زمانی که در مورد شغلمان فاکتور «درآمد» و «نیاز مالی» را حذف میکنیم:
۱- تصمیمگیری ما در انتخاب شغل «استراتژیکتر» و «بلندمدتتر» خواهد بود.
۲- «لذت» ناشی از «کار کردن» به شدت افزایش خواهد یافت.
۳- «قدرت مذاکره و چانهزنی» ما در مقابل مدیرانمان افزایش مییابد.
۴- «عزت نفس» و «اعتماد به نفس» ما افزایش مییابد.
۵- میزان «احترام» دیگران به ما افزایش مییابد.
۶- «خروجی کار ما» افزایش مییابد.
۷- «رشد شغلی ما» تسریع میشود.
۸- «برند حرفهای ما» تقویت میشود.
بقیه را لطفاً شما اضافه کنید…
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
به نظر من
۱-مناعت طبع یک خصوصیت خیلی والا در هر کسی است. چه در پست مدیریتی باشد و چه در پست کارمند.
۲-خوب است اگر مدیر کسی هستیم که مناعت طبع دارد و کار را برای لذت از کار و برای خود کار انجام می دهد، فکر نکنیم ابله است. فکر کنیم با آدم باشعوری طرفیم.
۳-من به شخصه کار را برای لذتش انجام می دهم. حتی وقتی کارمندی بودم که حقوق یک ماهم کفاف زندگیم را نمی داد، برای حقوق بیشتر اضافه کاری بیهوده نمی کردم وگرنه حس تحقیر نسبت به خودم داشتم. ولی وقتی زمان مذاکره برای حقوقم با رییس هیات مدیره می رسد(معمولن دو سال یک بار) چانه زنی می کنم و اهدافم از قبل تعیین شده است و می دانم چه می خواهم و برای چه می خواهم. نه اضافه خواهی می کنم و نه تعارف بی جا. همیشه هم از این بابت نسبت به خودم حس خوب دارم.
به نظر من اگه یه دانشجو هم بدون اینکه به نمره و معدل کاری داشته باشه درسش رو بخونه همین اتفاقا براش می افته…
البته ابن توصیه ی علمی شما عمومیت ندارد و به درداحتمالا سازمان های بزرگ می خورد. یا برای سمت های مدیریتی!
جایی که اکثر مدیران شرکتها دنبال آدمهای محتاجی هستند که بتوانند با حقوق کم و با توجه به ترس کارمند به خاطر از دست دادن کار و وقفه ی مالی برایشان بی دردسر کار کند و احتمالا هر شرایطی را تحمل کند چون مجبور است، نمی دانم چطور چنین توصیه ای می کنید!
بعضی مدیرها فقط با آدمهای ضعیف (از نظر مالی) کار می کنند که صدایشان برای هیچ در نیاید.
چه بسا وانمود کنی نیاز مالی نداری علاوه بر تاخیرهای پرداختی که جزو قانون(!) بعضی شرکت هاس، مقداریش را هم بالا می کشند!
ببخشید شما توی سوئیس زندگی می کنید؟!!!
سایه جان.
نکتهی اول اینکه اتفاقا در سازمانهای بزرگ چون برای همه چیز فرایند وجود داره و کمی ارتباطات مکانیکی تر هست، شاید خیلی تاثیر نگذاره که به چه شکلی با مدیرت صحبت میکنی. اون خودش هم چرخدندهای است گم شده در یک مجموعهی بسیار بزرگ که دردهایی مشابه تو داره و شاید یکی از روشهای ایجاد دوستی و رابطه این باشه که بنشینی و باهاش راجع به نیازهای مالی حرف بزنی و حق سرکوب شده و اون هم درد و دل کنه که «حق من هم خورده شده» و بعد با هم دیگه دلتون بسوزه و به دلیل «درد مشترک» با همدیگه دوستتر بشید و بعد این دوستی براتون ثمرات مختلف داشته باشه و …
نکتهی دوم اینکه اتفاقاً اگر در سوییس زندگی میکردم (که کردهام زمانی!) واقعیت اینه که میتونی صریحاً در مورد حقوقات حرف بزنی و طرف مقابل هم «حقوق» رو «حق» تو میدونه و به احتمال بسیار زیاد با کارمندی که راجع به حقوق حرف میزنه برخورد نامناسب و نامطلوبی نمیشه و حداکثر اینه که مدیر براش توضیح میده که شرایط مالی شرکت الان به چه شکلی است و آیا میشود تغییری در حقوق ایجاد کرد یا نه و…
اما جالب اینجاست که من برای «مدیر غیراخلاقگرا» در «ایران» در یک سازمان «کوچک یا متوسط» (یعنی دقیقاً برعکس تمام مفروضات تو!) نوشتهام.
