و ایشان سخنرانی های عمومی بیشتری برگزار میکردند.
“اگر در جامعهای، نشستن بر روی صندلی رایج یا مجاز یا مطلوب نباشد، نیاز به صندلی از بین نمیرود. فقط احتمالاً هر کس از یک میز به عنوان صندلی استفاده خواهد کرد. تازه اگر بعضیها، از دوستان و اطرافیان خود، “صندلی انسانی” نسازند!”
محمدرضا صحبتی که در جواب دوستمون فواد داشتی رو به نظرم کمی ویرایش کن و به عنوان یه مطلب جدا قرار بده تا دوستان دسترسی بیشتر و بهتری بهش داشته باشن.
سلام دوستان عزیزم
محمدرضای گرامی خوشحالم که شما در این گردهمایی شرکت کردید.
به نظرم، من هم از خانواده بزرگ شاتل محسوب می شوم. چرا که از این نوع اینترنت استفاده می کنم. در تماس هایی که در ارتباط با نحوۀ دسترسی به اینترنت داریم تمامی پرسنل شاتل به گرمی و با احترام و مسئولانه با ما برخورد می کنند و با سعه صدر در تلاش هستند تا مسائل اینترنتی رفع شود.
این نحوۀ برخورد با مشتری و مخاطب رو من مدیون زحمات مدیران و مسئولین محترم شاتل می دانم که چنین مجموعه خوبی رو در کنار هم گرد آوررده اند. به نظرم تمامی این افراد به حرفه خود نگاه یک جانبه ندارند و جهات انسانی و شخصیتی رو هم در آن لحاظ کرده اند که چنین موفق و پیروز شده اند.
از همین جا از آقای احمدرضا نخجوانی عزیز تشکر می کنم و برایشان طول عمر و سلامتی و سربلندی آرزو می کنم.
امیدوارم متمم در فایل های بعدی ما رو از نظرات گرانبهای آقای نخجوانی در بحث های مختلف بهره مند سازد.
سلام محمد رضا
اینکه شما میگید خوش به حال افرادی که توی تکنولوژی حضور دارند و بهشون غبطه میخورم خیلی شکست نفسیه و تا آنجایی که میدونم شما تو این حوزه خیلی به روز هستید و همیشه از اطلاعات ارزشمند شما خصوصا در بلاگ انگلیسی استفاده کرده ایم و امیدوارم اونجا بیشتر هم بنویسید چون خیلی ساده و عالی مینویسید اگه شما با تکنولوژی بیگانه باشید که ما دیگه هیچی :)
در ضمن یه چیزی رو میخواستم بگم اینکه قدرت تکنولوژی و وب در دنیا مدیون ۲ چیز است بستر اینترنت مناسب و پرسرعت که ما نداریم و دیتای نرمال و زیاد که اونهم نداریم و زیاد هم احساس نیاز نمی کنیم!
با آرزوی موفقیت برای شاتل و سایر شرکتهای سخت کوش ایرانی
فواد جان. از لطف تو نسبت به خودم ممنونم.
اما مستقل از قضاوت بیرونی، حداقل میتوانم با قطعیت بگویم که نسبت به هدفهایی که برای خودم در زمینه آشنایی با تکنولوژی گذاشتهام، خیلی عقب هستم. اگر چه اعتراف میکنم که یکی از مهمترین برنامههای من برای سالهای آتی، شناسایی بیشتر و بهتر تکنولوژی و آموختن دانشهای مرتبط با آن است.
درباره بستر مناسب و دیتای نرمال و زیاد، حرف تو را قبول دارم.
اجازه بده مورد دیگری را هم به فهرست تو اضافه کنم و آن، “رفتار نرمال!” است.
فضای دیجیتال، وب و اگر دقیقتر بگویم Cyberspace، مکمل فضای فیزیکال است.
اگر شرایط در دنیای فیزیکی نرمال نباشد، انعکاس آن را در فضای دیجیتال هم میتوان دید.
