نکتهای که میخواهم دربارهاش بنویسم، شاید در نگاه اول، چندان مهم بهنظر نرسد.
علیالخصوص اینکه خودم هم در سالهای دورتر آن را رعایت نمیکردم و هنوز هم، ممکن است هر از گاهی، نمونههای بیتوجهی به آن را در میان حرفها و نوشتههایم ببینید.
با این حال، آن را در حد یک سلیقه مطرح میکنم و میدانم که ممکن است دیدگاه و پیشنهاد من، از نظر دوستانی که حرفهایم را میخوانند، مفید یا مهم و حتی شاید درست، به نظر نرسد.
ترمینولوژی عرضهکننده و مصرفکننده (یا فروشنده و مشتری)
مدتی پیش دیدم دوستی در اینستاگرام چنین چیزی نوشته بود: «دوستان عزیزم. به من بگویید چه موضوعی در زمینهی فروش مهم است، تا فردا شب دربارهی آن برای شما تولید محتوا کنم. »
این حرف از نظر فنی و تکنیکال درست است. مطلبی که در اینستاگرام یا هر شبکه اجتماعی دیگر منتشر میشود، یک مصداق از تولید محتوا است.
اما مخاطب در اینستاگرام، نیامده که ما «تولید محتوا کنیم» و لابد او هم «مصرف محتوا کند.»
او آمده حرفهای ما را بخواند یا صدای ما را بشنود؛ شاید هم، به تماشای صحبت کردن ما بشیند و در تجربهی آن لحظات ما شریک شود.
برای کسانی که سابقهی برنامهنویسی یا طراحی سیستم عامل یا هر فعالیت دیگری از جنسِ تولید و عرضهی Interface دارند، توضیحی که دادم، واضح و حتی بدیهی است.
کسی که در برنامهی Word، مطالب خود را مینویسد و ذخیره (Save) میکند، در واقع میخواهد در allocation table مختص Fileها روی دیسک کامپیوتر یا لپتاپ خود، بخشی را برای نگهداری دادههای باینری معادلِ نوشتهاش Allocate کند و تخصیص دهد. اما اینها مسئلهی توسعهدهندهای است که پشت صحنهی Word (و به نوعی سیستم عامل) قرار گرفته است. برای من که پای کامپیوتر نشستهام، Word باید حرفهایم را جایی ذخیره کند و نگه دارد.
مطلبی که در اینجا برای شما مینویسم، از نظر فنی یک Post محسوب میشود. اما Post یک اصطلاح تکنیکال برای وبلاگ نویس (يا فعال در شبکه اجتماعی) است.
شما نیامدهاید که ببینید من چه پستی را Publish کردهام و چه رکورد جدیدی را به جدول پست در دیتابیس mrshabanali.com اضافه کردهام. شما آمدهاید که نوشتهی من را بخوانید و حرفهای من را بشنوید.
در راستای همین ماجرای «تولیدِ محتوا کردن»، یک جملهی جالب دیگری را هم در مراسم معرفی یک محصول جدید، توسط یک تیم استارت آپی شنیدم: «خوشحالیم که در اینجا جمع شدهایم تا محصول کمینهی قابل اتکا (MVP) خود را برای شما معرفی کنیم».
اگر امثال استیو بلنک و اریک ریس چنین اصطلاحی را رواج دادند و دربارهی اهمیت آن برای استارتاپ ها صحبت کردند، برای این بود که مدیران و طراحان محصول در این نوع کسب و کارها، با عینک متفاوتی به فرایند توسعه محصول نگاه کنند و نقشهی راه متفاوتی پیش روی آنها ترسیم شود.
نه اینکه شما، مشتری یا مخاطب احتمالی را دعوت کنید و بگویید که میخواهید او را با MVP خودتان آشنا کنید. شما قرار است محصول یا خدمتی را که برای آسان کردن بخشی از زندگیاش در نظر گرفتهاید، به او معرفی کرده و در طول زمان آن را بهتر کنید و بهبود ببخشید.
غیر از این هر چه هست، مربوط به جلسهی داخلی شماست و شنیدن جزئیاتی از این دست، احتمالاً در اولویت اولِ مشتری نیست.
شاید بد نباشد این چند مثال دیگر را هم بنویسم:
- آنچه ما در متمم منتشر میکنیم، یک پست است. اما آنچه شما برای خواندنش آمدهاید یک مطلب یا یک درس است.
