پیش نوشت: آنچه در اینجا میخوانید نظر کاملاً شخصیِ من است و نه تحلیل یک کارشناسی. امیدوارم تک تک جملههای آن را از همین منظر بخوانید.
بخش اول: رفتارهای امیدوارکنندهی ما در مواجهه با تروریسم
قبلاً به بهانههای مختلف در مورد ترور و تروریسم نوشتهام که از جملهی آنها میتوان به نوشتهی تروریسم بیسرزمین اشاره کرد. دیشب که نوشتهی خودم به دستم رسید و آن را دوباره مطالعه کردم، احساس کردم هنوز هم عمدهی مطالب مطرح شده در آن را باور دارم و اگر بخواهم دوباره در این زمینه بنویسم، تکرار مکررات خواهد بود.
خصوصاً اینکه عکسالعملهای مشاهده شده در روز حادثه، نشان میداد که اکثر مردم تا حد قابل توجهی، در عکسالعملهای خود دقت و وسواس نشان میدهند که شاید بتوان بخشی از این دقت و وسواس را به تجربههای انباشته ناشی از رویدادهای تلخ قبلی (چه اقدامهای تروریستی و چه سوانح تلخی مانند سیل در شمال غرب ایران و پلاسکو) نسبت داد.
البته همچنان کسانی بودند که کنجکاوی و عکس انداختن و سلفی گرفتن را ترک نکردند که فکر میکنم با مجروح شدنشان چیزی به آمار «انسانها»ی مجروح اضافه نمیشود و با کشته شدنشان هم، از جمعیت «آدمها»ی کشور، حتی یک نفر هم کم نمیشود.
بیتردید باید درایت ریاست مجلس را تحسین کرد که در آن فضا، به فعالیت رسمی ادامه دادند و تصمیمهای متعدد دیگری هم گرفتند که نهایتاً پیامِ «تحتِ کنترل بودنِ اوضاع» را به هموطنان، تروریستها و مخاطبان رسانههای جهان ارسال میکرد.
همچنین باید خوشحال بود که عمدهی آنچه در شبکه های اجتماعی پخش شد، تصاویر تروریستهای کشته شده بود و تصاویر هموطنانی که شهید شده بودند، «تقریباً» منتشر نشد و همچنین، تعداد قابل توجهی از نمادهای گرافیکی که در شبکه های اجتماعی توزیع شدند، از خون و لکههای خون به عنوان نماد استفاده نکردند.
بخش دوم: شراکت با تروریستها
همواره گفتهام و اجازه بدهید باز تکرار کنم که واژهی ترور به معنای ترس شدید و وحشت است و بر این باور هستم که شاید بتوان تروریسم را به وحشتافکنی ترجمه کرد.
فرض کنیم مجموعاً ۱۰۰ واحد وحشت در اثر اقدام وحشت افکنانه ایجاد شده باشد. تولید این وحشت چگونه انجام شده است؟ سهم هر یک از عاملین چقدر است؟
به عنوان یک نسبت فرضی میتوان گفت ۲ یا ۳ یا ۵ واحد از این وحشت، توسط ۵ نفر تروریست انجام شده. ۹۵ واحد باقیمانده احتمالاً توسط یک میلیون نفر انجام شده که هر کدام نزدیک به ۰.۰۰۰۱ واحد وحشت ایجاد کردهاند.
واضح است که این عددها را از خودم مینویسم و مبنا و معیار مطالعاتی و تحقیقاتی ندارد. اما بحثم اندازهی نسبی سهم هر یک از ما در وحشت افکنی است.
یک نکتهی تلخ اما واقعی وجود دارد. وحشت یک اقدام تروریستی، به خودی خود محدود است.
تعدادی از عزیزانمان را از دست دادهایم. پذیرفتنی است که اندوهِ ما زیاد است. اما همچنان، وحشت رویداد، محدود است.
مدتی قبل خودم خودرویی را دیدم که رانندهی آن هنگام نگاه به موبایل، چشم از روبرو برداشته بود و کودکی را که وارد خیابان شد زیر گرفت. کودک کشته شد. شاید وحشت آن رویداد بیشتر از وحشت یک اقدام تروریستی نظامی باشد. چون میتوانید تصور کنید که تعداد زیادی تروریست بالقوه همین الان با گوشیهای موبایل خود در شهر تردد میکنند و واقعیت این است که احتمال اینکه ما نهایتاً با غفلت یک هموطنِ پاکنیت اما بیدقت کشته شویم هزاران برابر بیشتر است تا اینکه با تلاش یک تروریست ناپاک اما دقیق و هدفمند کشته شویم.