در کمتر نقطهای از کشورهای توسعه یافتهی جهان، میتوانی مفهومی مثل کانال تلگرام را توسعه دهی و مردم هم در این حد استقبال کنند.
یا شبکه های اجتماعی تا این حد جای شبکه های اطلاع رسانی را بگیرند.
حتی الگوی رفتارهای جن س. ی در فضای دیجیتال ما هم با الگوی رایج در دنیا متفاوت است و این را هر کس، آشنایی اندکی با این فضا داشته باشد درک میکند.
محدودیتهای دنیای فیزیکی، نوع نگرشها و ارزشهای حاکم بر جامعه، دشواری توسعه گروههای مردم نهاد، شهرت طلبی و قدرت طلبی که در جامعه، مطلوب قلمداد نشده و فضای رشد خود را نیافته است و رایج شدن بعضی فرهنگها بدون شکل گیری زیرساخت آن، از جملهی مواردی است که در نهایت، به شکل گیری رفتارهای ناهنجار در فضای دیجیتال منتهی شده است.
اگر در جامعهای، نشستن بر روی صندلی رایج یا مجاز یا مطلوب نباشد، نیاز به صندلی از بین نمیرود. فقط احتمالاً هر کس از یک میز به عنوان صندلی استفاده خواهد کرد. تازه اگر بعضیها، از دوستان و اطرافیان خود، “صندلی انسانی” نسازند!
در مورد “رایج شدن بعضی فرهنگها بدون شکل گیری زیرساخت” مثالهای زیادی هست.
اما دلم میخواهد اشاره کوتاهی به فرهنگ سلبریتی پروری داشته باشم.
داشتن “سلبریتی” چیزی است که از فرهنگ غرب وارد کشور ما شده است. سلبریتی، با مفهوم سنتی مشهور بودن و داشتن مشاهیر تفاوت دارد. وقتی از مشاهیر فرهنگی یا اجتماعی میگوییم، بخش قابل توجهی از این شهرت، به خاطر توانمندیهای خاص یک فرد است.
اما وقتی از سلبریتی بودن میگوییم، باید به خاطر داشته باشیم که سلبریتیها از ترکیب “فرد” و “رسانه” و “منافع اقتصادی” و “سرگرمی” شکل میگیرند.
سلبریتی داشتن و سلبریتی پروری – لااقل در نگاه من – می تواند خوب باشد.
چه اشکالی دارد که در کنار یا به جای اپرا وینفری یا لری کینگ، رامبد جوان یا احسان علیخانی یا رضا رشیدپور یا … داشته باشیم؟ (اسمها را همینطوری نوشتم نه اینکه ربطی داشته باشد).
جالب اینجاست که سلبریتیها در اقتصاد توسعه یافته، گردش مالی بسیار زیادی ایجاد میکنند و میتوانند کاملاً یک عامل مولد اقتصادی باشند.
منظورم این نیست که مثلاً مثل فلان بازیگر فوتبال، فروشگاه لوازم ورزشی بزنند (که البته این هم نادرست نیست) منظورم این است که اگر یک سلبریتی، مثلاً سالی یک میلیارد تومان درآمد مستقیم دارد، باید به واسطهاش صد میلیارد تومان پول هم در اقتصاد بچرخد.
اما میبینیم که ما، به سلبریتیهای خود به عنوان یک عامل مولد اقتصادی نگاه نمیکنیم.
به عنوان یک سیرک انسانی نگاه میکنیم که هر لحظه، بعضی از آنها زیر نور پروژکتور جامعه قرار میگیرند، کمی آنها را دوست داریم. به آنها میخندیم. با آنها میخندیم. از آنها امضا میگیریم و منتظر میمانیم که به یک اشتباه یا غرض ورزی، زندگی شخصی یا شغلی آنها بر باد برود و ما هم چند روزی در مورد این حاشیهها حرف بزنیم و دوباره، به سراغ فرد دیگری برویم.
