پنج قسمت قبلی این بحث:
- درباره روش کتابخوانی (ما کتاب نمیخوانیم)
- نکاتی در مورد کتاب و کتابخوانی (روایتی از نکاتی که دوستان عزیزم مطرح کردند)
- لااقل در مدرسه بمان و بدُزد (چه شد که به هر شکلی از کتابخوانی راضی شدیم)
- به جای کتاب خواندن چه کاری انجام میدهید؟
- یادداشت برداری من از حرفهای دوستانم در مورد کتاب
مقدمه
گزارهی اول: ما کتاب میخوانیم.
گزارهی دوم: ما کتاب نمیخوانیم.
گزارهی سوم: ما باید بیشتر کتاب بخوانیم.
گزارهی چهارم: ما همین الان هم کم نمیخوانیم.
گزارهی پنجم: کتاب گران است.
گزارهی ششم: کتاب به نسبت بسیاری از هزینههای دیگر ارزان است.
گزارهی هفتم: طبیعی نیست که مردم ما کم کتاب میخوانند.
گزارهی هشتم: اصلاً چرا باید انتظار داشته باشیم که زیاد کتاب خوانده شود؟
گزارهی نهم: حالا که مردم به سمت کتاب نمیروند باید کتاب را به نزد مردم آورد! (مقاله مربوط به اینجاست و علامت تعجب را بنده در نهایت صحت و سلامت عقلی و با علم به مسئولیت سنگین استفاده از این علامت به کار بردهام).
گزارهی دهم: مردم اگر تصمیم نگرفته باشند کتاب بخوانند، با هیچ چیز، چه با کیوسک کتاب، چه با مسابقه کتابخوانی، چه با کتاب رایگان، چه با فرو کردن قرص کتاب در حلقشان، کتاب نخواهند خواند.
گزارهی یازدهم: کتاب خواندن، عادتی است که باید بماند و باید تبلیغ و ترویج شود. تب تکنولوژی و شبکه های اجتماعی و ابزارهای دیجیتال، زودگذر هستند و میروند و آنچه میماند و باید بماند، شوق مطالعه و کتاب است.
گزارهی دوازدهم: کتابخوانی، هرگز هدف نبوده است. کتابخوانی یک ابزار بوده. گذر زمان، ابزارها را تغییر میدهد. کالسکهها هم زمانی ابزار حمل و نقل بودهاند. امروز خودروها جای آنها را گرفتهاند و فردا خودرانها. اصالت با حمل و نقل است و نه با کالسکه. ماموریت را نباید با ابزار اشتباه گرفت.
اصل بحث
در یکی از نوشتههای پیشین، ماجرای در مدرسه بمان و بدزد را تعریف کردم.
مهم نیست شاخصهای مطالعه را چگونه تعریف میکنیم.
حتی مهم نیست که رونق و رکود صنعت چاپ کتاب را چگونه میسنجیم.
یا اصلاً آیا مطالعه را با کتابخوانی همارز میگیریم یا نه.
مهم نیست از گزارههای بالا، کدام را قبول داریم و کدام را قبول نداریم.
اما به نظر من چنین میآید که حسی عمومی در ما وجود دارد که کتاب کم خوانده میشود و مطالعه کم است.
اگر هم چنین حسی نداشته باشیم، چون بیشتر خواندن – ظاهراً بر خلاف بیشتر خوردن یا بیشتر خرج کردن – رفتاری منفی محسوب نمیشود، فعلاً اولویت بسیاری از ما تشویق به خواندن است و چگونه خواندن و چه خواندن را چندان مورد بحث قرار نمیدهیم.
نتیجه هم این شده که واژهها بینمان مشترک است، اما مفاهیم متفاوتی را از آنها اراده میکنیم.
به همین علت است که در نوشتههای پیشین، توضیح دادم که بهتر است اول، واژههایمان را یکی کنیم. به هیچ وجه منظورم این نیست که واژههای یکی درست است واژههای دیگری نادرست. یا تعریف تو، بهتر از من است و تعریف دیگری، برتر از تعریفِ من.
اما تا مشخص نشود که چه در ذهن داریم، گفتگو و تبادل نظر به معنای واقعی کلمه شکل نمیگیرد.
