دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

ستودن یک عکس …

عید غدیر آمد. مانند هر سال انبوهی پیامک دریافت کردم. پیامک های عمومی که در اکثر موارد، پیداست دریافت کننده، خود از فرد دیگری آن را دریافت کرده و بی آنکه بخواند و بیندیشد، به گروه دیگری ارسال کرده است…

شعرها و جملات سطحی که «شور و احساس» در آنها پر رنگ تر از «منطق و استدلال» است.

از آن سو نیز، نوشته ها و پیامهای دوستانی را میبینم که با فضای مذهبی فاصله دارند. کسانی که اساساً وجود داشتن فردی به نام «علی» را زیر سوال میبرند یا با هزار استدلال میکوشند اثبات کنند که «رجوع» به این نوع «اشخاص تاریخی»، نوعی بازگشت به گذشته است.

و باز من مانده ام در این میانه. همیشه شعر آن شاعر را با خود تکرار میکنم که:

نه در مسجد گذارندم، که: «رندی» – نه در میخانه کاین خمار، «خام» است.

برای من، «امام علی» یک تصویر است.

عکس مردی که خدای کلمات است. کلمات را چنان تسبیح وار به بند میکشد که معنا و زیبایی را کنار هم احساس میکنی.

تصویر مردی که «فرشته عدالت را با آن چشمبند معروفش» به تصویر میکشد. آنهنگام که برادرش را در قانون مستثنی نمیکند،

تصویر مردی که «خواست مردم» را به «خواسته خویش» ترجیح میدهد،

تصویر مردی که نشان میدهد «سکوت» همیشه علامت «رضایت» نیست،

تصویر مرد مسئولی که میگوید: «خداوند از نادان برای آموختن پیمان نگرفته است، اما با دانا برای آموختن پیمان بسته است»،

تصویر مرد تنهایی که می آموزد که بزرگ بودن و بزرگ شدن، هر چه بر ازدحام دور و برت بیفزاید، تنهاییت را دو چندان میکند و به جایی میرسی که جز چاه، همدل و همزبانی نخواهی یافت.

و ده ها تصویر زیبای دیگر.

متفکران زیادی گفته اند که «اگر خدا نبود هم، بهتر بود خدایی را اختراع میکردیم…»

من فکر میکنم حتی اگر چنان فردی با چنین تصویری وجود هم نداشت، برای ایجاد شور و انگیزه و برای آموختن همزیستی مسالمت آمیز منطق و احساس، تنهایی و جمعیت، خشونت و رحمت، باید چنین فردی را اختراع میکردیم…

 

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه‌ای‌گری در کار (صوتی) کتاب های مدیریت راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


13 نظر بر روی پست “ستودن یک عکس …

  • استاد عزیز
    من امروز با شما آشنا شدم و فایل هاتون رو دانلود کردم و صادقانه بگم ارادت بسیاری به شما پیدا کردم. تا الان هم داشتم از روز نوشت های زیباتون لذت می بردم و درس میگرفتم تا اینکه به اینجا رسیدم و لازم دونستم حرفم رو بزنم. جمله متفکران رو در مورد خدا کاملاً می پذیرم اما در جواب جمله ای که شما فرمودید من اعتقاد دارم که چنین فردی در جامعه ما و در بین قشر مذهبی جای خدا رو گرفته.. نه فقط علی بلکه حسین و فاطمه و غیره و غیره شدن خدای آدما و مخصوصاً نوجوونایی که احکام اولیه خدای خورشون رو (مثل احسان به والدین، سلامت جسم و عقل ، منطق و انتخاب و ..) زیر پا می زارن. حرف شما اگه در چارچوب عقلایی عمل بشه الگوی زیبایی برای جامعه خواهد بود اما در زمان افراط همه چیز رو برهم میزنه.

  • hamed گفت:

    خطبه بدون الف و خطبه بدون نقطه از حضرت علی علیه السلام
    این خطبه ها درعین برخورداری از نظم و زیبایی در متن از معانی و معارف والا برخوردار است

    خطبه بدون نقطه حضرت علي عليه السلام با ترجمه

    امير مؤمنان على عليه السلام خطبه بدون نقطه را نيز،پس از مذاکره اصحاب در اين باره،بدون درنگ به ايراد آن پرداخته و فرمودند!

    «الحمد لله اهل الحمد و ماواه،و له اوکد الحمد و احلاه،و اسعد الحمد و اسراه،و اطهر الحمد و اسماه،و اکرم الحمد و اولاه.