پس چه میشود که تروریسم، وحشت ایجاد میکند؟ وحشتی که در ذهن بسیاری از مردم، بیشتر از وحشت حوادث غیرمترقبه است؟
بخشی از ماجرا به انعکاس گستردهی اقدام تروریستی باز میگردد. اگر سانحهای شبیه آنچه من در مورد آن کودک دیدم، پیش چشم شما روی دهد، با چند نفر در موردش صحبت میکنید؟ چند پیام تلگرام با موضوع آن ارسال میکنید؟ چند پست اینستاگرام میگذارید؟
حالا کمی فکر کنید که برای اقدام تروریستی، چند پست گذاشتهاید. چند کلمه حرف زدهاید. چند پیام نوشتهاید یا فوروارد کردهاید (و کردهایم. چون من هم دارم اینجا مینویسم).
بخش دیگری از ماجرا – که همه تجربه کردهایم اما شاید کمتر توجه کرده باشیم – این است که آنچه عملیات تروریستی را وحشتناک میکند، تصویرهایی است که ما از آینده میسازیم. از تکرار عملیات مشابه. از همهی فرصتهایی که ممکن است یک تروریست داشته باشد. از وضعیت کشور اگر در ماهها و سالهای بعد، قربانی موارد بیشتری شود.
نمیتوان این وحشت را انکار کرد. اما میتوان آن را مهار کرد. لااقل به آن دامن نزد.
کم نبودند کسانی که دیروز، برای دفاع از رای و نظر خود، این اتفاق را به مفهوم بزرگتری به نام امنیت گره زدند. در واقع رویداد تروریستی را به روند کاهش امنیت تفسیر کردند. به عبارتی، کوشیدند تصویری ایجاد کنند که القا کند آنچه اتفاق افتاده، یک اتفاق نیست. بلکه روندی است که حاصل یک انتخاب یا تصمیم اشتباه است و باز هم باید منتظر موارد مشابه آن بود.
تروریستها یک روز اقدام تروریستی کردند و کشته شدند. اما این همکاران آنها، زندهاند و با جد و جهد، نهضت آنها را ادامه میدهند.
به همین علت است که همچنان – همانطور که در گذشته بارها گفتهام – معتقدم در چنین رویدادهایی، منطقی است به نهادهای نظامی، انتظامی و امنیتی کشور اعتماد کنیم و بگذاریم به شیوهای که میدانند با آن مقابله کنند. نه اینکه به تحلیلگر امنیتی تبدیل شویم و مدام روند امنیتی کشور را نقد کنیم.
دوستی داشتم که میگفت: شرط بندی حماقت است. در میان این حماقتها، احمقانهترین شکل شرط بندی، این است که روی باخت خودت با فرد دیگری شرط ببندی. در این حالت به هر حال میبازی.
کسانی که روی بد شدن اوضاع کشورمان شرط بسته بودند و اکنون رویدادهای تلخ کشور را با لذت نقل میکنند و به سندی برای تایید ادعاها و دیدگاههای خود تبدیل میکنند، روی باختن خود شرط بستهاند.
بخش سوم: انتروپی اجتماعی
قاعدتاً در چنین نوشتهای، جای آن نیست که بحثهای خستهکنندهی آکادمیک داشته باشیم. اما حیفم میآید به یک نکتهی مهم، اشاره نکنم.
یکی از مهمترین شاخصهایی که میتوان امنیت و آرامش یک جامعه را به وسیلهی آن سنجید، انتروپی اجتماعی است.
دنیای امروز، دنیایی نیست که برای سنجش امنیت، درب خانهی مردم بروید و پرسشنامه بدهید و به آنها بگویید که ادراک خودشان از امنیت را با عددی مثلاً بین یک تا هفت مشخص کنند.
رفتار ما، تصمیمهای ما، پیامهایی که دریافت و ارسال میکنیم، همزمان دو اثر دارند.
اثر اول اینکه نشان میدهند که چقدر احساس امنیت داریم.
دومین اثر اینکه واقعاً در کاهش یا افزایش امنیتی که داریم تاثیر میگذارند.
چون نمیخواهیم به بهانهی انتروپی اجتماعی، در وسط یک مطلب سادهی یک وبلاگ عمومی، به احضار روح مرحوم بولتزمن بپردازیم، صرفاً به این نکته اشاره میکنم که تعداد و تنوع حالتهای قابل تصور یک سیستم، به نوعی با انتروپی آن همسو و هممعنا محسوب میشود.
