بعید است کسی در حوزهی دانش کامپیوتر فعالیت یا مطالعهای داشته باشد، اما نام آلن تورینگ را نشنیده باشد. بزرگان حوزهی دانش و تکنولوژی عموماً بر این باورند که غولهای تکنولوژی امروز، از اپل تا مایکروسافت، وامدار تورینگ هستند.
جایزه تورینگ را که هر ساله به فعالان حوزه فن آوری اطلاعات اعطا میشود در حد جایزه نوبل در حوزه علوم کامپیوتر میدانند.
من هم مثل بسیاری از علاقمندان این حوزه، نام او را شنیده بودم. به خاطر همین وقتی دو سال پیش کتاب جک کوپلند در مورد تورینگ به نام Alan Turing: Pioneer of the Information Age (آلن تورینگ: پیشگام عصر اطلاعات) منتشر شد، با علاقه آن را تهیه کردم. متاسفانه دو سال طول کشیدی تا فرصتی برای مرور کتاب فراهم شود.
آن هم وقتی بود که در مرتب کردن کتابخانه، کتاب را ورق میزدم و عنوان فصل نخست، توجهم را جلب کرد:
Click, Tap, or Touch to Open?
کلیک و تپ و تاچ، کلمات دههی اخیر هستند. چه ارتباطی میتواند بین این کلمات وجود داشته باشد با مردی که هفتاد سال پیش، دنیا را ترک کرده است؟ همین بود که نشستم و کتاب را باز کردم و خواندم تا لحظهای که مطالعهی آخرین صفحهی آن به پایان رسید.
در میانهی فصل اول، جک کوپلند توضیح میدهد که: هر کسی که امروز روی صفحهای کلیک میکند یا صفحه نمایش وسیلهای را با انگشتانش لمس میکند، عملاً تاثیرات شگرف ایدهها و افکار تورینگ را لمس کرده است.
زمانی که دنیا در فکر ساختن وسایلی بود که ضرب و تقسیم و جمع و تفریق را سریعتر انجام دهد، نوشت: «آیا کامپیوترها در آینده میتوانند فکر کنند؟ به نظرم میتوان با استفاده از آنها، نورونهای مغز را شبیه سازی کرد و شکلی از کورتکس مغز انسان را توسط آن مدل کرد». تورینگ اولین الگوریتم بازی شطرنج را مدلسازی کرد و زمانی که سی و پنج ساله بود (درست هشتاد سال قبل) اولین مانیفست جدی هوش مصنوعی را نوشت. برخی از جملات این مانیفست را با هم نگاه کنیم:
وقتی از این موضوع حرف میزنیم که آیا ماشینها میتوانند رفتار هوشمندانه از خود نشان دهند، معمولاً بدون فکر و بحث گفته میشود که این کار غیرممکن است. اصلاً مردم وقتی میخواهند بگویند یک نفر بدون فکر و تحلیل کار میکند و حرف میزند میگویند مثل یک ماشین رفتار میکند!
دلایل زیادی برای این رویداد وجود دارد. شاید اینکه انسان دوست ندارد در حوزه هوش هیچ رقیبی داشته باشد. شاید باورهای مذهبی مانع باشند. شاید محدودیت شکل و کارآیی ماشینها تا امروز باعث شده که به این شکل فکر شود.
شاید هم دلیلش این است که تا امروز، هوشمندی ماشینها خیلی کم بوده و هرگز از انعکاس هوش خالقان آنها فراتر نرفته است.
تورینگ به مدت چهل و دو سال، زندگی در دنیا را تجربه کرد و در سال ۱۹۵۴ از میان ما رفت. از او به عنوان ریاضیدان، دانشمند علم منطق، رمزنگار و تحلیلگر علوم کامپیوتر، فیلسوف، بیولوژیست با رهیافت ریاضی، پدر علم کامپیوتر و به طور خاص هوش مصنوعی و دوندهی دو ماراتن، نام بردهاند.
نبوغ کمتر کسی در قرن گذشته، به اندازه نبوغ آلن تورینگ، مورد اتفاق نظر همگان است.
در جنگ جهانی دوم، آلمانها برای کدگذاری پیامهای مورس خود، از دستگاهی به نام انیگما استفاده میکردند. دستگاه کوچک و قابل حمل و توانمندی که رمزگشایی آن – خصوصاً در آخرین مدل که توسط نیروی دریایی طراحی شده بود – عملاً غیرممکن به نظر میرسید.
آلن تورینگ، مدتها برای رمزگشایی کدهای این دستگاه تلاش کرد و نهایتاً با استفاده از دستگاه پیچیدهای که ساخته بود موفق به رمزگشایی شد.
وینستون چرچیل گفته است که هیچ فردی به تنهایی به اندازهی او در جنگ جهانی دوم تاثیرگذار نبوده است. برآورد میشود که کار او، باعث شد که جنگ جهانی دو تا چهارسال زودتر به پایان برسد.
تورینگ شوخ بود. مهربان بود. تیزهوش هم بود. عموماً حجم زیادی کتاب در دستش داشت و در بسیاری از مجسمههایی که به یادبود او در دانشگاههای بزرگ دنیا نصب شدهاند، این کتابها هم در دستانش دیده میشود.
تورینگ تند مزاج هم بود. حوصلهی نفهمیدنهای مردم را نداشت. بارها پیش آمده بود که با کسی حرف میزد و در میانهی بحث وقتی احساس میکرد که طرف مقابل، حرفهایش را نمیفهمد، حتی بدون اینکه زحمت خداحافظی را به خودش بدهد، راهش را میگرفت و میرفت!