    الواحد الاحد الصمد لا والد له و لا ولد.سلط الملوک و اعداها و اهلک العداه و ادحاها،و اوصل المکارم و اسراها،و سمک السماء و علاها،و سطح المهاد و طحاها،و اعطاکم ماءها و مرعاها،و احکم عدد الامم و احصاها،و عدل الاعلام و ارساها.

    الا له الاول لا معادل له،و لا راد لحکمه لا اله الا هو الملک السلام المصور العلام الحاکم الودود،المطهر الطاهر،المحمود امره المعمور حرمه المامول کرمه.

    علمکم کلامه و اراکم اعلامه،و حصل لکم احکامه،و حلل حلاله و حرم حرامه،و حمل محمدا الرساله،و رسوله المکرم المسود المسدد الطهر المطهر،اسعد الله الامه،لعلو محله،و سمو سؤدده و سداد امره و کمال مراده.

    اطهر ولد آدم مولودا،و اسطعهم سعودا،و اطولهم عمودا،و ارواهم عودا،و اصحهم عهودا،و اکرمهم مردا و کهولا.صلاه الله له و لآله الاطهار،مسلمه مکرره معدودة و لآل ودهم الکرام،محصلة مرددة مادام للسماء امر مرسوم و حد معلوم.

    ارسله رحمه لکم،و طهاره لاعمالکم،و هدوء دارکم،و دحور عارکم،و صلاح احوالکم،و طاعه لله و رسله،و عصمه لکم و رحمه.

    اسمعوا له،و راعوا امره،و حللوا ما حلل،و حرموا ما حرم،و اعمدوا رحمکم الله لدوام العمل،و ادحروا الحرص و اعدموا الکسل،و ادروا السلامه و حراسه الملک و روعها،و هلع الصدور و حلول کلها و همها.

    هلک و الله اهل الاصرار،و ما ولد والد للاسرار،کم مؤمل امل ما اهلکه،و کم مال و سلاح اعد صار للاعداء عده و عمده.

    اللهم لک الحمد و دوامه،و الملک و کماله،لا اله الا هو،وسع کل حلم حلمه،و سدد کل حکم حکمه،و حدر کل علم علمه.

    عصمکم و لواکم و دوام السلامه اولاکم،و للطاعه سددکم،و للاسلام هداکم،و رحمکم و سمع دعائکم و طهر اعمالکم و اصلح احوالکم.

    و اساله لکم دوام السلامه،:و کمال السعاده،و الآلاء الداره،و الاحوال الساره،و الحمد لله وحده.» (۱)

    (لازم به تذکر است نقطه‏هايى که بر روى‏هاى گرد«ة‏»مى‏آيد،چون در حال‏«وقف‏»خوانده نمى‏شود،لذا حرف نقطه‏دار محسوب نمى‏گردد.)

    اين خطبه نيز از مراتب علمى و فکرى مولاى متقيان حکايت دارد،که بدون تامل،پس از صحبت اصحاب به ايراد آن پرداخته،و در مورد توحيد و نبوت و صفات الهى،و سنت و سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏باشد،و جامعه اسلامى را به تبعيت از آن حضرت و خود سازى دعوت مى‏فرمايند.

    ترجمه خطبه:

    ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین و شریف ترین آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.

    یگانه و یکتای بی نیازی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند. نه پدری دارد و نه فرزندی. شاهان را به حکمت و آزمون مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت.

    و ستمکاران و متجاوزان راهلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را به خلایق رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و برای زندگی آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را برای زندگی آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را برای زندگی در آن به درستی. و حکمت مقرّر فرمود و بر شماریکایک آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند هدایت مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.

    معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و مایۀ سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد به توجّه پرستندگان و نیازمندان است و سخایش مورد امید.

    کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.

    بار رسالت را بر دوش محمّدصلّی الله علیه و آله افکند. همان رسول گرامی که بدو سروری و درستی در گفتار و کردار و رفتار ارزانی شده، پاک و پیراسته است.

    خداوند این امّت را به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان در نیاکان است و زیباترین آنها در نسل و شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.

    درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر برای آنان و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، برای همیشه تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.

    او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای زندگی شما و بر طرف شدن نقاط ننگ و شرم آور کارتان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی بس بزرگ و فراگیر.

    از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها و تشویش دلها و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست.

