پیش نوشت صفر: چند سال پیش بود که برای اولین بار نام کتاب بیشعوری خاویر کرمنت را از یکی از دانشجویانم شنیدم. قرار بود برای تمرین مهارت ارائه، هر کس کتابی را بخواند و آن را در ده دقیقه برای بچههای کلاس، تعریف کند.
یکی از بچهها، جلوی تخته ایستاد و بخشهایی از کتاب بیشعوری را مطرح کرد. سپس پرسید: کسی هست که با این حرفها مخالف باشد؟
یکی دستش را بلند کرد. قبل از اینکه دهان باز کند، دوستی که جلوی تخته ایستاده بود گفت: متاسفم. پس شما بیشعور هستید!
این نخستین مواجههی من با کتاب بیشعوری خاویر کرمنت بود. مدتها گذشت و هرگز احساس خوبی به خریدن و خواندن آن کتاب نداشتم. تا اینکه بعدها، دوستان دیگرم را دیدم که به هیچ وجه – حداقل با معیارهای من – بیشعور نبودند و این کتاب را هم دوست داشتند.
بعدها آن را خریدم و خواندم. اما باز هم فرصتی نشد تا درباره اش حرف بزنیم.
وحید، یکی از دوستان خوبم در زیر بحث نگاه گوسفندنگر، پیشنهاد کردند که در این زمینه صحبت کنیم و من هم چند سطری نوشتم که البته به دل خودم هم، ننشست.
بعداً دیدم یاور مشیرفر عزیز (لینک شناسنامهی یاور عزیز در متمم) در ادامهی صحبتهای من و وحید، نکاتی را نوشت و در مجموع احساس کردم، بد نیست بحث کتاب بیشعوری خاویر کرمنت، به صورت مستقل مطرح شود. با این کار، هم این بحث قربانی نمیشود و هم بحث مهم گوسفندنگری از محور اصلی خود خارج نمیشود.
فقط خواهش من این است که اگر حرفهای من یا یاور یا هر دوست دیگری، کمی حس منفی نسبت به کتاب در خود دارد، لطفاً شما ملاحظه نکنید و نظرات مثبت خودتان را هم بنویسید. لااقل برای خود من، در این زمینه بسیار آموزنده و مهم است. چون هر چه میکنم نمیتوانم در مورد کتاب بیشعوری و کتابهایی از این دست، به قضاوت قطعی برسم (امیدوارم روبوتهای آدمنما، با دیدن کلمهی قضاوت، سریع ننویسند که اصلاً چرا باید به قضاوت برسیم؟ ما آدم هستیم. قضاوت جزو مکانیزمهای اجتناب ناپذیری انسانی است. آنچه ترسناک و مخرب است پیش داوری است).
———————————-
صحبت وحید عزیز:
آقای شعبانعلی عزیز، می توانم نظرتان را در مورد غلبه “فرهنگ بیشعوری” بر جامعه مان با استناد به کتاب دکتر خاویر کرمنت که گویا خواسته و ناخواسته(تاکیدم بر این کلمه بیشتر است) غالب افراد جامعه (نه همه) را درگیر خود می کند، بپرسم؟
صحبت من:
وحید عزیز.
با وجودی که معمولاً گاه و بیگاه به بهانههای مختلف، راجع به کتابهای مختلف حرف میزنم، تا امروز که شما دستور دادید، در مورد کتاب بیشعوری یا همان A**holism چیزی ننوشتم.
راستش را بخواهی، دلیل اصلیاش این بوده است که دلم با این کتاب خیلی همراه نبوده.
نمیدانم چرا. کتاب را خواندهام. اما حالم را بهتر نکرد.
شاید به دلیل اینکه آن را به سلسله کتابهای Self-Criticism یا خودانتقادی نزدیک میبینم. کتابی که شاید شناخته شدهترین نوع آن، در فرهنگ ما فارسی زبانان ایرانی، کتاب “جامعه شناسی خودمانی” باشد.
خواندن مطالبی از این دست، به صورت موقت حال خوشی را در ما ایجاد میکند، اما معمولاً تغییر خاصی ایجاد نمیکند و صرفاً نام جدیدی برای یک الگوی رفتاری قدیمی خلق میکند.
اگر چه نام گذاری جدید، گاهی باعث میشود که دوباره یک مسئله را مورد توجه قرار دهیم، اما معمولاً تاثیر آن بسیار کوتاه مدت و موقت است.
