پس از مدتها، فرصت کردم که دوباره، فایل جدیدی از سلسله فایلهای رادیو مذاکره را ضبط و منتشر کنم.
توضیح زیادی در مورد این فایل نمینویسم. جز اینکه حدود ۴۵ دقیقه است و جمع بندی آنچه تا کنون در رادیو مذاکره رفته و مسیری که در ادامه خواهم رفت و نکاتی کلیدی دربارهی مدیریت منابع.
قسمت دوم فایل، بر اساس نظرات و سوالات و بحثهای شما تنظیم خواهد شد. چند روز منتظر میمانم تا حرفهای شما را اینجا بخوانم.
لینک دانلود فایل جدید رادیو مذاکره – محمدرضا شعبانعلی
چند مطلب پیشنهادی:
با متمم:
فایلهای صوتی مذاکره آموزش زبان انگلیسی آموزش ارتباطات و مذاکره خودشناسی
مطلب بسیار جالبی بود که به بهترین نحو گفته شد
آیا در فایل بعدی در مورد چگونگی پردازش و ایجاد خروجی صحیت خواهد شد؟
چه جالب اشاره شد بیماری جمع آوری منابع ؟
اگر اجازه بدهید وسواس کلکسیونی نامگذاری بکنیم
من چند وقتی هست متوجه شده ام که واقعاً بیماری جمع آوری هم بیماری جدی هست
به تعبیر عرفا رهایی اوج آدمی است
آیا نمی توان تحت عنوان پرفکشینیسم (کمال گرایی) از آن نام برد که حریصانه پی جمع نمودن آن هستیم
چقدر زیبا نوروسایکولوژیست بزرگ آقای عشایری فرموده اند که از دریا نمی توان سیراب شد بلکه از کوزه می توان سیراب شد و لذت برد
ممنون محمدرضای عزیز
با سلام به دوستای عزیزم
اول از همه باید اعتراف کنم ، پاسخِ سوالی که مدت ها ذهنم رو درگیر کرده بود ، در دقیقۀ ۳۸:۳۰ این فایل با ارزش ، دریافت کردم و حسابی از خودم ، خجالت کشیدم . مطالبی که در این فایل با ارزش ارائه شده . در ادامه ، بیشتر در این خصوص خواهیم شنید ، ذهنِ شخص بنده رو که حسابی روشن کرد و متوجهِ بسیاری از اشتباه ها و سطحی نگری های خودم در خصوص منابعِ مختلف شدم . در بسیاری از موارد ، مثل مورد آخر که در خصوص مقایسۀ هم افزایی (سینرژی) و سرایت ، مطرح شد ، خیلی از ابهامات و سوالاتِ ذهنیِ من ، پاسخ داده شد . مثلِ اینکه چطور یک شرکتِ خوش نام و ساعی که تا دیروز ، سرآمدِ فعالانِ صنعتِ خودش بود ، به یکباره و با اتخاذِ یک تصمیمِ غیر استراتژیک (استفاده از رانت اقتصادی ، اطلاعاتی ، روابط خاص و . . ) به یکی از بدنامترین شرکت های صنعتِ خودش بدل شد و به یکباره به عنوانِ شرکتی فاسد و رانت خوار تبدیل شد !! ولی الان دیگه دلیلش رو فهمیدم .
یه سوال : محمدرضا جان ، در نهایت احترام و با اینکه ۱۰۰ درصد با مطالبی که در این فایل ارائه کردید موافق هستم ، یه سوالی برام پیش اومده . آیا تئوری انباشتگی (شبه تئوری ای ، که آقای ناصر واثقی در دقیقۀ ۴۱:۱۲ فایل ۴۷ رادیو مذاکره http://radio.shabanali.com/vaseghi-lq-2.mp3 دربارش توضیح میدن ) رو قبول دارید یا نه ؟ آیا این شبه تئوری رو در خصوص منابع قبول دارید یا نه ؟
ارادتمند – هومن کلبادی
واقعا به نظر من تذکر به جایی بود. خود من بدون اینکه متوجه ی این موضوع باشم درگیر این حرص منابع بودم. (هر موقع می امدم تو سایت متمم می گفتم ای بابا بازم مطلب جدید کی من وقت کنم اینارو بخوانم حالا!!!)
برای من به شخصه این فایل خیلی خوب بود, این که فهمیدم من نباید تمام مطالب دنیا رو بخوانم. به نظر من درک این موضوع که قرار نیست ما تمام منبع های دنیا رو تو کوله پشتیمان جمع کنیم می تواند رفته رفته یک احساس ارامشی هم تو ادم ایجاد کند.
سلام محمدرضا
به نظر من برای اینکه چیزی را به عنوان منبع بتوانیم بشناسیم و از آن استفاده کنیم و یا آنرا در کوله پشتیمان نگه داریم برای روزی که ممکن است به آن نیاز داشته باشیم اول باید برویم سراغ اهداف بلند مدتی که در زندگی داریم وگرنه اگر هدف بلند مدتی در زندگی نداریم و یا هدف بلند مدت مان را درست انتخاب نکردهایم هر منبعی را جذب میکنیم و یا هر منبعی را براحتی از دست میدهیم!
