بعد از مدتی تنبلی و چند هفته به تعویق انداختن، بالاخره فرهنگ معاصر پویا را خریدم.
البته دو گزینه پیش رویم بود. یکی دانشنامهی کارا و دیگری همین فرهنگ معاصر پویا. دانشنامهی کارا را به دو علت انتخاب نکردم. یکی رویکرد دانشنامهای آن که نیاز من نبود و دیگری خود بهاءالدین خرمشاهی که با او و دستگاه فکریاش راحت نیستم و سختم است که همنشین روز و شبم باشد.
این بود که نهایتاً محمدرضا باطنی جای خودش را روی میزم پیدا کرد.
همیشه انواع دیکشنریهای انگلیسی به انگلیسی را در دسترس داشتم، اما سراغ نسخههای انگلیسی به فارسی نمیرفتم.
هر بار با خودم میگفتم روی میز کارم برای چنین کتاب حجیمی جا ندارم و ضمناً معادلهایی که خودم بر اساس شرح انگلیسی واژهها انتخاب میکنم یا در دیکشنریهای دیجیتال انگلیسی به فارسی استفاده میکنم کافی است (من روی موبایل از نسخهی اندروید اپلیکیشن Dict Box استفاده میکنم که کارهای ابتدایی را خوب راه میاندازد).
اما بالاخره احساس کردم ترجیح میدهم یک همراه مطمئنتر و معتبر داشته باشم که بتوانم به پیشنهادهایش در واژهگزینی بیشتر اعتماد کنم. هنگام استفاده از دیکشنریهای دیجیتال، شبیه کسی بودم که از ویکیپدیا برای کسب اطلاع استفاده میکند؛ منبعی در دسترس اما کمارزش و غیرقابلاعتماد.
نسخهای که خریدم، ویرایش چهارم است. ناشر در پشت جلد، توضیحاتی دربارهی ویرایش جدید داده است. از جمله اینکه تعدادی مدخل جدید به فرهنگ اضافه شده است.
شاید دیدن عکس پشت جلد برایتان جالب باشد:
نخستین روزی که فرهنگ به دستم رسید، شاید حدود یک ساعت، محو خواندن توضیحات پشت جلد شدم و انواع فکرها و تداعیها به سراغم آمد.
در این سالهایی که بیانرژی و بیانگیزهبودن، علت نمیخواهد؛ در تمام این سالهایی که هر آنچه از شاخصهای مثبت و امیدبخش میشناسیم، رو به افول بوده؛ در تمام این ماهها و سالها که برای بسیاری، یاد دادن و یادگرفتن، کاری تفننی بوده، لابهلای گشتوگذار در صفحات اینستاگرام و توییتهای توییتر؛ کسانی هم هستند که به کار خود مشغول بودهاند و جهان خود را داشتهاند.
اکنون خوشحالند که در ویرایش جدید کتابشان، واژههای Instagram و Gene Sequencing و Arthropods هم افزوده شده و مدخلهای فرهنگشان بوی کهنگی نمیدهد.
