دیروز برای سخنرانی در حوزه مذاکره به مرکز آموزش وزارت نیرو در مهرشهر کرج میرفتم. مدتی بود که به دلیل پای شکسته رانندگی نکرده بودم. یا خانه بودم یا دوستان و همکارانم مرا از جایی به جای دیگر می بردند. وقتی بعد از مدت طولانی، دوباره رانندگی میکنی، به رفتارها و سبک رانندگی انسانها حساس تر میشوی.
زمانی مقاله ای خوانده بودم – اصلاً یادم نمی آید در کجا – که عنوان زیبایی داشت: Covered Bodies, Naked Personalities
بدن های پوشیده و شخصیت های عریان! نویسنده مقاله توضیح داده بود انسانها به اندازه ای که پوشیده میشوند و کمتر دیده میشوند، شخصیت واقعی خود را بهتر بروز میدهند. این بحث را در حوزه های مختلف بسط داده بود. مثلاً در مورد پدیده Groupshift حرف میزد و میگفت انسانها در گروه، کمتر دیده میشوند و توسط اطرافیان پوشیده میشوند، به همین دلیل تصمیمهای متفاوتی میگیرند.
بعد بحث را به فضای تخریب پس از فوتبالها در بسیاری از نقاط جهان برده بود. توضیح میداد که چطور، یک فرد ظاهراً طبیعی وقتی در یک گروه قرار میگیرد و مطمئن میشود که رفتارهای او ردیابی نمیشود، اثرات تخریبی بزرگی را به بار می آورد. بعد بحث را کشانده بود به رفتار تروریستهایی که نقاب دارند و مقایسه با تروریستهای بی نقاب و دهها بحث دیگر.
چیزی که برای من جذاب بود این بود که نویسنده میگفت: خودرو، یک پوشش است. یک پوشش فلزی که وقتی سوار آن میشوی – یا به عبارتی آن را بر تن میکنی – احساس میکنی کمتر دیده میشوی، به همین دلیل الگوهای رفتاری واقعی تری از خود بروز میدهی.
زمانی که مقاله را میخواندم، تصویر دو ایرانی در ذهنم آمد که در جلوی در، برای ورود به اتاق یا خروج از آن، به یکدیگر التماس میکنند و حتی برخوردهای فیزیکی انجام میدهند که چه کسی زودتر برود و چه کسی بعد از او برود. اما همین دو تن، وقتی لباس فلزی بر تن میکنند و پشت چراغ قرمز می ایستند، با گاز دادن و شتاب گرفتن و انواع مانورها می کوشند از یکدیگر سبقت بگیرند.
در ترافیک بزرگره تهران-کرج ایستاده ای، موسیقی آرامی گوش میکنی و آخرین تماسهای تلفنیت را مرور میکنی که ناگهان یک خودرو از قسمت خاکی کنار اتوبان تخته گاز از کنارت عبور میکند و چند متر جلوتر متوقف میشود. چهره این نوع راننده ها هم دیدنی است. پیروزمندانه به اطراف نگاه میکنند و از زرنگی و تیزهوشی خود لذت می برند!
تعویض بی دلیل خطوط، استفاده از خطوط حاشیه ای کنار اتوبانها برای تردد، بوق و چراغ زدن های بی دلیل – تو گویی رئیس جمهور کشور در ماشین نشسته و باید سریعاً به مهمترین جلسات سیاسی برسد! – رقابت با پیاده ها (دیده اید که خودرو ها وقتی پیاده ای رامی بینند بر سرعت خود می افزایند تا زودتر از پیاده از مسیر خیابان عبور کنند؟!) همه و همه این حس را به من میدهد که ما برای «زرنگی های حقیر» تربیت شده ایم. این مشکل امروز نیست. نسل قدیمی تر بهتر به یاد دارد که چه حجم ترفند و راهکار اختراع شده بود تا در صفهای طویل نانوایی نایستیم یا یکی دو نفر جلو بزنیم.