از طرف دیگه در دورانی هستیم که منابع به وفور در اطرف ما هستند با یکی دو ساعت در اینترنت میتوانیم صد تا مقاله و مطلب فارسی درباره موضوع مورد نظرمان پیدا کنیم و با تغییر عبارتی که جستجو میکنیم صد تا مقاله و مطلب دیگه درباره این موضوع پیدا میکنیم این تازه به زبان فارسی بود به زبان انگلیسی که چند هزار مطلب و مقاله میشه پیدا کرد!
حالا در نظر بگیر موتورهای جستجوی مقالات، موتورهای جستجوی مطالب روزنامهها و مجلات و چند ده جلد کتابی را در کتابخانه درباره آن موضوع پیدا میکنی!
و اگر کمالگرا هم باشی دیگه کارت تمومه چون تمام عمرت را بخوانی و یاد بگیری باز هم مطلب جدید و یادنگرفته هست!
و کی دیگه وقت میشه که از مطالبی که خواندهایم استفاده کنیم؟!
لطفاً در فایل بعدی درباره رابطه اهداف بلند مدت و منابع صحبت کن و همین طور درباره اینکه
چطور منابع مورد نیازمان را از بین این حجم منبع موجود انتخاب کنیم؟ چقدر منبع پیدا کنیم دیگه بسه؟
آیا بهتره که مثلاً اول از منابع موجودمان نهایت استفاده را کنیم بعد به دنبال پیدا کردن منابع جدید باشیم یا بصورت دیگری باید عمل کنیم؟
یک جا من خواندم که بهتره یک کتاب را ده بار بخوانی تا اینکه ۱۰ کتاب را یکبار بخوانی! تو با این مطلب چقدر موافقی؟
چه راهحلی برای این موضوع که افراد برای موضوعات رایگان ارزش کمتری قائل میشوند وجود داره؟ آیا حتماً باید هزینه گرفت یا تعداد نفرات استفاده کننده را کم کرد یا …؟
آیا همین موضوع انگیزه کسانی را در محیط وب به رایگان مینویسند و وقت و انرژی میگذارند و محتوا تولید میکنند را کم نمیکند؟
یک سئوال غیرمرتبط: راستی خبری از کتاب «۱۰۱ سوال در روانشناسی مذاکره» نشد؟
سلام
محمد رضای عزیز ممنون بابت محتوای خوبی که به ما هدیه دادی .
در تکمیل این فایل پیشنهاد میکنم ویدئوهای آموزشی زیر رو هم که موضوعش “متخصص حرفه ای” هست رو ببینید :
http://www.webyad.com/%D9%85%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5-%D8%AD%D8%B1%D9%81%D9%87-%D8%A7%DB%8C
منابع رو باید هدفمند جذب کنیم و استفاده کنیم . به نظر من بهترین معیار همونطور که محمد رضا گفت ، میزان ارتباط و موثر بودن آن منابع در پیشبرد مسیر حرفه ای که انتخاب کردیم هست .
به نظر من بهترین تعریف از استراتژی : چه کارهایی انجام بدهیم و چه کارهایی انجام ندهیم .(وزن “انجام ندهیم” به همان اندازه “انجام بدهیم” است . )
جذب منابعی که ارتباطی با اهداف ما و مسیر حرفه ای شدن ما ندارد ، همان کارهاییست که نباید انجام دهیم .
شاد باشید
سلام محمد رضا. یه خسته نباشید حسابی برای فایل جدید که اضافه شد به ارشیو mp3player م برای شنیدن تقریبا همه جا و باید یه تشکر حسابی بکنم چون تغییری که شاید هنوز در حد نگرش نشده اما بقدر کافی نگاه منو به کار، زندگی و اینده درست کرد و البته که وقتی من دانلود کنم حداقل بیست نفر دیگه از پدر تا دوستان اینقدر ازش نقل قول میکنم که یا خودشون گوش میدن یا بالاخره یه تاثیری از حرفای تو میگیرن.
یه پیشنهاد یا خواهشی که ازت دارم و تا مدت ها هم ازت خواهم داشت مصاحبه با افرادیه که حالا نه فقط موفق اما تلاش قابل تقدیری در عوض کردن فضا و بهتر کردن حسی دارن که میدونیم خوب نیست. بهترین فایل ها تا الان برای منی که همه رو چندین و چندبار گوش دادم (هرچند انتخاب بهترین واقعا از بین اینهمه فایل عالی سخته) مصاحبه با اقای واثقی و دکتر و استاد چند ساعته من دکتر فیض بخشه. خیلی دوست دارم حرف ها و صحبت هایی ازین دست بشنوم. راه چندین و چند سال تلاش جلوی رومون باز میشه و واقعا براش ارزشی نمیشه گذاشت. باز هم از کار فوق العاده ات ممنون و ارزو کن همه ما در اینده به ظرفیت الان تو برسیم که اینطور صادقانه و صرفا از سر دلسوزی دست به اموزش هم وطنامون بزنیم هر کس با راه و روش خویش. بازم ممنونم ازت
سلام.موضوع انتخابی و مطالب ارائه شده خیلی خوب بود. شما درباره کسب منابع صحبت کردیدو اینکه به دنبال کسب چه منابعی ، با چه شرایطی و در چه زمانی باشیم. اما موضوعی که اول صحبت هایتان اشاره کردید خیلی برایم مهمه و آن تخصیص منابع است. تعیین اولویت ها! خودم، خانواده، کار، جامعه ، اعتقاداتم و…..