این رفتار و این تصمیم و این سبک زندگی را میشود به دو شکل دید و قضاوت کرد. یکی اینکه بگوییم اینها از دنیا عقب ماندهاند. دیگر چه کسی فرهنگ میخواهد و میخواند؟ مگر با همین Google Translate کارها راه نمیفتد؟ اصلاً مگر با همین ترجمههای غلط و سرسری عدهی بسیاری نویسنده و مترجم نشدهاند؟ مگر الان دنیای این کارهاست؟ الان که استوری اینفلوئنسرها بازدید چندصدهزارتایی و میلیونی دارد و فلان بازیگر در یک استوری کوتاه و مختصر ده اشتباه نوشتاری دارد و همان حرفها هم تیتر دهها رسانه میشود و در هزاران اکانت در شبکههای اجتماعی بازخورد پیدا میکند، خندهدار نیست که کسی یا کسانی در گوشهای نشستهاند و شادمانند که مدخلی از مداخل فرهنگشان به بندپایان اختصاص یافته است؟ اصلاً مگر در بالاترین ردههای کشور، جملهبندیها مناسب است و انتخاب و تلفظ کلمات (یا اساساً معنا و مفهوم حرفها) درست است که اینها اینگونه در این گوشه نشستهاند و وسواس به خرج دادهاند؟
اما شکل دیگر نگاه به این فعالیتها آن است که بگوییم چنین افرادی کوشیدهاند ارزشهای خود و جهان خود را حفظ کنند؛ جهانی که آن را میپسندیدهاند و چیزهایی که مهم میدانستهاند. بیتردید هزینه هم دادهاند. آنها میتوانستند دست به کارهای دیگری بزنند و منابعشان را به شکل دیگری صرف کنند. میتوانستند سود بیشتری به دست بیاورند. اما همچنان مسیر خود را رفتهاند و آنچه را دوست داشتهاند یا مهم میدانستهاند انجام دادهاند.
من هر چه فکر میکنم نگاه دوم بیشتر به دلم مینشیند. همیشه از این جمله که «الان دنیا دیگر به فلان سمت رفته» یا «الان دیگر عصر، عصرِ فلان است» بدم آمده است. عصر، هر عصری که میخواهد باشد و دنیا، به هر سمتی که میخواهد برود. این گزارهها، مسیر حرکت «گَلهها» و «متوسطها» را میگوید. نمیتوان گفت تودهها و گلهها همیشه مسیر نادرست میروند. اما این هم که فکر کنیم همیشه همین متوسطها مسیر درست را میروند به گمانم اشتباه بزرگی است.
حس شما را نمیدانم. اما فکر میکنم سالها بعد، نام کسانی مانند محمدرضا باطنی، احترام بیشتری برمیانگیزد تا اینفلوئنسرهای امروزی که هر یک صدهاهزار و میلیونها فالوئر دارند و هر روز میکوشند به ما، رستورانی جدید برای خوردن یا شامپویی جدید برای خریدن پیشنهاد کنند.
اما چند کلمه دربارهی محمدرضا باطنی.
قاعدتاً میدانید که ما امسال ایشان را از دست دادیم (۲۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۰). محمدرضا باطنی به خاطر صراحت در کلام در دوران پهلوی با محدودیتهایی برای فعالیت مواجه شد و برای تنبیه، او را به فرانسه و آمریکا (برکلی) فرستادند تا درس بخواند. بعد هم که محدودیتها برداشته شد و به ایران بازگشت، پس از مدت کوتاهی انقلاب شد و با فرا رسیدن انقلاب فرهنگی و تلاش برای اسلامیسازی دانشگاهها، از او خواستند خودش به شکل محترمانه تقاضای بازنشستگی کند. یکی از اصلیترین علتها هم این بود که با کنایه دربارهی ستاد انقلاب فرهنگی حرف زده بود و گفته بود: «فرهنگ، نیاز به انقلاب ندارد و به فرض به انقلاب فرهنگی نیاز باشد، ستاد نمیخواهد و تازه ستاد هم بخواهد نباید محدود به شما چند نفر باشد.» (+).
او برای امرار معاش، مدتی مدیریت یک کارخانه گچ را برعهده گرفت که آن را هم، تقریباً بلافاصله پس از راهاندازی، حکومت مصادره کرد و باطنی ناگزیر خانهنشین شد. افسردگی جدی پیدا کرد و به تشویق و حمایت همسرش، نزد روانپزشک رفت و کوشید بر آن بیماری غلبه کند. در نهایت، به پیشنهاد همسرش، به کار ترجمه مشغول شد و بعداً به دعوت فرهنگ معاصر (آقای داود موسایی) به نگارش فرهنگ معاصر پویا مشغول شد که تهیه و تدوین نخستین ویراست آن هفت سال طول کشید و پس از آن پیوسته بهروز شده است.
