چند هفتهای است که به بهانهی صحبت در خصوص همایش موسسه ماهان در خصوص ارتباطات و مذاکره که ۲۶ دی ماه برگزار میشود و من دبیر آن هستم، هر هفته شنبهها به صدا و سیما سر میزنم. گاهی دلم از نحوهی فکر کردن و کار کردنمان میگیرد و احساس کردم اینجا میتوانم با شما صحبت و درد و دل کنم.
فقط یک خواهش دارم. از آنجا که ما تخصص ویژهای در «دیدن نوک انگشت» و «غافل شدن از محل مورد اشاره» داریم، تقاضا میکنم در خواندن متن، به «ماهان» و «تبلیغات موسسه ماهان» فکر نکنید و فراتر از اینها بیندیشید. خوب میدانیم که «دیکتهی نانوشته غلط ندارد» و در جامعهی ما که «بدون حرکت ایستادن» مانع از «خوردن و زندهماندنت» نمیشود، «هر حرکتی» را باید تحسین کرد. همین همایش موسسهی ماهان هم، مزایای مثبت متعددی دارد که اگر نبود، «بدون مزد و منت»، دبیری آن را به عهده نمیگرفتم. بنابراین لطفاً در مورد «محتوا» نظر بدهید و فکر کنید و نه در مورد «مصداق».
اما اصل ماجرا:
در حال گفت و گو در خصوص ارتباطات و مذاکره هستی، زیرنویس میکنند که: «همایش … در تاریخ …. …». ده بار این اتفاق میافتد. بعد سوال پیامکی پرسیده میشود: «نقش ارتباطات در کسب و کار چقدر مهم است؟ جواب: گزینه اول – زیاد / گزینهی دوم کم». فکر میکنی حتماً مخاطب برنامه گروه سنی «الف» هستند! لا به لای برنامه هم که ناگهان همهی دوربینها روی تصویر همایش و مشخصات و تاریخ آن متمرکز میشود. اما تراژدی به اینجا ختم نمیشود. در پایان برنامه یک «پیامک» خوانده میشود: «من ۵ سال است کار میکنم و هیچ جا نتوانستهام مطلبی پیدا کنم که برایم مفید باشد، آیا این همایش برای من مفید است؟» و مجری ادامه میدهد: «امیدواریم که این همایش برای شما و همهی کسانی که در آن شرکت میکنند مفید باشه» (در دلم گفتم «اگر واقعاً کسی چنین پیامکی فرستاده است» باید جلبک باشد! چه بسا، جلبک هم که بود در پنج سال در اتوبوس و تاکسی هم بالاخره چیزی برای یادگرفتن پیدا میکرد!)
نه اشتباه نکنید. این نوع تبلیغ، منحصر به ماهان نیست. تبلیغات مذهبی ما هم از همین نوع است. بخش عمدهای از تبلیغات بانکها هم همین است. روزنامهها هم سرشار از همین نوع تبلیغات هستند. عجیب است مردمی که طی سالها و قرنها، سادهترین تعارفات و حرفهای خود را به هزار گوشه و کنایه میزدند و میزنند، در حوزهی تبلیغات، چنین «مستقیم» حرفها و واژهها و تیرهای تبلیغاتی خود را به سوی ملت نشانه میروند!
البته میفهمم که این نوع تبلیغات برای چیپس و پفک و … کالاهای تندمصرف یا به قول دوستان FMCG میتواند مفید باشد. اما آیا در عرضهی «خدمات، محتوا، عقاید و …» نیز همین نوع تبلیغ میتواند مفید باشد؟
واقعیت این است که «مطالعات و تحقیقات» و همینطور «تجربه» تایید میکنند که در تبلیغات «محتوا، عقیده و خدمت» که سهم مکانیزمهای شناختی (Cognition-Based) در آنها به اندازهی سهم مکانیزمهای غریزی (Instinct-Based) مهم میشود، تبلیغات مستقیم نه تنها الزاماً سودده نیست بلکه میتواند کاملاً زیانده نیز باشد.
من اگر به جای مجری و تهیهکننده و موسسه و … ، «خودم» تصمیمگیر بودم، به نظرم جذب مخاطب چندان دشوار نبود. کافی است ده برنامهی یک ساعتهی تلویزیونی داشته باشی و در آن فقط به حوزهی «ارتباطات و مذاکره» بپردازی و به مخاطب آموزش دهی. لوگوی شما هم در گوشهی تصویر باشد یا تلفن تماس یا آدرس سایتتان هم در زیر تصویر باشد کافی است.
