هرگز از کسی که زیاد کتاب دارد و زیاد کتاب میخواند نترسید.
از کسی بترسید که تنها یک کتاب دارد و آن کتاب را در حد تقدس دوست دارد و احتمالاْ هرگز آن کتاب را نیز نخوانده است…
————————————–
پی نوشت: من این را اولین بار در نوشته های مارک تواین خواندم. اما تا جایی که به خاطر دارم از فرد دیگری نقل کرده بود. اگر کسی مرجع اصلی را میداند لطف کند و بگوید.
سلام
این سخن از گوته است.به نظرم اندیشه های گوته در صورتی که عملی بشند ترسناکند.البته من فقط جملات و سخنانی ازش خوندم که کوتاه بودند میشه گفت درست نمیشناسمش ولی همین جملش اگر مردم از افرادی که یک کتاب دارند و اون را مقدس می دونند بترسند اون وقت هرکاری برای از بین بردن اون فرد انجام میدند.در این دنیا مسلمانان مسیحیان یهودیان و هرکسی که به دینی اعتقاد دارد کتابی یا نوشته های از بزرگان دین خود دارد که البته برایش مقدس است و اگر این تفکر همه گیر شود آن وقت همه به جان هم می افتند تا بر دیگری پیروز شوند و منبع ترسشان را از بین ببرد.البته نمی دانم شما با این نظر موافق هستید یا نه؟ولی به نظر من نباید از این افراد ترسید.
سلام
این جمله از گوته است.
سلام؛
این متن رو خیلی دوست دارم :
شیخ سرفهای کرد و ادامه داد:
– «ذکر لا اله الّا اللّه برترین اذکار است و آخرین درجهی ایمان. چرا؟ زیرا جامع مقام کفر و ایمان است. ابتدا میگویی: خدایی نیست (لا اله) بعد میگویی مگر خداوند یگانه (الّا اللّه). آن ذکری که جامع مقام کفر و ایمان باشد، برترین اذکار است. من بارها گفتهام که بر کافریِ کسی طعنه مزنید. کسی چه میداند، شاید این کافری مقدّمهی ایمان باشد. همهی ما برای مؤمن شدن ابتدا باید کافر شویم، کافر به همهی خدایان ریز و درشت. کفر مقدّمهی ایمان است و بلکه جزیی از ایمان است؛ یعنی بعد از اینکه به اللّه مؤمن شدی، کافی نیست صرفاً بگویی اللّه، بلکه همچنان باید قبل از اللّه بگویی لا اله الّا اللّه، یعنی کافریّت خود را علی الدّوام در میان آوری تا مؤمن باشی و مؤمن بمانی. خلاصه اینکه بر کافری کسی طعنه مزنید. شاید دری باشد به ایماناش.»
– «شیخنا! اگر کسی در کافری مقام کرد و از آنجا رهی به دهی نگشود، چه؟» کافری از گوشهی خانقاه پرسید.
– «در این صورت، حظّ او از حقیقت در این عالم، به قدر وجه سالبهی حقیقت بوده است. کفر حقیقی، درجهای از ایمان است، حتّی اگر به ایمانِ ایجابی منتهی نشود. بیخدایی، از پرستش خدایان دروغین، همانا به مراتب به حقیقت نزدیکتر است، زیرا بیخدایی، مصداق «لا الهیّت» است که نیمهای از راه حقیقتِ الوهی است. اگر کافر، در مقامِ لا الهیّت، جدّ و جهدی کرده و خلوصی ورزیده باشد، انشاءاللّه معذور و مأجور است عند اللّه. جان کلام اینکه (شیخ دستی به ریشاش کشید، لحظهای درنگ کرد و ادامه داد) اگر دین ندارید، لا اقل کافر باشید».
شیخ دست به دعا برداشت: «خدایا نکند که «نه کافر-نه مؤمن» از دنیا رویم که خسران مبین است، ایمانمان نمیدهی، مقام کافری عطا کن! خدایا چنان کن سرانجام کار، که گر مؤمن از دنیا نمیرویم، کافر از دنیا برویم.»
شیخ سخن تمام کرد: «بالنّبی و آله».
کافران و مؤمنان صلوات فرستادند.
آقای مرتضی ممنون از متنتون اما من پیامی رو که میخواستید برسونید نگرفتم میشه توضیح بدید؟
در عجبم از اینکه عده ایی با خواندن کتاب مقدس به اخلاق میرسند و راه سعادت و تکامل را پیش میگیرند و عده ایی دیگر با خواندن همان کتاب به این نتیجه میرسند که باید به خود بمب ببندند و با یک عملیات انتحاری به بهشت بروند!!!