بعضی دوستان عزیزم، به من گفتند که کاش برای سوالهایی که مطرح کردی، جواب خودت را هم مینوشتی.
من هم قبول دارم که پرسیدن سوالهای متعدد و سکوت کردن و شنیدن پاسخ دیگران، بدون اینکه دیدگاه خود را هم بر فهرست آنها بیفزاییم، چندان مودبانه نیست.
آنچه در این نوشته و چند نوشتهی آینده در مورد کتاب و کتابخوانی مینویسم، دیدگاه من است. با همان اما و اگرهایی که گفتم. یعنی حتی در جاهایی که ممکن است با دیدگاه دوستان دیگرم متفاوت باشد، معتقد به برتری آن نیستم. صرفاً گزارشی از زندگی خودم و نگاهم به جهان کتابهاست که سالهاست به نوعی خود را مقیم آن میدانم.
خواندن یا کتابخوانی
وقتی از خواندن حرف میزنم، خواندن هر چیزی که در قالب کلمه درآمده است را شامل میشود؛ چه خواندن کتاب؛ چه خواندن پیامهای نرمافزارهای پیامرسان؛ و چه خواندن حرفها و مطالب و قصهها در شبکه های اجتماعی.
اما وقتی از کتابخوانی حرف میزنم، قاعدتاً منظورم خواندن آن چیزی است که در قالب کاغذ، بر تن مردهی درختان و در میان دو جلد ضخیم گنجانده شده و در اختیار ما قرار میگیرد.
من کتابخوانی را به معنای خواندن محتوای صحافی شده به کار میبرم و چیزی که صحافی نشده، عملاً از جنس خواندن است و نه کتابخوانی.
حالا سوالهایی که تا این لحظه مطرح شد را میتوانم دقیقتر، با واژههایی که معنای مشترک برای من و شما دارد بررسی کنم.
بعید میدانم کسی – از بین دوستان عزیز من که خوانندهی این نوشتههاست – با اصلِ ماجرای خواندن مخالفتی جدی داشته باشد. یا اگر هم چنین دغدغهای هست، در حال حاضر موضوع بحث ما نیست.
آنچه اختلاف دیدگاهها را برانگیخته است ماجرای کتاب و کتابخوانی است و نه ذات مطالعه.
اگر ما با هم صحبت میکنیم و میکوشیم پاسخی به این سوالها بیابیم، به این علت است که نمیدانیم آیا کتابخوانی، یک هدف است یا یک ابزار.
نمیتوانیم به صورت مطمئن بگوییم که آیا خواندن نسخه دیجیتال یک کتاب را باید کتابخوانی (به همان معنای محتوای صحافی شده) همارز دانست یا خیر.
دوست داریم بدانیم که آیا انسان آینده در دهههای پیش رو، جایی برای محتوای صحافی شده در نظر خواهد گرفت یا خیر.
دوست داریم بدانیم که اگر شکلهای دیگر خواندن میتوانند جایگزین کتابخوانی شوند، آیا این شامل همهی انواع کتابهاست؟ یا برخی از آنها را شامل میشود.
و البته طبیعتاً انبوهی سوال دیگر هم باقی میماند. از جمله اینکه آیا روش خواندن در بستر دیجیتال، باید بر پایهی روش کتابخوانی بنا شود یا نیازمند روشی دیگر است؟
انسان، زمانی که خودرو را ساخت، چون اسبها در جلوی کالسکه بودند، موتور را هم در جلوی خودرو گذاشت. بعدها دیدیم که گزینههای دیگری هم ممکن بودهاند که نقاط قوت و ضعف خود را دارند. اما مهم این است که هر ابزار جدیدی میراثخوار سنتِ استفاده از ابزارهای گذشته است و مهم است که این میراث را آگاهانه مورد استفاده قرار دهیم.
بگذارید یک مثال بزنم تا حرفم کمی شفافتر شود.
دنیای دیجیتال، قابلیت هایپرلینک را در اختیار ما قرار داد تا چیزی از جنس اَبَرمتن (Hypertext) داشته باشیم. اگر چه امروز کسانی که Http را تایپ میکنند، به ندرت به این مسئله فکر میکنند که نخستین حرف این کلمه یعنی H، اشاره به این تحول بزرگ دارد.
