مقدمه ۱:
ابتدای سال ۹۰، در وبلاگ قدیمی خودم (توسعه مهارتهای فردی)، مطلبی نوشتم به نام زندانی بدون دیوار. طی دو سال و نیم گذشته، در مجموع شاید حدود ۲۰۰ بار، این متن برای خودم ایمیل شده است. دیروز یکی از خوانندگان خوبم، همین مطلب را برایم نوشت. اگر چه منبع متن سایت دیگری ذکر شده بود. اما من را بسیار خوشحال کرد. چون دیدم دوست و خواننده ی من، به صورت مشخص و حرفه ای، منبع را در کنار متن آورده است.
مقدمه ۲:
نگاه من را در خصوص مالکیت معنوی نوشته هایم میدانید. در سایت فارسی، توضیح داده ام که هدف نشر ایده هاست و خواهش کرده ام که بدون ذکر منبع و با هر نوع اصلاح و تغییر آنها را بازنشر کنند و در سایت انگلیسی هم به جای اینکه بنویسم: All Rights Reserved نوشته ام: No Rights Reserved!
به عنوان یک «فرد»، استراتژی خودم را دوست دارم و چون اولویتم پخش گسترده ی «ایده ها»یی است که دارم، ترجیح میدهم ایده ها، از نام من مستقل باشند و دنیای حقیقی و مجازی را آزادانه بگردند. اما شاید نگاه من، برای رشد یک جامعه، «موثر» نباشد.
مقدمه ۳:
آنچه میخوانید، نوشته های یک کمونیست نیست. یک خواننده ی متعصب کاپیتال هم آن را ننوشته است. اتفاقاً کسی که این متن را می نویسد، چه بسیار مواقعی که به دفاع از سرمایه داری متهم بوده است. نویسنده، در پی دفاع از کار یدی و حمله به خدمات و توزیع هم نیست. او به خدمات، به توزیع و حتی به دلالان و سفته بازان و نقش عمیقی که در ایجاد جریان در برکه ی اقتصاد کشور دارند، ایمان دارد. اما معتقد است که تولید و توزیع، مرغ و تخم مرغ نیست که برتری یکی بر دیگری، قابل تشخیص و تحقیق نباشد…
اصل موضوع از نگاه اقتصادی:
اقتصادها را میتوان به دو دسته ی «تولید محور» و «توزیع محور» تقسیم کرد. در اقتصاد تولید محور، اصالت با «تولید» است. تولیدکننده احترام و ارج و قرب دارد و قطار توسعه اقتصادی را با تمام توان به جلو می کشد. البته تولید کننده، نمیتواند به صورت مستقیم به تمام «بازار هدف» دسترسی داشته باشد. اینجاست که افراد یا سازمانهایی، وظیفه ی «توزیع» برای مشتریان را بر عهده میگیرند و در ارتباط تنگاتنگ با تولیدکننده، محصول و خدمات را به دست گروه هدف میرسانند.
اما در اقتصاد توزیع محور، اصالت با «توزیع» است. احساس و نگرش عمومی این است که به هر حال، همیشه کسی هست که تولید کند. مهم این است که تو بتوانی به بازار دسترسی داشته باشی و محصول و خدمات را توزیع کنی. در این نوع از اقتصاد، تولیدکننده همیشه محتاج تأمین کننده است.
تفاوتهای این دو نگرش زیاد است:
در اقتصاد تولید محور، سود اصلی از آن «تولید کننده» است و در اقتصاد توزیع محور، تمام قدرت و اعتبار در اختیار «توزیع کننده»
قرار میگیرد.
در اقتصاد تولید محور، «علم و دانش و فن آوری» ارزش و ثروت محسوب میشود اما در اقتصاد توزیع محور، داشتن شماره تماس و آدرس مشتریان، «دارایی» تلقی میگردد.
در اقتصاد تولید محور، هر کس میداند که در رشته تخصصی خودش مشغول به کار خواهد شد چرا که تولید، نیازمند تخصص مرتبط است. اما در اقتصاد توزیع محور، کمتر کسی بر اساس تخصص اش مشغول به کار میشود. چرا که آنچه مهم است، ارتباط با مشتریان کلیدی است.