آیا منظور من این است که مخاطب آنقدر سادهلوح است که تبلیغ نوع دوم ناآگاهانه روی او تاثیر میگذارد؟ نه! اصلاً منظور من این نیست. هدف تبلیغ غیر مستقیم، تاثیرگذاری ناآگاهانه نیست. بلکه نوعی احترام به مخاطب است. احترام به او و درک و شعور او. وگرنه مخاطب به هر حال میداند که با تبلیغ و یک برنامهی تبلیغی مواجه است.
البته تبلیغات غیرمستقیم اثرات دیگری هم دارد. مهمترین اثر آن از نظر من «مسئولیت اجتماعی» است. به هر حال وقتی یک مرکز آموزشی در حال انجام فعالیت اقتصادی است، موظف است تا حدی نیز، فضای آموزش را برای کسانی که به هر دلیل از امکانات اقتصادی محروم هستند فراهم نماید. این کار نوعی «زکات معنوی کسب و کار» است.
از جمله اثرات دیگر – که خودم بارها تجربه کردهام – افزایش رضایت مخاطبان از کیفیت خدمات است. به هر حال مخاطب اگر ۱۰ ساعت برنامهی آموزشی ببیند و «امکان حضور» در یک سمینار یک یا دو روزه را «خریداری» کند، حتی اگر در سمینار رضایت کامل او تامین نشود، برگزارکنندگان را «راحتتر» خواهد بخشید و به ضعفها را به دیدهی «اغماض» نگاه خواهد کرد. اما تبلیغات مستقیم، صرفاً انتظار مخاطب را افزایش میدهد و مستقل از کیفیت اجرای یک برنامهی آموزشی، افزایش انتظار مخاطب به معنای کاهش میزان رضایت او خواهد بود.
با توجه به آشنایی که با مجموعههای آموزشی کشور دارم، میبینم که آموزش مدیریت و کسب و کار، به جای آنکه موسسات آموزشی کسب و کار را ثروتمند کند، کسب و کار صنعت تبلیغات را رونق داده و در بسیاری از موارد، سودی که مخاطب برای شرکت در یک دورهی آموزشی به «رسانههای تبلیغاتی» میپردازد بیشتر از سودی است که «موسسات آموزشی» دریافت می کنند…
البته طبیعتاً چنین رویدادی، ریشههای دیگر هم دارد که در آینده به آنها خواهم پرداخت…
اما باز هم میگویم که اگر نقدی هست برای بهبود است و بیرحمانه است که فردی چون من که در خانه نشستهام و کل هزینهای که برای نظر دادن میدهم ده هزار تومان اینترنت ماهیانه برای «فکر کردن محدود و حرف زدن نامحدود» است، فراموش کند که همین موسسات آموزش عالی نظیر ماهان و بهار و … که امروز با گردش مالی سنگین و با هزار ریسک و مصیبت و دشواری و خطر و سختیهایی که برای کارکردن در این کشور وجود دارد، فعالیت میکنند بودهاند که فضا را برای حرف زدن من و امثال من فراهم کردند و کرسی معلمی را به امثال من «محمدرضا شعبانعلی» هدیه دادند. چرا که «دانشگاهها و نهادهای رسمی و دولتی»، صرفاً بعدها که ما «موقعیت خود را یافته بودیم» و «استفاده از ما اجتناب ناپذیر بود» حضور ما را به رسمیت شناختند…
سلام
اون برنامه اي كه آقاي دكتر حيدري هم حضور داشتن رو چند لحظه ي آخرش رو ديدم،شديدا اين حس بهم دست داد كه از برنامه راضي نيستي،ميخواستم بهت بگم،گفتم شايد اشتباه ميكنم.