تصور اینکه کسی چون باطنی، با چنان رزومهای (که استادی در MIT بخشی از آن بود) در چنان شرایطی، گوشهای مینشیند و واژه به واژه، معادلها را مینویسد و جمع میکند، ترکیبی از تلخی و شیرینی با خود دارد. تلخی سوزاندن منابع کشور – که سیاست همهجانبهی همهی این سالهای تصمیمگیران و سیاستگذارانمان بوده است – و شیرینی امید یک انسان.
علی دهباشی عزیز، برای محمدرضا باطنی هم مانند بسیاری از بزرگانمان نکوداشت برگزار کرده، و فایل ویدئویی سخنرانی باطنی را در کانال تلگرام بخارا منتشر کرده است. مدت این سخنرانی ۲۵ دقیقه است و اگر از من بپرسید، ارزش دیدن و شنیدن دارد:
توضیح پایانی اینکه تخصص محمدرضا باطنی، زبانشناسی و به طور خاص، جامعهشناسی زبان است. بنابراین طبیعی است که در پیشنهادهایی که برای ترجمه ارائه میدهد، در انتخاب واژهها و در جملهبندیها و سبک نگارشش، نگاه زبانشناسانه غالب است. اگر با رویکرد زبانشناسانه آشنایی ندارید، شاید خواندن دو مقالهی او، یکی با عنوان اجازه بدهید غلط بنویسیم (در نقد غلط ننویسیم ابوالحسن نجفی) و دیگری با عنوان زبان فارسی عقیم است؟ کمککننده باشد.
محمدرضاجان سلام.
امروز یه فیلم ژاپنی دیدم یاد این نوشته شما و آقای باطنی افتادم. گفتم به این بهانه هم بیام بعد از چند وقت یه سلامی کنم وهم این فیلم رو معرفی کنم شاید مثل من دوستایی باشن که قبلا این فیلم رو ندیدن.
فیلم The Great Passage (舟を編む, Fune o Amu) 2013. در مورد کارمند یه انتشارات که به بخش تالیف دایره المعارف منتقل میشه. بنظرم فیلم خوبی بود. فقط حس کردم آخراش یه کم کُنده، شایدم چون سکسکه ام گرفته بود اینجوری به نظرم میرسید.
دوستانی هم که اهل مفت بری فیلمای خارجی هستند تو صفحه اول گوگل میتونند لینک نسخه کاملش رو با زیرنویس تو نماشا ببینند 🙂
محمدرضای عزیز درخصوص مقاله دکتر باطنی درنقد کتاب "غلط ننویسیم" ابوالحسن نجفی نکاتی به ذهنم رسید که دوست داشتم بگم. در سال ۹۴ که اتفاقا مصادف بود با آخرین سال عمر ابوالحسن نجفی دفتر فنی در مجموعه هم اندیشی هایی که هر چند وقت یکبار با حضور زبانشناسان یا اساتید زبان فارسی حول موضوع مشخصی برگزار می کرد در جلسه ای جداگانه درخصوص کتاب ایشان با حضور خود آقای نجفی نیز بحث هایی صورت گرفت. ایشان به این موضوع تاکید داشتند که کتاب غلط ننویسیم خاصِ نگارش تهیه شده و نکات مندرج در آن برای زبان گفتار منظور نشده است. همچنین در آن جلسه ایشان اعلام کردند که ویرایش دوم کتاب بزودی با اصلاحات قابل توجه منتشر خواهد شد.(البته فکر کنم هنوز این اتفاق نیافتاده است و بعد ۶ سال، ویرایش کتاب هنوز چاپ نشده!). نکته بعدی این بود که از سخنان ایشان در آن جلسه هم اندیشی اینطور برداشت می شد که رویکرد آقای نجفی حداقل در آن سالهای پایانی عمرشان با زمان نگارش کتاب تغییر آشکاری داشته و آقای نجفی به سمت زبانشناسی توصیفی گرایش پیدا کردند و از زبانشناسی تجویزی فاصله گرفتند. ضمن اینکه برخلاف آنچه ممکن است از لحن دکتر باطنی در مقاله مورد اشاره استنباط شود باتوجه به اینکه تحصیلات نجفی در مقطع فوق لیسانس و دکترا(ظاهرا ناتمام مانده) زبانشناسی بوده( از دانشگاه سورین فرانسه) بنابراین به نظر من دیدگاه ایشان نمی توانسته از مباحث زبانشناسی دور بوده باشد. در هر حال هیچ کاری بی ایراد نیست و به نظر من محاسن کتاب غلط ننویسیم به مراتب از معایبش بیشتر است و با درنظر گرفتن مقطع تهیه وانتشار کتاب(اوایل دهه ۶۰) کلیات کار ارزشمند می باشد.