در سال ۱۹۵۲ طی ماجرای عجیبی، کشف شد که تورینگ تمایلات همجنسگرایانه دارد. او را محاکمه کردند و وقتی که به این تمایلات محکوم شد، به او گفتند که بین زندان رفتن و مصرف دارو برای نابودی میل ج.نxس.ی , عقیم شدن، یکی را انتخاب کند. آلن تورینگ دومی را انتخاب کرد.
داروها اثرات نامطلوب زیادی بر ذهن و جسم او داشت. تورینگ میگفت: فکر میکنم انسان دیگری از من ساخته خواهد شد. ورود او به آمریکا منع شد و به عنوان عامل شرم ملت از او نام برده میشد. در اوج فضای جنگ سرد، حمایتها و حفاظتهای امنیتی از او گرفته شد و عملاً زندگیاش به سمت تنهایی، عدم امنیت و افسردگی رفت.
تورینگ دو سال آخر در حوزهی بیولوژی ریاضی کار میکرد و مقالهای به نام مبانی شیمیایی مورفوجنسیس هم منتشر کرد که شصت سال پس از مرگش، دانش تجربی و آزمایشگاهی توانست صحت تئوریهای او را آزمایش و اثبات کند.
در هشتم ژوئن ۱۹۵۴، خدمتکاری که وارد اتاق تورینگ شد، دید که جسد او روی زمین افتاده است. تورینگ سیبی آغشته به سیانید را خورده بود و خودکشی کرده بود.
چه باید کرد که، انسانهای خاص، به سرنوشتهای خاص هم گرفتار میشوند. ویل دورانت، زمانی در مورد قضاوتهای مرتبط با نیچه نوشته بود: کاش میشد نوابغ را استثنا کرد.
محققان و فعالان حوزه IT میگویند که تورینگ با هر سال زندگی، شاید میتوانست دنیای امروز ما را یک دهه جلوتر ببرد. شاید اگر تورینگ حتی یک دهه بیشتر زنده بود، امروز کامپیوتری که در دستان من و شماست، شکل دیگری داشت. شاید گوشیهای هوشمند به شکل دیگری با ما حرف میزدند. شاید رمزنگاری و رمزگشایی در نقطهی دیگری بود.
تایم او را یکی از صد انسان مهم جهان در قرن بیستم معرفی کرد و نوشت که هر کسی انگشت به صفحه کلید میزند یا برنامههای تایپ و جدولهای اعداد و اطلاعات را باز میکند، به نوعی دستاوردهای فکر او را لمس میکند.
در سال ۲۰۰۹، بیش از سی هزار نفر، نامه امضا کردند و از دولت انگلیس خواستند به خاطر رفتار نادرستش با تورینگ عذرخواهی کند. گوردون براون در آن زمان پیامی صادر کرد و از آلن تورینگ عذرخواهی کرد. پایان پیام این بود که: آلن. ما متاسفیم. لیاقت تو بیشتر از اینها بود.
مجلس عوام انگلیس، آخرین جایی بود که حاضر شد با مردم همراه شود. در دسامبر ۲۰۱۳ نهایتاً متنی تنظیم شد و به امضای ملکه رسید و آلن تورینگ، از اتهام «عامل شرم بزرگ برای مردم انگلیس» تبرئه شد.
موفقیت بیشتر تو، میتواند بسیاری از توجیههایی را که من برای رشد نکردن و پیروز نشدن دارم، زیر سوال ببرد.پس آلن تو باید محاکمه شوی تا همه ببینند که من مثل تو نیستم.
سلام
من تازه فیلم را دیدم. خیلی زیبا بود
لینک دانلود هم قرار می دم تا دوستانی که می خوان دانلود کنند.
http://hastidownload.net/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-the-imitation-game-2014/
خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم! دلم میخواد گریه کنم!! چقد حیف … چقد دنیای ما می تونست قشنگ تر بشه…
موضوع اینه که هربار ذهنی هست که می فهمه ولی حوصلۀ اثبات فهمیده هاشو نداره، خیلیها ندونسته هزار راه برای اثبات و اقیانوسی حوصله و دفترها نشانی و آدرس برای اقالیم و استنادهایی جهت شهادت گرفتن دارند. باقی حرفها هم دیگه حواشی خصوصیه که من یکی به فرهنگ و نوع تربیت و خصوصیات فردی آدمها نسبتش میدهم.
اصلأ فهمیدن گاهی غریزیه، چطوری میشه آزمایشی رو که انجام نداده ای ثبت کنی تا جهت استناد ازش استفاده کنی؟
انسان های خاص به سرنوشت های خاص هم گرفتار میشوند .
این جمله واسه خیلی از انسان های خاص دنیا که بر زندگی اطرافیانشان تاثیر گذاشته اند عادی شده واقعا چرا اینجوری میشه??
چرا ما انسان ها دیر همدیگر را کشف میکنیم ???
از محمد رضای عزیر تشکر میکنم که همیشه سعی میکنه مارو زنده نگه داره تا بیشتر به اطراف خودمون توجه کنیم
سلام دوستان. دیشب این فیلم رو دیدم (بازی تقلید) و بعد که در مورد تورینگ کنجکاو شدم با سرچ گوگل به این صفحه رسیدم.