چگونه اهمیت هر کدام را تعیین کنم و منابعم را ( زمان، دارائی، دانش، شغل ، خانواده ، آینده و….) بین هر کدام از آنها به نحو مناسب تقسیم کنم.
در فضایی که من در آن تصمیم می گیرم عوامل زیادی دخیل استوجود داره که خارج از کنترل منه و من همیشه باید از منابعم به نحو مناسب مراقبت کنم . این خود نیازمند آگاهی نسبت به مدیریت منابع و تعیین ریسک سرمایه گذاری منابعم در هر بخش داره. می دانید بحث خیلی خیلی مهم، جذاب و گسترده ای هست. مثلاً با ورود تجهیزات تولید مکانیزه، نیروی انسانی موجود یک منبع هزینه است که حذف آن تبعات سنگین اجتماعی داره.تا کجا می توان بهای نامحسوس کسب منابع بیشتر و ارزان را پرداخت کرد. صرف زمان، مطالعه و کسب مهارتهای کاملاً مربوط با همان هدف متمایز شدن ، به بهای از دست دادن روابط خانوادگی، دوستان، عمر مفید! و….
باز هم می گویم خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی عالی بود. مثل همیشه ساده، روان مفید و کاربردی .
سلام دوباره
مثل اینکه باید خویشتندارتر باشم.
خب بعد از مدتها یه فایل صوتی دیدم ، عجله داشتم برای گوش دادن.
فکر کنم بخاطر سرعت اینترنتم بود. الان تونستم دانلود کنم.
با سپاس و عرض پوزش
بعد از مدتها شنيدن فايل جديد راديو مذاكره بسيار حس خوبي بود.
ميخواستم بدونم نحوه تخصيص منابع به خصوصيات شخصيتي افراد مربوط نميشه؟
مثل پرفكشنيسم يا ماكسيمايزر بودن ؟ و آيا قابل تغيير هست ؟
آقاي شعبانعلي عزيز ، همه كارهاتون امضا داره و سبك ذهني تون متفاوت و منسجم و تحسين برانگيزه.
و در هرجايي كه مينويسيد يا صحبت ميكنيد ردپاي نوع تفكر و بينشِ منحصربفردتون ، كاملا مشهوده.
من به شخصه از فايل هايي كه خودتون صحبت ميكنيد خيلي خيلي بيشتر استفاده ميكنم
هرچندكه مصاحبه هاي بسيار خوبي هم شنيديم .
براي همه آنچه برايمان تدارك ميبينيد و همه آنچه از شما آموختم سپاسگزارم و اميدوارم آرزوهاي خوب تان روزي محقق شود.
” عاشقانه ايمان دارم كه اميد مقدس تر است ، دير يا زود ….”
سلام
به نظر من منابع هم جزئی از یک سیستم هستند ویک منبع بسته به اینکه این سیستم چقدر کامل شده باشه و یا به دادن خروجی نزدیک شده باشه ،برای اون سیستم ارزش پیدا می کنه بنابراین منابع ارزش ذاتی ندارند.نحوه و شرایط استفاده از منبع است که می تونه برای اون ارزش ایجاد کنه چون ارزش واقعی منبع همیشه پس از مصرف مشخص میشه و اون هم برای مصرف کنندگان متفاوت،متفاوت هست.
سلام
به نظر من ! انگار مغز ما برای چیز هایی که سهل و آسان بدست می آورد , ارزشی قایل نیست و برای هر چیزی که پیچیده تر باشد و با سختی بدستش بیاورد , ارزش بیشتری قایل است .خوشحال می شوم راههای تغییر دادن این باور نادرست را هم بفرمایید. چون تغییر باور , کار سخت و زمانبری می باشد.
ممنونم که موضوع مهم و سرنوشت سازی را برا ی ما مطرح کردید.
سلام
خواستم قسمتي از جمله ام كه جا افتاده رواصلاح كنم .
بعد از “به نظر من ” كلمه ” هم” جا افتاده , كه باعث شده در كل معني جمله ام عوض شود.
منظورمن تاييد گفته هاي استاد و راهنمايي از ايشان بود.
سلام
ولی من متاسفانه امکان دانلود ندارم!
مشکل از اینترنت منه؟ یا …
کیمیا، لینک مشکلی نداره. من تست کردم. تعدادی از دوستان هم دانلود کردن(کامنت گذاشتن)
سلام هیوا جان
سپاسگزار از توضیحت.
بله منم عذرخواهی کردم بعدش.
اون ساعت سرعت اینترنتم کم بوده موفق نشده بودم.
عجله کردم و شرمنده شدم!
