«نعمت های خدادادی به سرزمین ما» اصطلاحی است که از دوران کودکی در کتابهای درسی و برنامههای رادیو و تلویزیون شنیده ایم. ما همیشه خوشحال بوده ایم که کشور ما روی حوضچههای بزرگ نفتی و مخازن بزرگ گازی قرار گرفته است. همیشه به دلیل داشتن معادن متعدد احساس غرور کردهایم. اما آیا واقعاً داشتن منابع متعدد زیرزمینی خوب است؟
سالهاست در دنیا پدیده ای به نام شومی منابع یا Resource Curse مورد توجه قرار گرفته است. دقت کنید که «شومی منابع» یک بحث متافیزیکی نیست که بگوییم همینکه زیر زمین در کشور شما سرشار از منابع بود شما روی زمین بدبخت خواهید زیست. این یک بحث مشخص استراتژیک و اقتصادی است. زمانی که منابع طبیعی شما استخراج میشوند و به درآمد ملی تبدیل میشوند، بدبختیها شروع میشوند. خصوصاً اگر این منابع تجدیدناپذیر باشند.
برخی از نتایج وجود «منابع زیرزمینی قابل فروش و صادرات» به این شرح است:
– تزریق پول حاصل از منابع زیرزمینی، «رشد کاذب اقتصادی» و «سرمایهی در گردش» ایجاد میکند. این رشد اقتصادی به معنای رشد واقعی «تولید» و «خدمات» نیست. بلکه به معنای باز شدن بیشتر «سوراخهایی به زیر زمین» است. در کشورهایی که «منابع زیرزمینی» وجود دارند و صادر میشوند، اکثر «شاخص های اقتصادی» معنای واقعی خود را ندارند.
– استقلال دولت از منابع مالیاتی یا وابستگی کمتر به درآمد مالیاتی و تکیه بر درآمد نفتی، باعث میشود «دولتها» عملاً خود را به مردم پاسخگو ندانند. واژهی «مالیات دهندگان» که در بسیاری از کشورها معادل «ملت» به کار برده میشوند، صرفاً به معنای «افراد بی دست و پایی خواهد بود که توانایی فرار از پرداخت مالیات نداشته اند!».
– «مدیریت کلان» در این چنین کشورهایی دیگر یک «شغل غیر جذاب پر مسئولیت» با «درآمدی بسیار کمتر از میزان مسئولیت» نخواهد بود. بلکه به معنای «داشتن کلید صندوقچهای» است که متعلق به نسل های بعد است و هر چه از آن بردارید، مشکلی پیش نخواهد آمد چون «نسل آینده» هنوز «نیامده» است.
– «ساختن امپراطوری» به یک عادت تبدیل میشود. اگر آغاز هر پروژهی جدید، منوط به اتمام پروژههای قبلی و کسب درآمد از آنها باشد، نحوهی مدیریت پروژهها فرق خواهد کرد. اما اگر بودجهی پروژههای جدید از زیر زمین تامین شود، شما به عنوان مدیر ترجیح میدهید به جای «تکمیل پروژههای مدیر قبلی» که در نهایت بخشی از اعتبار آن برای فرد دیگری خواهد بود، آن پروژهها را نیمه کاره رها کنید و پروژههای جدیدی را با بودجههای جدید شروع کنید تا «نام خودتان» ماندگار شود!
– وقتی که درآمد سازمان شما از زیر زمین است، لازم نیست بهترین کیفیت کار را ارائه دهید. یا بهترین محصول را. یا بهترین خدمات را. مشتری و ارباب رجوع هم قطعاً اهمیت خاصی ندارد. چون حتی اگر مشتری و ارباب رجوع نباشد، باز هم سازمان شما درآمد و بودجه خواهد داشت! پس با خیال راحت به جای انتخاب نیروی انسانی توانمند، ترجیح میدهید بستگان و دوستان خود را در سازمان خود مشغول کنید. به این شکل هم بستگان شما را به عنوان «انسانی خیرخواه» که «خودش را گم نکرده» و «هنوز به خویشاوندان فکر میکند» میشناسند و هم محیط کار مطمئن تری خواهید داشت. به هر حال اگر روزی عاملی شما را به ترک شغل و سمت وادار کند، این عامل مدیریت ضعیف و عدم ایجاد درآمد نیست. بلکه «تخریبها»ی اطرافیان است و با بودن خویشاوندان این احتمال کاهش مییابد.