حامد جان.
از توضیحاتت ممنونم. من هم با تو موافقم. نخست اینکه خود باطنی در جاهای دیگه اشاره کرده که لحن مقالهی خودش رو نمیپسنده و میشد آرامتر بنویسه و ظاهراً از ابوالحسن نجفی در این باره عذرخواهی هم کرده.
دوم اینکه به نظرم در خوندن کتابها و مقالات، حتماً باید زمان اونها رو هم ببینیم. همون کاری که توی مقالات دانشگاهی رایجه.
یعنی مثلاً به نظرم حرفهایتره اینطوری حرف بزنیم که: آقای باطنیِ سال X در نقد آقای نجفیِ سال Y چنین حرفی زده. چون در یک مقطع زمانی دیگه، قاعدتاً نه باطنی اون باطنیه و نه نجفی اون نجفی.
پیامبر اسلام هم با همهی اون تصویر ثابت و ابدی که از پیام پیامآوران در ذهن داریم، وقتی در مکه بود به شکل دیگری حرف میزد و وقتی در مسند قدرت در مدینه نشست، لحن آیهها، محتوای پیامها، شکل خطاب قراردادن، سبک گفتار و ماهیت احکامش تغییر کرد. گذر زمان چیزی نیست که هنگام بررسی آٰراء و گفتار و رفتار انسانها بتونیم ازش صرفنظر کنیم.
خلاصه اینکه من هم کتاب غلط ننویسیم رو در کتابخانهی خودم، دقیقاً پشت میز کارم دارم و گهگاه بهش سر میزنم و دوستش دارم و فکر میکنم در نهایت، جنس حوزهی زبان و ادبیات به شکلیه که باید نوعی از پلورالیسم و تکثرگرایی رو در اون بپذیریم و به جای اینکه افراد مختلف را نافی یکدیگر در نظر بگیریم، قبول کنیم که صداهای متفاوتی در این زمینه شنیده میشن که اتفاقاً تنوع و گوناگونی و تفاوت این صداها، از زنده بودن و پویایی زبان حکایت میکنه.
بعنوان کسی که بیش از ۳۰ سال با زبان و ترجمه درگیر بودم و بالطبع فرهنگ های زیادی را هم تجربه کردم ( از فرهنگ حییم و آریانپور قدیمی تا پیشرو آریانپور و پویا) پیشنهاد میکنم "فرهنگ هزاره" مرحوم دکتر حق شناس که اتفاقا با همکاری دکتر باطنی هم به پایان رسید را نیز داشته باشید. هرچند فرهنگ هزاره اواخر دهه ۷۰ منتشر شد و متاسفانه بروزرسانی نشد اما به نظر من بهترین معادل های قابل استفاده در فارسی را ارایه می کند. یکی از علل عدم بروزرسانی یا بروزرسانی باتاخیر زیاد فرهنگ های دوزبانه در ایران اینست که نگارش و ویرایش های آنها بصورت کارگروهی صورت نمی گیرد و طبیعتا یک یا دونفر باید سالها وقت بگذارند تا فرهنگی تهیه و بروزرسانی شود. اگر مقدمه دکتر حق شناس در فرهنگ هزاره را بخوانید متوجه می شوید که بنده خدا بیش از یک دهه خون دل خورده تا چنبن کاری آنهم با همراهی دوستانه دکتر باطنی به سرانجام یرسد. این موضوع درخصوص فرهنگ پیشرو آریانپور(البته اصلا پیشنهادش نمیکنم) هم صدق می کند.