فکر میکنم لباس فلزی، شخصیت انسانها را عریان تر از همیشه در معرض دید دیگران قرار داده است. تصویری که بسیاری از ما ترجیح میدهیم انکارش کنیم. و گاه با شیرینی خاطرات هزاره های قبل، طعم تلخ آن را از زبان خود بزداییم.
من در مسافرت به کشورها و شهرهای مختلف، احساس میکنم با نگاه کردن به رانندگی آنها – در این لباس تمام فلزی – بهتر میتوان فرهنگ را شناخت تا نگاه کردن به برخورد آنها در پیاده روها. و هراس از روزی دارم که سوارگان، در پیاده روها نیز همان فرهنگ را به نمایش بگذارند…
" زرنگیهای حقیر"
چه عبارت زیبایی محمدرضا. چقدر از شنیدن این ترکیب در کنار هم ذوق کردم.
سلام. داشتم دنبال چیزی میگشتم که اتفاقی افتادم توی این پست… چقدر مصداق قشنگ و دقیقی بود و چقدر خوب ما رو کاور میکرد!
راننده های گلمون من جمله خودم همون کسانی هستند که انقدر باهم، تا زمانی که naked هستند تعارف تیکه پاره میکنن که فکر میکنی چه خبره… اما امان از روزی که shield میاد دورمون!
من فکر میکنم اینترنت هم این روزا همینطوری یه کاور شده که ما رو خوب محصور میکنه! و بدبختانه این آفت گریبانگیر نوجوان هامون شده…
مرسی از یه آموزش دیگه استاد…
Thanks for your nice experience to share with us. Really awesome article with plenty of informative things to be known for us.
سلام
استاد بعد از بحثی که پیش اومد و من پذیزفتم که اشتباه کردم, با خوندن کامنت یکی از دوستان تو همین پست بود که میخواستم ازتون بپرسم منم جزو بن شده هام؟
قبول دارم که کار من خیلی اشتباه بود ولی ازتون به عنوان انسانی که در جایگاه معلمی داره خدمت میکنه انتظار داشتم که یه جور دیگه اشتباهم رو بهم گوشزد کنید.
من زمانی که شما جواب کامنت اولم رو داده بودید کامنت دومم رو فرستاده بودم و هنوز جواب اولی رو نخونده بودم.
من تو این مدت نوشته هاتون رو دنبال کردم و همینظور فابل مذاکره تون رو دانلود کرد ولی نمی تونستم بیام بابتش تشکر کنم, حس کردم که اگه چیزی بگم باز فکر میکنید که دارم از سایتتون استفاده شخصی میکنم.
البته اگه شما راضی نباشید دیگه به سایتتون نمی یام.
مگه مهمونها به همین سادگی از خونه صاحبخونه میرن مرجان؟
الان خیلی درگیر کار هستم حالا سرم خلوت شد حسابی حرف میزنیم. 🙂
استاد عزیز بیان شما همیشه شیوا و دلپذیر است.
واقعا لذت بردم
این لباس و پوشش آهنی انگار یه جورایی آدم رو شرطی میکنه من خودم رو عرض میکنم چون موقعی که کنار پدرم نشستم و ایشون رانندگی میکنه اگه عصبانی بشه من واکنش نشون میدم و به صبر در رانندگی دعوتشون میکنم 🙂 ولی موقعی که خودم رانندگی میکنم با وجود اینکه قوانین رو رعایت میکنم ولی بازهم در قبال حرکتهای خیلی جزیی رانندگان دیگه کنترل اعصابم رو از دست میدم 🙁
یعنی اشکال از منه یا از پوششم ؟!!!!!!!!!!!!!