– اشتباه نکنید. مشکلات صرفاً به بخش دولتی محدود نیست. بسیاری از شرکتهای خصوصی هم عملاً تامین کنندگان همان سازمانها هستند و درآمدشان بیشتر از کیفیت کار و محصول و خدمات، به «کیفیت ارتباط با مدیران سایر سازمانها» است. پس مدیر بخش خصوصی نیز دغدغهی چندانی در خصوص نیروی انسانی کارآمد نخواهد داشت.
چنین میشود که برخی از کشورهای صاحب منابع زیرزمینی، ترجیح میدهند برای همیشه آن منابع را فراموش کرده و برای آیندگان ذخیره کنند و خود از اول یک اقتصاد جدید بسازند.
مطالعات امروز در اقتصاد جهان نشان میدهد «منابع خدادادی» واژهی علمی و درستی نیست. مگر اینکه فرض کنیم خداوند ملتی را به نفرین خود گرفتار کرده است…
محمدرضا جان سلام، یه چند تا سوال برام پیش اومد… می خواستم بدونم به نظرت بحث شومی منابع در حوزه فردی هم به همین شکل صادق هست؟
منظورم اینه که اگر فردی از لحاظ توانمندی ها و استعداد های فردی (هوش های ۹ گانه و استعدادهای ژنتیکی) بدون لحاظ کردن ثروت و شرایط محیطی (که توی مثال پورشه سوار و اتوبوس سوار به زیبایی مطرح کردی) اگر توانمندتر باشد در مقایسه با حالتی که توانمندیِ فردیِ کمتری داشته باشه آیا این عاملِ داشتنِ منابع زیادِ خدادادی باعث می شه که همون فرد نسبت به خودش کمتر تاثیر گذار باشه؟ (البته می دونم که در اون صورت اون فرد یک فرد جدیده و شاید مقایسه ی منطقی نشه کرد ولی برام جالب بود بدونم در این زمینه کسی کار پژوهشی کرده؟)
میدونی داشتم فکر می کردم که برای یک ملت یک یا چند نفر تصمیم گیرنده کلان برای استفاده از منابع طبیعی هستند (رئیس دولت و نماینده های مردم) که مطابق آمار و در اغلب اوقات این منابع به هدر میره (شومی منابع) حالا اگه این قدرت تصمیم گیری رو در حوزه فردی به یک یا چند نفر (خود فرد یا پدر و مادر و معلمین) تشبیه کنیم نتیجه به چه شکلی میشه
تحلیلی که خودم میدم اینه که اگر فرد مورد مطالعه توانایی های زیادی داشته باشه اگر بتونه با مدیریت صحیح، استراتژی فردی شو به درستی تعیین کنه و بدونه که می خواد در چه زمینه ای صاحب نظر بشه و با حذف کردن سرمایه گذاری زمانی روی دیگر توانمندی هاش میتونه تاثیر گذار باشه
در حالی که همون فرد اگر توانایی های محدودتری داشته باشه شاید بدونه که فقط روی یک توانایی باید سرمایه گذاری کنه و به دلیل کمبود گزینه ها براش تصمیم گیری راحت تره و بتونه خیلی راحتتر زمینه تخصصشو پیدا کنه و تاثیر گذار باشه
(پارادوکس انتخاب؟)
یکمی که بیشتر فکر می کنم به نظرم میاد که شاید برای فرد کمتر توانمند صاحبنظر شدن توی یک حوزه راحتتر باشه تا فرد توانمندتر به دلیل اینکه انتخاب های گسترده فرد توانمندتر باعث سردرگمیش ممکنه بشه