عجیبه که تا حالا اسم محمدرضا باطنی به گوشم نخورده. اونم شخصی که تا این حد دغدغه فرهنگ و ادب فارسی رو داشته.
یه دورانی من خیلی روی مود ضد سرمایهداری بودم. دوستانم هم همینطور. اما چیزی که همیشه بهش اعتراف میکردم این بود: "جهان همیشه تحت کنترل نظام سرمایهداری هست و هیچوقت قدرت دست سیستم دیگهای نمیافته. اما ما اگه مبارزه نکنیم، اینها خیلی بیشرمانه و راحت، به ارزشهای انسانی تجاوز میکنن. پس باید مبارزه کنیم تا بفهمن که ما هنوز میدونیم سیستمشون غیر انسانیه، ما هنوز مخالفیم، تا پررو پررو به کارشون ادامه ندن. سختیهای خودشون رو داشته باشن." (البته همه اینها برای گذشته من بود.)
شاید اگه امثال آقای محمدرضا باطنی نباشن، فرهنگ ما خیلی بیشرمانهتر دچار تغییر (یا صراحتا بگم "تخریب") میشه. چنان چه توی برنامه خندوانه دیدیم فیروز کریمی و خداداد عزیزی چطور به نویسندگان توهین کردن و رامبد جوان (هنرمند ما و کسی که ادعای دغدغه فرهنگی داره) چطور قهقهه میزد.
و حتما باید نویسندهها و دوستداران کتاب، بریزن توی پیجش و اعتراض کنن تا بفهمه کارش اشتباه بوده و بیاد معذرتخواهی کنه.
به عقیده من، خیلی از ارزشها دارن رو به نابودی میرن و هیچ کاریش هم نمیشه کرد. اما به وجود چنین انسانهای دغدغهمندی نیاز هست تا این نابودی، شیب مستقیم و راحتی نداشته باشه. مثل گنجی که قراره دزدیده بشه، دزد داستان نباید از گیر طلسمهای گنج، قسر در بره.
اما یک سوال خارج از تمام این مباحث: محمدرضا جان، من به توصیه شما چند سالی هست فقط از دیکشنری انگلیسی به انگلیسی استفاده میکنم. میخواستم بدونم آیا از فرهنگ معاصر پویا، برای موارد خاصی استفاده میکنی یا این که رویکردت نسبت به دیکشنری تغییر پیدا کرده؟ (ببخشید ا گه جای این سوال اینجا نبود اما واقعا جوابش برام مهمه.)
محمدرضا
فرهنگ معاصر پویا سالهاست روی میز منم هست و تقریبا هر روز ازش استفاده می کنم و تا الان خیلی به من کمک کرده.
احتمالا تو هم بعد از مدتی از اینکه جای خودش رو روی میزت باز کرده لذت می بری.
من با اینکه گاهی مجبور شدم از دیکشنری های آنلاین استفاده کنم اما آخرش میام سراغ پویا و حتی اگه معادل واژهای رو پیدا کرده باشم بازم چک میکنم ببینم پویا چه معادل دیگه ای پیشنهاد داده ( گاهی برام سورپرایز داره و این خیلی خوشحال کننده است.مخصوصا وقتی توی ترجمه ی یه جمله به مرحله ی درماندگی نزدیک میشم.)
انگار این اعتمادی که به پویا دارم رو به هیچ دیکشنری دیگه ای ندارم.
