در بسیاری از جوامع، وقتی میگویی دانشگاه میروم، بخشی از مسیر شغلیات را گفتهای.
اما اینجا. دانشگاه بخشی از مسیر زندگی است.
اگر چه در دانشگاه درس هم میآموزیم. اما اینجا، کارکرد دانشگاه چیز دیگری است.
در دانشگاه، میآموزیم که دختر و پسر میتوانند کنار هم بنشینند و هیچ اتفاق بدی نیفتد.
در دانشگاه، میآموزیم که دیوارهای شیشهای بسیارند. آزادی را حس ميکنی به شرط آنکه نخواهی از آن استفاده کنی.
در دانشگاه میآموزیم که اعتراض، حق توست اما بهتر است آن را برای روز مبادا ذخیره کنی. روزی که هرگز نخواهد آمد.
در دانشگاه میآموزیم که «رابطه» گاه میتواند همارز یا گرانقدرتر از «دانش» باشد.
در دانشگاه میآموزیم که اگر استاد نخواهد قبولت کند، به تخصصت دلگرم نباش و بدان که حذف اضطراری و کنار نشستن، معقولترین گزینه است.
در دانشگاه میآموزیم همه دانشجوها با هم برابرند و البته برخی برابرتر. این را از بوردهای نصب شده روی دیوارها هم میتوان فهمید.
در کشور من، دانشگاه، قبل از آنکه جایی برای تحصیل باشد جایی برای تمرین زندگی است.
دانشجویان عزیز. روزتان مبارک. تمرین زندگی برایتان شیرین باد…
آخرین دیدگاه