در اقتصاد تولید محور، «سازمانها و شرکتهای قوی» قوی تر میشوند. چرا که مشتریان از آنها حرف میزنند و آنها را به یکدیگر معرفی میکنند. در اقتصاد توزیع محور، توزیع کننده، نام و اطلاعات منابع اصلی را پنهان میکند تا همیشه بتواند نقش واسطه را ایفا نماید.
در اقتصاد تولید محور، وقتی ثروتمندان را می بینی، لذت میبری. چون میدانی که به ازاء هر هزار تومانی که در جیب دارند، میلیونها تومان در جیب اقتصاد و جامعه ریخته اند. در اقتصاد توزیع محور، دیدن ثروتمندان آزارت میدهد. چرا که ثروت، یعنی ایجاد انحصار بیشتر و مانع قویتر بین تولیدکننده و مشتری نهایی.
در اقتصاد تولید محور، انسانها به سادگی رشد نمیکنند و اگر کردند، به سادگی سقوط نمیکنند. اما در اقتصاد توزیع محور، که همه چیز در چند رابطه خلاصه میشود، گاه فاصله پایین ترین مرتبه اجتماعی تا بالاترین طبقه اجتماعی و سیاسی، در چند هفته طی میشود و زمانی دیگر، همان افراد طی چند روز، به نقطه ی قبلی خود باز میگردند. چنین است که تلاطم های اجتماعی و تازه به دوران رسیده ها، لایه های مختلف جامعه را فرا میگیرند.
در اقتصاد تولید محور، «دانستن» ثروت ایجاد میکند و «علم» مقدس میشود. در اقتصاد توزیع محور، «ندانستن» دیگران، راز موفقیت توست و «خرافات و توهم» میتواند کمکی باشد که مردم در ندانستن خود راضی و آرام بمانند.
اصل موضوع از نگاه فرهنگی:
اما «تولید» و «توزیع» فقط در اقتصاد نیست. در فرهنگ نیز معنا پیدا میکند.
در فرهنگ توزیع محور، شاعر «کتاب شعر» چاپ میکند و گرسنه می میرد، اما «ناشر»، منتخب اشعار چاپ میکند و «ثروتمند» میشود.
در فرهنگ تولید محور، اگر کسی نویسنده ی خوبی را شناخت، به دیگران معرفی میکند تا آنها نیز او را بشناسند. اما در فرهنگ توزیع محور، اگر کسی کتاب خوبی خواند، آن را پنهان میکند تا در مهمانی ها و جلسات، بتواند بهتر «اظهار فضل» کند.
در فرهنگ تولید محور، سایت ها و کتابهای نویسندگان و محققان، پر بازدید و پرخواننده است. اما در فرهنگ توزیع محور، منتخب نوشته های دست چندم آنها، بی نام و نشان، در مجلات و سایتهای زرد، دست به دست میگردد و خوانده میشود.
فرهنگ توزیع محور، «تولید کنندگان» را پنهان و «تنبلی» را ترویج میکند و حاصل آن میشود که امروز می بینیم:
در فضای مجازی، اگر یک جمله یا فکر زیبا در فیس بوک یا جای دیگری ببینید، به ندرت میتوانید منبع اصلی آن را بیابید تا از سرچشمه اصلی، بهتر و بیشتر بنوشید و سیراب شوید.
در فضای حقیقی، کتابها و محصولات فرهنگی و هنری و موسیقی ها، تکثیر میشوند و توزیع می شوند و آنها که کپی میکنند ثروتمندتر از تولیدکنندگان هستند. چنین میشود که به تدریج بدنه ی تولید کننده ی جامعه نیز، هر روز نحیف و نحیف تر میشود و دیر یا زود، در جامعه ای زندگی خواهیم کرد به جای نوشیدن از سرچشمه، باید آبی را بنوشیم که قبلاً، ده ها بار در دهان دیگران چرخیده و بیرون ریخته شده است…
باسلام به محمدرضاي عزيز
خيلي بحث جالبي است
من مديرفروش يك شركت توليدي هستم . هميشه با بعضي از دوستان(رقبا) در اين خصوص كه ما توليدي هستيم و بايد خودمان توزيع كنيم (سود بيشتري ببريم) بحث دارم
من هميشه مي گويم:ما تخصص ما توليد است و بايد به توليد (كيفيت،كميت و …) بيشتر توجه داشته باشيم و هستند افرادي كه تخصصشان توزيع است. و آنها بايد كار توزيع را انجام دهند. و اشكال از اينجا شروع مي شود كه توليد كننده وارد كار توزيع ميشود و چون تخصصش را ندارد . به عبارتي خرابكاري مي كند . يعني با قيمت پايين مي خواهد بازار را بدست بگيريد . در صورتي كه با قيمت مناسبتر و بالاتر مي تواند به توزيع كننده بدهد. و اين است اشكال ما. دوستان زيادي دارم كه خود مديرعامل شركت هستند ولي ارتباط مستقيم و تصميم مستقيم در فروش با آنهاست و هميشه از وضعيت بدبازار شاكيند. شايد يكي از دلايلي كه در همايش مذاكره شما در گرگان شركت كردم همين موضوع بود كه چطور ميشود با اين رقبا مذاكره سازنده تري كرد؟؟
بد وخوب بد وخوب
خوب بود به درد تحقیقم خورد
با سلام و احترام
من تازه سایتتون رو دیدم. اندکی هم مطالعات اقتصادی دارم. خواستم مطلعتون کنم که دیدگاهی که در بالا مطرح فرمودید از نظر تئوریک هیچ گونه جای دفاعی ندارد. بعد از دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی حتی بانک جهانی هم دیدگاه هایش را نسبت به موضوع رشد و توزیع درآمد (که به مطابی که در بالا اشاره کردید کمی نزدیک است البته با مبانی قوی تر و جدی تر از این دیدگاه دفاع می کرد) به کلی تغییر داد. از اونجایی ضرورت دیدم که این یادداشت را در جواب شما بنویسم که تجربه اقتصاد جهانی در برخی سال ها به خصوص در کشورهای به اصطلاح غیر پیشرفته، نشان می دهد که در پیش گرفتن سیاست رشد در مقابل توزیع، علاوه بر خسارات حیرت آوری که به اقتصاد ملی اون کشورها وارد کرده، از بعد خسارت های انسانی نیز فجایع بسیار زیادی به بار آورده. با توجه به آمار بازدید بالایی که به گفته خودتان از سایت می شود، و تاثیری که می توانه این دیدگاه های نادرست در ذهن مخاطبانتون بگذاره، امیدوارم در طرح موضوعات دقت نظری بیشتری انجام بدید و نیز این مطلب تنها مطبی باشه که پایه نظری ضعیفی دارد. در ضمن برای آشنایی مقدماتی با موضوع رشد و نسبتش با توزیع در سیاست های اقتصادی و انتقادات وارده و نتایج آن می توانید به مرجع زیر مراجعه فرمایید.
فرشاد مومنی، کالبد شکافی یک برنامه توسعه، انتشارات دانشگاه تربیت مدرس، ۱۳۷۴٫
با آرزوی توفیق
سلام.
چند نکته.
اول اینکه چون سایت رو تصادفی دیدید عرض کنم ما اینجا معمولاً هویت خودمان رو می نویسیم و یا لااقل آدرس ایمیل میگذاریم.
دوم اینکه من مخالف توزیع نیستم. مسئله حاکمیت توزیع یا تولید است. هیچکس اینقدر ساده نیست که ارزش خدمات رو نفهمه یا فکر کنه بدون توزیع تولید معنا داره.
دوران مارکسیسم و تفکر کار فیزیکی هم گذشته.
این هم مشخصه که سهم خدمات از اقتصاد ما چندان تفاوتی با سهم خدمات در بسیاری از کشورهای توسعه یافته نداره.
اما مهم اینه که توزیع در خدمت تولید هست یا مانع تولید.
در فرهنگی که تولید مقدس باشه، نویسنده همیشه دوست داره نامش بالای نوشته اش باشه و «بدون نام» حرف نمیزنه.
با سلام مجدد
اسم و فامیلم را زدم.
چند تا نکته در خصوص مطالبتون به نظرم می رسه.
در خصوص حاکمیت تولید یا توزیع باید عرض کنم که دقیقاٌ بحث من هم ناظر به حاکمیت بود و تفاوت دیدگاه من با مطلب شما هم از همین جا ناشی می شود. قبل از طرح بحث به نظرم بهتره یک توضیح کوتاه در خصوص بحث شما بدم (با اینکه طولانی است اما به نظر لازم می رسه)
عموماٌ در الگوی فکری و چارچوب نظری کلاسیک و نئوکلاسیک تلاش می شود با تکیه بر استدلال های گوناگون، این نکته اثبات شود که مساله توزیع یک امر فرعی و کم اهمیت است و اولویت دادن به آن به دلیل خصلت ضد انگیزشی مسائل عدالتخواهانه، منجر به افت تولید و گسترش فقر می شود. زیرا از سمت تولیدکنندگان به دلیل کسر بخشی از تلاش های ایشان به نفع طبقه فقیر، انگیزه تولید از بین رفته و از جانب مصرف کنندگان به دلیل کسب درآمد بدون تلاش و کوشش، باعث از بین رفتن انگیزه کار و تلاش می شود. در کشور ما هم با شدت و ضعف در دوره های مختلف، این رویکرد نگاه غالب تصمیم سازان اقتصادی کشور بوده است. به طور مثال در پیوست برنامه اول توسعه آمده است : ” هر چند که سیاست های اصلاح توزیع درآمد در کوتاه مدت ممکن است که رفاه نسبی برای قشر محروم ایجاد کند، ولی در بلند مدت تا درآمد ملی افزایش نیابد سطح عمومی رفاه اجتماعی افزایش نخواهد یافت. بنابراین در ابتدای مراحل توسعه اقتصادی کشور، باید توجه داشت که توزیع درآمد هر چقدر هم که به طور عادلانه تنظیم شده باشد، ولی اگر رشدی در درآمد کل جامعه اتفاق نیفتد، غیر از گسترش عمومی فقر و محرومیت در جامعه نتیجه ای نخواهد داشت “. در نتیجه بین رشد و توزیع درآمد باید اولویت به رشد داده شود. این جریان معتقد است که اولویت به رشد منجر به افزایش تولید می شود و در مرحله بعد با مکانیسم رخنه به پایین (Trickle – down) قشرهای مستضعف و کم درآمد از مزایای کیک بزرگتر بهره مند خواهند شد.
پس از یک دوره آزمون این رویکرد در صحنه عمل، نتایج ثبت شده حاکی از آن بود که عکس آن چیزی که پیش بینی شده بود اتفاق افتاد که از زوایای گوناگون قابل بررسی است. نتایج تحقیقات ایرما آدلمن در بررسی ابعاد فاجعه آمیز بی اعتنایی به توزیع عادلانه ثروت ها و درآمدها نشان داد که در سال های بعد از ۱۹۶۰، درآمد ۵% جمعیت که از همه ثروتمند تر بودند، بسیار افزایش یافته؛ اما همزمان درآمد ۴۰% از قفیرترین قشرهای جامعه مرتب روند نزولی داشته است. او اثبات کرد که در این سال ها با وجود رشد در تولید ناخالص ملی کشورهایی که به این نسخه عمل کرده اند، میلیون ها نفر از ضعیفترین و کم درآمدترین قشرهای جامعه، در عمل از نظر تامین نیازهای اساسی خود از قبیل غذا، پوشاک و مسکن در مقایسه با نسل قبل، وضع به مراتب بدتری پیدا کرده اند. همچنین نتایج تحقیقی دیگر نشان داد که در جریان اولویت رشد بر توزیع، کوچکترین زمینه ای که نشان دهنده برخورداری افراد بسیار فقیر از رشد اقتصادی باشد، قابل مشاهده نیست. اما برعکس، به طور کامل آشکار است که گروه های هر چه پر درآمدتر برخورداری بیشتری از رشد حاصله داشته اند. به عبارت دیگر بر طبق ادعای رویکرد نئوکلاسیک نه تنها رخنه ای به پایین اتفاق نیفتاده بود، بلکه در چارچوب مکانیسم های اجرایی سمت گیری های معطوف به اولویت رشد در برابر توزیع به طور مرتب از سهم گروه های فقیر و ضعیف درآمدی – اکثریت مطلق در یک کشور غیر پیشرفته – کاسته و به سهم گروه های بسیار ثروتمند افزوده شده بود.
انتقادات نظری هم که به رویکرد رشد در برابر توزیع وارده به طور خلاصه در قالب مفاهیم تعمیق وابستگی های تکنولوژیک، اثر تظاهر بین المللی (Deomonstration Effect)، عدم امکان مشارکت نهادمند مردم در فرایند پیشرفت، تبعات اجتماعی و بزهکاری و … صورت بندی می شود که توضیحاتش از حوصله بحث خارج است.
به اعتبار این مطالب گفته می شود که در کشورهای غیر پیشرفته به دلیل پیچیدگی مسائل تاریخی اقتصاد و شکل گیری نهادهای خاص، تا در این کشورها مسئله توزیع حل نشود، به هیچ وجه امکان ندارد مسئله تولید حل شود. یعنی دقیقاٌ دیدگاه مقابل رشد در برابر توزیع. به عبارتی اگر قرار است تولید در این کشورها رونق بگیرد، باید اولویت به توزیع داده شود. البته توزیع نه به معنای خدمات، بلکه به معنای توزیع درآمد و تولید.
در خصوص بحث مارکسیسم هم که فرمودید باید عرض کنم که این مطالب مربوط به مارکسیست ها نیست، بلکه عمدتاٌ مباحث نهادگراهاست.
احساس کردم از لحن نوشته ام ناراحت شدید، اگر این طور است عذرخواهی می کنم که قدری تند بود، این را بگذارید به حساب اینکه می بینم در تاریخ اقتصادی ایران غلبه این تفکر در بدنه تصمیم گیر و سیطره آن بر فضای دانشکده های اقتصاد باعث شده که با وجود تجربه های ناموفق این سیاست در دنیا، باز هم با آب و تاب زیادی توسط اساتید اقتصادی برای سیاست مدارها به عنوان تنها داروی شفا بخش اقتصاد ایران مطرح بشه (گاه با اسم تعدیل ساختاری، گاه با اسم هدفمندی و گاه با …) و نتیجش میشه همون چیزی که همه می دانیم.
با آرزوی توفیق
سلام آقای عسگری.
من یک مقدار متن اصلی رو اصلاح کردم امیدوارم کمی باعث بشه که سوء برداشت نشه.
واقعیت اینه که من هم زخمی رو که تاریخ اقتصاد جهان و اقتصاد کشور ما از سو برداشت تولید و توزیع خورده می شناسم و درک میکنم.
به هر حال واقعیت اینه که تولید و توزیع حلقه های یک زنجیره ارزش هستند و بدون یکی، دیگری معنا پیدا نمیکنه.
من حتی یک گام هم شفاف تر کردم و تأکید کردم که حتی سفته بازی هم – چنانکه در بازارهای تولیدی و سرمایه گذاری می بینیم – لازمه ی ایجاد نقدینگی در بازار و نقدپذیری سریع تر کالا و خدمات محسوب میشه.
فکر میکنم من و شما برامون واضحه این بحث. اما لطف شما و نوشتن متنتون باعث شد که احتمال سوء برداشت کمتر بشه. از این جهت واقعاً ممنونم 🙂
سلام به معلم دلسوزم
من یاسین هستم. دانشجوی ارشد اقتصاد دانشگاه شهید چمران اهواز.
این متن یک سؤال جدی را در زندگی من، برای من که رشته ام اقتصاد هست و به اصطلاح مدرک ارشدش را دارم، حل کرد!
سؤال این هست: آیا ثروت خوب است؟ آیا ثروتمند آدم خوبی است؟
…
و یک سؤال تکمیلی: در اسلام معیشت چه قدر مهم است؟
و جوابش: این قدر که اگر نان مردم حرام شد، حسین ابن علی را سر می برند! و اگر فقیر شدند، ایمانشان از پنجره خانه بیرون می رود!
…
و یک سؤال تکیملی تر: اگر حوزه های اجتماع را مسامحی- که البته گمانم به حد کافی جامع هست- به سه قسمت سیاسی، فرهنیگ و اقتصادی تقسیم کنیم، مذهبی ها برای در دست گرفتن کدام حوزه پا به رکاب می شوند؟
و جوابش: به نظر من فرهنگی و سیاسی.
إ… إ…إ… پس اقتصادی چی؟
و جواب برخی: دنیا! استغفرالله ربی و اتوب الی…ه! ما اگر هم کاری کنیم، برای دولت اسلامی هست! اقتصاد اسلام را دولت اسلامی باید پیاده کند!
ببخشید، به نظر امام خمینی- رحمه الله علیه)- و رهبر کنونی انقلاب، دولت در اقتصاد اسلامی باید چه قدر نقش داشته باشد؟
و جوابش: امام خمینی: هر جا مردم نمی توانستند یا نبودند. رهبر: بنا بر اصل ۴۴ قانون اساسی، که روحش همان نظر امام خمینی می شود
و جواب برخی: اقتصاد اسلام را دولت اسلامی باید پیاده کند!
و جواب من این هست که باید مسلمونها برن دنبال همین تولید و ثروت!
این مطلبتون منو یاد رابطه کشاورزا ودلال ها می ندازه یاده CDهای کپی شده، یاد نوشته هایی که ماخذشون مشخص نیست.یاد بی مسئولیتی خودمون می افتم.به خاطراقتصاد توزیع محورمون خیلی حق ها پایمال میشه.
مطلب ” زندانی بدون دیوار” عالی بود.نشست تو ذهنم.ممنونم ازتون
سلام
خیلی خوشحالم که با شما ابتدا در فیس بوک و بعد با سایت شما آشنا شدم و خیلی خوشحال تر و متعجب تر از اینکه دوستی یکی از مقالات سایت من را در نظرات مطلب شما قرار داده بود.و تعجب از این بابت که تمام این اتفاق ها در عرض دو روز برای من افتاد!و من متوجه شدم (مطابق گفته خودتان و منبعی که ذکر فرمودید) نویسنده مطلب زندانی بدون دیوار خودتان بوده اید.بلا فاصله بر روی مطلب منبع زده شد و خوشحالم که توانستم با سایت مفیدتان و شخصیت شما آشنا شوم.
ارادتمند
احسان نصیری
دوست خوبم احسان نصیری.
البته میدونم دقیق هستی و میدونی که دغدغه ی من، مالکیت این متن یا متن های مشابه نیست (همون قانون کپی رایت اون بالا).
اما من فکر میکنم خیلی ها در کشور ما از طریق نوشتن ارتزاق میکنند (برای من بیشتر تفریحه) و شاید حساس شدن به این موضوع، تعداد تولید کنندگان مطلب اوریجینال رو افزایش بده.
ممنونم که به سایت من سر میزنی و خوشحالم که یکی از دوستان بهانه ای شد تا با سایت شما آشنا بشم.
دوستدار شما
محمدرضا
فکر می کنم اگر هر کدوم از ما به نوبه خودمون بتونیم بر این وسوسه غلبه کنیم که افکار و دست آوردهای دیگران رو به اسم خودمون توزیع نکنیم و بپذیریم برای اظهار فضل راه های دیگری هم هست و خودمون به اندازه کافی توانایی داریم که نیازی به استفاده از تولید دیگران نباشه. صد البته تولید کردن سخت تره اما مطلب اینه که ما هدفمون از این کار چیه و آیا از تولید مطلب رسالتی توی زندگیمون داریم و می خوایم مثلا در افزایش دانش جامعمون مفید باشیم یا اینکه صرفا با توزیع می خوایم دیده بشیم، می تونه نقش تعیین کننده در روش ما داشته باشه.
زمانی که هدف افزایش دانش یا گسترش عقاید صحیح در جامعمون باشه، فکر میکنم حتی اگر توزیع کننده هم باشیم باز هم امانت داری رو از یاد نخواهیم برد. (یه جور نگرش برد-برد دو طرفه)
به نظرم نگرش دولت در هر جامعه نقش زیادی تو این موضوع داره. در واقع دولتها هستند که استراتژیهای کلان رو تدورین و اجرا میکنند.
اگر دولت ، خودش تولید محور باشه و برای تولید ارزش قائل باشه کل جامعه به همون سمت سوق داده میشه و اگه دولت خودش دلال باشه … !
دردناک بود.