سلام استاد خسته نباشید
لطفا مصاحبه با افرادِ موفق را در رادیو مذاکره فراموش نکنید!
Downloading
حسن جان.
میتوانم تعریف تو را از یک انسان موفق بدانم؟
ثروت، شهرت، آنکه از فروش بستنی تو چرخ دستی شروع کرد و الان شش تا کارخانه داره !! آنکه خانه و ماشین و ویلایش بزرگتره . آیا موفقیت را فقط از جنبه اقتصادی می بینی؟
من بهت منفی دادم ) :
چون بعضی ، تاکید می کنم بعضی از آدمهایی که در رادیو مذاکره آمدند، گفتند و از زبان محمدرضا شنیده شدند، از نظر من با معیارهایی که گفتم سنجیده نشدند ، بنابر این موفق نبودند!!!
کاشکی محمدرضا یک روز می رفت سراغ همان واکسی که دم در شرکتشان با ۲۵۰۰۰ تومان کفشهایش را واکس می زد. شاید الان یک کارخانه تولید کیف و کفش نداشته باشه ولی در زندگی خودش لحظه های شیرینی را تجربه کرده و کلی درس در بازار کسب و کار بلده( ورق های خوبی دستش نیومده ولی با همانها خوب بازی کرده)
تاکید به جایی بود امید جان.
به خصوص اینکه استاد در این صفحه: http://www.shabanali.com/ms/?p=105 قوانین موفقیت رو خیلی جالب بررسی کردند.
ضیاء جان.
بابت معرفی این صفحه ازت ممنونم.
.
.
.
استاد عزیز و مهربان…
نقشه راه موفقیت ، برایم کفایت می کرد!
من فکر میکنم تو خیلی تعریفت از موفقیت بسته و محدوده.
چطور میتونی از اینکه «یک نفر میتونه یک سرویس هزار تومنی رو بیست و پنج هزار تومن بفروشه» نتیجه بگیری که:
۱) موفقه
۲) در زندگی خودش لحظات شیرینی رو تجربه کرده؟
۳) کلی درس در بازار کسب و کار بلده؟
از اینکه «یک نفر میتونه یک سرویس هزار تومنی رو بیست و پنج هزار تومن بفروشه» فقط میشه نتیجه گرفت که «اون میتونه یک سرویس هزار تومنی رو بیست و پنج هزار تومن بفروشه!». همین. نه بیشتر!
من فکر میکنم تو پیشفرضهای خیلی خیلی زیادی داری که به شدت رنگ میدن به جملاتت. همهی ماها از این پیشفرضها داریم. جملات تو، تقریباً فقط جملهسازی با اون پیشفرضهاست.
یه بار بهم گفتی که چرا سراغ آدمهای موفق میری و سراغ آدمهای معمولی نمیری؟
این هم تعریف توست. من با آدمهایی که صحبت کردم، آدمهای معمولی بودند به نظرم!
آدم غیرمعمولی آدمیه که به سن سی یا چهل سالگی میرسه هنوز هیچ چیزی به دنیای اطرافش اضافه نکرده. و متاسفانه در کشوری مثل ما، «آدم» معمولی شاید چند هزار نفر هستند و بقیه آدم «غیرمعمولی» هستند!
میبینی؟ چقدر تعاریف فرق میکنه؟
من فکر میکنم خیلی از آدمها خیلی در تعریف موفقیت و شکست گیر کردهاند!
من اصلاً چنین چیزی رو نمیفهمم.
آدم زندگیش رو میکنه. همین. یا راضی هست یا نیست.
اگر هم نیست، یا خودش تلاش میکنه اوضاع رو بهتر میکنه یا مثل گربه گرسنه، برای هر کس دیگهای که بشقاب غذاش پر هست، میو میو میکنه و چنگ و دندون نشون میده.
رضایت [و حتی موفقیت به تعبیر تو] هم چیزی نیست که بشه از قیمت فروش محصولات و خدمات فهمید. جدای از اینکه موفقیت محدود به کسب و کار نیست، حتی در حوزهی کسب و کار هم، قیمت فروش چیزی رو مشخص نمیکنه. الان اپل، به نسبت قیمت تمام شده داره گوشیهاش رو خیلی گرونتر از سامسونگ میفروشه.
خوب. چه نتیجهای میخواهیم بگیریم؟ موفقه؟ شکست خورده؟
هیچکدوم معلوم نیست.
حتی اینکه ۱۵٪ سیستم عاملهای دنیا iOS هستند و تقریباً قسمت زیادی از بقیه بازار Android هست، باز هم نشون نمیده که اپل موفقه یا سامسونگ یا ال جی یا …
موفقیت و شکست چه برای یک فرد و چه برای یک سازمان، چه در زندگی شخصی و چه در زندگی شغلی، زمانی معلوم میشه که استراتژی اون رو بدونیم.
و کسانی که هنوز استراتژی رو نمیفهمند و در زندگی و تصمیمهاشون لحاظ نمیکنند، نه موفق هستند و نه شکست خورده. اونها هنوز وارد بازی زندگی نشدهاند. اونها فقط زندهاند…
پی نوشت: اگر یک خلبان با هواپیما رفت توی یک برج بزرگ. اون الزاماً یک خلبان شکست خورده نیست. اگر قصدش عملیات تروریستی بوده باشه، یک خلبان موفق حرفهای بوده!