(فکر کنم قبلا توی یک پُستی از بازی ریسک صحبت شده بود)
اگر بخوایم با بازی ریسک شبیه سازیش بکنیم فرد دارای توانمندی بیشتر و میشه تشبیه کرد به کسی که نیرو های پیش فرض بازیش در جاهای مختلف نقشه پخش شده و این که تصمیم بگیره کجا رو میخواد فتح کنه و تمرکز کنه نیروهای بعدیشو قرار بده کار سختی میشه نسبت به کسی که با توانایی کمتر، نیروهاش فقط در یک منطقه متمرکز هستن و عملا “گزینه دیگری” نداره
سپاسگزارم از وقتی که میگذاری پیشاپیش
سلام
مایکل پورتر (اقتصاد دان دانشگاه هاروارد) مقاله ی نوشته با عنوان ” ۱۹۹۰ ,the competitive advantage of nations” که به تئوری الماس هم ازش یاد میشه. تو این مقاله کشورهای نظیر آلمان، ژاپن، سوئیس، دانمارک و … مورد بحث قرار می گیرند و اینکه چه عواملی باعث پیشرفت صنایع این کشورها و در نهایت بدست آوردن مزیت رقابتی اون کشورها در مقایسه با سایر ملت ها میشه.
فهم بنده از مقاله این هست که وجود منابع طبیعی در کنار یکسری عوامل بیان شده دیگه می تونه عاملی در رشد اقتصاد جوامع بشه.
تندرست باشید
من هیچوقت نفهمیدم متکی بودن دولت به مالیات چطوردولت را پاسخگو می کند. در قرون ماضیه همیشه دولتها از ملت خراج می گرفتند و در ضمن بر سرشان هم می زدند. اکنون هم دولت ۶ درصد مالیات بر ارزش افزوده از همه چیز می گیرد و عوارض و مالیات قبض گاز تقریبا نصف قیمت گاز مصرفی است ولی خبری از پاسخگو شدن دولت نیست. ممکن است کمی توضیح بدهید.
استاد نمایشنامه دشمن مردم (نوشته آرتور میلر) رو خوندید؟ الان که این پست رو خوندم یاد شخصیت دکتر توماس استوکمان این نمایشنامه افتادم…
نخوندم بهاره. میخونم. فعلاً دارم راجع به «خشونت» مطالعه میکنم.
عالی. فرصت کردید مطلبی راجع به خشونت سیستمی بنویسید مطمئم خوندنی خواهد بود 🙂
سلام محمدرضا
عده ای از هموطنان اعتقاد دارن که اگر ما این منابع زیرزمینی را نداشتیم میشدیم آلمان، فرانسه، هلند یا ژاپن!
اما من معتقدم ایران بدون نفت و گاز میشه یک کشوری در رده بنگلادش، افغانستان یا …
فکر نمیکنم که حتی بتونیم کشوری مثل ترکیه هم بشیم
این استدلال که بدون منابع زیرزمینی مردم مجبور میشن تلاش کنن درسته اما نه در مورد هر مردمی!
اگر این یک حکم کلی بود الان بنگلادش جزو پیشرفته ترین کشورهای دنیا بود!
مردمی که “عقل معاش” نداشته باشن با نداشتن منابع طبیعی عاقل تر نمیشن بلکه بدبخت تر میشن
در آخر
به همون اندازه ای که گران شدن نان باعث افزایش کیفیت نان شد (چیزی که قبل از اجرای طرح ادعا میشد)، نبودن منابع زیرزمینی هم باعث تلاش و خلاقیت مردم میشه!