یه نکته کوچک :
قسمتی از مشکل، در بعضی از موارد مربوط میشه به این مسئله که
تولید کننده های دانش و فرهنگ، توزیع کننده های خوبی نیستن
بعضاَ اکراه دارن از اینکار
یا بیگانه ن با مفاهیم مربوط به توزیع
و به همین راحتی از عرضه خود(مهارت فروش) ناکام میمونن
خيلي تاثير گذار بود
به نظر شما راه حلش چیه؟
(البته در بخش اقتصادی)
من از اینکه بیام تو این سایت خسته شدم
راستش بگو شما خسته نشدی؟
اینم برا عوض کردن حال رها
این سوپ بسیار ساده و کم هزینه است. در عین حال طعم فوق العاده ای هم دارد و برای بدن هم بسیار مفید است. تقریبا هر کسی که سوپ دوست داشته باشد، عاشق سوپ قارچ خواهد شد. درست کردن این سوپ عالی را به شما پیشنهاد میکنم. در ضمن یادتان باشد که اگر فرزند دلبدتان بیمار شده و سرما خورده است، هیچ چیز برایش بهتر از آماده کردن یک سوپ لذیذ و داغ نخواهد بود.
مواد لازم :
قارچ خردکرده : دو لیوان
آب گوشت : چهار لیوان
شیر: دو لیوان
جعفری خردشده : چهار تا پنج قاشق
آرد : دو تا سه قاشق سوپخوری
کره : سه قاشق غذاخوری
نمک : به مقدار مورد نیاز
طرز تهیه :
پس از شستن قارچها آنها را خشک کنید و به صورت برشهای نازک ببرید. قارچها را در نصف کره, چند دقیقه تفت دهید. دو لیوان آب گوشت را به قارچ اضافه کنید و با حرارت ملایم به مدت ده تا پانزده دقیقه بپزید.
در ظرفی دیگر, آرد را تا سه دقیقه تفت دهید تا کمی رنگ آن شیری شود. شیر را آهسته به آرد اضافه کنید و با حرارت ملایم به مدت ۱۰ دقیقه مخلوط را حرارت دهید و مرتب بهم بزنید تا سس سفید یکنواختی بهدست آید.
پس از پخته شدن قارچها, آن را با قاشق چوبی یا فلزی اندکی خرد و ریز کنید. سس سفید را به ظرف حاوی قارچها اضافه کنید و به مدت ۱۰ دقیقه مخلوط را بجوشانید.
بقیه آب گوشت, جعفری خرد شده و نمک را به ظرف حاوی سوپ اضافه کنید و مدت ۵ تا ۱۰ دقیقه دیگر آن را حرارت دهید.
سلام اسما خانوم منظورت اينه كه موضوعات مورد بحث تكراريه يا قالبش خستت كرده يا … ؟
یه خستگی توی حرف ها هست که معلوم نیست علتش چیه؟
بی نظیر بود این مطلبی که نوشتید، ای ن موضوع همیشه دغدغه ی ذهنی من بود ولی نمی تونستم خوب بیانش کنم،
و یا ریشه اش رو متوجه بشم.
تشکر …متاسفانه همین طوره که رفتار عمومی اقتصاد ما توزیعی است و به همین دلیل علم و تخصص هم زیاد به کار کسی نمیاد. دانش تخصصی ات بالا که بره کاربردت توی چنینی جامعه ای کمتر و کمتر میشه چون ظرفیت کمه و نیازی به تو نیست و باید بری در وادی حیرت سیر کنی.. میشی از همه جا رونده و مونده. اگه بخایی مشغول بکار کارمندی بشی در حد کارهای دفتری (که خودت هم دوست نداری) که خودشون خجالت میکشن استخدامت کنن. اگه بخای کار علمی بکنی برای کدوم کاربردش در کدوم صنعت که یا از دسترست دوره یا اشباعه. تولید که نمیتونی با سرمایه کم انجام بدی در زمینه تخصصی خودت… استخدام در شرکتهای بزرگ که واقعا محدوده و برای تازه نفسترها هم جا کمه…وقتی میخای خودت دست به کاری بزنی باید از موانع لایه لایه همان سیستم محرمانه اطلاعات بازار و عدم همکاریها بعلاوه بی تجربگی هایت و تنها بودنت در چنین کاری رنج ببری و …