ما هر کدام اهرمهایی داریم که با آنها میتوانیم مورد سو استفاده قرار بگیریم. یکی از ما را «نیاز مالی» به رفتار و تصمیم و عکسالعمل وادار میکند و دیگری را «نیاز عاطفی» و فرد دیگری را «نیاز به موقعیت اجتماعی و عنوان و …». این اصلاً ایراد نیست و هر کسی محرکهای خودش را دارد. اما خیلی خیلی خطرناک است که کسی «پاشنهی آشیل» داشته باشد و آن را در حضور دیگران اعلام کند که اگر کسی خواست تیری شلیک کند، «لطفاً به اینجا بزند!!!».
اگر مدیر تو بداند که نیاز مالی داری، باعث نمیشود که زودتر به تو پول بدهد. بلکه میآموزد که هر بار برای تنبیه تو و انتقام گرفتن از رفتارهایی که دوست ندارد، پرداختهای تو را به تعویق بیندازد. ضمن اینکه اگر روزی به بحث و درگیری رسید (خدای ناکرده!)، برایت توضیح دهد که من تو را از داخل «جوی خیابان» جمع کردهام و اگر من نبودم الان در حال «اسفند دود کردن» کنار خیابان بودی و …!
اگر طرف مقابل تو یک مدیر اخلاق گرا نیست (به عبارتی اگر مثل من در سوییس زندگی نمیکنی!) حتماً به توصیهی من گوش کن و نگذار مدیرت بداند که نقطهی ضعف تو چیست و چه ریسمانی بر گردنت آویزان است. چون اگر فهمید ریسمان «پول» یا «نیاز عاطفی» یا «نارضایتی از خانواده» یا … بر گردنت آویزان است، تو را در هر مسیر و بستری که بخواهد خواهد کشید…
از پاسخ شما ممنونم.
البته نیازی به ذکر نکته دوم نبود.
من هم می دونم که شما در کشورهای زیادی تجربه کار و زندگی دارید و هم می دونم واقعیت های موجود در سوییس چیه و برای این اون سوالو پرسیدم که حس کردم شاید چنین توصیه ای به درد همون فضا بخوره.
آخه خیلی شیک و خوش بینانه س!
مطمئنا شما تجریبات زیادی دارید. اما فکر نمی کنم تجربه ی کار توی شرکت های خصوصی کوچک رو داشته باشید. (اگر داشتید احتمالا آنچه ما دیدیم رو می دیدید دیگه!)
من می تونم براتون مثال های زیادی بزنم که تقریبا تمام نیروهای انسانی بی پارتی و … که در شرکت های خصوصی کار می کنند دارند استثمار می شن به نوعی.
من سنم کم نیس. شخصا توی این سالهایی که کار کردم مدیر اخلاق گرا ندیدم. شما به خودتون و اطرافیانتون نگاه نکنید. من در در پست دیگه ای خوندم که چقدر فروتنانه از اولین مدیرتون قدردانی کردین.
فکر می کنین چند نفر پیدا میشن که مثل شما خاطره ی خوشی از اولین تجربه ی کاریشون داشته باشن؟
و یا اصلا وقتی در مورد کارشون یا مدیرانشون صحبت می کنن نفرت و بی انگیزگی و بی حوصلگی صورتشونو پر نکنه؟!
مدیران شرکت ها تفکرشون اینه که” همه ی شما کار کنید تا من پولدارتر شم!” بنابراین احساس می کنن کسی که نیاز مالی نداره مطیع و رام نمیشه و نمی تونن اونجور که می خوان ازش کار بکشن.