این روش ها و نسخه ها فقط باعث پایین آوردن استاندارد زندگی مردم و لِه شدن قشر متوسط میشه
در ادامه فرمایش شما به این موضوع اشاره کنم که در حدود سالهای ۸۲ تا ۸۴ بود که داشتیم به “جایگزینی درآمد صنعت جهانگردی به جای صنعت نفت” (که در این باره کتابی با همین مضمون در همان سالها خوانده بودم) امیدوار میشدیم…!!! و اکنون هنوز به این تصمیم، تدبیری اندیشیده نشده و هنوز اندر خم یک کوچه ایم…
و مسلماً این وابستگی بسیار ملت ایران به نفت بسیار بسیار ناگوار هست و آینده ای ناگوارتر خواهد داشت…
پی نوشت:
به دلیل کثرت منابع و مستندات، انتخاب مطالعه سایتها و کتب و… را به اختیار مخاطبان میگذارم.
سلام استاد.
راستی کتاب نفحات نفت رضا امیرخانی رو خوندید؟ به نظرم این مسئله رو ایشون هم مثل شما دیده.
موفق وسلامت باشید
ما زمین را از نیاکانمان ارث نمیبریم ؛ بلکه آنرا از فرزندانمان قرض میگیریم. : ضربالمثل آمریکایی
محمد رضای عزیز
وقتی شما به منابع ارزشمندزیر زمینی نسبت شوم بودن میدی، میدونی دقیقا ً داری چی کار میکنی؟
انگشت اتهام رو به سمت بیرون از خودت میگیری!
به جای اینکه من بیام مشکل رو ریشه یابی کنم و دنبال راه حل باشم، دنبال یه مقصر میگردم.
حالا بهترین مقصر کیه ؟
اگه عوام ( مردم عادی ) باشن؟ حکومت مقصره !
اگه خواص (اقتصاددانان) باشن؟ نفت مقصره!
متأسفانه هر دو تا گروه در جایگاه خودشون بسیار سطحی نظر میدن.
این نظر “شوم بودن منابع طبیعی”، مال شما نیست. مال همون اقتصاددان نماها هستش.
( این تذکر رو من بدم: تحلیلی که من کردم ظاهرش از روی احساس و باطنش از روی منطق بود. )
نگاه کن، ما تا زمانیکه نپذیریم مشکل از خودماست نمیتونیم دنبال راه حل باشیم.
خشت اول چون نهد معمار کج — تا ثریا می رود دیوار کج.
محمدرضا جان لطفا ً با این قضیه احساسی برخورد نکن.
من میدونم وقتی یکی از تو انتقاد میکنه عصبانی میشی.
دوست من، نظر مخالف به معنای توهین نیست.
مهران جان.
مگه میشه آدمی مثل من که تمام زندگیش رو برای بهتر شدن جامعهاش گذاشته انگشت اتهامش به سمت بیرون باشه؟!!
من به جرات میگم تعداد بسیار زیادی از منتقدان این حرف من (در حوزهی شومی منابع) اگر یک دهم رزومهی من و یا نصف ویزاهای داخل پاسپورت من رو داشتند الان در «شمال اقتصادی جهان» سرگرم خوش گذرانی یا ادامهی تحصیل بودند!
متاسفانه یک دانش در کشور ما خیلی کم رواج پیدا کرده و اون «تفکر سیستمیه».
وقتی تو مسئله رو فردی میکنی و میگی آدمها تک به تک درست شوند روش مناسبش اینه که بریم روی منابر و مساجد و انسانها رو نصیحت کنیم.
اما من یک مدیرم.
و بسیاری از مدیران این کشور و بسیاری از سیاستمداران این کشور شاگردان من هستند.
من باید به اونها یاد بدم (و خودم هم در مجموعههای تحت مدیریت خودم رعایت کنم) که منابع نعمت نیستند.
هزینه کردن از منابع هنر نیست. استفادهی بهینه از منابع هنر هست.
باید بهشون یادآوری کنم که از بین شرکتهای کارآفرین، اونهایی که با وامهای کلان شروع کردهاند چند برابر (از لحاظ آماری) بیشتر شانس ورشکستگی دارند تا اونها که از جیب خودشون کار کردند با یک نطفهی مالی کوچک.