محمدرضا جان جديدا از شنيدن واژه هايي مثل مديريت،كارافريني و …حالم بهم ميخوره فكر ميكنم كارافريني به جاي اينكه فرهنگ باشه تبديل شده به يجور مد،خيلي ديره و احمقانه كه اكثر هم دوره اي هام رو ميبينم كه چون كار دولتي پيدا نكردن و از همه جا درموندن،و درحالي كه با روياي يه كار كارمندي خوب تربيت و بزرگ شدن،ميرن دوره هاي كارآفريني ميبينن مدرك بگيرن و وامو اين صحبتا،اي كاش كارافريني رو از دوران ابتدايي شروع كنيم اونم نه با كتاب بلكه با عمل و تجربه،رضا اميرخاني خيلي خوب تو نفحات نفتش به اين موضوع پرداخته.ميدونم بي ربط با موضوع بود ببخشيد….
حرفهات رو کامل قبول دارم مجتبی.
استاد مهربونم
من فکر میکنم یکم مسائل قاطی شدن… مسلمه شما که هدفت آموزش و Training هست هیچ وقت همفکر و هم ایده کسی که هدف مقدسش business و تجارته نمیشین… شما میخواین بیشتر علم رو ترویج بدی ولی کسی که مسئول تبلیغاته، حتی هدف محصولش رو هم درست نمیشناسه چه برسه به اینکه بخواد خودشو درگیر فلسفه وجودی اون محصول بکنه…
سلام جناب شعبانعلی٬
توی این متنتون از دیدی که به انتقاد داشتید بسیار بسیار لذت بردم
امیدوارم بتونم اینجوری به قضیهها نگاه کنم و از گروه آدمهایی که محدود فکر میکنند و نامحدود حرف میزنند خارج بشم.
سلام
استاد گویا بالاتر از خانه ی کرکس ها شما را می خوانند…
سلام عرضم بحضورتون شب های بلند زمستانی ما با فایل های صوتی شما دلچسب و ماندگار می شود ممنونم سایه تون مستدام
میشود بهمراه هدف، “هدفی مستتر” را پیگیری کرد که محور اصلی تلاشمان باشد، میشود بهمراه مخاطبی به ظاهر “مخاطبی به باطن”، ارزشمند داشت ، اگر برای این نوع تبلیغات ، “هدف پیام ” و “مخاطبی” متفاوت از آنچه تصور میکنیم و انتظار داریم ، در نظر بگیریم ، تمام این سوالات بدیهی با پاسخ های بدیهی ترشان و آن پیامکهای عجیب وغریب که اتفاقا شدید “جای خالی” نشان میدهند ، نه تنها ساده لوحانه نیستند که خیلی زیرکانه به جای جذب مخاطب بیشتر ،”القای وجودی ” میکنند و به جای حفظ ارزش در دید مخاطب ، “معرفی” میکنند، متغیرهای دیگری در این معادله مینشینند.
سلام. من هم یکی از برنامه های مربوط به همایش ارتباطات و مذاکره را دیدیم… و با توضیحات شما در خصوص تبلیغات و اطلاع رسانی کاملاً موافقم.
اهمیت حضور در این همایش بسیار بالاست… ولی ابزارها و روشهای اطلاع رسانی نیاز به اصلاح اضطراری داره. واقعاً حیفه که با تلاش های بسیار گروه مدیران این همایش و حضور پیشکسوتان ارتباطات و مذاکره ایران در این همایش؛ به دلایلی چون مسائل اطلاع رسانی…، مدیرانی که دغدغه ارتباطات و مذاکره از مسائل استراتژیک شان هست، از حضور در این همایش محروم شوند…
من از دانشجویان ماهان بودم و کاملاً به کیفیت آموزشی ماهان واقفم. و امیدوارم در برگزاری اینگونه همایش ها به اهداف بلندمدت دست یابند…
محمد رضا سلام
یه نکته جالب…
من بعضی از فایل های صوتیت رو توو خونه، از رو اسپیکر بلند بلنـــد گوش میدم!! 🙂
دیروز که برنامه داشتی مادرم-که سواد خوندنش رابطه مستقیم با داشتن عینک داره-چاقـــــو به دست، بدو بدو اومد سمت تلویزیون! گفتم صداتو شناخته الانه که بزنه تلویزیونو از وسط ۲تا کنه! نیشست تا تهههه برنامه رو نیگا کرده میگه این بنده خدا خیلی صداش آشنا بود…
ظاهرا صدات بجای “گوش خراش”بودن، « دلنشین » بوده…
با سلام
ممنون از مطلبی که نوشتین
یه نکته ای که می تونم بگم اینه که بیشتر اوقات یه کسایی در مورد یه موضوعی فکر می کنن ایده می دهند
و تصمیم می گیرند
که نه تنها دانش کافی ندارند بلکه متاسفانه کوچکترین قدرت تفکر و خلاقیت هم در آنها یافت نمی شود
و ساده ترین چیزها هم به ذهنشان نمی رسد
حتی نمی دانند چگونه از یک عقل برتر در آن زمینه کمک بگیرند.