و باز، به خاطر داشته باشیم که هر یک از ما به اندازهای که از روند متعارف زندگی روزمرهی خود خارج میشویم و به عبارتی پیشبینیناپذیرتر میشویم، نقشی در افزایش انتروپی سیستم ایفا میکنیم.
اگر بخواهیم از ادبیات نظریه سیستمها برای توصیف تروریسم استفاده کنیم، تروریستها با ایجاد وحشت و خطرات پیشبینیناپذیر میکوشند انتروپی جامعه را در کوتاه مدت افزایش دهند. امید اصلی آنها این است که مردم، خود در ادامهی این اقدام، روند عادی زندگی روزمرهی خود را تغییر دهند و این کار با چنان شدت و حدتی انجام شود که نهایتاً جامعه نتواند تعادل خود را بازیابی کند و یا برای بازیابی، به تامین انرژی (و در مورد کشورها، حمایت سیاسی) از بیرون نیازمند شود.
اگر هم نتوانست، در سراشیبی نابودی بیفتد.
این سراشیبی، اتفاقاً همان چیزی است که باید از آن وحشت داشته باشیم. این سراشیبی، انفجار نیست. ترور نیست. قتل نیست. جنگ نیست. اینها همه هست و هیچکدام نیست. چتری که بتواند روی همهی آنها بنشیند: افزایش انتروپی اجتماعی با سرعت فزاینده و غیر قابل کنترل در اثر افزایش تعداد و تنوع رفتارهای پیشبینینشده و غیرعادی شهروندان است.
بخش چهارم – میکرواکشنها
چند سال است که در مورد میکرواکشنها حرف میزنم. شاید خسته شده باشید. اما موضوعی مهمتر از میکرواکشنها برای تمام کردن این نوشته (و بسیاری از بحثها و حرفها و کلاسها و درسها) نمیشناسم.
حرفهای تئوری، حرفهای کلی، اظهار نظرهای عمومی، همه و همه، به سرعت فراموش میشوند. مگر اینکه بلافاصله پس از پایان آن حرفها، از خودمان بپرسیم: الان چه اقدام کوچکی میتوانم انجام دهم که یک گام، به آنچه گفتهام یا آنچه فهمیدهام یا آنچه خواستهام یا آنچه هدفگذاری کردهام نزدیکتر شوم.
پیشنهاد نمیکنم شما هم همین کارها را بکنید. اما من میکرواکشنهای خودم را مینویسم.
خوشحال میشوم اگر:
۱) شما هم دغدغهی امنیت جامعه و کشور را دارید
۲) با من همعقیده هستید که خروج از مسیر پیشبینی پذیری و افزایش انتروپی اجتماعی در اثر رویدادهایی از این دست میتواند تهدید باشد؛
میکرواکشنهای دیگری را که به ذهنتان میرسد و خودتان انجام میدهید بنویسید تا من هم یاد بگیرم.
اینها کارهایی است که من انجام میدهم. همهی آنها کمابیش میکرواکشنهایی برای برگشت به وضعیت عادی هستند. یعنی کارهایی که من را برای خودم و اطرافیانم، پیشبینی پذیرتر کند:
- در نوشتن در این وبلاگ، به فضای چند ماه قبل از انتخابات بازمیگردم. نوشتههای ماههای قبل را میخوانم و شبیه همانها را ادامه میدهم.
- از زمان انتخابات، چند کانال خبری سیاسی را پیگیری میکردم. آنها را ترک خواهم کرد. همچنین پس از حادثهی دیروز هم، چند ابزار خبری را که مدتها رها کرده بودم، دوباره تعقیب کردم. آنها را هم رها میکنم.
- پیامهایی که مرتبط با خبرهای تروریستی است را نمیخوانم. یا اگر بخوانم پاسخ نمیدهم که تقویت مثبت شکل نگیرد و دوستانم به تکرار این نوع پیامها تشویق نشوند.
- اگر به شبکه های اجتماعی سر بزنم، پستهایی را که مثبت یا منفی، به این رویداد پرداختهاند لایک نمیزنم. تا دوستانم سریعتر تشویق شوند به فضای عادی برگردند.
- پیامی را که به این خبرها مربوط باشد برای دیگران ارسال نمیکنم.