تبعات این اتفاق مشخص است. رامبد جوان یا احسان علیخانی یا نیکی کریمی یا علی دایی یا صدها نفر دیگر که میتوانند مورد اقبال بخشی از جامعهی ما باشند، باید معادلات پیچیدهی دیگری را حل کنند:
چه تصمیمهایی بگیریم که وقتی مردم از ما رو برگرداندند، بتوانیم همچنان به زندگی ادامه دهیم.
به چه کسانی چه امتیازهایی بدهیم تا سهم خود را از رسانهها حفظ کنیم.
چه رفتارهایی انجام ندهیم تا تمام هستی ما تحت تاثیر آن قرار نگیرد (به جای اینکه: چه رفتاری انجام بدهیم تا محیط خود را تحت تاثیر قرار دهیم).
چه کنیم تا شهرت و شناخته شدن ما و حرفهایی که در موردمان میزنند، همزمان از حد مشخصی کمتر نشود و همزمان از حد مشخصی بیشتر هم نشود تا زیر ذره بین مردم قرار نگیریم!
در فرهنگ توسعه یافته، سکویی میسازند و سلبریتی بر روی آن میایستد و مردم برایش دست میزنند و به هزار شکل، به واسطهاش گردش مالی ایجاد میکنند. خود “فرد” مهم نیست. او یک “بنگاه اقتصادی انسانی” است!
اما در فرهنگهای کمتر توسعه یافته، سلبریتی روی زمین میایستد. ما با نخی نازک چاقویی را بالای سرش از سقف آویزان میکنیم و بعد هم مینشینیم و برایش دست میزنیم.
او و ما، هر دو میدانیم که دیر یا زود، سقوط آن چاقو، خبر جذاب دیگری برای ما خواهد بود و فرد و افراد دیگری، در آن موقعیت قرار خواهند گرفت.
بگذریم از اینکه همین سلبریتی پروری هم در زمینههای خاص، پذیرش بیشتری دارد. مثلاً هنر یا فوتبال.
در حوزههای دیگر، هزینههای سلبریتی بودن بسیار بیشتر از منافع آن است. بحثی که خارج از داستان فعلی است.
فواد. خیلی از بحث دور شدم. فقط خواستم بگویم که دهها و صدها مسئله شبیه این یک مثال ساده وجود دارد که رفتارهای جامعه را در فضای فیزیکی ناهنجار کرده است. مکمل این رفتارها، چیزی است که در فضای مجازی میبینیم و حاصل آن، همین ماجرا میشود که من گاهی به شوخی می گویم:
رابطهی ما با تکنولوژی، شبیه رابطهی آن مردم آفریقای مرکزی شده است که نخستین رنوی وارداتی فرانسه را با طناب به درخت بستند.
به نظرم ما هم تکنولوژی را با طناب به درخت بستهایم و از اینکه چنین “اسب زیبایی” داریم، لذت میبریم.
ببخش که اینقدر گنگ و در هم ریخته نوشتم.
نوشتن، چیزی شبیه حرف زدن در غار دموستن است. غاری که فقط کمی از ابعاد تو بزرگتر است و دیوارهایش با سیخ و میخ پوشانده شده.
کوچکترین حرکت اضافی، میتواند تو را زخمی کند!
ممنون از جواب خوب و کامل شما . شما یک قدم عقب تر رفتید و از رفتار مردم مثال زدید و منظورتون اینه که خزوجی انی رفتار غیر نرمال باعث شده که ما داده های نرمالی نداشته باشیم و اتفاقا خیلی هم درسته محتوایی که ما به وب اضافه کردیم حتی اگر بهترین سیستمهای Opinion Mining هم داشته باشیم نمیشه چیزی ازش درآورد در واقع چیزباارزشی اضافه نکردیم تقریبا هیچی !