چیزی که در فیلم نظر من رو به شدت جلب کرد ابتلای الن تورینگ به اوتیسم و سندرم آسپرگر بود که در طول فیلم بارها و بارها با بزرگنمایی برخی حالتهای خاص الن روی آن تاکید شده بود. چند نمونه ای که به آن برخورد کردم اینها بود:
– عدم درک جوک و لطیفه توسط تورینگ (منطقی بودن شدید)
– فهم مستقیم….آلن نمیتوانست بفهمد چرا انسانها حرفی را میزنند که منظورشان از گفتن آن حرف چیز کاملا” متفاوتی از پیام مستقیم آن جمله است… آلن تنها به پیام مسقیم جملات توجه میکرد .
-رابطه خاص آلن و کریستوفر در دوران نوجوانی و علاقه شدید آلن به کریستوفر به عنوان تنها فردی که قادر به درک او بود
– توهم توطئه و سوء ظن که در هنگام خبر دادن مرگ کریستوفر توسط مدیر دبیرستان به آلن کاملا” نشان داده شده و در نتیجه آن دوستی اشبا کریستوفر را چند بار انکار کرد
و چندین مورد دیگر که همه و همه نشانه های ابتلای آلن تورینگ به اسپرگر بود(مثل انیشتین و افلاطون و …و بسیاری از نوابغ دیگر)
متاسفانه در این مورد نه در فیلم توضیحی داده شد و نه در صفحات مختلف اینترنتی چیزی دیدم. برای همین خواستم توجه دوستان رو به این نکته جلب کنم تا اگر اشتباه میگنم منو از اشتباه دربیارن
afshkh@gmail.com برای ادامه گفتگوی احتمالی با علاقمندان
فیلم بازی تقلید (۲۰۱۴) در مورد بخشی از زندگی این آدم, حتما ببینید, قشنگه
من نظرم اینه که شاید یه ادمی بسیار تاثیر گذار در یک حوزه ای باشه ولی این ادم می تونه تاثیر زیادی در زندگی مردم در حوزه های دیگه هم بذاره و این مهمه. من می خواستم یه سری سوالام رو بپرسم ولی من متوجه نشدم کجا می تونم سوالاتم را بپرسم.
فیلمی اقتباسی از تورینگ در اسکار امسال حضور داره ک به یک قسمت جذاب از زندگیه تورینگ می پردازه ک کمتر بهش توجه شده . دیدن فیلم بازی تقلید (The Imitation Game)خالی از لطف نیست با بازی بنديكت كامبربچ و نايتلي
ما آدما موجودات خیلی عجیبیم!
زمانی که حرفی برای گفتن داریم، همه کر میشند.
و وقتی حرفی برای گفتن نداریم همه حاضر میشن به حرفامون گوش کنند.
یا وقتی میخواهیم یه نفر بهمون کمک کنه،همه به فکر خودشون هستند.
و زمانی که به کمک نیاز نداریم همه دوست دارند بهمون کمک کنند.
…
واقعا ما آدمای عجیبی هستیم.
سلامی گرم خدمت معلم عزیز.
محمدرضاجان چطوری؟ اگر از احوال من خواسته باشی که راضیم:))
حس میکنم که این روزها خیلی مشغله داری و سرت شلوغه.
فرصت همراهی و توان کاستن از دل مشغولی های احتمالی ات را که ندارم. تنها دارایی ام،زبانیست که میتواند به دعایی و آرزویی باز شود که شاد باشی و سربلند…
سلام، اون کتابی که در ابتدای متن بهش اشاره کردید رو چه جوری می شه تهیه کرد؟
می تونید از لینک زیر دانلود کنید:
http://dlx.bookzz.org/genesis/1160000/24f690685b052f16e1ebbf2192060438/_as/%5BJack_Copeland%5D_Turing_Pioneer_of_the_Information(BookZZ.org).pdf
همیشه بعد از خوندن پست های محمدرضا بیشتر از هر جمله ای عنوانش ذهنم رو درگیر میکنه…
چه راحت آدمهای اطرافمون رو بخاطر گرایش های شخصی شون محکوم می کنیم و کارهای بزرگشون رو نادیده می گیریم، چقدر احساسمون میتونه ظالم باشه که مرگ تدریجی احساس و افکار یه نفر رو رقم بزنیم…
آدمی که باعث شد جنگ جهانی چند سال زودتر تموم بشه بدست همون ملت راهی مرگ شد، معلوم نیس چن تا آلن تورینگ دیگه رو نادیده گرفتیم و هنوز هم محکوم می کنیم و نادیده می گیریم!
پایان غم انگیزی بود
منا یاد اسکار وایلد انداخت جالبه اون را هم به اتهام همجنسگرایی چند سال زندانی کردند و بعد از اون زندگیش کاملا عوض شد و این موضوع باعث بد نامی و طرد شدن از اجتماع شد به طوری که در بستر مرگ به جیم وبسلر (نقاش تصویر دوریان گری )گفت: “تنها ارزویم این است که حرفم را میفهمیدند”
براستی که تنها ارزوی همه نوابغ همین بوده …
یادمه یکی از دوستام در این باره میگفت:
وقتی با جنس مخالفت نمی تونی توافق داشته باشی و در کنارش به آرامش برسی اما با یکی مثل هم جنست که درکت میکنه باشی می شه رفتار هم جنس گرا هارو درک کرد.