- سعی میکنم مانند گذشته و بیش از گذشته، فعالیتهای عادی روزانهام را انجام دهم. با این کار، هم خودم میفهمم که همه چیز عادی است. هم کسانی که با من کار میکنند و در تماس هستند، به نوعی به سمت بازگشت به مسیر عادی هدایت میشوند. وقتی در یک تماس تلفنی، از دوستم میپرسم که از حوادث اخیر چه خبری داری، دو اتفاق میافتد. یکی اینکه خودم دوباره درگیر میشوم. دیگر اینکه او فکر میکند هنوز فضای جامعه درگیر این دغدغههاست. ترجیح میدهم وقتی تماس گرفتم کارهای مشترکمان را پیگیری کنم.
اگر بخواهم حرفهایم را خلاصه کنم باید بگویم که: همهی ما در پلاسکو یاد گرفتیم که ایستادن در محل حادثه، کمک نمیکند. نه تنها کمک نمیکند بلکه مانع اقدامهای افراد مسئول هم میشود.
امروز با گسترش فضای دیجیتال و شبکههای اجتماعی، فاصله گرفتن از محل حادثه، فقط این نیست که فاصلهی فیزیکی داشته باشیم و در محل جمع نشویم. بلکه عبور از بحثهای مرتبط با این موضوعات هم، شکل دیگری از همان فاصله گرفتن است.
پینوشت نامربوط: به یکی از دوستان میگفتم که اینقدر که تو در مورد داعش مینویسی، در سایتهای رسمی داعش مطلب نیست. چه شده که اینقدر اخبار مربوط به آنها را منتشر میکنی؟ گفت: مردم روی هیچ چیز به اندازهی داعش کلیک نمیکنند. در واقع، فهمیدم که هموطنانم با کلیک کردن روی تیترها، به تولیدکنندهی خبر سفارش تولید خبر میدهند.
به عبارتی، این که من یک خبر را بخوانم و بعد بگویم که قبول دارم یا ندارم یا فوروارد میکنم یا نمیکنم کافی نیست. بهتر است برخی خبرها اصلاً کلیک نشوند. بهتر است برخی از پستهای تلگرامی اصلاً دیده نشوند. همین که من یک کانال را فالو میکنم و هر روز میبینم و بعد هم میگویم اینها مزخرف هستند کافی نیست. آن کانال به اعتبار تعداد فالورها و تعداد بازدیدهایش، تشویق میشود و برای ادامه روند نادرست خود، انگیزه پیدا میکند و من هم از نظر اخلاقی در کار او شریکم.
——
تکمیلی: زمانی که من در متن نوشتم فقط تصاویر تروریستها منتشر شده بود و تصاویر شهیدان منتشر نشده بود، تصاویر منتشر شده از تروریستها صرفاً بدن آنها بود که بر روی زمین بود و با پارچه پوشانده شده بود. لطفاً اگر تصاویر امروز رسانهها را دیدید (که به نظرم خوشایند و حرفهای نیستند) نوشتهی من را تایید انتشار آن تصاویر تلقی نکنید.
سلام.
تعداد قربانیان حادثه تروریستی تهران: ۱۷ نفر
تعداد قربانیان سرطان در روز حادثه تروریستی تهران (در ایران): حدود ۸۵ نفر
تعداد قربانیان سوانح جاده ای طی همان روز (در ایران): بیشتر از ۶۵ نفر
تعداد قربانیان مواد مخدر طی همان روز (در ایران): بیشتر از ۱۰ نفر
به قربانیان دیگر بیماری ها و حوادث کاری ندارم، تنها این سه اتفاق و کشته شدگانش رو با هم مقایسه کنید.
می دونستید ایران، در حال رقابت با سیرالئون و لیبریا برای کسب رتبه آخر ایمنی جاده ها است؟ می دونستید مرگ و میر بر اثر سرطان در ایران، رشد سریعی داشته توی سال های اخیر؟ می دونستید مرگ و میر بر اثر مواد مخدر در ایران، دو برابر میانگین دنیاست؟
نظرتون راجع به بیماری های گوارشی یا تنفسی چیه؟ به خودم زحمت ندادم تا آمار این موارد رو به دست بیارم؛ اما فکر می کنم که از آمار بالا هم سنگین تره.
توجه کنید که این حادثه، با فاصله ده سال از حادثه تروریستی قبلی رخ داده، در حالی که آمار مرگ و میر بیماری ها و سوانح رانندگی، روزانه است. توجه کنید که مرگ بر اثر اصابت گلوله، خیلی آسون تر از مرگ بر اثر سرطان یا بر اثر سوختگیه.