اگر خلبان سالم عاقل غیرایدئولوژیک بوده باشه، یک خلبان شکست خورده محسوب میشه که به هر دلیل نتونسته هواپیماش رو کنترل کنه.
فقط فقط فقط فقط خودش میدونه که موفقه یا شکست خورده.
من و تو هرگز نمیدونیم و نمیفهمیم.
پس اگر کسی به من بگه با فلان فرد موفق صحبت کن یا با فلان فرد معمولی یا فلان فرد شکست خورده، به نظرم مبانی اولیهی تفکرش مشکل جدی داره!
یه سوال با توجه به تعریفی که از موفقیت و شکست ارائه کردین پروژه رادیو مذاکره یه پروژه موفقیت آمیز بوده یا شست خورده
ضمنا بابت وقتی که میزاری برای رادیو مذاکره متمم و تراست زون و خیلی چیزای دیگه ازت ممنونم
یه خواهش هم دارم تو رو خدا تو متمم ر مورد مطالبی که مقاله میزاری یه توضیح هم بده که دونستنش به چه درد می خوره والا من هنوز موندم تو خاصیت دونستن معنا و تاریخچه هشتگ!
سلام .فکر میکنم جواب سوالتون در همین فایل منابع داده شده باشه. دقیقه ۳۸:۳۰ .
نظر شخصی من این بود و هست که موفقیت صرفاً اقتصادی نیست بلکه شاخص های دیگری وجود دارد که به استناد آنها می توانیم یک انسان را موفق بدانیم.
رضایت حاصل از دستیابی به اهداف.
به نظر من صحبت کردن با میلیون ها آدم غیرمعمولی می تواند به من که از همه غیر معمولی ترم !!! یاد بده که چه راه اشتباه تری را نروم. آن آدمهای معمولی از منابع در اختیارشان و فرصت ها به خوبی و در زمان مناسب استفاده کردند، ولی من غیر معمولی ممکنه اصلاً فرصت ها را تشخیص نداده باشم و یا در زمان مناسب از آن استفاده نکردم، البته همه اینها می تواند اقتصادی تعبیر بشود که منظور من این نیست.
در این دنیا قطعاً فرصت ها به صورت یکسان در اختیار همه قرار نمی گیره و این هم فرض اشتباهی است که فکر کنیم هر آدم معمولی بهترین فرصتها و منابع را در اختیار داشته! اما من آمدم اینجا، تا در این دنیا با این همه آدم غیرمعمولی راهی دیگر نشانم بدهی تا من هم مانند آدمهای معمولی !!! نشانه موفقیت یا رضایت خاطرم اززندگی و کار، غذای رنگین در اینستاگرام یا تکیه زدن بر ماشین آخرین مدل نباشه!
بله آدمهای اطراف ما یا نورمحمد هستند یا مردان شیک با کت و شلوار سرمه ای!!! حالا توبگو کدام موفق است؟ کدام از زندگیش راضیه؟ درست است حس رضایت خیلی درونیه، همیشگی نیست و می تواند در لحظه تغییر کنه ولی از نگاه مردم غیر معمولی، انسانهای معمولی در گفتگوهای تو انسانهای موفقی هستند( اعتقاد خودت هم همین است).
محمد رضا، توضيحاتت خيلي بهم چسپيد.ممنون
گاهي توي فضاي كامنت ها كه مينويسي آدم احساس نزديكي بيشتري ميكنه…
سلام. دوستان آقای مهندس خیلی سنگین و عمیق مینویسن و حرف می زنن آدم باید چند بار از رو نوشته هاشون بخونه تا بالاخره منظورشون رو بفهمه. تازه من بعضی حرفاشون رو چند بار میخونم اصلا نمی فهمم ولش می کنم. شمام همینجوری هستید؟ آخه این خیلی غم انگیزه احساس بی سوادی و نفهمی به آدم دست میده!
سلام..
من هم فایل رو گوش دادم خیلی خوب بود..فقط وقتی پاسخ هایی که به کامنت امید داده شده بود را خوندم و باتوجه به اتفاقی که امروز پیش اومد یه سوال داشتم ..موقعی که هفته پیش پست “کتاب هایی که هدیه می دهم ” رو خوندم تصمیم گرفتم اسم کتاب هایی را که ندارم رو یادداشت کنم و بعضی ها هم به خاطربسپارم تا راجع به اونها بیشتربدونم و ببینم کدوم کتاب رو زودتر بگیرم…امروز ازجلوی یه کتاب فروشی رد شدم،شروع کردم به نگاه کردن کتاب ها، چشمم به کتاب چرا ملت ها شکست می خورند افتاد رفتم و نگاهی به سرفصل های کتاب کردم..ولی هنوز نخریدمش..حالا واسم یه سوال پیش اومده…یه ملت شکست خورده یعنی یه ملت فقیر؟شکست یه ملت از کجا مشخص میشه؟یه ملت از نگاه کی موفقه؟اگراکثر مردم راضی باشند اون ملت شکست نخورده؟(ببخشید اگرسوالم بی ربط با بحثه ببخشید منم مثله مهیا با خوندن نوشته ها احساس بی سوادی بم دست میده و خیلی غم انگیزه.. )
سلام دوست عزیز!