باید به دولتمردان کشورم یادآوری کنم که اگر مردم امروز گرسنه بمانند و بمیرند تا سالهای بعد کشاورزی رشد کنه و همیشه سیر باشیم خیلی بهتره تا اینکه
با پول نفت میوه وارد کنیم و مردم امسال سیر شوند و سالهای بعد کشاورزان کشورم از گرسنگی بمیرند و بعدش هم خود ما.
مفهوم «انگشت اتهام به خود» یا «به دیگران» یک مفهوم روانشناسیه تحت عنوان Locus of Control یا مرکز کنترل.
به عنوان یک فرد راهحل خوبیه. اما به عنوان یک سیستم، اصلاً این تقسیم بندی که تو گفتی اساساً «وجود نداره».
در نگاه سیستمی این بحث وجود داره که «فرد محور» مسئله رو نگاه میکنیم یا «سیستم محور».
اگر روزی قرار باشه فراموشی بگیرم و حتی نام خودم و پدر و مادرم رو به خاطر نیاورم، آرزو میکنم چیزی که در مغزم میمونه تفکر سیستمی باشه.
که اگر این در ذهنم نباشه، بودن هیچ دانش دیگری نمیتونه بهم کمک کنه.
استاد …
بنظر میاد بیشتر اشکالاتی که از طرف دوستان به استعاره شومی منابع وارد میشه تنها از درک نشدن «استعاری بودن» واژه شوم باشه و توجه دوستان به سمت خود کلمه خیلی بیشتر از هدف استفاده از اون در مفهوم مدیریتیش هست. کاش دوستان عزیز توجه داشته باشن نکته اینجاست که وضع کنندگان این اصطلاح میخواهند بگویند: هشدار!!! خیلی هشدار! …فریبِ داشتن یک منبع عظیم رو نخورید و در مدیریت کردن حواستون باشه که اگر به این فریب دچار بشید چنان نتایج بدی در پی خواهد بود که وضع نفرین شدگان را تداعی میکند.
بنظرم این چیزی نیست که برای کسی مناقشه برانگیز باشه و کسی قبول نداشته باشه. خودمون داریم اون رو میبینیم در کنار سایر مشکلات که ریشه ها اول از خود ما و بعد دردسر سازیهای بعضیهای دیگر ناشی میشود.
خب معلوم است که نباید ساده انگاری کنیم که اینها شوم است پس بدهیم دیگران ببرند. یا شوم است پس ما در مشکلاتمان تقصیری نداریم. منظور همان است که استاد گفتند. مدیریت صحیح و زیر ساختی نه مصرفی.
دوست من. «ارایهی راه حل» یا «عدم ارايهی راه حل» معیار سیستمی بودن نیست. «ارايهی راه حل با در نظر گرفتن افق زمانی و مکانی و علی و معلولی بلندمدت» نشانهی تفکر سیستمی است.
خرید میوه از پول فروش منابع زیرزمینی، به این دلیل ناپسند است که راه حلی «درست» اما «کوتاه مدت» است. مانند «الکل خوردن» برای رفع مشکل که اگر به یک شب آتی فکر کنی «منطقی ترین و بهترین راه حل» است و اگر به تمام زندگی فکر کنی و افق طولانی مدت داشته باشی «راه حلی نادرست» است چون «مشکل جدیدی را به مشکل قبلی میافزاید».
نکتهی بعدی این است که «فقییر بودن» به معنای الزاماً «سیستمی فکر کردن» نیست. اما آنچه من نوشتهام و احتمالاً اگر کمی Ackoff یا جمشید قراچهداغی یا پیتر سنگه (در آرکتایپ تراژدی منابع مشترک) خوانده باشید، بستر فکری حرف من را بهتر لمس میکنید و Text out of context نظر نمیدهید.
