مدیر یک شرکت نرمافزاری، که نرمافزارهای متعدد در حوزهی حسابداری و امور مالی تولید میکند، به یک شرکت فعال در حوزهی سرمایهگذاری در بورس دعوت میشود. نظم شرکت عالی است.
همه لباسهای رسمی پوشیدهاند. میزها مرتب است. چند صفحهی نمایش بزرگ روی دیوار است که آخرین ارزش چند سبد سهام مهم را نمایش میدهد. ساعت کاری دقیقاً در لحظهای خاص شروع میشود و همه پشت میزها حاضر هستند. نظمی آهنین در شرکت برقرار است و گردش مالی چند ده میلیاردی برای همهی کارکنان عادی است.
او به شرکت خود باز میگردد و هر لحظه شرایط موجود، او را بیشتر از قبل دلزده و دلسرد میکند. برنامهنویسهایی که با ظاهر غیررسمی و بعضاً نامرتب سر کار آمدهاند. هر کدام به هزار شکل مدعی هستند و حرف مدیر خود را به سادگی نمیپذیرند. دیر میآید. زود میروند. بعضی وقتها خیلی دیر میروند. نه تنها تلویزیونی روی دیوار نیست که پیشرفت لحظهای کارها را نشان دهد، هر یک از پروژهها با انواع سختیها و تاخیرها روبروست.
مدیر شرکت نرمافزاری، تصمیم میگیرد، فرهنگ شرکت و رفتار مدیریتی خود را با کارکنان اصلاح کند!
آیا به تفاوت «نقاب» و «لباس» توجه کردهاید؟ نقاب را بر روی چهره میگذاری و مهم نیست که همخوانی آن با چهرهات چقدر است. هر نقابی را بر هر چهرهای میتوان گذاشت. کافی است که فرد، نقابش را دوست داشته باشد.
اما انتخاب لباس، تنها بحث سلیقه نیست. ممکن است کسی لباسی را دوست داشته باشد، اما لباس اندازهی او نباشد. یا به تن او خوب ننشیند.
یکی از اشتباهات رایج در حوزهی مدیریت، این است که ما سبک مدیریتی را از شرکت دیگری، از کشور دیگری، از فرد دیگری، اقتباس میکنیم و تلاش میکنیم آن سبک را در سازمان و صنعت خود اجرا کنیم.
شاید به نظر این مسئله بدیهی بیاید اما بیایید با خودمان فکر کنیم:
چقدر پیش آمده که الگوهای سایر شرکتها و سازمانها، بدون بررسی و تحلیل به داخل سازمان ما تزریق شده و گرفتاری ایجاد کرده است؟
چقدر پیش آمده که مشاوران استقرار سیستمهای مدیریت کیفیت (مثلاً ایزو) تلاش کردهاند همان لباس فرایندی که بر تن مشتری قبلی کردهاند را با کمتری تغییرات بر تن سازمان ما بپوشانند؟
چقدر پیش آمده که تبلیغ خلاقانهی زیبایی که در کشور دیگری درست شده، الهام بخش تبلیغهای ما قرار گرفته و تبلیغ خوب و زیبا اما بینتیجهای تولید شده است؟
چقدر اتفاق میافتد که مدیر مالی یک شرکت با توان و تخصص بالا، وارد سازمان دیگری میشود و همه از ناتوانی و سردرگمیها و سیاستهای نادرست او تعجب میکنند؟
مدتهاست واژهی «اقتضا» و «مدیریت اقتضایی» جایگاه ویژه را در حوزهی مدیریت و فرهنگ به خود اختصاص داده است.
باید دقت کنیم که «لباس» و «نقاب» را جابجا نگیریم.
پی نوشت: این مطلب را برای عصر ایران نوشتم.
آقای شعبانعلی سلام
ممنون از شما معلم زحمتکش و بی ادعا
نمونه بارز آن ، اجرای EFQM و طرح سئوال مطابق ترجمه انگلیسی که برای درک آن میبایست ساعتها وقت گذاشت و جالب اینجاست که در سازمان هرکس یک تعبیر از منظور سئوال مطرح شده دارد .