موضوعی که به شدت من رو تحت تاثیر قرار داد قضاوتی بود که چطور تونست شخص به این بزرگی رو به نابودی بکشونه و در درجه اول یک انسان رو محکوم به فنا کنه و همچینین یک ملت و تاریخ رو از داشتن چنین فردی محروم . البته چیزی که خیلی مهم هستش بسیار افرادی از این دست و حتی بزرگ تر و کوچکتر از آلن تورینگ که ما با رفتار ها و قضاوت هامون سرنوشتی کم و بیش شبیه ایشون براشون رقم میزنیم
در ضمن تلاشی که مردم برای رفع اتهام انجام دادن واقعا برام جالب بود
من بعنوان یک مرد واقعیتش حالم به هم میخوره از هم جنس گرایی.وبا هیوا هم مخالفم که تمام این قضیه حالت مادرزادیه!! بی شک قسمتی ازون به نوع نگاه ،میزان آگاهی از نظام هستی ،روش تربیتی ومحیط و…وابستس…
به هرحال حرفی که دوس داشتم بزنم اینه که : فکر میکنم حالت مناسب این باشه اگه حتی دولتی نتونست تاب بیاره این جور آدمهایی رو حداقل زمینه تحقیق وادامه مسیر زندگیشو برای اون انسان فراهم کنه.
اینجور انسانهایی برای دنیا مفیدن.شاید دولتی احساس حق کنه که میتونه حق زندگی شخصی رو ،از اون بگیره ولی هرگز نمیتونه و حق نداره جلوی بروز استعدادهایی رو که دنیا بهش نیاز دارن رو بگیره…
محسن جان عجب دموکراسی عجیبی را معرفی کردی
زنده بمونه بدون اینکه زندگی کنه!
من اگه باشم مرگا ترجیح میدم
علی جان دقیقترش میشه این : زنده بمونه وکامل زندگی نکنه!
چون به هرحال مسائل دیگه هم بخشی از زندگیشه.
نمیدونم من باشم چیو انتخاب میکنم.
محسن جان .
ما هم برای نخبگانمان چنین فضایی را فراهم کردیم.کمی آنطرفتر از دانشگاه شهید بهشتی!
امید عزیز،
خب به هرحال نمیشه تو این فضا زیاد عریان و راحت حرف زدوگرنه حرفهای شفاف تری میشه زد.نه راجع به آنطرف شهید بهشتی(که دیگه عادت کردیم!) بلکه چیزهای دیگر….
احساس می کنم امروز باز غم بزرگی روی دلم نشست چون فکر می کنم چطور کسانی که نتوانیم درک کنیم راخت حذف میکنیم . چون این اتفاق درگذر زمان درتکراز است .
باسلام ودرود به شماجناب محمدرضا وگروه متممی ها،به نظرم هرداستانی درذهنمون برای تحلیلش یپامدهای مثبت ومنفی
داره درهرصورت بافاکتورگرفتن ازنکات منفی بایدبه مثبت هرداستان بیاندیشیم وذهنمون رو برای به دست آوردن آن خلاق کنیم .
باآرزوی بهترینهابرای شمادوستانم
تمامی انسانها با هر میزان هوش و استعداد و عقیده و باورهایشان حق حیات دارند.آنچه باید برای آن مرثیه خواند ، حقی است که یک فرد، یک تفکر ، یک جامعه در سلب حق زندگی دیگری به خود می دهد.بی شک وجود نوابغ و دانشمندان بسیار ارزشمند است لیکن وجود اندیشمندانی که به تغییر باورهای غلط جامعه و تغییر بنیادین عقاید پوسیده می پردازند ضرورت جامعه است.اظهار شرم از مرگ تورینگ نزدیک به ۶۰ سال پس از مرگ او در شرایطی صورت گرفت که پس از تلاش و ایستادگی همجنس گرایان در پذیرفتن حقوق خویش قانونی شده بود.بیایید بیطرفانه خود را قضاوت کنیم .آیا نگاه شما به یک همجنس گرا همانند سایر انسانها است. آیا رفتار او را غیر اخلاقی نمی دانید؟ باید برای جامعه ای که تفکرت را به زنجیر می کشد مرثیه خواند. باید بر مردمی گریست که ادعای روشنفکری دارند اما در اعماق وجود خود و حتی در رفتارهای بیرونی ، ساده ترین حقوق انسانی را از دیگری سلب می نمایند.
سلام امید عزیز
ممنون بابت کامت خوبت جای خرسندی است وقتی که شاهد دیدگاههای منصفانه قرار می گیریم امیدوارم که در عمل هم آنگونه باشیم که می گوییم
از لذتهای خوب خوندن اینجا علاوه بر مطالب خوب آقای شعبانعلی خوندن کامنتهای خوبه که خدایی چیزی کم از متن ندارن.
سپاس
یه سوال؟
کسی میدونه بعد از اینکه محکوم شد جلوی فعالیت علمی و کاریش هم گرفته شده یا نه؟
چون به نظرم ربطی به هم ندارن ممکنه یکی تو یه زمینه خیلی خوب باشه و تو یکی خیلی بد. به نظرم نمصفانه اینه که بگیم تو فلان چیز خیلی خوب بود تو بهمان چیزم خیلی بد. حالا هر کی خواست تو هر کدوم از این زمینه ها طرف رو بشناسه بره اون بعد رو فقط توجه کنه.
به نظرم نه درسته بگیم یه نابغه بوده پس اونا که از نظر اخلاقی محکومش کردن اشتباه کردن، نه اینکه بگیم چون یه مسئله منفی راجع بهش مطرح شده پس دیگه اونهمه نبوغ باد هوا. باید ببینیم کدوم بعد این آدم رو میخوایم بشناسیم و احیانا ازش درس بگیریم.