تصور نکنید من نگرش شما رو زیر سوال می برم. اتفاقا موافقم. شما کاملا درست می گید ولی در واقعیت اون نتایجی که شما طی چند مورد ذکر کردید اتفاق نمی افته. قبول کنید نمی افته. من به چشم دیدم که هیچ کدوم از اون موارد اتفاق نیفتاده!
شما وقتی قسط دارید یا اجاره خونه تون عقب افتاده یا … و حقوقتون سر ماه پرداخت نمیشه لاجرم می رید به مدیرتون اعلام می کنید که در پرداختش تاخیر نکنه. پس به هر حال نمیشه نداشتن نیاز مالی رو پنهان کرد. وقتی در فرم استخدامی تون می نویسید مستاجر وقتی مثلا شغل پدر کارگر و …
می دونید! میگم مدیر همیشه به این نیاز مالی واقفه. از طرفی هر کسی میره سر کار به هرحال جنبه ی مادیشو هم در نظر داره دیگه.
ببینید من در مورد خودم خوشبختانه همیشه همینطور رفتار کردم و به مدیران زیاده خواهم هیچ وقت اجازه ندادم بیشتر از آنچه باید ازم بخوان. اگه بخوام بگم خیلی طولانی میشه می دونم شما هم حوصله خوندنشو ندارید.
واقعیت اینه که همه مدیران به تو پیشنهاد دوستی نمیدن ولی همه شون فک می کنن باید تا جایی که می تونن از حق و حقوقت بزنن! از پرداختی ها تا بیمه و ….
وقتی بخوای وانمود کنی نیاز مالی نداری، بلانسبت، الاغِ باربر هم نیستی و یک توان محدودی داری برای کار، حقوق اولیه ای داری مثلا باید بیمه بشی، عزت نفس داری و اجازه نمیدی هر جوری باهات حرف بزنن… فکر می کنید احترام ایجاد میشه؟ قدرت مذاکره می ره بالا؟ رشد شغلی؟!!!! نه جناب شعبانعلی عزیز … این جور افرادی که من دیدم معمولا یا اخراج شدن یا خودشون ول کردن و رفتن و حقوقشون خورده شد!
من حرفم این بود که این توصیه اکثرا جواب نمیده و عمومیت نداره. برای من و دوستان و همکارانم که نداشت …
بازم ممنون از شما.
خدایا تو که میدونستی بعضیا سوئیس بمون نیستن، این فرصتو به ما میدادی اقلا! : )
سلام استاد
به تازگی با سایت شما اشنا شده ام و ان چیزی که برداشت می شود روحیه انگیزه و مثبت گردانندگان ان می باشد و زحمت های زیادی برای ان کشیده شده که قابل تقدیر و خدا قوت به جنابعالی و همکارهای خوب شما می باشد. امیدوارم همیشه موفق و شاد باشید که به انسان ها انگیزه بودن و توانستن را می دهید.
توصیه علمی جنابعالی را می توان یک اصل برای افراد موفق دانست ولی برای من جواب نداده است زیرا پس از تقریبا ۶ سال کار در یک شرکت با این دیدگاه به شکست انجامید و مجبور شدم انجا را ترک نمایم البته با تمام علاقه ای که به کارم داشتم و دارم . حقیقت خیلی فکر کردم و متوجه نشدم مشکل چه بوده است
هومن جان. آره فضاها فرق داره.
اینجا یک مقدار شخصیتره. ضمن اینکه چون آدمها دائما کامنت میگذارند و دائما نوشتهها رو میخونند آدم کم کم بچهها رو به «اسمشون» و «نحوهی تفکرشون» میشناسه 🙂
سلام محمدرضا
من تقريبا هميشه تو تمامي همكاري هام همينطور فكر و رفتار كردم.ولي خيلي وقتا طرف مقابلم اون شعوري رو كه اين توصيه ي بجا در پس خودش و يك لايه بالاتر داره رو نداشته و شايدم من درست نتونستم اين موضوع رو تفهيم كنم.به نظرت تو عمل به اين توصيه چقدر مهمه كه توجه كنيم ببينيم طرف مقابل چه كسيه؟