آدما هر لباسی که می خواهند بپوشند ….. و هر نقابی که می خواهند بزنند…. این ذات و انرژی درونی اون هاست که مسیر و نتیجه رو تعیین می کنه
برای خودشون و دیگران
محمدرضاي عزيز ، با سلام و عرض ادب
اين روزهاي در محل كار سازماني خود در حال پيشبرد پروژه اي در حوزه ارزيابي عملكرد فرايندهاي تخصصي هستم كه آخرين ورژن مدل مربوطه كه البته با زير ساختهاي سازماني ما تطبيق نداره با قيمت نجومي و با توصيه هاي مديريتي غيرتخصصي از كشور تدوين كننده خريداري شده و به واحدهاي مرتبط انتقال داده شده ، اين در حاليه كه نسخه ارتقا يافته و البته تطبيق داده شده با فرايند سازمان اين مجموعه از ورژن قبلي مدل مذكور كه توسط تعدادي از كارشناسان داخلي تهيه و تجربه هم شده و جواب هم داده مورد بي مهري قرار ميگيريه و هر چقدر در جلسات مديريتي بهش ميپردازيم نتيجه اي نداره و به نظرم ميرسه مصداق عدم توجه به مديريت اقتضايي را داره . اگر فرصتي بود ممنون ميشم راهنمايي كني ارداتمند
“تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده كني”
آقای شعبانعلی در مورد جام جهانی و هنرمندان بیچاره ای که مورد هجمه ی عده ای بی فرهنگ قرار گرفتند و تهمت های همچون بی دین، شلوارک پوش و پول دزدی و مفت خور را خوردند . صحبت کنید .
” آنکه می خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می باید
ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالا رفتن را بیاموزد
پرواز را با پرواز آغاز نمی کنند”
نیچه.
با نقاب و لباس نمیشود هویت خلق کرد
چه برای انسان و چه برای سازمان.
سلام و ممنون از طرح موضوع با شیوه ای جالب.
راستش من یک مشکل دیگر هم به چشم خودم دیده ام. گاهی لباسی که دیگران پوشیده اند و تنگ بوده و پاره پاره شده اش را از تنشان درآورده اند، تازه ما با وصله پینه ، تن سازمان خود کرده ایم و مرتب پوزش را داده ایم.
فقط کافیست درباره ی آن لباس و وصله پینه هایش شیک حرف بزنی.
در بعضی از سازمان ها دیده ام که گروهی به نام ” طرح ها” دارند که طرح های جدید همکاران شان را بدون بررسی، بایگانی می کنند و به جایش مدام جلسه می گذارند که ببینند رقیبشان چه کار کرده آنها هم همان را انجام دهند.
اسم سازمان را که نمی خواهید!
پیروز و برقرار باشید.
با این بخش از صحبتتون که به استفاده از لباسهای مندرس و پاره شده ی بقیه بر میگرده کاملا موافقم. متاسفانه یک ایده ای که تو این زمینه هست اینه که میخان یه راه حلو که جای دیگه جواب داده به هر نحوی که شده به یک سازمان دیگه بخورونن و خب این راه حل نیست و باعث میشه مشکلات عدیده ای پیش بیاد. تو زمینه ی رشته ی خودم( شهرسازی) چند دهه است که در سطح جهانی به این نتیجه رسیدن که ساختن شهرهای جدید دردی رو درمون نمیکنه و اونوقت ما تازه اینجا رسیدیم به ایده ی شهر جدید و برای هر شهر فسقلی میایم یه شهر جدید تعریف میکنیم و بعدشم تعجب میکنیم که چرا جواب نمیده!
ممنونم. اطالاعات منتشره برایم جالب بود. یک نکته ی دیگر هم در سازمان ها ی از این دست این است که جنبه های مثبت سازمان دیگر را نمی بینند و نمی دانم چه مرضی است که فقط دنبال آن نسخه ی مرگبار می گردند.
پاینده باشید.
نه که این نسخه ها مرگبار باشن، استفاده ی اشتباه ما از اونها باعث شده این اتفاق بیفته
شاد باشید و پاینده