یک جستجو اگر در مورد کلمات جستجو شده شده یک سال گذشته در گوگل کردم و مقایسه ای برای لیست جستجوها در ایران و ژاپن کردم . این ۱۰ تا کلمه در ژاپن بیشتر جستجو شده در گوگل:
تصویر
انیمیشن
تصاویر پس زمینه
شنا
زیبا
گربه
یک قطعه
دیزنی
دوربین مخفی
سگ
——
میتونید برید توی گوگل ترند و نتایج ۲۰۱۵ رو ببینید .. ۱۰ کلمه ایران رو خودتون میتونید بررسی کنید و بنویسید که بیشتر در مورد جنس مخالف یا اعضای بدن است! که واقعا نمیشه اینجا نوشت
—-
حق باشماست
یک سری از فایل های خیلی خوب رادیو مذاکره، مصاحبه های آقای نخجوانی بود. بسیار آموزنده، مشوق و مثبت.
سلام محمدرضا
من خيلي دوست دارم از نزديك شما رو ببينم ، مخصوصا اگر سخنراني بكنيد و بتونم استفاده كنم.
سلام
پاسخ شما دوست عزیز: به نظرم دیدن یا ندیدن محمدرضا از نزدیک نمیتونه موضوعیت خاصی داشته باشه و شاید فایده ای هم نداشته باشه. البته ممکنه فقط برای من اینطوری باشه.
به بهانه پاسخ به شما، کمی حرف یادم اومد که نتونستم نگفته بگذارمش (ببخشید بر عادت پرحرفی بنده)
درباره کامنت فواد و محمدرضا: تا حالا از این زاویه به فضای وب ایران نگاه نکرده بودم و فقط نق زدنهای افراد اطرافم رو شنیده بودم و توضیحات شما و جناب فواد انصاری (که سعی می کنم کامنت های ایشون رو هم از دست ندم) برای من زاویه جدیدی برای دیدن نشون داد.
در ادامه حرف دوستمون: دیدن از نزدیک شاید بشه مصداق این شعر فریدون مشیری که یکهو به یادم اومد:
یک سینه سخن به درگهت آوردم چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد
و باید بگم از پشت مانیتور هم چشمان شما بنده رو اکثر اوقات خاموش میکنه و ببخشید که این بار چشمان سخنگویتان را وقت خواندن این متن نادیده انگشاتم.
چراغ ذهن همه شما پر نور
سلام دوست عزیز
گفتید که شاید فایده ای نداشته باشه دیدن از نزدیک.
باید بگم که اینجا باید این فایده رو تعریف کنیم ، اگر منظور از فایده این باشه که مثلا بخواهیم چیزی یاد بگیریم (تو فضای مدیریت و …) خب همین خونه دیجیتال آقای شعبانعلی از سر من هم زیاده و همش رو نمی فهمم و سعی میکنم برای اینجا و متمم خووب وقت بذارم.
ولی بحث من این نیست، من دوست دارم این آدمی که از پشت این شیشه لب تاب انقدر دوست داشتنی ، احتمال خیلی زیاد دیدن از نزدیکش خالی از لطف نباشه.
اتفاقا من اگر ایشون رو از نزدیک ببینم حتی اگر سوالی هم داشته باشم نمی پرسم و حتی سعی می کنم حرف جدی هم نزنم ( منظورم درس و ایناست) و سعی می کنم این آدم رو ببینم و از نزدیک ازش تشکر کنم بخاطر خیلی کارهایی که انجام داده و انجام میده برامون.
من اینو میدونم آدمی که از دور دوست داشتنیه، احتمال داره از نزدیک دوست داشتنی نباشه و اکثر سلبریتی ها این طوری ان.
ولی من فکو نمی کنم راجب آقای شعبانعلی این مسئله صادق باشه و فکر میکنم میتونم از دیدنشون لذت زیادی ببرم، احتمال زیاد خودشون هم لذت می برن از دیدن ماها. 🙂