برای اینکه فراموش نکنم که خودم هم گرفتار این مسئله هستم، شاید بهتر است اشاره کنم که متن بالماسکهی ایرانی من، که این روزها به عنوان قسمتی از کتاب “سگ و سنگ” نوشتهی محمدرضا شعبانعلی (!) در شبکههای اجتماعی میگردد، چنین متنی است.
شاید با نوشتنش حس خوبی برای من ایجاد شده باشد و با خواندنش، خواننده احساس لذت کند (که احتمالاً کرده که چند صد هزار بار فوروارد شده و ظاهراً امروز، بعد از متن ساعت شنی و دلبستگی و وابستگی، وایرالترین نوشتهی من است) اما در نهایت، میبینیم که اثر خاصی ندارد و صرفاً تخدیر لحظهای ایجاد میکند.
(نقطهی مقابل این نوشته، شاید در نوشتههای خودم، “چرا دکترا نمیخوانم” باشد، چون کسی که آن را نوشته، یک عاشق علم و مطالعه و یادگیری است که فرصت دکترا خواندن، برایش بسیار ساده و بدیهی و در دسترس بوده، اما چنین انتخابی را انجام نداده و قاعدتاً نوشتهاش، میتواند بیشتر و بهتر، جدی گرفته شود).
صحبتهای یاور مشیرفر عزیز:
جناب شعبانعلی گرامی.
البته این نوشته با متن اصلی در یک راستا نیست، مطلب دوستمان در مورد “بیشعوری” و پاسخ شما را خواندم و دوست داشتم چند سطری هم من در این مورد بنویسم. شاید زمانی دیگر، زمانی که دانشم در مورد ظرفیت کریستالی تر شد، جایی چند صفحه ای هم در موردش بنویسم.
مطالعه کتاب هایی نظیر بی شعوری یا عقب ماندگی ایرانیان، یک بخش مهم از دروس متمم را به یاد من می آورد!
کریس آرگریس و توانایی مهم انجام کارهای بی خاصیت!
یادمان می آید که چقدر عقبیم و چقدر مشکل داریم، اما جالب ترین قسمتش به عنوان کسی که شاید بتوانم ادعا کنم سال هاست در حال ارتقای دانش در زمینه “عقب ماندگی” هستم، میدانید چیست؟
بخش های آخر این کتاب ها، نه تنها هیچ راه حل واقع گرایانه ای ندارند، بلکه از راهکارهای به شدت ایده آلیستی هم دور می افتند. به قولی مشکل را خوب مطرح می کنند، اما قاعدتا حتی اشاره بسیار اندکی هم به راه حل نمی کنند.
برای مثال “قاضی مرادی” در کتاب “در پیرامون خودمداری ایرانیان” مسایل و مشکلات عمده و کلان جامعه را بسیار ریزتر و جزیی تر بررسی می کند، مثال های خوبی می آورد؛ ولی در نهایت راه حل را “جامعه مدنی” می داند. دو کلمه ای که می توانند برای خودشان یک “کرسی دانشگاهی” باشند و تا حد پژوهش های بسیار عمیق حتی در سطح تحصیلات تکمیلی مورد بحث قرار گیرند.
جامعه مدنی با چه پیش زمینه ای و در کدام سیستم و این که آیا این جامعه مدنی مورد اشاره نویسنده، میتواند بخشی از سیستم امروزی تفکری و سیاسی-اجتماعی باشد یا این که خودش باید مستقلا به عنوان یک سیستم نو مطرح شود؟ اگر آری، هزینه های ایجاد این سیستم نو در چیست؟ این هزینه ها تماما سیاسی اند (سریع القلم) یا این که سیاسی-اجتماعی (قاضی مرادی) و یا این که فرهنگی اند و عمیقا نیازمند جراحی روح ایرانی اند؟ (سریع القلم) یا شاید تاریخی اند (طباطبایی، زیباکلام و …) یا معلول توهم توطئه و حوادثی اند که ما عمدتا هیچ دخالتی در آن ها نمیتوانیم داشته باشیم؟ یا شاید فقط اقتصادی اند و با تعریف دوباره GOP، شاخص رفاه و شاخص آزادی به ازای هر فرد، رفع و رجوع می شوند؟
یا صرفا فلسفی اند و با آرایش کلامی نو مشکلشان حل می شود و همانطوری که “رقص” تنها در مفهوم “حرکات موزون” قابلیت پذیرش و مقبولیت می یابد، در آرایش کلامی و زبانی نو، تمامی مشکلاتشان از بین میرود و مدنیت مورد انتظار را برایمان فراهم می آورند؟ تازه این جامعه مدنی خودش از چه دیدگاهی و به نفع کدام طیف (صرف نظر از شعارهای توخالی و عوام فریبانه و شوآف های سیاسی) باید ایجاد گردد؟
میبینید؟ خود کتاب بیشعوری تنها یک معیار به دست می دهد: انسان ها دو دسته اند، یا به بیشعوری خود معترفند یا این که بی شعوری خود را انکار می کنند. در حالت اول خودشان میدانند بیشعورند و در حالت دوم نمیدانند بیشعورند. در هر دو حالت همه انسان ها، به جز نویسنده یا شخصی که در حال بررسی است، “بیشعور” هستند. خود نویسنده ارجح ترین شخص برای بررسی بیشعوری است، زیرا خودش زمانی بیشعور بوده و اکنون درمان شده است و بنابراین حق دارد اتهام بیشعوری را به همگان وارد کند و صد البته نتیجه بگیرد که همه انسان های روی زمین بیشعورند، احتمالا غیر از خود ایشان.