خب خدا رو شکر گفتم اگه اجازه ندی دزدکی میام میخونم و میرم بدون اینکه آثار جرمی بذارم
اینکارو نکن. با سر و صدا بیا و به من سر بزن
چشم حالا که صاحب خونه اجازه داد با سر وصدا اما قول میدم رسم مهمان بودنو رعایت کنم
سلام
با جواب که به آقای نصیری دادید منو به فکر انداختی که باید بیام به خونه ات یا نه ؟
اخه یه بار یه کوچولو به منم توپیدید؟
نه تو دعوت داری همیشه. اما هر موقع حوصله داشتیم با هم بحث و دعوا میکنیم 😉
شما لطف دارید به بنده….
من مزاحم همیشگی شما هستمو خواهم بود واز مطالب عمیق و واقعیتون استفاده خواهم کرد.
فقط وقتی ما رو مهمون میکنید،حداقل یک چایی هم بزارید جلومون.
بی خیال، از دفعه بعد خودم فلاکس میارم.
سلام جناب شعبانعلی…
در پست قبلی در مورد منتقدین و فاقد صلاحیت بودن نقدهایشان،صحبت کرده بودید.در این مورد کاملا باهاتون موافقم. چون معتقدم:دوصد گفتار چون نیم کردار نیست.
اما در این پست و تک و توک در چند پست قبلی شاهد برخورد تند شما با دوستان بودم.علتشو نمیدونم ولی اگه من جای شما باشم،چنین برخوردی نداشتم.و با اندکی بی توجهی،از کنار موضوع میگذشتم.البته میدونم که بعضی از افراد،عقده های حل نشده ای در درون دارند و در اکثر موارد از اینترنت برای حل عقده ها استفاده میکنند اما در وبلاگی با این طیف وسیع بازدید کننده و تنوع عقاید و برداشتهای متفاوت،فکر میکنم ملایمت و دوستانگی در پاسخ به کامنت ها،بهتر از برخورد صریح و تند و تیز باشد.
و در آخر:معذرت خواهی میکنم از اینکه در مقام شاگردی،جسارتی کردم.
سلام. من کاملاً با حرف شما موافقم. دلیلی که من پاسخ منتقدین را میدهم شاید بیشتر به شغل من برگردد. من معلمم.
اگر شما در مقابل یک سیاستمدار بگویید: ۲+۲ میشود ۵ مطمئن باشید میگوید: چقدر جالب! چه نظر خوبی! بله. این حق طبیعی شهروندان است که جواب ۲+۲ را انتخاب کنند!
اما اگر به یک معلم این را بگویید، شب خانه نمیرود! میماند و بحث میکند و شما را قانع میکند!
پس من به اقتضای شغلم نمیتوانم از جلوی چیزی که قبول ندارم آسان بگذرم.
نکته دوم اینکه بعضی دوستان با من در مورد رفتارهای دموکراتیک و … صحبت میکنند. دموکراسی هم واژه ای است که در سیاست معنا دارد.
سایت من یک سایت شخصی است و هیچوقت در هیچ جا از هیچ کس برای بازدید از آن دعوت نکرده ام.
من اینجا را خانه خودم میدانم. بر دیوارش هر چه بخواهم میآویزم. دکوراسیون را آنجور که دوست دارم میچینم.
اگر شما دوست من باشید و از دیدن من و خانه من لذت ببرید، به من سر میزنید. من هم با علاقه از شما پذیرایی میکنم.
اما نمیتوانم بپذیرم که کسی هر روز به خانه من سر میزند و هر روز هم میگوید این را نگو. این را ننویس. این را آنطوری بنویس.
خوب برای من سوال میشود که برای چه این آدم که اینقدر با فضای ذهنی من فاصله دارد به مهمانی من میآید؟
مسعود جان. راستش من بر خلاف عموم ساکنان فضای مجازی، دنبال ویزیتور نیستم. به همین دلیل بعضی وقتها در برخورد با کامنتها، جوری مینویسم که مطمئن شوم فردا به من سر نخواهند زد. به من حق بده با بعضی مهمانها طوری برخورد کنم که دیگر به خانه ام پا نگذارند.