بهتر نیست خبرگزاری ها، مسئولین و خود مردم، اینقدر به این حادثه «جزئی» نپردازن؟ این حادثه، غم بزرگی بود اما برابر بقیه بلایا، مثل کاه، برابر کوه می مونه. همین بزرگ کردن، همین اووراستیت کردن این اتفاق، باعث ایجاد ترس میشه. گرایه ها و خطاهای زیادی در اوورستیت کردن حوادث تروریستی نقش دارن اما باید دونست که فعالیت های خود ما باعث فعال شدن بیشتر این گرایه ها میشه.
و تنها ضرر این اتفاقات، ترس نیست، ضررش شهدای خاموش هستن؛ مطلبی که نسیم طالب خیلی خوب توی کتاب قوی سیاه توضیح داده.
وقتی تمرکز بیجا روی «خطر تروریسم» قرار می گیره، بودجه بیجایی هم روی این موضوع متمرکز می شه. وقتی دولت، بودجه «مبارزه با تروریسم» رو افزایش میده، خوب قطعا بودجه یه بخش دیگه رو کاهش داده: مثل «مبارزه با سرطان»، «افزایش ایمنی جاده ها» یا «مبارزه با مواد مخدر». همین کاهش بودجه، باعث سنگین تر شدن آمار مرگ و میر در چنین بخش هایی میشه؛ در حالی که افزایش بودجه «مبارزه با تروریسم» جون افراد زیادی رو نجات نمیده (اما منجر به رضایت بیشتر مردم میشه). شاید اگه اصلا بودجه رو تغییر نمی دادیم، تلفات کمتری داشتیم. اما مسئله اینه که مردم، فکر نمی کنن که مرگ بیماران سرطانی، تقصیر دولته اما حوادث تروریستی رو تقصیر دولت می دونن. حتی اگر مرگ بیماران سرطانی رو هم تقصیر دولت بدونن، باز هم تمرکزی که روی حوادث تروریستی هست، یک صدمش هم روی مرگ بیماران سرطانی نیست. در اکانت «امنیت»، ما فقط مسائلی مثل نبود دزدها، تروریستی ها و جنگ رو حساب می کنیم اما باید دونست که امنیت جاده ها یا پاکی هوا هم، امنیت محسوب میشه. توجه کنید که تعداد تلفاتی که ما طی سال اخیر، در جاده ها دادیم، بیشتر از تمام کشته شدگان حوادث تروریستی، طی سرتاسر تاریخ ایرانه.
حالا برای مدیران و سران کشور، یه پارادوکس ایجاد میشه، جلب رضایت مردم و انجام کاری که به نفع اون ها نیست، یا از دست دادن محبوبیت، اما انجام کاری که واقعا به نفع مردمه.
[…] مورد آنتروپی اجتماعی و تلاش برای کاهش حساسیت اجتماعی (+) را مطالعه کردهام و به درست بودنشان باور دارم. درست […]
[…] اتفاقات اخیر در ایران صحبت کنم. در این نوشته همچنین از مطلبی که معلم خوبم محمد رضا شعبانعلی در وبلاگ شخصی اش نوشته […]
[…] درباره نحوه برخورد با این حادثه بنویسم ولی هنگامی که متن دقیق و مهم آقای شعبانعلی را مطالعه کردم بهتر دیدم به دو دلیل چیزی ننویسم و شما […]
برای امثال من که نه بیان خوبی داریم و نه قلمی توانمند که قادر باشیم بعضی بغض ها و فریادهای فروخورده رو به دیگران انتقال بدیم، بعضی نوشته های شما به مثابۀ رسیدن اکسیژن به محبوس زیر خروارها خاکه و این نوشته هم یکی از اونهاست
صادقانه اعتراف میکنم یکی از آرزوهام اینه که به قلم استادی که الفبای ارزش آفرینی رو ازش آموختم (و البته هنوز هم مطمئن نیستم که به درستی یاد گرفتم یا نه) مطلب شفافی در رابطه با اثرات ویرانگر شغل و حرفۀ گروهی از افراد جامعه ببینم که در عین اینکه خودشون رو ارزش آفرین ترین افراد دنیا می دونن(!) اما در ذهن خودم اونها رو یکی از آفات ـــ نه تنها جامعه ـــ بلکه دنیا می دونم
کسانی که شاید ناخواسته طوری تربیت شده اند که حتی در محاورات روزمره و عادی خود به دنبال گرفتن گاف و تنها شعبده و تردستی شون هم تبدیل یک جوجه کلاغ به لشکر چهل کلاغ است.