این مطلب به وفور حداقل در قسمتی از صنعت که ما در آن مشغولیم
و البته در صدا و سیما که همه در جریانند اتفاق می افتد…
اینو گفتم که اشاره کنم آن پیشنهادی را که برای بهتر شدن این برنامه خاص در نوشته اشاره کردید دست کم نگیرید
:))
با حرفات کاملا موافقم محمدرضا… من اتفاقا دیروز عصر داشتم دست و صورتمو میشستم آبجیم داشت کانالارو عوض میکرد یهو محمدرضا رو دیدم پریدم کنترلو گرفتم زدم آموزش دیدم بعله خود خودشه با دکتر شیری… خیلی مشتاق و با علاقه نشستم اما دیدم بابا اصن برنامه قصدش آموزش مذاکره نیست فقط و فقط دینگ دینگ تو ۲۶ دی فلان همایشو داریم… هی محمدرضا میخواست یه چیزایی بگه هی اینا نمیذاشتن اصن یه وضی بود……… کلی حالم گرفته شد که بابا شما اگه قصدتون اینه محمدرضا دکتر شیری بیاد افکارشو دانششو بگه خوب صد باریکلا اما اگه نیس چرا وقت محمدرضا دکتر شیری و ملت میگیرین مثلا میخواین از اسم و رسمشون استفاده کینین مردمو بنشونین پای تلویزیون(البته الحق خوب تونستن)… دیگه چی بگم خودتون بهتر میدونین
بله متاسفانه همینطوره غالب موارد اصلا حرفه ای برخورد نمیشه …نه در ساخت و نه در اجرا و نه محتوا …این رو من که یک آدم ساده بدون دانش رسانه هستم میفهمم.
خیلی وقتها شده عصبانی شدم. با چنین سبک اجراها و تیزر رفتنها و.. بنظرم به شعور مخاطب که هیچ به شخصیت کارشناسانی که دعوت میشن خیلی اهانت میشد. بدتر از همه سوالات بی محتوا و ابتدایی خود مجریان که انگار برای مخاطب صفر کیلومتری که هیچ کاری با این زمینه بحث نداره مطرح شده. اینها رو بدون باج دهی به مخاطب عرض میکنم.
خیلی کم هستند برنامه هایی که حرفه ای، وزین و سازنده باشند.
البته من خیلی بیش از یک ساله که استفاده نمیکنم. گاهی انتخابی از برنامه ای که از پیش خبر داشته و برام مهم باشه و گاهی بعضی از نادر سریالهای طنز اونم صرفا برای خنده…
اما برنامه های شبکه چهار تا سال پیش که میدیدم وزین بود.
سلام، من برنامه دیروزتان را ندیدم، بهتر بگویم به دلیل حس بدی که در برنامه قل پیدا کردم ،موضوع را دنبال نکردم.هفته گدشته، تقسیم بندی زمان میان مدیر ماهان( ذینفع ) و دکتر حیدری و شما ۹۰-۵-۵ بود. آقای سیاری هم با دید بلندمدت بیستر به فکر معرفی ماهان بو و اهمیت و محترای همایش در درجه ۲ و ۳ قرارداشت و با دعوت از بهترین های این حوزه ، نهایت استفاده را از این موقعیت کرده .اجرای برنامه بسیار ضعیف و برخورنده بود، صحبت مهمانان مرتب قطع می شد. زمانی که در یک برنامه ساده ارتباطات و اصول مذاکره نادیده گرفته می شود ، مخاطب نمی داند، قرار است چه مهارتی را بیاموزد. تبلیغات موثر حس نیاز به محصول( کالا / خدمات) را ایجاد کرده و در صورت استفاده از ابزارهای مناسب، مخاطب خود را جذب می کند.
