دوره‌های صوتی آموزشی مدیریت و توسعه فردی متمم (کلیک کنید)

آیا شغل معلمی منقرض می‌شود؟

پیش نوشت: در ایران سنت است که ما روز دوازدهم اردیبهشت را به یاد دکتر ابوالحسن خانعلی و استاد مرتضی مطهری به نام روز معلم می‌خوانیم و آن را بهانه‌ می‌کنیم تا از کسانی که شغل معلم یا نقش معلم یا صفت معلم را بر خود و در خود دارند، قدردانی کنیم.

خوشبختانه در زمان‌های مختلف و به بهانه‌های متفاوت، از معلمانی که در خدمت‌شان بوده‌ام قدردانی کرده‌ام و در آینده هم – اگر نعمت و فرصتش باشد – این کار را خواهم کرد.

بنابراین، حس کردم شاید بتوانم از فرصت این روز استفاده کنم و به سوالی که سال‌هاست ذهنم را مشغول کرده، بپردازم.

البته دوستان عزیزی که حرف‌های من را در اینجا و متمم و سایر نشریات و رسانه‌ها و کلاس‌ها شنیده‌اند، هم با صورت این پرسش آشنا هستند و هم کمابیش فضای ذهنی و تلاش‌های منظم من را در جستجوی پاسخ آن می‌دانند و می‌شناسند.

با این حال، احساس کردم که شاید هنوز ارزش داشته باشد مطلبی را در روزنوشته‌ها به آن اختصاص دهم.

اصل بحث: آیا شغل معلمی منقرض می‌شود؟

اگر بخواهیم این سوال را به شکلی دقیق و علمی بررسی کنیم، باید بین معلم و شغل معلمی تفکیک قائل شویم.

معلم، کسی است که به دیگری چیزی می‌آموزد و این تبادل دانسته‌ها، به اندازه‌ی تاریخ بشر قدمت دارد (و حتی در سایر حیوانات هم مشاهده می‌شود). اما شغل معلمی، یک اتفاق متاخر است. حدود سه هزار سال است که چنین شغلی برآمده است.

اگر شغل معلمی را با آموزش و پرورش در ارتباط بدانیم، حتماً این را هم به خاطر داریم که آموزش و پرورش عمومی پدیده‌ای مدرن است و در اواخر قرن هجدهم میلادی و بعد از انقلاب فرانسه شکل گرفته و کمتر از سه قرن از عمر آن می‌گذرد.

از این منظر باید به خاطر داشته باشیم که شغل معلمی هم، مانند هر شغل دیگری در پاسخ به یک نیاز اجتماعی به وجود آمده و در ذات خود اصالت ندارد.

طبیعتاً اگر شکل این نیاز تغییر کند، شغل معلمی هم تغییر شکل خواهد داد و همچنان‌که تاریخ طبیعی به ما آموخته است هر موجودی که خود را با شرایط جدید و نیازهای جدید محیط خود سازگار نکند، جای خود را به موجودات سازگارتر واگذار خواهد کرد. معلم و معلمی هم از این قاعده مستثنی نیست.

هدیه روز معلم - سکینه شفیعی نژاد

قاعدتاً تحلیل کردن آنچه بر شغل معلمی رفته است و فکر کردن به آنچه در آینده بر آن خواهد رفت، نیازمند مطالعات گسترده و تحقیقات میدانی جدی است. چنانکه آنها هم که این کارها را کرده‌اند، هنوز در مورد سرنوشت این شغل، اتفاق نظر ندارند.

بنابراین، آنچه در ادامه می‌نویسم صرفاً چند دیدگاه است که به چشم من آمده است (فاصله‌ی واقعیِ چشم و فکر، بر خلاف فاصله‌ی فیزیکی‌شان زیاد است. شاید اگر به آنچه دیده‌ایم بیشتر فکر کنیم درک کاملاً متفاوتی پیدا کنیم):

 روند یک: به نظر می‌رسد صنعت آموزش طی دهه‌های اخیر و مشخصاً طی یک دهه‌ی اخیر، روند نهادزدایی را تجربه می‌کند. نهادهایی مثل مدرسه، دانشگاه، وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم در ایران و جهان، به تدریج اهمیت خود را از دست می‌دهند.