دموکراسی در هیچ جا حکم نمیکند که همه را به خانه خود راه بدهی. خصوصاً اگر مثل من معتقد باشی بعضی ها واقعاً اشتباه آمده اند.
از نحوه نگارش و تنظیم متن تو مشخص است که آنقدر بهره هوشی بالایی داری که بدانی پاسخی که به تو داده ام، پیغام خروج از خانه است یا دعوت دیدار مجدد.
اما برای رفع ابهام یک بار دیگر هم تو را به خانه ام دعوت میکنم: «هر روز به من سر بزن».
سلام براستاد و دوستان
فقر فرهنگی ، خودبرتربینی و غرور اجتماعی و فردی کاذب، بحران های روحی و عقد های اجتماعی حتی سردرگمی های هویتی ، تناقض های دینی و سیاسی و……باعث رفتارهای غیر عقلانی و غیر منطقی افراد جامعه ماشده که نمونه کوچک آن در رانندگی میشه مشاهده کرد.
اما استاد درد را همه جا میشه دید ولمس کرد چاره چیه؟درمان و درمانگر کیست،؟ تاکی باید ادامه بدیم ؟
استاد شما بفرمایید
ایرانی لختش قشنگه
منم موافقم!
شاید این مطلبی که می خوام بنویسم ربطی به موضوع نداشته باشه ولی دوست داشتم تراوش ذهنی ام را راجع به یک اتفاق بنویسم و می دانم که شما با نگاه کنجکاوانه خود حتما مقصودم را متوجه خواهید شد :
روزی در کنار حوض آبی نشسته بودم که ناگاه قطره ای به درون آب افتاد با افتادن این قطره موجی درسطح آب پیداشد همان آبی که شاید از میلیونها قطره تشکیل شده بود واین موج گسترده و بزرگ شد تا به کناره ها رسید با خود فکر کردم یک انسان عالم و یک روشنفکر می تواند همانند این قطره عمل کند و نظر خود را در جامعه گسترش دهد به شرط آنکه این قطره بداند که کارش چیست؟
با تشکر از استاد خوبم جناب اقای شعبانعلی عزیز
خب من یه بار تو ماشین یکی از دوسای با کلاسم نشستم تا نشستم برگشت گفتش پگاه ببخشید من فحشای آب نکشیده زیاد میدم یعنی اصلا رانندگیم با فحش همراهه همین اول بگم جا نخوری!!!… واقعیتش رانندگی خیلی از ما همراه با انواع خودخوریها و حرفای زشت!!!! خود من هیچوقت یادم نیمره چهره مرد مسنی که برگشتم بهش اسم یه چارپا رو گفتم 🙁 بخدا عذاب وجدان دارم هنوز هرچند تقصیر اون بود..کلا که ما دیدیم اهل این زرنگ باریها نیستیم فروختیمش ….ولی این جملتون عجیب جالب بود “انسانها به اندازه ای که پوشیده میشوند و کمتر دیده میشوند، شخصیت واقعی خود را بهتر بروز میدهند” ذهنم رفت سمت حجاب …حجاب اسلامی…حجاب برای خانمها…!!!! نمیدونم چقدر در این مورد واقعیت داره
سلام پگاه خانوم
نمیدونم چقدر درست باشه که با شنیدن یه جمله سریع به دنبال مصداق های اون از روی کلید واژه های اون جمله باشیم .
همین که کلمه ی پوشش رو میشنویم سریع تو ذهنمون سرچی کنیمو هر چی توش پوششه رو وسط بکشیم .
یه موردی هم من دیدم پوشش توش زیاده ، گفتم بد نیس در این مورد هم فکر کنید .
اونم خداست و ستار العیوب بودنش .
حالا نمیدونم مقوله ی حجاب از این مقوله هاست یا از اون مقوله ها .