خدا کنه بیشتر توجه کنیم همه مون از صدر تا ذیل و دلمون بسوزه برای هدررفتهایی که به شدت ادامه داره و راههایی تکراری که طی میشن و نتیجه بخشی چندانی هم ندارن. بیخود جوونا رو به امیدهای واهی تشویق به ادامه تحصیل و اخذ مدرک نکنیم که گناه نابخشودنی است. برنامه دارتر بشیم تا هرکی بهترین کاربرد خودشو بتونه پیدا کنه.مثلا اگه من بخونم و بدونم که فلان اتصال مولکولی در ماکرومولکولها درفلان شرایط دما و فشار چه ویژگی از خودش نشون میده و شش سال صرف این موضوع کنم که مدرک دکتری اون رشته رو بگیرم در حالیکه معلوم نیست در مملکت من کی این مطلب به درد بخوره و جنبه کاربردی پیدا کنه و اونوقت هر سال تعداد زیادی افراد وارد این مقطع میشن و به انبوه دارندگان مدرک مفخم دکتری افزوده میشن که یک دهمشون هم نمیتونن در این سطح کار کاربردی بکنن چه باید گفت؟!!!. تعداد پژوهشگاهها اونقدر نیست که تحقیقات بتونه اونا رو جذب کنه و از دانش اونها استفاده کنه. بگذریم از امکان تامین مخارج زندگیشون که وقتی بخای واقعا علمی کار کنی تمام عمر مفیدت در ازمایشگاه سپری میشه و راه دیگر برای شغل دیگه بعیده و تدریس در اون زمینه در حد ناچیزی هست ولی این کمک کردن به افزایش تعداد همون آدمهایی است که بی کاربرد خواهند ماند.
توجه توجه!!! البته دوستان جوان ناامید نشن ولی لطفا با توجه و دقت خیلی بیشتری راهشون رو انتخاب کنن. میدونم که خیلیش دست شماها نیست ولی به نظر من درچاه افتادن هم با چشم و گوش باز بهتر از اینه که ندونی و سر به هوا توی اون بیفتی 🙂
اتصال درست صنعت و دانشگاه و لایق شدن هردو شان برای همکاریهای سازنده واقعا میتونه کمک کنه ولی من نمیدونم چقدر اینکار انجام میشه و دغدغه واقعی و اقدامات عملی کافی براش هست یا فقط مثل حرفای من حرف بی پشتوانه س..چون چند سالیه که از وادی دانش فاصله گرفتم و فرصت نداشتم با مراکز علم و فناوری از نزدیک آشنا بشم.
به اقتضای زمان اختصار کن “آرام”
که آنچه غایت سعی تو بود کوشیدی…
اینم توصیه استاد سخن به شما دوست عزیز )
سحر هنگام مادرم ليوان شربتي برايم مي آورد.قبل از نوشيدن با اندك تاملي به اجزاي آن نگاه ميكنم .آب و خاكشير به همراه تخم شربتي و قاشقي در ميان آن با تكان دادن قاشق گويي موتور محرك جامعه اي روشن ميشود وآنگاه چه زيباست تماشاي رققص تك تك اين اجزا گويي همانند فرد فرد يك جامعه اند, گويي خود مردمند مردمي كه نميدانند براي چه ميدوند براي كه ؟ جامعه اي پرشتاب , ذرات كوچكتر در دام بزگتر ها گير افتاده با اندك زماني به پايين سقوط ميكنند گويي جبري منطقي در ميان آنان حاكم است نميدانم شايد هم منطقي جبرگونه باشد.نميدانم بزرگترها پولداران جامعه مايند يا … نميدانم . راستي اين شربت شيرين هم هست پس جزئ نامرئي ان كجاست من نديدم ولي حسش ميكنم نميدانم شايد اين شيريني همان خاطرات خوش به جا مانده براي مردممان باشد راستي .ميتوان زمان گذاشت و نقش خود را در اين جامعه ي شربتگون ديد, حتي توليد كننده و توزيع كنندها را مشاهده نمود همه چيز را .اگر قاشق را برعكس ميچرخواندم چه ميشد؟
محمدرضا جان من و یکی از دوستام چند وقتیه به این فکر افتادیم یه سایت بنویسیم که افراد ایده هاشون رو در زمینه های مختلف اونجا مطرح کنن و ما روشون کار کنیم و یا سرمایه گذار برای طرح پیدا کنیم،با در نطر گرفتن مالکیت معنوی برای کسی که مطرح میکنه.میخواستم بدونم به نظرت جواب میده؟