البته این نظرمنه
من شنيدم استيو جابز هم لوگوي و نام اپل رو هم به همين دليل انتخاب كرده
صحتش را نميدانم
خبلی جالب بود برام. اینکه یک ادم در فیلد خودش چقدر جلوتر از زمانش هست اما سختگیری ها و انجماد فکری زمان چه راحت حذف میکنه ادم هایی اینچنین رو.
لینک کامنت اقای علی که در مورد کتاب روشنفکران نوشته بودینو خوندم، چقدر ااین روزها به این تفاوتهای ادم ها ولایه ای زیرین ترشون فکر میکردم و میکنم،
و برام مثل یه چالش شده، برای همین نوشته ی مربوط به کتاب روشنفکران رو خیلی درک کردم
دوس دارم این گره رو برای خودم باز کنم، راه حل شما رو خوندم.
منطقا می پذیرم که هیچ گدوم از ما کامل نیستیم،ولی باز هم پذیرش این واقعیت ها و کنار اومدن باش برام راحت نیست
سلام . بله واقعا مرثیه ای برای ما !
به یاد کاریکاتوری که در سایتمان دیدم افتادم . اعدام لامپ رشته ای در حضور ده ها شمع !
به امید اینکه در زندگی مان نظاره گر اعدام نباشیم !
محمد رضا جان متشکرم .
اگر یکی از بزرگان امروز ما چنین گرایش ج.نxس٫ی داشت، چکارش میکردیم؟!
به نظرم دادگاهی که تورینگ رو محاکمه کرده، چند دهه از دادگاههای درون مغز ما جلوتره.
بماند که شرع و سنت و قانونمون در مورد کسایی که خواسته یا ناخواسته گرایشات و اعتقادات متفاوتی دارند، چی میگه…
منم وقتی متن رو خوندم خیلی متاثر شدم. اما بعدش داشتم فکر می کردم که بیشتر ماها که الان برای سرنوشت غم انگیز تورینگ دل می سوزونیم اگه تو اون زمان بودیم حتما لعن و نفرینش می کردیم.
مهندس شعبانعلی:
یاد گرفتم نبوغ راسل را تقدیس کنم بدون اینکه به رابطهی نامشروع او با خواهرش مشروعیت دهم. یاد گرفتم از روسو، اصول آموزش و پرورش و تربیت را بیاموزم بدون اینکه به زندگی شبانهی او فکر کنم. جنگ و صلح، داستان کنار تختم باشد، اما خوابم را همچون تولستوی با قمارهای شبانه به پایان نبرم.
یاد گرفتم که قرار نیست همه انسان کامل باشیم. امروز میدانم که رییس یک بانک بزرگ باید بانکداری و اخلاق بانکداری بداند. اخلاق او در روابط عاطفی به من ربطی ندارد.
یاد گرفتم که یک معلم ریاضی باید ریاضی بداند. باورهای مذهبی او به من ربطی ندارد و من اگر از او تقلید میکنم در دانش ریاضی اوست نه باورهای مذهبی.
یاد گرفتم که یک فیلسوف باید فلسفه بداند و مهم نیست که زندگی شخصیاش را چگونه مدیریت میکند.
دنیای فکر، متفاوت از دنیای فیزیکی است. فکرها متولد میشوند. ممزوج میشوند. میزایند و میزیند و میمیرند. شاید بخشی از آن در مغز من شکل بگیرد و بخشی در مغز تو. میتوان فکرها را دوست داشت. میتوان با کلمات عشقبازی کرد. بدون اینکه ببینیم از زبان چه کسی تراوش میشود.
یاد گرفتم که وقتی حرف زیبایی میشنوم به این فکر کنم که «خودم میخواهم در زندگی به آن عمل کنم یا نه». نه اینکه سادهلوحانه این سوال را بپرسم که: «آیا گویندهی این حرف به حرفهایش عمل میکند؟». میدانم که این سوال، بیشتر تخلیه عقده است و بهانه عمل نکردن. وقتی نصیحتی میشنوم و مفید مییابم آن را به کار گیرم و به ناصح فکر نکنم. اگر ببینم نصیحتکنندهای به نصیحت خود عمل نمیکند، حرص نمیخورم، فقط شاید غصه بخورم. مانند احساسی که به یک کارگر داری وقتی یک گونی اسکناس را جابجا میکند اما خود سهمی از آن ندارد.
http://www.shabanali.com/ms/?p=4424#more-4424
ممنونم از لینکی که درج کردید .. مطلبی پربار و عمیق و بسیار مهم را خواندم که شما از طریق این لینک راهنمایی کردید ..
سلام علی آقا
بسیار زیبا و به جا بود این یادآوری…
سپاس از شما
علی عزیز
من بهتون منفی دادم ،
چون فکر میکنم این گفته محمدرضا، هیچ ارتباطی با داستان تورینگ نداره.
برعکس فکر میکنم ربط دادن این دو به همدیگر، عوض کردن صورت مسئله ست و مشکل بزرگتری رو درست میکنه.
گرایش ج.نثی تورینگ مادرزادی و غیرانتخابی هست و با فعالیتهای شبانه روسو! فرق داره.
به علاوه نکته اصلی اینه که به کسی ارتباطی نداره که در موردش قضاوت اخلاقی بکنه.
به نظر من هرکسی باید یکبار برای همیشه اینگونه موضوعات رو از نظر علمی مطالعه و بررسی کنه، تا هربار در موردشون بحثهای تکراری صورت نگیره.
البته ذهن مذهبی-سنتی ۹۹%ماها، چنین بررسی علمی رو مسخره میدونه!