- آنچه دیگران در زیر یک مطلب در اینستاگرام یا فیسبوک مینویسند، برای صاحبِ اکانت، یک کامنت است؛ اما کسی که مینویسد، دیدگاه و نظر و تداعیهای ذهنی خودش را نوشته است.
- آنچه در کانال تلگرام یا وبسایت شما منتشر میشود، از نظر شما یک محتوای صوتی است؛ اما من آمدهام تا یک مصاحبه بشنوم.
- شما در زمینهی روانشناسی سازمانی، تولید محتوا میکنید. اما از نگاه منِ مخاطب، شما هر روز قرار است نکاتی را در مورد روانشناسی سازمانی برای من مطرح کنید و به من آموزش دهید.
- شما از نظر تکنیکال، ویزیتور و بازدیدکنندهی سایت mrshabanali.com هستید؛ اما از نگاه خودتان (و نگاهِ همدلانهی من) خواننده یا مخاطب هستید و نه ویزیتور. ویزیتور اصطلاح گوگل آنالیتیکس است که اغلب بین شما و یک روبات خزندهی موتور جستجو، فرقی نمیگذارد و هر دو را «مخلوط با هم» میشمارد و جز به اصرار منِ نوعی، جدا نمیکند.
یکی از مثالهای خندهدار در این زمینه، رویداد است.
اسمِ رویداد روی آن است؛ «روی داد» نه اینکه «روی خواهد داد».
این درست است که ما Event Planner داریم و Event Manager داریم و برای شناخته شدن محصول یا برند یا شرکتمان، یک رویداد را طراحی میکنیم.
اما اینکه به مردم میگوییم: ما در فلان روز فلانجا یک رویداد داریم و شما بیایید، به گمانم، تعبیر خندهداری است.
شما سمینار دارید، جلسه دارید، مهمانی دارید، گردهمایی دارید، همایش دارید؛ اینها را میشود فهمید. اما رویداد ندارید.
به شما میگویند که یک رویداد طراحی و اجرا کنید. یعنی دنبال یکی از این برنامهها باشید که وقتی «روی داد» به یک «رویداد» تبدیل شود و دیگران دربارهاش (و طبیعتاً دربارهی شما) حرف بزنند.
رویداد چیزی است که آنقدر مهم است که همه دربارهاش حرف میزنند.
مثلاً اخبار میگوید: «آخرین رویدادها را میخواهیم به عرضتان برسانیم».
این چه رویدادی است که ۵۰ تا صندلی گذاشتهاید و هیچکس هم نیامده و نصفش را با بلیط گروهی و نصف دیگرش را با التماس و آشنایان پر میکنید و از قبل هم، مدام به ما میگویید: رویداد داریم. رویداد داریم. رویداد داریم.
شما سمینار یا مهمانی یا گردهمایی یا دورهمی یا همایش خودتان را برگزار کنید و بگذارید ما وقتی دربارهاش حرف زدیم یا نوشتیم، بگوییم بزرگترین رویداد این هفته، دورهمیِ … بود.
هیچکس خودش برنامهی خودش را یک حادثه (معادل عربیِ رویداد) نمینامد. شما دور هم جمع شوید و ما اگر آن را حادثهای مهم دیدیم، دربارهاش این اصطلاح را بهکار میبریم.
البته طراح رویداد و مدیر رویداد نقششان مشخص است. آنها نام و عنوان درستی دارند. چون قرار است برنامهی شما را به شکلی طراحی کنند که به یک رویداد تبدیل شود و صرفاً پس از برگزاری و دیدن انعکاسها میتوان گفت که با یک رویداد روبرو بودهایم یا یک گردهمایی شکست خورده و بیاستقبال.
تا حد امکان، پشت صحنه و روی صحنه را با هم مخلوط نکنیم
آیا چنین تفکیکی مهم است؟ آیا واقعاً باید تا این حد در انتخاب واژهها و اصطلاحاتی که بهکار میبریم وسواس داشته باشیم؟
فکر نمیکنم همه جا چنین نگاهی لازم باشد. اما مهم است که آگاهانه انتخاب کنیم و توجه داشته باشیم که این انتخاب ما میتواند روی سایر تصمیمهای ما تأثیر بگذارد:
- کسی که میخواهد محتوا تولید کند به یاد مشخصات سطحی محتوا (حجم، زمان، فرمت، کانال توزیع و مانند اینها) میافتد. کسی که میخواهد آموزش دهد – با وجودی که در عمل، محتوا تولید میکند – دغدغهاش ارزش آفرینی و ارتقاء دانش مخاطب خواهد بود. پس اتفاقاً این آموزش در نهایت به یک محتوای موفق هم تبدیل میشود.