کسانی که با افتخار به خودشون لقب “اصحاب رسانه” داده اند!
کسانی که اگر امروز بخواهیم اندکی در مورد آفت هایی که در محیط اطراف خود ایجاد کردن با شفافیت بنویسیم قطعاً مورد بدترین و وحشیانه ترین هجمه ها قرار خواهیم گرفت. اما اعتقاد دارم که در آینده نزدیک فجایع ویرانگری که توسط این افراد ایجاد شده رو همه خواهیم فهمید.
شاید به جرات بشه گفت بزرگ شدن بیش از حد بسیاری اصطلاحات ترسناک و تکراری در دنیا ماحصل زحمات و دسترنج های این عزیزانه.
راه دوری نریم. مثال آشنا و ملموسی در این رابطه میزنم. در کشور خودمون، دهها سانحه هوایی اتفاق افتاد. چه بزرگانی که از دست دادیم. افرادی مثل یاسینی ها و ستاری ها و بابایی ها که شاید دهه ها طول بکشه تا جایگزینی براشون پیدا بشه.
امادر سانحه سقوط هواپیمای C130 در سال ۸۴ بسیاری از مردم کشورمون، کاپیتان بابک گوهری رو شناختن. اما چه شناختنی؟
شهیدی که سنگ مزارش بارها شکسته شد اونهم توسط مردم کشوری که هتک حرمت مُرده ای که دستش از زمین و زمان کوتاهه رو در زمره گناهان کبیره طبقه بندی میکنن.
اون مرحوم با اینکه یک خلبان حرفه ای و فوق لیسانس رشته هوافضا (با درجه ممتاز) بود و در ثانیه های آخر پرواز به گفته کارشناسان، بسیار حرفه ای هم عمل کرد (که جلوی تلفات بیشتر رو گرفت) اما شاید تنها بدشانسی اش این بود که آخرین مسافرینش رو جامعه “اصحاب رسانه” تشکیل داد!
سنگ قبرش رو شکستن. به همسر باردارش بدترین توهین ها رو کردن. پسرش که هرگز پدر رو ندید هم احتمالاً هرگز نخواهد فهمید پدرش یک قهرمان بود. اما قهرمانی مظلوم
(و شاید هم یک قهرمان بدشانس)
چند سالی هست که روزنامه، اخبار (مخصوصا ۳۰٫٫۲۰) سایت های خبری و بطورکلی هرچیزی که ارتباطی با خبر داشته باشه رو ترک کردم و اگر در محفلی هم بطور ناخواسته مجبور باشم چند دقیقه ای بر اثر جبر محیط اونها رو تحمل کنم تا ساعتها اعصابم بهم خواهد ریخت.
تلگرام رو به جبر قوانین شرکتمون دارم. اما به مرور زمان، اطرافیانم به این موضوع واقف شدن که تلگرام برای من فقط ابزاری برای ارسال عکس محصولات جدید یا آخرین اطلاعیه های سازمانه نه تحلیل های کودکانه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی.
البته بارها پیش اومده که با دیدن لطیفه ها و جوک های ارسالی دیگران خندیدم و از فرستنده بابت اعطای این گوهر کمیاب (یعنی خنده ) تشکر کردم اما اخبار و مخصوصاً تحلیل های کودکانه و سطحی رو اکثراً بدون باز کردن حذف کردم.
برخورد جدی (و تا حدی توام با حالت تحقیر) با پرسنلم در زمانی که با آب و تاب اراجیف تلگرامی رو برام بازگو می کردن امروزی رو رقم زد که خوشبختانه ۲ نفرشون به صورت خودجوش اینستاگرام و تلگرام رو به طورکلی حذف کردن و یکیشون هم در حال ایجاد صفحه وبلاگ شخصیه (تواناییم در حوزه امر به معروف و نهی از منکر بیشتر از این نبود)
به امید روزی که بیشتر ببینیم و بهتر فکر کنیم.
وقتی صحبت از چنین وقایعی شد بسته به موقعیت و گوینده می توانم:
– بطور کلی بحث را عوض کنم
– صراحتاً اعلام کنم تمایلی به شنیدن چنین اخباری ندارم
– می توانم آن محل را ترک کنم
– نگاه نکردن عکس ها و فیلم های مربوطه به چنین حوادثی. دیروز وقتی همکارم می خواست عکسی نشان دهد، با حالت انزجار از دیدن آن سرباز زدم.