از سوی دیگر این سیستم بررسی همانند قضاوت زندانبانان یا کادر پزشکی دارالمجانین است: همه زندانیان این زندان “بی گناه” هستند یا هیچ کسی در این دارالمجانین “دیوانه” نیست. اساسا چون تلقی هر زندانی از بیگناهی خودش، یا اعتقاد هر مجنون به سلامت عقلی خودش، نخستین نشانه از گناهکار بودن یا دیوانه بودن تلقی می شود، به همین منوال به سادگی میتوان همه انسان هایی را که معتقدند “بیشعور” نیستند، بالمره بیشعور دانست و به سادگی ساده ترین مثال ها از ناهنجاری های رفتاری (که ریشه ای بسیار عمیق تر و سیستمی تر دارند) نشان از بیشعوری دانست و بدین سان با ساده ترین ابزار در دسترس (به شرطی که اتهام زننده خودمان باشیم) به ریش دیگران خندید و خود را تنها انسانی دانست که قابلیت مطرح کردن این بیماری ناشناخته و عجیب بشریت را داشته است.
از طرف دیگر، چنین طرز تفکری، همانند بحث عقب ماندگی عمدتا مکانیکی است. نخست این که عقب ماندگی خودش یک سیستم بسیار پیچیده از علت و معلول های گوناگون و درهم پیچیده است. عقب ماندگی معلول تعامل هزاران ساله حکومت ها با مردم، بازخورد اجتماعی آن برخوردها، بازخورد سیاسی آن رفتار اجتماعی، تأثیر آن در هنر و ادبیات و تأثیر آن هنر و ادبیات بر تربیت نسل های آینده، نگاه جامعه به تکنولوژی، نگاه تکنولوژیک به تربیت هنری و ادبی، تأثیر تکنولوژی بر رفتار حاکمان، بازخورد تأثیر تکنولوژیک رفتار حاکمان بر جامعه اجتماعی، بازخورد تأثیر رفتار تکنولوژیک جامعه بر حاکمان و هزار عامل دیگر است که مجموع این عوامل یک کشور را “عقب مانده” و کشور دیگر را “پیشرفته” می دانیم. همه این تأثیرات هزاران سال برای جاافتادن زمان می برند و هزاران سال دیگر هم زمان نیاز دارند تا تأثیرشان بسیار بسیار اندک، کاهش یابد.
قصدم البته کمرنگ کردن این بررسی ها نیست، بلکه نشان دادن پیچیدگی های خاص این بررسی هاست و صدالبته پیچیده تر کردن داستان هم کمکی به حلش نمی کند، اما عقب ماندگی یک ساختار کاملا پیچیده است.
باز هم از این مفهوم بیشتر خواهم نوشت.
توضیح اینکه: بخشی از صحبتهای خودم و وحید را که دربارهی موضوع دیگری بود، حذف کردم که گفتگوی اینجا از محور اصلیاش منحرف نشود.
[مطلب مرتبط: پاراگرافهای زیبا و ارزشمند انتخاب شده از کتابهای دنیا ]
[ مطلب مرتبط: کتاب انسان خردمند ]
[ مطلب مرتبط: معرفی کتابهای مدیریتی ]
[ مطلب مرتبط: معرفی کتابهای روانشناسی ]
[ مطلب مرتبط: کتاب کانکتوگرافی (جغرافیای جدید جهان) ]
آخرین دیدگاه