دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

باز هم دربارهٔ اهمیت کلمات | شاید موقت

آن‌قدر دربارهٔ کلمات و اهمیت آن‌ها گفته‌ام که می‌دانم حوصله‌تان از تکرار دوبارهٔ این بحث سر می‌رود. اما چه کنم که نمی‌توانم به سادگی از کنار این بحث بگذرم.

بارها گفته و نوشته‌ام که کلمه و زبان، فقط یک ابزار برای گفتگو نیست، بلکه بستری برای اندیشیدن است. از این رو هر چقدر دربارهٔ کلمه و کلمات حرف بزنیم، باز هم حق مطلب را ادا نکرده‌ایم.

پیش از این که بحثم را ادامه بدهم و مثال‌هایی از اهمیت کلمات بزنم، تأکید می‌کنم که آن‌چه در ادامه می‌بینید، یک متن سیاسی نیست. اگر مثال‌ها را از عالم سیاست انتخاب کرده‌ام، چون جای دیگری نتوانسته‌ام این حجم از مثال‌های خوب و جذاب و آموزنده را یک‌جا بیابم.

***

نیمه‌های اردیبهشت ماه، آقای رئيسی رئیس‌جمهور، قرار بود با شبکهٔ المیادین دربارهٔ آیندهٔ ایران صحبت کنند. فکر می‌کنم من تنها ایرانی در جهان بودم که منتظر بودم حرف‌های ایشان را بشنوم. این را از آن‌جا می‌گویم که با وجودی که تمام سایت‌های خبری کشور از تبلیغ و اطلاع‌رسانی این مصاحبهٔ یک‌ساعته پر شده بود، وقتی پس از مصاحبه هیچ‌ سایتی محتوای کامل آن را منتشر نکرد، کسی دنبال آن نگشت. حتی ندیدم کسی در شبکه‌های اجتماعی – که راجع به هر چیز و ناچیزی حرف می‌زنند – بپرسد: متن کامل این مصاحبه که در بیش از صد رسانهٔ کشور اعلام شده بود، کجاست؟ (+/+/+/+/+).

همهٔ سایت‌های خبری، چند جملهٔ کوتاه منتخب از این گفتگوی یک‌ساعته را منتشر کردند و با فاصلهٔ چند روز، ویدئویی از آن در آپارات منتشر شد. شاید من اشتباه کنم. اما تا جایی که می‌دانم و جستجو کرده‌ام، نه متن فارسی کامل و نه ویدئوی کامل این گفتگو در هیچ یک از رسانه‌های اصلی کشور (که حتی کلیپ‌های نگاه مهربان گربه به مرغ همسایه را هم منتشر می‌کنند) منتشر نشده است.

بگذریم. خلاصه سهم خوانندگان رسانه‌های رسمی کشور، پس از این که صدها بار تبلیغ این مصاحبه را دیدند، صرفاً چند جمله از گفتگو بود. با این حال در همین بریده‌های کوتاه هم جملات فراوانی وجود دارد که می‌توانند برای آموزش دقت کلامی به کار بیایند (+/+/+).

کشور خارجی

رئيس‌جمهور در مصاحبهٔ خود گفت: «ما از مردم لبنان و یمن خواستیم که سرنوشتشان را به دست خود، تعیین کنند و به هیچ کس اجازه ندهند اراده خود را بر آنان تحمیل کند.»

از‌ آن‌جا که ایران بخشی از لبنان و یمن نیست، قاعدتاً بر اساس مبانی علم منطق، ایران در یمن و لبنان، کشوری خارجی محسوب می‌شود. این که رئیس‌جمهور یک کشور خارجی از مردم یک کشور بخواهد که به حرف و خواسته‌های کشورهای خارجی توجه نکنند، بسیار پارادوکسیکال است.