هدف بنده از درخواست مصاحبه با افرادِ موفق از استاد این بود که با آشنایی بیشتر با افراد موفق در حوزه های مختلف بتوانیم هم سطح دانش خود را ارتقا ببخشیم و هم از تجربیان آن ها در زندگی استفاده کنیم!
هیچوقت یادم نمیرود چه درس هایی از این مصاحبه ها گرفتم! و توانستم مسیر زندگی خودم را عوض کنم و به خوشبختی برسم!
تعریف من از خوشبختی پولدار بودن و داشتن پرستیژ انچنانی نبود!
به نظرم خوشبختی یعنی رسیدن به جایی که آدم از خودش راضی باشه!
از استاد شعبانعلی هم تشکر میکنم که با جواب هاشون همیشه همرو قانع میکنند:)
سلام.
فایل دارد دانلود می شود و من می خواهم فعلا بنویسم که: مدتی طولانی است منتظر فایل تازه ی رادیو مذاکره هستم. گرچه این دوران انتظار باعث شد ، بعضی فایل ها را دوباره گوش بدهم و حظ دو چندان ببرم.
در مورد برنامه های جدیدتان هم که لابد مثل همیشه خبرهایی بهتر و بهتر از گذشته خواهید داشت.
فایل را که گوش دادم و فکرهایم را کردم، نظرم را خواهم گفت . امیدوارم اگر نمی توانم جزو همکاران متممی باشم، لااقل بتوانم ایده های خوبی بدهم.
اینجا خانه ی امید من است.
ممنون.
با سلام به دوستای عزیزم
فکر می کنم بازم موجِ منفی دادن های بو توضیح ، بین بعضی از دوستای عزیزم ، فعال شده !
۱- Kimia جان مینویسه ” ولی من متاسفانه امکان دانلود ندارم! مشکل از اینترنت منه؟ یا … ” بهش ۳ تا منفی میدن !!!
۲- علیرضا داداشی عزیز ، نظر شخصی خودش رو مینویسه ، ۷ تا منفی بهش میدن !!!!
۳- هیوای عزیز می نویسه ” کیمیا، لینک مشکلی نداره. من تست کردم. تعدادی از دوستان هم دانلود کردن(کامنت گذاشتن) ” یک نفر بهش منفی میده !!!!
۴- Hassan-3-ensani عزیز میگه : ” سلام استاد خسته نباشید ، لطفا مصاحبه با افرادِ موفق را در رادیو مذاکره فراموش نکنید! ” که فکر می کنم منظورشون ادامۀ مصاحبه های رادیو مذاکره هست و ۲ تا منفی میگیره !!!!
۵ – هومن کلبادی هم که این نقد رو نوشته ، حتماً انقدر منفی می خوره که بالکل ، حذف میشه !!!!
میشه این دوستای عزیزی که منفی میدن و در میرن ، یه توضیح مختصر برای منِ بی شعور بدن که بفهمم ، شاید من هم از این به بعد ، منفی بدم .
ارادتمند همۀ دوستای عزیزم – هومن کلبادی
هومن عزیز، من سعی میکنم یه توضیح. مختصر بدم
چند سناریوی فرضی هم در مورد انگیزه و توضیح منفیدهنده ها بگم(فقط به عنوان مثاله):
به نظرم کسی که به کیمیا منفی داده منظورش این بوده که “لینک سالمه”
کسی که به آقای داداشی منفی داده منظورش این بوده که “بهتره اول فایل رو گوش کنید بعد کامنت بگذارید”
کسی که به من منفی داده خواسته بگه که “نه بابا لینک خرابه، واسه منم دانلود نشد”
کسی که به حسن منفی داده منظورش این بوده که “مگه این افرادی که داره باهاشون مصاحیه میشه موفق نیستند؟ هستند!”
میخام بگم که هرکسی به هر دلیل کوچکی ممکنه اون دکمه رو فشار بده و معنی رای منفی کامنت لزوماً این نیست که بقیه با کلیت پیام کامنت مخالف هستند و توضیح منطقی براش دارند. ما شیشه خونه مردم رو میشکستیم و زنگ در خونه مردم رو میزدیم فرار میکردیم. دادن یه امتیاز منفی اونم به صرت ناشناس و پشت مانیتور که کاری نیست 😉 (شوخی :D)
پس فهمیدن دلیل منفی دادن دوستان سخت نیست
و نکته اصلی اینه که هیچ اهمیتی هم نداره
بین جمله اول و دومم یه جمله بود که پریده! جل الخالق
🙂
سانسور؟؟؟؟؟؟ از دوستانمون در سایت شعبانعلی؟؟؟؟؟ بعیده!!!!!!!!!! به قول شما جَلَ الخالق!