    پی نوشت:
    نهج السعادة فى مستدرک نهج البلاغه ج ۱ ص ۱۰۰ تا ۱۰۳ خ ۲۱،بحار الانوار ج ۹ ط قديم به نقل از سفينة البحار ج ۱ ص ۳۹۷،تاريخ عماد زاده ج امير المؤمنين ص ۴۳۸

    خطبه بدون‏«الف‏»على (علیه السلام)
    روزى امیر المؤمنین على علیه السلام در کنار اصحابش نشسته بود،و یاران آن حضرت در مورد«خط‏»و«حروف‏»بحث مى‏کردند،و به این نتیجه رسیدند که در میان حروف‏«الف‏»از همه بیشتر مورد استعمال قرار گرفته است،و صحبت کردن بدون بکارگیرى آن بسیار مشکل و دشوار است، حضرت با شنیدن این صحبت‏ها بدون درنگ شروع به خطبه طولانى کرد که از نظرتان مى‏گذرد:
    «حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم.

    ترجمه خطبه بدون الف مولای متقیان

    ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. سخن و حکم اوتمامیّت یافته و قطعی است؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
    ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش بریده و کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید و بیم عذابش به خود او پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که انسان را به گرفتاری خویش مشغول و از بستگان و فرزندانش غافل می سازد.

    از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او به توحید گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار در یقین. و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. بر کردارها آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد. نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او عطا فرمود.

    همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه و مقتدر. و به برتری شأنش پاک و منزّه است. و به علوّ مقامش ه حق خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی در معرفت بر او احاطه پیدا نمی کند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. به آفریدگان نزدیک است و در رفعت مقام، از آناندور است. به علوّ شأنش از آنان دور است و به آنان نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.

    و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را در بهترین و ضروری ترین برهه و در دوران گسیختگی وحی و کفر به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار برانگیختن پیامبران به پیامبری از جانب خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی به قضا و حکم حق بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی ویژه و فراوان از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.

    ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما از پروردگارتان درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن از گناه و پشیمانی و بازگشت به طاعت باشد.

    هر کدامتان که غنیمت شمار فرصت است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از گرفتاری و مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و نزدیکترین دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای به عیادت و وداع به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.

    در چنین حالی می بینی که تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. هم اکنون می بینی رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ از هر جامه و پیرایه ای عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، قطعه دیگرکفنش را نیز بر او افکنده اند، به گونه ای که از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و نزدیکان با او وداع نموده، بدرودش گفتند.

    اینک می نگری بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و کسانی که یار و همنشین و خویشاوند و دوست او بودند، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.

    اکنون درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. و بدین گونه است تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده و هویدا می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری که مجاز به تکلّم است، آورده می شوند.

    داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا به حالشان است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده و بدان توجّه نمی گردد. و دلیل و عذر او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد و به وی سپرده می شود و بدی کردارش بر او و دیگران بیان می شود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او به حرام و دستش به سخت گیری نامورد او و پایش به گام برداشتن به سوی حرام، پوستش به لمس نامشروع و شرمگاهش به تماس به حرام گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را به عذاب وحشتناک تهدید می کنند و خداوند بینا از کارش پرده بر می دارد.

    پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند. فرشته مأمور عذاب او به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، پیوسته پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد و تبدیل می شود. و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.

    به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام نا خجسته ای و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که ایمان و طاعتشان را از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.

    پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان بهشتی بهره مند می گردد. و جامهایی مملو از خوراکی و نوشیدنی پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم و از نوشیدنی های بهشت بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی پاکیزه در باغی روشن، با درختانی پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد.

    این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن نیز کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس شیطانی او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید

  • کیا گفت:

    آدمایی که حسشون در مورد اون حضرت مثل شماست آدامای ولخرجین البته ولخرج خوب.میدونم که خیلیا میگن چه ربطی داره اما شما میدونی

  • الناز گفت:

    اس ام اس forwardi – پست forwardi- شاید زندگی forwardi
    وقتی مذهب اینجوری در جامعه تبلیغ میشه البته سالهاست که در این وضعیت هست.آزادی تفکر از آدمها گرفته میشه.

  • hadis گفت:

    خیلی قشنگ توصیف کردید. خوش به حالتون که انقدر قشنگ درک می کنید و بیان می کنید.

  • آرامیس گفت:

    و باز من مانده ام در این میانه…
    نه در مسجد گذارندم، که: «رندی» – نه در میخانه کاین خمار، «خام» است
    تحمل این حالت خیلی سخته…

  • عاطی گفت:

    سلام جدای از بحث مذهب که من سر رشته ایی ازش ندارم امام علی به عنوان یه مرد بزرگ و فرهیخته در اون زمان که حتی حکمتها و نکته هایی که به ایشان نسبت داده میشه به درد انسانهای زمان ما میخوره بعداز گذشت این همه سال برای من قابل احترام و ستایشه حتی اگه به گفته شما تصویر باشه شاید کمی این تصویر بزرگنمایی شده اما در اصل تصویر شکی ندارم و این تصویر زیبا رو دوست دارم و همیشه ستایشش میکنم که حرفهایی رو زده که بعد از این همه سال کاربردی و درسته .نهج البلاغه کتابیه که من مثل حافظ توی کتابخونم دارم و هیچوقت برام رنگ کهنگی وتکرار نگرفته .

  • سمانه گفت:

    غدير يعني ؛حالا
    يعني ؛اكنون
    يعني ؛غنيمت شمردن تاريخ
    ظلم ها، بيقراري ها،دل گسستن ها ،دل بريدن ها،….
    هر روز ،هر جا در هر تاريخ تكرار ميشوند
    اما
    علي(ع) هرگز!
    عيدش بر شما مبارك باد
    اميدوارم هرگز جز اين گروها يي كه ازشون گفتين نباشم

  • Neda.sh گفت:

    سلام
    من اصلأ عادت به فرستادن پيامكهاي مذهبي ندارم مگر اينكه كسي برام پيامي بفرسته و من به رسم ادب پاسخ بدم اين نفرستادن پيامك دليلي براي بي توجهي به مسائل مذهبي نيست اما از طبل تو خالي بودن بدم مياد وقتي ميبينم درون انسانها با زبانشان يكي نيست پس دوست ندارم خودم رو گول بزنم سنگ امامان رو به سينه زدن راه نجات و رستگاري نيست چرا كه اونها با اعمال و رفتارشون رفتند و رستگار شدند وحالا تنها تصويري شبيه چيزي كه شما گفتيد از اونها به جا مونده ممكنه كسي با نگاه كردن به اين تصويرها براي چند لحظه لذت ببره و بعدش به ذات و قالب هميشگي خودش برگرده و كسي ديگه ايي با ديدنش هر صحنه اي از اين تصاوير زندگيش دگرگون بشه و تغيير كنه همه چيز به درك و نگاه آدمها برميگرده استاد من واقيت رو چيز ديگه ايي ميدونم و با هاش بزرگ شدم ولي اينجا جاي بحثش نيست شايد يك روز از طريق ايميل براتون فرستادم اميدوارم مرا درك كنيد

  • سارا.ر گفت:

    مشکل ما ضعف ایمان نیست، عدم معرفت علمی مسائلی است که به آن ایمان داریم و یکی از آن مسائل تشیع و اسلام است.معتقدیم ولی آنرا نمی شناسیم و آشنایی منطقی از آن نداریم و به مردی معتقدیم به عنوان یک امام و یک مرد بزرگ و کسی که همیشه مورد ستایش ما بوده،اما متاسفانه علی را نمی شناسیم.
    مابیشتر به ستایش علی پرداختیم نه آشنایی با علی
    ما يك ملت «دوستدار علي» ‌هستيم، اما نه «شيعه علي »‌!
    چراكه شيعه علي ، علي ‌وار بودن، علي ‌وار انديشيدن، علي ‌وار احساس كردن در برابر جامعه، ‌علي وار مسؤوليت احساس كردن و انجام دادن و در برابر خدا و خلق، ‌علي ‌وار زيستن، علي ‌وار پرستيدن و علي ‌وار خدمت كردن است.
    دکتر علی شریعتی

  • صونا گفت:

    چگونه وچرا؟
    چه شد که به اینجارسیدیم؟
    منطق!
    منطق به چه معنایی؟
    رسیدن به هرنفع انسانی این است منطق!
    تصویر؟
    واقعیت!
    حال آنکه می بینیم واقعیت راباچشمان بسته وترس ازبازکردن چشمان خود.
    شورواحساس؟
    پره برروی واقعیت!
    روزآخربوداستادکه گفتین ازآغازکه”چگونه وچرا؟”
    گفتین ازچه گریزانیم و به چه سوشتابانیم!
    گفتین ازجنگ منطق ها
    کودک
    بالغ
    والد
    آیامخفی میکنیم؟
    نه!
    حال به جایی رسیدیم که بی شرمانه انکارمیکیم واقعیت راومیشتابیم تاازیکدیگربازنمانیم!
    اشک!
    آیااحساسات است که روان شده؟
    نه!روزی چشمان خودرابستیم وحال ازترس به قدری برهم میفشاریم که قطراتی روان میشود!قطراتی سردوبرنده!
    حال دیدگان ماجزمافع خودچه میبیند؟

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser