تاکسی اینترنتی تپسی اخیراً کمپین تبلیغاتی تازهای را آغاز کرده است که پیام آن نشانهی نگرش سیستمی طراحان کمپین به فضای کسب و کار است.
این کمپین همزمان دو پیام را – یکی برای مسافران و دیگری خطاب به رانندگان – ارسال میکند:
- زنده باد رانندگان همهی تاکسیهای اینترنتی چون با هم آلودگی هوا را کاهش دادهایم.
- زنده باد مسافران همهی تاکسیهای اینترنتی چون با هم بیکاری را کاهش دادهایم.
دیدن این دو پیام، حتی اگر مسافر یا رانندهی تاکسیهای اینترنتی نباشید – که البته من هستم – بسیار آرامشبخش و شادیآفرین است.
این کمپین از چند منظر میتواند پیامآور رواج یافتن نگرش جدیدی به تبلیغات محیطی باشد.
نخست اینکه زندهباد برای ما ایرانیانِ امروز مفهوم تازهای است. طی دهههای گذشته ما آموختهایم که مرگ، لعنت و نفرت را برای “هر کسی که از ما و چونما نیست” بخواهیم و آرزو کنیم. ما با ادبیاتی تربیت شدهایم که هویتسازی تصنعی با مفاهیم ما و آنها را به شکلی افراطی و بیمارگونه ترویج کرده است. استفاده از واژهی همه در راستای تضعیف این نگرش، ارزشمند است و توجه را جلب میکند.
همزمان شدن این تبلیغ، با کمپین بختآزمایی اسنپ (چند تا بخر؛ یکی مجانی ببر) که سنتیترین شکل تبلیغ قابل تصور طی قرون اخیر (بعد از انقلاب صنعتی) محسوب میشود، ارزش آن را دوچندان کرده است.
نگاه به دو سوی تعامل، یعنی سمت تقاضا (مسافر) و سمت عرضه (راننده) نیز نکتهی ارزشمند دیگر در طراحی این کمپین است.
چنین کمپینهایی را – با توجه به نقش آنها در ترویج نگرش سیستمی – میتوان فراتر از تبلیغ و در حد بخشی از فعالیتهای مرتبط با مسئولیت اجتماعی یک کسب و کار در نظر گرفت.
سلام به سینا و پیمان اکبرنیا و بقیه دوستان.
اسم این دو نفر رو بردم چون مخاطبم بیشتر خود این دوستان هستند.
من همون موقع که این پست منتشر شد یه درفت رو کاغذ نوشتم که اینجا بنویسم اما واقعا وقت و بیشتر تمرکزش نبود که جمعبندیش کنم. الان تو تعطیلات یادش افتادم.
سرویس کارپولینگ تپسی با تمام پیچیدگیهایی که داشت به مرحله لانچ رسیده، کمپین کاهش آلودگی که پیمان مطرح کرد، یجورایی تیزینگ برای سرویس جدیده “تپسی لاینه” که احتمالا میدونید که اوبر بهش میگه اوبرپول.
جالبه بدونیم که حدودا بیش از هفتاد درصد سفرهای اوبر از همین سرویس رایدشیرینگ استفاده میشه.
اونچه که دغدغه ایجاد میکنه تغییر پارادایم این موضوع هست، خصوصا واسه فرهنگ ما که از طرفی آنتایم نیستیم و از طرفی با اینکه فرهنگ جمعگرایی هستیم ولی خب خیلی باهم راحت نیستیم و اعتماد نداریم و هرچه میگذره بنظرم حال و روزمون بدتر میشه، از اینستا معلومه دیگه!
مورد بعد اینه که واقعا بحث امنیت جدیه، امنیت که الان ازش صحبت هست واقعا در این حد هست که آدم رو یهو یکی نمیاد بکشه (میگم یهو چون بتدریج با گرفتن وقت آدم رسما میکشن عمر آدمو).
الان مواردی بوده که مسافر، راننده رو خفت کرده ازش پول گرفته!
من فکر میکنم چون ما زیرساخت فکری یه سری کارها رو نداریم، احتمالا تغییر پارادایم ابتدا هزینه بالایی خواهد داشت.
مثلا الان موضوع کوچسرفینگ و هیچهایک واسه اینفلئونسرها جدی شده، درحالی که ما سرویسهایی از جنس و با مدل درآمدی ایر بی ان بی نداریم. (البته چندتا از دوستان استارتاپی تو این حوزه راه اندازی کردند)
سوالات پیمان هم تقریبا یه تم جواب داره که توی بهره وری هم به معنی اثربخشی و هم به معنی راندمان نفهته است.
اگر تاکسی آنلاین بیکاری و آلودگی را افزایش هم داده باشه بهره وری رو بیشتر افزایش داده، هر تغییری ساید ایفکتهای خودش رو داره.