جای فکر داره، حداقل برا اینکه تو سرچ کردنمون گوگلی نباشیم .
خب واقعیتش من ذهنمو با چیزهایی مثل درست و غلط محدود نمیکنم (تاکید میکنم ذهنمو )که حتی خودم و از فکر کردن در مورد یه قضیه محروم کنم چون مثلا این کار غلط از هر نظری علمی…فلسفی یا نظر دیگران ترجی میدم خودم به نتیجه برسم…به نظر من چیزی که به ذهن آدم خطور میکنه همیشه یه بک گراندی داره….د رمورد اینکه من با خوندن این قضیه ذهنم رفت سمت حجاب اسلامی زنا دلیل بر حل نشدن این قضیه برای خودم نبود که خدا رو شکر مسایل اینچنین پیش پا افتاده مثل نوع پوششم خیلی وقت پیشترها برام حل شده…دلیلش تفاوتهایی که میبینم برای پوشش بانوان درفرهنگها نمیگم ادیان میگم فرهنگها و خب تفاوت پوششها تفاوت برخوردها تفاوت عملکردها تفاوت در سطح فکری مردا وزنا و تفاوت در خروجیهای هر فرهنگ …..اینجا جای بحثش نیست که من نظرمو در این مورد بگم ولی اعتراف میکنم با خوندن این جمله در مورد شخصیت آدمهایی که پوشش کامل دارن خیلی خیلی کنجکاوتر شم و مطمینم این ذهن بیش فعال در برخورد با همچین آدمهایی در بک گراندش دنبال کشف این جمله میگرده :)……..در مورد سرج گوگلی خب من یه بچه کامپیوتریم خیلی چیزام کامپیوتری شده ولی سرچ گوگلی هم که میکنم همیشه باید بخونم با جملات خودم بنویسم و اونایی که از منبع گرفتمو با فرمت هاروارد رفرنس بدم 🙂 این سرچ گوگلی همچین کار ساده ای هم نیستا…د رمورد اون ستار العیوب بودن خدا…خب نمیدونم چه ربطی به این قضیه داشت ولی خب شما حتما در این مورد قبلا تحقیقات کردی و مصادیق زیادی سراغ داری خوشحال میشم بشنوم…
سلام
آهان اشکال از بنده است که نتونستم درک کنم که فضای ذهنی شما اعم است از ذهن و مغز شما و ذهن و مغز صفحات وب که سعی می کنید درست و غلط را در همه ی این اذهان مورد بررسی قرار دهید فارغ از این که پاره ای از ذهن و مغز مسخّر شما – صفحات وب – برای دیگران جایگاهی دیگر داشته باشد.
در ضمن فکر نمی کنم کسی چنان ذهن جوال و خارق العاده ای داشته باشد که صرفا ان را از مطالب صحیح پر کند و در جنجال بین صحیح و غلط و انتخاب بین این ها نباشد .
لذا جملات ابتدایی خود را به عنوان خصیصه ی ادمیان عالم تصور کنید نه صرفا از خصایص خود .
جالب بود.
اما چقدر از این جور متن های زیبا بنویسیم بخوانیم و جالب اینجاست لذت ببریم! اما کاری نکنیم!
به هر حال ممنون…
چه قدر ناراحتم و متاسف که در ایران امروز مشاهده می کنم که بعضی افراد حتی به بدن های پوشیده هم نیاز ندارن تا رفتار های واقعی شان را نشان بدن!
[حذف شد]
خانم راحیل. این وبلاگ برای تفکر رو به جلو است نه نگاه رو به عقب.
من به نتیجه رسیدم که شما در یک جستجوی اینترنتی اشتباهاً به این سایت هدایت شده اید. مجبورم آی.پی شما رو اسپم کنم.