– خونسرد بودن و ادامه روند عادی کار و زندگی
– نخواندن، حذف و پاک کردن محتوا، عکس یا فیلمی که با چنین عناوینی ارسال شده است.
– نپذیرفتن و نشنیدن مطالب تلگرامی
بصورت کلی در شبکههای اجتماعی حضور حداقلی دارم ، که برمیگرده به یک بیماری در من . از این بیماری میترسم . بیماریای که باعث میشه وقتی وارد شبکههای اجتماعی میشم ، اصلا نمیفهمم قرار بوده ۵ دقیقه بیام یه چیزی رو چک کنم و الان ۲ ساعته دارم در اون شبکه اجتماعی پرسه میزنم .
در مورد میکرواکشنها از ۲ تا شون استفاده میکنم یکی برای خودم و یکی برای دیگران
برای خودم ، یا به اینجا پناه میارم تا شاید بتونم مدل ذهنی بهتری جذب کنم یا اگه وقت کمتری داشته باشم یک بار از روی پیام اختصاصیام در متمم رونویسی میکنم.
در مورد دیگران ، وقتی کسی از اتفاقات ناخوشایند دیروز حرف میزنه ، بهش میگم : درسته! چند نفر از هموطنهامون کشته شدن ، روحشون شاد باشه . چندین نفر هم زخمی شدن ، امیدوارم هرچه سریعتر بهبود پیدا کنند . . .
اما این خبرها دیگه هم قدیمی شده هم خیلی منفیه ، خبر جدیدِ مثبت چی داری ؟
چقدر عالی و متفاوت از دیگران این رویدادها رو تحلیل کردی اینکه چگونه تعداد انگشت شماری با ایجاد چند رویداد میتونن به چند میلیون نفر صدمه بزنن. با کمک گرفتن از نیروی خود اون ها و با ایجاد و انتشار ویروس وحشت و ترس در جامعه.
من یاد سلبریتی ها و افراد پرفالووری افتادم که بلافاصله احساس مسئولیت و وطن پرستی کردند و متن های حماسی و دلیرانه رو بین چند هزار نفر فالوور خودشون منتشر کردن و کمک کردن که فضای جامعه همچنان ملتهب باقی بمونه و از حالت تعادل و آرامش خارج بشه.
اغلب از مساله ای که بیان کردی غافل می شویم که هدف تروریست ها پیروزی در جنگ تن به تن و خیابانی با چند میلیون نفر نیست. هدف اون ها ایجاد فضای التهاب و خارج کردن جامعه از حالت تعادل خودشه.
من برای خودم سه میکروالشن در نظر گرفتم:
۱- خبرهای تروریستی را کلیک و پیگیری نکنم.
۲- در بحث های مربوط به حوادث اخیر شرکت نکنم. (حتی نکنم با بحث و استدلال فضا را آرام کنم).
۳- بعد از آرام شدن اوضاع (حدودا ۱۰ روز دیگر) اعضای خانواده و اطرافیانم را از این نگرش آگاه کنم تا آن ها هم در چنین مواقعی به انتشار وحشت در جامعه کمک نکنند.
محمد رضا توی نوشته قبلیت در مورد سهم ایده آلیسم در سوپ فکری انسانها صحبت کرده بودی.
به نظر تو (منظورم نظر شخصی و باور تو در زندگی خودته-تا امروز-) حالت بهینه ای برای این سهم وجود داره؟ اگه فکر میکنی این حالت وجود داره، آیا در زمینه ها و موضوعات مختلف زندگی سهم بهینه ش فرق میکنه؟
راستش نظر خودم اینه که سهمش در سوپ فکریم باید کم باشه. چون همونطور که خودت اشاره کرده بودی، این سهم کم باعث میشه تا گام به گام به بهبود وضع موجود بپردازیم.شاید فلسفه میکرواکشن ها هم همین باشه.ولی واقعاً عیاری برای این اندازه گیری ندارم.
در شروع بحث ایده آلیسم، برای اون از صفت “سرخورده” استفاده کرده بودی.آیا منظورت این بود که ایده آلیسم چون ایده آل فکر میکنه، لاجرم سرخورده میشه یا برای سرخورده گی ایده آلیسم دلایل دیگه ای مد نظرت بود؟
البته احتمالاً خودت در ادامه بحث اینها رو توضیح میدادی ولی گفتم بپرسم تا سرخورده نشم:)
بی توجهی به این خبر و حواشی آن باعث میشه که اثرات این موضوع کمرنگ بشود و باهاتون موافقم و به توصیه شما هم در خصوص میکرو اکشن عمل میکنم.