حالا سوال این است: کتاب خواندن، تا حد زیادی یک فرایند خطی بوده است. از ابتدا به انتها. حالا اَبَرمتن توانایی مطالعهی غیرخطی را به ما میدهد.
آیا ما باید همچنان بکوشیم مطالعه را به روش خطی انجام دهیم؟ یا بهتر است از این فرصت جدید، یعنی مطالعهی غیرخطی استفاده کنیم؟
ممکن است اصرار بر مطالعهی خطی، شبیه ذهنیت آنهایی باشد که موتور را در جلوی خودرو قرار دادند.
از سوی دیگر، ممکن هم هست مطالعهی غیرخطی، واقعاً چیز دیگری باشد و ما بیآنکه بفهمیم، توانایی کتابخوانی را از دست داده باشیم و آنها که برای انقراض یوزپلنگ ایرانی، عکس پروفایل خود را تغییر میدهند و ناله میکنند، بی آنکه متوجه شده باشند انقراض یک سبک یادگیری را نبینند و نگرانش نشوند.
ممکن است در نگاه اول بر اساس شناختی که از من دارید، دربارهی هر یک از این موارد، پاسخم را حدس بزنید.
اما فکر میکنم در این نوشته و چند نوشتهی آتی، خواهید دید که نگاه من، در این زمینه نه چندان مدرن و نوگرایانه محسوب میشود و نه آنچنان محافظهکار.
به اندازهی فهم خودم و همنشینی و همکلامی که با کتابها و نویسندگان داشتهام، کوشیدهام پاسخی برای این سوالها، صرفاً برای خودم پیدا کنم و آنها را اینجا مینویسم تا شاید برای خواننده هم انگیزهای شود تا پاسخ مناسب خودش را بیابد و به کار گیرد.
قدم اول: فعلاً هر کتابی را کتاب بدانیم
فرض من بر این است که دوستان عزیزم که این نوشته را میخوانند، از مرحلهی “مهم نیست چه بخوانی، فقط کتاب بخوان” عبور کردهاند.
آنها وارد جهان کتاب شدهاند” برخی تازهوارد و برخی قدیمی.
اگر بحثی هست در مورد الگوی گردشگری و کاوش جهان کتابهاست.
همانطور که کشورهای مختلفی در اطراف ما وجود دارند و منظومههای متفاوتی در کهکشان ما هستند و نقطههای دورافتادهی کشفنشده و ستارهها و کهکشانهای شکلنگرفتهای هم در جهان وجود دارند، میتوانیم برای جهان کتابها هم چنین فضایی را در نظر بگیریم و با چنین استعارهای جلو برویم.
برای شروع دلم میخواهد هر نوع محتوای صحافی شدهای را کتاب بمانم تا در آینده به تدریج، جهان هر کدام را بشناسیم و کشف کنیم. فعلاً برای من کتاب کنکور با کتاب فلسفه تفاوتی ندارد و بین شوپنهاور و قلمچی و نیز بین دو عنوانِ مراحل تکامل آگاهی انسان و چگونه در سه روز ثروتمند شویم تفاوتی قائل نمیشوم.
اینها همه شهرها و کشورها و منظومهها و کهکشانهای جهان کتابند. هر یک، ساکنان خود و اکوسیستم خود را دارند و به هر حال کتاب محسوب میشوند.
این را از این جهت میگویم که وقتی در مورد مطالعهی دیجیتال یا در مورد سنجش میزان مطالعه یا کتاب و کنابخوانی حرف میزنیم، اگر حواسمان نباشد ممکن است حکمهایی صادر کنیم که در بخشهایی از جهان کتاب صادق باشند و در بخشی دیگر، معنا نداشته باشند.
من در بخشهای بعدی این سلسله نوشته میکوشم به اندازهای که میفهمم و حس میکنم، در مورد کتاب خواندن و کتاب خریدن و کتاب نوشتن و انتخاب کتاب و جایگزینهای کتابخوانی و استفاده از ابزارهای دیجیتال برای خواندن، بنویسم.
برای چندمین بار هم بر شخصی بودن دیدگاههایی که مطرح کردهام و خواهم کرد تاکید میکنم.