واقعیت اینه که هیچ شرکتی آمار درست نمیده، ولی خیلی مهمه که مرز سیستم رو کجا گذاشتی و داریم با چی کراسچک میکنیم.
قاعدتا منظور مقایسه این سرویسها با فضای سنتی یعنی آژانس هستش.
متاسفانه ما از بیکاری فقط تعداد و کمیت به ذهنمون میرسه.
کیفیت فرآیند را باید درنظر گرفت. قرار نیست هزینه کاهش بیکاری با منابع بقیه مردم جبران بشه، مثل زمان معطلی مسافر، سیستم حمل و نقل عمومی پرازدحام با اون همه آلودگی صوتی و اعصاب خوردی.
این حرفم واقعا جای شرح و بسط داره، این چیزی که الان میگم تا حدی سطحیه ولی حرفم اینه که این اقتصاد دستوری فضای اقتصاد رو بشدت از بهینگی دور کرده.
از اعتصاب رانندهها نگم که خیلی مفصله.
جدای منطق قیمتگذاری هوشمند تکنولوژی ETA تپسی که بر اساس نقطه بهینه سود اقتصادی قیمت میده، من هنوز نمیفهمم دقیقا چرا به قراردادی که امضا کردن اعتراض دارن.
من در گذشته نه چندان خیلی دور، خیلی این نگاه محمدرضا که میگفت ماها کار نمیکنیم واسم قابل درک نبود، مثل خیلیای دیگه میگفتم کار کجا بود دلت خوشه!
واقعا الانم بیکاری هست اما انصافا بیشتر برای آدمای با بهرهوری پایین، شرکتهای معتبر و بهرهور و رقابتی واقعا با مشکل کمبود نیروی انسانی خصوصا تو شهرستانها مواجه اند، جالب اینه که تو شهرهایی که بیکاری بیشتره، اتفاقا این مشکل جدیتره.
البته این به این معنی نیست که الان هر کی تو شرکتهای معتبر و رقابتی کار میکنه بهره وری بالایی داره، واقعا به یه اتفاقی ممکنه جای آدما عوض شه.
خلاصه این که بنظر میرسه علت العلل کار جدی و درست درمون نداشتن همین غیربهینه بودنه و علت غیر بهینه بودن همین اقتصاد دستوری و دولتی و اینو اتفاقا خود مردم خواستن از همون زمان آب برق گاز مجانی یا حتی عقبتر بگیر تا به امروز. و در آخر سیاستمدارای پوپولیست از این مطالبه غلط استقبال کردند و دودش به چشم خودمون رفت.
ولی اکثر مردم از کل این قصه و پروسه سهم سیاستمدارا رو میبینند.
در خصوص حرف سینا هم من شخصا concept همپا رو از وقتی اومد دوست داشتم، ولی خب الان کارپولینگ لانچ شه با تپسی و اسنپ رقیب میشه.
تاکسی آنلاینها هم معمولا تو مسافتهای نزدیک میتونن خارج شهر رفت و آمد کنن مثل تهران-کرج یا مازندران و گیلان.
چقدر از این کمپین راضی هستم و خوشحال؛ این می تونه یه برداشتش این باشه که نگاه به مخاطب از جانب کسب و کارها (البته به صورت محدود و معدود) در حال عوض شدن ست.
راستش اینها رو دارم می گم که اشاره کنم به همپا؛ همپا (با کمی اغراق) نسل نوینتری از تاکسی های اینترنتی ست (در یک کلام می توان گفت همسفری؛ البته معادل دقیقتر آن Carpooling است). همپا در حال حاضر به صورت بیرون شهری فعالیت میکنه و این یکی از تفاوت های عمده اش با اسنپ و تپ سیِ. اگر بیشتر از این ادامه بدم، کامنتم جنبه تبلیغاتی پیدا میکنه، که این مسئله نه خوشایند من هست و نه سایرین. البته خودم تصورم این هست که اگر عضو خانواده همپا هم نبودم همچین چیزی مینوشتم.
اینجا فقط قصدم مثال زدن از یک نمونه کمپین دیگه ست که به مخاطب ارزش گذاشته.
از شنبه هفته پیش در مسیر کرج به تهران به همراه تیم مارکتینگ تصمیم گرفتیم نامه هایی را با مضمون کاهش ترافیک توزیع کنیم و اشاره هایی هم به اپلیکیشن همپا کردیم؛ چون هدف غایی ما تو همپا همینه.
توجه شما و سایر دوستان را به متن نامه جلب می کنم:
سلام دوست من ?