«سیاست» خودش چیزی خارج از «اکوسیستم تصمیمگیری» در یک کشور نیست. اینکه چرا در کشور ما سیاست چنین است و در کشورهای شمال اقتصادی جهان سیاست به شکل دیگری است به همین سادگی نیست که شما فکر کنی آنها منابع دارند و سیاست هم دارند و ما منابع داریم و سیاست نداریم!
«سیاست»، «مذهب»، «فرهنگ»، «پیشینهی تاریخی»، «ساختار اقتصادی»، «منابع زیرزمینی»، «نرخ رشد جمعیت»، «آلودگی هوا»، «نگرش بینالمللی به یک کشور»، «نگرش مردم یک کشور به جهان»، «نگرش مردم به خودشان»، «ادبیات ملی»، «ترکیب همسایگان» و …، همگی با یکدیگر در تعامل هستند. به همین دلیل سیاست هم در تعامل با سایر عواملی که اینجا نوشتهام و دهها عامل دیگر که اینجا ننوشتهام شکل میگیرد.
اما یک نکته را هم فراموش نکنیم و آن نقش محیط در تضعیف یا تقویت بستر برای رشد تفکر سیستمی است.
اگر هیچ اطلاع دیگری نداشته باشی. تاکید میکنم: هیچ اطلاع دیگری نداشته باشی. و به تو بگویند دو نفر دانشجو وارد دانشگاه شدهاند و در یک کلاس درس میخوانند. یکی با پورش کاین میآید و دیگری با اتوبوس. کدام احتمال دارد که به فرد مولدتری (تاکید میکنم: مولدتر نه ثروتمندتر) تبدیل شود؟ چه میگویی؟ آمار مي گوید که آنکس که با اتوبوس میآید شانس بیشتری دارد!
چون برای کسی که با اتوبوس میآید «ارزش آفرینی و مولد بودن» تنها روش «موفقبودن» است اما آنکس که ثروت دارد، «ارزشآفرینی» تنها یکی از گزینههایش است (که ممکن است انتخاب بکند یا نه).
در باب سیستمی فکر کردن خودم هم، سیستمی فکر کردن این نیست که کجا زندگی کردهام یا میکنم، سیستمی فکر کردن این است که با وجودی که شما را نمیشناسم و کارهای دیگری دارم که اگر الان انجام میدادم منافع کوتاه مدت بیشتری داشت، وقت گذاشتم و جواب شما را دادم و نوشتم چون در بلندمدت در دوستی من و شما و در درک بهتر مخاطب من از تفکر سیستمی تاثیر بهتری دارد و ممکن است یکی از کسانی که این مطلب را میخواند نتیجهی خوبی بگیرد و در آینده به فرزندش منتقل کند یا بر اساس آن تصمیم بهتری بگیرد و فرزند یا نوهی من و شما، زندگی بهتری داشته باشد. پس نوشتن این متن برایم مهم میشود. مهمتر از پاسخ دادن به تماس کسانی که الان پشت خط هستند و برداشتن گوشی روی هر کدامشان، مبلغ قابل توجهی را «امروز» به حساب من روانه میکند ولی «فردا و فرداها» به دلیل سهل انگاری من و شما در آموزش، از حساب فرزندان من و شما آن مبالغ برداشته خواهد شد!
ممنون از توضیح خیلی خوبتون استاد. خودش به اندازه یک جلسه کلاس فشرده بود.
هر کس مخالف نظر من هست دلیل منطقی بیاره.
اگر ندارید لطفا ً اظهار نظر نکنید!!!
( اشاره من به « Dislike های » شما عزیزان میباشد. )
محمدرضا واقعا درست میگی زندگی امروز ما دستخوش همین مدیرانی هست که منابع دستشونه و دارن زندگی الان و آینده ما و نسلهای بعد ما رو داغون میکنن .