جدا از بحث:
چه کتابخونه ای!
ادم حالش خوب میشه نگاه میکنه به عناوین
احسان جان.
اگر میخوای عنوانها رو راحتتر ببینی شاید عکس زیر بیشتر کمک کنه. چون Resolution بالاتری داره:
https://goo.gl/YruxwS
البته کلاً کیفیت اصل عکس پایینه. اما قطعاً خوندن عنوانها اینجا راحتتره.
خیلی منتظر و مشتاق این عکس بودم.
نکته ای که برام جالبه این هست که کتاب non fiction لابلای کتابهات نبود یا دست کم من پیدا نکردم. البته با این برنامه فشرده و هدفهای بزرگی که داری، اگه ببینم به جای خوندن یکی از این کتابها، داری مثلا نیل گیمن (که در زنگ تفریح متمم هم اخیراً مطلبی در موردش خوندیم) میخونی، کلی تعجب میکنم.
امیدوارم در این سلسله پستهایی که در مورد کتاب و کتابخوانی شروع کرده ای، جایی نظرت رو در این مورد بخونم.
دیشب که کلی تلاش کردم تا عنوانهارو بخونم:)
اره با این خیلی بهتر میشه عنوانهارو نگاه کرد
ممنون که عکس مناسب تر رو قرار دادی
و یه سوال دیگه برام پیش اومده که البته منتظر میشم تا در بحثهای بعدی جوابشو از لابه لای کلماتت پیدا کنم، و اون اینکه این کتابهایی که در این عکس میبینیم چرا اینجا هستن
وجه اشتراکی دارن و…
محمدرضا اینها همون کتابهاییه که گفتی دوس نداری بذاریشون تو انبار که دم دستت باشن؟
محمدرضای عزیز، وقتی کتاب های صحافی شده رو می خونم به نظرم نمی یاد که مطالعه خطی انجام میدم. خیلی مواقع برای پیدا کردن مفهومی که به نظرم ناآشناست جستجو می کنم، بعضی مواقع یاد نوشته ای می افتم و به کتاب دیگه ای سر می زنم، گاهی به صورت هم زمان دارم یک مفهوم رو از چند کتاب بررسی می کنم و…
به نظر می رسه دنیای دیجیتال غیر خطی مطالعه کردن رو ساده کرده وگرنه برای فهم بهتر، به نظرم بهتره غیر خطی مطالعه کنیم و خطی مطالعه کردن شاید صرفا رو خوانی از کتاب باشه.
پی نوشت: این صرفا برداشت من از غیر خطی مطالعه کردنه و ممکنه نادرست باشه. محمدرضای عزیز، ممنون میشم اگر منظورت رو در این مورد درست متوجه نشدم منو راهنمایی کنی.
هما جان.
در مورد بخشهایی از حرفهات، به علت اینکه در ادامه قصد دارم بیشتر حرف بزنم، ترجیح میدم الان چیزی ننویسم که “روند خطیِ” حرفها و روایتی که در ذهن دارم مختل نشه.
اما در مورد این جمله که گفتی: “وقتی کتاب های صحافی شده رو می خونم به نظرم نمی یاد که مطالعه خطی انجام میدم…”.
آیا این رفتار تو در خواندن دیکشنری (یا به تعبیری واژهنامه)، نمایشنامه، کتاب درسی دانشگاهی، رمان، کتاب علمی آموزشی، کتاب کمکدرسی، شعر، کتابهای تحلیلی، زندگینامهها، کتابهایی که روایت یک رویداد تاریخی هستند، یکسان است؟
حتی بگذار خیلی خاصتر بپرسم: آیا سبک تو در خواندن زندگینامهای که خود فرد نوشته (اتوبیوگرافی) و زندگینامهای که دیگران در مورد او نوشتهاند یکی است؟
بعید میدانم که پاسخ تو مثبت باشد.
من در بخشی از متن نوشته بودم: “اگر حواسمان نباشد ممکن است حکمهایی صادر کنیم که در بخشهایی از جهان کتاب صادق باشند و در بخشی دیگر، معنا نداشته باشند.”
ّهنوز هم بر این باور هستم که باید مشخص کنیم در مورد چه چیزی صحبت میکنیم. در غیر این صورت کمک چندانی به پیشبرد بحث نخواهد شد.
حتی به نظرم تعبیر «دنیای دیجیتال» هم که به کار بردی، باید شفافتر شود.
اگر منظورت ابزاری مثل Kindle است (که قطعاً بخشی از دنیای دیجیتال محسوب میشود) اتفاقاً کیندل (یا نوک یا سایر کتابخوانهای مشابه) بیشتر از کتاب کاغذی برای مطالعهی خطی آماده شدهاند.
اگر در مورد «مطالعه تحت وب» حرف میزنیم ماجرا فرق دارد. شاید در آنجا بتوان گفت که «مطالعهی غیرخطی» سادهتر شده.
همانجا هم اما و اگرهای خودش را دارد. مثلاً خواندن بر روی صفحهی موبایل با خواندن بر روی صفحهی دسکتاپ دو دنیای متفاوت است که بر اساس تحقیقات متعددی که انجام شده رفتارهای متفاوتی هنگام مطالعه با استفاده از آنها مشاهده میشود.
در کل دو تعبیر «کتابهای صحافی شده» و «دنیای دیجیتال» در صحبت تو، لااقل برای من شفاف نیست و دامنهی گستردهای از ابزارها و مفاهیم رو شامل میشه.
به خاطر همین دقیقاً نمیتونم اظهار نظر خاصی بکنم.
امیدوارم نوشتههای بعدی به شفافتر شدن ادبیات من و تو کمک بیشتری بکنه.
محمدرضا.
ممنون که با نوشته هات، به زیباترین شکلِ ممکن، بهمون نشون میدی و بهمون یاد میدی که در مورد هر چیزی، بیشتر و عمیق تر و ظریف تر فکر کنیم. و عمیق تر حرف بزنیم و عمیق تر اظهار نظر کنیم.
این پست – و همین کامنت – برای من درسهای بیشماری برای آموختن داشت.
اینکه وقتی در مورد یک موضوعِ به ظاهر ساده فکر می کنم، همون موضوعِ به نظر ساده، میتونه «یک جهان»، پشتش باشه. «یک جهان» با تمام پیچیدگی هاش.
خوشحالم که با این سلسله نوشته ها، میتونم به جهان شگفت انگیز کتابها سفر کنم و با این سفر، بکوشم تا بسیاری از شهرها و کشورها و منظومه ها و کهکشان های کشف شده و کشف نشده در این جهان بی انتهای کتاب و همچنین ساکنینِ اونها رو بیشتر و بهتر و دقیق تر بشناسم.
و شاید تونستم با این سفر و با این شناخت، دنیای خودم رو هم، قدری بزرگ تر از قبل بکنم.
پی نوشت:
عکس زیبایی که از کتابهات گذاشتی، من رو یاد حرف خودت و اون «بهشت» ای انداخت که:
“درختانی دارد که به جای برگ، از شاخه هایش کتاب روییده و در نهرهایش، جویی از کلمات و جملات روان است.”
محمدرضای عزیز ممنون از پاسخت که بسیار شفاف مسئله رو باز کرد. راستش خواستم راجع به “کتاب های صحافی شده” و “دنیای دیجیتال” منظورم رو بگم، اما دیدم سواد کافی در این مورد ندارم و باید در این باره بیشتر مطالعه کنم.
در ارتباط با مطالعه کتاب همیشه دوست داشتم در ابتدای هر کتاب بنویسن قبل از مطالعه این کتاب باید چه مفاهیمی رو بلد باشیم و بعد خوندن کتاب رو شروع کنیم (یه جوری شبیه درس های متمم) ولی کتاب ها این جوری نیستن و همین مسئله باعث جستجو می شه (حداقل برای من). مسلما همون طور که خودت گفتی سبک خوندن کتاب ها، متفاوته و هر کدوم هم کاربرد خودش رو داره و البته به نظرم به مخاطب کتاب هم بستگی داره. مثلا یکی ممکنه کتاب داستان رو برای لذت از داستان بخونه و یکی دیگه برای تحلیل روانشناسی.
بی صبرانه منتظرم نوشته های دیگه ات در این باره هستم و ممنون از اینکه با باز کردن موضوع باعث شدی درک بهتری از بحث داشته باشم.