سلام محمد رضا،
متن رو تو فیس بوک خوندم ولی باید اینجا نظرم رو بگم،
این اتفاقی که ازش صحبت میکنی تو برنامه رادیوییت خیلی پر رنگه. شما یه طرح توسعه مهارت های فردی تو نظرتون بود که خیلی هم براش زحمت کشیدید. از طرح آزمایشیش گرفته تا اجاره کردن جا برای مترکز کار کردن تیمی که برای این موضوع در نظر گرفتی. قبل از اون خودت برنامه رادیو مذاکره ای داشتی که نیم ساعت حرف حساب بود. اما این برنامه رادیویی با مجری هایی که واقعا رو اعصابند (مخصوصا اون خانمی که تقریبا پای ثابت برنامه شدند) واقعاً یه نمونه حسابی از عدم شناخت مخاطبن. اول برنامه آهنگ های بی ربط با پیام های تکراری و شعاری: “ما موفقیت را به سوی شما پرتاب می کنیم” بعد ۵ دقیقه که برنامه شروع شده منی که با جدیت برنامت رو دنبال میکنم و نشستم تا حرف جدیدی بشنوم با سوال مجری رو به رو میشم که اگه میشه خلاصه ای از برنامه های گذشته رو بفرمایید. باشه اینم ۱۰ دقیقه دیگه برای مخاطبینی که تازه پیچ رادیوشون رو باز کردند و اصلا نمیدونن موضوع چیه. خلاصه شما که تموم میشه حالا باید به طرح موضوع برنامه توسط یه خانم دیگه گوش کنیم که از تو اینترنت تاریخچه خلاقیت از زمان پیدایش آدم رو جستجو کردند و قراره تند تند برامون بخونند. حالا روز گناهم باشه که بدتر، ناگهان باید تو فضای هیجانی که برنامه تا اون لحظه سعی کرده ایجاد کنه یه آهنگ نامناسب بشنویم که روح آدم رو چنگ میزنه، انگار عرق کرده باشی یهو بپری تو حوض آب سرد. مثل اینکه بالاخره نوبت حرف جدید شد. شما شروع می کنید و هنوز حرفتون شکل نگرفته که سوالات به غایت … مجری شروع میشه.” اساساً آقای شعبانعلی آیا خلاقیت چیز خوبیست؟”،” من خودم مامایی خوندم، البته لیسانسم مامایی بوده، دخترم همیشه بهم مبگه…” و من همچنان دارم حرص می خورم که اگه همون رادیو مذاکره سابق خودتون بود دیگه تا الان باید حرفتون تموم شده بود که نوبت میرسه به پیامک ها و تلفن های برنامه، اینجاست که واقعاً باید هرچی وسیله خطرناک از جمله داروی نظافت رو از جلوی دست من دور کنند…
میدونم محمدرضا که گستردگی مخاطب مزایا و محاسنی داره که قابل انکار نیست اما باید قبول کنیم که وقتی قراره تو فضای مبتذل صدا و سیمای ایران برنامه ای شکل بگیره به ناچار کیفیت کار افت میکنه. خدا رو شکر موج تبلیغات برنامه های تلویزیونی هنوز به رادیو نرسیده. ولی بعید نیست تو روزای آخر برنامتون مجری اعلام کنه که اگه دوست دارید خلاقیت و مهارت هاتون توسعه پیدا کنه حتما برنج آوازه رو امتحان کنید….
میلاد.
صادقانه نظرم رو راجع به برنامه در رسانههای پر مخاطب بگم؟
به نظرم پرمخاطب بودن اساساً همزمان معنی سطحی بودن رو هم میگه.
اما من پس از سالها آزمایش و خطا به این نتیجه رسیدم که رسانههای پر مخاطب می تونند باعث بشن که خیلیها اسم آدم رو بشنوند. بعد بیان در رسانههای اختصاصی تر (مثل سایت) مطالب رو بخونند و امیدوارم در بلندمدت به اون پختگی برسند که دیگه سراغ اون رسانهها نروند و رسانههای خودشون رو بیابند…
اما همهی حرفت رو میفهمم 🙂
آره، من برای آدمای دیگه خوشحالم، یه راننده که اگه علاقه هم داشته باشه شاید فرصت دسترسی به حرف ها و ایده هات رو نداشته باشه از این طریق ممکنه اتفاقای خوبی براش بیفته، یا نوجوونی که تو یه شهر غربی و مرزی دسترسی به اینترنت و کامپیوتر نداره از این طریق شاید آیندش عوض شه و مسیر بهتری رو بره.