بنظر من مقدس نامیدن یک کتاب بد نیست بشرطی که هم آن را خواند و هم در آن تفکر کرد و اگر بدون خواندن و با تعصب به آن نگاه کنیم بهتر است بگوییم بت مقدس نه کتاب مقدس!!!
نظر شما چیست؟
حسین.
من همیشه فکر میکنم که مقدس را به چه معنایی به کار می بریم؟
گاهی مقدس را به معنای خالی از خطا به کار می برند. من با این هم مشکل جدی ندارم. مشکلم اینجاست که شاید کتاب خالی از خطا باشد اما انسانی که آنرا میخواند همواره در معرض خطاست.
پس شاید کتاب مقدس وجود داشته باشد اما انسانی وجود ندارد که آن را به صورت مقدس و بدون خطا به صورت قطعی برای ما توضیح دهد.
یکی از قوانین زیبایی که تو این دنیا و کل هستی حاکمه اینه که هیچ چیز کاملا خوب یا کاملا بد نیست یعنی هر پدیده ای دارای نقاط قوت و نقاط ضعف است و برای یافتن این نقاط ضعف و قوت باید بدون غرض ورزی با اون پدیده روبه رو شد و با یک دیدگاه نقادانه به اون نگریست ….
>>>>> اما حیف که مردمان سزمین مادری من کمتر با این این نوع نگرش نقادانه آشنا هستند <<<<<
تقدس به کنار، مشکل اینجاست که می خوایم همه ی مشکلاتمون رو به زور با قرآن و استناد به آیه های اون حل کنیم. همه چیز رو بیخود به هم ربط میدیم. مشکلاتی که باید با همت خودمون حل بشن، با یک کم وظیفه شناسسی و قانونمند بودن. هر جا که به نفعمون بود مسلمون می شیم و هر جا که نبود، نه. مثلا تو سایتها و وبلاگها خبر تصادف اخیر رو دنبال می کردم. اتفاقی که به کابوس این شبهای من تبدیل شده و ممکن بود و هست که برای من و عزیزان من پیش بیاد. توی کامنتها در کنار اعتراضهای مردم به این موارد هم برخوردم که خواست خدا بوده و این حرفها. حتی مثلا نوشته بودند آیت الکرسی بخونید که تا خدا نخواد حتی برگی از درخت نمی افته. من می خوام بدونم یعنی خدا خواسته که اینها انقدر مرگ بدی داشته باشن؟ خدا گفته که جاده های درست با علائم و تجهیزات ایمنی نداشته باشیم؟ خدا گفته با سیاستهای غلط کشور رو دچار تحریم و بحران کنیم و عواقبش رو ببینیم؟ خدا گفته نیروی انتظامی مسئولیت پذیر نباشه و یا راننده به ایمنی وسیله نقلیه ش توجه نکنه و جون ۴۳ نفر نه، فقط یک نفر رو بگیره؟ خدا گفته با سرعت غیر مجاز حرکت کنیم ؟ وقتی هیچکس چیزی رو که باید رعایت نمی کنه خوندن آیت الکرسی یا حتی کل قرآن چطور می تونه مشکل رو رفع کنه؟ وقتی یک مقام مذهبی کشور توی نماز جمعه با کلی مقدمه چینی که همه چیز از خداست به این نتیجه می رسه که ” گرانی هم از خداست” دیگه از مردم چه انتظاری می شه داشت. چرا همه چیز رو با هم قاطی می کنیم؟ چرا جایی که نباید، از خدا و قرآن مایه میذاریم و ایمان مردم رو ازشون می گیریم. ایمانی که بهش نیاز دارن. به نظرم قرآن و حتی خدا توی مملکت ما فقط دست آویزه برای یک عده آدم که نفعی ببرن. انقدر بد شدیم و توجیه رفتارهای بدمون اینه که چون دیگران خلاف می کنن ما هم خلاف می کنیم و اسم خودمون رو هم میذاریم مسلمون. این چه جور مسلمونیه. حداقل کاری که می تونیم بکنیم اینه که ادعای اون رو نداشته باشیم. همین دور وز پیش سوار تاکسی شدم و فکر راننده این بود که وقتی تعداد مسافر زیاده و ماشین کم ، وقتی شرایط سخت می شه حالا در اثر شلوغی ، بارون و … حق داریم چند برابر کرایه ای که حقمونه بگیریم. دلیلشون هم اینه که برامون نمی صرفه و چرا دیگران همچین کاری می کنن و پول زور می گیرن. بهشون اعتراض کردم که آقا این راهش نیست، بی قانونی رو با بی قانونی جواب نمیدن. اگر هم این طور شد نتیجه همینی می شه که داریم می بینیم. شما به دیگران رحم نمی کنین، دیگران هم به شما و اگر تفکر غالب جامعه این باشه که هست نتیجه، فاجعه ای می شه که الان می بینیم. ما هم کم مقصر نیستیم. و یا راننده دیگه ای که کرایه رو بیشتر از حقش می گیره و به اعتراض من توجهی نمی کنه و همون لحظه تا صدای اذان رو می شنوه ذکر میگه. من کدومشون رو باور کنم؟ این تناقضات رو چطور کنار هم بچینم؟ از این دست اتفاقها زیاده و هیچ کس هم قبول نمی کنه که در این بی قانونی و آشفتگی مقصره. این عکس العملها آدم رو وادار می کنه به سکوت، سکوتی که از بی حرفی نیست بلکه از کج فهمی آدمهای اطرافه. آدمهایی که همشون فکر میکنن فقط خودشون مشکل دارن و من و امثال من چیزی از گرونی و زندگی و مشکلاتش نمی فهمیم. حالا نمی دونم با این طرز فکر چند صد سال زمان می بره تا مردم ما یک زندگی با حداقل آرامش رو تجربه کنن؟ فقط این رو می دونم به عمر من و هم نسلهای من کفاف نمی ده که زندگی آروم رو تجربه کنیم. حداقلش امیدوارم مرگ خوبی در انتظارمون باشه.
خسته نباشید دیدگاه و احساس مسئولیت بسیار خوبی نسبت به جامعه دارید
در این دنیا هیچ چیز مقدس نیست ، هر چیزی( کتاب های دینی، پیامبران، ادیان ، باور ها و…) خلل پذیر است و کامل نیست. جای بحث دارد و می توان به آن شک کرد.قداست به مفهوم نهایت و کمال یک چیز که هیچ خدشه ای بر نمی دارد وجود عینی ندارد.
مقدس به معنی چیزی که شک کردن و سوال پرسیدن که لازمه فهمیدن هستند، در مورد اونها ممنوع باشه، بی شک وجود نداره. چون آدم برا یانکه چیزی رو بفهمه باید درباره اش سوال بپرسه!
اما آیا چیز یقینی وجود نداره؟ آیا ما احساس نداریم؟ آیا کل محمدی زیبا نیست؟ آیا خوش بو نیست؟
آیا دو دو تا چهار تا نمیشه؟
واقعیت اینه که ما آزادیم که از هر چیزی سوال کینم.
حتی این غلطه که فکر کنیم اگر مسلمانیم نباید درباره خدا شک و سوال کنیم!
اصلا، واقعیت اینه که چه ما شک بکنیم یا نه، اگر درباره خدا سوال نکرده ایم، خب سوا نکرده ایم و اون رو نفهمیده ایم! دیگه از این مقدستر!
از اون طرف هم نیفتیم! اگر درباره خدا سوال نکرده ایم، معنیش این نیست که خدا نیست! معنیش این نیست که ما کافریم! هر حدی از شناخت محترمه.
در واقع نکته بحث همینه: شناخت مراتب داره! درجه داره! از احتمال تا یقین عقلی و بالاتر از یقین عقلی (می گن شهود).
ولی این میدون آدمش ور هم می خواد. من ۱۶ ساله که بودم، به این نتیجه رسیدم و رفتم سراغ سوال کردن اساسی از خدا! با همین توجیهات بالا. شما و دوستان دیگر هم بسم الله …
نظ رشما چیه استاد شعبان علی؟ منتظریم …
مینا خانم،
آیا به نظر شما نیاز به مقدس شمردنِ چیز هائی، در عمق وجود انسان ها، وجود ندارد؟
آقا/خانم شاندرمن
منظور شما از نیاز به” مقدس شمردن”، همان نیاز به “دربست پذیرفتن” است؟ چیزهایی که به موجود ضعیفی مثل انسان در مقابل دنیای پیرامون امنیت می دهد؟
تشکر.