میدونم که خیلی خستهای و احتمالاً خیلی وقته که توی ترافیک موندی
احتمالاً دوست داشتی همین الآن چشمات رو ببندی و وقتی باز کردی خودت رو تو مقصدت ببینی. اما آره… هر دومون میدونیم که همچین امکانی نداریم و این ایده حداقل فعلاً در حد یه رویاست.
اما نظرت چیه اگه بهت بگم با کمک همدیگه میتونیم کاری کنیم که مثلاً از چند روز دیگه چند دقیقه کمتر پشت ترافیک معطل بشیم؟ به نظرت راهی وجود داره که این چند دقیقه رو به یک ساعت کمتر برسونیم؟!
میدونی روزانه چقدر بنزین مصرف میکنی؟!
میدونی در ماه چقدر داری پول بنزین میدی؟!
اگر سرت رو بیاری بالا چندتا ماشین تکسرنشین دور و برت میبینی؟ بشمارشون.
البته میدونم… حق داری… مترو که خیلی شلوغه… اتوبوسم که اصلاً حرفشو نزن.
اما حتماً برای خودتم پیش اومده که با همکار، هم دانشگاهی، همسایه یا دوستت هم مسیر شده باشی، ولی خب همیشه از وجودشون مطلع نمیشی.
ما بستری رو آماده کردیم تا هر کسی بتونه صندلیهای خالی ماشینش رو با دیگران به اشتراک بذاره تا دیگه لازم نباشه همه ماشین خودشون رو بیرون بیارن. اینطوری ترافیک کمتر میشه، بنزین کمتری مصرف میشه و هوا هم کمتر آلوده میشه. تازه هزینههای رفت و آمد هر دوطرف خیلی کمتر میشه و چون تنها سفر نمیکنیم زمان هم زودتر میگذره و کمتر خسته میشیم ?
به این روش حمل و نقل که توی دنیا خیلی رایجه میگن کارپولینگ یا هممسیری. ما تو مدت کوتاهی که مسیر تهران-کرج رو راهاندازی کردیم، با استقبال زیادی مواجه شدیم و افراد زیادی چه در نقش مسافر و چه راننده به جامعه همپا پیوستند. ما بر این باوریم که بااستفاده هرروزه و افزایش تعداد افراد این جامعه با کمک هم یک مشکل بزرگ رو حل کردیم.
اگه دوست داشتی امتحانش کنی، اپلیکیشن همپا رو از اینجاها میتونی دانلود کنی ?
برای اندروید از کافه بازار و گوگل پلی
برای آیفون از سیب اپ
سینا جان.
جواب دادن با تأخیر من رو ببخش.
گذاشته بودم یه بار که سایت و اپلیکیشنتون رو کامل دیدم کامنت بذارم.
راستی دیدم توی کامنتت – احتمالاً به خاطر ملاحظهکاری و نتیکت – کافه بازار و سیب اپ و گوگل پلی رو لینک نکرده بودی به صفحهی اپلیکیشن. بدون اجازهات کامنتت رو ادیت کردم اونها رو لینک کردم.
هم در مورد تو و هم دربارهی بقیهی بچهها، برای من هیچ چیزی خوشحالکنندهتر از این نیست که به هر بهانهای از کسب و کارتون بنویسید که من و بقیه که میخونیم، هم آشنا بشیم و هم یاد بگیریم.
خیلی خوشحال شدم که کارپولینگ بالاخره توی فرهنگ ما هم داره جا میفته.
البته شاید یه کوچولو سختتر از بعضی کشورهای دیگه باشه. چون کارپولینگ به شکل سنتیش (با کاغذ چسبوندن به تابلوی ایستگاههای قطار و اتوبوس) ده پونزده سال پیش هم حداقل توی خیلی کشورهای اروپایی که من میشناسم رایج بود. بنابراین، برای اونها تکنولوژی صرفاً یه زیرساخت سادهتر و بهتر آورد برای انجام کاری که قبلاً هم رواج داشت.
ولی ما باید هم اصل ماجرا رو یاد بگیریم و هم به استفاده از سرویسهای کارپولینگ مثل همپا عادت کنیم.
نمیدونم اون Customer-base پایه برای کسب و کار شما حدوداً چند نفره. اما این رو میدانم که از یه نقطه به بعد، همه چیز با قبل فرق میکنه و یه نقطهی عطف جدی به وجود میاد. امیدوارم تا اون موقع با انرژی و حوصله ادامه بدید و همهمون، هم فراگیرتر شدن فرهنگ کارپولینگ و هم فراگیرتر شدن سرویس همپا رو ببینیم.