مخاطب چنین توصیه‌ای، اگر یک سیستم نرم‌افزاری الگوریتم‌محور باشد، با شنیدن این جمله قفل می‌شود و تا او را از برق نکشند یا ریست نکنند، به زندگی عادی برنمی‌گردد.

علاقه‌مند به ادامهٔ آغاز روابط با عربستان

رئیس‌جمهور هم‌چنین گفت: «از سرگیری روابط،‌ ادامه خواهد داشت.»

در این مورد هم، خوب نیست که ما مدام از سرگیری را ادامه دهیم. ادامه دادن از سرگیری روابط به این معناست که مدام تنش و قهر ایجاد شود و دوباره از سرگیری کنیم و دوباره رابطه کدر شود و دوباره ازسرگیری کنیم.

با شنیدن این جمله یاد دوستی افتادم که الان ده سالی است مشغول ترک سیگار است. هر وقت او را می‌بینم از ماجراهای ترک سیگار می‌گوید. برآورد خودم این است که حداقل پنجاه بار سیگار را ترک کرده و هم‌چنان «ترک سیگار ادامه خواهد داشت.»

آن‌چه در عرصهٔ روابط بین‌المللی لازم داریم، می‌تواند با جملاتی از این دست گفته شود: «مسیر بهبود روابط به سرعت طی خواهد شد.» «ما برای تقویت و حفظ روابط پایدار میان خود و عربستان مصمم هستیم.» «ازسرگیری روابط برای ما مهم و جدی است.» «پیگیر فرایند ازسرگیری روابط خواهیم بود.» و …

این که ماجرای «ازسرگیری روابط» ادامه‌دار باشد، واقعاً نگران‌کننده است.

به منزلهٔ نابودی…

رئيس‌جمهور در فراز دیگری از سخنان‌شان گفتند: «دشمن صهیونیستی اگر کوچک ترین اقدامی علیه ایران انجام دهد، اولین اقدام ما به منزله نابودی آن خواهدبود. »

تعبیر به‌منزله، نشان می‌دهد که می‌خواهیم دو موضوع را هم‌ارز و هم‌معنا نشان دهیم.

این که از نظر ما رفتار A به منزلهٔ رفتار B است اصلاً به این معنا نیست که رویداد A به رویداد B منجر می‌شود.

به این مثال‌ها توجه کنید:

  • اگر به گوش من سیلی بزنی، من به گوش تو سیلی خواهم زد.
  • اگر به گوش من سیلی بزنی، به منزلهٔ این است که به گوش خود سیلی زده‌ای.

جملهٔ دوم را به دوست صمیمی خود می‌گویند. اما جملهٔ‌ اول را به دشمن‌شان می‌گویند.

این که اولین اقدام ما «منجر به نابودی» طرف مقابل می‌شود با این که اقدام‌مان «به منزلهٔ نابودی» باشد بسیار متفاوت است. مثال‌های بهتر و شفاف‌تری در ذهن دارم که جای بیان آن‌ها این‌جا نیست.

دشمن هیچ‌وقت نتوانسته حماقت کند

رئيس‌جمهور در بخش دیگری از سخنان خود خبر دادند که «طی ۴۴ سال گذشته دشمن هیچ گونه حماقتی مرتکب نشد؛ نه به این دلیل که نمی خواهد، بلکه قدرت انجام این کار را ندارد.»

این که دشمن هرگز هیچ حماقتی نکرده باشد، تحسین دشمن است. اصلاً رویای مردم هر کشوری این است که سیاست‌گذاران‌شان هیچ حماقتی نکنند و الان باید حسرت بخوریم که دشمن، چنین ویژگی‌ای دارد.

این که دشمن حتی اگر بخواهد حماقت کند باز هم نمی‌تواند، می‌تواند به این معنا باشد که دشمن چنان به شکل نظام‌مند و سیستمی هوشمند است، که حتی اگر بخواهد هم نمی‌تواند احمق باشد.