- کسی که میخواهد رویداد برگزار کند، ممکن است در سطح بازیهای فرعی (مثل غذا و خوراکی و صندلی و چیدمان و روابط عمومی و نشر رسانهای و مانند اینها) باقی بماند. اما اگر بخواهد دورهمی برگزار کند، ویژگیهای دورهمی، چیز دیگری است. دورهمی در سطحی عمیقتر (بر اساس شبکهی شکل گرفته و تقویت شده، خوشحالی و شادمانی ایجاد شده و رضایت حاضران) تعریف و تحلیل میشود. اگر کسی بکوشد یک دورهمی خوب برگزار کند، به احتمال زیاد، آن دورهمی به رویداد مهم آن روزها هم تبدیل خواهد شد. اما هر رویدادی الزاماً به یک دورهمی موفق تبدیل نمیشود.
برای نکاتی که گفتم، نه منطق قوی دارم و نه استدلالی آنچنانی.
همانطور هم که توضیح دادم، در بعضی لایهها، ممکن است احساس کنیم دردسر رعایت چنین نکتهای به مزایایش نمیارزد (مثلاً در متمم، ما خودمان هم برای لاگین کردن و ورود به متمم، از عنوان کاربر استفاده میکنیم. اگر چه در حرفهای روزمره میان خودمان و شما، اصطلاح متممی را بهکار میبریم).
اما لااقل این را میدانم که اگر من به جای متمم از اصطلاح سایت متمم استفاده میکردم، الان چیز دیگری شکل گرفته بود. چون اصطلاحِ سایت متمم بیش از آنکه بر یک محل برای توسعه فردی اشاره کند، بر جنبهی سایت بودن تأکید میکند و من هم، به جای مقایسهی خودم و همکارانم با سایر فعالان حوزه توسعه فردی، خودم را با سایتدارانِ دیگر مقایسه میکردم و آگاهانه یا ناخودآگاه، شاید در طول مسیر، تصمیمهای متفاوتی میگرفتم.
دل ما برای شما “تنگ” شده و این یک “کامنت” نیست
متمم برای من و وبسایتم همیشه یه الگو بوده، که یه سایت چطوری بدون میانبر و تبلیغ و هزارتا چیز دیگه، یه روند طبیعی و درست رشد رو طی میکنه و پیشرفت میکنه
چند وقتی است در کارم به دو تعبیر فکر می کنم یکی «مسئولیت های اجتماعی یک معمار» و دیگری «مسئولیت های حرفه ای یک معمار».
وقتی به سمت مترو میروم، در حالت اول (اجتماعی) دغدغه ام افراد کم توان و پیدا کردن راه حل هایی برای راحت تر کردن رفت و آمد آن هاست. به این فکر می کنم چطور می توانم طراحی کنم، که بعدها حتی به عمد نشود به این کیفیت ها آسیب رساند. اما در حالت دوم (حرفه ای) مشغول ابعاد و مصالح و مسائل فنی می شوم.
نمی دانم از چه زمانی به کلمات حساس تر شده ام اما نقش متمم و نه سایت متمم در این مسیر بسیار پر رنگ است.
سلام
همین نکته ی اخر که فرمودین که اگر من به جای متمم از اصطلاح سایت متمم استفاده میکردم، الان چیز دیگری شکل گرفته بود، برای من اهمیت این درس و مشخص کرد، چون وقتی با خودم مرور کردم اثر این انتخاب تون رو خودم ،،
خیلی جالب بود
من در صفحه دسکتاپم ، یک پوشه دارم به اسم دندانپزشکی ، یک پوشه دارم به اسم متمم .
تو پوشه متمم هر چیزی پیدا میشه ، مستند های مختلف ،فیلم های مختلف ،پادکست های مختلف ، ویس های خودم ، ویس های شما ،سخنرانی های مختلف ، TED ،موزیک های مختلف و پیام های اختصاصی ، نوت های مختلف ، جوک های مختلف ، شعر های مختلف ، لینک های از سایت های مختلف ولی
همشون زیر چتر متمم .