انسانیت و انسان بودن مقدسترین هاست
منم به نقل از نیچه شنیده بودم
من خودم نه قرآنو خوبه خوب خوندم. نه کتابای مذهبیه دیگرو. اصلن نمیدونم از کجا باید شروع کنم تا دینمو بهتر بشناسم. ایکاش میزاشتن اول آدم بزرگ بشه بعد دینشو انتخاب کنه.شاید اینجوری مجبور بودیم واسه دینمون بیشتر مطالعه کنیم
دین تو رفتار توست
میشه اینجوری هم نگاه کرد که: یعنی هیچ کتابی ارزش تقدس شدن را ندارد؟!
مظروف باید به اندازه ی ظرف باشد و در عین حال با سایر محتویات ظرف ترکیبات سمی ایجاد نکند. اگر کسی نابجا کتاب بخواند، سرریزش سیلاب مسمومی می شود که به همه آسیب می رساند.
از بعضی از کتاب خوان ها باید ترسید.
حرف شما «زیبا» است و من بر اساس آن نتیجه میگیرم که احتمالاْ معتقدید خواندن قرآن و کتب مذهبی را باید ممنوع کرد.
چرا که کتب مذهبی بزرگترین مظروف عالم هستند و در ظرف عمده ی انسانها، سرریزهای مخرب ایجاد میکند. قرون وسطی و عصر تاریک هم که تاییدی بر این فرض است!
هنوز هم جمله ی زیبای خود را تایید میکنید یا برایش استثنا قایلید؟
یکی گفت: “خربزه و عسل با هم نمیسازند”. دیگری گفت: “چرا، اتفاقاً من خوردهام. با هم ساختهاند و پدر مرا در آوردهاند.”
مشکل بزرگ کتاب های مذهبی این است که خیلی با روح بشر می سازند.
اگر ما «ممنوع نامهای» بنویسم و انسان ها را از خواندن کتابهائی بر حذر بداریم، آن را کسی نمیخواند. از آن گذشته، ممنوع کردن، کار کتاب های مذهبی است. در هر صورت امر و نهی در هر جامعه اجتناب ناپذیر است، اما جسم انسان، اگر آن را به حال خود رها کنند، در خیلی از موارد، خود تا حدود خوبی میداند چه چیزهائی برایش لازم است و تا چه حد.
یکی از کارهائی که میتواند برای آدمها مفید باشد، این است که ظرفیت خود را بدانند و بدانند که کجا دارند بیش از اندازه مصرف میکنند(یا کمتر از اندازه، که آن هم خوب نیست).
ممکن است چنین رخ دهد که از هزار کتاب به اندازهی یک کتاب مصرف کنند و از یک کتاب به اندازهی هزارکتاب.
اگر منظور از خواندن کتاب فهمیدن آن باشد، کسی کتابهای مذهبی را نمیخواند، بلکه این کتابهای مذهبی هستند که ذهن انسان را میخوانند.
کتابهای آسمانی، در واقع «کتاب» نیستند، بلکه صندوق معجزه آسائی هستند که هر که، هرچه دلش بخواهد، می تواند از درون آنها بیرون آورد. صندوقی پرستیدنی برای من و شما و «دوست داشتنی» برای مالکانش، که میآیند و میروند(مانند همان کلیسای قرون وسطی). معجزهی آن صندوق را فقط هنگامی می توانید به مردم نشان دهید که شما را مالک آن بدانند.
در واقع، مشکل کتابهای مذهبی، کوچک یا بزرگ بودن حجم آنها نیست، زیرا آنها معمولاً به ظرفی اضافه میشوند که از قبل، لبریز گشته است. مشکل، بزرگ بودن حجم و شکل خواستههای مالکان آنان است. مالکانی که میدانند موضوع این نیست که مجبور باشند یک ظرف کاملاً خالی را پر کنند تا سیلاب جاری شود.
فقط کافی است تلنگری به آن بزنند.
یکی از بزرگترین معجزات اینگونه کتابها این است که کسانی، صدها کتاب میخوانند تا بتوانند آن یکی را توجیه کنند!
ریحانه خانم سلام من رو بپذیرید
راستش نوشته ی شما رو که خوندم متوجه نظر شما و همینطور هدف شما نشدم امکانش هست کمی ساده تر و در حد فهم من دوباره تکرار کنید البته خیلی معذرت میخوام ازین بابت.