: – )
پ.ن: میدونم این یک بحث حاشیهای بود . موضوع اصلی پُست این است که ما(توده مردم) بدون اینکه بفهمیم، مستقیم و غیرمستقیم چه بلایی سر همدیگر(و بویژه کسایی که متفاوت هستند) میاریم و چه هزینههایی بابتش میدیم. گاهی(فقط گاهی) بعد از سالها و دههها متوجه میشیم که چه اشتباهی کردیم.
هیوای عزیز
با نهایت احترام ، به نوعی باهات موافق نیستم دوست من . نه با چیزی که گفتی ، با این بخش از گفته هات که متنی رو که علی عزیز یادآوری کردن رو بی ربط با مطلب تورینگ دونستی . من مغایرتی ندیدم هیوا جان .
ارادتمند – هومن
هیوا جان من هم فکر میکردم و فکر میکنم موضوع دو پست به هم مرتبطه. به نظرم این مرثیه یک مصداق دیگه از پست روشنفکران هست.
ممنون هیوا جان
من فکر میکنم شما قضیه را خیلی پیچیده کردی شایدهم خیلی موشکافانه بررسی کردی
به هر حال ممنون من به شما مثبت دادم
اره هیوا
اصل قضییه همینیه که در پی نوشت حرفهات نوشتی….
اما من احساس میکنم برخی از قسمت های نوشته علی هم که بر گرفته از یه پست قدیمیه ، خیلی بی ربط نیست …
خوب بذارید شفاف تر توضیح بدم.
اگر همجنسگرایی رو یک اختلال ج/ن/س/ی بدونیم که در محیط شکل میگیره، حرف شما درسته.
بنابراین این اختلال ج ن س ی زشت مثل رابطه زشت راسل با خواهرش رو میتونیم جز نیمه تاریک اینها بدونیم و تمایز قائل بشیم بین این نیمه تاریک و نیمه دیگرشان یعنی کارهای مثبتی که برای بشریت کردن.
من اینطوری فکر نمیکنم.
ما امروز از نظر علمی میدونیم که این گرایش، ذاتی است و انسانهایی هستند که با این گرایشات ناخواسته به دنیا میان و باهاش زندگی میکنن.
متاسفانه طبیعت یا هرچی که اسمشو بذاریم، همیشه بی نقص عمل نمیکنه.
اگر شما مطالعات عمیق تری داشتید، یا باور دیگه ای دارید، حرفی ندارم.
برای همین من این گرایش سکچوال رو کاملاً طبیعی میدونم.
بنابراین به نظر من این گفته محمدرضا نه تنها ارتباطی به این بحث نداره بلکه ربط دادن این دو به هم، مشکلی دیگری رو درست میکنه.
ولی گذشته از همه این بحثها دوست نداشتم این بحث باز بشه. چون هیچ ضرورت و فایدهای نداره.
دوست داشتم کامنت قبلیم رو کاملتر کنم.
به نظرم سوالی که بعضی از دوستان در جواب دادنش به مشکل بر میخورن اینه که
اگر این این داستان در مورد تورینگ نبود، بلکه در مورد یک آدم معمولی بود، اون موقع چه نظری در مورد حکم دادگاه و سرنوشت تورینگ داشتید؟
موارد زیادی داشتیم که افرادی(غالباً نوجوان) به چنین جرمی توسط پدرشون به قتل رسیدن یا توسط حکومت مطابق قانون و شرع اعدام شدند. نظر دوستان در مورد این سرنوشت “غیر روشنفکران” و آدمهای معمولی چیه؟
دلیل حساسیت من روی این موضوع اینه که هم یا چنین افرادی صحبت کردم و هم در این زمینه مطالعات مختصری داشتم. خودم به سختی تونستم این موضوع رو که در این کامنتها توضیح دادم، بپذیرم. برای همین کاملاً درک میکنم که چرا این کامنت علی ۳۶لایک خورده.
بیچاره تورینگ، بیچاره میکلانژ و افلاطون و داوینچی و میلیونها آدم معمولی دیگه که هم مورد ستم طبیعت(و شاید بیمهری خدا..) واقع شدند و هم مورد ستم اطرافیانشون.
ولی خوشحالم که محمدرضا لینک نداده به پست روشنفکران، دلیلشم میدونم 😉 تنها اشارهای که محمدرضا به این مسئله داشت این بود:”تورینگ تمایلات همجنسگرایانه دارد.”
______________________________
ضمیمه ۱:
امین می گوید: «همیشه از دستگیر شدن وحشت داشتم. به خوبی به یاد دارم روزی را که در روزنامه ای خواندم که دو مرد جوان در مشهد به جرم لواط به دار آویخته شده اند. زندگی در ایران با این وضعیت، مثل مرگ تدریجی بود؛ مثل عذاب دائمی. نمی توانستم این طور ادامه بدهم. وقتی نوجوان بودم، به خودکشی فکر می کردم.»
http://goo.gl/HRDm8Q
ضمیمه۲:
در سال ۱۹۳۵ مادری به فروید نامهنگاری کرد و درخواست کرد که همجنسگرایی فرزندش را درمان کند و نامه پاسخ فروید به نامه مشهوری بدل شدهاست:
من نامه شما را مبنی بر اینکه فرزندتان همجنسگراست دریافت کردم. من از اینکه شما خود این واژه را [در نامهتان] به کار نبردهاید، بسیار متاثر شدم. میتوانم بپرسم چرا طفره میروید؟ همجنسگرایی مطمئنا هیچ پیشرفتی نیست اما چیزی هم نیست که فرد به خاطرش شرمنده باشد، گناه نیست، تنزل نیست؛ این نمیتواند به عنوان بیماری طبقهبندی شود؛ ما آن را نوعی تنوع در رفتارهای جنسی میدانیم که به خاطر متوقف ماندن پیشرفت جنسی رخ دادهاست. افراد بسیار محترم و بزرگی چه در دوران باستان چه در دوران نوین همجنسگرا بودهاند: چندین فرد بسیار بزرگ از میان آنها افلاطون، میکل آنژ، لئوناردو داوینچی، و غیره. این بزرگترین بیعدالتی است که همجنسگرایی را جرم یا یک ظلم تلقی کنیم. اگر من را باور ندارید کتابهای هیولاک الیس را بخوانید.
http://goo.gl/k6Urfb
…
ممنون هیوا که در مورد نگاه عمیقت بیشتر توضیح دادی.