متمم شده نخ تسبیح ، وصل میکنه موضوعات مختلف و بهم .
شده کریستال مرکزی ، که خیلی آروم آروم بلور های ریز بهش وصل میشن .
رو مغزم جراحی انجام شده ،
هر کلامی که گفت میشه ، دیالوگی که رد و بدل میشه ، هر تصویری که میبینم ، هر کار هنری که این و اونور جلو چشمم میاد ، جدا از پذیرفتن یا نپذیرفتنش ، درست بودن یا غلط بودنش و این حرفا ، اول باید ببینم جنس حرفا از جنس حرف های متمم هست یا نه ،
البته فکرم الان اینه که چون شاگرد ضیعفیم فعلا این دو قطبی هست تو ذهنم .
ولی غیرازین ، کم کم به یک شهودیم رسیدم که مثلا هر آدمی که حرف میزنه ، هر متنی که میخونم ، هر سایتی که میرم
بر اساس شباهت حرف زدنش و لینک دادنشو ،
خلاصه فورم حرف زدنش ،
و نه معنای حرفش
براش اعتبار قائل میشم .
و این انتخاب کلمات ،
چقدر جدی ه.
حساس بحرانی دقیق و ظریف
نمونه این مثالها و استفاده از این واژگان را بیشتر در افراد سطحی دیدهام. تجربه به من ثابت کرده است افرادی که به یک موضوع تسلط دارند و آن موضوع با پوست و استخوانشان یکپارچه شده است، نگاهشان به منافع آن موضوع است تا استفاده بیرویه از یک سری اصطلاحات تخصصی.
متاسفانه این نوع استفاده از واژگان در برخی مدرسان هم رو به افزایش است. آنچه این روزها زیاد میبینم، بین فعالان و مدرسان دیجیتال مارکتینگ و محتوا است.
اینکه بهنظرم محتوای خود را بیشتر برای یکدیگر تولید میکنند تا مخاطبان نهایی و کسانی که بتوانند از محتوای آنها در کارشان استفاده مفیدی کنند.
همونطور که میگی انشای ما باید مقدمه، اصل مطلب و نتیجه گیری داشته باشد ولی لزومی ندارد که این بخش ها را صراحتا در انشا بیان کنیم.
– از کلمه “مذاکره” استفاده نکنیم و بجای آن بگوییم گفتگو، صحبت یا بررسی.
من قبلا چنین اشتباهی مرتکب شدم و به دوستان و همکارانم گفتم که بیاید برای سایتمون محتوا تولید کنیم. الان که فکر می کنم بهتر بود بگویم بیاید آموخته ها و تجربیات خودمون رو به دیگران منتقل کنیم یا آموزش بدیم. با این نگاه، مطالب ارزشمندتر و مفیدتری فراهم می شد.
محمدرضا. ممنون که ما رو بیشتر، متوجه این موضوع کردی و کمک کردی تا در این موارد بیشتر دقت کنیم.
وقتی نوشتهی خوب تو رو خوندم، متوجه شدم واقعاً خیلی وقت ها ناآگاهانه چنین کلمات و عباراتی رو برای آدرس دادن به چیزی که توی ذهنمونه به کار می بریم.
در صورتی که خیلی وقتها مثلاً من خودم توی ذهنم همون “نوشته” یا “حرف” بوده؛ اما توی نوشتن، از کلماتی مثل “پست” یا “کامنت” استفاده کردم.
در مورد «متمم» و نام بردن ازش با عنوانِ نامأنوس و دوست نداشتنی «سایتِ متمم»، هم واقعاً باهات همعقیدهام. هیچوقت دلم نخواسته به متمم بگم: سایت متمم؛ و گاهی هم وقتی در نوشتهای، عبارتِ سایتِ متمم رو میخوندم، هیچوقت حس خوبی بهش نداشتم.
به نظرم، «متمم» اونقدر زنده و پویاست، و تاثیر درسها و آموزشهاش در زندگی ما متممیها اونقدر عمیق و گسترده است که نام بردن ازش با کلمهی خشک و بیجانی مثل «سایت»، شایسته نیست.
چراغ خاموش میاین اینستاگرام؟ 😀