سلام
کاشکی میشد اینکارو نمیکردی
اینترنت هم یک لباس آهنینه و آهنش هم از نوع مجازی
کاش اجازه بدیم انسانه بدنهای برهنشونو نشونمون بدن شاید با تاکید میگم شاید هم انسانها از بدنهای برهنشون چیزی یاد بگیرن و شاید و باز شاید ما هم بتونیم عبرتی بگیریم که با دیدن برهنگی دیگران نه اینکه خودمونو بپوشونیم بلکه کاری کنیم که اگر برهنه شدیم برهنگیمون بدون عیب باشه
نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه ولی میخوام بگم هیچ چیز پوشیده ای نیست که یک روز عریان نشه حداقل برای خودمون یه روزی همه چی روشن میشه خودمون تنها کسی هستیم که نمیتونیم گولش بزنیم
توی یه فیلمی دیدم برای یه دختر خواستگاری اومده بود عموی عروس که گویا همکاره بود و نظر قطعی رو باید میداد از داماد خواست با ماشین یه دوری بزنن بعد یه جوری نشون داد که عجله داره پسره هم برای خودشیرینی چه خلاف هایی که نکرد
در نهایت عمویه نظر داد این به درد زندگی نمیخوره چون برای رسیدن به مقصد به هر کاری دست زد
البته شاید در نگاه اول این چیز جالبی بنظر نیاد اما واقعا شخصیت پشت فرمان یه جورایی همون ذات اصلیه که میزنه بیرون
سلام درسته که بعضیها بد رانندگی میکنن واهل رعایت کردن حقوق دیگران نیستن ولی این مسئله فقط مشکل مردم ما نیست دربسیاری از کشورها اتفاق می افته اگه غیر از اینه شما کشوری رو نام ببرید که اصلآ شاهد تصادفی نبوده باشه یا مردمانش همه قانونمند باشن. لطفآ اینقدرکشورهای دیگه رو به رخ نکشید مگه شما چقدر دربین اونها زندگی کردید که به راحتی به مقایسه وقضاوت می نشینید. البته صراحت منو ببخشید
راحیل. چند نکته.
یک) من هم یک ایرانیم و اگر از مشکلی حرف میزنم خودم هم بخشی از مشکلم. من با وجود تمام امکانات، هیچگاه تبعیت هیچ کشوری را نپذیرفته ام. پس کشورها را به رخ نمیکشم.
دوم اینکه) من اصلاً به کشورهای دیگر کاری نداشتم در مورد کشور خودمان حرف زدم.
سوم اینکه) امروزه، تعداد بسیار زیادی از کشورهای جهان، فرهنگ رانندگی خوب دارند و هیچ ایرادی ندارد که ما هم آنها را الگو قرار دهیم.
چهارم اینکه) همین کشورهای عرب که بسیاری از هموطنان من آنها را قبول ندارند (ولی من دارم) ببین در رانندگی چگونه رفتار میکنند. من نمیگویم بشویم کانادا، سوییس، اتریش، آلمان. اما برایم سخت است که تهران با ریاض و دوحه و دوبی فاصله محسوس داشته باشد.
ضمناً دوباره تأکید میکنم من هیچ کشوری را با کشوری مقایسه نکردم تو مقایسه کردی. من راجع به خودمان حرف زدم.
پنجم) میگویی: «مگر شما چقدر در … زندگی کرده اید…» در این خصوص هم دو نکته:
نکته اول: تو من رو میشناسی؟ میدونی کجاها رفتم؟ میدونی با کیا زندگی کردم؟ میدونی در کجاها بوده ام و در هر جا چقدر زندگی کرده ام؟ پس راحت حرف نزن!
