سلام امسال راجع به موضوع آموزش و ياد گرفتن واقعي هم صحبت كنيد. جمع كثيري از جووناي هم سن و سال خودمو ميبينم ۲۹…۳۰ كه هنوز آموزش و دانش رو با عوالم مدرسه و دانشگاه يكي ميدونن. من ياد دادن رو دوست داشتم و هم در بدنه ي آموزش و پرورش بودم هم آموزش عالي اما راستش (مثل خيلي از هم سن و سالام و هم جنس هام)از جامعه و تجربه درس گرفتم كه تلخ و زمان بر و پر خطاست!!! هوفففف امان از دل پر
فقط دشمن ها هستند که همیشه حرف هم را بی هیچ کم وکاستی می فهمند اغلب هم لبخندی چاشنی گفت وگویشان است. دوستی همیشه با سوءتفاهم همراه است،عشق خیلی بیشتر! حسین سنا پور در کتاب نیمه غایب این رو نوشته
من هم ایمان دارم در دوستی ها وعشق همیشه حرفهایی هست که باعث سوءتفاهم میشوند. کاش حرفی نبود از این جنس یا اگر بوده وهست ،با تمام روح وجان خود باور داشته باشیم که حقیقت آن چیزی نیست ،که ما تعبیر میکنیم.
به نظرم چیزایی که با تمام روح و جان قبول داریم واقعیته در مورد حقیقت دلایلی هستن که به نظر منطقی میرسن و منجر به متقاعد کردن ما میشه ولی خیلی وقتا شک و تردیدامون پشت تعصباتمون پنهان میمونه
ایمان،پیش از تجربه حقیقت را درک می کند. مسلما بیان زیبایت از حقیقت سرچشمه از ایمانت می باشد. ومن که اکثر اوقات از شنیدن حقیقت یا فکر کردن به آن تلخ می شوم از نداشتن ایمان است و تجربه ناچیز…..
دو چیز در مورد حقیقت وجود دارد : ۱- حقیقت در درک و فهم هر کسی نمی گنجد. ۲- بعضی افراد حقیقت را به صلاح خود نمی دانند از این رو آن را گونه ای دیگر نشان می دهند.
آقای شعبانعلی سال خوبی داشته باشید معمولا چیزی که با روح وجان باور دارم ندای درونیمونه . حقیقتی مطلقی هم اگه وجود داشته باشه خیلی تنهاست چون هزاران دلیل و سد جلوشه.
من دقیقا اینطوری فکر میکنم ابولفضل هر انسانی یه سطح از آگاهی داره و اون سطح از آگاهی اون رو سوق میده به سمت یک جور حقیقت منحصر بفرد…مثل هویت و بودن هر انسانی که منحصربفرده…البته خب این نظر الانمه نمیدونم چند ساله دیگه باز هم نظرم همینه یا نه…و خب لازمه بگم این نظر الانم هم از همون تفکر حقیقت ثابت و مطلق تغییر پیدا کرد و به این رسیده 🙂
من فكر ميكنم حقيقت،حقيقته و براي هركدام از انسانها در طول زندگي بخشي از حقيقت روشن ميشهاما مثل خيلي از كارهاي ديگرشون چون به شك و ترديد ميافتند و به دنبال چيزي بالاتر يا بهتر هستند ،دريافت حقيقتشون با يقين نيست و نميتونند محكم و قاطع درباره اش حرف بزنند و بدتر از اون پذيراي حقيقت دريافت شده از ديگران ،حتي به رايگان، نيستند. چون به دريافته هاي خودشون شك دارند ،بي اعتماد براي ديگري هم هستند. براي درك حقيقت بايد ديدگاهي انسان محور و جهان شمول داشت. شناخت انسانهاي بيشتر و ديد وسيع و عميق تر براي دست يافتن به حقيقت كمك بزرگي ميكنه و صد البته بيشتر شنيدن صداي دل و اعتماد به دل.بعضي حقايق روشن ميشه حتي در سكوت اما مشكل ما زميني ها عدم اعتماد به دل و دريافته هاي خودمونه.
سلام
امسال راجع به موضوع آموزش و ياد گرفتن واقعي هم صحبت كنيد.