درمورد جمله ی آخر من فکر می کنم کتاب های دیگری هم در طول تاریخ نوشته شده باشند که درک اونها نیاز به مطالعه ی چندین کتاب و یا گذر سال ها باشه من فکر می کنم با تعریف شما اونها رو هم باید به عنوان معجزات درنظر بگیریم یا اینکه … به هر حال ممنون
آقای آرشام، با سلام،
شما خود، خوب میدانید که نوشتن در این سرزمین کار سادهای نیست. دائم باید مواظب باشید که به کسی بر نخورد. اجتناب از تطویل کلام نیز مزید بر علت است. در هر صورت اگر ابهامی در کلام من وجود داشته است، من باید از شما و خوانندگان احتمالی دیگر عذرخواهی کنم.
اگر بخواهم که موضوع را یک هزارم برابر خلاصه کنم، باید بگویم که، بدون تردید، مهمترین ویژگی کتابهای مذهبی، اعم از آسمانی و زمینی و زیر زمینی، قابل تفسیر بودن آنهاست.
در فیزیک وشیمی و امثال آن، که در سرزمینهای مختلف درس داده میشود، کمتر به موردی بر میخورید که اختلاف در تفسیر یک قانون، شالودهی کل آن علم را تبدیل به فالوده کند. در صورتیکه یک تفسیر خاص از یک متن مذهبی، ممکن است، استغفرالله، وجود خداوند را زیر سوال ببرد.
در قرآن کریم، در قسمتی از سورهی رعد، آیه ۲ میفرماید که: ( و خورشید و ماه را مسخر ارادهی خود ساخت تا هر کدام در وقت خاص به گردش آیند)، و در سورهی رحمن، آیه ۵ میفرماید که: (خورشید و ماه با حساب منظمی میگردند).
حال، بسته به اینکه چه تفسیری از این آیات به عمل بیاید، به دو نتیجهی بینهایت متفاوت خواهیم رسید.
با یک تفسیر، خورشید به گِردِ زمین میگردد، و با تفسیر دیگر، خورشید به گِردِ کهکشان.
با تفسیر اول، کلام خدا، استغفرالله، زیر سوال میرود، و با تفسیر دوم، کلام خدا از نظر علمی تأیید میگردد.
نکتهی حائز اهمیت این است که اگر کسی کلام خدا را تفسیر کند، آن تفسیر دیگر کلام خدا نیست و کلام مفسر است. تفسیر کلامِ ائمه معصومین نیز از این امر مستثنی نیست.
شما به من بگوئید، در قرآن کریم، چه نوشته شده است؟
اگر خود معنی آن را دریابید، این باز تفسیر شماست.
پس چگونه به کلام خدا برسیم؟
————————————————————————————————————————–
در مورد سوال خاصی که کرده بودید، باید گفت که عدهای میگویند خداوند کتاب های آسمانی را طوری نازل کرده است که برای عوام مطالبِ سادهتر و برای اهل علم، مطالبِ غامض تر داشته باشد.
اگر برای رسیدن به واقعیتِ یک کتاب آسمانی، نیاز به صدها کتاب یا اهل علم باشد، از کجا معلوم که واقعیت در این بین تحریف نشود؟! چه معیارهای دقیقی برای اثبات اهل علم بودن کسی یا کتابی به کار گرفته می شود؟
آیا شما میخواهید از اینشتین به کشف آیات الهی برسید؟ یا آیات الهی باید ابتدا حقانیت اینشتین را تأیید کند؟! از کجای آیات الهی میتوانید به تأیید اینشتین برسید؟ آیا اهل علمِ دیگری باید حقانیت اینشتین را تأیید کند؟ اهل علم بودن آن فرد را چه کسی تأیید میکند؟
باید برای تسلسل موجود، چاره ای اندیشید.
آنچه من گفتم، بر اساس واقعیاتی است که می بینم. در میان مردمانِ خیلی از کشورهائی که مثلاً، مسیحیت در آنجا حاکم بوده است، در شرایطی که مذهب اصرار براین داشته که علم باطل است، دانشمندانی بودهاند که سعی کرده اند تا از طریق علم، حقانیت مذهب را اثبات کنند!
اگر بناست صدها کتاب بخوانیم، از کجا بدانیم که برای اثبات حقانیت کدامین کتاب باید صدها کتاب بخوانیم؟!
از همه مهمتر، آیا باید برای «اثبات» حقانیت کسی یا کتابی، مطالعه و تحقیق کرد، یا برای «کشف» حقانیت یا عدم حقانیت آن؟
با تشکر از سوال بجای شما ومعذرت از اطناب کلام.