احتمالاً منظور رئيس‌جمهور دقیقاً برعکس حرفی بوده که زده‌اند. چون بسیار بعید است در رسانهٔ رسمی، دشمن تا این حد تحسین شود.

مشکل این است که ما از ادبیات متعارف سیاسی در حرف زدن‌مان استفاده نمی‌کنیم و به سراغ ادبیات خیابانی می‌رویم. یک نوجوان می‌تواند در وسط یک دعوای خیابانی به دوست یا همکلاسی خود بگوید: «اگر حماقت کنی می‌زنم تو گوشِت.» و بعد که طرف مقابل کرنش کرد بگوید: «دیدی! دیدی! دیدی جرئت نکردی حماقت کنی!» اما وقتی بر صندلی‌های حساس می‌نشینیم و همین جمله‌ها در مصاحبه‌هایمان گفته می‌شود، معنایشان به کلی تغییر می‌کند و گاهی – چنان که این‌جا دیدیم – برعکس می‌شود.

این جمله‌ها می‌توانستند آن مفهوم را شفاف‌تر بیان کنند:

  • «دشمن هرگز تهدید نظامی جدی نکرده»
  • «حتی اگر دشمن میل به رفتارهای مخرب داشته باشد، قدرت بازدارندهٔ کشور در حدی است که آن‌ها را مهار می‌کند»
  • «هیچ کشوری به خود اجازه نمی‌دهند به کشور ما تعدی کند یا حتی به شکل جدی به تعدی فکر کند»
  • «دشمن، هزینهٔ اقدام‌های تند و تهاجمی را می‌داند و به همین علت در چهار دههٔ گذشته دست به چنین اقدام‌هایی نزده است»
  • «دشمن با هر نوع ریسک حساب‌نشده، هزینه‌های سنگینی به خود تحمیل خواهد کرد و برآورد چنین چیزی با حداقل عقل تحلیلی هم امکان‌پذیر است.»

ممکن است بگویید آیا واقعاً انتخاب کلمات مهم است؟

به گمان من مهم است. ما به دیسکورس سیاسی در جهان بی‌اعتنا هستیم. صدها سال ادبیات سیاسی و دیپلماتیک در جهان رشد کرده و واژه‌های بسیاری خلق کرده است. وقتی آن‌ها را کنار می‌گذاریم و با ادبیات خیابانی حرف می‌زنیم، خود را از اندیشهٔ بشری محروم کرده‌ایم. حتی جمله‌هایی هم که من نوشتم، خیابانی هستند. چون تعبیرهایی مثل دشمن، برای انتقال پیام مناسب نیستند. اما چون قصدم صرفاً بازنویسی بود، سعی کردم از دریچهٔ رئیس‌جمهور به موضوع نگاه کنم و از زاویهٔ نگاه ایشان بنویسم.

ما چنین رفتاری را در جمله‌های دیگر ایشان و سایر سیاستمداران‌مان هم می‌بینیم. مثلاً گاهی می‌بینیم مقامات سیاسی ما اصرار دارند از تصویر یک دیپلمات فاصله بگیرند و این واژه را با بار معنایی منفی در جمله‌هایشان به کار می‌برند. در حالی که سیاستمدار اگر دیپلمات نباشد، پس چیست و به چه کاری مشغول است؟ این را هم می‌دانیم که دیپلماسی، بر خلاف قرن‌های قبل، این روزها دیگر معنای فریب‌کاری و دروغ ندارد و به معنای به معنای بیان شفاف خواسته‌ها و مواضع و مذاکره و گفتگو بر سر آن‌ها به کار می‌رود. تعبیرهایی مثل دیپلماسی فرهنگی، دیپلماسی اقتصادی، دیپلماسی علمی، دیپلماسی آموزشی و … همگی شاخه‌هایی از دیپلماسی هستند. این که ما این واژه‌ها را به معنای درست‌شان به کار نبریم یا معنای تازه‌ای بارشان کنیم،‌ باعث می‌شود دست‌مان از دستاوردهای دانش و نگرش بشری خالی شود.