من برای خودم ناراحتم که از پروژه مذاکره، رسیدم به رادیو مذاکره و از رادیو مذاکره به صدای سراسری ج.ا.ا.
تهش ان شاء الله که برای همه خیره….
سلام اقای شعبانعلی عزیز شاید من مصداق این بحثی رو که با میلاد داشتید باشم من خودم اولین بار شمارو توی برنامه ماه عسل دیدم واسمتون توی ذهنم بود تا اینکه بعد ۲سال و خورده ایی موقع انتخاب رشته کنکورم توی یک همایش یکی از دانشجویاتون توصیه کرد که به سایت شما سر بزنیم چون میگفت دیدگاهتون خیلی نو و تازه هست چون من قبلا اسمتون رو شنیده بودم این افتخار نصیبم شد که ازاون موقع مطالب زیبای شمارو بخونم حرفم این بود که تو اون همایش خیلی ها اسم شما رو شنیدن اما بعید میدونم جدی گرفته باشن امیدوارم یه روز این فرصت پیش بیاد که سر کلاستون بشینم
سلام، خیلی خوبه که موسساتی نظیر ماهان و …با همین حرکات گام موثری را بر می دارند، اما نباید فراموش کرد که این موسسات از حضور بهترین مدرسان حوزه ای مثل تبلیغات بهره مندند و به نوعی با این سبک تبلیغات اعتبار اساتید خودشان را زیر سوال می برند، اساتیدی که صاحبان برند در کشور، برای تبلیغاتشان حداکثر یکی از آنها به را عنوان مشاور می توانند به خدمت بگیرند، لذا ناخودآگاه انتظار مخاطب از تبلیغات این موسسات بیشتر از بانک ها یا سایرین است.
یاد برنامه فرصت برابر که واسه کنکوره افتادم.۱۰ دقیقه آموزشی است بقیه اش تبلیغ فعالیت های ارزشمند کانون فرهنگی آموزش — — برای هر چه بیش تر نابود کردن خلاقیت و تفکر .لعنت بر این سیستم آموزشی غیر منعطف که باعث چنین سودجو یی هایی میشه.(ببخشید بی ربط به متن بود یکم.چیکار کنم ،اعصابم از حفظ کردن رنگ مواد شیمیایی که تا به حال ندیدمشون خرد شده)
جالب بود..افزایش انتظار مخاطب ب معنای کاهش میزان رضایت اوست..
خدا قوت
چند روز نداشتیمت محمدرضا جان ؟!؟
من به اراده خودم هیچ وقت تلویزیون ایران رو روشن نمیکینم. چون باعث میشه فکر کنم گوسفندم شاید خودم نمیدونم.
راستی استاد من چند وقتیه که دارم تمرین میکنم (و به کسانی هم که دوستشون دارم به عنوان یه نظر میگم) که تو تیکه هام یه دیگران اسم مریضیهایی مثل منگل و عقب مونده ذهنی رو نگم. چون فکر میکنم شاید کسی که از نزدیک با این بیماری درگیره، برداشت دیگری از این بیماری داشته باشه و ناراحت بشه از این که من به هر رفتاری این بیماری رو نسبت بدم.
راست میگی. چقدر نکتهمهمی رو گفتی. ممنونم که بهم روش «درست نوشتن» رو یاد دادی. الان متن رو اصلاح میکنم 🙂
نوشتن برای کسی که با دید باز به حرفهات فکر میکنه حس خوبی به آدم میده. ممنون از شما که دید باز رو یادمون میدید.
سلام
استاد عزيز من در يك موسسه عريض و طويل به نام بانك … كار مي كنم. سالهاست دغدغه تبليغات دارم. از ترم پيش تدريس تبليغات را هم انجام مي دهم. تصميم دارم كسب و كار بعدي من – نمي دانم كي- در حوزه موسسه تبليغاتي باشد.
واقعيت اين است كه در بانك ما تبليغات بيشتر صرف تبليغ برخي مديران مي شود تا تبليغ خدمات.