جمع كثيري از جووناي هم سن و سال خودمو ميبينم ۲۹…۳۰ كه هنوز آموزش و دانش رو با عوالم مدرسه و دانشگاه يكي ميدونن. من ياد دادن رو دوست داشتم و هم در بدنه ي آموزش و پرورش بودم هم آموزش عالي اما راستش (مثل خيلي از هم سن و سالام و هم جنس هام)از جامعه و تجربه درس گرفتم كه تلخ و زمان بر و پر خطاست!!! هوفففف امان از دل پر
فيلم پانداي كنگفوكار رو ديدين ؟! يه چيزي به اسم لوح اژدها كه هر كس به دست ميورد به قدرت مطلق ميرسيد…… بعد كلي داستان ……توش هيچي نبود….هيچي :دي
فقط دشمن ها هستند که همیشه حرف هم را بی هیچ کم وکاستی می فهمند
اغلب هم لبخندی چاشنی گفت وگویشان است.
دوستی همیشه با سوءتفاهم همراه است،عشق خیلی بیشتر!
حسین سنا پور در کتاب نیمه غایب این رو نوشته
من هم ایمان دارم
در دوستی ها وعشق همیشه حرفهایی هست که باعث سوءتفاهم میشوند.
کاش حرفی نبود از این جنس
یا اگر بوده وهست ،با تمام روح وجان خود باور داشته باشیم که حقیقت آن چیزی نیست ،که ما تعبیر میکنیم.
به نظرم چیزایی که با تمام روح و جان قبول داریم واقعیته در مورد حقیقت دلایلی هستن که به نظر منطقی میرسن و منجر به متقاعد کردن ما میشه ولی خیلی وقتا شک و تردیدامون پشت تعصباتمون پنهان میمونه
ایمان،پیش از تجربه حقیقت را درک می کند.
مسلما بیان زیبایت از حقیقت سرچشمه از ایمانت می باشد.
ومن که اکثر اوقات از شنیدن حقیقت یا فکر کردن به آن تلخ می شوم از نداشتن ایمان است و تجربه ناچیز…..
دو چیز در مورد حقیقت وجود دارد :
۱- حقیقت در درک و فهم هر کسی نمی گنجد.
۲- بعضی افراد حقیقت را به صلاح خود نمی دانند از این رو آن را گونه ای دیگر نشان می دهند.
در نگاه ما حقیقت آنچه هست که باور داریم اما واقعیت الزاماً با حقایق وجودی (چه مادی و چه معنوی) همخوانی ندارد…
سلام
آقای شعبانعلی سال خوبی داشته باشید
معمولا چیزی که با روح وجان باور دارم ندای درونیمونه .
حقیقتی مطلقی هم اگه وجود داشته باشه خیلی تنهاست چون هزاران دلیل و سد جلوشه.
دقیقا
چیزی که با تمام روح و جان خود باور داریم الزاما حقیقت نیست بلکه باور ماست 🙂
و حقیقت برای هرکس به شکلی نمود پیدا میکند در خور آن شخص
ببخشید پگاه خانم حقیقت مگه یه چیز ثابت نیست اگه اینطور باشه هرکس واسه خودش یه حقیقت داره
من دقیقا اینطوری فکر میکنم ابولفضل هر انسانی یه سطح از آگاهی داره و اون سطح از آگاهی اون رو سوق میده به سمت یک جور حقیقت منحصر بفرد…مثل هویت و بودن هر انسانی که منحصربفرده…البته خب این نظر الانمه نمیدونم چند ساله دیگه باز هم نظرم همینه یا نه…و خب لازمه بگم این نظر الانم هم از همون تفکر حقیقت ثابت و مطلق تغییر پیدا کرد و به این رسیده 🙂
من فكر ميكنم حقيقت،حقيقته و براي هركدام از انسانها در طول زندگي بخشي از حقيقت روشن ميشهاما مثل خيلي از كارهاي ديگرشون چون به شك و ترديد ميافتند و به دنبال چيزي بالاتر يا بهتر هستند ،دريافت حقيقتشون با يقين نيست و نميتونند محكم و قاطع درباره اش حرف بزنند و بدتر از اون پذيراي حقيقت دريافت شده از ديگران ،حتي به رايگان، نيستند. چون به دريافته هاي خودشون شك دارند ،بي اعتماد براي ديگري هم هستند. براي درك حقيقت بايد ديدگاهي انسان محور و جهان شمول داشت. شناخت انسانهاي بيشتر و ديد وسيع و عميق تر براي دست يافتن به حقيقت كمك بزرگي ميكنه و صد البته بيشتر شنيدن صداي دل و اعتماد به دل.بعضي حقايق روشن ميشه حتي در سكوت اما مشكل ما زميني ها عدم اعتماد به دل و دريافته هاي خودمونه.