پیش نوشت یک: فرض کنید با یک نفر در مورد زنبور عسل صحبت کنید و چون او فرق زنبور عسل و عسل زنبور را نمیفهمد (و حتی نمیداند که چنین تفاوتی وجود دارد که بفهمد آیا آن را میفهمد یا نمیفهمد) همان ویژگیهای عسل زنبور را به زنبور عسل نسبت دهد.
مثلاً بگوید زنبور عسل مایعی لزج و شفاف است که آن را میتوان به صورت خالص خورد یا در چای ریخت و هم زد و نوع طبیعی و مصنوعی دارد و …
فکر میکنم به چنین فردی، اگر برچسب دیوانه نخورد، برچسب نادان را میتوان با کمترین تردیدی به او نسبت داد.
پیش نوشت دو: اخیراً چالشی در شبکه های اجتماعی و به طور خاص اینستاگرام (به عنوان یکی از معدود شبکه های اجتماعی که در کشورمان مجاز است) راه افتاده که پیشنهاد میکند افرادی را که اهل توهین و استفاده از کلمات نامناسب هستند بلاک کنیم.
من در حال حاضر در مورد میزان اثربخشی چنین کمپینی یا نیاز به آن یا بینیازی از آن یا اثرات کوتاه مدت و بلندمدت آن کاری ندارم و به نظرم مجال مستقلی برای صحبت میطلبد.
اما برخی دوستان را دیدهام که نقدهای عجیب مینویسند و به شکلهای مختلف این کمپین را نقد میکنند.
گروهی این مسئله را به این بهانه نقد میکنند که باید با “ریشه این مدل ذهنی” برخورد کرد و نه “میوه این مدل ذهنی”.
گروهی دیگر هم دیدهام که بلاک کردن را با اعدام کردن مقایسه میکنند و چون اعدام کردن را زشت و ناپسند (یا لااقل مجازاتی شدید) میدانند، بلاک کردن را هم با منطق استقرا از همان جنس میبینند و تفسیر میکنند.
قبلاً راجع به تفاوت اجتماع های شبکه ای و شبکه های اجتماعی بسیار مختصر و کوتاه نوشته بودم و کسانی که علاقمند باشند، دهها کتاب و صدها مقاله در این زمینه هست که میتوانند مطالعه کنند.
اما اینکه Network را با Community اشتباه بگیریم و بر این اساس، به قاعدهی آنالوژی و یا استقرا، به تحلیل دینامیک رفتارهای شبکه ای بپردازیم، به نظرم شرط عقل و علم نیست.
کاش با خودمان قرار میگذاشتیم، هر صد صفحه کتاب که میخوانیم، حداکثر یک صفحه تحلیل بنویسیم. احتمالاً شبکه های اجتماعی ما خلوتتر اما غنی تر میشد.
غنی سازی فکر، حق مسلم ماست. حتی شاید تکلیف مسلم ما هم باشد. حیف که کمتر برای آن وقت و انرژی صرف میکنیم.
پی نوشت یک: آقای زاکربرگ تصمیم گرفتهاند در فیس بوک، هر کس حداکثر پنج هزار دوست داشته باشد. هیچ احمق و نادانی، اعتراض نمیکند که فیس بوک، بر خلاف حقوق بشر و حقوق انسانی عمل کرده است. ایشان اگر اراده کنند و منطق کسب و کارشان اجازه دهد، حق دارند و شایستگی دارند در مورد مناسب بودن ۵۰۰ یا ۵۰۰۰۰ یا ۵۰۰۰ تصمیم بگیرند. در شبکه ها، چه برای اعضا و چه برای مدیران، این قواعد شبکه است که مهم است و نه هنجارهای اجتماعی. اگر هم اخلاق تعریف میشود – که میشود – اخلاق شبکه است و نه اخلاق اجتماعی و اگر دینامیک تحلیل میشود، دینامیک شبکه است و نه دینامیک اجتماعی.
پی نوشت دو: مدتهاست به خاطر اینکه روزنوشتهها سنگین نشود، به سراغ بحثهای فلسفه تکنولوژی دیجیتال نمیروم. اما فکر میکنم الان که با مطالبی مثل لحظه نگار، کمی فضا رقیقتر شده، مناسب باشد که به این بحثها بازگردیم. امیدوارم دوستانی که این بحثها را دوست ندارند، به سرعت از روی عنوانهای آنها عبور کنند و گرفتار فضای خشک و کم روح این نوع بحثها نشوند.
[…] اجتماع های شبکه ای یا شبکه های اجتماعی؟- روزنوشتهها […]
سلام محمد رضا
راستش دوسه روز پیش یک کامنت توی متمم گذاشتم http://motamem.org/user-content/19272118/ بعدش پشیمون شدم چون اون درس برای ارزیابها بود و بهتر بود اونجا سوال نمیپرسیدم ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم.
الان که برگشتم و دوباره پست شبکه های اجتماعی و تفاوت آن با گروه های اجتماعی رو خوندم.داشتم پیش خودم میگفتم کاش محمد رضا اون پی پینوشتی که گفته بود رو عملی کنه تا منم جوابمو یه جورایی بگیرم
( پیِ پی نوشت: اگر وقت و حوصله داشتید، بعداً در مورد اینکه از زیرساخت شبکه های اجتماعی چه استفاده هایی میتوان کرد، به صورت جداگانه می نویسم. چون آن زیرساخت هم بسیار مفید و موثر است و میتوان به عنوان ابزاری قدرتمند و مهم، به آن نگاه کرد.)
محمد صادق جان.
اتفاقاً هم نکتهی مهمی رو نوشتی و هم در جای کاملاً مناسبی نوشتی.
همون لحظه که نوشتی کامنت رو دیدم، فقط منتظر فرصتی بودم که جواب کامل و دقیق بنویسم. امیدوارم امروز این فرصت دست بده.
وقتی نوشتمش اینجا هم لینکش رو به همین کامنت اضافه میکنم تا اگر دوستی گفتگوی من و تو رو دید بتونه راحتتر و سریعتر به ادامهی بحثمون در اونجا سر بزنه.