فهرست واژه‌هایی که در ادبیات سیاسی ما وارد شده و معنای مشخص ندارند، و نیز واژه‌های جهانی که معنای آن‌ها در فارسی تغییر کرده، بسیار طولانی است (همان چیزی که باعث می‌شود چپ‌ها به مخالف خودشان که او هم چپ است و همگی هم در ساختاری چپ در هم می‌لولند و ارزش‌های چپ را تبلیغ و تحسین می‌کنند، لیبرال بگویند و بعد از مدتی این‌ها را آن‌قدر تکرار کنند که چپ و  راست را گم کرده و در هم گره بخورند).

چنین اتفاقی صرفاً یک بی‌مبالاتی ادبی نیست. بلکه چالشی بزرگ در حوزهٔ اندیشهٔ عملی و سیاسی است و حاصل آن را نه فقط در رسانه‌ها که در بازارهای پولی، مالی،‌ اقتصاد، صنعت و حتی کف خیابان هم می‌بینیم.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


7 نظر بر روی پست “باز هم دربارهٔ اهمیت کلمات | شاید موقت

  • سعید گفت:

    سلام آقا معلم

    این اولین دیدگاه من برای سایت روزنوشته‌هاست.

    اتفاقا حدود ۹سال ‍قبل بود که بنظرم با همین سایت با تو آشنا شدم دنبال موضوع تفکر سیستمی بودم و بعد متمم و…

    خیلی وقت بود که امتیازم از ۱۵۰عبور کرده بود ولی هنوز خودم رو برای نظر دادن تو این سایت آماده نمی‌دیدم و باید بیشتر و بیشتر مطالعه می‌کردم تا خدایی ناکرده نظر بی ربطی ندهم. حالا ربطش به این مطلب شما چیه؟

    فکر می‌کنم من و احتمالا بقیه همراهان توی این سال‌ها بصورت کاملا ناخودآگاه این اهمیت کلمات و واژه‌ها رو ازت یاد گرفتیم. در نتیجه اگر جایی حرفی می‌خوایم بزنیم سعی می کنیم چندبار مزه مزه‌ش کنیم بعد بگیم و اگه درمورد موضوعی حداقل ۵منبع رو نخوندیم چیزی نگیم با نهایت یه نقل قول کنیم.

     محمدرضای عزیز

    درمورد اهمیت کلمات توی فایل صوتی آشنایی با تفکر سیستمی خیلی قشنگ بیان کردی که ادبیات جنگ و اضطرار وارد بخش ادبیات مدیریتی و سیاستمداران ما شده و متاسفانه این نوع ادبیات هم بشدت موردتشویق قرار گرفته در این سال‌ها. خب به قول آقای مایکل لوبوف(کتاب بزرگترین اصل مدیریت در دنیا) به هرچیزی پاداش بدیم تکرار میشه. و این طور شد که ما همیشه درحال خاموش کردن آتیش هستیم!

    جالبه که این نوع ادبیات در تمام بخش‌های خرد و کلان جاری شده و بنظرم این تمایل ما به راهکارهای زودبازده و عجولانه حاصل همین تفکر و استفاده از همین کلمات با جنس اضطرار است.

    شاید اهمیت کلمات را وقتی یک بازه‌ی چند ده‌ساله که بررسی کنیم خیلی بیشتر متوجه اهمیت آنها شویم. حتی شاید بشود بدون اغراق گفت : بخش عمده‌ای از مشکلات الان ما ریشه در ادبیات و کلمات انتخاب شده در چندین سال قبل است. جالبه انگار توی زندگی های شخصی هم نفوذ کرده و ناخداگاه ما به فکر ۵یا۱۰یا۱۵ سال بعدمان نیستیم.