سلام
چند بار چیزی نوشتم بعد پاک کردم یه یک ساعتی فکر کردم ولی باز مرددم که چیزی بنویسم چون شما اصرار دارید پیام این پست با لینکی که من از پست روشنفکران گذاشتم فرق میکنه کاش خود مهندس بیشتر توضیح میدادن چون در غیر اینصورت پیام در مورد اینه که همجنس گرایی می تونه حق یک انسان باشه و نباید برای آن به کسی جواب پس بده (چند وقت پیش کیلیپی در مورد همجنس گرایی از دکتر سروش دیدم که در اون از حق انسان در جوامع غربی میگفت البته هیچ موضع گیری نداشت درمورد بحث که نظر خودش چیه)
در پایان از اینکه بایه کپی پیست شما را انداختم تو زحمت عذرمیخوام
سلام علی عزیز
چه یادآوری زیبا و مرتبطی از نوشته های محمدرضای عزیز کردی دوست من
آلن عزیز!
تو هنوز هم تنها و غریبی، حتی در اینجا که به یادت نشسته ایم!
فکر می کنم بد نباشه بعضی وقت ها یه نگاه ساده تو ویکی پدیا بندازیم.
مثلا برتنارد راسل خودش متولد سال ۱۸۷۲ و یک خواهر هم بیشتر نداشته که چهار سال از خودش بزرگتر بوده و در سال ۱۸۷۴ می میره. حالا واقعا برای من سوال که چطور این ها می تونستن با هم رابطه ی نامشروع داشته باشند؟
به به حرف حق …
نصيحت كننده اگر خود عمل نكرد حرص نمي خورم .اصولا افراد مطالبي را در چارچوب نصيحت بيان مي كنند كه يا توان عمل به آن را ندارند يا در گذشته خود از آن غفلت كرده اند.(بايد هم وزن يك ضرب المثل گفت عمل از كه مي آموزي ؟از كسي كه عمل نمي كند و مي گويد)
چرا مرثیه برای ما؟مرثیه برای اونها
ما=بشر !!
جه غم انگیز و چه تاسف بار ………
یه فیلم خیلی زیبا از ایشون با بازی بندیکت کمبریج امسال ساخته شده که در نوبت اکران جهانی
اینطور که از نقدها خوندم، بازی ها و فیلم خیلی عالی هست
احتمالا با اکران این فیلم شناخت خیلی خوبی از این شخصیت بزرگ دنیای ریاضی و تکنولوژِ در جهان ایجاد میشه
آره.
اسم فیلم هست Imitation Game
نسخه اروپا هفته پیش پخش شد و نسخه آمریکا فکر کنم ده تا چهارده روز دیگه پخش میشه
خودم ندیدم. اما دوستانم که دیده اند میگن با وجودی که سعی کرده اند روند داستانی تا حد امکان هیجان انگیز باشه اما تلاش شده تصویر تورینگ و معمای زندگی چنین آدم بزرگی در مرکز توجه باقی بمونه.
چه خوب. اتفاقا بعد خوندن این متن با خودم گفتم کاش از زندگیش فیلم میساختن.:)
سلام محمد رضاي گرامي
رنگ ضمينه متفاوت براي كامنتهاي خودتون اين حسن راداشت كه موقعي كه زمان كافي براي خواندن همه كامنتها نداشتيم يا دير براي خواندن كامنتها مراجعه مي كرديم حداقل كامنتهاي خودتون وكامنتهاي مربتطش را مي خونديم .
من این فیلم رو دیروز دیدم. به دوستان هم توصیه میکنم ببینید. فوق العاده بود.
الان دقیقا بعد از دیدن فیلم “imitation game” دوباره اومدم و پستتون خوندم.
چه لذت بخش بود دیدن این فیلم و خوندن پست شما بعدش
گاهی تعصبات چه فجایعی میسازه، این قسمت پستتون تنمو لرزوند:
“محققان و فعالان حوزه IT میگویند که تورینگ با هر سال زندگی، شاید میتوانست دنیای امروز ما را یک دهه جلوتر ببرد. شاید اگر تورینگ حتی یک دهه بیشتر زنده بود، امروز کامپیوتری که در دستان من و شماست، شکل دیگری داشت. شاید گوشیهای هوشمند به شکل دیگری با ما حرف میزدند. شاید رمزنگاری و رمزگشایی در نقطهی دیگری بود.”
احتمالا فیلم دیدید، دوست دارم برامون بگید حستون رو بعد از دیدن فیلم
ممنون میشم
سلام استاد عزیزم
ممنون .هرچه دارم از شماست. که آسمان و بال پریدن دانش و آگاهی حقیری چون من بوده /هستید.
امان از کلمه شرم،
چه کارهایی که میکنه ،چه کارهایی که نمیکنه
فایده این پست چی بود!!!