چقدر خوشحال شدم وقتی دیدم در مورد پویا و محمدرضا باطنی نوشتی و صحبت های باطنی توی مراسم نکوداشت خودش هم خیلی دلنشین بود و نکته ی جالب اینکه متوجه شدم کتاب انسان به روایت زیست شناسی رو ایشون و همسرشون ترجمه کردند( سالها پیش که دانشجوی دوره لیسانس بودم چندباری این کتاب رو از کتابخونه دانشگاه امانت گرفتم و یکی از کتاب هایی هست که توی خاطرم مونده و از خوندنش لذت بردم اما اون روزها مترجمان رو نمی شناختم.)
کاش کسانی مثل محمدرضا باطنی بیشتر و بیشتر از خودشون و دنیای درون شون برامون نوشته بودند .
احساس می کنم توی این روزها (یا شاید همیشه) به شنیدن صداشون در قالب کلمات خیلی نیاز داریم.
محمدرضا جان الان که در آستانه دهه چهارم زندگی هستم و با افق دید بلند تری شرایط و جغرافیایی که در اون زیست میکنم رو می بینم هر لحظه به این فکر می کنم که این جغرافیا چه دستاوردی برای من و امثال من پنهان کرده که روزی ممکنه به دستش بیاریم، مطالبی از این دست رو هم که میبینم بیشتر به فکر فرو می رم، بعضی از دوستان رفته اند و بعضی دیگر هم در حال رفتن هستند، نمی دانم، شاید رفتن گزینه خوبی باشه
اردیبهشت ماه که دکتر باطنی فوت کردند این متن را در اینستاگرام منتشر کردم.
دکتر محمدرضا باطنی فرهنگ نویس معتبر ایرانی دیروز فوت کردند
ایشان چند کتاب فرهنگ لغت و اصطلاحات منتشر کردهاند
این کتابها علاوه بر اینکه در ایران پرفروش شد
در کشورهای دیگر قلمرو فارسی هم استقبال خوبی. داشت و در کشورهای افغانستان و پاکستان هم چاپ شد
اما جالب است بدانید چاپ کتابهای دکتر باطنی در خارج از ایران هیچ عایدی مالی برای ایشان نداشته است.
چرا؟
چون ایران عضو کنوانسیون جهانی برن نیست
کنوانسیون جهانی برن توافقی است که کشورها باهم داشتند که حقوق معنوی آثار هم را حمایت کنند
چون ایران عضو این توافقنامه نیست
آثار نویسندگان ایرانی در دنیا حمایت نمیشود
و در کشورهای دیگر بدون مشکل قانونی امکان چاپ آنها هست
از طرف دیگر اینکه انواع نرم افزار ها را قفل شکسته استفاده میکنیم
انواع فیلمهای روز دنیا را بدون پرداخت حق پدیدآورندگان آن دانلود میکنیم
کتابهای مختلف را بدون پرداخت به نویسنده خارجی آن ترجمه میکنیم
هر موسیقی را با هر تصویری که دوست داریم میکس میکنیم و کلیپ میسازیم و هزار و یک ژانگولر بازی که با محتوای تولیدی دیگران میکنیم به دلیل همین عضو نبودن در کنوانسیون برن است
حالا که ایران عضو کنواسیون برن نیست کدام قانون از حقوق پدیدآورندگان آثار حمایت میکند؟
فعلا قانون حمایت از حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان و این قانون هم فقط از آثاری حمایت میکند که اولین بار در ایران منتشر شده باشد.
این قسمت متن از دیشب من رو دیوونه کرده. حسابی درگیرش شدم. دلم می خواد مدت ها بهش فکر کنم.
…
اما شکل دیگر نگاه به این فعالیتها آن است که بگوییم چنین افرادی کوشیدهاند ارزشهای خود و جهان خود را حفظ کنند؛ جهانی که آن را میپسندیدهاند و چیزهایی که مهم میدانستهاند. بیتردید هزینه هم دادهاند. آنها میتوانستند دست به کارهای دیگری بزنند و منابعشان را به شکل دیگری صرف کنند. میتوانستند سود بیشتری به دست بیاورند. اما همچنان مسیر خود را رفتهاند و آنچه را دوست داشتهاند یا مهم میدانستهاند انجام دادهاند.