نکته دوم: بودن یا نبودن اصلاً معیار نیست. تو ممکن است هیچوقت در اسپانیا نبوده باشی. اما یک فیلم مثل ویکی کریستینا بارسلونا ببینی بگویی: ای کاش سرزندگی تهران هم مثل اینجا بود. من حق ندارم بگویم: «تو مگر چند وقت در بارسلونا بوده ای که آنجا را به رخ میکشی؟»
نکته روانشناسی آخر: این ادبیات تو نشاندهنده این است که کمبودها و نواقص زیادی را در خودت و در جامعه مان قبول داری که وقتی یک جمله نظر میشنوی به تو فشار می آد و ضمناً احساس میکنی که دارن چیزی رو به رخ تو میکشن.
یک پولدار که میره یک جا و مثلاً کیف صد میلیونی D&G می بره، برای خودش عادیه. میدونی کی بهش فشار می آد؟ فقیره. چون احساس میکنه این کیف رو آوردن که به «رخ » بکشن. پس خیلی حرص نخور.
در کل خوب است بدانی من مستقل از اینکه کجاها زندگی کرده ام، کسی هستم که ایران مانده ام و تلاش میکنم ایرانم را بهتر بسازم.
شاید بسیاری از وطن پرستان دو آتشه که امروز اینجا حرف میزنند، اگر ویزاهایی که در پاسپورت من است را داشتند، یک روز در این کشور نمی ماندند.
ببخش که اینقدر صریح حرف زدم.
این بی فرهنگی یه طرف قضیه است یه طرف دیگه به خطر انداختن جون آدماست.
واقعا گاهی تصور یه عده برای مالکیت جاده و خیابون و اصلا درک نمیکنم.
امیدوارم یه روزی این “زرنگی های حقیر” به تعبیر شما پایان پیدا کنه تا با شروع یه تعطیلی جدید جاده سنگینی بار بی احتیاطی یه عده رو به دوش نکشه.
یادمه حدودا چند سال پیش یه مصاحبه بود که از اخبار ۲۰وسی پخش شد یه مقام ژاپنی که اومده بود ایران در مورد ایرانیا ازش پرسیدن اول گفت خیلی مهمون نواز و دوست داشتنی و … بعد اقای گزارشگر گفتن خب از فرهنگ ما چی بیشتر براتون عجیب بوده اونم گفت اول فرهنگ رانندگی (که واضحه منظورشون بی فرهنگیه رانندگی بود)بعدم فرهنگ سرکار رفتن روزانه (اینکه چرا شما ها ۷ صبح خودتونو میکشین برسین سر کار و بعد از این سحرخیزی و عبور از ترافیک تازه مشغول خوردن صبحانه سر کار میشین)این برهنگی فرهنگی این قدر شدید در این زمینه که تو چند روز راحت خودشو به یه خارجی نشون داد تازه خوب شد بیشتر نموند وگرنه بقیه برهنگی های فرهنگیمون هم جز موارد عجیب و بدور از عقل آدم به نظرش میومد.
جالب بود ندا از خوندن متنت هم خندم گرفت هم گریه….من خودم کارمندم باورت میشه ندا کارمم فنیه دقیقا نیم ساعت طول میکشه تا مغزم بوت بشه و بتونم یواش یواش شروع به کا رکنم یعنی من توی کل مسیر خونه تا اداره که تقریبا ۴۵ دقیقش هم خوابم بعضی وقتا فک میکنم این یه جور سیاسته برای گرفتن انرژی……..