به فرض آنکه این مشاهده‌ی من درست باشد یا لااقل چندان از واقعیت دور نباشد، می‌توان علت‌های متعددی را برای آن برشمرد. از جمله اینکه در سال‌های اخیر، این نهادها نتوانسته‌اند خود را چنان که باید تغییر داده و با سرعتی که صنعت و بازار نیاز داشته همگام و همراه شوند. حاصل هم این شده که محقق، اگر نتواند تحقیق و سواد خود را در صنعت بفروشد، مجبور می‌شود آن را در قالب یک مقاله‌ی دانشگاهی منتشر کند و به این شیوه، آن را به نان بالقوه و نام بالفعل تبدیل کند (البته نگاه من به طور خاص به علم به معنای Science است که البته امروز بخشی از علوم انسانی و مدیریتی را هم شامل می‌شود).

صنعت هم به خوبی و به درستی می‌داند که نباید روی آموزش دانشگاهی حسابی باز کند. از این رو، معیارهای دیگری را در جذب و پرورش نیروی انسانی لحاظ می‌کند که پروفایل شخصیتی، یکی از آنهاست. به عبارتی به جای اینکه روی آموخته‌ی افراد در گذشته حساب کند، ترجیح می‌دهد روی یادگیری آنها در آینده سرمایه‌گذاری کند.

مدرسه هم که تا قبل از دانشگاه، مشخصاً یک نهاد ایدئولوژیک در خدمت دولت‌هاست. انتظاری که از مدرسه می‌رود نباید فراتر از صدا و سیما یا یک روزنامه‌ی دولتی باشد. این مسئله به کشور ما محدود نیست و در کشورهای زیادی می‌توان نمونه‌های آن را حس کرد.

البته توجه داشته باشید که منظور من، صرفاً درس‌های عمومی نیستند. حتی متودولوژی به کار گرفته شده در علوم دقیقه (مانند فیزیک، زیست) و نیز علوم تجربی نیز، روش‌های بعضاً نادرست و عموماً سطحی را در ذهن کودکان تثبیت می‌کند.

نگران‌کننده این است که اگر ۱۰۰ نفر پدر و مادر را جمع کنید و کتاب علوم یا زیست یا فیزیک یا حتی ریاضی را پیش روی آنها بگذارید و بگویید که به نظر شما چه متودولوژی‌هایی در سطح زیرین این کتاب‌ها لحاظ شده و به مغز کودکان‌تان منتقل می‌شود، شاید پنج یا ده نفر هم نتوانند صورت این سوال را درک کنند. اما اینکه از آن تعداد، چند نفر بتوانند به این سوال پاسخ دهند، نمی‌دانم.

 روند دو: اتفاق دیگری که در حوزه‌ی آموزش و یادگیری روی داده است، ایجاد پلتفرم‌هاست (قبلاً در متمم درسی در مورد پلتفرم‌های اجتماعی داشته‌ایم).

پلتفرم‌ها را نباید با نهادها اشتباه گرفت.

در نهاد، تصمیم‌گیری متمرکز است و بقیه صرفاً تابع نهاد هستند. مثلاً ما در مدرسه، تابع معلم هستیم.

اما در پلتفرم، هر یک از افراد (یا لااقل تعدادی قابل توجهی از افراد) خود به بازیگر و اثرگذار تبدیل می‌شوند. سهم سیستروم در اینستاگرام و زاکربرگ در فیس بوک کم نیست. اما کاربران هم در شکل‌گیری و هدایت روند حرکت و رشد و افول آنها نقش دارند. این همان چیزی است که فلسفه‌ی پلتفرم بر آن بنا شده است.