یه سوال من نمیدونم چرا یه سری از افراد فقط ظاهری نگرند چرا به مفهوم حرفها و یا داستانها دقت نمیکنن . من خیلیهارو دیدم که اینطوری هستند و زیر پستهای تو خودشون رو نشون میدن . به نظرت راه چاره ای هست واسه اینکه از این ظاهر بینی خارج شن ؟
من هم تعبیر “نفرین نفت” رو برای این مساله از زبان کارشناسان اقتصادی و مدیریتی شنیدم و تمام عواقبشو طبق لیست شما منطقا قبول دارم ولی همیشه برام سواله که چرا هیچ کس کاری نمی کنه؟
سیستم جوری چیده شده که عملا با کار ” یک کس ” درست نمیشه … چه بسیارند افرادی که در ادارات یک فرد ” خوب” و خوش نیت بوده اند اما توسط سیستمی که درست شده به تدریج “بی تفاوت ” و “بد” شده اند و یا حذف …
متاسفم وقتی می بینم که بعضی از مخاطب ها دارن با نویسنده ی این مطلب جوری برخورد می کنن که انگار چیزی نمی دونه… این جملات اصلا درست نیست که بگیم: شخصی مثل شما که اینهمه کتاب خوانده و تجربه مدیریتی داره…
این جمله ها دقیقاً کوته بینی یک فرد رو نشون میده. اگر موافق نیستید زیر سوال بردن تلاش یک فرد کار درستی نیست.
اتفاقاً واقع بین باشید!
گرچه مهندس من هنوز معتقدم بعضی افراد مغرضانه این حرف ها رو میزنن تا با ایجاد بحث های منفی فضا رو آلوده کنن…
خیلییی خیلییی عالی بود این نوشتتون
با سلام
جناب شعبانعلي با اينكه تئوري شما جاي فكر و تحقيق داره اما با نگاهي به اطراف متوجه ميشيم كه ما در خاور ميانه هستيم. جايي كه مردمانش هيچگاه از زمره انسانهاي پرتلاش نبودند و هميشه در كشاكش و مسير تحولات سياسي و اجتماعي و تاريخي قرار گرفته اند. در هيچيك از تحولات اقتصادي و اجتماعي مثل انقلاب صنعتي و … ايفاي نقش نكردند.
ما صرفا تاريخمون دستخوش تغييرات فراوان شده. به نظرم اگر نفت نميداشتيم الان معلوم نبود چه وضعي داشتيم..
با تشكر
گرفتاری های این چنینی رو نباید به حساب شومی منابع گذاشت… منابع میتونه اتفاقا سکوی پرش هم باشه مهم اینه چطور ازش استفاده میشه و چه برنامه ای براش وجود داره… بهتره اصطلاح رو تغییر بدیم و بگیم شومی مدیریتی…
خیلی ممنون.
…واژهی «مالیات دهندگان» که در بسیاری از کشورها معادل «ملت» به کار برده میشوند، صرفاً به معنای «افراد بی دست و پایی خواهد بود که توانایی فرار از پرداخت مالیات نداشته اند!».
با اجازه من یک حاشیه نه خیلی بی ربط به این بحث جامع میزنم که:
شایدشبیه به این عارضه در بعد فرهنگی و خانوادگی اش تثبیت این تفکر باشد که خیلی افراد به پدر و بدتر از آن پدر همسر هم به چشم منبعی عظیم نگاه می کنند که وظیفه دارد زندگی آنها را با پول تزریقی یا سایر حمایتهای بی قید خود تامین کند و آنوقت
کدا ا ا ا م زندگیییی؟ کمتر تمایل به تلاش خود و استفاده درست از این منبع مشاهده میشود. آن هم مثل نفت مان فقط مصرف (هدر) میشود و تولید حاصل از آن خیلی اوقات قدرناشناسی و عدم درک متقابل در آینده نزدیک است.
کسانی که مستقل از سرمایه خانوادگی بوده و یا باحداقل وابستگی و با حساب و کتاب درست از این منبع استفاده کرده اند عموما افراد توانمندی هستند. آدمها هم باید برای خود برنامه اقتصادی زندگی بدون چشمداشت به ذخایر بنویسند.