پگاه جان من خودم اون موقع دانشجو بودم ولی به نظرم اومد که دیگه داره اغراق میکنه و ما اینطوری نیستیم بعد که شاغل شدم تازه فهمیدم بنده خدا یه چیزی دیده بود که میگفت از خودش در نیاورده بود
سلام
استاد ارجمند
شما بهتر میدونید که عبور از چراغ قرمز سبقت غیر مجاز عدم رعایت قانون چه قوانین راهنمایی رانندگی و چه هر قانون مدنی دیگه همه وهمه یک نوع نافرمانی مدنی محسوب میشن که از عدم تحقق عدالت و یا بهتر بگم تصور نابرابری ناشی میشه به عنوان مثال اگر من درمحل کارم ببینم که با بار کاری برابر و تحصیلات و سابقه کاری مساوی با همکارم ۲۰ درصد حقوق کمتری دریافت میکنم در بهترین حالت همون ۲۰ درصدو از کارم کم میزارم به همین شکل ارباب رجوع من که از کمکاری من عاصی شده ممکنه سر دخترش فریاد بزنه و دخترش هم به خودش حق بده سر امتحان تقلب کنه یا سرکلاس حرف بزنه با یک نگاه سیستمی میبینیم که کل زنجیره به هم متصل هست در ضمن در خارج از مرز و بوم مادری ما هم اتومبیل وجود داره و مردم ینگه دنیا هم این لباس آهنین رو به تن میکنن ولی وحشی نمیشن چون یا تصور بی عدالتیو ندارن و یا تحمل بی عدالتیشون بالاتره و شاید هم چشمشون آستیگمات نیست که وقتی من تو گوششون زدم اونا تو گوش بغل دستی من نزنن بلکه صاف بزنن وسط دماغ گنده بنده
این نظر منه
همین
اشتب شد .دریا نه!!
رودخانه بود.ببخشید
گاهی اوقات با این کلمات ترکیبی که میسازی استاد خیلی حال می کنم ” زرنگی های حقیر ” معادل همون ۳۲ خطیه که نوشتی
استاد میدونی چرا بعضی وقتا کامنت ها ریبطی به موضوع نداره؟!!!
چون دل آدما پره.بدجور.فقط میخوان یه جایی یه کیبوردی باشه خودشونو خالی کنن.و شاید خیلی چیزا رو هم نتونن بگن!!!
استاد یادتونه ماهیهاتون خلاف جهت دریا میرفتن.میخوام بدونم بنظرت تو اینجا و این زمان این امکان داره؟؟؟
دریا که جهت نداره
بهنام جان
ولی من خیلی برا شما خوشحالم که از اون دسته افراد دل پر که میخان یه کیبورد گیر بیارنو خودشونو خالی کنن نیستید .
تشکر بابت فایل هفتم
حالا که اسمشو به رادیو تغییر دادین , چطوره یه کم جلوتر رفتیم , ما مخاطبام یه فراخون بذاریم بین خودمون و voice بفرستیم و یه پادکست بسازیم … ؟
بهنام جان من فکر میکنم نقد شما از خودکفایی یه جورایی برمیگرده به پست قبلی استاد البته من اصلا از ماجرای فامیل شما خبر ندارم که چه آمپولی بوده ولی اینم درست نیست که تلاش کسانی که شبانه روز برای پیشرفت علم میکنندو نادیده گرفت و اینقدر راحت نقد کرد و قضاوت کرد.
سحر خانوم بنظرک تو این کره خاکی هر کس که به بشریت خدمت کنه باید دستشو بوسید.اینو که قبول داری!!؟
ولی این که تو رو بکنن موش آزمایشگاهی و طعم زندگی رو ازت بگیرن خوبه؟
اون نقد دکتر بود.و طبق نظر محمد رضا آقای دکتر از آمپول سر در میاره و اون میتونه نقد کنه نه ما.
من فقط گزارش دادم!
سلام.استاد واقعا حرف دل منو میزنید.دقیقا اینطوریه. ما ایرانیها که اینقد تو رسانه ها دم از فرهنگ میزنیم پس کو؟جدا کوووو؟؟؟
((((( راستی استاد یکی از فامیلامون یه آمپول ایرانی زده هفته پیش. الان بدنش کلا عفونت کرده-دکتر میگه از آمپول بوده)))))
از همون داروهایی که تی وی هی نشون میده و میگه خودکفا شدیم.
واقعیاتی که باید قبول کنیم.و هزاران هزار مشکل دیگر
همه چیز برای رفاه ما ساخته شد غیر از فرهنگ استفاده از اون بعد هم میشه مصداق از ماست که بر ماست