پلتفرم‌های آموزشی در دنیا کم نیستند و هر روز هم رو به افزایش هستند. پلتفرم ذاتاً نقش معلم به معنای سنتی را کمرنگ می‌کند. همین الان چند نفر را می‌توانید در متمم نام ببرید که از آنها بسیار آموخته‌اید؟ فکر کنم هر کس بتواند حداقل ده نفر را نام ببرد. اینها که هستند؟ نویسنده‌ی متمم هستند؟ معلم در متمم هستند؟‌ کاربر متمم هستند؟ هر نام‌گذاری می‌تواند همزمان درست و نادرست باشد. این نام‌گذاری‌ها متعلق به دوران قبل از پلتفرم است. در دوران پلتفرم، بستری شکل می‌گیرد و همه در آن نقش ایفا می‌کنند.

عده‌ای فقط مصرف‌کننده هستند و عده‌ی بسیار کمتری فقط تولیدکننده. اما اکثریت (چنانکه قبلاً در استراتژی محتوا گفته‌ام) به Prosumer تبدیل می‌شوند. این واژه ترکیبی از Producer و Consumer است. کسی که همزمان تولید و مصرف می‌کند.

 روند سه: اعتمادزدایی و نگرش مبتنی بر تردید

اگر بگوییم الگوی حاکم بر اندیشه‌ی بشر در قرون گذشته از جنس تقلید بوده است، می‌توان گفت که امروز تردید است که تخت سلطنت را از آن خویش کرده است. این را استاد دانشگاهی که ده سال پیش سر کلاس رفته و امروز هم به کلاس می‌رود، نویسنده‌ای که ده یا بیست سال پیش مقاله می‌نوشت و امروز می‌نویسد، سیاستمداری که چندین دهه تجربه‌ی سیاسی را در ذهن خود ثبت کرده و نگهداری می‌کند، به خوبی می‌فهمند.

امروز اصطلاح Fact Check یک اصطلاح رایج است. وقتی معلم در کلاس حرف می‌زند یا سیاستمدار در رسانه‌ها صحبت می‌کند یا تحلیل‌گر تحلیل خود را ارائه می‌دهد، مخاطب بلافاصله از همه‌ی ابزارهای خود استفاده می‌کند تا مطمئن شود که حرف درستی را می‌شنود.

اینکه این ابزارها خود تا چه حد قابل اتکا هستند و آنچه ما به عنوان فکت در نظر می‌گیریم و بر مبنای آن فکت چک انجام می‌دهیم، بحث دیگری است که خارج از محدوده‌ی این نوشته است. آنچه مهم است تقلید است که در پای تردید زانو زده و پذیرفته که دیگر نمی‌تواند مانند گذشته تاج سلطنت بر سر بگذارد.

   روند چهار: متفکران بر عقلا حاکم می‌شوند

این حرف‌ را می‌شد در ادامه‌ی روند سوم هم نوشت.

اما ترجیح دادم آن را مستقل مطرح کنم تا تاکیدی بیشتری بر آن شده باشد و شاید اگر عمری بود، در آینده بیشتر و بهتر به آن بپردازم.

یادم هست که زمان کنکور دانشگاه، یک سوال رایج ادبیات این بود که اندیشیدن چه معناهایی دارد؟ و ما باید به خاطر می‌سپردیم که اندیشه در گذشته معنای ترس هم داشته است (از آینده‌ات بیندیش به این معنا بوده که از آینده‌ات بترس).

حتی هنوز هم، هر از چند گاهی دوستانی را می‌بینم که به من می‌گویند از واژه‌ی اندیشمند استفاده نکن و اصطلاح متفکر یا عالم را به کار ببر.

در واقع اندیشمند برای اینها اندیشناک (ترسناک) را تداعی می‌کند.

اینجا مجال بحث بیشتر نیست. اما اگر وقت کردید بد نیست در مورد ریشه‌ی عقل و عِقال جستجویی کنید. افسار اسب زمانی عقال نامیده می‌شده. همچنانکه اعراب، دستار خود را (که البته الکفیه می‌نامند و ما چفیه هم می‌گوییم) با عقال به سر می‌بندند. به عبارتی، مهار کردن و کنترل کردن و در چارچوب درآوردن، از جنس عقل است.

