در میانهی زمین وسیعی که در شمال خیابان ولیعصر تهران و جنوب پارکوی، به انواع سازههای فولادی و بتونی و بشقابهای گردِ رو در همه سو، آلوده شده، یک ساختمان شیشهای قرار دارد.
ممکن است سالها به صدا و سیما رفتوآمد کنید، اما سر و کارتان به ساختمان شیشهای نیفتد.
در میان همهی کسانی که به صدا و سیما تردد دارند، آنها که مجوز رفت و آمد به ساختمان شیشهای را دارند، مطمئنتر و دوستتر محسوب میشوند. مهمترین استودیوهای خبر هم در آنجاست.
استفاده از شیشه در معماری ساختمان رسانههای خبری، کاری نسبتاً رایج است. برخی آن را صرفاً یک انتخاب تصادفی میدانند. برخی دیگر هم معتقدند که اشارهای به شفاف بودن – که از ویژگیهای مجموعههای خبری است یا باید باشد – دارد.
حتماً دیدهاید که در طراحی بسیاری از استودیوهای خبری هم، از پارتیشنهای شیشهای (یا لااقل تصویر پروجکتشدهی اتاقهای شیشهای در پشت گویندگان) استفاده میشود.
آنها هم که از کنار مرکز تلویزیون لندن در وود لِین گذشتهاند، حتماً نمای شیشهای آن را به خاطر دارند (ساختمانی که امروز کمتر از گذشته استفاده میشود).
به هر حال، اینها حاشیه است.
فقط خواستم چند خطی به احترام قاسم افشار نوشته باشم. کسی که سالها مهمان ساختمان شیشهای بود و همسنهای من، بسیاری از خبرهای دوران کودکی و نوجوانی را با صدای او شنیده و در چهرهی او دیدهاند.
قاسم افشار (یا بهرام افشار) در سال ۸۸، وقتی که جنس ساختمان شیشهای به فولاد و بتون نزدیکتر شد، آنجا را ترک کرد.
همکارانش – که برخی هنوز ساکن ساختمان بتونی هستند – روایتهای متنوعی در بابِ رفتنش گفتهاند. اما آنها که افشار را از نزدیک دیدهاند و ویژگیهای ساختمان شیشهای را میدانند، احتمالاً به داستانهایی که همکاران قدیمی او – پس از روایت مجموعهای از اخبارهای رسمی – دربارهی علت رفتنش میگویند، چندان دل نخواهند سپرد.
آخرین دیدگاه