سلام
من با این اصطلاح شومی منابع اصلا موافق نیستم و فقط اون رو توجیح غیر منطقی برای ملت های نا آگاه و مدیران سودجو می دانم. همونطور که اطلاع دارید حتی یک مثال نقض برای بی اعتبار کردن یک اثبات کافی هست و حالا من می خوام یکی از بهترین این مثال های نقض رو اینجا بگم:
زمانی که در اواخر دهه ۵۰ نفت شمال در دریای شمال کشف شد دو کشور توسعه یافته هلند و نروژ دو راه متفاوت رو برای مصرف درآمد نفتی انتخاب کردند(این در حالتی بود که وضعیت اقتصادی هلند از نروژ خیلی بهتر بود). هلند تمام پول نفت رو وارد بودجه سالانه خودش کرد و اتفاقاتی رخ داد که شما در بالا گفتید که منجر به رکود تورمی و تضعیف شدید اقتصاد هلند شد. اما در طرف دیگه نروژ با دیدن مشکلات هلند تصمیم گرفت که نفت رو استخراج کند(بجای فراموش کردن نفت که شما گفتید) اما تمام پول حاصل از فروش نفت رو در صندوقی قرار بده و با ایجاد موانع قوی قانونی جلوی دسترسی دولت به این صندوق رو بگیره(اگه اشتباه نکنم دولت فقط به ۵% درآمد نفتی در سال دسترسی داره) از طرف دیگه سرمایه این صندوق بجای راکد ماندن و برای جلوگیری از تورم در نروژ در کشورهای دیگه سرمایه گذاری میشه که بصورت غیر مستقیم قدرت دیپلماتیک نروژ رو افزایش میده و سرانجام برای جلو گیری از فساد شفافیت کامل در این صندوق رعایت شده و هر شهروند نروژ در هر زمان که بخواد براحتی می تواند از نحوه سرمایه گذاری ها و میزان اونها مطلع بشه. با انجام دادن این کارها نتنها مشکلی برای نروژ پیش نیامد بلکه امروز نروژ یکی از قویترین اقتصادها رو داره.
مهندس من می دانم که شما این اصطلاح(شومی منابع) و تئوری اون رو اختراع نکردید اما این مساله یک مساله حل شده هست که مثال های نقض زیادی داره که من به مهمترین اونها اشاره کردم حالا چرا ما باید یک تئوری غیر منطقی رو مطرح کنیم و اونرو بخونیم غیر از اینکه بخواهیم عده ایی رو رفع اتهام کنیم؟ شاید شما از این دیدگاه من خوشتون نیاد اما وقتی شخصی مثل شما که اینهمه کتاب خوانده و تجربه مدیریتی داره و ویزای خیلی از کشورها توی پاسپورتش خورده این حرف رو میزنه فقط این نتیجه رو میشه از حرفش برداشت کرد. شخصا با توجه به شناختی که از شما داشتم انتظار داشتم که راه حل موضوع رو بیان کنید و به مردم عادی بگید که دیگران توانستند با تلاش موفق بشند نه اینکه صورت مساله رو مخدوش کنید.
علی جان.
یک توضیح کوتاه:
در فیزیک و ریاضی و علوم دقیقه، «یک مثال نقض» میتونه کل تئوری رو بی اعتبار کنه.
اما در علوم انسانی، نگاهت باید آماری باشه.
تو ممکنه یک سیگاری پیدا کنی که ۱۰۰ سال زندگی کنه و سرطان هم نگیره و سالم بمیره.
آیا میتونی بحثهای مضرات سیگار رو انکار کنی؟
فکر میکنم تحصیلاتت در علوم انسانی نبوده. احتمالاً.
ضمناً. اگر «سیستمی» نگاه کنی، مطرح کردن این بحث رفع اتهام نیست. بلکه «تغییر نگرش ارزش محور به منابع» هست. من نوشته ام که «منابع الزاماً ارزش ایجاد نمیکنند». همین. فکر نمی کنم در جهان کسی باشه که بتونه این جمله رو رد کنه.