از قدیم‌ هم عقلای قوم، محافظه‌کارانی بوده‌اند که سن بالاتر داشته‌اند و بیشتر مراقب بوده‌اند تا اصول و سنت‌ها و مبانی زیر سوال نرود. امروز هم وقتی می‌گویند عاقل باش. منظورشان این نیست که فلان کار را بکن. عموماً منظورشان این است که این کاری را که می‌کنی یا می‌خواهی بکنی، نکن.

عقل و اندیشه و مهار کردن و ترسیدن و محافظه کار بودن و نگاه به گذشته و تلاش برای حفظ وضعیت موجود زیر یک سقف قرار می‌گیرند.

اما فکر و تفکر و متفکر اردوگاه دیگری دارند. آنها چشم از آنچه بوده و هست برمی‌دارند و به آنچه می‌تواند باشد فکر می‌کنند. افراد معقول همواره مورد احترام عامه‌ی جامعه بوده‌اند و اما متفکران، معمولاً تکفیر شده‌اند و اگر هم بختی با آنها بوده، سال‌ها و دهه‌ها و گاه قرن‌ها پس از مرگ خود، عاقل پنداشته شده‌اند.

دنیای امروز، دنیای فکر است. نسل‌های قبل نسل عقل بودند. آنها به آنچه هست وفادار بودند و اینها به آنچه ممکن است در آینده باشد عشق می‌ورزند.

معلمی، لااقل به شکل سنتی آن (که بخش عمده‌ی معلمی فعلی را تشکیل می‌دهد) از جنس آموزش معقولات است. از جنس پرورش اندیشه است؛ نه فکر.

بر من واضح است و امیدوارم بر شما هم چنین باشد که بخش عمده‌ی نسلی که امروز پا به مدرسه می‌گذارد و بخش قابل توجهی از آنها که امروز به دانشگاه می‌روند، نسل فکر هستند؛ نه نسل اندیشه.

مغز آنها میل دارد که راه‌ بسازد نه اینکه از بیراهه بترسد.

نقش معلم‌ها در دوران جدید چه خواهد بود؟

این سوالی است که من پاسخ مشخصی برای آن ندارم.

اجازه بدهید بهتر و دقیق‌تر بگویم: پاسخ  قابل دفاعی برای آن ندارم. چون در ذهنم پاسخ و پاسخ‌هایی هست؛ اما نمی‌دانم که چقدر به آنچه خواهد آمد نزدیک هستند و آن‌قدر هم که باید و شاید، برای دفاع از حرف‌هایم مجهز نیستم (نه به دانش مجهز هستم و نه به حوصله).

اما قضاوت من چنین است:

اگر جامعه را از نظر فکری به ده بخش (یا دهک) تقسیم کنیم،‌ بخش عمده‌ی جامعه که در دهک‌های میانی قرار می‌گیرند دیگر خود را آن‌چنان نیازمند معلم به معنای سنتی نمی‌دانند و نمی‌بینند.

اگر هم امروز چنین نیازی را حس می‌کنند، بعید است ده سال یا بیست سال بعد، چنین نیازی را حتی بتوانند تصور کنند. حس کردن که پیشکش.

تکنولوژی دقیقاً این نیاز را پاسخ می‌دهد. آموزش دیجیتال، فرایندهای اتوماتیک، محتواهای هوشمند و سفارشی، بهتر از هر انسان دیگری مسئولیت تامین نیازهای این قشر را بر عهده خواهند گرفت.

امروز هم اگر چشم بینایی داشته باشیم می‌توانیم ببینیم که آموزش مبتنی بر تکنولوژی به تدریج جایگاه آموزش مبتنی بر روش‌های سنتی را می‌گیرد و بدون خون و خون‌ریزی، جهان جدیدی را می‌سازد و بنا می‌کند و قلمرو را بر عاشقان گذشتگان و درگذشتگان تنگ و تنگ‌تر می‌کند.

قاعدتاً اگر معلمانی بوده‌اند که این نیازها را پاسخ می‌داده‌اند، یا باید به سمت پلتفرم‌ها حرکت کنند (به عنوان عضو یا موسس یا توسعه دهنده یا هر چیز دیگر) و یا اینکه به تدریج از جغرافیای آموزش حذف شوند.