من موافق ریحانه هستم. و اگر هم کتابی برای کسی درکش نیازمند صدها کتاب باشد فرق دارد با اینکه صدها کتاب بخوانی تا کتابی را تأیید کنی
بیشتر ادمایی که میشناسم قران رو نخوندن که نصفشون نخونده خیلی قبولش دارن نصف دیگه هم نخونده قبولش ندارن به نظرم جدیدا تو جامعمون دسته دوم بیشتر شدن.
کاملاْ درسته. چون دسته ی دوم،عکس العملی به رفتار دسته ی اول هستند و میگویند اگر گروه اول با خواندن به این وضعیت رسیده اند بهتر است سراغش نرویم.
گروه اول هم حاضر نیستند اعلام کنند که شناختشان از اسلام بر پایه ی شناخت و شعور مادربزرگشان است نه مطالعه عمیق
شما در این کامنت حرف درستی زدهاید و من آن را میپسندم. ولی از جنبه دیگری به دیدگاه شما نگاه کنم نکته دیگری به ذهنم میرسد.
آیا کسانی که مطالعه عمیق کردهاند درست میگویند لزوماً؟ میدانی چرا؟ چون این دسته که مطالعه عمیق میکنند در نهایت چیزی را ثابت میکنند که مادربزرگشان به آن عقیده داشته. آیا این میتواند یک اشکال باشد یا نه؟ که اکثریت افراد هم باید از همین دسته باشند. حالا افرادی هستند که مثلاً دین را تغییر میدهند به دلایل مختلف که اولاض اینها باز در اقلیتند و خود این اقلیت هم خیلی هایشان به خاطر ازدواج یا مسائل اجتماعی و این چیزها تغییر دین دادهاند.
یا حتی جدای از مسئله دین من در جایی میخواندم که خیلی فلاسفه اخلاق پس از کلی فلسفه بافی در آخر به چیزی میرسند که اول اعتقاد داشتند(در مورد اخلاق)
دوست دارم نظر شما را در این مورد بدانم. ممنون
سلام
به نکته خوبی اشاره کردید،متاسفانه افراد گروه اولی که آقا فرزاد به اونها اشاره کردند خیلی بر گروه اول تاثیر گزار بوده اند.کامنت بچه هارو خوندم اگه اجازه بدید از تجربه خودم بگم.
من وقتی کم سن تر بودم قرآن رو دربست قبول داشتم ومقدس میدونستم ولی این روزا بامطالعه وتفکر به آیات اون قرآن رو قبول دارم واونو مقدس میدونم چون پر از کلیدهایی که قفل مشکلاتم رو باز میکنه جالبه که بعضی وقتها گفته هاش به مذاقم واقعا خوش نیست ولی وقتی به عاقبت اون فکر میکنم میبینم برام بهتره. امروز قرآن رو فقط بخاطر رسیدن به بهشت و بخاطر دوری از جهنم نمیخونم بلکه با اون زندگی میکنم امروز این کتاب برام مقدسه چون فکر میکنم درکنار اون به زندگی آرامی میرسم.
بزرگترین ترس انسان این است که روزی در آینده چیزی بیافریند که باعث نابودی خودش شود. غافل از این که قرن ها است که مخوف ترین ساخته ذهنش – یعنی ایدولوژی – باعث نابودی انسان های بیشماری شده است.
برداشت من اینه که وقتی کسی یه کتابی رو که احتمالا نخونده خیلی براش مقدسه ،آگاهی چندانی نداره ،فرد متعصبیه و نمیشه با اون شخص درباره موضوعات اون کتاب منطقی صحبت کنیم.ولی کسی که کتاب های زیادی رو میخونه آگاهی بیشتری داره،و شاید باسواد تر منطقی تر.(مثلا من خودم تا حالا فقط قرآن رو تو مدرسه خوندم ،ولی اونو در حد تقدس دوست دارم ،این دوست داشتن اگه از روی دانایی وآگاهی باشه خیلی خوبه ولی در مورد من اینطور نیست و فکر میکنم این اصلا درست نیست.(البته اگه درست متوجه شده باشم)
من متوجه منظور این جمله نشدم. یکم سخته!
نقل معروفي در هنرهاي رزمي داريم كه ميگويد:
“از كسي كه ۱۰۰۰ تكنيك ميداند نترس، از كسي بترس كه يك تكنيك را ۱۰۰۰ بار تمرين كرده”