استخفروللا حسن
نه بابا حودم گیج زدم.
اینجا فقط (به قول محمدرضا) “برخی گزارشات فرضی در مورد اعضای خاصی از خانواده دشمن” سانسور می شود
منم کلاً گزارش نویس خوبی نیستم!
اين که چيزی نيست
هيوا جان
نظر بنده هم به نظر شما بسيار نزديك است .!.
سامان جان، شما مدتیه به تاسی از بزرگان(بهتره جمع نبندم!) مشغول متر کردن فاصله نظرات دیگران با نظرات خودت هستی. عبرت بگیر از آن بزرگوار عزیز من 😀
میگه که : هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان !
چه جالب هیوا جان! در این فضای خشک و پر از کلمات سنگین و فلسفی و جملاتِ خردمندانه کمی خنده و شادی در این دو شب دیدیم:D من که کلی خندیدم و لذت بردم!D:
با چه شهامتی این کامنتا رو گذاشتید نگفتید قاطی اون پنج تایی میشید که اون پنجاه تا رو هم خراب میکنند!D:
سلام به همه دوستان
منم با هیوای عزیز موافقم
اولا سخت نیست فهمیدن منفی دادن دوستان را
دوما هم نباید انقدر حساس شد
چون خیلی ها از جمله خود من هر کاری میکنم بدون دلیل هست ، دیگه چه انتظاری ازمون دارید.!.
ممنون
سلام هومن جان
خواستم بگم جانا سخن از زبان ما می گویی!
سبز باش و مهربان بمان.
سلام Kimia جان عزیز
امیدوارم تلاش های ما ، باعث بشه ، یه روزی این دوستانمون به این باور برسن که فلسفۀ حضور در این خونه ، ابرازِ وجود نیست بلکه ، همدلی ، همراهی ، هم افزایی و ایجادِ ارزش افزوده هست
ارادتمند – هومن کلبادی
یه دلیل منفی دادن میتونه همون الگوی ذهن غلط یاب باشه که در قوانین یادگیری باهاش آشنا شدیم دلیل دیگه (واقعا موردش رو دیدم البته اینجا نه!) وقتی مثبت کسی زیاد میشه تمایل به منفی دادن بعضیها زیاد میشه!!
و دیگر اینکه ممکنه اشتباه باشه!
من خودم یه بار به جای منفی، مثبت دادم هر چی خطاب به کامپیوترم فریاد زدم رای منو پس بده هیچکس توجهی نکرد! امیدوارم دوستان رسیدگی کنند ؛-)
سلام.
من جزو افرادی هستم که به آقای علیرضا داداشی منفی دادم .
چون احساس کردم دارن وقت من رو هدر میدن.
من اعتقاد دارم باید برای وقت انسان ها ارزش قائل بود.
اگه کسی میخواد کامنت بذاره، نوشته هاش باید یه ارزش افزوده ای برای دیگران داشته باشه
یا اگه میخواد نظر شخصی خودش رو بنویسه باید در کنارش یک نکته آموزشی یا یک تجربه شخصی ارزشمند رو ضمیمه کامنتش کنه.
نکته آموزشی من:
هر کس هر کامنتی رو بخونه و پس از خوندن شروع به قضاوت کنه و بعد با توجه به نظام استدلالی و عقلی خودش نظر بده، یعنی like یا dislike بده، رأیی که داده روی « مدل ذهنی » خود فرد رأی دهنده « اثر گذار » خواهد بود.
یعنی چی؟
یعنی اگر
مثبت(Like) داد و با نظر نویسنده( کامنت گذار ) هم عقیده بود، اطلاعات و مدل ذهنی نویسنده به شخص رأی دهنده تزریق خواهد شد.( در درازمدت نتیجه اش قابل لمس و محسوس خواهد بود )
و اگر
منفی (dislike) داد و با نظر نویسنده مخالف بود، یک دیوار ذهنی بین « اطلاعات و مدل ذهنی» نویسنده و شخص خواننده ایجاد خواهد شد.
این توضیحات من بسیار بسیار بسیار خلاصه بود.
همین قدر بدونید این like ها و dislike ها روی ارتقا یا تنزل فکر و اندیشه شما اثر گذار خواهد بود.
مراقبت دریافت اطلاعات باشید!
« کلمات و جملات » قدرت و خاصیت دارند!
اجازه بدید یک مثال دیگه بزنم.
در دوره دبستان و راهنمایی اگر یادتون باشه یکی از موضوعات انشاء این بود:
علم بهتر است یا ثروت.
در اینجا داره یک فاجعه رخ میده.
دارن دو تا ارزش رو روبه هم قرار میدن: علم در مقابل ثروت.
در نظام آموزشی ما به صورت کاملاً غیر مستقیم و هوشمندانه!!! دارن این «دستور العمل یا فرمان » رو در ضمیر ناخودآگاه دانش آموز قرار میدن که :
دانش آموز عزیز همیشه یادت باشه جای علم در دانشگاه است و جای ثروت در صنعت.
و الان میبینیم که همون دانش آموزها بزرگ شدن و هر کدومشون مسئولیتی بر عهده گرفتن و به صورت ناخودآگاه این دو تا رو از همدیگر جدا کردن.