شاید به نوعی این پست در ادامه نقد روشنفکران بود
http://www.shabanali.com/ms/?p=4424#more-4424
چقدر زیبا بود این نوشته … و چقدر غم انگیز … ممنون محمدرضای عزیز…
در کنار تمام مطالب خوبی که گفتی، این موضوع هم چقدر اعجاب انگیزه که تورینگ، در اون زمان!، به مفهوم حافظه کاری کامپیوتر و cache پردازنده و دسترسی به حافظه، که در این زمان! برای ما کاملا قابل لمسه، پی برده بود. (با پی بردن به: “به ترتیب خوانده شدن خانهها و فاصله میان دو خانه که به طور متوالی خوانده میشن”)
و … آن سیب گاززده ی لعنتی!
اول تصور می شده که نشان سیب گاززده شرکت اپل هم از سیب گاززده تورینگ الهام گرفته. ولی شرکت اپل چنین رابطهای را تکذیب کرد و از استیو جابز نقل شده که: “نه اینطور نیست، اما آه، خدایا، ای کاش اینطور بود.”
و لعنتی تر از آن سیب گاززده؛ ما آدم هایی که از دیدگاه چشم و ذهن تنگ و تاریک خودمون، به قضاوت آدمهایی چنین نازنین و مفید برای بشریت می نشینیم.
که این داستانها هم در تاریخ کم نبودند و متاسفانه نخواهند بود. همونطور که گالیله .. همونطور که سقراط …. همانطور که …
تشکر واقعا آلن تورینگ پدر هوش مصنوعی هست /خانم شهرزاد بابت اطلاعات تکمیلی ممنون
شهرزاد جان سلام
مثل همیشه ، اطلاعاتِ مفید ، مستند و مستدل ارائه کردید دوست من و این حاصل مطالعات مستمر و اطلاعات عمومی غنی شماست .
پی نوشت :
به دوستای عزیز و همخونه ای پیشنهاد می کنم که از وب سایت شهرزاد عزیز به آدرس http://1newday.ir/ دیدن کنید و از مطالب مفید اون سایت هم بهره ببرین . علاوه بر مطالب و محتواهای مفید و پرمغز اون سایت ، شهرزاد عزیز در باز نشر مطالبِ متمم و روزنوشته ها هم نقش بسیار فعالی رو دارن . کاری که فکر می کنم هر کدوم از دوستان که دستی در وبلگ و وب سایت دارن میتونن انجام بدن تا مطالبِ مفیدِ این خونه ، به دستِ علاقه مندانِ این دسته از مطالب برسه .
ارادتمند – هومن کلبادی
هومن عزیز. دوست خوبم:) سلام.
ببخشید من الان متوجه کامنت پرمهر شما شدم…
این چیزهایی که فرمودید، همه از لطف بسیار شماست. وگرنه اونقدرها هم تعریفی نیست…:) اگرچه من خودم خیلی دوستش دارم:) .. همونقدر که این خونه رو خیلی دوست دارم (که البته به هیچ وجه قابل مقایسه نیست).
من اونجا رو برای گردآوری و یادآوری تمام مطالبی که برام الهام بخش هستن ساختم و اینکه شاید برای تمام کسانی هم که برام عزیزن و حتی کسانی هم که نمی شناسمشون، ولی دست روزگار، به اتفاقی، باعث میشه که توی این دنیای جذاب وب، سری هم از اونجا در بیارن؛ به سهم ناچیزی، با مطالب و لینک هایی که میذارم، الهام بخش باشم و این امکان رو بهشون بدم که دمی هم در اونجا به دور از همه ی شلوغی ها و تنشهای زندگی روزمره! بیاسایند…
و اینکه می بینم نظر یکی از دوستان عزیزم بعنوان یکی از همراهان خوب همین خونه مون و اون وب هم، این هستش؛ خیلی خوشحال و دلگرمم میکنه. باز هم ازتون خیلی ممنونم…:)
سلام شهرزاد خانم.
از دیروز که این متن را برای بار اول خواندم تا حالا، تو خودم فرو رفتم و دارم از زوایای مختلفی به آن فکر می کنم.
دلم گرفته.
حجم وسیعی نوشته در سرم می آید و می رود، چند کامنت هم نوشته ام و پاک کرده ام.
حالا فقط می خواهم کامنتی زیر کامنت شما داشته باشم زیرا همه ی آنچه می خواستم بنویسم را در کامنت شمادیدم. از آنجا که نوشتید: «لعنتی تر از آن سیب …..»
اجازه بدهید حالم خراب باشد. فعلا به همین یکی فقط نیاز دارم.
ممنون.
دوست خوبم. علیرضای عزیز … ممنون از کامنت قشنگتون.
راستش خودم اونموقع، با بغض، اون متن رو نوشتم …
اما الان که متن شما رو خوندم، بدجوری اون بغض ترکید و به یه بدبختی دارم خودمو جلوی همکارم جمع و جور می کنم که این اشکها رو نبینه (سرمو فرو کردم تو مونیتور!) ……:)
آره غم انگیزه … خیلی غم انگیز …
چرا که ما آدما به راحتی یه آب خوردن، به خودمون اجازه می دیم که دل آدمهای نازنین دیگری رو بشکنیم و …. چه بسا سرنوشت اون آدم و سرنوشت یک جهان رو با قضاوتهای تاریک و خودخواهانه خودمون به تباهی بکشیم …
بگذریم …
… راستی محمد حسین عزیز٫ از شما هم ممنونم بخاطر کامنت خوبتون …:)