سلام محمدرضای عزیز و دوستداشتنی
اتفاقاً من هم اولین بار که این تبلیغ را دیدم، برایم جالب بود. اولین حسم این بود که در مورد دست کردن در جیبم (یکی بخر، دوتا ببر)، حرفی نزده است و فارغ از درست بودن ادعایش، به دستاوردهای کسبوکارش اشاره میکند. مشابه این سبک تبلیغ را در جایی دیگر دیدم که نوشته بود: «خواستن، توانستن شد». این هم به نظرم جالب آمد که اشاره به دستاوردها و سهیم کردن مخاطب در چرخهی کسبوکار میتواند حس خوبی در سویهی بازار ایجاد کند و او را در خلق ارزش پیشنهادی (یا دستاورد) آن کسبوکار سهیم بداند.
محمد وحید جان.
در ادامه و تأیید صحبت تو، من هم مثل تو معمولاً به جزئیات انتخاب کلمهها در پیامهای تبلیغاتی، توجه میکنم.
شاید مثلاً کسی بگه که «است» و «شد» در یک پیام، آنقدر مهم نیست که بهش بپردازیم و توجه کنیم.
اما من فکر میکنم خیلی وقتها، در این پیامها میشه رگههایی از اندیشههای مدیران کسب و کارها رو دید.
خصوصاً اینکه به تجربه میدونیم عموم مدیرهای ما، شاید مسائلی مثل استراتژی رو به راحتی به دیگران بسپارند، اما در بازیهای تبلیغاتی معمولاً مستقیم درگیر میشن و تأیید اونها زیر پیامها وجود داره.
چند وقت پیش که پیام رسان سروش به تازگی اومده بود، همه جا در توضیحش از عبارت «مبارزه بر سلطهی پیامرسانهای خارجی» استفاده میکرد.
سلطه؟ مبارزه؟
ادبیات استارتآپی کلماتی از این جنس نداره. ما از رقابت حرف میزنیم؛ از سهم بازار و اکوسیستم؛ از مشتری و مفاهیمی مثل اینها.
گویا دوستان اینجا رو با خاکریز و فضای حلب و بشاراسد و جو حاکم بر میدان جنگ اشتباه گرفته بودن.
البته بعداً ظاهراً بهشون گفتن و ناگهان ادبیاتشون به این فضا که «ما هم دهه شصتی هستیم» تغییر کرد. حتی خیلی جاها مطالب قدیمی ویرایش یا حذف شد.
به هر حال، میخوام بگم که حتی کوچکترین جزء پیامها هم گاهی نکاتی رو افشا میکنه که ممکنه گوینده به انواع لطایفالحیل در پی پنهان کردنش باشه.
سلام
حرفم ارتباط مستقیم به پست ندارد.
آقا معلم، حس میکنم شغل افراد روی گستردگی دایره واژهگان و نوع واژههایی که افراد استفاده میکنند و حتی تصویر ذهنی آنها از یک واژه تاثیر گذار هست. نمیدونم حرفم تا چه حد درست هست و اینکه بین شغل و واژه که من یک فلش مستقیم کشیدم چه مواردی قرار دارد که باعث شده من این فلش رو ببینم.
البته شاید اگر به جای شغل، از فعالیت غالب افراد استفاده کنم، بهتر باشد.
محمدرضا جان سلام
به نظرم در این کمپین تبلیغاتی یک حلقه مفقوده وجود داره و اون هم این که تپسی (و همین طور اسنپ و کسبوکارهای مشابه) که ادعای کاهش آلودگی هوا و بیکاری رو دارند باید همزمان با چنین کمپینی با انتشار آمار فعالیتشون و محاسبات مرتبط، درستی ادعای خودشون رو هم برای من مخاطب ثابت کنند.
من در رسانهها و شبکههای اجتماعی اظهار نظرهای مختلفی درباره این ادعاها مثل کاهش یا افزایش آلودگی هوا شنیدم که تایید یا ردشون هم بدون داشتن آمار دقیق حداقل برای من ناظر بیرونی و کم اطلاع ممکن نیست. برای من مخاطب برای اثبات این ادعاها به آمار نیازه و بخش بزرگی از این آمار رو صرفا خود این شرکتها در اختیار دارند. مثلا اینکه تعداد و نوع سفرهای شهری بعد از ورود این تاکسیها چقدر تغییر کرده و تقاضای سفر از کدوم بخشهای بازار به سمت اونها اومده، میانگین سن ناوگان حمل و نقل این تاکسیها چقدره، چند درصد از رانندگان این تاکسیها از شهرهای اطراف برای کار در این سیستم به شهرهای بزرگ مهاجرت کردند و آمارهای دیگری از این جنس که در نهایت برسه به محاسبات کاهش آلودگی هوا یا بیکاری.
این نکته رو اینجا گفتم چون میدونم وبلاگ شما مخاطبان زیادی داره و امیدوارم دوستان در تپسی و اسنپ این قسمت از پازل را هم تکمیل کنند.