۱٫ در نوشته هایم از کلمات جنجالی و مورد دلخواه آنان استفاد نمیکنم چرا که نمی خواهم چگالی کلمات متشنج در اینترنت بالا رود
۲٫ فضای فکری و نوشته هایم را به قبل از انتخابات میبرم و در مورد موضوعاتی مینویسم که در بلاگم فهرست شده است
۳٫ در جمع های خانوادگی و تاکسی و اتوبوس و … نظری در این مورد نمیدهم و به حرفهای دیگران نیز گوش نمی دهم
۴٫ به کارهای کوچک عملی که در بلاگم نوشته ام بیشتر می پردازم و بیشتر آن را تبلیغ میکنم کاش در اینستاگرام نیز مردم از کارهای کوچک عملیشان عکس میگرفتند . شاید خودم این کارو کردم
محمد رضا از وقتی که گفتم هر روز منتظر مطالب روز نوشته هستم و خوندمشون، بدون اغراق این مطلبت بیشتر همه مطالبی که ازت خوندم دلپذیر بود و به دلم نشست. شاید چون کاملا موافقم باهات. من هم همین رویه رو از شاید سال ۸۸ به بعد، با جدیت دنبال کردم. خیلی از این میکرواکشن ها برام عادت شده. دیشب، تنها چیزی که رفتم سراغش همین سایت روز نوشته بود واقعا می خواستم ببینم عکس العملت چیه. دیروز از ظهر از همکارام خواستم همین رویه رو دنبال کنن. کارها به صورت عادی ادانه پیدا کنه و نه خبرها مرتب دنبال بشه.
به دلیل اینکه مسیر من بعضی وقتها ازون سمت و سو می گذره خانواده نگران عکس العمل مادرم بودند و اینکه او چه عکس العملی نشون میده یا می خواستند کمتر در جریان باشه. زیباترین عکس العمل رو دیروز از مادرم شنیدم پشت تلفن. گفت “من نمی ترسم هیچکدومتونم نترسین. من در طول عمرم ترورهای اول انقلاب رو دیدم، جنگ رو دیدم و همه اونا گذشتن. این هم می گذره. ما به خاطر شرایطمون هر چند وقت یدفعه این مسائل واسمون پیش میاد.” وحتی دیگه زنگ نزد. قوت قلبش باعث شد همین روال رو به جدیت دنبال کنم. ما همه کارمون رو ادامه دادیم و به هر تلفنی که میشد، فقط جواب میدادم اوضاع تحت کنترله. و مادرم هم غروب وقتی احساس کرد دیگه وقتیه که احتمالا من محل کار رو ترک می کنم بهم sms داد “قربونت برم مواظب خودت باش. خدا نگهدارت باشه” و اونوموقع اشک تو چشام جمع شد که با وجود نگرانی زیادش، درس بزرگی رو دیروز بهم داد.
میکرواکشنی که من اضافه کردم به این میکرواکشن های شما، این بود که دیروز، اعلام کردم تو جمع همکارام، که وقتم رو صرف خوندن یا دیدن و شنیدن رسانه هایی که شبش و روزهای بعد، این قضیه رو تفسیر می کنن نخواهم کرد.
در گروه های خانوادگیمون بلافاصله صحبت ازش قطع شد نه با سکوت بلکه با درج مطالبی شبیه روزهای قبل، وقتی اتفاقی که نیفتاده.
و تنها حرفی که دیشب تو خونمون هم در موردش زده شد، دعا برای امنیت و حفاظت مردم بود.
من با این حقیقت کاملا موافقم که باری که یک حادثه وحشتناک ایجاد می کنه هیچوقت به بزرگی وحشتی که اخبار مختلف و قول ها و تفسیرهای و اشاعه خبرهای بعد اون می کنه نیست.
مجددا بسیار از متنت متشکرم.
به امید اینکه همه با وجود امکانات بیشتر رسانه ای که در دسترسمون هست، امنیت رو اول تو ذهنمون ایجاد کنیم و بهش برسیم و بعد در محیط اطراف و سپس در همه جامعه و دنیامون.
ما دنیامون رو با کارهای کوچیک خودمون و تصمیم های کوچیکی که هر روز می گیریم می سازیم.