من فرهنگ دانشنامه کارا رو چند وقت پیش هدیه گرفتم محمدرضا. توی جلد پنجمش، قسمت پزشکیش رو زیاد ورق زدم. واژههایی که گفته، برای استفادهی روزمرهی من کاربردی نیست؛ اما خوندنشون برام جذابه. الان که دارم برات مینویسم، معادلش برای Tachycardia توی ذهنم هست که گفته بود: «دلتندزنی، تندتپشی».
دانشنامهی کارا رو دوست داشتم، اما باهاش اونقدر راحت نبودم که زیاد ازش استفاده بکنم. یکی از دوستام میگه از این کتابهایی هدیه گرفتی که بیشتر از استفاده از خود کتاب، کتابخونهات رو قشنگ میکنه.
و متأسفانه، محمدرضا باطنی رو نمیشناختم. فرهنگ معاصر پویا رو توی کتابفروشی دیده بودم اما هیچوقت در مورد نویسندهاش جستجو نکردم و نمیدونستم چنین ماجرایی داره. ویدیو رو هم که پخش کردم، نفهمیدم کی تموم شد. ممنون که از محمدرضا باطنی نوشتی و معرفیش کردی.
چند تا مقاله از دکتر باطنی در سایت نورمگز خونده بودم و در پیج بخارا هم اخیرا ویدئوهای ایشان رو گوش کردم. کتاب هاشون رو هم توی لیست مطالعه قرار دادم. خدا رحمتشون کنه.
یاد و نام فرهیختگان با آثارشان همیشه زنده و پاینده است.
چند تا کتاب هم از آقای بهاء الدین خرمشاهی خوندم و استفاده کردم.
خواندن متن های خوب و محققانه رو دوست دارم و آرزو دارم بیشتر بتونم از آثار و پژوهش های فرهیختگان استفاده کنم.
ممنون از از این مطلب خوبتون
تو مطلبی که تو سایت خوابگرد درباره ایشون خوندم و لینکش هم گذاشتم، جملات زیر از ایشون توی ذهنم مونده. در پاسخ به کسانی که ازشون میپرسیدند چرا مهاجرت نمیکنی؟ میگفتند: “من کجا بروم؟ اصلا چرا بروم؟ اینجا خانه ی من است، وطن من است، اگر قرار باشد کسی برود دیگران باید بروند. به قول شاملو “من اینجایم” و به قول حافظ ” مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش”. من با پول آن تراخمی بندرعباس درس خوانده ام و باید دینم را به آنها ادا کنم. باید اینجا ماند و با نامردمی ها جنگید.”
مهتاب جان. ممنونم به خاطر مطلبی که بهش اشاره کردی و فایلی که لینکش رو دادی.
جدا از جملههایی که نقل کردی، تمام متن برای من شیرین بود و نکات آموزندهی متعددی داشت. حتماً کتاب چهار گفتار درباره زبان رو هم در فهرست خریدم قرار میدم.
خواندن این پست مرا یاد جمله ای از دکتر متوسلی (استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران) انداخت. می گفت دنبال آدم های بزرگ در متن نباشید.آنها معمولاً در حاشیه هستند و کمتر دیده می شوند. متن جای هیاهو است و معمولا جایی که نمایش و هیاهو باشد، اصالت از آنجا گریزان است.
این قاعده شاید همیشه صدق نکند اما فکر می کنم خیلی از افرادی که کارهای ماندگار و اثرگذار کرده اند، بیشتر به خاطر تعهد به ارزش ها و عشق فردی بوده است و دنبال نمایش، کسب امتیاز یا دیده شدن کارهایشان توسط دیگران نبوده اند. خوشا به حال آنانی که ظرفیت انتخاب این مسیر را دارند.
“داوود موسایی” مدیر انتشارت ” فرهنگ معاصر “در کتاب “تاریخ شفاهی کتاب “دفتر دوم ، به ذکر خاطراتی میپردازد که باعث نوشته شدن فرهنگ های دکتر باطنی در انتشارات فرهنگ معاصر شد.