    اینطوری می‌شود که راحت آب هدر می‌دهیم؛ اینطوری می‌شود که راحت درخت می‌بریم؛ اینطوری می‌شود که بدون درنظر گرفتن عواقب بلندمدت میریم تو صف قرعه‌کشی ایرانخور و سایپا تا سود کنیم ولی به این فکر نمی‌کنیم این سود قراره از کجا بیاد! و…

    کلام آخر: محمدرضای عزیز؛ معلم خوبم؛ هیچ‌وقت نشد که از نزدیک ببینمت و شاید در آینده هم نشه که از نزدیک ببینمت! ولی بزرگترین معلم زندگیم بودی و خیلی از موفقیت‌ها و پیشرفت‌هامو مدیونتم.

    امیدوارم همیشه موفق باشی.

  • دانشجوی همیشگی مدیریت گفت:

    من دلیل این مشکلات رو این مسأله می بینم که فضای انقلابی بودن و سیاسی بودن(دیپلماسی) متفاوت هست و در جاهای تضارب اندیشه داره و نتیجه می شود همین ابهام ها.

  • حسین جعفری گفت:

    سلام اقا معلم

    با اینکه از شاگردان قدیمی شما و سایت متمم هستم، اما این اولین کامنت من در روزنوشته‌هاست.
    از یک طرف شخصا میدانم که در اولین‌ها بسیار ناشی هستم و بارها خودم خودم را نقد کرده‌ام. اصلا بار کلمه "اولین" باعث میشود که منتقد درونی من نه بعد از پایان کار که در حین اجرای کار نیز مدام دخالت کرده و سخت گیرتر اعمال نظر کند. از طرف دیگر در حالت عادی هم فکر میکنم در نوشتن و استفاده از کلمات آنچنان که باید مهارت ندارم. اما در نهایت امیدوارم با وجود این شرایط بتوانم انچه را که در ذهنم هست، در قالب کلماتِ درست و به درستی منتقل کنم.

    وقتی پاسخ به کامنت علیرضا را خواندم،شما از مدرسه شیخ طوسی نوشته بودید. هیچ وقت تا این اندازه از شنیدن اسم دبستانم ذوق زده نشده بودم. میدانستم هم محله‌ای بودیم. اما ابداً فکر نمیکردم در مدرسه ای درس خوانده باشم که شما چند سال زودتر در آنجا تحصیل کرده‌اید.

    اما اصل مطلب:
    همانطور که شما هم فرمودید؛ از قدرت کلمات بسیار گفته شده است. جدا از قدرت تاثیرگذاری، در این پست به این مورد اشاره شد که کلمات بستر اندیشه هستند. پس شاید بتوان استفاده از کلمات درست و بیان رسای مفهوم را نشان دهنده سطح سواد و درک فردی(بدون ربط به مدرک تحصیلی) و شاخصی برای سطح اندیشه و دیپلماسی در حوزه سیاست دانست.
    فکر میکنم این بیت سعدی که: "تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد." و این کلام امام علی:" تَکَلَّمُوا تُعْرَفُوا فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِه؛ سخن بگویید تا شناخته شوید که آدمی در زیر زبانش پنهان است." بی ربط به این موضوع نباشد.

    اما سوال من، بیشتر مرتبط با قسمت اول قدرت و تاثیر کلمات است. اینکه من بعنوان شخص حقیقی و نه سیاسی چگونه میتوانم بهتر و موثرتر صحبت کنم؟ چگونه میتوانم بیانی داشته باشم، که اگر شعار هم میدهم به نحوی بگویم که باورپذیرتر باشد؟
    این مهارت با کدام تمرین و تجربه تقویت میشود؟ خواندن و مطالعه، نوشتن و نویسندگی یا صحبت و بیان کلمات. اگر بتوانیم بخش بندی کنیم، سهم هرکدام چقدر هست؟