اما به نظر نمی‌رسد که بالاترین دهک فکری جامعه، در کوتاه مدت و میان‌مدت (منظورم چند دهه‌ی آینده است) بتوانند یادگیری خود را به پلتفرم‌ها محدود کنند. الگوریتم‌ها هنوز از عهده‌ی رفع تشنگی آنها برنمی‌آیند. اگر چه آنها هم احتمالاً حرفه‌ای ترین استفاده‌کنندگان و کاربران پلتفرم‌ها خواهند بود، اما احتمالاً در کنار آن به دنبال کسانی می‌گردند که بتوانند دست آنها را بگیرند و در مسیر رشد و یادگیری همراه‌شان باشند. شاید اصطلاح Mentor در اینجا تعبیر مناسبی باشد.

دهک‌های ضعیف فکری جامعه غرق تقلیدند و دهک‌های میانی مغرور به تردید. مغزی قدرتمند و نگرشی عمیق و توسعه یافته لازم است تا بتواند ماشین فکر و اندیشه را به شکل هیبرید به پیش براند. تشخیص بدهد که کجا تقلید، مسیر را سریع‌تر و کوتاه‌تر می‌کند و کجا تردید، دنیاهای جدید را به رویش می‌گشاید.

پایین‌ترین دهک فکری جامعه هم، بی‌نیاز از معلم نخواهند بود. چون آن‌قدر رشد نکرده‌اند که آموزش‌های الگوریتمیک بتوانند مشکل آنها را حل کنند.

در کل احساس می‌کنم، کسی که به دهک‌های پایین فکری فکر می‌کند، می‌تواند به شغل معلمی ادامه دهد. دستاوردش این است که مسیر رشد را برای کسانی هموار می‌کند که اگر به خودشان بود، پله‌های رشد را در فضای جدید طی نمی‌کردند.

آنها که به دهک‌های میانی فکر می‌کنند، باید به سراغ پلتفرم‌ها بروند و قواعد دنیای جدید را بیشتر و بهتر بیاموزند.

آنها هم که به بالاترین دهک‌های فکری می‌اندیشند، باید راه و رسم راهنما بودن را بیاموزند. اما نباید فراموش کنند که این شغل و سمت، بر خلاف گذشته در دنیای امروز برایشان نام یا نانی به همراه نخواهد داشت. دردسرها و چالش‌ها و مشکلات و موانع و ناسپاسی‌ها، بیش از دو دسته‌ی دیگر اینها را تهدید می‌کند.

دهک پایین نان می‌آورد و دهک‌‌های میانی نام. دهک بالایی معمولاً نام و نانی را که دو دسته‌ی دیگر آورده‌اند، با خود می‌شوید و می‌برد.

آنچه را نوشتم، بدون بازخوانی یا بازنویسی منتشر کردم. بنابراین لطفاً‌ ایرادهای نگارشی و نگرشی آن را بر من ببخشید.

پی‌نوشت: عکسی که در این متن استفاده کردم، مربوط به هدیه‌ی زیبا و خلاقانه‌ای است که از دوست متممی عزیزمان، خانم شفیعی نژاد  دو سال قبل به مناسبت دو سالگی متمم گرفتم. هنوز هم کنار دستم هست و از دیدنش لذت می‌برم.

آموزش مدیریت کسب و کار (MBA) دوره های توسعه فردی ۶۰ نکته در مذاکره (صوتی) برندسازی شخصی (صوتی) تفکر سیستمی (صوتی) آشنایی با پیتر دراکر (صوتی) مدیریت توجه (صوتی) حرفه ای گری (صوتی) هدف گذاری (صوتی) راهنمای کتابخوانی (صوتی) آداب معاشرت (صوتی) کتاب «از کتاب» محمدرضا شعبانعلی کتاب های روانشناسی کتاب های مدیریت  


دیدگاهتان را بنویسید (مختص دوستان متممی با بیش از ۱۵۰ امتیاز)


لینک دریافت کد فعال

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

yeni bahis siteleri 2022 bahis siteleri betebet
What Does Booter & Stresser Mean What is an IP booter and stresser