این فرهنگ ها ابتدا به پیشنهاد داوود موسایی با همکاری آقای دکتر حق شناس و آقای دکتر باطنی آغاز شد ولی پس از آنکه این دو نتوانستند با هم همکاری کنند، آقای موسایی بیان می کند که ” به یقین رسیده بودم که دکتر باطنی آدم خاصی است و نباید او را از دست بدهم . بنابراین پذیرفتم با این شرط که دکتر باطنی فرهنگ دیگری تدوین کنند ، از پیش ما نروند . به ایشان گفتم طرحی را تهیه کنید که بر اساس آن
فرهنگی متفاوت را سامان بدهید و برای راحتی خیال او اتاقی در اختیار ایشان گذاشتم . ایشان خواستار
یک نفر دستیار شدند . من موافقت کردم . … سال ۱۳۶۴ …. ایشان اعتقاد داشتند کسی از ایران به خارج نمیرود واین کار فایده ای ندارد ، در پاسخ گفتم آقای دکتر وضع همیشه به این صورت باقی نمیماند و به یقین در آینده نزدیک مبادلات ما با دیگر کشورها مجددا راه اندازی میشود .
ایشان پذیرفت . ”
و سرانجام فرهنگ یک جلدی در سال ۷۱ از چاپ خارج شد این فرهنگ از سال ۶۴ تا ۷۱ زمان برده و هزار صفحه داشت و دارای لغات جدید و کاملا به روز بود. اما متاسفانه استقبال از آن نمی شود آقای موسایی ذکر می کند: ( نقل به مضمون ) پیش بینی کرده بودیم در نمایشگاه کتاب بیش از ۱۰ هزار نسخه از آن به فروش برود، اما در طول ۱۰ روز نمایشگاه ۲۵۰ یا ۳۰۰ نسخه فروش رفت . بعد از نمایشگاه دکتر باطنی به اتاق من آمد گفت این طرح موفق نبود و میخواهید چه کار کنید گفتم : شما بنشینید و برای ویرایش دوم آن کار کنید .دکتر باطنی یقین کرد با آدم دیوانه و مجنون برخورد کرده و شروع کرد به نصیحت کردن من و گفت چاپ اول این کتاب و فقط ۳۰۰ نسخه از ۱۰ هزار نسخه آن هم در نمایشگاه به فروش رسیده ، حالا می خواهی ویرایش دوم آن را چاپ کنید؟ گفتم آقای دکتر من یقین دارم کار درستی انجام شده است و یک جای کار ما اشکال دارد و ما آن را در محاسبات خودمان لحاظ نکرده ایم. باید در صدد برآییم این را پیدا و برطرف کنیم .
و داوود موسایی اشکال را چنین مییابد و رفع میکند که ( نقل به مضمون ) : بیش از پنج دهه هیچ تکاپوی برای عرضه فرهنگ جدید در میان ناشران دولتی و خصوصی مشاهده نشده بود و به همان فرهنگ هایی که بود خو گرفته و عادت کرده بودند و ما این سنت را شکستیم و ۱۵۰۰ نسخه از این کتاب را برای اساتید دانشگاه های کشور در رشته زبان و موسسه هایی که در امر آموزش زبان مشارکت میکردند کاملاً رایگان ارسال کردیم و در آن یادداشتی گذشتیم مبتنی بر اینکه محسنات کتاب و امتیاز هایی که نسبت به فرهنگ های قبل از خود داشته است بیان کردیم . همچنین در نمایشگاه کتاب طرحی دادیم که هر کس از فرهنگ های کهنه و قدیمی را دارد میتواند با پرداخت مابه التفاوت وجه کتاب در طول نمایشگاه با فرهنگ های جدید معاوضه کند و تخفیف نمایشگاه هم شامل شود. ایده مورد توجه مردم قرار گرفت .
و اینگونه بالاخره این فرهنگ های جدید جای خود را در بازار پیدا کرد.