البته مي دانم كه ما بانكي ها واقعاً چند سالي است نه كار خاصي انجام مي دهيم، نه كار هيچكدام مان متفاوت از بقيه بانكهاست و شعار هاي اكثرا مشتركمان هم همين موضوع را تاييد مي كنند كه همه شبيه هميم با خدمات مشابه. ولي مطمئناً قرار نيست مجموعه اي كه اين همه منبع انساني و مادي و غيره دارد فعاليت هايش ديده نشود . فقط به نحوي عمل شود كه انگار فقط همين چند نفر از مديران سازمان را مي چرخانند.
تازه كيفيت تبليغات هم به گونه اي است كه فرزند ۱۱ ساله من ايرادات آن را متوجه مي شود.
دغدغه هايي كه براي خودم برشمردم ناشي از همين بي توجهي هايي است كه احساس مي كنم نه تنها در سازمان ما بلكه در سطحي وسيع در اكثر سازمانهاي بزرگ به فراموشي سپرده شده است.
خيلي مديران بخش خصوصي هم اهميت و جايگاه تبليغات را بجز شيك بازي نمي دانند.
سلامت باشيد
كلا نظرم اين بود كه تبليغات و كاربردهاي آن واقعاً فراموش شده است.
صحبتی که کردید کاملا درسته، اما یه مشکل اصلی به نظر من اینه که شبکه ی آموزش برای پایگاه تبلیغ یا صحبت در مورد این موضوع که مخاطبان حرفه ای تری رو میطلبه و بحثهاش جدی تر و سنگین تره، شبکه ی مناسبی نیست، معمولا برنامه های شبکه ی آموزش در بخش آموزشش بیشتر برای سنین دبیرستانی و هنرستانی طرح ریزی شده، بیشتر معلمهای کنکور رو من میبینم که میان و درسهای مربوط به کنکور رو میگن و یا حتی درسهای هنری و نقاشی کردن و نجاری و…، برای بحثهایی از نوع بحث بازاریابی و مذاکره و.. شبکه ی ۴ حرفه ای تر هست و مخاطبانی که این شبکه رو دنبال می کنن معمولا قشری هستن با سن بالاتر و مخاطبان خاص تر، مثلا این شبکه دیگه برنامه ی کودک نداره، همین نشون میده که رویکردش متفاوت تر هست، من مطمئنم که اگه برنامه ی شما در شبکه ی ۴ و یا ۳ و..بود، مسئله ای که شما بهش اشاره کردید به این شکل و در این حد غیر حرفه ای رخ نمی داد، احتمالا مسئله های پیش آمده از جنس دیگری می شدند، ..
عاشق جملهی آخرت هستم. نشون ميده که خیلی خوب فضای رسانهای ایران رو میشناسی آذر 🙂
من یه نکته کوچیکو بگم رد شم… تو شبکه سه هم از این تیپ برنامه ها داشتیم جدیدا تبلیغ یه موسسه ی کنکور هستش که دی وی دی و اینا میفروشه یعنی شما ببینین این برنامه رو از خنده روده بر میشین …
من یه نکته کوچیکو بگم رد شم… تو شبکه سه هم از این تیپ برنامه ها داشتیم جدیدا تبلیغ یه موسسه ی کنکور هستش که دی وی دی و اینا میفروشه یعنی شما ببینین این برنامه رو از خنده روده بر میشین …
از این نوع تبلیغات زیاد داریم تو تلویزیون!بدترینش تبلیغات ازدواج اسان، تو مناسبتهایی مثل سالگرد ازدواج حضرت علی وحضرت فاطمه چادر سفید سر عروس میکنن از رو مانتو!کت وشلوار تن داماد ی عاقد مییارن واسشون عقد میخونه بعد صد دفعه تکرار میکنن این اولین واخرین مراسمی هست که میگیرن ازاینجا مستقیم میرن خونه ی بخت مهر عروس خانومم ۱دونه سکه هستش جوانان عزیز سخت نگیرین ازدواج کنین.
سلام. ممنون بابت این حساسیت های ارزشمندتون و ارزشی که برای مخاطبتون قائل هستید. کاش یک اپسیلونِ این ارزش رو ، از طرف آنها!! هم میشد احساس کرد … ( تقریبا به خاطر همین دلایل! و دلایل مشابه هستش که من اصلا بیننده تلویزیون نیستم و ناچاراً متاسفانه از برنامه هایی هم که توسط شما در اونجا ارائه میشه محروم میمونم…