    پی نوشت؛ به مترجمی فکر میکنم که تا پایان مصاحبه با چالش روبروست؛ هربار بجای واژه بهبود و ارتقا باید از واژه ازسرگیری استفاده کند. یا اینکه چگونه تحسین از دشمن را به مخاطب انتقال دهد تا مبادا به تحریف در مصاحبه متهم شود. یا …

  • علی غفاری گفت:

    سلام

    یک سری از مواقع سیاست مدارها، از واژه‌ها به صورتی استفاده می‌کنن که برعکس او چیزی که شما گفتید، شفافیت نداشته باشه. برای همین دو فرد با دو دیدگاه متفاوت دو برداشت متفاوت از یک حرف دارن. زمانی مشکل میشه که حرف اون سیاست مدار شبیه قانون یا بالاتر از اون باشه. اینکه چه منافعی میشه از دو پهلو حرف زدن داشت جای خودش رو داره، اما چرا مردم از این نوع حرف زدن، زده نمیشن؟ (درحال نوشتن یاد اون مثال افتادم که شورای انقلاب فرهنگی در جاسه ان‌ام‌اش به تعریف فرهنگ رسیده!)

  • محسن گفت:

    درود محمدرضا جان

    ۱- مطلبت دیده شد،‌ پسندیده شد.

    Seen and liked

    ۲- همین که برخی از سیاستمداران ما واژه‌‌ها رو درست تلفظ کنند و گاف کلامی ندن راضی هستیم، دقیق حرف زدن پیشکش!

    ۳- به قول کنفسیوس همه ظلم‌ها از ظلم به کلمات شروع میشن، چون به نظر من ظالمان ابتدا با زبون‌بازی، ذهن خود و دیگران رو مهیای انجام و یا پذیرش ظلم می‌کنند و بعد دست به ظلم می‌زنند!

    ۴- شاید بزرگترین استفاده نادرست یا سواستفاده از کلمات در استعمال واژه «مردم» رخ میده وقتی سیاستمداران برای پیشبرد اهداف (بعضا شوم)‌ خود از مردم مایه میذارن و خواسته گروه یا حزب متبوع خودشون رو به‌غلط خواسته «مردم» معرفی می‌کنند؛‌ در حالی که مردم از نظر اونها همون خودشون یا خودی‌ها هستند!

    ۵- اشاره‌ات به واژه «لیبرال» هم بجا بود. فکر کنم بر خلاف کشور ما که «لیبرال» یک فحش حساب میشه و خیلی‌ها سعی می‌کنند ازش فرار کنند، در غرب اغلب «لیبرال» صفت افتخارآمیزی حساب میشه و خیلی از گروه‌ها و فعالان سیاسی (چه چپ و  چه راست) سعی می‌کنند که اون رو به خودشون یا مکتب فکری‌شون منسوب کنند و بنابراین یک فضای زبانی مشوش ایجاد شده!

    ۶- در کل وقتی از واژه‌ها نادرست استفاده می‌کنیم متوجه نیستیم داریم فضای زبان رو غبارآلود و دودآلود و فضای گفتگو و حقیقت‌جویی برای همه (از جمله خودمون) دشوار می‌کنیم و و نهایتا دودش به چشم همه میره؛ البته فکر کنم سیاستمدارانی که ضدحقیقت هستند با این قضیه مشکلی نداشته باشند!

     

  • علیرضا موثق گفت:

    " از سرگیری روابط" من رو هم یاد یه جمله ای انداخت که می‌گفت فلانی سه بار ازدواج موفق داشته و میره برای چهارمی.

    بله. کلمات و استفاده درست از اونها خیلی هم مهمه. ایشالله یجوری به دست اون بزرگوار برسه، گرچه فکر کنم شدت خدمت‌رسانی آنقدر زیاده این روزا که وقت برای پرداختن به این موضوعات برای ایشون وجود نداره.

