مردم ما وارن بافت را دوست دارند و کتابهای او را با اشتیاق میخرند.
مردم ما بیل گیتس را دوست دارند و مصاحبههایش را با دقت می خوانند.
مردم ما استیو جابز را دوست دارند و برای مرگش، بیشتر از آمریکاییها عزاداری کردند.
ما ثروتمندان کشورهای دیگر را دوست داریم و به آنها احترام میگذاریم. پس عمدهی ما تفکرات «ضد سرمایه» و «ضد سرمایهداری» نداریم.
پس چرا از دیدن ماشینهای گرانقیمت و زیبا در خیابانهای شهر لذت نمیبریم؟
مگر نه اینکه ویژگی زیبایی در این است که حتی وقتی هم متعلق به تو نیست، هنوز می توانی از دیدنش لذت ببری؟
به نظر میرسد ثروتمند شدن در جوامع مختلف، پیامهای مختلفی دارد.
در اقتصادهای سالم و شفاف، ثروتمند شدن به معنای این است که نه تنها فرد، ارزش بیشتری برای جامعهاش خلق کرده، بلکه حتی بیشتر از ثروتی که در اختیار دارد، مالیات پرداخت کرده است. این در حالی است که در اقتصادهای بیمار و غیرشفاف، ثروتمند شدن به معنای این است که تو، نه تنها توانستهای از پرداخت حقوق شهروندان و جامعه فرار کنی، بلکه راههایی پیدا کردهای که ثروت، منابع و منافع جامعه را به سمت جیب خود هدایت کنی.
به عبارت دیگر میتوان گفت ثروتمند شدن در یک اقتصاد سالم، معنایی کاملاً دموکراتیک دارد. هر دلار پولی که به حساب تو میرود، برگهی رأیی است که جامعه به تو، به ارزشآفرینی تو و به محصولات و خدمات تو میدهد. استیو جابز اگر ثروتمند شد با دلارهایی بود که حتی ما ایرانیها به رضایت، به حساب او واریز کردیم. اما در اقتصاد بیمار، کسب سریع ثروت، معنایی جز نابودی ارزشها و دسترسی نابرابر به فرصتها ندارد.
در فضای روشن اقتصادی، ثروتمند شدن نشانهی تعامل بهتر است. اما در فضای تاریک اقتصادی، ثروتمند شدن نشانهی این است که دست در جیب دیگران کردهایم…
ما مردم حسودی نیستیم. ما برای «خلق ثروت» احترام قائلیم. آنچه دلگیرمان میکند «کسب ثروت» است…
آخرین دیدگاه