یک نکته بسیار مهم وجود داره و اون هم اینه که، جدایی صنعت و دانشگاه از همدیگه کار «یک نفر» نبوده بلکه کار یک «مجموعه چند میلیونی » هست که در مغز همه آنها، تأکید و تکرار میکنم در مغز همه آنها این باور ( دستورالعمل ) مخرب وجود داشته و همه ی آنها به صورت کاملا ً «هماهنگ و منسجم» و « به صورت ناخود آگاه » این دو تا مجموعه رو از هم جدا کردن.
احتمالا ً دلایل دیگه ای هم برای جدایی صنعت و دانشگاه وجود داره اما این « موضوع انشاء » برای جدایی صنعت و دانشگاه کافی هست.
باورها میتونن انسان رو از فرش به عرش ببرند و بالعکس.
مغزها را باید شست جور دیگر باید دید.
اینها نظر شخصی من بود.
سخت گیری و خرده سنجی من رو دوستان ببخشند.
سلام دوست عزیز.
ممنونم و مفتخر که نوشته های من را می خوانی. و شرمنده ام که ندانسته و ناخواسته باعث اتلاف وقت گرانبهای شما و دیگر دوستانم شدم.
من معمولا از این کارها نمی کنم. باور کن ناخواسته بوده. کاش توضیحت را زودتر می خواندم .آخر می دانی چند دقیقه پیش زیر پست « دانشگاه در ایران: نشد یا نخواستیم بشود» هم درد دل نوشتم و می بینم که تایید هم شده. اگر نوشته ات را زودتر خوانده بودم ، درد دل هایم را پاک می کردم.
از شفاف سازی ات و از نکاتی که در زیر کامنتم به من آموختی، ممنونم.
بگذار ارزش افزوده این نوشته جمله ای از استاد بزرگ باشد:
« اگر دو نفر در همه ی موارد با هم توافق داشته باشند، یکی از آنها زیادی است.»
ممنون از تو و از همه ی دوستان.
مهران گرامی
با نهایت احترام به شما دوست محترم
من خیلی تلاش کردم که نوعی پیوستگی بین مطالبی که گفتید برقرار کنم و به نوعی از اینکه علیرضا داداشی عزیز هم نقد شما رو متواضعانه پذیرفتن و ابراز ندامت کردند هم متعجب شدم چون هنوز هم بر این باور هستم که مطلبی که ایشون گفتن (در ۵ خط) ، فقط بیانگر احساس ایشون به این مدتِ طولاتیِ انتظار برای دریافتِ فایلِ جدیدِ رادیو مذاکره و بیانگرِ ذوق ایشون بود و فکر نمیکنم خوندن و مطلع شدن از حس یک هم خونه ای ، انقدر ناراحت کننده و وقت گیر بوده باشه . البته باید این رو هم بگم که در مطالبی که شما گفتید ، نکات ارزنده ای هم بود مثل تقابلِ علم و ثروت و نهادینه شدنِ اشتباهِ این مطلب . فکر می کنم حق دارم که از این نقدتون ، قانع نشم و باز هم بر موضع خودم مبنی بر اعتراض به این منفی دادن هایِ (به نظرِ من) بی دلیل ، تاکید کنم و آمادۀ شنیدن و خوندنِ نقدهای منصفانتون هستم
هومن کلبادی
هومن کلبادی عزیز
من اشتباه خودم در دادن منفی و کامنتی که گذاشتم می پذیرم.
نکته آموزشی من:
مردى از كنار لقمان گذشت ، در حالى كه مردم ، پيش او ايستاده بودند . به او گفت: آيا تو برده بنى فلان نيستى؟
گفت: چرا!
گفت: همانى كه در فلان و فلان كوه ، چوپانى میكردى؟
گفت: آرى!
گفت: چه چيزى تو را به اينجا رساند كه من میبينم؟
جواب داد: راستگويى و خاموشى در برابر چيزهايى كه به من ربطى نداشتند . [ الصمت ، ابن ابى الدنيا : ص ۲۹۶ ح ۶۷۵، الدرّ المنثور : ج ۶ ص ۵۱۲ .]
نتیجه اخلاقی: در کار مردم نباید دخالت کرد.
هر چه دل تنگتان میخواهد بگویید و بنویسید.
گاهی اوقات فراموش می کنم در یک کشور «تعارف زده » زندگی می کنم.
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
محمدرضا من همیشه حسرت این رو خوردم که هیچوقت فلان مهارت رو تمرین نکردم و فلان کتاب رو نخوندم یا فلان زبان رو یاد نگرفتم. بعد از این فایل یخورده تسلی پیدا کردم. متوجه شدم که هرچند منابع مربوط و با ارزشی ( مثل زمان یا معلمای خوب دوره دبیرستانم یا دوستانی که الان فرصت بودن باهاشون رو ندارم) رو از دست دادم اما خب خیلی از چیزهایی که حسرتشون رو میخورم منابع لوکسی هستند که حداقل برای من جز پز دادن فایده دیگه ای ندارن