    • علیرضا جان. جالبه که اتفاقاً منم وقتی داشتم این متن رو می‌نوشتم، یاد همین مثال افتادم. اما در نهایت، مثال ترک سیگار رو انتخاب کردم چون اون دوست خیلی دم دستمه.
      در مورد این که «به دست اون بزرگوار برسه» واقعیت اینه که ما انقدر به شکل سیستمی و بنیادین مسئله داریم، کارمون دیگه از این چهار تا جمله و کلمه گذشته.
      ‌اگر چه واقعاً بخش بزرگی از دردسرهامون از همین کلمات شروع می‌شه.

      فکر می‌کنم یکی از مشکلات جدی در رده‌های سیاست‌گذاری کشور ما اینه که باورشون اینه که حرف زدن خیلی مهم نیست. یا لااقل اولویت بالایی نداره. این در حالیه که بالاخره سیاست‌گذاران کارشون بیل زدن نیست. اگر بیل می‌زدن یا آجر پرت می‌کردن، این که معنی کلمات رو ندونن یا نتونن حرف‌هاشون رو جمله‌بندی کنن، خیلی مهم نبود. اما در این موقعیت‌ها، اتفاقاً تنها کارشون حرف زدنه. اگر این یه کار رو هم بلد نباشن، وضعیت خوبی نداریم.

      البته گاهی در پاسخ به چنین نقدی،‌ می‌گن که بالاخره مشاور هست و اون‌ها نظر می‌دن و …
      اما اگر سواد مشورت‌گیرنده از مشورت‌دهنده کمتر باشه، به عروسک خیمه‌شب‌بازی مشورت‌دهنده تبدیل میشه.
      در واقع مشورت گرفتن در رده‌های مدیریتی و سیاست‌گذاری از جنس مراجعهٔ جاهل به عالم نیست (مثل مراجعهٔ مومنین به مرجع تقلید)، بلکه بیشتر به مراجعهٔ عالم به عالم شبیهه. هدف از مشورت، جبران نادانی نیست. بلکه اینه که مفروضات دیده نشده رو ببینیم یا از زاویهٔ‌ دیگه‌ای به مسئله نگاه کنیم و یا این که بخشی از کارهای عملیاتی (مثل جمع‌آوری و پردازش داده‌ها) رو به مشاور بسپاریم. در همهٔ حالت‌ها در نهایت، تصمیم و انتخاب رو مشورت‌گیرنده انجام می‌ده و اگر اون فرد با کلمات آشنا نباشه، قطعاً با مفهوم‌شون هم آشنا نیست و در این حالت، می‌شود آن‌چه شده.

      یه خاطره هم بگم برات.
      ما یه عباس‌آقا توی محل‌مون داشتیم که یه وانت داشت. وانتش سال‌ها گوشهٔ کوچه افتاده بود و راه نمی‌رفت. حتی دو تا لاستیکش رو دزد برده بود و عباس‌آقا به جاشون چهار تا آجر گذاشته بود.
      بچه‌های محل با بدنهٔ اون وانت، مثل تخته‌سیاه مدرسه برخورد می‌کردند. با گچ و ماژیک و گاهی میخ، روی اون فرمول ریاضی می‌نوشتن. شعر می‌نوشتن و …
      درسته که اون کاری که باید – یعنی باربری – رو انجام نمی‌داد، اما بالاخره، ابزار یاد دادن و یاد گرفتن ما بود.
      ‌یادمه وقتی مدرسهٔ شیخ‌طوسی محل ما رو بستن، کسی خیلی غصه نخورد. اما وقتی اون وانت رو به اوراقی فروختن،‌ همٔ بچه‌ها ناراحت شدن.
      بعد از اون، «وانت عباس‌آقا» یه اصطلاح شده و توی جمع دوستان‌، زیاد ازش استفاده می‌کنیم. برای هر چیزی که خودش برای اون هدف اصلی به کار نمیاد، اما برای آموزش مفیده.

  • دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


    لینک دریافت کد فعال

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
    What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser